بازگشت

گستره ي معناي جهاد


نظير اين مسأله درباره ي جهاد هم هست. الآن من و شما از جهاد چه معنايي را مي فهميم؟ كساني كه مسأله گو هستند و كتابهاي فقهي را خوانده اند، مي گويند جهاد سه قسم است: جهاد ابتدائي، جهاد دفاعي، و جهاد بغات (قتال اهل بغي). سه قسم جهاد است، نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام مي گيرد، براي اين كه موانع هدايت از سر راه ولي خدا برداشته شود و حكومت اسلامي بتواند اسلام را در پهنه ي جهان گسترش داده و تبيين كند، نه اين كه كفار را


وادار و مجبور كند كه مسلمان شوند، بلكه تا راه هدايت كردن باز شود، «فَقاتِلُوا أَئِمَةَ الْكُفْر». [1] اين جهاد ابتدائي است. قسم ديگر جهاد اين است كه به مسلمان ها حمله شده و آن ها در مقام دفاع برمي آيند. نوع سوم جهاد هم اين است كه بين دو دسته كه هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگي پيش بيايد و راهي براي اصلاح نيست جز اين كه به كمك دسته اي كه مظلوم است بشتابيد. اين «قتال اهل بغي» است، و يا اين كه حاكم دستور بدهد، كه با اهل بغي مبارزه كنند. اين سه قسم جهاد را همه مي دانند.

حال زماني كه ابي عبدالله علي السلام مي فرمايد من قيام كردم و جهاد في سبيل الله را ادامه مي دهم: «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هي العْلُياء»، [2] اين كدام قسم از اقسام سه گانه ي جهاد بود كه در كربلا اتفاق افتاد؟ جهاد ابتدائي با كفار كه نبود، دفاعي هم نبود، چون جهاد دفاعي نيز در مقابل كفاري است كه به مسلمان ها حمله كرده اند و آن ها دفاع مي كنند. البته دفاع شخصي هم داريم كه به آن جهاد نمي گويند. قتال اهل بغي هم نبود. چون در قتال اهل بغي مثل جنگ جمل حاكم اسلامي با آشوبگران مبارزه مي كند. پس اين چه جهادي بود كه انسان با زن و بچه اش به كربلا بيايد و بايستد، تا جايي كه حتي طفل شيرخواره اش هم كشته شود. اين چه نوع جهادي است؟ جواب اين سؤال هم اين است كه «جهاد» نيز اصطلاحات مختلفي دارد. معناي جهاد از يك طرف آن قدر وسيع است كه جهاد با مال، پول خرج كردن در راه ترويج اسلام و مبارزه با كفار و جلوگيري از هجوم فرهنگي دشمن را هم شامل مي شود: «وَ جاهِدُوا بِأَمْوالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللَّه»، [3] براساس اين اصطلاح، جهاد با مال هم نوعي جهاد مي شود. اين نوعي توسعه در مفهوم جهاد است. البته معني لغوي جهاد شامل همه ي اين موارد مي شود. چون جهاد يعني تلاش و كوشش كردن. اگر در معناي آن دقت كنيم، مجاهدت يعني تلاش كردن در مقابل يك دشمن يا در مقابل يك مانع. چون «باب مفاعله» چنين اقتضا مي كند، اما در معناي لغوي آن، چنين نيست كه حتماً آن مانع مانند شمشير باشد. ممكن است مانع دشمن اقتصادي يا فرهنگي باشد. جهاد در آن جا هم صادق است. جهاد با مال يا با فعاليت هاي اجتماعي ديگر- متناسب با دشمن- نيز جهاد است، «فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدينَ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ عَلي الْقاعِدينَ


دَرَجَةً»، [4] نوعي از آن، جهاد به وسيله ي نفس است، يعني جان را در معرض كشته شدن قرار دادن، قسم ديگر آن نيز جهاد النفس است، يعني مجاهده ي با نفس خود كه نام آن جهاد اكبر است. كتاب جهاد اكبر درباره ي اخلاقيات و جهاد با نفس است. اتفاقاً به همين مناسبت است كه در وسائل الشيعة مي بينيد شيخ حر عاملي قدس سره بعد از اين كه مباحث جهاد را مطرح مي كند، جهاد النفس و مسائل اخلاقي را به دنبال جهاد و در «كتاب الجهاد» مي آورد؛ براي اين كه جهاد با نفس است.

