بازگشت

بررسي علل و انگيزه هاي واقعه خونين كربلا


بسم الله الرحمن الرحيم ابتدا به بيان علل و انگيزه هاي واقعة طف سپس به توضيح آثار آن مي پردازيم : بنا بر آنچه مورخين ذكر كرده اند پيوسته بين دو قبيله "بني هاشم " و "بني اميه " عداوت و دشمني بوده حتي بنا بر نقل بعضي مورخين " اميه " و " هاشم " ـ فرزندان عبد مناف ـ "توأما " از مادر متولد شدند در حالي كه پيشاني يا پشت آن دو به يكديگر متصل بود و.

با شمشير ، آنها را از يكديگر جدا كردند لذا بعضي تطير زدند كه بين آن دو برادر و فرزندان آن ها شمشير ـ كه كنايه از جنگ و خونريزي است ـ حكم فرما خواهد بود .

خلاصه : هميشه بين هاشم و اميه ـ و فرزندانشان ـ خصومت و دشمني بوده .

نمونه از معارضات بين بني اميه و بني هاشم ، قبل از اسلام يكي از معارضات بين آن دو قبيله ، تعارض بين اميه و عبدالمطلب در مورد چاه زمزم بوده كه اجمال قضيه چنين است : چاه زمزم سالها از نظر ها مخفي بود زيرا قبيلة "جرهم " از ترس آن كه دو آهوي طلايي ـ و همچنين شمشيرها و چيزهاي نفيس ديگر ـ كه متعلق به خانه كعبه بود ، به دست قبيله خزاعه بيفتد آن ها را در چاه زمزم ريختند و چاه را از سنگ و غيره پر كردند و اثر آن را هم محو نمودند حتي وقتي "قصي " بر قبيله خزاعه غلبه كرد ، محل چاه زمزم را نيافتند تا آن كه محل چاه براي عبدالمطلب در عالم رؤيا مشخص شد و با حفر مجدد آن ، افتخار بزرگي نصيبش شد .

در اين شرايط ، قبائل قريش مخصوصاً بني اميه با يكديگر به معارضه پرداختند و براي فصل خصومت قرار گذاشتند به شام ، نزد كاهني بروند لكن شرط كردند هر كس محكوم شد ، مدت ده سال از مكه تبعيد شود ، آن ها به طرف شام حركت كردند لكن قبل از رسيدن به شام ، عنايات خداوند متعال بر عبدالمطلب ، ظاهر و اميه محكوم شد كه ده سال در شام به عنوان تبعيد اقامت نمايد .

نمونه هايي از معارضات بين بني اميبني هاشم ، داراي سوابق درخشانيوقتي حضرت محمد (ص) ـ از بني هاشم ـ به پيامبري مبعوث شد ، اين مسأله براي امويين بسيار گران بود زيرا آن ها ساليان متمادي در كفر و شرك به سر مي بردند و اكنون بيش از هر زماني به عداوت و دشمني با بني هامباني توحيدي و حمعارضات آن ها نسبت به پيامبر اكرم (ص) به صورت استهزاء محصور كردن حضرت از نظر اقنقشة شيطاني تصمقتل برسانند كه منجر به هجرت نبي مكرم (ص) از مكه به مدينه شد .

بني اميه بعد از هجرت پيامبر هم دست از دشمني برنداشتند و نتيجتاً به تحريك ابوسفيان ، جنگ بدر پيش آمد كه اگر نبود نصرت الهي ـ و لقد نصركم الله ببدر ـ چه كسي بسا بني هاشم شهيد مي شدند و اثري از اسلام باقي نمي ماند لكن به عكس آنچه قريش فكر مي كرد ، هفتاد نفر از سران آن ها كشته و هفتاد نفر هم اسير شدند و با كشته شدن عتبه ، شيبه ، وليد بن عتبه و ابوجهل ـ در مرحلة اول ـ زمينه رياست بلامعارض براي ابوسفيان فراهم شد و در اين شرايط ، ابوسفيان ، بيش از پيش به اعمال دشمني پرداخت .

و حتي در طول يك سال بعد از جنگ بدر ، بازماندگان مقتولين مي كرد تا از بغض ئ عداوت آن ها نسبت به پياماكرم (ص) و ساير مسلمين كاسته نشود .

