بازگشت

امر به معروف و نهي از منكر (1)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمد للّه رب العالمين والصّلوة و السّلام علي سيّد الانبياء و المرسلين، أبي القاسم محمد و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين. اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه و علي آبائه في هذه الساعة و في كل ساعة ولياً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دليلاً و عيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً و تمته فيهاً طويلاً. السلام عليك يا اباعبداللّه و علي الارواح التي حلّت بفنائك.

شهادت مولا ابي عبدالله و فرزندان و ياران بزرگوارش را به پيشگاه مقدس ولي عصر- عجل اللّه تعالي فرجه الشريف- مقام معظم رهبري، مراجع تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت مي گوييم، و اميدواريم خداي متعال به ما توفيق بدهد كه در دنيا و آخرت پيرو راستين آن حضرت باشيم.

در جلسه ي گذشته به دنبال سؤال هايي كه درباره ي عاشورا و قيام ابي عبدالله مطرح شده بود، سؤالي را به اين صورت طرح كردم كه، با توجه به هدف قيام آن حضرت كه طلب اصلاح در امت پيامبر صلي الله عليه و آله و امر به معروف و نهي از منكر عنوان شده، آيا روشي كه سيدالشهداء عليه السلام انتخاب كردند و به شهادت ايشان منتهي شد، مصداق اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر است يا خير؟ و آيا حضرت عليه السلام به هدفي كه از قيام و انقلاب داشتند، نايل شدند يا نه؟ شب گذشته براي آشنا شدن با مفهوم امر به معروف و نهي از منكر در آيات و روايات چند روايت را تيمناً و تبركاً قرائت كردم و در حدي كه خداوند متعال توفيق داد، توضيحاتي را درباره ي آن ها عرض كردم، حال با توجه به آشنايي به دست آمده از مفاهيم امر به معروف و نهي از منكر در آيات و روايات، مي خواهم بحثي نسبتا تحليلي و تا حدي فني را مطرح كنم. ممكن است تا حدودي اين بحث براي بعضي از شنوندگان سنگين باشد، ولي با توجه به اين كه بخش عظيمي از شركت كنندگان را فضلاي حوزه تشكيل مي دهند، و سايرين هم بحمد اللّه در پرتو


انقلاب سطح علمي شان بسيار بالا آمده و آمادگي بررسي و تحليل اين مسائل را حتي در حد سطوح علمي دارند، سعي خواهم كرد اي مسأله را با توضيحات نسبتاً روشني به عرض برسانم، اگر بعضاً اصطلاحات علمي استفاده شد، معذور بداريد.

مي دانيم امر به معروف و نهي از منكر كه به عنوان يك تكليف عام در رساله هاي عمليه ذكر شده و گويندگان احكام در مجالس آموزش مي دهند، شرايط و مراتبي دارد و با توجه به شرايط و مراتب اين سؤال مطرح مي شود كه اقدامي كه سيدالشهداء عليه السلام انجام دادند، چگونه امر به معروفي بود، اين كار با امر به معروفي كه ما مي شناسيم مطابقت نمي كند. بنابر آنچه در رسائل عمليه گفه شده، اگر امر به معروف موجب ضرر و حتي در مورد خوف ضرر باشد، تكليف ساقط مي شود؛ اما در مورد سيدالشهداء عليه السلام در حالي كه ضرر يقيني بود ايشان اقدام به اين كار كرد، اين چگونه امر به معروفي است؟ براي اين كه مفهوم امر به معروف و نهي از منكر و كاربرد آن را در روايات بيشتر مورد دقت قرار دهيم، بايد توجه داشت كه امر به معروف يعني وادار كردن ديگران به اين كه تكاليف واجب خود را انجام دهند، و اين وادار كردن مراتبي دارد. اگر بخواهيد كسي را به انجام كاري وادار كنيد، بايد اين كار را طي مراحل مختلف انجام دهيد. اولين موردي كه ممكن است با آن مواجه شويد، نوجوانان هستند، كساني كه تازه به تكليف رسيده اند. شما مي خواهيد به عنوان امر به معروف و نهي از منكر به كسي كه تازه به تكليف رسيده و هنوز درست نماز خواندن را نياموخته است، نماز را ياد دهيد، اين نوعي امر به معروف است كه به آن تعليم جاهل مي گويند. اما اگر بعد از اين كه ياد گرفت، گاهي سستي و تنبلي مي كند، بعض اوقات نمازش قضا مي شود، صبح دير از خواب بلند مي شود، و شما او را تشويق كنيد كه نماز را به موقع بخواند، اين هم نوع ديگري از امر به معروف است.

