بازگشت

كلام امام حسين(ع) خطاب به عمروبن لوذان


كلام امام حسين (ع)خطاب به عمرو بن لوذان "ليس يخفي علي الراي , ولكن اللّه تعالي لا يغلب علي امره ".

يـكـي از مـلاقاتهاي امام حسين (ع) در "بطن العقبه ", ملاقاتي است بين آن حضرت و"عمرو بن لوذان ".

عمرو وقتي حضرت را ديد سؤال كرد به كجا مي رويد؟.

امام (ع) فرمود: به كوفه .

عـمـرو بـن لـوذان : "شمارا به خدا قسم مي دهيم كه برگرديد, زيرا به طرف نوك نيزه ها وتيزي شمشيرها مي رويد, "وما تقدم الا علي الاسنة وحد السيوف ".

امام (ع) "مطلب بر من مخفي نيست وبر اراده الهي هم نمي توان غالب شد به خدا قسم ! اين مردم مرا رها نمي كنند تا اين لخته خون را از تنم بيرون آورند وهرگاه چنين كردند, خداوند فردي را بر آنان مسلط مي كند كه آنان را ذليل نمايد" "1" .

سخن "عمروبن لوذان ", مطلب تازه اي نبود بلكه تكرار تحذيرها وهشدارهاي ديگران بود, وپاسخ امـام (ع) هم همان سخني بود كه به ديگران فرموده بود: "از اراده الهي مفري نيست , (واللّه غالب علي امره ) "2" .

"امر" گاهي مقابل "نهي " استعمال مي شود, مثل آيه شريفه : (وما امروا الاليعبدوااللّه مخلصين له الدين ) "3" وگاهي هم به معناي اراده است : (وما امرنا الا واحد كلمح بالبصر) "4" .

محافظين نامرئي الهي قرآن كريم مي فرمايد: (له معقبات من بين يديه ومن خلفه يحفظونه من ام راللّه ) "5" .

"بـراي هـر انـسـانـي ملائكه حافظي هستند كه اورا از حوادث واتفاقات وحيوانات درنده وحريق وغرق , حفظ مي كنند (اما وقتي مقدر الهي آمد ومرگ فرارسيد, اوراتنها مي گذارند".

لـذا تا امر الهي مقدر نشده باشد, تمام اسباب ولوازم مادي , از كار مي افتد اكنون براي روشن شدن بـحـث , دو جـريان را از تاريخ شاهد مي آوريم مبني بر اينكه تاخداوند چيزي را اراده نكند, آن چيز واقع نمي شود واگر هم روزي امر الهي مقدرشود, تمام نيروها از كار مي افتند.

نجات پيامبر(ص) از مرگ قطعي "اربد بن قيس وعامر بن طفيل " در مدينه خدمت پيامبر(ص) رسيدند عامرعرض كرد: يا رسول اللّه (ص) ! اگر مسلمان شوم براي من چه امتيازي قرار مي دهيد.

حضرت فرمود: "لك ما للمسلمين وعليك ما عليهم ".

"مـانند همه مسلمين با تو رفتار مي شود, آنچه براي همه است براي تو هم خواهد بود وآنچه عليه آنان است بر تو نيز همان خواهد بود".

عامر: "اگر مسلمان شوم مرا بعد از خودت , جانشين قرار مي دهي ؟".

پيامبر(ص): "جانشيني من براي تو واقوامت نخواهد بود, ولي لجام اسبهابراي تو باشد".

عـامـر: "پـس پـشـم براي من وكلوخ براي شما! كنايه از اينكه منافع , براي من وضررها براي شما باشد".

پيامبر(ص): "خير".

عـامـر چـون نـتـيـجـه نـگرفت , تهديد كرد وگفت : "لاملا نها عليك خيلا ورجالا, اسب سواران وپيادگان را عليه شما بسيج مي كنم !!!".

پيامبر(ص): "خداوند مانع اقدام تو خواهد شد".

ايـنـجا بود كه "عامر" براي كشتن پيامبر (ص) با "اربد" نقشه اي طرح ريزي كرد,به او گفت : "من پيامبر(ص)را به حرف زدن مشغول مي كنم وتو به طور ناگهاني به اوحمله كن واورا به قتل برسان وبعد از كشته شدن محمد(ص) كار ما به جنگ نمي كشدوبا گرفتن ديه از ما, قضيه خاتمه پيدا مي كند!!!.

"عامر" به طرف حضرت حركت كرد وگفت : "بيا كه با تو كلامي دارم ".

چـون حـضـرت را به طرف ديوار آورد, "اربد" شمشير را بالا برد كه به پيامبر(ص) حمله كند اما ناگاه دستش خشك شد واقدامش عليه آخرين رسول الهي ,خنثي گرديد "6" .

