بازگشت

ملاقات امام حسين(ع) با مجمع بن عبدالله و چند نفر ديگر


ملاقات امام حسين (ع) با مجمع بن عبداللّه وچند نفر ديگر در عذيب هجانات "امـا اشـراف الـنـاس فـقط عظمت رشوتهم وملئت غرائزهم يستمال بذلك ودهم وتستخلص به نـصـيـحـتهم فهم الب واحد عليك ,واما سائر الناس بعد فان افئدتهم اليك وسيوفهم غدا مشهورة عليك ".

مـامـوريـن حكومت , راههاي منتهي به كوفه را شديدا كنترل كرده بوده اندبنحوي كه كسي نتواند خودرا به امام (ع) برساند وبعضي هم كه به حضرت ملحق شدند, شبانه از راههاي مخفي , خودرا به كربلا رساندند.

"عمر بن خالد , جنادة بن حرب , مجمع بن عبداللّه , عائذ بن مجمع , واضح ,غلام حرث , سعد غلام عـمـرو بـن خـالـد" به همراهي "طرماح بن عدي " به عنوان راهنماوآشناي به راه , از كوفه واز راههاي مخفي بازحمت در "عذيب هجانات " "1" خودرا به امام (ع) رساندند, اما,با حر مواجه شدند كه راه را بسته ومنتظر آمدن دستور بود, وقتي حر, اين چند نفررا ديد, به حضرت عرض كرد "اينها از همراهان شما نيستند, لذااينانرا يا حبس مي كنم ويا به كوفه برمي گردانم ".

امام (ع) فرمود: "انما هؤلا انصاري واعواني , اينان اصحاب وياران من هستندوتو هم متعهد شدي تا نامه ابن زياد نيامده متعرض ما نشوي ".

حر گفت : "صحيح است ولي اينان از همراهان شما نيستند".

امام (ع) فرمود: "هم اصحابي وهم بمنزلة من جا معي , اينان اصحاب من هستند وبه منزله كساني هستند كه به همراه من آمده اند".

بعد از اين مكالمات , حضرت خطاب به اين چند نفر فرمود: "از مردم (كوفه )چه خبر داريد؟".

"مـجـمـع بن عبداللّه " كه همراه پسرش "عائذ" در كربلا به شهادت رسيدند,عرض كرد: "اما اشـراف وبـزرگـان كوفه را با رشوه هاي كلان خريدند وخرجينهاي آنان را پر كردند كه بدينوسيله مـحبت آنان را به خود جلب نمايند تا آنكه براي ناصح وخيرخواه شدند ويكپارچه براي جنگ با شما متفق گرديدند اما ساير مردم قلبهايشان با شماست ولي از ترس حكومت , فردا شمشيررا عليه شما به كار مي برند".

بـعـد از اين , خبر شهادت "قيس بن مسهر"را به اطلاع حضرت رساندند, امام باشنيدن اين خبر, آيه شريفه : (فمنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر)را قرائت فرمودوبعدهم دعا كردند: "اللهم اجعل لنا ولهم الجنة واجمع بيننا وبينهم في مستقر رحمتك من رحمتك ورغائب مذخور ثوابك ".

آنـگـاه امـام (ع) فرمود: "آيا در ميان شما كسي هست كه آشناي به راههاي انحرافي باشد تا از غير مسير برويم ؟".

"طـرماح بن عدي طائي " عرض كرد: "من آشناهستم " طرماح همينطور كه سواربر شتر بود, جلو قافله حركت مي كرد واين اشعاررا زمزمه مي نمود: يا ناقتي لا تذعري من زجري وامضي بنا قبل طلوع الفجر بخير فتيان وخير سفر آل رسول اللّه اهل الفخر امدد حسينا سيدي بالنصر علي الطغاة من بقايا الكفر "2" "اي شتر من ! از زجر وفشار من ناراحت نباش وپيش از طلوع فجر, مرا حركت ده تا برساني به :".

"بهترين جوانان وبهترين مسافران آل پيامبر(ص) كه موجب فخرومباهات است ".

آقايم حسين (ع) را بر طاغوتها كه از بقاياي كفار هستند, كمك كن ".

