بازگشت

فعاليت مخفيانه امام حسين در زمان معاويه


در اين شراط امام حسين عليه السلام چه كاري مي توانست انجام دهد؟ كاري كه حضرت مي توانست انجام دهد اين بود كه در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودي را پيدا كرده و آن ها را راهنمايي كند. به خصوص در ايام حج كه بسياري از مردم كشورهاي مختلف جمع مي شدند، حضرت سعي مي كرد تا در مسجدالحرام، در مني يا در عرفات با آن ها تماس گرفته، صحبت كند و ايشان را راهنمايي نمايد. به دو نمونه از كلمات امام حسين (ع) در اين موارد توجه كنيد. در يكي از اين اجتماعات كه گويا در مني تشكيل شده بود سيدالشهداء (ع) كساني را كه احتمال مي داد سخنش براي آن ها موثر باشد، دور از چشم معاويه و مأمورانش جمع كرد و به آن ها فرمود: «اِسْمَعُوا مَقالَتي وَ اكْتُمُوا قَولي» [1] يعني حرف مرا بشنويد، اما رازدار باشيد؛ سخن مرا پنهان نگه داشته و افشا نكيند. چه رازي را مي خواهم به شما بگويم؟ مي خواهم به شما بگويم كه اين حكومت، حكومت اسلامي نيست؛ پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله به دستور خدا براي بعد از خود، علي عليه السلام را تعيين كرده بود، ولي مسلمان ها نپذيرفتند و گفتند ما حكومت دموكراسي مي خواهيم! بعد معاويه سر كار آمد و ديگر هيچ چيز را رعايت نكرد. مي بينيد معاويه چه ظلمي مي كند؟ چگونه احكام اسلام ترك مي شود و به مقدسات اسلام بي احترامي مي شود؟ امام حسين (ع) مي گويد من فقط مي خواهم به شما بگويم بدانيد كه اين حكومت حق نيست، نمي گويم قيام كنيد؛ سخن مرا بشنويد و به كسي هم نگوييد كه حسين (ع) چنين سخناني به ما گفته است؛ رازدار باشيد. «ثُمَّ ارْجِعُوا اِلي أَمْصارِكُمْ وَ قَبائِلِكُمْ، مَنْ أَمِنْتُمْ وَ وَثِقْتُمْ بِه فَادْعُوهُمْ اِلي ما تَعْلَمُون» يعني برگرديد به شهرها و قبايلتان و افرادي را بيابيد كه كاملا به رازداري آن ها اطمينان داريد و به آن ها آن چيزهايي را كه مي دانيد و آنچه را من به شما گفتم و قبول داريد، منتقل كنيد. اين همه كتمان و رازداري و كار مخفيانه براي چه بود؟ آيا امام حسين عليه السلام مي خواست به اين وسيله، زمينه ي حكومت خود را فراهم كند؟ خير، حضرت مي دانست كه وضع چگونه است و خودشان مي فرمايند كه چرا اين سخنان را مي گويم. مي فرمايد: «فَاِنّي أَخافُ أَْنَْ يِنَدرس هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب» يعني من مي ترسم حق به طور كلي فراموش شود و مردم ندانند كه اسلام حق بود و حكومت حق چه بود؟ ارزش هاي اسلامي چه بود؟ در اين شرايط حكومت در اختيار معاويه بود و امام حسين عليه السلام نمي توانست مقاومت و مبارزه كند، به طوري كه اگر امام حسين (ع) حرف مي زد، او را ترور مي كردند و نتيجه اي از


ترور او حاصل نمي شد. لذا آن حضرت با افراد به صورت تك تك تماس مي گرفت و گاهي چند نفر را يك جا جمع مي كرد و به آن ها سفارش مي كرد كه رازدار باشيد، و مي فرمود ترس من اين است كه در روي زمين حق به كلي مندرس و كهنه شده و فراموش گردد و هيچ كس نداند حق چيست.

