بازگشت

كلام امام حسين(ع) به عبدالله بن زبير


كلام امام حسين (ع) به عبداللّه بن زبير "يابن زبير! لئن ادفن بشاطئ الفرات احب الي من ان ادفن بفنا الكعبة " "1" .

"عـبـداللّه بـن زبير" از كساني است كه در مكه معظمه خدمت امام حسين (ع)رسيد وعرض كرد شما در مكه بمانيد وما هم در خدمت شما هستيم ولي باطنا آرزو داشت كه هر چه سريعتر, حضرت مـكـه را خالي كند تا محيط براي اومساعد بشود حضرت هم كاملا قصد اورا مي دانست لذا فرمود: "او دوست دارد كه من هر چه زودتر از مكه خارج شوم تا به دنياي خودش برسد".

امـام (ع) در پاسخ به پيشنهاد "عبداللّه بن زبير" فرمود: "اگر در سرزمين فرات دفن شوم برايم بهتراست از اينكه در آستانه كعبه به خاك سپرده شوم ".

ان ابي حدثني ان بها كبشا يستحل حرمتها, فما احب ان اكون ذلك الكبش ".

"پـدرم بـه من خبر داد كه در مكه , قوچي كشته مي شود كه به وسيله او حرمت خانه خدا شكسته مي گردد ومن دوست ندارم هتك حرمت الهي به دست من واقع شود".

يـعـني تو هستي كه براي رياست چند روزه دنيا, حريم الهي را مي شكني هنگامي كه حضرت (ع) از مكه خارج شد, ابن عباس رو كرد به ابن زبير وگفت : يا لك من قبرة بمعمر لا لك الجو فبيضي واصفري ونقري ما شئت ان تنقري ورفع الفخ فماذا تحذري لا بد من صيدك يوما فاصبري ايـن اشـعار از "طرفة بن عبد"است كه همراه عمويش در سفر در كنار آبي به نام "معمر" فرود آمـدند وچند "قبره "را كه در فارسي به آن "چكاوك " مي گويند, ديد, دامي گذاشت وهر چه به انتظار نشست , كبوتري نيامد, لذا مايوسانه دام را جمع كرد وموقع حركت اين اشعاررا خواند كه : "مـا رفـتـيم وفضا براي پرواز تو خالي شد, پس تخم كن وآواز بخوان وهر كجا كه مي خواهي لانه بساز " "2" .

عبداللّه بن زبير كيست ؟ "عـبـداللّه " فـرزنـد "زبير بن عوام " پسر عمه رسول خدا(ص) ومادرش "اسما"دختر ابوبكر, معروف به "ذات النطاقين "است وي در نزديكي مدينه متولد شد واولين مولود از مهاجرين است كـه بـا تـولدش , مسلمانان خوشحال شدند, چون يهودمي گفتند ما مسلمين را جادو كرده ايم لذا صاحب فرزند نمي شوند, اما زندگي اوصدمات وخسارتهاي زيادي براي مسلمين به بار آورد.

اميرالمؤمنين (ع) در اخبار غيبيه خود اشاره به او كرده است آنجا كه مي فرمايد: "خب ضب , يروم امرا لا يدركه , ينصب حبالة الدين لا صطياد الدنيا وهوبعدمصلوب " "3" .

"سوسمار حيله گري كه به دنبال كاري مي رود ولي به آن نمي رسد, ريسمان دين را پهن مي كند تا دنيارا صيد كند ودر آخر هم به دار زده مي شود".

"عـبـداللّه " كـه لـقـب "عائذ البيت "را به خود اختصاص داده , از آن بازيگران روزگاراست كه عـمري عبادت مي كند تا روزي به خلافت برسد وبه قول عبداللّه بن عمر: "واللّه ما يريد ابن الزبير بعبادته غيرهن , يعني هدف عبداللّه از عبادت , رسيدن به خلافت بود" "4" .

وي از دشمنان سرسخت اميرالمؤمنين (ع) وبني هاشم بود, چهل روز درخطبه هاي نماز جمعه نام مـبـارك پـيـامـبـر(ص)را نمي برد, وقتي كه به او اعتراض كردند,گفت : چون وقتي نام پيامبررا مي برم , بني هاشم به خود افتخار مي كنند!!!.

سـالي , معاويه به حج رفت وهر چه درهم ودينار با خود آورده بود, تمام شد,لذا شبانه از مكه خارج شد.

"عـبداللّه " كه از حركت معاويه مطلع شده بود, اورا تعقيب كرد معاويه كه درهودج خوابيده بود صداي سم اسب , اورا بيدار كرد واز صاحب اسب سؤال كرد.

عبداللّه گفت : "من هستم " واز باب شوخي گفت : "مي خواهي الان تورا تروركنم ؟".

معاويه گفت : "تو كشنده پادشاهان نيستي , هر پرنده به اندازه خود صيد مي كند".

عبداللّه گفت : "با من چنين سخن مي گويي در حالي كه در مقابل علي در جنگهاقرار گرفتم " .

