بازگشت

تعليم جاهل


اولين مصداق امر به معروف و نهي از منكر از قبيل تعليم است؛ گاهي فردي به دلايل مختلف از قبيل اين كه تازه به تكليف رسيده، يا به مقتضاي محيطي كه در آن زندگي مي كند نتوانسته احكام اسلام را ياد بگيرد، مثل اين كه از مركز اسلام دور بوده و يا در منطقه اي تحت تسلط كفار زندگي مي كرده، و اين فرد به اصطلاح نسبت به احكام اسلام جاهل قاصر است؛ يعني كسي است كه حكم يا راه اجراي آن را نمي داند و در بي اطلاعي خود مرتكب تقصير نشده است. به اين معني كه، براي او شرايط فراگرفتن احكام اسلام فراهم نشده است، و او در اين امر كوتاهي نكرده است. تعليم احكام اسلام به چنين فردي واجب است. اما اين كه تعليم اين گونه افراد بر چه كساني واجب است؟ يا چند نوع تعليم داريم؟ آيا تعليم بايد فردي يا


اجتماعي باشد؟ به صورت رسمي يا غير رسمي باشد؟ و مواردي از اين قبيل، سؤال هايي است كه پاسخ گفتن به آن ها موجب گسترده شدن بحث مي شود، و در توان اين جلسه نيست.

اجمالاً اين مسأله مسلم است كه تعليم جاهل قاصر، واجب است. چنين تعليمي بايد با كمال نرمي، ملايمت و مهرباني انجام گيرد، چون طرف در جهل خود تقصيري نداشته است. همچنين در اين تعليم به مقتضاي سن، شرايط زندگي و مرتبه استعداد و فهم شخص، بايد سعي كرد از شيوه هاي مناسب آموزشي استفاده كرد تا او بهتر ياد بگيرد. مثلاً براي نوجواني كه تازه به سن تكليف رسيده نمي توان همان روش آموزشي كه براي افراد بزرگسال استفاده مي شود به كار برد. و به همين ترتيب روش آموزش برحسب مراتب استعداد و معلومات افراد نيز فرق مي كند. اين يك قسم امر به معروف و نهي از منكر است. نگوييد تا به حال ما چنين امر به معروفي، نشنيده بوديم. فرض بر اين است كه مصاديق معناي امر به معروف و نهي از منكر را بررسي مي كنيم، كه شامل تعليم جاهل نيز مي شود.

حالت ديگر بحث اين است كه جاهل، مقصر باشد؛ يعني توانايي ياد گرفتن را داشته اما در اين كار كوتاهي كرده است. در اين فرض اگر شخص جاهل مقصر درخواست تعليم كرد، لازم است به او تعليم داده شود. اما اگر درخواست هم نكرد، ولي شما مي دانيد كه جاهل مقصر وظيفه خود را نمي داند و در ياد گرفتن آن كوتاهي كرده است، در اين جا علاوه بر اين كه بايد به او تعليم داد، بايد در تعليم او روشي را به كار برد كه او تشويق به ياد گرفتن شود. «جاهل قاصر» خود به خود انگيزه براي ياد گرفتن داشته، اما شرايط يادگيري براي او فراهم نبوده، لذا توانايي ياد گرفتن را نداشته است. اما براي «جاهل مقصر» شرايط يادگيري فراهم بوده و مي توانسته ياد بگيرد، لكن در اين كار كوتاهي كرده است. لذا براي اين كه در اين مقام برآيد كه گوش بدهد و توجه كند تا ياد بگيرد، بايد در او ايجاد انگيزه كرد. يعني در اين مورد بايد روش پيچيده تري را در تعليم در كار گرفت، تا اين آمادگي در جاهل مقصر ايجاد شود كه خود او درخواست تعليم كند. در غير اين صورت، اگر صرفا بري اتمام حجت به او گفته شود كه بيا مسائل را ياد بگير، مي گويد نمي خواهم ياد بگيرم. با اين روش، تكليف از شما برداشته نمي شود. در امر به معروف نسبت به جاهل مقصر روش كار پيچيده تر است. حال ممكن است برحسب شرايط، تكليف بر دوش يك فرد يا برعهده ي نهادي مانند آموزش و پرورش باشد.

