بازگشت

گستره ي معناي امر به معروف و نهي از منكر


خدا براي اين مسؤوليت اجتماعي ارزش والايي قائل است. در جلسه گذشته، چند روايت كه اهميت امر به معروف و نهي از منكر را بيان مي كرد، خواندم، «فَريضَةً عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الْفَرائِض»، [1] يا «أَتَّمُ الْفَرائِضَ وَ أَشْرَفُها وَ أَفْضَلُها». [2] به هر حال، كلام در اين است كه اگر امر به


معروف در موردي اثر نمي كند، آيا در اين مورد جاي امر به معروف و نهي از منكر هست يا نه؟ بدترين حالت زماني است كه نه تنها قبول نمي كنند، بلكه با انسان دشمني نيز مي كنند، آمر به عروف را اذيت كرده، مي زنند، و يا حتي مي كشند: «يَقْتُلُونَ الَّذينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاس»، [3] حال، با چنين مردمي كه آمرين به معروف را مي كشند چه بايد كرد؟ اگر به خاطر داشته باشيد، آخر روايت مفصلي كه قبلاً خواندم تكليف اين افراد را مشخص مي كند و مي گويد وقتي كار به اين جا رسيد، جهاد با آن ها لازم مي گردد: «هُنالِكَ فَجاهِدُوهُمْ بِأَبْدانِكُمْ... حَتَّي يَفيئُوا اِلي أَمْرِ اللَّه». [4] متوجه هستيد كه اين مطالب را براي چه مي گويم؟ براي اين متذكر مي شوم كه از يك طرف تا حدي دايره ي امر به معروف گسترش پيدا مي كند كه شامل تعليم متذكر مي شوم كه از يك طرف تا حدي دايره ي امر به معروف گسترش پيدا مي كند كه شامل تعليم جاهل نيز مي شود؛ شما اگر مي خواهيد به فرزند خود نماز ياد دهيد، اين كار نيز به عنوان تعليم جاهل در دايره ي امر به معروف است؛ موعظه و نصيحت كردن و باز زبان نرم گفتن يكي از مصاديق بين و شايع آن است، كه در روايات آمده است و از آيات نيز اين گونه استفاده مي شود. گرچه بعضي از فقها مي فرمايند امر به معروف بايد «عَن عُلُّوٍ أَو اِسْتَعلاء» باشد، يعني بايد آمرانه گفت نكن، نه با خواهش و تمنا؛ چون در اين حالت امر به معروف نيست.

از طرف ديگر نيز تا اندازه اي دايره ي اين كار گسترش پيدا مي كند كه جهاد هم از مصاديق امر به معروف مي شود. براي اين كه برادران عزيز روحاني بيشتر دقت بفرمايند عرض مي كنم كه سابقا در بسياري از كتاب هاي روايي ما كتابي به نام امر به معروف نداشتيم، كتاب الجهاد بود كه در آخر آن بابي به نام باب امر به معروف و نهي از منكر آمده بود؛ نمونه ي آن كتاب تهذيب الاصول مرحوم شيخ طوسي قدس سره است كه روايتي از آن خواندم؛ در تهذيب كتاب امر به معروف نداريم، كتاب الجهاد داريم كه آخرين باب آن امر به معروف و نهي از منكر است. يعني مفهوم امر به معروف و نهي از منكر دو نوع كاربرد دارد، يك اصطلاح خاص كه همان است كه در رساله ها مطرح مي شود. اين اصطلاح شامل جهاد نمي شود. چون جهادي كه در آن خوف ضرر نباشد نداريم، مواردي كه انسان شمشير مي كشد و شمشير مي زند «فَيَقْتُلُونَ و يُقْتَلُون»، معنا ندارد گفته شود زماني جهاد كن كه خوف ضرر نباشد، در ميدان جنگ كه نان و حلوا


تقسيم نمي كنند! اصلاً جهاد در جايي است كه احتمال ضرر، بلكه گاهي يقين به ضرر هست.