پس مفهوم جهاد از يك طرف آن قدر گسترش پيدا مي كند كه جهاد با مال، جهاد با تبليغ، جهاد با زبان، با قلم و حتي جهاد با نفس خود انسان را هم شامل مي شود، بلكه آن جا جهاد اكبر است. اين توسعه در مفهوم جهاد است. اما جهادي كه در كتاب اي احكام، شرعيات و تعليمات ديني مي خوانيم شامل كارهايي كه امام حسين عليه السلام انجام داد نمي شود، بلكه فقط همان سه قسمي را كه گفتم در بر مي گيرد. اين دو نمونه براي بيان اين كه مفاهيم گاهي دو گونه معنا مي شود، معنايي عام و معنايي خاص. «معناي خاص» يك مفهوم اصطلاحي خاص در فضايي خاص و جامعه اي خاص است «و معناي عام»، كه ممكن است همان معناي لغوي آن باشد، و يا بر اثر تحولات اجتماعي مصاديق جديدي پيدا كرده و گسرتش پيدا كند.

به هر حال، اگر معناي عام جهاد يعني تلاش كردن در راه خدا عليه دشمن را در نظر بگيريم، بسياري از موارد امر به معروف و نهي از منكر را مي توان به عنوان جهاد برشمرد. از طرف ديگر اگر امر به معروف و نهي از منكر را به معناي عام آن در نظر بگيريم،، تقريباً تمام مصاديق جهاد- غير از جهاد با نفس- در دايره ي امر به معروف و نهي از منكر مي گنجد. چون يكي، امر كردن ديگران به انجام كار خوب و ديگري دست برداشتن از كار بد است. لذا اين دو مفهوم تداخل پيدا مي كنند. در مورد اين قبيل مفاهيم گفته مي شود «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا»، وقتي امر به معروف و نهي از منكر را در كنار جهاد ذكر كنيم، كما اين كه مي گوييم فروع دين ده تاست، ششم جهاد، هفتم امر به معروف، يعني امر به معروف غير از جهاد است. زماني كه اين دو مفهوم در كنار يكديگر ذكر شوند، معاني آن ها از هم جدا شده و ديگر جهاد شامل امر به معروف نمي شود، امر به معروف هم شامل جهاد نمي شود. طلبه ها براي چنين مفاهيمي اين اصطلاح را به كار مي برند كه: «اذا اجتمعا افرتقا»، يعني زماني كه با هم


ذكر شوند معناي آن ها با هم فرق مي كند، اما «اذا افترقا اجتمعا»، اگر هر يك از آن ها را به تنهايي استعمال كنيم، در اين صورت شامل ديگري نيز خواهد شد. يعني امر به معروف شامل جهاد و جهاد نيز شامل امر به معروف مي شود.

اين مقدمه اي است كه در بسياري از موارد، ممكن است به كار آيد. آن گاه كه سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد من براي امر به معروف و نهي از منكر خروج كردم، فقط امر به معروف و نهي از منكر اصطلاحي- با معناي محدودي كه از جمله شرايط آن اين است كه خوف ضرر نباشد- نيست. بكله به معناي عام تري است كه حتي با علم به خطر، آن هم بالاترين خطر كه جان آدم از بين برود و كشته شود، سازگار است. حتي در اين مورد هم مصداق واجب براي امر به معروف و نهي از منكر داريم، منتهي اين اصطلاح عام تر و غير از اصطلاحي است كه ما و شما با آن آشناييم، و در رسائل عمليه مي نويسند. اما اين نكته ها كمتر مطرح مي شود. نظير اين مسأله در مورد جهاد نيز هست. گرچه من دو سه مرتبه اشاره كردم، اين گله را تكرار مي كنم، امام قدس سره فرمود تقيه در بعضي از مراتب امر به معروف و نهي از منكر حرام است، «ولو بلغ ما بلغ»، در رساله تقيه شان هم نوشتند كه تقيه در مهام امور نيست، چند مثال زدند از جمله اين كه اگر خانه ي كعبه در معرض ويراني باشد، دشمن مي خواهد كعبه را از بين ببرد، در اين جا صحبت اين نيست كه چون امكان خطر وجود دارد، امر به معروف نكنيم. بلكه بايد به هر قيمتي باشد با دشمن مبارزه و امر به معروف و نهي از منكر كرد، ولو به قيمت جان انسان تمام شود. حفظ كعبه مثل يك واجب عادي نيست. اگر جان پيامبر و يا امامي در خطر باشد- مثلاً دشمنان پيامبري را گرفته و مي خواهند او را بكشند- مؤمنان بگويند اگر ما جلو برويم، مي ترسيم بدنمان زخمي شود يا سيلي بخوريم! چون خوف ضرر هست، حرام است برويم! بگذار پيغمبر را بكشند! اين حرف ها شوخي است. كسي كه اندك آشنايي با معارف اسلامي داشته باشد مي داند كه اين گونه نيست. بايد رفت پيغمبر را نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند، امام معصوم عليه السلام را بايد نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند. اين چند مثال را با يكي دو مثال ديگر مي زنند و به طور كلي مي گويند در مواردي كه اصل اسلام و كيان اسلام در خطر باشد، و تعبيراتي از اين قبيل، در اين موارد تقيه در امر به معروف و نهي از منكر جايز نيست.