قسم سوم از امر به معروف كه از قبيل تعليم است، اين است كه كسي به خيال خود، حكم


را ياد گرفته، روش انجام آن را مي داند، ولي اشتباه مي كند. مثلاً در مسائل فردي، افرادي هستند كه قرائت نمازشان غلط است، ولي گمان نمي كنند درست است. يا فردي به خيال خود تكليف اجتماعي اش را درست انجام داده است، ما اشتباه مي كند. مثلاً همين وظيفه ي امر به معروف و نهي از منكر، من از سابق كه زمان طاغوت بود و شرايط فرهنگي و ديني جامعه با امروز خيلي فرق داشت، موارد زيادي را به خاطر دارم، كه البته امروز هم ممكن است مشابه آن ها در بعضي موارد پيدا شود، كساني بودند كه با تندي، ترشرويي، خشونت، و حتي گاهي با توهين به ديگران مي گفتند آقا چرا فلان امر را انجام مي دهي؟ اين فرد گمان مي كند كه وظيفه خود را به درستي انجام مي دهد، اما از روي ناآگاهي همراه انجام تكليف واجب امر به معروف، مرتكب گناه نيز مي شود. اين گناه توهين به مؤمن است كه حرام است، ولو آن مومن گناهكار باشد. در اين جا فرض بر اين است، كه فرد، جاهل مركب است. يعني نمي داند و گمان مي كند كه مي داند. چنين كسي را بايد تعليم داد، اما روش تعليم چنين فردي پيچيده تر از دو روش قبل است. يعني آن چنان بايد با نرمي سخن گفت، كه فرد آماده بشود. ابتدا احتمال بدهد كه اشتباه كرده است. چون فرض ما اين است كه او گمان مي كند وظيفه ي خود را درست انجام مي دهد. لذا به آساني قبول نمي كند كه كارش غلط است. ابتدا بايد كاري كرد كه احتمال بدهد در نحوه انجام وظيفه اشتباه مي كند. سپس عمل صحيح به او تعليم داده شود.

همه ي شما شنيده ايد كه در مورد امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام نقل شده كه ايشان در دوران كودكي روزي پيرمردي را ديدند، كه مشغول وضو گرفتن بود، ولي نحوه وضو ساختن او صحيح نبود. آن ها خواستند روش صحيح وضو را به او بگويند، اما ديدند اين فرد پيرمرد است و بايد احترام او را حفظ كرد. زيرا ادب اسلامي اقتضا مي كند كه به پيرمردان بيش از ديگران احترام گذاشت. حسنين عليه السلام نزد او رفتند و سلام كردند، و گفتند كه ما دو نفر، با هم برادر هستيم و مي خواهيم وضو بگيريم، شا ببينيد كه وضوي كدام يك از ما بهتر از ديگري است. به پيرمرد نگفتند كه وضوي تو غلط است، چرا ياد ياد نگرفتي؟ بلكه او را احترام كردند، به او سلام كردند، بعد گفتند كه ما وضو مي گيريم، شما ببين كدام يك از ما بهتر وضو مي گيرد. پيرمرد ايستاد و نگاه كرد، گفت اين دو كودك عجب وضوي خوبي مي گيرند، فهميد كه آن ها با اين روش مي خواهند به او ياد بدهند كه وضوي صحيح چگونه است. پيرمرد به حسنين عليهماالسلام گفت پدر و مادرم به قربان شما، هر دو خوب وضو مي گيريد، اين من بودم كه اشتباه مي كردم.


هر سه مورد، جاهل قاصر، جاهل مقصر و جاهل مركب احتياج به تعليم دارند، مي بايست مسائل را به آن ها ياد داد، اما بايد روش هاي آموزش متناسب با سن، استعداد و موقعيت اجتماعي افراد باشد، تا انسان در امر به معروف و نهي از منكر موفق شود. صرف اين كه انسان براي «اتمام حجت» چيزي بگويد، كافي نيست. در جامعه ي اسلامي بايد افراد يا ارگان هايي باشند كه عهده دار تلعيم با روش هاي مناسب شوند. شرايط هر يك از اين موارد فرق مي كند، چه كسي بايد متصدي تعليم باشد؟ چه افرادي تعليم داده شوند؟ چه كسي مدير آموزشگاه ها باشد؟ چگونه معلمي سر كلاس برود؟ يا اگر نهادي متكفل اين امر است بايد همه ي اين شرايط را رعايت كند و روشي فراگير اتخاذ نمايد، تا كسي كه مي خواهد ياد بگيرد، درست ياد بگيرد. هدف ياد گرفتن است. هدف ياد دادن به جاهل است؛ نه اين كه انسان چيزي را بگويد كه اتمام حجت كرده باشد. اين سه قسم از امر به معروف و نهي از منكر است، كه اسم هر سه «تعليم و جاهل» است و در مورد جاهل قاصر، جاهل مقصر، يا جاهل مركب، نيازي به استفاده ي از برخورد تند، خشونت و برخورد فيزيكي نيست. بلكه در اين موارد بايد به جاهل آموزش داد، و سعي كرد كه او بهتر ياد بگيرد.