بازگشت

كلام امام حسين (ع) به عبدالله بن عمر


كلام امام حسين (ع) به عبداللّه بن عمر "امـا عـلـمـت ان مـن هـوان الدنيا علي اللّه , ان راس يحيي بن زكريا اهدي الي بغي من بغايا بني اسرائيل اتق اللّه يا ابا عبدالرحمن ! ولا تدعن نصرتي " "1" .

از جـمـلـه كساني كه در مكه مكرمه با امام حسين (ع) ملاقات كرده "عبداللّه بن عمر"است وبه حضرت پيشنهاد مي كند كه با يزيد صلح نمايد والا كشته مي شود: "فـاني سمعت رسول اللّه (ص) يقول : حسين مقتول ولئن قتلوه ولن ينصروه ليخذلهم اللّه الي يوم القيامة".

از جـدت پـيـامـبـر(ص) شنيدم كه مي فرمود: حسين كشته خواهد شد وهرگاه اوراياري نكنند, خداوند متعال تا قيامت آنان را خوار مي سازد".

امـام (ع) مـي فـرمـايد: "اين دنيا آنقدر بي وفااست كه سر يحيي (ع)را براي ستمگري از ستمگران بني اسرائيل هديه بردند اي ابو عبدالرحمن ! از خداوند بترس وهمراهي با من را رها نكن ".

اما "عبداللّه بن عمر" وقتي با تصميم قاطع حضرت مبني بر حركت به سوي عراق مواجه مي شود, عرض مي كند: "اكشف لي عن موضع الذي كان رسول اللّه يقبله , فكشف الحسين عن سرته فقبلها ابن عمرو وبكي وقال : استود عك اللّه يا ابا عبداللّه انك مقتول .

"پـيـراهن را كنار بزن تا آنجايي را كه پيامبر مي بوسيد, ببوسم , بعد هم گريه كردوگفت : حسين جان ! تورا به خدا مي سپارم در حالي كه كشته خواهي شد".

عبداللّه بن عمر كيست ؟ وي فـرزنـد "عـمـر بـن خـطـاب "اسـت كـه همزمان با پدرش ويا زودتر از او اسلام آورده است پـيامبر(ص) به خاطر سن كم او اجازه نداد در جنگ بدر و ا حد شركت كند "2" اما در غزوات بـعـدي , شـركـت كرده است 86 سال عمر كرد ودر سنه 73 در مكه مكرمه , سه ماه بعد از هلاكت "عـبـداللّه بـن زبير" فوت نمود, عامه اورا شديد الاحتياطدر فتوا واعلم به مناسك حج مي دانند وبـخـاطـر اين شدت احتياطاست كه در جنگهاي اميرالمؤمنين (ع) شركت نكرده است !! وبه تعبير صاحب استيعاب : "كان لورعه قد اشكلت عليه حروب علي وقعد عنه وندم علي ذلك حين حضرته الوفاة ".

"بـه خـاطـر تـقـوايـش بـود كه در جنگهاي علي (ع) شركت نكرد, هر چند در موقع مرگ تاسف مي خورد كه اي كاش ! با گروه باغيه , جنگ مي كرد".

عبداللّه بن عمر, شصت سال بر كرسي افتا تكيه زد وفتوا داد "3" .

يك نمونه از فتاواي عبداللّه بن عمر در "مـسـاله نذر", فقهاي مي فرمايند: "نذر وقتي صحيح است كه رجحان داشته باشد" مرحوم عـلامـه اميني نقل مي كند كه شخصي نزد عبداللّه بن عمر آمد وسؤال كرد:"نذر كرده ام يك روز عريان در آفتاب بنشينم آيا اين نذر صحيح است ؟!".

او گفت : "اوف بنذرك , به نذرت وفا كن !!".

هـمـيـن سـؤال را از "ابـن عـبـاس " پـرسـيـد, او در پـاسـخ گـفت : "او لست تصلي , مگرنماز نمي خواني ؟".

سائل گفت : چرا.

ابن عباس گفت : "عمل به نذر تو, موجب ترك نماز يا آوردن نماز در حال عريان مي شود واين نذر تو, باطل وشيطان خواسته بااين نذر, تورا مسخره كند" "4" .

زندگي سياسي عبداللّه بن عمر "عبداللّه " بعد از عثمان با اميرالمؤمنين (ع) بيعت نكرد وگفت : "هر وقت همه بيعت كردند من آخرين فردي هستم كه بيعت مي كنم !!".

مالك اشتر خطاب به علي (ع) گفت : چون از شمشير شما واهمه ندارد, بيعت نمي كند".

حضرت فرمود: "لست اريد منه علي كره من بيعت اجباري نمي خواهم " "5" .

