بازگشت

مقطع سوم، پس از شهادت اميرالمؤمنين


در مرحله ي سوم زمينه ي جديدي فراهم شد. شرايط اين زمان به صورتي بود كه مردم از جنگ خسته شده بودند. حتي ياران نزديك حضرت علي (ع) سه چنگ بزرگ يعني جنگ جمل، صفين و نهروان را اداره كرده بودند و با مشكلات زيادي مواجه بودند. معاويه فرصت را غنيمت شمرد و سران لشكر امام حسن عليه السلام را با پول و تزوير خريد و آن حضرت را مجبور به پذيرش صلح كرد. در اين زمان معاويه بر سراسر كشورهاي اسلامي تسلط پيدا كرده بود؛نه تنها شام، بلكه مصر، عراق، حجاز، يمن و شمال آفريقا هم تحت تسلط او بود. از خاندان پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فقط امام حسن (ع) مزاحم او بود كه ايشان را هم با جريان صلح از ميدان سياست كنار زد. در اين شرايط معاويه احساس مي كند كه مي تواند هر كاري را كه بخواهد انجام دهد. معاويه آن قدر از عوامل ياد شده استفاده كرد كه شايد بتوان گفت خون دلي كه امام حسن (ع) و بعد از ايشان امام حسين (ع) تا ده سال بعد از وفات امام حسن (ع) خوردند، از غربت و مظلوميت سيدالشهداء (ع) در روز عاشورا بيشتر است. متأسفانه نه ما از آن دوران اطلاع كاملي داريم و نه اين مسأله چيزي است كه احساسات و عواف مردم را تحريك كند و با ذكر آن ها بتوان آن خاطره ها را تجديد كرد. بايد با عقل


فهميد كه چه ظلمي بر اين خاندان عليهم السلام مي شد و چه خون دلي مي خوردند. آن قدر تبليغات كردند كه حتي در تمام نماز جمعه ها بايد- العياذ بالله- رسما به اميرالمؤمنين عليه السلام لعن مي كردند و اين جزء آداب عبادي مردم شده بود. هر خطيب نماز جمعه بايد علي (ع) را لعن مي كرد؛ مردم در قنوت نمازشان لعن علي (ع) را مي گفتند، امام حسن و امام حسين عليه السلام اين مسائل را مشاهده مي كردند، ولي نمي توانستند اقدامي انجام دهند.

تا زماني كه امام حسن عليه السلام حيات داشتند، امام حسين و امام حسن (ع) به يكديگر دلخوش بودند؛ اما بعد از شهادت امام حسن (ع)، امام حسين (ع) آن قدر خون دل خورد و به قدري تنها شد كه كسي را نداشت كه حتي با او درددل كند. آن حضرت در تمام ده سال باقيمانده از عمر منحوس معاويه در مدينه ماند و خون دل خورد. از زمان شهادت اميرالمومنين (ع) تا داستان كربلا در حدود بيست سال طول كشيد. حدود ده سال از اين مدت، امام حسن (ع) هم در قيد حيات بودند، ولي در ده سال آخر آن، امام حسين (ع) تنها بودند. در تاريخ گفتگوهايي ميان طرفداران امام حسين (ع) با ديگران و حتي گاهي مكاتبه هايي ميان امام حسين (ع) و معاويه و چند مرتبه برخورد حضوري ميان آن دو نقل شده است كه گوياي تنهايي و مظلوميت امام حسين (ع) است. معاويه دوبار به حجاز سفر كرد و گروهي از لشكريان شام را باخود به مكه و مدينه آورد و مدتي در آن جا ماند تا زمينه ي ولايت عهدي يزيد را فراهم كند. در اين سفرها گفتگوهايي ميان معاويه و امام حسين (ع) واقع شد. معاويه همچنين با تعدادي از سران و محترمان مدينه كه سرشناس بوده و تسليم معاويه نمي شدند، گفتگو كرد. اين افراد شخصيت هاي برجسته اي بودند كه زير سلطه يزيد نمي رفتند و معاويه اصرار داشت كه از آن ها بيعت بگيرد.