او در واقعه جنگ احد ، زنان را براي تحريك جنگجويان از مكه به جبهه جنگ آورد و بت هبل و ساير بت ها را بر پشت شتر قرار داد تا به آن وسيله ، آتش افروز جنگ باشد .

ابوسفيان در جمع آوري احزاب ـ از قريش و غير قريش ـ در جنگ خندق ، نقش به سزائي داشت و بالاخره هنگام فتح مكه با اعمال نفاق انگيز ، اسلام را پذيرفت .

روحيه رياست طلبي ابوسفيان ـ كه به هيچ وجه با بني هاشم هم بعد از جريان سقيفه بيايد به علي بن ابي طالب (ع) پيشنهاد قيام بدهد و به خيال خودش بين مسلمين ، جنگ هاي داخلي راه اندازد و نتيجتاً يا خودش از آب گل آلود ماهي بگيرد و از آن نمد براي خويش كلاهي تهيه كند يا اين كه شجره ديانت را به كلي ريشه كن كند تا به خواسته نهائي خود برسد .

اقدامات مذكور ، چنين حكايت مي كند : از اين كه رياست به دست قبيلة بني تيم و بني عدي افتاده آن ها نابازي گرفته و يزيد بن ابي را به حكومت شام برگزيدند اما زماني كه عثمان به خلافت رسيد ، ابوسفيان در مجلس عثمان به افراد قبيله اش گفت : نه بهشآئينالكره ـ و قول معگرفته مجتبي (ع) وقتي وارد عراق مي شود در " نخيله " به مردم خطاب مي كند : من بر شما مسلط نشدم تا نماز بخوانيد ، روزه بگيريد ، امر به معروف يا نهي از منكر نمائيد ـ لكن لأتأمر عليكم .

براي اين كه بيشتر به خصائص ابوسفيان ، آگاه شويم به كلانقل از عقد الفريد ، صفالله (ص) و ابوسفيان غائب ..رسول خدا (ص) از دنيا رحلت نمود در حالي كه ابوسفيان غائب بود .

او در حال بازكه از مدينه ، خارج مي شد از او سؤال كرد رسول خدا (ص) از كسي به جاي اسپس ابوسفيان پرسيد آن دو مستضعف ـ علي (ع) و عباس ، عموي پيامبر ـ چه كردند ؟ گفت فعلاً به جاي خود نشسته اند ، ابوسفيان سوگند ياد كرد كه اگر زنده بمانم مقام خلافت را از اولاد آن ها خواهم گرفت سپس چنين اظهار نظر كرد : من غباري را مي بينم كه برانگيخته شده و غير از خون ، هيچ چيز آن را فرو نمي نشاند .

اگر ابوسفيان باقي نماند ولي اعقاب او از معاويه تا يزيد و حزب اموي هر كدام به نحوي اين آتش خصومت را دامن زدند مخصوصاً يزيد كه غير از وراثت از ناحيه پدر ، جهات ديگري هم در او بود كه موجب اين كينه توزي گرديد از جمله اين كه مادرش " ميسون كلبي " كه سابقه مسيحيت داشته .

اگر بخواهيد تا حدي به عمق اين جهت پي ببريد ، جنگ هاي صليبي را در نظر بگيريد .

"گوستاولوبون " ـ مستشرق فرانسوي ـ در تاريخ تمدن اسلام و عرب مي گويد : شش ميليون سرباز از قلب اروپا براي كوبيدن اسلام و مسلمين ، بسيج شدند و در مسجد عمر ـ در بيت المقدس ـ مسلمان ها را از دم تيغ گذراندند به نحوي كه سرها و دست ها در سيل خون حركت مي كرد و از بوي خود و بخار متصاعد از آن سربازان مسيحي ، بي حال شدند .

اكنون و در قرن حاضر هم ببينيد كه صرب ها در قلب اروپا با مسلمين چگونه رفتار مي كنند و دنياي مسيحيت هم ناظر جناياتي هست كه چهرة جنايت كاران تاريخ را سفيد كرده .