معاويه گفت : "انه قتلك واباك بيسري يديه وبقيت يده اليمني فارغة يطلب من يقتله بها".

عـلـي (ع)تـو وپـدرت را بـا دسـت چـپ از پـا در مـي آورد در حـالي كه دست راست اوبي كار بود ومي گرديد كه كسي را هم با دست راست خود بكشد".

عبداللّه گفت : "تمام اين مجاهدتهاي من براي نصرت عثمان بود".

مـعـاويـه گـفت : "خل هذا عنك , فواللّه لولا شدة بغضك ابن ابي طالب لجررت برجل عثمان مع الضبع".

"اگر نبود دشمني تو با علي پاي عثمان را مي گرفتي باكفتار مي كشيدي " "5" .

پايان كار عبداللّه او نـه سال در منطقه حجاز حكومت كرد تا آنكه زمان عبدالملك مروان , حجاج با دوهزار نفر براي سـركـوبي او از ماه ذيحجه تا نيمه جمادي الاخر, سنه 73 مكه را درمحاصره قرار دادند در نتيجه اكـثر سربازان عبداللّه كشته ويا فراري شدند روز آخرعمرش , نزد مادرش آمد وگفت : "همه مرا تنها گذاشتند حتي پسرم , چه كنم ؟".

مـادرش گـفـت : "اگـر بـراي حـق جـنـگـيـده اي پس ادامه بده واگر براي دنيا بوده كه خود وسربازانت را هلاك كرده اي ".

عبداللّه گفت : "مي ترسم بدنم را مثله كنند".

مـادرش گـفت : "ان الشعاة لا تتالم بالسلخ , گوسفند بعد از ذبح , از كندن پوست بدنش ناراحت نمي شود" "6" .

روضه مـرحـوم "سـيـد عـبـدالرزاق مقرم " مي گويد: خون سه شهيد در عاشورا به آسمان صعود كرد وقطره اي از آن به زمين برنگشت : 1 ـ حضرت علي اكبر(ع)كه در زيارتنامه آمده : "بابي انت دمك المرتقي به الي حبيب اللّه ".

2 ـ حـضـرت عـلـي اصغر(ع) كه در زيارتنامه آمده : "السلام علي عبداللّه الرضيع المرمي الصريع المصعد بدمه الي السما".

3 ـ سيد الشهدا(ع) وقتي تير به بدن مباركش اصابت كرد, خونهارا به آسمان پاشيد وقطره اي از آن به زمين برنگشت " "7" .

البته اين مساله شواهد تاريخي زيادي دارد چنانچه پيامبر(ص) در موردشهداي احد فرمود: "لفوهم بدمائهم وجراحهم , فانه ليس احد يجرح في اللّه الا جا يوم القيامة بجرحه " "8" .

"ايـن شـهـدارا با همين ابدان مجروح وخون آلود, دفن كنيد, زيرا هر كس در راه خدا جراحتي بر دارد, در قيامت هم با همان بدن مجروح , محشور مي شود".

يـا امـيـرالـمـؤمـنـيـن (ع) در مـورد شـهـداي جـمـل فرمود: "واروا قتلانا في ثيابهم التي قتلوا فيها" "9" .

عـظـمـت حضرت علي اصغر از اينجا روشن مي شود كه خون اين شهيد بايدذخيره بماند تا روزي مورد محاجه قرار گيرد در آن لحظه آخر, امام (ع) براي وداع ,جلو خيمه آمد وبه خواهرش فرمود: "ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه فاخذه واوما اليه ليقبله فرماه حرملة بن الكاهل الاسدي (لعنه اللّه تـعـالـي ) بسهم فوقع في نحره فذبحه ثم حضر له عند الفسطاطحفيرة في جفن سيفه فدفنه فيها بدمائه " "10" .

"فرزند خرد سالم را بياور تا با او وداع كنم , چون اورا گرفت وخواست ببوسد,حرمله تيري را پرتاب كـرد كـه بـه گلوي جناب علي اصغر اصابت كرد وحضرت كنارخيمه براي او قبري را حفر كردند واورا با همان وضع خون آلود, دفن نمودند".

*** بخواب اي نوگل پژمان و پرپر بخواب اي غنچه نشكفته اصغر بخواب آسوده اندر دامن خاك نديده دامن پر مهر مادر بخواب وخواب راحت كن شب وروز كه خاموش است صحرا بار ديگر همه افتاده در خوابند وخاموش توئي




پاورقي





1- كمل لزير , بب 23, 72 طبري , 5/384 ريخ كمل , 4/38.

2- طبري , 5/384 فس لممم (رقي ) 82.

3- مة لمي , 65.

4- لحديد, 20/108 لي 149 سيعب , 3/906.

5- لحديد, 20/126.

6- ريخ كمل , 4/348.

7- علي لكبر, مقرم ,ص 86.

8- مغزي , قدي , 1/309.

9- جمل , ليف يخ مفيد, 211.

10- ملف ,49 بصر, 24.




علي نظري منفرد