بازگشت

معناي محرم و فائده آن


بسم الله الرحمن الرحيم آن چه امشب ميخواهم بگويم دو نكته است : يكي معناي محرم و ديگر فائده آن .

شايد بنظر بعضي بيان اين دو نكته از قبيل توضيح واضح باشد ولي اينطور نيست .

هر دو نكته فعلا مبهم شده و مي توان گفت بسياري هستند كه از معناي محرم و فائده آن هر دو غافلند .

كليه" در جامعه هايي كه روح و معناي هر چيزي از ميان ميرود و لفظ و ظاهرش باقي مي ماند در همه رشته هاي زندگي همين ابهام پيش مي آيد يعني تريجا چنان مي شود كه مردم كارهايي مي كنند بدون آن كه معني و فائده آن را بدانند و اينست كه كارهاي آن ها شبيه به كارهاي مردم بي مقصد مي شود و از كوشش خود نتيجه نمي گيرند در حاليكه انسان در هر كاري بايد مقصدي در نظر داشته باشد و از هر حركتي فائده اي به دست آورد چرا كه انسان عاقل است و تفاوت عاقل با بي عقل در همين است كه اولي كار بيهوده نمي كند و دومي مي كند .

باري به موضوع سخن بپردازيم و نخست ماه محرم را معني كنيم : ماه محرم و ماه هاي رديف آن ماه هاي عربي است كه پيش از اسلام به همين نام در عرب بوده است .

عرب ها مدت گردش قمر را بر مدار خود از هنگامي كه در افق نمايان مي شود تا وقتي كه دوباره زير شعاع آفتاب ناپديد مي گردد و از نو ظاهر مي شود يك ماه گرفته اند كه مدت آن گاهي بيست و نه روز و گاهي سي روز است .

و سالي كه از دوازده ماه هلالي فراهم مي آيد سيصد و پنجاه و چهار روز است كه تقريبا يازده روز از سال شمسي كمرا حرام يعني محترم مي دانستند و در آنماه با هم نمي جنگيدند حتي اگر كسي قاتل پدرش را در ماه حرام مي ديد متعرضش نمي شد .

ماه هاي حرام ذوالقعده و ذوالحجه و محرم و رجب است كه سه تاي آن پشت سر هم و يكي جداست .

محرم ماه اول سال است يعني آغاز سال را از محرم مي گرفتند و به ذوالحجه ختم مي كردند كه اكنون نيز چنين است .

در محرم بعضي از روز ها را متبرك مي دانستند كه پس از واقعه سال شصت و يك هجري يعني شهادت حضرت امام حسين ابن علي در اين ماه آن روز ها از ميان رفت به غير از يك دسته كسي ديگر به آن تبرك نجست .

اسلام نيز همين ماه هاي هلالي را مبناي دستور هاي خود قرار داد مثلا : روزه را در ماه رمضان و حج را در ماه ذوالحجه واجب ساخت ، عيد هاي رسمي را روز اول ماه شوال و روز دهم ذوالحجه معين كرد و ماه هاي حرام را همچنان حرام دانست ولي اجازه نداد كه محل آنرا تغيير دهند آن چنان كه عربها در زمان جاهليت مي كردند .

اين معناي محرم بود تا سال شصت و يكم هجري ، از آن به بعد ماه محرم مخصوصا در ميان شيعيان معناي ديگري پيدا كرده است .

زيرا در سال شصت و يكم هجري در اين ماه در جامعه اسلامي يك حادثه داخلي رخ داد كه از دو جهت بي نظير بود : يكي از آن جهت كه مرد شريفي از خاندان اول جامعه اسلامي يعني امام حسين كه مادرش فاطمه دختر پيغمبر و پدرش علي خليفه بر حق پيغمبر بود در مقابل ستمكاريها و بدبينيهاي مشتي بي علاقه بي دين كه مسند خلافت را غصب كرده بودند و بر مسلمانها به هوس خود فرمانروائي مي كردند و از هيچگونه ناشايست دريغ نمي داشتند قيام كرد و چندان پافشاري كرد كه خود و گرامي ترين عزيزان و يارانش را در اين راه داد و حريمش با سيري افتادند .