اگر مردم حق را بشناسند، ولي هوس ها، مقام پرستي و شهوت پرستي آن ها نگذارد به آن عمل كنند، كار بر علما آسان است؛ چون بر مردم اتمام حجت شده است و علما حجت دارند كه مردم حق را مي شناسند و با اين حال، عمل نمي كنند. اما آن جايي كه حق در حال فراموش شدن است، وظيفه عالم سخت تر است. اگر امكان داشته باشد كه علنا فعاليت كند، لااقل آرام مي شود كه من وظيفه ام را انجام دادم. حداكثر اين است كه او را مي كشند و مثل شيخ فضل الله او را دار مي زنند؛ بيش از اين كه نيست؛ اما خاطرش آسوده است كه وظيفه ام را انجام دادم. مگر شيخ فضل الله از اعدام شدن نگران بود؟ كاملاً آسوده خاطر بود كه من وظيفه ام را انجام داده ام. اما زماني كه نتوان حرف حق را زد و انواع تهمت را به انسان بزنند، گرچه تهمت سهل است، برچسب هايي مي زنند كه ديگر سخن شخص اثر نكند، در اين صورت گفتن و نگفتن مساوي مي شود. در اين حال اگر سخن بگويي، نتيجه اش كشته شدن است و هيچ اثري هم بر آن مترتب نمي شود. اين است كه باعث رنج و عذاب روحي است و امام حسين (ع) چنين عذابي را تحمل مي كرد. شما را به خدا اين خون دل و مظلوميت بدتر است يا كشته شدن روز عاشورا؟ امام حسين (ع) بيست سال و به خصوص ده سال بعد از شهادت امام حسن عليه السلام اين چنين خون دل خورد. مي فرمايد: «فَاِنِّي أَخافُ أَنْ يَنْدرَسِ هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب» و ادامه مي دهد: البته من به وعده ي خدا اطمينان دارم كه «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَو كَرِهَ الْكِاُفِرُون»؛ [2] اما با شرايطي كه بني اميه به وجود آورده اند، حق در حال از بين رفتن و فراموش شدن است. ملاحظه كنيد كه امام حسين (ع) در خانه ي خودش، در مدينه، در زادگاهش، در جايي كه مردم او را روي دوش پيامبر صلي الله عليه و آله ديده اند، نمي تواند حرف بزند. بايد ايام حج در مني عده اي را جمع كند و با آن ها خصوصي صحبت كند.

نمونه ي ديگر، سخنان امام حسين عليه السلام با جمعي از نخبگان در سفر حج است. حضرت در اين سفر فرصتي به دست آورد و مقدماتي فراهم كرد و از دوستان و يارانش، افرادي را


شناسايي نمود، اجتماع محرمانه اي تشكيل شد و حضرت براي ايشان صحبت كرد. در جلسه آينده درباره سخنان حضرت در آن جمع بيشتر صحبت مي كنم. اكنون فقط به بخشي از اين سخنان مي پردازم. حضرت ابتدا اين نخبگان را مورد سرزنش قرار داد كه شما به وظيفه خود عمل نمي كنيد، امر به مروف و نهي از منكر نمي كنيد و از مال و جان خودتان مي ترسيد. بعد از اين، در آخر دعا مي كند و مي فرمايد: «أَللَّهُمَ اِنَّكَ تَعْلَمُ اَنَّهُ لَمْ يَكُنْ ما كانَ مِنَّا تَنافُساً في سُلْطانٍ وَ لا اْلتِماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطام» [3] مطمئناً شما اين كلمات را بارها از زبان گويندگان عزيز شنيده ايد. حضرت دستش را بلند كرد و گفت: خدايا تو مي داني اين كارهايي كه ما در اين مدت از زمان پدرم تا به حال انجام داده ايم، براي اين نبوده كه بر سر جيفه ي دنيا با ديگران رقابت كنيم. رقابت براي حكومت و مقام نبود. «وَ لا الْتِماساً مَنْ فُضُولِ الحُطام» نه اين كه مي خواستيم از حطام دنيا، از خار و خس دنيا براي خود چيز اضافه اي به دست آوريم. «وَ لكِنْ لِنُريَ اْلَمعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الْاِ صْلاحِ في بِلادِك» همه اين كارها در درجه ي اول براي اين بود كه ما آثار، پايه ها و ارزش هاي دين را به مردم نشان دهيم و وظيفه ي هدايت گري خود را عمل كنيم، تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق در لا به لاي ابرهاي تيره و آب هاي گل آلود گم نشود؛ و در درجه ي بعد - تا اندازه اي كه مي توانيم - كارهاي فاسد را اصلاح كنيم و جلوي كارهاي غلطي كه در جامعه انجام مي شود بگيريم. هدف ما اين بود كه در سايه ي اين انجام وظيفه: «وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِك» مردم ستم ديده به امنيت برسند.

