بازگشت

قداست و تحريف ناپذيري قيام عاشورا


تا اين جا درباره ي اهميت و بزرگي اين حادثه و آثاري كه بيش از سيزده قرن در جامعه داشته است توجه داديم و يادآوري كرديم. مطلب ديگري كه شما از بزرگان و از سروران ما، از مرثيه خوانان و وعاظ شنيده ايد، اين است كه شما اگر هر زمان درباره ي شخصيت انبيا و اولياي خدا مطالعه بفرماييد، مي بينيد حتي در زمان خودشان ابهام هايي درباره ي شخصيت، رفتار و گفتارشان وجود داشته است و بعد از وفاتشان چندين برابر بر اين ابهام ها افزوده شده است. خود پيامبر صلي الله عليه و آله مثل ساير انبيا، به زشت ترين تهمت ها متهم شدند؛ گفتند اين شخص عقلش را از دست داده و مجنون است، به حرف او گوش ندهيد! گفتند او سحر مي كند و جادوگر است! به جوانها سفارش مي كردند كه وقتي مي بينيد آن حضرت مشغول سخن گفتن است انگشت خود را در گوش هايتان بگذاريد يا در گوش خود پنبه فرو كنيد تا صداي او را نشنويد، چون ساحر است و سخن او شما را سحر مي كند. همه اين تهمت ها را به پيغمبر اكرم (ص) مي زدند و خود پيغمبر اكرم (ص) پيش بيني فرمودند كه بعد از وفات من دروغ هاي زيادي به من خواهند بست، نه دشمناني كه از كفار بودند، بلكه به اصطلاح پيرامون خود حضرت و از ميان كساني كه مي گفتند ما به او ايمان داريم؛ و چنين هم شد. فرمود: «قَدْ كَثُرتْ عَلَيَّ الْكذابَةُ و سَتَكْثُرُ»، [1] دروغ بستن بر من زياد شده و به زودي بعد از من كسان زيادي به دروغ احاديثي را از قول من نقل مي كنند. بعد معياري تعيين فرمود براي اين كه با آن تشخيص دهيد كدام حديث راست و كدام دروغ است، و آن اين كه روايت را بر قرآن كريم عرضه كنيد، اگر مخالف قرآن بود بدانيد من نگفته ام. به علاوه، ائمه اطهار: به عنوان كارشناسان علوم الهي بارها حديثهاي دروغين نقل شده را پالايش كردند. يك مرتبه در زمان امام رضا عليه السلام بود كه روايات نقل شده تصحيح شد و بعداً بر اساس آنها كتاب عيون اخبار الرضا (ع) نوشته شده در زمان


امام صادق (ع) نيز چنين شرايطي پبش آمد. ابوطالب و ديگران دروغ هايي جعل كرده بودند و امام عليه السلام آنها را تصفيه نموده و احاديث صحيح را معرفي كردند. به هر حال، اگر شما در حال حاضر بخواهيد احاديثي را كه قطعاً پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده اند و همه مسلمانان به عنوان كلام پيامبر (ص) قبول دارند شناسايي كنيد، تعداد ان احاديث خيلي زياد نيست. بعضي در صدد برآمده اند كه آنها را بشمارند، ولي به هر حال تعداد رواياتي كه قطعاً از خود پيامبر (ص) روايت شده باشد خيلي زياد نيست؛ اما روايات جعلي الي ماشاءالله است. درباره رواياتي كه به دروغ به پيامبر (ص) نسبت داده شده است كتاب هاي بسياري از شيعه و سني نوشته شده است.

مسأله اي كه در زندگي پيامبر (ص) مثل آفتاب روشن بود- گرچه ممكن است بعضي آن را نيز حمل بر تعصب كنند- اين حقيقت بود كه از روزي كه پيغمبر اكرم (ص) دعوت خود را علني كرد، علي عليه السلام را به عنوان جانشين خود معرفي فرمود. روزي كه گوسفندي ذبح كرد و به دستور قرآن كه فرمود: «أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين» [2] همه عموها، عموزاده ها و اقوام و خويشان را دعوت كرد و فرمود هر كس اول به من ايمان بياورد، او جانشين من خواهد بود. هيچ كس ايمان نياورد به جز نوجواني ده يا سيزده ساله، يعني همان اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام، بعضي از بزرگان قريش كه حضور داشتند به ابي طالب نگاه كردند و خنديدند، و گفتند طولي نمي كشد كه تو تايع فرزندت شوي. يعني با تمسخر گفتند چون او جانشين پيغمبر صلي الله عليه و آله شد، او رئيس مي شود و تو هم بايد تابع او بشوي.