از اصل بحث منحرف نشويم: يزيد پليد در اعمال غريزة جنسي وضعش به افراط كشيده و حتي از نكاح با محارم ، ابائي نداشت و آنچنان در اين كار حريص بود كه وقتي معاويه مي خواست براي فرزندش ـ يزيد ـ بيعت بگيرد ، نامه اي به زيادبن ابيه نوشت ، ايشراب خوار ، سگ بازحال آنكه درامثال حسين بن علمعاويه ! دستور بده "راه و رسم آنان تظاهر كند تا شايد بتوانيم مردم را در اين زمينه اغفال كنيم .

معاويه پس از دريافت آن نامه دستور داد فرزندش همراه جنگ جويان مسلمان در جنگ با روميان شركت كند اما يزيد تمارض كرد و در بين راه به عنوان استراحت در "ديرمران " همراه محبوبه اش ـ ام كلثوم ـ به ميگساري و عياشي مشغول شد و لشكر اسلام در آن سرزمين به بيماري آبله مبتلا شدند ولي وقتي يزيد در دير مران مطلع شدند ، دو بيت شعر سرود كه مضمونش اين است : آنگاه كه در دير مران بر پشتي هاي نرم تكيه زده ام و معشوقه ام ـ ام كلثوم ـ در كنارم باشد و شراب صبحگاهي بنوشم ، باكي نخواهم داشت كه لشكر در "قدقدونهبا ملاحظة آن روحيه ، مي بينم حسين بن علي (ع) عشق او را شكست و وي را دچار نا اميدي كرد ، از جمله در اين موارد : 1 ـ داستان ارينب و عبدالله بن سلام : اين قضيه از قضاياي معروف بين بسياري از مورخين و نويسندگان است .

در آن داستان از يك طرف ، رذالت و هرزگي معاويه و يزيد ، نمايان است ـ يعني : كساني كه مي بايست حافظ نواميس مردم باشند باتجاوز مي كنند ـ و از طرف ديگر بهاميرالمؤمنين عليهماالسلام ـ سفخصماً و للمظلوم عونا" ، امام حسين (ع) بدون اين كه از قدرت معاويه و يزيد هراسي داشته باشد ، نقشه آنان را نقش بر آب مي كند زيرا مرد جاه طلبي همچون عبدالله بن سلام از جانب معاويه ، گول خورده و همسر خود ـ ارينب ـ را طلاق مي دهد و معاويه ، سرابي را در ديدگاه او قرار داده كه مي خواهم دخترم را به عقد تو درآورم لكن معاويه پس از طلاق ارينب با " ليت و سپري شود و بپردازد كه در اين اوضاع سيدالشهداء (ع) او را خواستگاري و عقد مي كند بدون اين كه دستي به طرف ارينب ـ مطلقة عبدالله بن سلام ـ دراز كند در حالي كه شرعاً هيچ مانعي براي حضرت وجود نداشت .

نتيجه :يزيد ديوانه شهوت درعداوتش نسبت به سيدالشهداء (ع) افزون شد .

بديهي است كه آن ازدواج صرفاً به خاطر حمايت از مظلوم و ستيز با ظالم بود .

2 ـ قضيه خواستگاري مروان از دختر عبدالله جعفري براي يزيد : معاويه ، نامه اي به نمايندة خود ـ مروان حكم كه در حجاز بود ، نوشت و به او دستور داد ، دختر عبدالله جعفر ـ ام كلثوم ـ را براي يزيد خواستگاري كن .

عبدالله نپذيرفت و در مقاز خودم اختياري ندارم بلكه اسيد ما حضرت حسين بن علي (ع) است .

خصوصاً كه اين دختر ، خواهر زادة آن حضرت است سپس عبدالله ، مسأله را به اطلاع آن حضرت رساند ، فرمودند: من از خداوند تبارك و تعالي براي اين دختر ، خير مي طلبم .

پروردگارا ! آنچه موفرما سپس مروان در زماني كه مردم در مسجد رسوخدا (ص) جمع بودند به خدمت آن حضرت شرفياب شد ـ در حالي كه عده اي از بزرگان در خدمتش بودند ـ و چنين اظهار داشت : معاويه به من دستور داده كه دختر عبدالله بن جعفر را براي يزيد ، خواستگاري نمايم و هر قدر ك عبدالله جعفر بخواهد براي دخترش ـ ام كلثوم ـ مهر قرار دهم ضمناً ازدواج مذكور ، سبب مي شود : 1 ـ بين بني هاشم و بني اميه ، صلح برقرار گردد .