من گلايه كردم از دوستاني كه اهل تحقيق و اجتهاد هستند كه چرا كار حضرت امام (ره) را


دنبال نكردند بايد دقيقا مصاديق و حدود اين موارد را مشخص كنند، تبيين كنند كه مهمام امور كدامند، چند مورد آن را امام قدس سره فرمود، موارد ديگر را نيز بايد شناسايي و معرفي كرد. حق اين است كه اين موارد با توجه به مسائل اجتماعي روز بررسي شود. امروزه كشتن پيامبر و امام تنها به اين نيست كه شمشير بزنند و گردن او را ببرند، امروز پيامبري او را مي كشند، امامت و ولايتش را مي كشند، صريحاً در جمهوري اسلامي، كسي كه مورد احترام شخصيت هاي درجه اول كشور است، مي نويسد كه با مرگ پيامبر صلي الله عليه و آله ولايت هم از بين رفت! [5] بعد از مرگ پيامبر ديگر ولايتي نداريم! و شب عاشورا اين آقا را به عنوان گوينده ي اسلامي دعوت مي كنند تا براي دانشجويان و استادان دانشگاه ها صحبت كند؛ امسال هم دعوت كردند. [6] كسي كه مي گويد وحي امري شخصي است و ما نمي توانيم اثبات كنيم واقعا كسي پيامبر است يا نه! و كسي كه مي گويد پيغمبر هم مثل ساير مردم حتي در فهم وحي اشتباه مي كند! حتي در فهم وحي! اين بدتر است يا كشتن پيامبر صلي الله عليه و آله؟ اگر پيامبر (ص) را بكشند، هدفش بيشتر حفظ مي شود؛ كما اين كه هنگامي كه حسين بن علي عليه السلام را كشتند هدفش با همان خونش حفظ شد. اما اگر پيامبري او را كشتند، ديگر چه چيزي باقي خواهد ماند؟ آن گاه امروز در مقابل اين مسأله مي توان گفت كه مي ترسم سيلي بخورم؟! مي ترسم حرفي بزنم به من توهين كنند؟! مي ترسم برايم پرونده تشكيل دهند؟! و مي ترسم و مي ترسم؟! آيا اين بهانه ها عذر مي شود؟ مسؤولان ديني و دولتي ما اين مسائل را نمي دانند؟ خطرهايي كه از ناحيه ي اين افراد پيدا مي شود درك نمي كنند؟ يا اهميت نمي دهند؟ كيست كه نداند در اين چند سال اخير روز به روز دين در جامعه ما ضعيف تر شده است؟ كيست كه نداند؟

خدا شاهد است گاهي كه به كشورهاي خارجي مي رويم جوابي براي مسلماناني كه در انگليس و آمريكا و ساير كشورها زندگي مي كنند نداريم. مي گويند ما پارسال آمديم ايران را ديديم، امسال هم آمديم ايران را ديديم، باور نمي كنيم اين ايران، ايران سال گذشته باشد. شما باور مي كنيد كه سطح دين در جامعه ما مثل پارسال باقي مانده است؟ ممكن است كسي در اين مسأله شك كند؟ جاي شكي ندارد.