اين مطلب بارها در طول حيات پيغمبر (ص) به صورتهاي مختلف مورد تأكيد قرار گرفت. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: «أَنْتَ مَنّي بِمَنْزَلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسي الاَّ أَنَّهُ لا نَبيَّ بَعْدي»؛ [3] و روايات ديگري كه مسلمانان شيعه و سني نقل كرده اند، تا بالاخره هفتاد روز قبل از وفاتشان در غدير و در آن جرياني كه همه مي دانيد، مسلمان ها را در آن آفتاب سوزان جمع كردند، علي (ع) را بلند كردند و فرمودند اين است جانشين من: «مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَهذا عَليٌ مَولاه». [4] بيست سال به صورتهاي مختلف و در آخرين روزهاي زندگيشان هم به اين صورت كه جنبه ي تاريخي


داشت علي (ع) را معرفي كردند. مردم تعجب مي كردند كه در گرماي ظهر، پيغمبر اكرم (ص) براي چه آنها را اين جا جمع كرده است. هفتاد روز از واقعه غدير خم گذشت. پيغمبر اكرم (ص) از دنيا رفتند و همين مسلمان هاي اصحاب بدر و حنين جمع شدند تا براي پيغمبر (ص) جانشين تعيين كنند. بعضي گفتند بايد جانشين حضرت (ص) از مهاجرين باشد؛ بعضي گفتند بايد از انصار باشد؛ بعضي گفتند دو تا امير برگزينيم: «مِنَّا أَميرٌ وَ مِنْكُمْ أَميرٌ». [5] آنچه مطرح نشد و دنبال نكردند اين بود كه هفتاد روز قبل، پيغمبر (ص) خودشان چه فرمودند؟ براي چه ما را در غدير جمع كردند و ما را در آن گرما نگاه داشتند و قبل از آن، در طول بيست سال بارها علي (ع) را معرفي كرده بودند؟ هم سخنان پيغمبر صلي الله عليه و آله و هم رفتار آن حضرت تحريف شد؛ حتي بعضي از همسرانش به او تهمتها زدند. سوره ي تحريم را بخوانيد و بينيد كه قرآن درباره بعضي از همران پيامبر (ص) با چه لحني سخن مي گويد.

شب گذشته درباره اميرالمؤمنين عليه السلام اشاره كردم و شما بارها شنيده ايد كه علي (ع) در تمام عالم با دو چيز شناخته مي شود. هر جا از علي (ع) سخني گفته مي شود، عدالت و عبادت او به ذهن مي آيد. علي (ع) از عابدترين و نيز از عادل ترين انسانها شناخته شده بود. علي (ع) در حال بيل زدن در مزرعه هم نماز نافله مي خواند. در هر شبانه روز پانصد يا هزار ركعت نماز مي خواند و همه او را مي شناختند. اما وقتي خبر رسيد كه علي (ع) در كوفه، در مسجد به شهادت رسيده است مردم شام گفتند مگر علي (ع) هم نماز مي خواند؟ و همين طور ساير ائمه اطهار عليهم السلام و بزرگان دين، هر كدام به صورتي مورد تهمت قرار گرفتند. بالاترين حجت بر تمام انسان ها قرآن كريم است. از روزي كه حضرت آدم عليه السلام خلق شده است تا پايان زندگي انسان بر روي كره زمين حجتي رساتر، روشن تر و هدايتگرتر از قرآن نخواهد بود. اما همين قرآن را مورد تفسيرهاي غلط قرار داده بودند و حالا هم چنين مي كنند. همه طوايف مسلمين با همه اختلافاتي كه در مذاهبشان دارند به نحوي به آيات قرآن تمسك مي جويند. در مورد يك مسأله، هم آن كسي كه آن را اثبات مي كند و هم آن كه آن را نفي مي كند،به آيه قرآن تمسك مي كنند. چه آنها كه قائل به جبرند و چه آنها كه قائل به تفويض، هر دو گروه به آيات قرآن تمسك مي كنند. يعني قرآن مورد ابهام قرار مي گيرد. اين كه چرا قرآن به گونه اي است كه مي توان براي آن تفسيرهاي مختلفي كرد، مسأله اي است و به بحث مفصلي احتياج دارد. ولي


قطعاً عامل عمدي هم در اين جريانات وجود دارد. يعني كساني عمداً مي خواهند قرآن را طبق رأي خودشان تفسير كنند. همه اين كارها از جهل و اشتباه نيست.