2 ـ ديون و قرض هاي عبدالله جعفر ادا شود .

3 ـ بدانيد كه يزيد ، بيشتر مورد غبطه است تا شما بني هاشم .

4 ـ عجب است كه فردي از يزيد ، مهر مطالبه نمايد در حالي كه تاي بي همتا مي باشد و كسي است كه مردم ، او را به درگاه خدا شبارمروان : يا اباعبدالله (ع) : حمد ، مخصوص خدايي است كه ما را براي خود انتخاب نموده و ما را براي دين خودش مرضي قرارداده و از ميان خلق ، ما را برگزيده .

اي مروان ! آنچه گفتي شنيدم اما اين كه گفتي " مهر دختر ـ به خواست جان خودم كه اگر ما بخواهيم دخدهيم از سنت رسول خدا (ص) در مورد دختران و همسرانش تجاوز نمي كنيم و آن مهر ، دوازده وقيه ، نقره است كه معادل چهارصد و هشتاد درهم مي باشد .

اما اين كه گفتي دين پدرش ادا مي شود ، چه زماني بوده كه دين ما از ناحيه زن هاي ما ادا شده ؟ اين كه سخني از صلح بين دو طايفه به ميان آوردي ، بدان دشمني ما و شما براي خدا و دين خداست و ما هيچ گاه جانب خدا را براي دننماباعبدالله (ع) : قسم به جان خودم كه رابطه نسب نتوانست بين ما و شما صلح برقرار نمايد ، چگونه رابطه سببي مي تواند ؟ اين كه گفتي عجب است كه چگونه كسي از يزيد ، مهر طلب نمايد ، بدان كساني كه از يزيد و پدرش افضل و اشرف بودند از آن ها مهر مطالبه شده .

اين كه گفتي يزيد ، تاي بي همتاست ، بدان هر كس قبل از رسيدن معاويه به رياست با او همتا بوده ، امروز هم او همتاي اوست و اين رياست براي او و خانواده اش شرافتي به وجود نياورده .

اينپيشگاه خداوند متعال بدان آن مزيت ، مخصوص رسول خدا (ص) بوده .

اما اين كه گفتي " افرادي كه به موقعيت بني اميه غبطه مي خورند وحسرت مي ورزند ، بيشتر هستند " بدان كه نادانان به شما غبطه مني خورند و اما آن ها كه عقلا و دانايان هاباعبدالله (ع) : اي حاضران ، شاهد باشيد كه من ام كلثوم ـ دختر عبدالله جعفر ـ را همسر پسرعمويش ـ قاسم بن محمد بن جعفر ـ و مهر او را چهارصد و هشتاد درهم قرار دادم و همچنين مزرعه اي را كه در مدينه دارم و درآمد ساليانة آن هشت هزار دينار است به آن دختر بخشيدم ان شاءالله تعالي كفايت امر آن زن و شوهر را مي نمايد ـ قال : فتغير وجه مروان ...

.

آنچه رابن معاويه بود لكن علي (ع) از بيعت با او به اوج خود رسيد .امام (ع) كاملاً اوضاع امت اسلامي را تحت نظر دارد و از آن همه ظلم و ستم دستگاه بني اميه ، آن هم به اسم اسلام رنج مي برد و به هيچ وجه نمي تواند خلافت يزيد را تأييد كند و در آن شرايط ، چيزي كه مطرح نبود ، احكام و قوانين الهي .

اكنون يك جوخواهد زمام امور مردم را به ابگيرد لذا حسين بن علي (ع) سكوت را جائز ندانست و به وليد كه پيشنهاد بيعت نموده بود با صراحت يزيد را چنين معرفي كرد : " رجل فاسق شارب خمر قاتل نفس معلن بالفسق فمثلي لايبايع مثله " و همچنين به مروان كه اصرار در بيعت با يزيد داشت ، فرمود : " و علي الاسلام الاسلام اذ قذ بليت الامه براع مثل يزيد ...

" و خود به ناهجري با تمام علاقه و عشقي كه به مجاورسول الله (ص) داشت ، مدينه را ترك كرد ـ در حالي كه اين آيه شريفه را تلاوت مي نمود : " فخرج منها خائفاً يترقب...