سـپـس "طـرماح " عرض كرد: "قبل از خارج شدنم از كوفه , جميعتي را يكپارچه در كنار كوفه ديدم , از علت ازدحام آنان سؤال كردم گفتند مي خواهند اينان را به جنگ با حسين (ع) بفرستند, شمارا به خدا قسم ! به طرف آنا مرو كه حتي يك نفر هم شماراكمك نخواهد كرد وهمراه من بياييد تـا شـمـارا بـه كـوهـهـاي "اجا" ببرم كه پناهگاهاي محكمي دارد ودر سابق هم مارا از حملات پادشاهان غسان وحمير ونعمان حفظمي كرده است به خدا قسم ! از آمدن شما به آنجا ده روز بيشتر نـخـواهـد گذشت كه پياده وسواران قبيله طي , شمارا كمك خواهند كرد ومن به شما اطمينان مـي دهـم كه بيست هزار نفر شمشير زن از قبيله طي شمارا كمك مي كنند تا شما تصميم خودرا بگيريد".

امـام (ع) در حق او وخاندانش دعا كرد وفرمود: "بين ما ومردم كوفه پيماني است كه نمي توانيم از آن صرفنظر كنيم تا پايان كار ما وآنان به خير منتهي شود".

طـرمـاح وقـتـي نا اميد شد, اجازه گرفت تا براي خانواده اش آذوقه ببرد وزودبرگردد اما وقتي بـرگـشـت كـه در "عـذيـب هـجانات " خبر شهادت حسين (ع)را شنيد "3" البته به استثنا "طرماح " اين شش نفر همگي در كربلا شهيد شدند.

شـاهـد گـفـتـار "مـجـمع بن عبداللّه " نامه يزيد به "ابن زياد"است كه در آن دستورمي دهد عطاهاي سران واشراف كوفه را افزايش دهد: "اما بعد, فزد اهل الكوفة اهل السمع والطاعة في اعطياتهم ماة ماة " "4" .

"عـطـايـاي مردم كوفه را كه از حكومت , حرف شنوايي دارند ومطيع هستند,صدتا صدتا افزايش بده ".

رشوه خواري مـوضـوع رشـوه خواري از مسائلي است كه اسلام به شدت با آن مبارزه كرده به حدي كه رشوه در قضاوت را در حد كفر شمرده است : "قال رسول اللّه (ص): لعن اللّه الراشي والمرتشي والماشي بينهما".

عن ابي عبداللّه (ع) "ان الرشا في الحكم هو الكفر باللّه ".

"اياكم والرشوة فانها محض الكفر ولا يشم صاحب الرشوة ريح الجنة " "5" .

"رشـوه ", گاهي در امر قضايي پرداخت مي گردد, گاهي براي انجام كاري خارج از نوبت داده مـي شود وگاهي هم براي خريدن افراد در حركتهاي اجتماعي وسياسي به كار ميرود چنانچه در تاريخ نمونه هاي فراواني دارد كه يكي از آنهارا نقل مي نماييم .

شهادت ناحق روزي رسول خدا(ص) در جمع همسرانش فرمود: "مي بينم يكي از شمارا به راه ناحقي مي برند كه سـگهاي منطقه "حواب " بر او عوعو مي كنند" سپس رو كرد به عايشه وفرمود: "اياك يا حميرا ان تكونيها, تو آن زن نباشي ".

اين خبر غيبي پيامبر(ص) در حركت اصحاب جمل از مكه به طرف بصره محقق شد, هنگامي كه به منطقه "حواب " رسيدند وسگها عوعو كردند, شخصي ازميان جميعت گفت : "لعن اللّه الحواب فما اكثر كلابها!" وقتي عايشه نام "حواب " راشنيد,گفت : (ردوني , ردوني , مرا برگردانيد, مرا برگردانيد كه پيامبر(ص) مرا از آمدن به چنين راهي , نهي فرموده است ".

"زبير" آمد وگفت : "ما ازحواب چندين فرسخ گذشته ايم !!".

"عـايـشـه " گـفـت : "افـرادي را داري كـه شهادت بدهند اينجا حواب نيست تاخاطرم آسوده شود؟!".

زبير, پنجاه نفررا با رشوه خريد وبراي آنان پولي قرارداد تا نزد عايشه قسم بخورند وشهادت بدهند كه اينجا "حواب " نيست , "فكانت هذه اول شهادة زور في الاسلام " "6" .