ملاحظه كنيد، معاويه به امام حسين (ع) مي گفت: اگر با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ مي شود. امام حسين (ع) مي گويد: تويي كه امنيت مردم را از بين برده اي؛ به جان و مال و ناموس مردم تجاوز كرده اي. هنگامي كه بسر بن ارطاة به مدينه آمد، به دختران مهاجرين و انصار تجاوز كرد. هنوز چند دهه از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله نگذشته است كه به نام خليفه ي رسول الله صلي الله عليه و آله به دختران مردم تجاوز كردند، با اين حال به امام حسين (ع) مي گويد: اگر تو با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ مي شود. امنيت به مذاق معاويه يعني چه؟ يعني ما مسلط باشيم و هر چه خواستيم بكنيم؛ اين امنيت است! امام حسين عليه السلام مي گويد: من براي اين قيام مي كنم كه مظلومان به امنيت برسند.

«وَ يُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكامِك» هدف ما اين است كه واجبات، مستحبات و


احكام خدا در جامعه اجرا بشود. ما براي پول و مقام، قيام نكرديم. هدف از به خطر انداختن جان، فراهم كردن زمينه ي عيش و عشرت نيست. هدف كسي كه براي خدا و دين خدا جان خود را به خطر مي اندازد، پول و مقام نيست؛ بعد از كشته شدن، مقام و پول به چه كار او مي آيد؟ آرزوي ما اين است كه دين خدا در جامعه حاكم گرديده و احكام خدا اجرا شود. امام حسين (ع) در ادامه سخنانش مي فرمايد: «فَاِنَّكُمْ اِلَّا تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفُونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُم» جوّي را كه امام (ع) در آن سخن مي گويد در نظر بگيريد؛ امام حسين عليه السلام نخبگان مسلمانان را تك تك شناسايي نموده و آن ها را در جلسه اي جمع كرده و براي آنان صحبت مي كند. مي فرمايد: اگر شما ما را كمك نكنيد و با ما به انصاف رفتار نكنيد، ظالمان بر شما پيروز مي شوند، «وَ عَمِلُوا في اِطْفاءِ نُورِ نَبيِّكُم» و تلاش مي كنند تا نور پيامبرتان را خاموش كنند. آيا راضي هستيد و مي خواهيد اين گونه شود؟ اگر نمي خواهيد، اين قدر ما را تنها نگذاريد و لااقل از كمك زباني مضايقه نكنيد. اگر كمك نكنيد، به چنين سرانجامي مبتلا خواهيد شد؛ ظالمان بر شما مسلط مي شوند و ديگر كسي به حرف شما گوش نخواهد داد. بيست سال امام حسين (ع) در مدينه اين گونه رفتار مي كرد. نمي توانست در خطبه ي نماز جمعه سخنراني كند؛ چنين اجازه اي به او نمي دادند. خطيب بايد از طرف معاويه انتخاب مي شد و بايد علي عليه السلام را لعن كند و امام هم بنشيند و گوش دهد.

