بازگشت

پاسخ امام حسين(ع) به سوال حارث بن عبدالله


پاسـخ امـام حسيـن (ع) به سؤال حارث بن عبداللّه اعور همداني "حارث بن عبداللّه " "1" از سيدالشهدا(ع) از تفسير آيه شريفه (والشمس وضحها) سؤال كرد, امام (ع) در پاسخ فرمود: مراد از (والشمس وضحها) وجود مقدس رسول خدا(ص)است كه خورشيدعالمتاب است وبا طلوع خود, به تاريكها وظلمتهاي عصر جاهليت , پايان داد

مـراد از (والـقـمـر اذا تـلاهـا) اميرالمؤمنين (ع)است كه هنگام غروب خورشيد, ماه بيرون مي آيد وجانشين خورشيد مي گردد

مـراد از (والـنـهـار اذا جـلاهـا) كـه روي صـفـحـه زمين را روشن مي كند, وجودمقدس قائم آل محمد(ع)است كه زمين را پر از عدل وداد مي نمايد

مـراد از (والـلـيـل اذا يغشاها) كه شب , صفحه زمين را مي پوشاند, "بني اميه "هستند كه با ظلم وتعديات بي حد وحصر خود, جهان اسلام را در تاريكي فرومي برند "2"

البته تطبيق آيه شريفه "والليل " بر "بني امية " از باب ذكر مصداق است والا درروايات عديده بر كـلـيـه حـكـام جور وستمگران غاصب كه به جاي خورشيد وماه نشستند ومردم را در تاريكي قرار دارند, اطلاق شده است "3"

پيامبر, خورشيد فروزان پـيامبر در عصري مبعوث به رسالت شد كه به تعبير اميرالمؤمنين (ع)"انتم مع شر العرب علي شر ديـن وفـي شـر دار, مـنـيـخـون بـين حجارة خشن وحيات صم ,تشربون الكدر وتاكلون الجشب , وتـسفكون دماكم وتقطعون ارحامكم , الاصنام فيكم منصوبة والاثام بكم معصوبة ", جميعت عرب در بدترين وضع زندگي مي كردندوبدترين آيين را پرستش مي كردند, اما اين خورشيد عالمتاب با ظهور خود به آن وضع خاتمه داد وتاريكهارا مبدل به روشنايي نمود

ماجراي جعفر بن ابي طالب وپادشاه حبشه به دنبال مهاجرت جمعي از مسلمانان به حبشه , قريش , "عمروبن عاص وعبداللّه بن ابي ربيعه " را به تعقيب آنان فرستادند تا "نجاشي " را متقاعد كرده ومسلمانان را مجبور به بازگشت نمايد,اما نجاشي زير بار قضاوت يكطرفه عمروعاص نرفت وبناشد مسلمانان را بخواهد واز آنان در مورد دين جديدشان تحقيق نمايد جلسه با حضور سران مملكت وعلماي مسيحيت تشكيل شد, نجاشي از اين جمعيت مهاجر, پرسيد: چرا از آيين خود دست كشيديد وبه آيين ما وآيين ديگر هم روي نياورديد؟ اينجا بود كه "جعفر بن ابيطالب " برخاست وگفت : "ايـهـا الملك ! انا كنا قوما في جاهلية نعبد الاصنام وناكل الميتة وناتي الفواحش ,ونقطع الا رحام ونـسـي الـجوار وياكل القوي منا الضعيف , فكنا علي ذلك حتي بعث اللّه عزوجل علينا رس ولا منا, نـعـرف نسبه وصدقه وامانته وعفافه , فدعانا الي اللّه لنوحده ونعبده ونخلع ما كنا عليه نحن واباؤنا مـن دونـه , مـن الـحجارة والاوثان , وامرنابصدق الحديث وادا الامانة وصلة الرحم وحسن التجاوز والـكف عن المحارم والدماونهانا عن سائر الفواحش وقول الزور, واكل مال اليتيم وقذف المحصنة وامرنا ان نعبداللّه لا نشرك به شيئا والصلاة وبالزكاة والصيام " "4"