امـا ذلـت وخـواري او به جايي رسيد كه شبانه با عجله بر حجاج بن يوسف واردشد وبا او به عنوان نماينده عبدالملك مروان بيعت كرد, اكنون اين شما واين تاريخ .

بـعـد از كـشـته شدن "عبداللّه بن زبير" به دست حجاج , عبداللّه بن عمر از ترس ,شبانه در خانه حجاج را زد تا به وسيله او با عبدالملك مروان بيعت كرده باشد, چون ازپيامبر(ص) شنيده بود كه "من مات ولا امام له مات ميتة الجاهلية ".

حجاج هم آنقدر اورا خوار كرد كه : "اخرج رجله من الفراش فقال : اصفق بيدك عليها" "6" .

"بـا همان حالت خوابيده , پاي خودرا از رختخواب در آورد وگفت : حال برخاستن ودست دادن با تورا ندارم , دست خودرا به عنوان بيعت به پاي من بزن ".

وقتي عبداللّه از شهادت حسين آگاه شد, نامه اي براي يزيد نوشت كه :"فقدعظمت الرزية وجلت المصيبة وحدث في الاسلام حدث عظيم ولا يوم كيوم الحسين ".

يزيد در پاسخ نوشت : "اي احمق ! اگر ما بر حق هستيم پس از حق خود دفاع كرده ايم واگر هم بر حق نيستيم , پدرت اول كسي بود كه اين اساس را بنا گذاشت " "7" .

عبداللّه بن عمر, جرياني هم با "عبداللّه بن مطيع" دارد كه در احوالات عبداللّه بن مطيع متعرض شديم "8" .

تشابه امام حسين (ع) وحضرت يحيي (ع) بـيـن حـضرت يحيي وابا عبداللّه الحسين (ع) تشابه زيادي وجود دارد مرحوم "محدث قمي " به هشت وجه آن اشاره كرده است : 1 ـ قبل از ولادت اين دو بزرگوار, كسي همنام يحيي وحسين (ع)نبوده است "9" .

2 ـ مدت حمل هر دو, ششماه بوده است .

3 ـ قـبـل از ولادت هر دو, اخبار آسماني به ولادت وجريانات هر دو آمده است ,چنانچه در ذيل آيه شريفه : (حملته امه كرها ووضعته كرها), محدثين ومفسرين اين مطلب را نقل كرده اند.

4 ـ گـريـسـتـن آسمان بر هر دو, چنانچه قطب راوندي نقل كرده است كه : "بكت السما عليهما اربعين صباحا".

5 ـ قاتل هر دو, ولد الزنا بوده است .

6 ـ سـر هر دورا در طشت طلا گذاشتند, اما سر يحيي (ع)را در طشت بريدند كه خونش به زمين نـريـزد كـه موجب شدت غضب الهي شود, به خلاف امام حسين (ع) كه سر مباركش را روي زمين كربلا بريدند.

7 ـ تكلم سر يحيي وسيدالشهدا(ع).

8 ـ انتقام الهي براي حضرت يحيي وامام حسين (ع) "10" .

بي اعتباري دنيا ومرگ عجيب واثق چون در كلام امام حسين (ع) سخن از بي اعتباري دنيا آمده , خوب است شاهدي از تاريخ آورده شود تا كلام حضرت , بهتر وبيشتر روشن شود.

"واثـق عـبـاسـي " نـهـمين خليفه از بني عباس ونوه "هارون الرشيد"است "احمدبن محمد واسـطي " مي گويد: در بيماري واثق من جز پرستاران واثق بودم , حالت بيهوشي به او دست داد وخـيـال كـردم از دنيا رفت , لذا من بر خاستم وجلو واثق آمدم تااز حال او خبري بگيرم كه ناگاه چـشمان خودرا باز كرد, آنچنان چشمهايش نافذ وباهيبت بود كه نزديك بود بميرم , همينطور به عقب برگشتم اما قبضه شمشيري كه به كمر بسته بودم به درب گير كرد ومن به زمين خوردم , مدتي گذشت تا واثق مرد ومن آمدم دهان وچشمهاي اورا بستم .

مـامـوريـن آمـدنـد وفرش گرانبهايي كه زير پاي خليفه بود, جمع كردند وبه خزانه برگرداندند "احـمد بن ابي داوود قاضي " به من گفت : ما به دنبال تعيين خليفه وبيعت بااو مي رويم , تو هم اينجا باش تا جنازه اورا دفن كنيم ".