پس امر به معروف دو مصداق روشن دارد، اول اين كه كسي علم نداشته باشد و شما بايد به او ياد بدهيد، تفاوتي نمي كند كه در موردي حكم را نداند يا موضوع آن را، نماز خواندن بلد نيست، يا نمي داند كه نماز واجب است، البته نماز مثال خوبي نيست و همه مي دانند كه واجب است، اما بعضي از تكاليف هست كه همه از وجوب آن آگاه نيستند. آموزش احكام و مسائل


نوعي امر به معروف است. اما اصطلاح امر به معروف به خودي خود شامل تعليم جاهل نمي شود و اگر به تعليم جاهل توسعه داده مي شود، با توجه به وسعت ملاك آن است؛ يعني ملاكي كه خداي متعال به خاطر آن امر به معروف را واجب كرده شامل كسي هم كه علم ندارد مي شود و بايد به او ياد داد؛ البته مفهوم اصلي امر به معروف اين نيست.

از طرف ديگر كسي كه مي داند بايد نماز خواند، با مسائل آن هم به خوبي آشناست، گاهي در فضا و شرايطي است كه نماز از ارزش اجتماعي بالايي برخوردار بوده و ترك آن گناهي بزرگ و ضد ارزش به شمار مي رود؛ لذا، اگر به كسي بگويند بي نماز، براي او از هر ناسزايي بدتر است؛ من به خاطر دارم زماني كه كوچك بودم، يكي از فحش هايي كه در جامعه آن روز گفته مي شد اين بود كه مي گفتند فلاني تارك الصلاة است، باور كنيد اين از هر فحشي كه در مورد جنايات و اعمال شنيع گفته مي شد بدتر بود؛ يك وقت جو جامعه اين گونه است، اگر به كسي بگوييد، نماز نخوانده است، سرش را پايين مي اندازد و پيشاني در هم مي كشد كه چرا فهميده اند نمازم ترك شده است و از اين كار خجالت مي كشد. اگر به او چنين گفتيد او عذرخواهي مي كند و مي گويد ببخشيد، فراموش كردم يا عذري داشتم، بالاخره گفته ي شما در او تأثير مي كند و براي او موعظه و پندي مي شود، او هم متّعظ مي شود. در روايات آمده است كه «اِنَّما يُؤْمَرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْهي عَنِ الْمُنْكَرِ مُؤْمِنُ فَيَتَّعِظُ أَوْ جاهِلٌ فَيَتَعَلَّم،» [1] گاهي مؤمني امر به معروف و نهي از منكر مي شود و او متّعظ شده، قبول مي كند، و گاهي جاهل است و نمي داند، اگر به او گفته شود، ياد مي گيرد.

اما گاهي شرايطي پيش مي آيد كه فضاي فرهنگي حاكم بر جامعه، اسلامي نيست، امر واجبي را كه مي خواهيد به آن امر كنيد اصلاً ارزش تلقي نمي شود، ترك آن هم ضد ارزش نيست، شرايط به گونه اي شده است، كه اگر به كسي بگويي چرا فلان كار را انجام مي دهي، فوري با گردن فرازي مي گويد دلم نمي خواهد! به تو چه! مگر فضولي! به او مي گويي اين احكام خلاف شرع است، انقلاب شده است براي اين كه احكام شرع پياده شود، مردم به خاطر اجرا شدن احكام اسلام صدها هزار شهيد دادند؛ جواب مي دهد بي خود شهيد دادند! من دلم نمي خواهد! كمي اصرار كنيد، علناً به اسلام هم بد مي گويد. خيلي ها گفته اند كه اگر ما اسلام را نخواسته باشيم، بايد چه كسي را ببينيم! دائم مي گوييد جمهوري اسلامي! جمهوري اسلامي را