عامل اين تنزل ديني كيست؟ و چيست؟ چرا امروز اوضاع اين گونه شده است؟ اگر شما


عوامل اين امر را بررسي كنيد به دو دسته عامل مي رسيد: دسته اول مطبوعات و نشريات و كتاب هاي گمراه كننده، كه مسؤول آنها وزارت ارشاد است؛ و دسته ديگر، كارهايي است كه در اين كشور انجام مي شود تا وقاحت و زشتي گناه از بين برود. مردم به گناه كردن تشويق مي شوند، راه گناه برايشان باز مي شود و به بهانه اين كه مي خواهيم به جوانان بها بدهيم چراغ سبز به آن ها داده مي شود كه گناه بكنند. نه فقط گناه پنهاني و در خانه بلكه علني و در جامعه! غير از اين عوامل عامل ديگري هم سراغ داريد؟ بله، تلويزيون هاي خارجي در مواردي كه امكان ارتباط باشد، مثل مناطق مرزي، يا كساني كه به صورت قاچاق از ماهواره استفاده مي كنند، فيلم هاي مبتذل ويدئويي به صورت قاچاق يا بعضي موارد كه مجوز وزارت ارشاد هم دارد! عامل ديگري هم براي اين كه دين در جامعه تضعيف شده باشد سراغ داريد؟ مسؤول تمام اين موارد وزارت ارشاد نيست. ما مي دانيم كسان ديگري هم در وزارتخانه هاي ديگر اين مسؤوليت را برعهده دارند. كساني هستند در وزارتخانه هاي ديگر كه به اين مسايل دامن مي زنند. اما سهمي از اين هم باز براي وزارت ارشاد است. تشكيل فرهنگ سراهايي كه در آن ها گناه تعليم داده و يا تشويق مي شود. تشكيل تئاترهايي كه به فرمايش مقام معظم رهبري بعضي از آن ها صد در صد ضد اسلام است، و موارد ديگري از اين قبيل، مسؤول اين كارها كيست؟

به ما مي گويند اگر شما دولت را دولت اسلامي مي دانيد پس چرا با وزير آن مخالفت مي كنيد؟ عجب مغالطه اي است! اسلامي بودن اين نظام به رهبري است، و به همين دليل است كه مطبوعات چه مقام ولايت فقيه را و چه حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه را و شخص مقام معظم رهبري را مورد حمله قرار داده اند و روز به روز بيشرمانه تر در اين زمينه پيش مي روند. چرا؟ چون اسلام را نمي خواهند. گفتند، اگر اسلام را نخواسته باشيم چه كسي را بايد ببينيم و رفتند در كنفرانس برلين گفتند كه اسلام نمي تواند خودش را با دموكراسي روز وفق بدهد و اين مشكل اسلام است و مجلس ششم اين مسايل را حل خواهد كرد و كسي هم متعرض آن ها نشد. [7] چنين نظام اسلامي با چنين وزرايي، با چنين معاونين وزرايي و چنين مشاوراني، را واجب الاطاعة بدانيم؟ مگر در موردي اطاعت شيطان واجب بشود! وگرنه «لا طاعَةَ لِمَخْلُوقٍ في مَعْصِيَةِ الخالِق»، [8] مگر ممكن است خدا اطاعت كسي را كه به راه شيطان و


گناه دعوت مي كند تجويز كند؟ كسي كه گناه را تأييد و زمينه ي آن را فراهم مي كند، تسهيلات در اختيار افرادي كه مرتكب گناه مي شوند مي گذارد، سيمرغ بلورين به ايشان مي دهد، دلفين بلورين به ايشان مي دهد، كساني را كه بيست سال عليه السلام و نظام اسلامي تلاش كرده اند دعوت مي كنند، از ايشان پذيرايي مي كنند، به آن ها جايزه مي دهند، سيمرغ بلورين هم به ايشان مي دهند، نه يكي و نه دو تا بلكه هفت تا! امام حسين عليه السلام هم در مقابل كساني واقع شد كه دم از اسلام مي زدند و خود را خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله مي دانستند، و در ظاهر منكر اسلام نبودند.