و ديگر از آن جهت كه دسته مخالف با آنكه مي دانستند حسين زادة پيغمبر است و مي دانستند كه جز حق منظوري ندارد و با آنكه خاندان علي در بيشتر قطر اسلامي آنروز مخصوصاً در عراق كه اين حادثه در آنجا رخ داد بعدالت و تقوي و طرفداري از حق معروف بودند با اينحال از هيچگونه ستم و ناروا دربارة آن حضرت و بازماندگانش خودداري نكردند و با آنها رفتاري كردند كه اسلام اجازه نمي دهد با كفار چنان رفتاري شود .

ابوريحان بيروني ( بطوري كه در نفس المهموم از او نقل كرده ) در كتاب الا ثارالباقيه راجع بروز عاشورا مي نويسد : " عربها اين روز را محترم مي شمردند تا آنكه شهادت حسين بن علي بن ابيطالب عليه السلام در آن رخداد درباره حسين و كسانش ستمهائي شد كه در هيچ ملتي چنان ستمها را با اشرار خلق روا نداشته اند مانند كشتن با تشنگي و با شمشير و با آتش وسر ها را بر ني آويختن و بر جسدها اسب تاختن و غير آن ، از اين رو آنروز را به فال بد گرفتند و ديگر كسي آنرا محترم نشمرد " .

فعلاً در جامعة شيعه محرم ماه سوگواري است .

اگر در جامعه شيعيان خواه كشور ايران كه كشور رسمي و مستقل شيعيانست و خواه شيعياني كه در كشورهاي ديگر مانند عراق و هندوستان و تركيه و افغانستان و غير آن زندگي مي كنند ، اگر در اين جامعه بگرديم و از مجالسي كه در ماه محرم و صفر و بقيه ايام سال بنام امام حسين عليه السلام منعقد مي شود و پولها و ساعاتيكه صرف آن مجالس مي شود و املاكي كه وقف بر تشكيل اين مجامع و اطعام مردم در ايام محرم شده است آماري تهيه كنيم تصور ميكنم مبلغي كه خرج كليه اين مجامع مي شود بالغ بر يك هزار ميليون تومان بشود و در آنصورت خواهيم فهميد كه عقيدة به امام حسين عليه السلام تا چه حد در شيعيان راسخ است و سوگواري براي آنحضرت تا چه اندازه رائج .

اكنون كه اين معني را از ماه محرم فهميديم به بيان نكته دوم پردازيم و ببينيم ماه محرم با تشريفاتي كه پيدا كرده چه فائده اي دارد .

اين نكته است كه در زمان ما معركه آراء شده شايد بعضي چنين پندارند كه اين سوگواري ها جز زبوني ملت و غافل ساختن آنها از وظيفه زندگي نتيجه اي ندارد و بايد ممنوع شود .

اما به عقيده بنده از ماه محرم فائده اي مي توان گرفت كه اگر هشيار باشيم و بتوانيم آن فائده را برداريم به مراتب بيش از اين مبالغ و ساعاتي كه صرف مي كنيم ارزش خواهد داشت .

براي توضيح اين مدعا بايد مثالي بزنم : در بدن آدميزاد اعضايي هست كه بدون زندگي ميسر نيست مانند جگر سياه كه مركز توليد خون و مانند قلب كه مركز پخش خون و جگر سفيد كه وسيله تنفس است .

اين گونه اعضا را اعضاي رئيسه مي گويند و هر گاه يكي از اين اعضا فاسد شود ديگر زندگي ميسر نيست .

حال اگر فرض كنيم يك نفر ثروت جهان را داشته باشد و به كبدش آفتي برسد كه زندگيش در معرض خطر افتد آيا چنين كسي حاضر نخواهد شد همه ثروتش را خرج كند براي اينكه جگر خود را سالم نگهدارد و آيا اين خرج عقلا پسنديده و لازم نيست ؟ البته چنين خرجي ارزش دارد و لازمست كه بكند .

جامعه درست مانند يك آدمست .