اين تحريف هاي معنوي، مسخ شخصيت ها، تهمت و افتراها درباره هرگونه حجت الهي وجود دارد. روشن ترين حجت ها قرآن است و اين ابهام ها در آن هم وجود دارد. بالاترين انبيا و راهنمايان انسان ها، پيامبر اسلام (ص) و پس از ايشان اميرالمؤمنين (ع) بود. اين ابهام ها درباره هر دو بزگوار وجود داشت. مي دانيد بعد از آن كه بيست و پنج سال از وفات پيامبر صلي الله عليه و آله گذشته بود، اولين كساني كه با اميرالمؤمنين عليه السلام بيعت كردند، همان اصحاب نزديك و بعضي از اقوام و خويشان اميرالمؤمنين (ع) بودند، مثل زبير كه پسر عمه پيغمبر (ص) و علي (ع) بود. اينها از اولين كساني بودند كه با علي (ع) بيعت كردند و بعد از چند روز گفتند علي (ع) قاتل عثمان است. به بهانه خونخواهي عثمان، با علي (ع) جنگ كردند. بسياري از مردم را به اشتباه انداختند كه عثمان به دست علي (ع) كشته شده است، پس بايد با او جنگيد. همان كساني كه با او بيعت كرده بودند، ابتدا جنگ جمل و بعد هم ساير جنگ ها را به راه انداختند.

امروز وقتي مي خواهيم با برادران اهل تسنن درباره اسلام، يا درباره شخصيت پيامبر (ص) و رفتار و گفتار ايشان صحبت كنيم، ابهام وجود دارد. مثال ساده اي بزنيم تا ببينيد چه قدر ابهام مي تواند وجود داشته باشد. پيغمبر اكرم (ص) در طول بيست و سه سال رسالت الهي خود، با مردم محشور بود، مردمي ترين پيغمبر و مردمي ترين رهبر بود. هميشه در ميان اصحاب خود به گونه اي بود كه وقتي كسي وارد مسجد مي شد معلوم نمي شد كدام پيغمبر (ص) است. تا به اين اندازه مردمي و به قول معروف خاكي بود. هميشه رفتار و كردارش جلوي چشم مردم بود. آيا مردم در طول بيست و سه سال نمي ديدند پيامبر (ص) چگونه وضو مي گيرد؟ آيا اين مسأله اي بود كه براي مردم مخفي بماند؟ دست كم ده سال مردم مكه و مدينه ديده بودند كه پيامبر (ص) چگونه وضو مي گيرد، بسياري از اوقات آب وضوي پيغمبر (ص) را براي تبرك مي بردند. اما بعد از چندي اين مسأله مطرح شد كه هنگام وضو گرفتن آب را چگونه بايد بريزيم؟ مگر مردم وضو گرفتن پيامبر (ص) را نديده بودند؟ اين كه يك امر سرّي نبود، ساده تر از اين امر ديگر چيست؟ كساني مي خواستند به رفتار پيامبر (ص) اقتدا كنند و به ايشان تأسي داشته باشند، اما عواملي در كار بود كه مي خواست ابهام ايجاد كند و در رأس اين عوامل، شيطان بود. شياطين انس هم كمك مي كردند.