يعني : "اي پادشاه ! ما مردمي بوديم كه در جهل وناداني بسر مي برديم , بت مي پرستيديم وگوشت مـردار مـي خـورديـم , مرتكب فواحش وفجور مي شديم , قطع رحم مي كرديم وبا همسايگان بدي مي نموديم , قوي دستان ما زير دستان رامي خوردند, اين رفتار وكردار ما بود تا آنكه خداوند متعال , پـيـامـبـري را از ميان ما برانگيخت كه نسب وصداقت وپاكدامني اورا به خوبي مي شناسيم , مارا به تـوحـيـد ويـكـتـاپـرسـتـي ودسـت برداشتن از آنچه پدران ما مي پرستيدند دعوت نمود, مارا به صداقت وامانتداري وصله ارحام ونيكي به همسايگان ودوري از گناه وخونريزي وزشتيهاوگفتار نـاروا وخـوردن مـال يـتـيمان ونسبت ناسزا به ديگران دادن دعوت مي كند, به مادستور داده كه تنهاخداوندرا بپرستيم وشريكي براي او قايل نشويم وامر به نمازوزكات وروزه داده است "

آنـگاه "جعفر" , آياتي از سوره مريم (كهيعص ذكر رحمة ربك عبده زكريا)رابراي نجاشي قرائت كرد كه اشك چشم او بر محاسنش جاري شد

آري ايـن يك شاهد تاريخي است كه چگونه رسول خدا(ص) مردم را ازتاريكها نجات داد وآنان را به صـراط مـسـتقيم هدايت فرمود وبعد از غروب اين خورشيد عالمتاب , اميرالمؤمنين (ع) به جاي او نـشـسـت , هـرچند نگذاشتند حضرت ,اين مردم را همانند پيامبر(ص) هدايت نمايد وحكام غاصب ودسـتـگـاه ظـلـم بـنـي اميه ,آنچنان مردم را در تاريكي بردند كه تمام تلاش خودرا در محو آثار نبوي (ص)وعلوي به كار بردند كه هنوز هم آثار سؤ آن باقي است

ومنظور از (والنهار اذا جلا ها) حضرت مهدي (عج )است كه با طلوع خودتاريكي هارا از بين مي برد چـنـانـچه در روايات آمده است : "كما ينتفعون بالشمس اذاسترها سحاب " كيفيت بهرمند شدن مردم از حضرت همانند خورشيدي است كه درپشت ابر قرار بگيرد "5"

ستمگران بني اميه قـبـلا بـه مناسبتهاي مختلف , از مظالم بني اميه مطالبي را متذكر شديم , اكنون به مناسبت بيان سيد الشهدا(ع) كه "شب تاريك ", بني اميه هستند, اجمالا با بعض ازخلفاي اموي , آشنا شويم : عبدالملك بن مروان يـكـي از خـلـفـاي غاصب بني اميه , "عبدالملك بن مروان "است وي بعداز هلاكت "عبداللّه بن زبـير" در مكه مكرمه در سنه 75, خطبه خواند وگفت : "من مانند عثمان ,معاويه ويزيد نيستم كه با ضعف با شما برخورد كنم ويا خواسته باشم با شما كناربيايم , "اني لا اداوي ادوا هذه الامة الا بـالـسـيـف , تمام مخالفتهارا با شمشير پاسخ مي دهم !! هركس بخواهد مرا به تقوا دعوت كند, اورا گردن مي زنم "

وي "حـجـاج "را بـر مردم عراق مسلط كرد به تعبير "سيوطي ", اگر عبدالملك ,هيچ گناهي نـداشته باشد مگر آنكه حجاج را بر مردم عراق مسلط كرده , براي اوكافي است وقتي هم كه مريض شـد ويقين به مرگ پيدا كرد, به پسرش "وليد" سفارش كرد كه "حجاج "را احترام كن !! زيرا او راه را بـراي شما صاف كرد وشكايت احدي رادرباره حجاج قبول نكن , بدان آن مقداري كه تو به او احتياج داري بيشتراست از نيازاو به تو

هـنـگـام بيماري , پسرش وليد از او عيادت كرد وقتي حال پدر راكه ديد گريه كرد,اما عبدالملك گفت : اين گريه براي چيست ؟ آيا مانند زنها گريه مي كني : "اذا مـت فـشـمر وائتز, والبس جلد النمر وضع سيفك علي عاتقك فمن ابدي ذات نفسه فاضرب عنقه " "6"

يـعـنـي : وقـتـي كه من مردم , آماده شو وپوست پلنگ برتن كن , شمشيرت را روي گردنت بگذار وهركس مخالفت كرد, گردن اورا بزن !!"