پس نوعي از امر به معروف كه مصداق آن جهاد است، در جايي است كه نه تنها احتمال، بلكه اطمينان، و گاهي يقين به ضرر نيز هست، يقين به كشته شدن هم هست؛ مصداق ديگري نيز دارد كه در اطلاق عنوان امر به معروف و نهي از منكر بر آن اختلاف است، بحث است در اين كه آيا تعليم جاهل هم جزء امر به معروف است، يا باب ديگري است. بعضي از فقها مي گويند كه در آيه ي «يَدْعُونَ اِلي الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف» [5] بخش اول كه دعوت به خير است شامل تعليم جاهل مي شود. امر به معروف مربوط به كسي است كه مي داند، اگر نداند اصلاً اسم آن امر به معروف نيست. بنابراين، امر به معروف اصطلاحي دارد كه متعارف است و ما آن را مي شناسيم و مربوط به امور عادي است. در جامعه اي كه ارزشهاي اسلامي بر آن حاكم است، حكومت اسلامي مقتدر و مبسوط اليد است، و اگر به كسي بگويند چرا فلان كار زشت را مرتكب شدي، خجالت مي كشد، سرش را پايين مي اندازد و عذرخواهي نيز مي كند و يا مي گويد شما اشتباه كرده ايد، من چنين كاري نكرده ام؛ در چنين جامعه اي اسلامي، با اين شرايط، امر به معروف و نهي از منكر همان امر به معروف و نهي از منكر عادي است، شرايط آن هم همان است. اما مراتبي از امر به معروف وجود دارد كه اين گونه نيست.

در جلسات گذشته اشاره كردم كه امام قدس سره از جمله كساني بودند،- لااقل در عصر ما- كه به اين معني تصريح كرد كه، در بعضي از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر تقيه جايز نيست ولو بلغ ما بلغ، در اين موارد كار به هر جا برسد بايد امر به معروف را انجام داد، لو صدها هزار نفر كشته شوند. پس اگر امر به معروف و نهي از منكر را به معناي عام بگيريم، از طرفي شامل تعليم جاهل و از طرف ديگر تا مراحل نهايي جهاد مي رسد. چون جهاد براي اين است كه «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هيَ الْعُلْيا» [6] برتري سخن خدا متحقق شود. اين دو مفهوم مختلف است. اگر در موردي سيدالشهداء عليه السلام مي فرمايد «أُريدُ أَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهي عَن الْمُنْكَر»، [7] فقط معناي خاص و محدودي را را كه در ذهن ما است و يكي از شرايط آن عدم احتمال ضرر است اراده نمي كند، بلكه معناي عام امر به معروف و نهي از منكر راه اراده مي كند؛ لذا در ذيل بيانات بعضي


از معصومين عليهم السلام در برخي موارد آمده است كه: «وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هيَ العُلْياء» [8] .

پس امر به معروف و نهي از منكر دو اصطلاح دارد، يك اصطلاح خاص كه در رساله ها مي نويسند و مسأله گوها مي گويند و براي شرايط و احكام عادي است. اما شرايطي استثنايي و حاد نسبت به مهام امور،- به فرمايش حضرت امام قدس سره- يعني امور مهم وجود دارد كه در آن موارد ديگر امر به معروف و نهي از منكر اين شرايط را ندارد. حال، اگر سؤال شود اين چه امر به معروفي بود كه به خاطر آن سيدالشهداء عليه السلام تا پاي كشته شدن رفت؟ مخصوصا كساني كه مطمئن هستند ايشان علم به كشته شدن خود داشتند، ما هم مطمئنيم كه حضرت عليه السلام چنين علمي داشت. البته الان نمي خواهيم بحث آن را مطرح كنيم، اما يقين داريم كه سيدالشهداء عليه السلام مي دانست كشته مي شود. البته اگر هم ايشان كسي بود كه نمي دانست، حداقل چنين احتمالي را مي داد. افراد زيادي او را نصيحت كردند كه به عراق نرو! در گذشته ديدي كه مردم كوفه با پدر و برادرت چه كردند! به او گفتند كشته مي شوي. برادران و پسرعموهايش او را نصيحت كردند. حضرت هم گفت خدا خيرتان بدهد كه نصيحت مي كنيد، اما من تكليفي دارم كه بايد به آن عمل كنم. خوب، آن ها احتمال مي دادند، اما آيا خود حضرت احتمال نمي داد كه كشته بشود؟ پس اگر علم به ضرر نبود، لااقل خوف ضرر و قتل بود. حال اين چه نوع امر به معروفي است؟ جواب اين است كه اين نوع امر به معروف به معنايي عام تر و غير از معنايي كه امروز براي ما مصطلح است، بود.


پاورقي

[1] اصول کافي، ج 5، ص 55، روايت 1؛ التهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21.

[2] اصول کافي، ج 5، ص 55 روايت 1؛ التهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21.

[3] آل عمران، 21.

[4] اصول کافي، ج 5، ص 55، روايت 1؛ تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21.

[5] آل عمران، 104.

[6] بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.

[7] بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.

[8] بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.