در ميان همه اين حوادث و در ميان همه گفتارها و رفتارهايي كه از انبيا و اوليا سر زده است، چيزي كه قابل تحريف و مسخ نيست و ممكن نيست كه آن را به غلط تفسير كنند اين است كه امام حسين عليه السلام براي ترويج دين كشته شد، و در اين راه تمام ياران او نيز شهيد شدند، و حتي طفل شيرخواره او هم به شهادت رسيد. اين تاريخ را كسي نتوانسته است تحريف كند. البته در بعضي از جزئيات اختلاف بوده است. مثل اين كه جمعيتي كه از كوفه آمدند سي هزار نفر بودند يا صد و بيست هزار نفر؟ كمتر بودند يا بيشتر؟ طبيعي است كه به آساني نمي توان آمار گرفت. در ساير قضايا هم اين گونه اختلافات وجود دارد. اما اصل اين حادثه و اين كه امام حسين (ع) براي دين خود قيام كرد تا آن جا كه با لب تشنه شهيد شد و تا آن جا كه زن و بچه او را اسير كردند، اين قابل تحريف نيست. نه مي توان گفت اين كار انجام نپذيرفته است و نه مي توان گفت كه اين كار براي دنياپرستي بوده است. مگر براي رسيدن به مقام راهي بهتر از اين نبود؟ كسي كه اهل مقام است، وقتي ببيند جانش در خطر است راهي براي صلح پيدا مي كند. شب عاشورا هم به او پيشنهاد كردند، روز عاشورا هم به او پيشنهاد كردند بيا با يزيد بيعت كن تا سالم بماني. قبول نكرد و فرمود: «هَيْهات مِنيّ الذِّلَة» [6] جريان حرّ و ساير حوادث پيش آمد. به اين مطالب اضافه كنيد آنچه را معتقديم و با سندهاي متظافر ثابت شده است و قرائن فراواني وجود دارد كه امام حسين (ع) مي دانست كشته مي شود. اگر كسي بگويد علم امامت نداشت و الهام خدايي نبود، بنابر حديثهايي كه از خود پيغمبر صلي الله عليه و آله رسيده بود مي دانست كه كشته مي شود. در آن بياني كه خودش فرمود: «كَأَنيّ بِأَوْصالي يَتَقَطَّعُها عْسلانُ الْفَلَواتَ بَيْنَ النَواويسَ وَ كَرْبَلا» [7] ، گويا مي بينم كه درندگان بيابان، گرگهاي بيابان بند از بند من جدا مي كنند. و نيز آن خوابهايي كه ديده شد. مانند آنچه در داستان علي اكبر عليه السلام شنيده ايد. اگر اينها را ضميمه كنيم، به اين معناست كه امام حسين (ع) مي داند پايان اين جريان كشته شدن است، اما با اين حال، زن و فرزندش را با خود برد. آيا براي اين بود كه به پول برسد؟ به مقام برسد؟ به شهوات دنيا برسد؟ در بيابان كربلا كدام شهوات انسان تأمين مي شود؟ به هيچ وجه نمي توان اين حادثه را به گونه اي تفسير كرد كه اين قيام براي دنياخواهي، براي رياست طلبي و براي قدرت طلبي بود. هيچ چيز حز اين نبود كه براي احياي دين جدش كشته شد.


البته ممكن است كساني بگويند حسين عليه السلام اشتباه كرد. بعضي ازمتعصبين و ناصبي هاي منسوب به اسلام هستند كه مي گويند حق نبود كه حسين (ع) اين كار را بكند. اما قبول دارند كه او اين كار را براي احياي دين انجام داد. اين حادثه با همه ويژگي هايش يعني ويژگي هايي كه در خط دادن به انسان، و در آموختن درس فداكاري مؤثر است، قابل خطا نيست؛ و در اين كه حجت بر مسلمانان تمام شده باشد و بدانند كه اگر شرايطي مثل شرايط زمان امام حسين (ع) پيش آمد، بايد همان حركت را انجام دهند، قابل تفسير غلط نيست. البته كسي اين گونه القاء شبهه نكند كه فلاني گفته است بايد مردم حادثه عاشورا را تكرار كنند. مي گويم اگر آن شرايط پيش آمد، بايد همان كار امام حسين (ع) را انجام دهيم. به هر حال، ويژگي امام حسين (ع) در اين است كه اين حركت او به هيچ وجه قابل تفسير غلط نبود و چنين ابهامي در اطراف آن به وجود نمي آمد كه براي دنياپرستي و رياست طلبي اين كار را كرده باشد. اين است كه هر كس به اين حادثه توجه كند، نور هدايت در دلش مي تابد و وجدانش بيدار مي شود، عواطف مذهبي او شكوفا مي شود و احساس مسؤوليت در دلش پديد مي آيد. آيا ديني كه سزاوار است شخصيتي مانند حسين (ع) با تمام بستگان و حتي با طفل شيرخواره اش براي آن شهيد شود، من و شما در برابر آن مسؤوليت نداريم؟ آيا چنين چيزي ممكن است؟ اين است كه «اِنَّ الْحُسَيْنَ... مِصْباحُ الهُديً» اين چراغي است برافروخته فراروي انسانيت تا روز قيامت، كه هر كس از هر جا به اين چراغ نگاه كند راه را پيدا مي كند و كسي نمي تواند در آن ابهامي ايجاد كند.