تو سر ما مي زنيد! حالا اگر اسلامش را نخواستيم بايد چه كسي را ببينيم! جو فرهنگي طوري مي شود كه تظاهر به مخالفت با اسلام ديگر زشت نيست؛ آشكار است، ديگر كسي شرم نمي كند، يا لااقل بعضي ها شرم نمي كنند كه بگويند ما مخالف اسلام هستيم؛ بالاتر از اين هم هست كه گاهي اشاره كرده ام و دوست ندارم تكرار كنم. خوب، در اين جا چه بايد كرد؟

شرايط حاكم بر جامعه در زمان سيدالشهداء عليه السلام چنين شرايطي بود؛ احكام قطعي اسلام ترك مي شد؛ حدود الهي تعطيل شده بود، كسي كه كانديداي خلافت بود معروف به شرب خمر بود، معاويه مي خواست فرزندش يزيد را به عنوان خليفه ي پيامبر صلي الله عليه و آله معرفي كند، يعني در جامعه ي اسلامي شخصيت بعد از پيامبر (ص) باشد؛ و اين كسي بود كه مردم مي دانستند شارب الخمر است، صحبت از يك بار و دو بار و چند بار نبود، بلكه عادت به شرب خمر داشت، و اين مسأله اي علني بود، براي مردم مخفي نبود، و ساير احكام اسلامي يكي پس از ديگري مورد ترديد و انكار قرار مي گرفت و علناً مطرود مي شد؛ ريختن خون مسلمان ها خيلي ساده شده بود، اگر كسي مخالف حكومت بود، به راحتي او را مي كشتند؛ و بسياري از فسادهاي ديگر كه در جامعه آن روز رخ داده بود. با اين شرايط، اگر سيدالشهداء (ع) بين مردم مي آمدند و مي گفتند مردم خمس بدهيد، زكات بدهيد، حدود الهي را رعايت بكنيد، شرب خمر نكنيد، اين موعظه ها براي كسي كه معروف به شرب خمر است چه فايده اي داشت؟ مردم آگاهانه و دانسته با يزيدي كه شارب الخمر است بيعت كردند. فقط شرب خمر نبود، موارد ديگري هم بود، كارهاي ديگري كه امروز هم در جامعه ي اسلامي ما در حال مد شدن است، ميمون بازي! سگ بازي! يزيد چنين شخصي بود؛ اين شخصيت مي خواهد به جاي پيامبر (ص) بنشيند، دستوراتش مثل دستورات پيامبر (ص) واجب الاطاعة و احكامش احكام خدا باشد! اين گونه بود كه حضرت عليه السلام فرمود «فَعَلي الْاِسْلامِ السَّلامُ اِذْ قَدْ بُليَت الْاُمَةُ بِراع مِثْلِ يَزيد»، [2] اگر مردم به كسي مانند يزيد مبتلا شوند، ديگر فاتحه ي اسلام را بايد خواند، ديگر چيزي براي اسلام باقي نخواهد ماند.

البته در اواخر زمان معاويه هم جز ظواهر محدودي از اسلام باقي نمانده بود، اما به هر حال به گونه اي نبود كه اشخاص به راحتي تظاهر به فسق كنند و مردم آن را بپسندند. ولي اگر بنا شد كسي كه خودش «شارب الخمر» است «خليفه ي مسلمين» بشود، آيا او بر شارب الخمر


حد جاري خواهد كرد؟ حال، اگر در اين جا كسي بخواهد امر به معروف كند، بايد چه كند؟ آيا بايد بگوييم امر به معروف در اين شرايط تعطيل شود و اصلاً تكليفي در چنين موردي نيست؟ اگر فعل حرام در جامعه واقع مي شود، همه ي مردم مسؤولند؛ چون امر به معروف واجب كفايي است، اگر ده نفر ديدند گناهي انجام مي شود، هر ده نفر مكلفنند و اگر يك نفر به معروف امر كند، از بقيه ساقط مي شود. اما اگر هيچ كدام اين كار را انجام ندادند، هر ده نفر مسؤولند. معناي اين مسأله اين است كه اگر گناه كبيره اي به صورت علني، در جامعه انجام مي گيرد تمام كساني كه اطلاع پيدا كنند مكلّف به امر به معروف هستند، و اگر اين كار را نكنند همه به جهنم مي روند. البته اين قدر متيقن مسأله است، حكم امر به معروف در مورد گناه مخفي، بماند.


پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روايت 3.

[2] بحارالانوار، ج 44، ص 326، باب 37، روايت 2.