" و از راه اصلي و جادة عمومي به سوي مكه معظمه حركت كرد و در اوائل ماه شعبان سال شصتم هجري ، وارد مكه شد و مكه را كه از موقعيت بسيار حساسي برخوردار بود ، پايگاه مخالدر اين شرايط ، مردم كوفه كه اميرمؤمنان (ع) گرفتار شده و زير يوغ ظلم و ستم بني اميه جانشان به لب رسيده ، موقعيت را مغتنم شمرده ، به وسيلة نامه ها و طومارهايييزيد هم كه نقشه اش براي گرفتن بيعت از حسين بعلي (ع) در مدينه به شكست منتهي شده بود ، سي نفر از تروريست هاي بني اميه را به مكه اعزام نمود تا در موسم حج هر جا توانستند ، فرزند پيامبر را به قتل برسهدف را نشانه بگيرد از جمله اي1 ـ حسين بن علي (ع) را كه مانعي براي انجام اهداف شوم بني اميه بود از ميان بردارد .

2 ـ داغ ننگ آن جنايت بر دامان آن ها ننشيند بلكعمومي به والي مكچند نفر را به اتهام قتل حسين بن علي (ع) دستگير و پس از آرام شدن اوضاع به عنوان اين كه قاتل شناسايي نشد آن ها را آزاد و پرونده قتل سالار شهيدان را مختومه اعلام نمايد .

3 ـ با آن ترور ، امنيت خانة كعبه و حرم الهي را متزلزل كند بلكه با سؤال از فقهاي مزدور به عنوان نبودن امنيت در حرم ، حج را تحريم نمايد و آن فراين مسأله ، بزرگترين آرزوي حكومت بحسين بن علي (ع) با نهضت خود به آية ( جعل الله الكعبه البيت الحرام قياماً للناس ) تحقق بخشيد و در شب هشتم ما ذيحجه كه مكه از موقعيت خاصي برخورداراست ، خطبه اي خواند و فرمود : " والحمدلله ماشاء الله و لا قوه الا بالله و صلي الله علي رسوله خط الموت علي ولد آدم مخط القلاده علي جيد الفتاه ...

" سپاس ، مخصوص خداوند است ، آنچه او خواهد ، همان شود هيچ كس را توان انجام كاري نيست مگر به كمك او و درود خدا بر رسولش باد .

مرگ براي فرزندان آدم ، همانند گردن بند ، بر گردن دختر بسته است و من آرزومند ملاقات نياكان خود هستم همان طور كه يعقوب ، مشتاق ديدار يوسف بود .

براي من از قبل ، زميني كه بايد شهادت گاه من باشد و پيكرم را در خود جاي دهد ،برسانم و گوييبند مرا گرگان بيابان ها در " نواويس " از هم جدا مي سازند و شكم هاي خالي خود را پر مي كنند .

و براي آدمي گريز از تقديري كه قلم قضاي الهي رقم زده ، مقدور نيست ، هر چه رضاي خداوند است ، رضاي ما خاندان رسالت در آن است .....

.

هر كس مي خواهد جان خويش را در راه ما فدا كند و خود را براي لقاي پروردگار خويش آماده مي بيند با ما همسفر شود كه من صبحگاهان حركت خواهم كرد فاني راحل مصبحا" ان شاء الله تعالي .

او اعلام كرد من به ناچار از مكه حارج مي شوم و از انجام مناسك حج معذورم .

او مي بيند اگر در مكه و يا حرم كشته شود با ريختن خونش حرمت خانه كعبه و حرم ، هتك مي شود وشوم خود نائل مي شوند .امام (ع) در حقيقت با اين اقدام ف تمام نقشه هاي شيطاني آن ها را نقش بر آب نمود يعني : هم از هتك حرمت حرم جلوگيري كرد و هم نشان داد اين جنايت بزرگ به دستور يزيد وتذكر : بايد به اين نكته توجه داشت كهحسين بن علي (ع) با بني اميه و يزيد ، يك مخالفت اصولي بود كمانند عبني اميه و يزيد ، دو هتك تفاوت است بين مبارزه با ظلم و مبارزه با ظالم .