در يكي از گفتگوهايي كه ميان معاويه و امام حسين (ع) در مورد مسأله ولايت عهدي يزيد واقع شده است، معاويه امام حسين (ع) را دعوت مي كند كه من با شما صحبت خصوصي دارم. حضرت پذيرفتند، و با او صحبت كردند. معاويه گفت: تمام مردم مدينه حاضرند ولايت عهدي يزيد را بپذيرند؛ فقط شما چهار نفر هستيد كه اين مسأله را نمي پذيريد؛ سركرده ي اين افراد هم شما هستيد. اگر شما ولايت يزيد را قبول كرده و بيعت كنيد، ديگران هم قبول خواهند كرد و مصلحت و يكپارچگي امت اسلامي به اين وسيله تامين شده و از خونريزي جلوگيري مي گردد. چرا شما زير بار نمي رويد و نمي خواهيد با يزيد بيعت كنيد؟ حضرت عليه السلام فرمود تو


اين همه حكومت كردي، اين همه خون ريختي و اين همه فساد كردي. و ديگر در آخر عمر خود وزر و وبالي براي بعد از زندگي خود فراهم نكن؛ ديگر گناه يزيد را به گردن نگير؛ چگونه تو حاضر مي شوي او را بر مردم مسلط كني، در حالي كه در ميان مردم كساني هستند كه مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براي مردم نافع تر هستند. تو به چه انگيزه اي مي خواهي حتماً يزيد را مسلط كني؟ معاويه گفت: گويا مي خواهي خودت را مطرح كني؟ يعني تو مي خواهي بگويي كه مادر و پدرت از مادر و پدر يزيد بهتر است و خودت از يزيد بهتري؟ حضرت عليه السلام فرمود: اگر بگويم چه مي شود؟ معاويه گفت: اما اين كه گفتي مادرت از مادر يزيد بهتر است راست گفتي. چون اگر جز اين نبود كه فاطمه عليهاالسلام از قريش بود و مادر يزيد از قريش نيست كافي بود- طرز فكر را ملاحظه كنيد! اين همان عصبيت ملي گرايي و قوم گرايي است- البته علاوه بر اين كه مادر تو از قريش است، دختر پيغمبر صلي الله عليه و آله هم هست. پس مسلماً مادر تو بهتر است. اما اين كه گفتي پدر تو از پدر يزيد بهتر است، جاي تأمل دارد. چون مي داني كه پدر يزيد و پدر تو با هم مبارزه كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد.- ملاحظه كنيد كه تا چه اندازه بايد انسان بي شرم باشد كه بخواهد در مقابل حسين بن علي (ع) برتري معاويه را بر اميرالمؤمنين (ع) اثبات كند- و اما خودت، كه گفتي از يزيد بهتر هستي، نه اين گونه نيست. يزيد براي جامعه ي اسلامي خيلي بهتر از توست. حضرت (ع) با تعجب تمام گفتند: مي گويي يزيد شرابخوار از من بهتر است؟ سياست معاويه را ببينيد، در جواب حضرت گفت: آقا! از پسر عمويت غيبت نكن! (چون از دو تيره از قريش بودند، به يكديگر پسر عمو مي گفتند) معاويه امام حسين (ع) را نصيحت مي كند و مي گويد خشونت به خرج نده! از پسر عمويت غيبت و بدگويي نكن! يزيد هيچ وقت از تو بدگويي نمي كند، بنابراين او از تو بهتر است. يزيد سگ باز، شرابخوار و بي شخصيت را با حسين بن علي (ع) كه جوهره ي انسانيت و شرف است مقايسه مي كند و مي گويد يزيد از تو بهتر است! و با لحني حق به جانب و مقدس مآبانه دليل مي آورد كه برتري او بر تو به اين دليل است كه تو غيبت يزيد را مي كني ولي او غيبت تو را نمي كند! [1] عين همين سياست را تمام سياست بازان دنياي ما نيز اجرا مي كنند. اگر به خاطر داشته باشيد، در زمان شاه نيز علم مي گفت: اعلي حضرت نماز شامشان ترك نمي شود! شنيده بود كه مومنان مي گويند خواندن نماز شب خيلي مهم است. گمان مي كرد نماز شب، همان نماز


شام است؛ لذا گفته بود: اين علما چه مي گويند كه شاه دين ندارد؟ اعليحضرت نماز شامشان ترك نمي شود! نظير همين مطلب را امروز درباره ي بعضي از مسؤولين داريم. خنّاسان درباره ي يك مسؤول ضد اسلامي مي گويند او حافظ قرآن است! حافظ نهج البلاغه است! نماز شبش هم ترك نمي شود! سياست همان است.