اگر مقام معظم رهبري در رأس اين نظام نباشد، اين حكومت براي ما حكومت اسلامي نخواهد بود، ما در اين نظام مسؤولاني را محترم مي شماريم كه مورد تأييد و رضايت مقام معظم رهبري باشند. اين مطلب در كلمات امام هست، در وصيت نامه ايشان، مكرر در صحيفه ي نور، در چند مورد فرمود اگر نظامي بر اساس اذن ولي فقيه و نصب ولي فقيه سر كار نيايد، طاغوت است، [9] تصريح مي فرمايد، اگر رئيس جمهور هم از طرف ولي فقيه نصب نشود، طاغوت است. چرا اين ها در افكار جامعه تشكيك مي كنند؟ براي اين كه فردا اگر مردم گفتند ما اسلام را نمي خواهيم، بگويند حرف مردم ملاك است نه حرف امام قدس سره! و بالاخره چرا در كنفرانس برلين گفتند خميني هم به موزه ي تاريخ خواهد رفت؟ مسؤولان آمريكايي تصريح كردند، و دل بستند، تصريح كردند كه اگر مجلس ششم بتواند مسأله ي ولايت فقيه را حل كند كار ما آسان شده، و مشكل ما با ايران حل مي شود. اين ها چشم دوخته اند به اين كه روزي به نام رفراندوم مسأله ي ولايت فقيه را بردارند و در حال فراهم كردن مقدمات و زمينه ي فرهنگي آن هستند. اي لعنت بر كساني كه چنين زمينه هايي را فراهم مي كنند! اين ها خون امام حسين عليه السلام و خون صدها هزار شهيد ما را پايمال مي كنند، با چه چيزي؟ با همين روزنامه هاي كذايي كه با كمك هاي خارجي اداره مي شود.

خوب، ممكن است شما سؤال كنيد كه اين حرف ها را براي چه مي زنم؟ مشكل اصلي هر جامعه اي ناآگاهي است، اگر اينان توانستند در ظرف اين چند سال اين گونه ناجوانمردانه، ترك تازي كنند، به خاطر اين است كه ما به درستي به وظايفمان آشنا نبوديم. عده اي را با مسأله ي تساهل و تسامح فريب دادند، با مذمت كردن خشونت و ضد ارزش معرفي كردن آن، مردم را


فريب دادند، مردم هم ترسيدند حرف بزنند و متهم به خشونت بشوند؛ گفتند گناه است! گناه كبيره است! عده اي مردم نجيب و متدين بودند كه مي ترسيدند اگر حرف بزنند، برخلاف مصلحت نظام اسلامي باشد، برخلاف رضاي خاطر مقام معظم رهبري باشد، كم نبودند و الآن هم كم نيستند. الآن هم بايد ما چشممان به دهان مبارك ايشان دوخته باشد؛ اما اين آمادگي را بايد داشته باشيم كه اگر روزي فرمان حركت، فرمان جهاد، فرمان مبارزه داده شد، تا آخرين قطره ي خونمان بايستيم. تهيه اين آمادگي ها «لحظه اي» نيست، اگر فرماني صادر شد، همان لحظه نمي توان كسب آمادگي كرد، آمادگي روحي بايد از ده ها سال پيش در انسان به وجود بيايد.

امام قدس سره پانزده سال خون دل خورد تا زمينه ي فرهنگي انقلاب را فراهم كرد، زندان رفت، تبعيد شد، فرزندش در اين راه به صورت مشكوكي شهيد شد، مشكلات را تحمل كرد، پانزده سال خون دل خورد تا زمينه ي اجتماعي حركت عظيم مردم فراهم شد؛ اگر چنين زمينه اي از روز اول فراهم بود، پانزده سال تأخير نمي افتاد. اين زمينه را امام قدس سره طي پانزده سال فراهم كرد، و بعد ده سال با خون هاي پاك شهدا آبياري شد. امروز نمي خواهند ثمره ي اين زحمات را به راحتي از ما بگيرند، با چه چيزي؟ با اين كه مبادا كاري كنيد كه خشونت باشد! خلاف تساهل و تسامح باشد! با چنين سحر و افسوني! آن همه فعاليت انبيا و اوليا، خون سيدالشهداء عليه السلام، بهره برداري از هزار و سيصد سال عزاداري سيدالشهداء (ع) بود كه در پانزده خرداد اتفاق افتاد و بعد در بيست و دوم بهمن به نتيجه رسيد، هزار و سيصد سال تلاش شد تا اين درخت چنين ثمري داد، و حالا با افسون تساهل و تسامح مي خواهند همه را بر باد دهند، اين مفهوم از كجا آمده است؟ اين واجب، اين تكليف از كجا نازل شده است كه همه ي احكام شريعت به واسطه ي آن از بين مي رود؟ تمام دستورات امر به معروف و نهي از منكر و جهاد به خاطر توسط آن نسخ مي شود؟ با همين دستوري كه از غرب آمده، كه بايد تساهل و تسامح داشته باشيد! متوجه باشيد چه وضعي است، خيال نكنيم فقط يك مسأله ي روزنامه اي است، ژورناليستي است، كسي چيزي مي گويد، ديگري هم جواب او را مي دهد يا نمي دهد. آثار اين مسأله را در جامعه ببينيد! ببينيد با همين كارها چگونه بسياري از جوانان ما را منحرف كردند. اين ها آثار همين تلاش ها است؛ اين سياست فرهنگي خبيث است كه امروز چنين ثمرات خبيثي را به بار آورده است. اگر از روز اول جلوي اين كارها گرفته مي شد، اين فسادها به بار نمي آمد و حالا هم دير نشده است.