بعضي صفات در جامعه بايد باشد كه حكم اعضاء رئيسه دارد و بدون آن صفات زندگي اجتماعي ميسر نيست مانند صفت غيرت و شجاعت و صداقت و امانت و ايمان و تقوي و عفت و مانند آن .

اگر جامعه اي اينگونه صفات را از دست دهد قطعاً محكوم به مرگ وذلت خواهد بود .

حال چقدر ارزش دارد كه يك جامعه خرج كند و صرف وقت نمايد تا اين صفات را زنده نگهدارد و نگذارد از بين برود ؟ .

ماه محرم و مجامعي كه در آن تشكيل مي شود وسيله ايست كه اگر خردمند باشيم مي توانيم به منظور حفظ اين صفات از آن نتيجه بگيريم .

البته هيچ چيز را در ذات خود نمي توان گفت خوب است يا بد .

خوبي و بدي هر چيز بسته به استفاده ايست كه مردم بخواهند از آن بكنند .

بارها گفته ام دين يكي از نعمتهاي بزرگ خداست كه وسيلة سعادت آدميان مي شود ولي از همين نعمت اگر سوء استفاده شود وسيلة بدبختي خواهد شد مانند آب و نان كه وسيلة زندگي است اما هر گاه بي مورد بكار رود بسا كه باعث مرگ شود .

اگر ببينيم مردمي از بي خردي نمي دانند چگونه نان بخورند و آب بياشامند و از اينرو هميشه رنجورند نبايد با آب و نان حمله كرد و نان و آب را از آنها گرفت بلكه بايد طرز نان خوردن و آب آشاميدن يعني قوانين حفظ الصحه را به آنها آموخت تا نان بخورند و آب بياشامند و از آن بهرة زندگي و سلامتي ببرند .

همين طور اگر ديديم مردميكه خود را به ديني بسته اند دچار انحطاط گشته اند بايد نخست در دستورهاي آن دين مطالعه كنيم تا بفهميم كه آيا آن دستورها بد است و باعث انحطاط مي شود يا آنكه اين مردم ندانسته اند از آنها چگونه استفاده كنند بعبارت ديگر : معناي آن را نفهميده اند .

موضوع محرم و مجالس سوگواري نيز از اين قبيل است .

هر گاه در واقعة شهادت حضرت سيدالشهداء نيك مطالعه كنيم و مقصد عالي آن حضرت را دريابيم و آنرا چنانكه بوده براي مردم بگوئيم و مردم را آشنا به مقصد آن حضرت سازيم چنان نتيجة عالي از اين مجامع براي سربلندي جامعه و ابقاء حس مناعت و شرافت و دوستي خواهيم گرفت كه از هيچ وسيله اي گرفتن چنين نتيجه اي ميسر نباشد .

عجب اينست كه در بسياري از احاديث كه ثواب زيارت امام حسين يا ائمه ديگر وارد شده اين جمله قيد شده است : " عارفاً بشأنه " و خلاصه مضمون آن احاديث اينست كه هر كس آن حضرت را زيارت كند و به شخصيت و صفات و مقصد آن حضرت آشنا باشد چنين نتيجه اي خواهد برد .

آشنا بودن به شخصيت و مقصد يك شخص بزرگ سبب مي شود كه انسان بفهمد باعث بزرگي او چه بوده و باور كند كه بزرگي انسان به صفات نيك و پستي او به صفات بد است و پس از اين باور در اين انديشه افتد كه صفات نيك را در خويشتن پرورش دهد و خود را از پستي برهاند .

امام حسين مردي بود كه تاريخ شهادت مي دهد او در راه خدا و حق كشته شد منظور شخصي نداشت بلكه قوت ايمان و شدت تقوي و طرفداري از حق او را وادار كرد كه تن به بي ديني و ستمكاري پليدان ندهد اگرچه اين كار به قيمت تمام هستي خود و خاندانش تمام شود هر كس در عالم هر مقصدي كه دارد حق و عدالت را بهانه قرار مي دهد تاكنون كسي پيدا نشده كه بگويد من به باطل و دروغ و ستم دعوت مي كنم .