عبدالله بن زبير با ظالم مبارزه مي كرد و در آن ، رعايت موازين شرعي و ديني مطرح نبود اما سالار شهيدان كه مظهر عدالت بود به مبارزه با ظلم يزيد پرداخت لذا روز هشتم ماه ذيحجه كه عازم حركت بود ، عبدالله بن زبير ، نزد آن حضرت آمد و با نيرنگ عرض كرد : شما در مكه بمانيد و " اني اجمع لك الناس " ، حضرت در جوابش فرمودند : " والله لان اقتل و بيني و بين هذا الحرم شبر اوباع احب الي من ان ادفن بفناء الكعبه " .

از كلمات و خطابة شب هشتم استفاده مي شود كه براي حضرت از آفتاب روشن تر بوده كه در آن سفر ، كشته خواهد شد و در حقيقت آن سفر ، فرار از مرگ نبوده بلكه مثل او مزير ملاحظه نمائيد اگر حسين بن علي (ع) در مكه اقامت مي كرد و از آنجا خارج نمي شد چه بسا از آن سي نفر تروريست كه علي القاعده به چند دسته تقسيم مي شدند و در عرفات ، مشعر يال در مني هنگام رمي جمرات ، يك دسته به او هجوم مي آوردند و كجا و جملة " كأني بالفلوات " كجا ؟ سيدالشهداء (ع) مي خواستدر مكاني كشته شود كه با ريكربلا سنگر دفاع از كعبه بلكه اسلام اسحسين بن علي (ع) در اين نهضت ، مثل شخصيتي هست كه در اثر خونريزي شديد در شرف مرگ باشد و احتياج شديدي به تزريق خون داشته باشد و اتفاقاً تنها خوني كه از نظر پزشكي با خون او توافق دارد ، خون طبيب او حاضر مي شود خونش را به بدن بيمار تزريق كند و به تعبير ديگر ، طبيب در كنار بستر بيمار جان دهد تا بيماردوباره اي پيدا حسين بن علي (ع) با عظت و سربلندي و عزت نفس ، اين نهضت را به پايان رساند و به هيچ وجه تن به ذلت نداد و تمام مشكلات و سختي ها را در اين نهضت تحمل نمود و تمام ياران و اصحابش ـ كه با او تناسب روحي داشتند ـ با اشتياق كامل از شهادت در راه خداوند متعال استقبال نمودند و عاشقانه شهادت را پذيرفتند .

اين فرزند اوست كه مي گويد : " اذا لا نبالي بالموت " و اين برادرزادة اوست كه مي گويد : " الموت عندي احلي من العسل "هاشم هم موالله ان يميني اني احامي ابداً عنسيدالشهداء (ع) پس از آن كه تمام ياران و اصحاب خود را از دست داده و حتي طفل شيرخوارش را فدا نموده ، مي گويد : " الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز {منا} بين اثنتين بين السله و الذله و هيهات مناالذله...

" موعظه دردل هاي آنان اثري ندارد كفرالقوم و قدماً رغبوبر آن قوم حانا بن علي الطهر من آل هاشم كفاني بهذا مفخراً حين افخر او هر گاه كه حمله مي كرد لشكر كربلا مانند روبهان فرار مي كردند و آن حضرت مجدداً باز مي گشت و مي فرمود : " لا حول و ال قوه الا بالله " كه گفتن اين ذكر دو نقش داشت : يكي آن كه به تمام انسان ها اعلان مي كرد كه از سراسر وجودم بانگ توحيد بلند است و ديگر اين كه اين صدا ماية تسلي خاطر زنان و كودكاني بود كه در خيمه ها در شدت اضطراب و نگراني بودند .

او سرانجام مانند پدرش ـ قتل و الصلاه بين شفتيه ـ در حالي كه زبانش به ذكر خدا مشغول و دلش به ياد محبوب و چهره اش چون گل شكفته بود ، سر از بدنش جدا كردندرذالت را از خود نشان دادند را كه از شيرة جان رسول خدا (ص) پرورش يافته ، پايمال سم ستوران نمودند و دستور عبيدالله بن زياد را كه در آخرين نامه اش به عمر سعد نوشت ـ فاوطيء الخليو افتخار كنان نزد ابن زيانحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر پس از كشتن آن حضرت ؛ گرگ هاي بيابان كربلا به غزالان حرم پيامبر هجوم آورده و...