در طول تاريخ به همين گونه بوده است، تحريف حقايق، جا به جا كردن مفاهيم، بازي كردن با ارزش ها و مقدسات. امام حسين عليه السلام در مقابل معاويه چه بگويد و با چه منطقي با او حرف بزند؟ او مي گويد پدر يزيد از پدر تو بهتر بود، براي اين كه آن ها با هم جنگ كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد. اين تعبير جبرآميزي بود كه بني اميه آن را ترويج كرده و زماني كه خودشان تسلط پيدا مي كردند، مي گفتند خواست خدا بود! نظير اين تحريف را در داستان ديگري نيز داريم. اميرالمؤمنين عليه السلام در هيچ جنگي با خلفا شركت نكردند؛ گرچه فرزندان خود را براي جنگ مي فرستادند، ولي خود آن حضرت شركت نمي كردند. در يكي از جنگ ها خليفه ي دوم از اميرالمؤمنين (ع) خواست كه در جنگ شركت كنند اما آن حضرت فرمودند: من در مدينه كار دارم نمي آيم. خليفه به ابن عباس گفت: مي داني چرا پسر عمويت در جنگ شركت نكرد؟ گفت: نه. خليفه گفت: علي در مدينه باقي ماند تا «يُرَشِّح نَفْسَهُ لِلْخِلافِة» [2] يعني مي خواهد خودش را كانديداي خلافت كرده و زمينه سازي كند كه بعد از من خليفه شود. ابن عباس مي گويد: من گفتم او براي خودش چنين احتياجي نمي بيند؛ چون معتقد است كه پيامبر صلي الله عليه و آله او را به عنوان امام تعيين كرده است. گفت: بله، «كانَ يُريدُ رَسوُلُ اللَّهِ، وَلكِنَّ اللَّهُ لَمْ يُرِد» يعني پيامبر (ص) مي خواست علي (ع) را به جاي خود تعيين كند، اما خدا نخواست! اين منطق مغالطه آميزي است كه در آن روز به كار مي رفت؛ و معاويه نيز آن را به كار مي برد. لذا معاويه گفت: خدا در برابر علي (ع)، به نفع من حكم كرد؛ براي اين كه قبل از من از دنيا رفت و به دست خوارج كشته شد. يزيد هم در مجلسي كه تشكيل داد، به زينب كبري عليهاالسلام گفت: ديدي خدا با برادرت چه كرد؟ ما را بر او پيروز گردانيد!

يكي از سوژه هاي تبليغاتي معاويه در اين دوره ي بيست ساله، به خصوص نسبت به شيعيان علي (ع) يا كساني مثل اكثر مردم كوفه- كه اگر شيعه هم نبودند، ضد او هم نبودند- اين بود كه ببينيد نتيجه ي حكومت پنج ساله ي علي در اين شهر چه شد؟ چقدر خونريزي شد؟ چقدر زن ها


بي شوهر شدند؟ چقدر بچه ها يتيم شدند؟ چقدر كشاورزي هاي شما به واسطه آن كه به آن ها نرسيديد از بين رفت؟ چقدر تجارت شما از بين رفت و اكنون از نظر اقتصادي عقب مانده ايد؟ در اين مسائل چه كسي مقصر بود؟ اگر علي عليه السلام از اول با ما صلح مي كرد، نه جنگي واقع مي شد، نه خونريزي مي شد، نه اين بدبختي ها به وجود مي آمد، نه اين همه زنان بيوه مي شدند، نه اين همه بچه هاي يتيم و نه اين خرابي ها و عقب ماندگي هاي اقتصادي به بار مي آمد. اين سوژه بسيار مؤثري است و در زمان خود علي (ع) هم اين سوژه را به كار مي بردند. شما نهج البلاغه را ملاحظه بفرماييد و ببينيد كه علي (ع) از دست دوستانش از چه چيزهايي گلايه مي كرد. مي فرمايد در تابستان به شما مي گويم به جنگ برويم، مي گوييد هوا گرم است! در زمستان مي گويم برويم، مي گوييد هوا سرد است، صبر كن هوا بهتر بشود، كشاورزي مان عقب افتاده است، محصول كشاورزي مان روي زمين مانده است. [3] علي (ع) در چند جا از مردم اين گونه گله مي كند. اين ها در اثر تبليغاتي بود كه معاويه مي كرد و عمّال معاويه اين تبليغات را در داخل جامعه ي عراق آن روز كه تابع اميرالمؤمنين (ع) بودند، پخش مي كردند و مردم را عليه آن حضرت مي شوراندند و زمينه ي شورش و بي مهري را فراهم مي كردند.