اين يك طرف قضيه است كه ديديم مسلمانان از ابتدا، لااقل از اولين روزهاي شهادت امام حسين (ع) كه حرت توابين شروع شد تا امروز، هم در بزرگداشت اين قيام اهتمام داشته اند، در گريه كردن، در فداكاري كردن، در عشق بازي كردن با نام حسين (ع). يك ذره خاك كربلا را مي آورند و با چه قداستي احترام مي كنند. اگر روزي به بيماري صعب العلاجي مبتلا شوند به اندازه دانه عدسي از آن تناول مي كنند تا شفا پيدا كنند. اين يك سوي قضيه است.

طرف ديگر قضيه را هم توجه كنيد. چقدر تلاش شد تا نام حسين (ع) از بين برود. آنها چه دشمني با حسين عليه السلام داشتند؟ نام حسين (ع) با زندگي آنها چه مي كرد كه حاضر شدند انسان هايي را بكشند براي اين كه ديگر مردم به زيارت امام حسين (ع) نروند؟ حاضر شدند آب بر قبر حسين (ع) ببندند تا آثاري از قبر حسين (ع) باقي نماند. روي قبر مطهر زراعت كنند، آن را شخم بزنند، بذر بپاشند كه معلوم نشود اين جا كجا بوده است. چرا اين گونه بوده است؟


از اين دشمني ها چه بهره اي نصيبشان مي شد؟ راه دور نرويم؛ هنوز در بين ما پيرمردها و پيرزن هايي هستند كه آغاز سلطنت آن نابكار را به ياد دارند كه عزاداري را ممنوع كرده بود. وعاظ حق نداشتند لباس روحانيت بپوشند. اجازه نمي دادند از جايي صداي مرثيه خواني بلند شود و مجلسي به نام امام حسين (ع) تشكيل شود. بنده چهار- پنج ساله بودم و يادم هست كه شب از روضه خوان دعوت مي كردند، كت و شلوار مي پوشيد، مي آمد داخل الان منزل لباس خود را عوض مي كرد، عمامه مي گذاشت و مي آمد در زيرزمين خانه و آرام روضه مي خواند كه مبادا صداي روضه اش به كوچه برسد و ماموران دولتي او را تعقيب كنند. اين چيزي است كه خودم به خاطر دارم.

مگر نام سيدالشهداء (ع) چه مشكلي براي حكومت پهلوي داشت؟ چرا اين قدر دشمني مي كنند؟ چرا امروز هم به صورت مدرن با نام سيدالشهداء (ع) دشمني مي كنند؟ اين ها كه به اصطلاح خودشان، خود را روشنفكر ديني مي دانند و بهتر است بگوييم بي دينان تاريك فكر! چون نه از دين بهره اي دارند و نه از فكر روشن اثري، اين دشمني كه اينها با نام حسين (ع) مي كنند چه دشمني است؟ چه اصراري دارند بر اين كه شهادت امام حسين (ع) قضيه اي عادي و يا عكس العملي در برابر خشونت پيغمبر صلي الله عليه و آله بوده است؟! مي گويند پيغمبر (ص) در جنگ بدر با بني اميه خشونت كرد، در اين جا هم بني اميه آتش جنگ را برافروختند و پسر پيامبر (ص) و يارانش را كشتند. اين همه نتيجه آن خشونت بود! [8] بالاخره در جنگ، نان و حلوا پخش نمي كنند. در جنگ بدر، هم از مسلمان ها و هم از كفار كشته شدند؛ ولي از كفار بيشتر كشته دشدند و خدا مسلمان ها را پيروز كرد. مي گويند چون در جنگ بدر پيغمبر (ص) با بني اميه با خشونت برخورد كرد، فرزندان بني اميه هم با اولاد او همان كار را كردند. اين يك امر طبيعي و عكس العمل زندگي بوده است. پيغمبر (ص) مي بايست آنها را نمي كشت تا بچه هايشان هم بچه هاي او را نكشند! اين چيز مهمي نيست! به اصطلاح اين روشنفكران كساني كه مي خواهند از عاشورا درس بگيرند بايد اين گونه درس بگيرند كه در برابر هيچ كس خشونت در پيش نگيرند تا با بچه هايشان خشونت نشود. آنها مي گويند بايد از عاشورا اين گونه درس گرفت. در نظير اين افراد بايد جهاد، دفاع و امر به معروف و نهي از منكر تعطيل شود تا كسي به ديگري كار نداشته باشد. يعني خدا كه دستور داد «قاتِلُوهم يُعَذِّبْهُم اللَّهُ بِاَيْديكُم وَ يُخْزِهِم وَ يَنْصُرْكُم