شمه اي از آثار واقعة خونين كربلا تاكنون واقعة خونين كربلا را به صورت اجمال بيان كرديم و اينك به شرح مختصري از آثار واقعه مي پردازيم : 1 ـ از جمله چيزهايي كه در وجود انسان ، ريشة غريزي دارد ، حس حمايت از مظلوم است و اين كه در حديث آمده " من سمع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم " بدون اين كه اختصاصي به مسلمان داشته باشد بلكه هر مظلومي گر چه غير مسلمان ـ دادخواهي كند ، بايد به كمك او شتافت ، براي همان حس حمايت از مظلوم است و اين كه در آخرين وصيت امير مؤمنان آمده : " كونا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً " از همين معنا سرچشمه گرفته و در واقع طف ، اين شعور ، بيدار گشت زيرا وقتي لشكر كربلا به غارت لباس هاي زنان و كودكان و زيور آلات آن ها پرداخت ، حميد بن مسلم مي گويد : زني را ديدم از قبيله بني بكر بن وائل با شوهرش در لشكر عمر سعد بود ، هنگامي كه ديد آن سپاه بر اهل بيت يورش برده و به غارت پرداخته اند ، شمشيري به دست گرفت و به طرف خيمه ها آمد و قبيلة خود را صدا زد و گفت : اي آل بكربن وائل ! آيا دختران رسول خدا را تاراج مي كنند ؟ " لا حكم الا لله ، يا لثارات الحسين رسول الله " " هيچ فرماني جز فرمان خداوند نيست " ، به خون خواهي رسديدي كه خون ناحق پروانه ، شمع را چندان امان نداد كه شب را سحر كند اگر مي بينيد زنان كوفه بلكه مردان آن ها هنگام ورود اسرا به كوفه ، آن قدر گريستند كه ابن زياد به وحشت افتاد ، به خاطر حس حمايت از مظلوم بود .

اگر مي بينيد از ميان تمام وقايع خونين جهان ، واقعة طف زنده و پايدارحماهر چه در اين حادثه هايكربلا حادثههر نفس ، ايترخون حسيني كه در آن صحنه ريخت رشته بيداد و ستم را گسيخت 2 ـ قيام سالار شهيدان را نمي توان به عنوان يك حادثة تاريخي به حساب آورد بلكه تأسيس مكتب فداكاري و جانبازي است آن هم نه تنها براي مسلمانان بلكه او اين درس را به " بشر " آموخت او حتي در شب عاشورا در ضمن كلامي به اصحاب خود فرمود : " هذا الليل قد غشيكم فاتخذوه جملاً و ليأخذكل رجل منكم بيد رجل من اهل بيتي فجزاكم الله جميعاً ثم تفرقوا في البلاد...

" از سياهي شب براي پيمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده كنيد و هر يك از شما دست يك تن از اهل بيت مرا بگيريد و در روستا ها و شهرها پراكنده شويد تا خداوند فرج خود را براي شما مقرر دارد .

اين مردم ، مرا مي خواهند و چون بر من دست يابند با شما كاري ندارند .

گرچه اصحاب ، ياران و اهل بيت آن حضرت اين پيشنهاد ترين قصوري از خود نشان ندادند ولي از كلامام (ع) چنين استفاده مي شود كه اگر حتي يك نفر هم با او نمي ماند او در اين نهضت يك قدم عقب نشيني نمي كرد و شهادت را در راه حمايت از دين ، پذيرا خواهد بود .

در اين جا كلامي از ابن ابي الحديد نقل مي كنيم : " سيداهل الاباء الذي علم الناس الحميه و الموت تحت ظلال السيوف اختياراً له علي الدنيه ابو " و اين درس را فرزند زادة او " زيد بن علالحسين (ع) از جد خود آموخته و در مجلس هشام بن عبدالملك مي گويد : ما ذل قوم قط لم يكره حر السيوف " .

و اين نه تنها " زيد " فرزند زادة آن حضرت است بلكه در طول تاريخ ، چه نهضت ها و قيام هائي كه از واقعة كربلا سرمشق گرفته ، حتي از " گاندي " منجيهندوستان ، چيز تازه اي نياز برنامه هاي حسين بن علي (ع) را به كار گرفته ام .




حاج سيد محمد آل طه