فرار از مرگ ممكن نيست در ذيـل آخرين آيه شريفه سوره لقمان (باي ارض تموت ) بعض از مفسرين ,جرياني را نقل كرده اند كـه روزي ملك الموت در حضور حضرت سليمان , به شخصي كه آنجا بود, چشمانش را خيره كرد وقـتي حضرت عزرائيل رفت , اين شخص پرسيدكه يا نبي اللّه آن شخص كه بود؟ حضرت سليمان فرمود: "او ملك الموت بود".

او گـفـت "مـن ديگر نمي توانم اينجا زندگي كنم , چون دچار ترس شده ام , به بادكه در اختيار شماست , دستور بده تا مرا به هندوستان ببرد".

حضرت سليمان نيز تقاضاي اورا بر آورده كرد.

بـعدا كه ملك الموت به حضور حضرت سليمان آمد, حضرت سليمان از اوسؤال كرد چرا آن روز به اونـگـاه مـي كردي ؟ ملك الموت گفت : "به من امر شده بود كه در همان روز اورا در هندوستان قـبـض روح كـنـم ومن متحير بودم كه او اين مسافت بعيده را چگونه طي خواهد نمود, اما وقتي رفـتم , اورا در آنجا ديدم " آري , اين همان اراده الهي است كه وقتي چيزي تعلق بگيرد, ديگر از آن راه فراري نيست "7" .

علم ائمه (ع) اگـر مـي بـيـنيم كه اميرالمؤمنين (ع) صبح نوزدهم ماه مبارك رمضان به مسجدمي رود, يا امام مجتبي (ع) شير مسموم را مي نوشد , يا حضرت كاظم (ع) رطب مسموم را تناول مي كند, يا حضرت جـواد(ع) دستمال مسمومي را كه ام الفضل مسموم كرده , استفاده مي كند, يا از آن طرف , منصور, وقـتـي قـصـد جـان امـام صـادق (ع) رامـي كـند, حضرت با خواندن دعا اورا منصرف مي كند, يا حـضـرت هادي (ع) در بيماري ,فردي را ميفرستد تا در حرم امام حسين (ع)برايش دعا كنند, همه ايـن امـور بـراي ايـن اسـت كـه تـا امـر الـهـي واقع نشده , ائمه معصومين , به امور عادي وطبيعي مـتـوسـل مـي شـدنـد, امـا وقـتـي هـم كـه اجـل مـي آمـد, تـسليم مقدرات الهي شده وتسليم مرگ مي گرديدند.

بعد از شهادت حضرت كاظم (ع) ثامن الحجج ـ عليه الاف التحية والثنا ـدعوت را در عصر هارون الرشيد علني فرمود عده اي اعتراض كردند كه ابا واجدادگرام شما مطلب را به تقيه مي گذراندند پس چطور شما علني كرديد؟.

حضرت مي فرمايد: ابولهب وابوجهل وقتي پيامبر(ص)را تهديد مي كردندحضرت مي فرمود: "اگر مـن از نـاحـيه آنان كمترين خدشه اي را ببينم , پيامبر نيستم , شماهم بدانيد كه اگر من از ناحيه هـارون , صـدمـه اي بـبـينم امام نخواهم بود: "ان اخذ هارون من راسي شعرة فاشهدوا اني لست بامام ".

ايـن واقـعـه , نشان مي دهد كه ائمه (ع) از مرگ خود مطلع بودند وتا وقتي اجل آنان نرسيده بود, نگراني ديگران را مرتفع مي ساختند وهنگام مرگ هم تسليم مي شدند.

روضه "ومسموم قد قطعت بجرع السم امعائه ".

سـجستاني " مي گويد: "در مدينه بودم كه حضرت رضا(ع) وارد مسجد شدومكرر وداع مي كرد وبرمي گشت وصدايش به گريه ونوحه بلند بود خدمتش رسيدم وسلام كردم , فرمود: "فاني اخرج من جوار جدي (ص) فاموت في غربة وادفن في جنب هارون " "8" .

"ابو نواس " نيز مي گويد: قيل لي انت اوحد الناس طرا في علوم الوري وشعر البديه فعلي ما تركت مدح ابن موسي والخصال التي تجمعن فيه قلت لا استطيع مدح امام كان جبرئيل خادما لابيه "9" *** در مـديـنه صداي گريه ثامن الحجج (ص) در كنار قبر پيامبر(ص) بلند شد ودركربلا هم صداي گـريـه سـيدالشهدا(ع) بر بالين علي اكبر(ع) بلند بود كه قبل از آن صداي گريه حضرت شنيده نشده بود.

بابا نگشودي لب خود هر چه تورا بوسيدم تو نگفتي سخني هرچه صدايت كردم اكبرا داغ تو داني با دل چه كرد عمر كوتاه بتوان مثل تو حاصل كرد

پاورقي

1- بحر, 44/375 طبري , 5/399.

2- يسف /21.

3- بي /5.

4- قمر/50.

5- رعد/11.

6- لميز , 11/329.

7- فسير مج لصدقي , 7/253.

8- بحر, 49/117.

9- مي لمل , 2/292.


علي نظري منفرد