آيا امروز نمونه اي از اين تبليغات وجود ندارد؟ چقدر در اين روزنامه ها مي خوانيد كه اگر بعد از فتح خرمشهر امام قدس سره جنگ را متوقف كرده بود، مشكلات امروز را نداشتيم. [4] سران نهضت آزادي و جبهه ي ملي، همان كساني كه امام (ره) در مورد آن ها فرمود: «اين ها از منافقين بدتر هستند»، [5] امروز سياست گذاران پشت پرده ي كشور شده اند؛ بعضي از آن ها اسم عوض كرده اند و بعضي از آن ها بدون اين كه اسم عوض كنند، نقش خودشان را ايفا مي كنند و همين حرف ها را مي زنند. سوژه ي تبليغاتي اين ها چيست؟ مي گويند اگر اين جنگ نبود، اين همه بدبختي ها در اين كشور نبود. چه كسي در اين جنگ مقصر بود؟ مي گويند: آخوندها! حكومت آخوندي بود كه اين جنگ را بر مردم تحميل كرد! اگر زودتر صلح كرده بودند، كار به اين جا نمي رسيد! مشكلات اقتصادي كه اكنون وجود دارد در اثر قطع رابطه با آمريكاست! اگر ايران الان هم با آمريكا سازش كنند، مسائل ما حل مي شود! با اين كه بارها اين مسائل حلاجي شده


و به بهترين وجه جواب داده شده است، كساني كه شرم ندارند بازهمان حرفها را تكرار مي كنند. همان سياستي را دارند كه معاويه داشت.

سياست معاويه اين بود كه اگر يك حرف غلطي كه غلط بودنش مانند آفتاب هم روشن باشد، زياد تكرار كنند، كم كم جا مي افتد و مردم قبول مي كنند. اين ها هم درست همين سياست را بازي مي كنند. در بعضي از موارد شخص مقام معظم رهبري در سخنراني هاي شان به صراحت مطلبي را بيان فرموده و جواب داده اند؛ مثلاً درباره ي رابطه با آمريكا ايشان سال گذشته به تفصيل بحث كردند، نويسندگان ديگر نيز با شواهد تاريخي و علمي اثبات كردند كه نه تنها رابطه ي با آمريكا مشكلات اقتصادي ما را حل نمي كند، بلكه دو صد چندان خواهد كرد. نمونه ي آن را در كشورهاي ديگر ببينيد. مگر تركيه سرسپرده ي آمريكا نيست؟ مردم تركيه اعتصاب مي كنند و مي گويند بايد پنجاه درصد بر حقوقمان افزوده بشود. اين وضع اقتصاد تركيه است كه نور چشم آمريكاست؛ تركيه اي كه بزرگترين كشور اسلامي و پايگاه خلافت عثماني بود. آمريكا همين كشور را به چنان ذلتي دچار كرده كه ريزه خوار خوان اسرائيل شده است و بايد نوكري اسرائيل را بكند تا اسرائيل به او مقداري اسلحه بدهد. ولي مگر اين افراد از رو مي روند؟ بازهم مي گويند: مشكل ما اين است كه با آمريكا سازش نكرده ايم؛ اگر با آمريكا رابطه داشته باشيم، مشكلاتمان حل مي شود! اين همان سخني بود كه معاويه مي گفت. البته در زمان معاويه مسأله ي آمريكا مطرح نبود و اصحاب او هم «نهضت آزادي» نبودند؛ ولي تشابه ها را ببينيد. آن ها به جنگ و به اجراي احكام و حدود اسلامي اعتراض داشتند، به اين اعتراض داشتند كه، چرا زير بار كفار نمي رويد؟ علي عليه السلام مي گفت وظيفه ي حاكم اسلامي قبل از هر چيز اجراي احكام اسلام و حفظ ارزش هاي اسلامي است؛ بعد از آن نوبت به اقتصاد و ساير مسائل مي رسد. آن ها مي گفتند اول كشاورزي و تجارت، بعد از آن اگر حال داشتيم و جهاد پيش آمد، به چهاد هم مي رويم و الاّ صلح مي كنيم! امروز طرفداران منطق معاويه چه كساني هستند؟ و طرفداران منطق علي عليه السلام چه كساني هستند؟

رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور

بر خلايق مي رود تا نفخ صور

معاويه با چنين سوژه هاي تبليغاتي مردم را نسبت به علي (ع) و حكومت علي (ع) و حكومت آل علي و آل پيغمبر عليهماالسلام دلسرد مي كرد. تا آن جا كه ضمن گفتگويي درصدد برآمد كه برتري يزيد را بر امام حسين عليه السلام براي خود امام حسين (ع) ثابت كند!!



پاورقي

[1] ر. ک: الفتوح، ج 4، صص 240-244.

[2] ابن ابي‏الحديد، شرح نهج‏البلاغه، ج 12، ص 80.

[3] ر. ک: نهج‏البلاغه، خطبه 27.

[4] ر. ک: گنجي، اکبر، «عاليجناب سرخ‏پوش»، صبح امروز،

29 / 10 / 1378، ص 12.

[5] صحيفه نور، ج 22، ص 384.