بازگشت

نمونه اي ديگر از سرانجام ترك امر به معروف


در جلسه ي گذشته اين روايت را خواندم، كه چهل هزار نفر از قوم شعيب معصيت كار بودند، خدا صد هزار نفر را عذاب كرد كه عذاب شصت هزار نفر از ايشان به واسطه ترك امر به معروف بود. نظير اين واقعه درباره ي اقوام ديگر نيز هست. درباره ي اصحاب سبت نيز هست كه احتمالاً شنيده ايد، در شريعت حضرت موسي عليه السلام صيد در روز شنبه حرام بود، البته تكاليف سخت تري هم داشتند. الآن هم يهودي هاي پاي بند به يهوديت روز شنبه پختني درست نمي كنند، آتش روشن نمي كنند، ذبح نمي كنند و صيد نمي كنند. يهوديان سنت گرا الآن هم مقيد هستند. تكاليف شاق ديگري هم داشتند، از جمله اين كه روز شنبه برايشان صيد حرام بود. خدا اين ها را امتحان كرد: «اِذْ تَأْتيهِم حيتانُهُم يَوْمَ سَبْتِهِمْ شُرَّعاً وَ يَوْمَ لا يَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِم،» [1] گروهي از يهود كنار دريا يا رودخانه اي زندگي مي كردند، روز شنبه ماهي ها به كنار ساحل مي آمدند و صيد آن ها به راحتي ممكن بود، در حالي كه روزهاي ديگر اين گونه نبود؛ از آن طرف، روز شنبه هم صيد كردن حرام بود. سرانجام بعضي از ايشان طاقت نياورده، به اين صورت حيله اي زدند كه كنار ساحل حوضچه هايي كندند؛ روز شنبه راه حوضچه ها را باز مي كردند، زماني كه آب رودخانه همراه با ماهي ها داخل حضوچه ها مي شد جلوي آب را مي بستند. روز يكشنبه ماهي ها را صيد مي كردند. خدا به سبب اين كار، آن ها را مسخ كرد، اگر آيه ي قرآن به صراحت نگفته بود، از راه روايات به اين راحتي قابل باور نبود، «فَلَمَّا عَتَوا عَنْ ما


نُهُوا عَنْهُ قُلْنا لَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خاسِئين» [2] خدا ايشان را مسخ نموده به ميمون تبديل كرد؛ همه ي اين افراد كساني نبودند كه روز شنبه برخلاف نهي خداوند ماهي صيد مي كردند. گروهي نيز از كساني كه صيد نمي كردند به عذاب گرفتار آمدند و مسخ شدند. و اين قوم سه دسته بودند: دسته اول روز شنبه صيد مي كردند، دسته ديگر صيد نمي كردند ولي دسته ي اول را نيز نهي نكرده و متعرض آن ها نمي شدند، دسته سوم نه تنها خودشان صيد نمي كردند، بلكه ديگران را از اين كار نهي مي كردند و مي گفتند چرا صيد مي كنيد، اين كار گناه است. دسته ي دوم كه صيد نمي كردند و متعرض گروه اول هم نمي شدند، به آمرين به معروف مي گفتند، چه فايده اي دارد كه آن ها را از صيد نهي مي كنيد؟ متوجه عرض بنده هستيد؟ يعني اين تلقي كه چون امر به معروف فايده ندارد، انجام نمي دهيم. به كساني كه عليرغم علم به مؤثر نبودن امر به معروف، نسبت به اين كار اقدام مي كردند، مي گفتند چه فايده اي دارد كه دائم با آن ها بحث مي كنيد، آن ها را به حال خود رها كنيد، «وَ اِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللَّهُ مُهْلِكُهُمْ أَوْ مُعَذِّبُهُمْ عَذاباً شَديداً قالُوا مَعْذِرَةً اَلي رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون» [3] خدا بنا است ايشان را هلاك كند، پس براي چه آن ها را موعظه مي كنيد؟ «قالُوا مَعْذَرًة اَلي رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون» اول اين كه ما نزد خدا عذري داشته باشيم، ديگر اين كه قطع نداريم كه به طور كلي حرف ما مؤثر نباشد، شايد در بين اين گروه بعضي تحت تأثير قرار بگيرند. به هر حال، از بين اين قوم كه سه گروه بودند، دسته اي كه- علي رغم اين كه چندان اثري نداشت- از منكر نهي مي كردند، نجات يافتند، دو دسته ي ديگر به عذاب مبتلا و به بوزينه تبديل شدند. [4] .


پاورقي

[1] اعراف، 163.

[2] اعراف، 166.

[3] اعراف، 164.

[4] بحارالانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روايت 34.