اگر ابي عبدالله در چنين شرايطي قيام مي كرد، حداكثر نتيجه اي كه حاصل مي شد اين بود كه، عده اي از مردم كه آدم هاي خوب را دوست داشتند، مي گفتند حيف شد كه امام حسين (ع) از دست رفت و بعد از چندي هم نام او فراموش مي شد. الآن شما دوستان و شيعيان علي عليه السلام چند بار نام عمرو بن حمق را شنيده ايد؟ در اين جمعيت چند ده هزار نفري چند نفر هستند كه عمرو بن حَمِق يا رُشيد هَجَري را بشناسند. اگر امام حسين (ع) در آن شرايط قيام مي كرد، او نيز نهايتاً يكي مانند آن ها مي شد. زيد بن علي بن الحسين چه شد؟ شما چه مقدار از تاريخ زيد بن علي بن الحسين مي دانيد و چه قدر براي او عزاداري مي كنيد؟ آيا تا به حال مجلسي براي زيد بن علي بن الحسين تشكيل شده كه مردم براي او اشك بريزند؟ با اين كه او قيام كرد، كشته شد، بدنش را به دار زدند و مدت ها بر سر دار ماند. اگر امام حسين عليه السلام هم در زمان معاويه قيام مي كرد، همين طور مي شد اولاً مردم از او استقبال نمي كردند؛ براي اين كه معاويه كارهاي خود را با شيطنت انجام مي داد و مثل يزيد نبود كه بدون سياست به هر اقدامي دست بزند. معاويه از روي شيطنت، امام حسين (ع) را هم نهي از منكر مي كرد و مي گفت: غيبت يزيد را نكن. به ياد


دارم در اوايل نهضت، وقتي حضرت امام قدس سره درباره ي شاه بدگويي مي كردند، بعضي از مقدسان مي گفتند ما نمي دانيم شنيدن اين غيبت ها جايز است يا جايز نيست! امروز هم از بدها كه بگذريم، همين كوته نظري ها، كج فكري ها و تاريك بيني ها در ميان بسياري از مردم خوب وجود دارد كه سوراخ دعا را گم مي كنند و نمي دانند كجا و به چه صورتي بايد امر به معروف كرد. مقداري هم تقصير از بنده و امثال بنده است كه اين مسائل را درست بيان نكرده ايم.

لذا دليل اين كه امام حسين (ع) در زمان معاويه قيام نكرد، اين بود كه شرايط به گونه اي نبود كه بتواند رسالت خود را با مظلوميت و شهادت خود در تاريخ ثبت كند تا جاودانه بماند و در تاريخ گم نشود. اما در زمان يزيد چنين قيام حساب شده اي كرد. البته اين نقشه ها تنظيم شده بود و شواهد فراواني وجود دارد كه امام حسين (ع) مي دانست چه مي كند؟ بارها گفته بود و در طول راه هم چندين مرتبه گفت كه عاقبت اين سفر شهادت است. ولي به هر حال نقشه ي الهي ماهرانه اي بود براي اين كه حسين (ع) آن گونه به شهادت برسد تا نامش الي الأبد همچون چراغ فروزاني همه عوالم را در همه زمان ها روشن كند؛ به گونه اي كه كفار، بت پرستان، يهوديان و مسيحيان درباره حسين (ع) سخن ها بگويند، و شما هم حتماً بارها از بزرگان و وعاظ شنيده ايد و كتاب هاي فراواني نيز در اين زمينه نوشته شده است.

بنابراين، درباره اين سؤال كه چگونه مردم حاضر شدند حسين عليه السلام را بكشند؟ حاصل جواب اين شد كه بعضي با تطميع يعني با پول خريده شدند؛ همان طور كه امروز گاهي حاضرند با پول در «مجلس» رأي بخرند؛ روزنامه هاي نوشتند و كسي هم تكذيب نكرد. در چند روزنامه نوشتند كه نماينده بهشهر و نكا گفت: به من پيشنهاد كردند به فلان كس راي بده و اين مقدار هم پول بگير! [4] كسي هم تكذيب نكرد! آن روز هم معاويه براي اين كه كساني را جذب كند پول مي داد و افراد را مي خريد. گروه ديگري را با تهديد، با زهر چشم گرفتن، با قساوت، با كشتارهاي قساوت آميز، ترساند، و بالأخره توده مردم را در هر زماني با نوعي از تبليغ و با تاكتيكي خاص فريب داد. در شرايطي كه مردم اين چنين تحت تاثير تبليغات بودند و تبليغات مغزها را احاطه كرده بوده و از طرفي هم بعضي پول مي گرفتند و از طرف ديگر هم ترس به جامعه حاكم بود، ديگر براي مردم اراده و اختيار درست و انتخاب آگاهانه اي باقي نمي ماند. مسلم بن عقيل مي آمد و براي مردم كوفه سخنراني مي كرد و توضيح مي داد؛ آن ها هم