عَلَيْهِم وَ يَشْفِ صُدُورَ قَومٍ مؤمِنين» [9] العياذ بالله خدا بيجا كرد كه فرمود با مشركين بجنگيد تا خدا آنها را به دست شما عذاب كند! «يعذبهم الله بايديكم و يخزهم» رسوايشان كند، و «ينصركم عليهم» و شما را بر آنها پيروز كند «و يشف صدور قوم مؤمنين» تا دل هاي مؤمنان شاد شود. اينها آيه قرآن است. باز نگويند خشونت طلب هستي، تئوريسين خشونت هستي.

آنچه خواندم آيه قرآن است. اما اين روشنفكران مي گويند قرآن بي خود گفته است. نبايد خشونت به خرج داد، پس خدا اشتباه كرده است! پيغمبر صلي الله عليه و آله كه در جنگ بدر شركت كرد اشتباه كرد، و نتيجه اشتباه پيامبر (ص) اين بود كه فرزندش را كشتند! اما يزيديان تبرئه شدند. آنها گناهي نداشتند؛ كارشان عكس العملي طبيعي بيش نبود. وقتي پدري را مي كشند، پسر مقتول هم مي آيد پسر قاتل را مي كشد. اين مي شود سلام مدرن و قرائت جديد از اسلام! اين مطالب در «روزنامه هاي كثيرالانتشار جمهوري اسلامي ايران» چاپ مي شود و به خورد جوانهاي معصوم ما داده مي شود، تا اين جوان ها بعد از اين، حسين (ع) را اين گونه بشناسند. چرا اينها با حسين (ع) دشمني مي كنند؟ جوابش روشن است: حسين (ع) چراغ هدايت است. او نمي گذارد فضا تاريك شود تا مردم به گمراهي بيفتند. او راه را روشن مي كند، وظيفه ي مردم را روشن مي كند كه چه بايد بكنند، چگونه از دين خود حمايت كنند، نمي گذارد مردم به بهانه ي تساهل و تسامح، بي غيرت شوند. او مي گويد «هيهات منا الذلة» با اين مكتب چه كنند؟ او را تطميع كنند؟ بگويند به تو پول مي دهيم؟ مگر حسين (ع) پول قول كرد؟ مگر حسين (ع) رياست پذيرفت؟ اگر بگويند تو را مي كشيم، خوب، خودش آماده شهادت شد، اطفالش را هم به كشتن داد. بالاتر از سياهي كه رنگي نيست. اگر كسي پيرو حسين (ع) شد، نه از آن تطميع ها اثر مي پذيرد، نه از اين تهديدها مي هراسد. حتماً به خاطر داريد كه در جريان نهضت، جوان ها سينه شان را باز مي كردند و به ارتشي هاي پهلوي مي گفتند بزن! از كشته شدن باك نداشتند و اين رمز پيروزي بود. اگر كسي از مرگ نترسيد پيروز است.

مرگ اگر مرد است گو نزد من آي

تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ

من ز او عمري ستانم جاودان

او ز من دلقي ستاند رنگ رنگ

ياران حسين عليه السلام شب عاشورا با مرگ عشق بازي مي كردند. پيرمردها تنوير و خضاب كردند. اين مكتب قابل شكست نيست، مگر اين كه آن را مخدوش و تحريف كنند.


بنابراين از يك طرف چرا مسلمان ها، آنها كه شير پاك خورده اند و آنان كه حلال زاده هستند، تا اين اندازه به حسين (ع) علاقه دارند؟ و آنها كه با نام حسين (ع) دشمني مي كنند، چرا چنين مي كنند؟ علت اين دشمني روشن است، چون حسين (ع) چراغ هدايت است و نمي گذارد مردم گمراه شوند.



پاورقي

[1] بحارالانوار ج 2، ص 225، باب 29: روايت 2.

[2] شعراء، 214.

[3] بحارالانوار، ج 5، باب 2، روايت 1.

[4] بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.

[5] بحارالانوار، ج 28، ص 181، باب 4، روايت 1.

[6] بحارالانوار، ج 45، ص 83، باب 38، روايت 10.

[7] بحارالانوار، ج 44 ص 366، باب 37، روايت 2.

[8] ر. ک: گنج، اکبر، «خون به خون شستن آمد محال»، صبح امروز، 23 / 2 / 1378، ص 6.

[9] توبه، 14.