مردم ما بدانند كه دشمن چه دسيسه اي كرده است و چه نقشه اي براي آن ها كشيده است و چگونه مي خواهد با چهار تا كلمه، با چهار تا حرف، با چهار تا شعار، زحمات هزار و سيصد ساله ي تشيع را از بين ببرد! صراحتاً مي گويند با رفتن پيامبر صلي الله عليه و آله ولايت هم رفت! در جاي ديگر گفتند كه پيامبري پيامبر (ص) هم معلوم نيست! در جاي ديگر هم گفتند اصل خدا هم قابل اثبات نيست! همين ها گفتند! من و شما هم خام شده ايم و نمي فهميم چه كار مي كنند. نوجواني كه از دبيرستان وارد دانشگاه مي شود و آن گونه كه بايد، با معارف اسلامي آشنا نيست و بنيه ي ايماني اش تقويت نشده است؛ با اين زرق و برق ها، با اين سحر و افسون ها، دين و ايمانش را مي برند! مگر چندي پيش مقام معظم رهبري نفرمودند كه ايمان مردم را هدف گرفته اند، آيا باور كرديد؟ چند سال است كه ايشان مي فرمايند تهاجم فرهنگي شده است، شبيخون فرهنگي شده است، مسؤولين فرهنگي كشور چه كار كرده اند؟ ديگر با چه زباني بگويند؟

من به عنوان يك «شهروند» - مي خواهم اصطلاح روز را به كار ببرم، زيرا اگر بگويم «مسلمان» كه مي گويند بي خود! مسلمان كه ارزشي ندارد، زرتشتي هم مثل تو است - به عنوان يك شهروند به مسؤولان كشور نصيحت مي كنم، اين راهي كه انتخاب كرده ايد به نفع خود شما هم نيست، مردم ما بارها ثابت كرده اند كه اگر بفهمند دينشان در خطر است، جان برايشان ارزشي نخواهد داشت. مسؤولاني كه به اسلام اعتقاد دارند و قائل به خدا و پيامبر صلي الله عليه و آله هستند، سعي كنند اين شياطين را از اطراف خود دور كنند. اين ها را از دستگاه هاي دولتي كشور به خصوص دستگاه هاي سياست گذار بيرون كنند. نصيحت هاي امام قدس سره را به خاطر داشته باشند. اگر اين كارها نشود بعيد ندانند روزي بيايد كه تكليفي كه سيدالشهداء (ع) داشت به عهده ي جانشين آن حضرت بيايد و كساني كه هزار و سيصد سال گفتند: «يا لَيْتَني كُنْتُ مَعَكُمْ فَأَفُوزَ مَعَكُم» [10] فرصت را براي شهادت غنيمت بشمارند. بترسند از آن روز؛ تا دير نشده از اشتباهاتشان برگردند و آن ها را جبران كنند. اگر گناهاني مرتكب شده اند، در پيشگاه خدا، ملت مسلمان و سيدالشهداء عليه السلام توبه كنند.



پاورقي

[1] توبه، 12.

[2] بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.

[3] توبه، 41.

[4] نساء، 95.

[5] ر. ک: سروش، عبدالکريم، بسط تجربه‏ي نبوي، ص 27 و 133.

[6] ر. ک: عصر آزادگان،

28 / 1 / 1379، ص 3، گزارش سخنراني سروش در مراسم عزاداري دفتر تحکيم وحدت.

[7] ر. ک: کيهان، 24 ،23 و 25 فروردين 1379، گزارش‏هاي مربوط به کنفرانس برلين.

[8] نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 165.

[9] صيحفه‏ي نور، ج 9، ص 253.

[10] زيارت عاشورا.