بيعت مي كردند. صبح بيعت مي كردند، اما شب بيعت خود را مي شكستند. و به اين ترتيب بود كه كساني كه خودشان براي ابي عبدالله نامه نوشتند و او را براي پذيرفتن حكومت دعوت كردند، همان مردم شمشير كشيدند و آن حضرت را به شهادت رساندند. همان ها براي حضور در كربلا و ريختن خون ابي عبدالله مسابقه گذاشتند. صبح عاشورا وقتي عمر سعد مي خواست مردم را به سمت خيمه هاي ابي عبدالله حركت بدهد، به اصطلاح نماز خواند و بعد گفت: «يا خَيْلَ اللَّه! اِرْكَبي وَ بِالْجَنَةِ أَبْشِري» [5] اي سواره نظام خدا- كساني را كه براي ريختن خون امام حسين عليه السلام جمع شده بودند سواره نظام خدا خطاب مي كرد! - اي سواره نظام خدا! بر اسب هايتان سوار شده، حسين (ع) را بكشيد و به بهشت برويد! راه بهشت رفتن، كشتن سيدالشهداء (ع) است! چرا؟ براي اين كه عمر سعد به حكومت ري برسد؛ براي اين كه او به حكومت ري برسد، كشتن سيدالشهداء (ع) راه بهشت رفتن و سپاهيان او خيل الله يعني سواره نظام خدا مي شوند!

ما بايد از اين صحنه هاي تاريخ براي زندگي خود عبرت بگيريم. حسين (ع) هزار و سيصد سال پيش به شهادت رسيد و يزيد هم به درك واصل شد؛ ولي ما بايد از مجالس عزاداري استفاده كنيم كه امروز چه بايد كرد. نه راه يزيد و نه تفكر عمر سعد تمام شده و نه سياست هاي آنان تغيير كرده است. «رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور». افراد عوض مي شوند، ولي سياست ها همان است و خناس ها همان گونه هستند. به بيوت بزرگان مي روند و وسوسه مي كنند كه فلان شخص مسؤول چه مقاماتي دارد؛ چه قدر به اسلام خدمت كرده است و اگر اين ها نباشند، اسلام از بين مي رود و آمريكا مي آيد ايران را نابود مي كند! اين حرف ها بچه گانه است. اولاً آمريكا آن وقتي كه بر اين مسلط بود و همه چيز را در دست داشت، چه غلطي توانست بكند كه امروز كه شصت ميليون مسلمان علاقه مند به انقلاب و اسلام در اين كشور وجود دارد، بتواند؟ ثانياً مگر وعده هاي خدا كجا رفته است؟ مگر «اِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُم» [6] دروغ شده است؟! آيا قرائت جديدي پيدا كرده است؟! با خدا باشيد تا خدا با شما باشد. اگر عزت دنيا را مي خواهيد، در سايه اطاعت خدا به دست خواهد آمد، اگر عزت آخرت را مي خواهيد، در سايه بندگي خدا حاصل مي شود، و سعادت دنيا و آخرت در سايه پيروي از امام حسين عليه السلام است.



پاورقي

[1] بحارالانوار، ج 44، باب 21، روايت 16.

[2] صف، 8.

[3] بحارالانوار، ج 100، ص 81، باب 1، روايت 37.

[4] ر. ک: بيان، 15 / 10 / 1378، ص 2.

[5] بحارالانوار، ج 44، باب 37، روايت 2.

[6] محمد، 8.