وليد بن يزيد بن عبدالملك يـكـي ديـگر از خلفاي بني اميه "وليد بن يزيد بن عبدالملك "است كه در ميان خلفاي بني اميه مـانـند او در تهتك , وفسق ديده نشده , روزي در حال مستي با كنيزي جمع شده بود وچون وقت نـمـاز رسـيـد وليد قسم خورد كه اين كنيز بايد به جاي من نماز بخواند, لذا كينز لباسهاي وليدرا پوشيد وبا حالت مستي وجنابت براي مردم امامت كرد!!

در روايـات آمـده است : در اين امت شخصي به نام "وليد"است كه از فرعون بدتراست , زيرا او بود كـه وقـتـي قـرآن را كـشـود وآيـه شريفه : (واستفتحوا وخاب كل جبارعنيد) آمد,قرآن را پاره كرد وگفت : فرداي قيامت بگو كه خدايا وليد مرا پاره كرد" "7"

روضه زيـنب (س ) ميگويد: بعد از ضربت خوردن پدرم اميرالمؤمنين (ع)ومايوس شدن از زندگي او به او گفتم : ام ايمن حديثي را برايم نقل كرده , ولي دوست دارم آن رااز زبان شما بشنوم

"فـقـال : يـا بـنـيـة , الـحديث كما حدثتك ام ايمن وكاني بك وببنات اهلك سبايا بهذاالبلد, اذلا خاشعين , تخافون ان يتخطفكم الناس فصبرا" "8"

دخـتـرم , حـديـث هـمـان است كه ام ايمن برايت كفته است گويا تورا مي بينم كه توبا عده ائي از دخـتـران وزنان در حال اسارت , وخاري وذلت وارد اين شهر (كوفه )مي شويد, ومردم از هر طرف شمارا به سرعت احاطه كرده اند, ولي دخترم , در آن حال صبر وشكيبائي را از دست مده

آن شب پدر بهر پسر چشمان ترداشت گويا خبر از تشت واز زخم جگر داشت آن شب سخن از هر دري مي گفت مولا از پاره پاره پيكري مي گفت مولا آن شب حكايت از يزيد وملك ري بود صحبت از قرآن خواندن سر روي ني بود آن شب علي بازينبش راز نكو داشت گوئي سخن از بوسه وزير گلوداشت

*** للّه صبر زينب العقيلة كم صابرت مصائبا مهولة رات رؤوسا بالقنا شال وجثثا اكفانها الرمال رات رضيعا بالسهام يفطم وصبية بعد ابيهم ايتموا "9" تعجب از صبر "زينب (س )است كه چه مقدار مصائب شديدي را تحمل كرد

سرهائي را بالاي نيزه ديد, وبدنهائي كه كفن آنها شن هاي بيابان بود

شير خواره اي را ديد كه باتير اورا از شير گرفتند وبچه هائي كه يتيم شدند


پاورقي

1- "حـرث ـمـدي " ز بعي ز خص صحب ميرلمؤمي (ع )س ك علم زيدي ر زحـضـر كـسب كرد س , "قبيل مد " در ل دسي حضر ظير درد لذ حضر درحق آ مي فرميد: فل ك بب علي بب جة لقل لمد دخلي بسلم "حرث " , ري حديث : "ل يم عبد يحبي فخرج فس حي يري حيث يحب "س ي ز خلف مردم سب ب ميرلمؤمي (ع ) رج مي برد, م حضر , جمل معرف ر ب فرمد ك : "عرف لحق عرف ل " ف حرث ر بي سلي 63 70 د(قيح لمقل , ج1 ص 245 ـ عي , ج4 , ص 366 بحر, ج39 , ص 239 لحديد, ج1 , ص 299)

2- بحر 24/79

3- ر لثقلي , ج5 , ص 585 فسير بر , ج4 , ص 466 فسير صفي , ج2 , ص 822

4- لحديد, ج6 , ص 309

5- مخب لثر ص 271

6- ريخ لخلف, سيطي , ص 220

7- ريخ لخلف, سيطي 251 , حية لحي 1/103

8- بحر 28/60

9- مقل لحسي مقرم 399, عر ز مرحم "آية للّ يخ دي كف لغط"س




علي نظري منفرد