همه خود را طرفدار حق و مروج عدل قلمداد مي كنند .

اما در ميان اينها گاهي كساني يافت مي شوند كه راست مي گويند يعني حقيقت نيت شان خداوند و دعوتشان به حق است .

همانطور كه بعضي در عالم فريفته پول و بعضي شيفتة رياست مي شوند و هر چه مي كنند براي رسيدن به آن منظور است گاهي افراد نادري هم پيدا مي شوند كه مجذوب حقند يعني مي خواهند مر حق و متن عدالت اجرا شود و در اين راه خيلي هم كوشش مي كنند و صلابت مي ورزند چنانكه علي عليه السلام اينطور بود .

زيد پسر علي بن الحسين كه خود رئيس فرقه زيديه است درباره علي مي گويد : " او در مور خدا شيفته و بيخود بود و جز خدا هيچ چيز در نظر نمي گرفت " و محققين كه در حالات هر يك از اصحاب پيغمبر صلي الله عليه و آله تأمل كرده و هر كدام را در يك صفت مبرز يافته اند درباره علي عليه السلام گفته اند كه او مرد حق و فداكاري بود ، او خيلي در راه حق و عدالت صلابت مي ورزيد و به آساني از خود مي گذشت .

خاندان علي نيز همين طور بودند .

همه مرد صراحت و صداقت و حق و ايمان بودند .

چون بحق دعوت مي كردند از راستي منظورشان اقامة حق بود نه آنكه بخواهند جامة حق بر اندام مقصود ديگر بپوشانند .

حال ، نقل حالات اينگونه كسان اين نتيجه را دارد كه مردم بدانند كه در دنيا مرداني هم بوده اند كه از راستي مقصدشان حق بوده و همه حق را ملعبه نكرده اند .

زيرا اگر مردم چنين چيزي را ندانند و باور نكنند خطر اخلاقي و اجتماعي بزرگي پيش خواهد آمد .

چرا كه يكباره همه چنين خواهند پنداشت كه همه چيز بازيست و جز غرض مادي و منظور شخصي چيز ديگر در بشر نبوده و هميشه افراد بشر كلمات حق و خدا و ايمان و عدالت را روپوش همين اغراض مادي ساخته اند .

در آن هنگام است كه يكباره مروت منسوخ و وفا معدوم مي شود ، حس فداكاري در مردم مي ميرد ، همه دروغگو و حقه باز و نيرنگ ساز و پشت هم انداز مي گردند ، همه بي ايمان و بي مبدء و بازيگر مي شوند و به همه مباني فضيلت و تقوي لبخند مي زنند و حق و عدالت را مسخره مي كنند و آنها را كلماتي بي معني مي پندارند كه فقط براي بازيچه بكار مي رود و راستي و درستي را فراموش مي كنند و هنر را در اين مي دانند كه هر كس به هر وسيله توانست بر توسن مراد بنشيند و چند صباحي كامي از روزگار بر گيرد .

اما وقتي كه ببينند مرداني هم هستند كه به همين چيزهايي كه آنها دو اسبه در پيش مي تازند با ديدة حقارت مي نگرند و اصلاً پول و رياست و لذات مادي در نظرشان جلوه ندارد ومعتقدند كه براي انسان سعادتي است جز از اينها ، و آدمي تواند بجائي رسد كه به ماه و خورشيد و فلك اعتنا نكند ، و گوهر آدمي در صورتيكه صفات نيك در آن پرورش يابد از برليان و ياقوت و ستاره و ماه گران بهاتر است ، و انسان پس از مردن فاني نمي شود بلكه همچنان باقي است ، و خوشي و سعادت آن است كه آدمي از درون خود بدست آورد و وسائلي كه بيرون از ذات انسانيت نمي تواند باعث خوشي و سعادت دائم مي شود ، و اين كسان در راه همان حق و خدائي كه به آن ايمان دارند از همه چيز دنيا مي گذرند و سختي ها و مصائب حتي كشتن و سوختن را تحمل مي كنند و خشنودند و چنين كسان هرگز دروغ نمي گويند و خيانت نمي ورزند و فريب بكار نمي برند بلكه به مردم خدمت مي كنند و در راه آسايش و نيكبخت ساختن ديگران مي كوشند ، وقتي كه ببينند چنين كساني هم هستند آنگاه باور مي كنند و خشنودند ، و چنين كسان هرگز دروغ نمي گويند و خيانت نمي ورزند و فريب بكار نمي برند بلكه بمردم خدمت مي كنند و در راه آسايش و نيكبخت ساختن ديگران مي كوشند ، وقتي كه ببينند چنين كساني هم هستند آنگاه باور مي كنند كه در عالم خدا و حقيقتي هست و همه بازي نيست .