رشـوه , لـبـاسـهاي مختلفي دارد, گاهي جهت جعل فضيلت براي افراد بي هويت وبي ريشه است وگـاهـي هـم براي سلب فضيلت از انسانهاي پاك سرشت مي باشد,چنانچه معاويه , هزار درهم به "سـمـرة بـن جـنـدب " مـي دهـد تـا آيـه شـريـفـه : (ومن الناس من يشر ي نفسه ابتغا مرضات اللّه ) "7" را دربـاره "ابـن مـلـجم " روايت كند وآيه شريفه : (ومن الناس من يعجبك قوله في الـحـيـاة الـدنيا) "8" را در حق اميرالمؤمنين (ع)نقل كند, ولي "سمره " به اين مبلغ راضي نمي شود, معاويه رشوه را به چهار هزار درهم افزايش مي دهد تا او بپذيرد "9" .

آري , ايـن عـلاقـه بـه مـال دنـيـااسـت كـه بـراي آن , شـهـادت نـاحـق مي دهند وفضيلتي را از اميرالمؤمنين (ع) سلب مي كنند وگاهي هم اشراف كوفه را به جنگ حسين (ع)آماده مي كنند وبه خاطر همين درهم وديناراست كه به قول "ابن عباس " وقتي سكه زده شد, شيطان به آنها نگاهي كـرد وآنـهارا روي چشمانش گذاشت وسپس به سينه اش چسباند, آنگاه از روي خوشحالي فرياد كـشـيد وگفت : "شما نور چشم من وميوه دل من هستيد! اگر انسانها فقط شمارا دوست بدارند كافي است وبراي من مهم نيست كه بت پرستي نكنند (زيرا شما بهترين بت هستيد").

"ا ن اول درهـم وديـنـار ضـربا في الارض نظر اليهما ابليس فلما عاينهما اخذهمافوضعهما علي عـينيه ثم ضمهما الي صدره , ثم صرخ صرخة ثم ضمهما الي صدره ثم قال : انتما قر ة عيني وثمرة فؤادي ما ابالي من بني آدم اذا احبوكما ان لا يعبدوا وثناحسبي من بني آدم ان يحبكما" "10" .

روضه تعبير به "رض " يعني "له شدن وكوبيده شدن " در مورد دو امام وارد شده است : 1 ـ سيدالشهدا(ع) كه "اسيد بن مالك " در مقابل ابن زياد گفت : نحن رضضنا الصدر بعد الظهر بكل يعبوب شديد الاسر 2 ـ حـضـرت مـوسـي بـن جعفر (ع) كه در زيارت جامعه ائمة المؤمنين مي خوانيم : "ومكبل في السجن قد رضت بالحديد اعضائه ".

گوشه زندان ودر غربت كسي يادم نكرد در قفس من مردم وصياد آزادم نكرد خسته وخاموش در كنج قفس افتاده ام آنقدر ناليده ام تا از نفس افتاده ام نـوبختي " در "فرق الشيعه ", صفحه 85 مي گويد: "ويقال في رواية اخري انه دفن بقيوده وانه اوصي بذلك".

مرحوم "آيت اللّه غروي اصفهاني " با اشاره به همين وصيت , مي فرمايد: امثل موسي وارث الرسالة يحمل نعشه مع الحمالة وكيف نعش صاحب الخلا فة يرمي علي الجسر من الرصافة تنوح في غربته عليه خشخشة الحديد في رجليه

پاورقي

1- "عـذيـب ـجــ " دي بي ميم قدسي ميل فصل درد ج سمي آ يـ سـ ك سب "عم ب مذر" د حير ر در آج رر مي ددد (مقل لحسي , مقرم , 220).

2- طبري , 5/405 ـ حية لحسي , 3 / 84.

3- لبدية لية , 8/173 بصر, 66 ـ 85 مقل لحسي , مقرم , 221.

4- حية لحسي , 3/56 ب قل ز سب لرف .

5- سفي "ر" بحر, 104 / 274.

6- لحديد, 9/311.

7- بقر / 207.

8- بقرة / 204.

9- لحديد, 4/73 معجم رجل لحديث , 8/306.

10- فسير م , 27/322.


علي نظري منفرد