"احـمـد واسطي " مي گويد: "همينطور كه بيرون اطاق نشسته بودم , ناگاه صداي ضعيفي را احـسـاس كـردم , داخـل اتاق شدم تا ببينم چه خبراست : فاذا جرذ قد دخل من بستان هناك فاكل احـدي عـيـنـي الـواثق فقلت : لا اله الا اللّه هذه العين التي فتحهامن ساعة فاندق سيفي هيبة لها صارت طعمة لدابة ضعيفة " "11" .

"ديـدم چـندين موش از باغ آمده اند ويكي از چشمان خليفه را خورده اند گفتم لا اله الا اللّه , اين چشمي كه تا ساعتي قبل , آنچنان با هيبت بود كه به خاطر آن , بر زمين خوردم , اما بعد از لحظاتي غذاي حيوان ضعيفي شد".

روضه در اين ملاقات , نام يحيي (ع) آمده , زين العابدين (ع) هم مي فرمايد: "خرجنا مع الحسين بن علي (ع) فما نزل منزلا ولا رحل منه الا ذكر يحيي بن زكريا".

"هـمـراه پـدرم سـيـد الـشهدا(ع) به عراق مي آمديم , در هر منزلي كه فرود مي آمد يااز آن كوچ مـي كـرد, بـه يـاد حـضـرت يـحيي (ع) مي افتاد ومي فرمود: اين دنيا چقدر بي ارزش است كه سر يحيي (ع)را به عنوان هديه براي بي عفتي از بي عفتهاي بني اسرائيل ,به هديه بردند" "12" .

حـضـرت به اين وسيله مي خواهد حوادث آينده را براي فرزندانش ترسيم كندكه شما هم روزي با چنين مصائبي مواجه خواهيد شد وسر حسين را در مجلس يزيدخواهيد ديد كه "ابو برزه اسلمي " بـر سـر يـزيـد فـريـاد زد: "ويـحك اتنكت بقضيبك ثغرالحسين (ع) ابن فاطمة ؟ اشهد لقد رايت النبي (ص) يرشف ثناياه وثنايا اخيه الحسن ويقول انتما سيدا شباب اهل الجنة " "13" .

"آيـا چـوب بـر دنـدانـهاي حسين مي زني ؟ گواهي مي دهم كه پيامبر(ص)را ديدم كه دندانهاي ثناياي حسين وبرادرش را مي بوسيد ومي فرمود: شما دو آقاي جوانان اهل بهشت هستيد".

عصمت كبراي حق مطلع صبح جهان زينب شوريده دل , مظهر غيب وعيان چونكه به دست يزيد, ديد يكي خيزران گفت : چه خواهي دگر از دل ما بي كسان اين سر پر خاك وخون ز راه دور آمده موسي عمران من ز كوه طور آمده چوب مزن اي يزيد بر لب ودندان او به پيش چشمان من در بر طفلان او *** وأفظع الكُلِّ دُخُول الطاهرة حاسرة علي ابن هند العاهرة وما لها ومجلس الشراب وهي ابنة السنة والكتاب اتوقف الحرة من آل العبا بين يدي طليقها وا عجبا يشتمها طاغية الالحاد وهي سلا لة النبي الهادي بل سمعت من ذالك اللعين سب ابيها وهو اصل الدين اتنسب الطاهرة الصديقة للكذب وهي اصدق الخليقة اصفوة الولي نخبة النبي عدوة اللّه فيا للعجب وا حر قلباه لقلب الحرة فما راته لا اطيق ذكره شلت يد مدت بقرع العود الي ثنايا العدل والتوحيد تلك الثنايا مرشف الرسول وملثم الطاهرة البتول وما جناه باللسان اعظم وكفره المكنون منه يعلم "14"




پاورقي





1- ملف , 14 ملي صدق , م 30, 153 حية لحسي , 2/318 لمم لحسي صحب 1/119.

2- مغزي , 1/216.

3- سيعب , 3/950 بحر, 44/34.

4- لغدير, 10/38.

5- لحديد, 4/9.

6- لحديد, 13/242.

7- بحر, 45/328.

8- بحر, 29/332.

9- سـيـطي ـقـل مي كد ك : "لم يعرف ذ لسم في لجلية , للّ حجب سم لحس لحسي حي سمي بم لبي (ص ) بي ".

"د ـم حس حسي ر در جلي كسي مي دس , خدد ي د سم ر مخفي كرد بد يمبر(ص ) فرزد ر ب ي م د", (ريخ لخلف, 187).

10- مي لمل , 1/538.

11- مرة لعقل , 6/111 حية لحي , 1/118, "ز".

12- فسير م , 13/21 ب قل ز رلثقلي .

13- ملف ص 75.

14- لر لقدسية : ص 137 للعلمة ليخ محمد حسي لصفي "قدس سر ".




علي نظري منفرد