آنگاه حس حق جويي و خداپرستي در آنها نيز زنده مي شود .

آنگاه در دل آنها هم نور ايمان و تقوي و حب خير و عدالت ره مي يابد .

آنگاه راهي بدست مي آيد و شالوده اي ريخته مي شود كه بتوان از آن راه و بر آن شالوده كاخ مدينة فاضله استوار ساخت يعني جامعه اي بوجود آورد كه در آن جامعه حق بر باطل غلبه داشته باشد ، و عدالت بالاتر از ستم باشد ، و راست بر دروغ مقدم باشد ، و امانت بيش از خيانت وسيلة پيشرفت باشد ، و باعث برتري و افتخار تقوي باشد .

جامعه اي كه گوهر انسان در آن پرورش يابد و رو به كمال رود و صفاتيكه شايستة مقام آدميت است در آن پديد آيد و نمو كند .

غرض اينستكه از ماه محرم بايد اينگونه استفاده كرد و اينست فائده اي كه مجالس سوگواري مي تواند به مردم بدهد و الحق در راه بدست آوردن چنين فائده بزرگ جامعه هر چه خرج كند ارزش دارد بخصوص كه خرجهائيكه در اينگونه مجالس مي شود از كشور بيرون نمي رود و همة آنها صرف اطعام گرسنگان يا چاي و قهوه دادن به همنوعان مي گردد و اجتماع مردم در اينگونه مجالس باعث آشنائي و الفت و محبت شان با همديگر مي شود .

اينها فائده هائي است كه به بركت سيد الشهداء مي توان از اينگونه مجامع گرفت .

حال اگر گاهي ببينيم در بعضي جاها اينگونه فائده ها كمتر گرفته مي شود يا بعضي ضررها به ميان مي آيد دليل بد بودن اين اساس نخواهد شد بلكه بايد دانست كه سوء استفاده شده يا اغراض خصوصي و منافع پست شخصي گشته است .

در آنصورت بايد كوشش كرد تا چنان وسيله اي را از آلودگي نجات داد و به طهارت خودش برگرداند و بايد همة افراد را از ذاكر و مستمع بوظيفه خودشان آشنا كرد و معناي كاري را كه مي كنند به آنها فهماند .

چه بهتر از اين كه مردم براي خدا و با كمال رغبت از جيب خودشان پول خرج كنند و در ايام مخصوصي يا كليه ايام سال مجالس منعقد نمايند و مسلمانها بدون غرض در آن مجالس جمع شوند و مطالبي بگويند و بشنوند كه باعث استحكام ايمان و پيدا شدن حس حق خواهي و وطن پرستي در نهادشان و نمو صفات تقوي و عدالت و راستي و امانت و كمك به يكديگر در وجودشان گردد ؟ وليكن همانطور كه دو هفته راجع به وظيفة گويندگان و يك هفته راجع به وظيفه شنوندگان صحبت كردم ، گوينده و شنونده مخصوصاً در اين زمان بايد كليه امور ديني را طوري بگويند و بكار بندند كه احدي نتواند ايرادي بگيرد يا راه بهانه اي بدست كسي دهد .

در زمان ما دنيا كوچك شده يعني مشرق و مغرب بوسيله راديو و هواپيما و مطبوعات به هم متصل و از افكار هم با خبر گشته ، آراء گوناگون ظاهر و شايع شده و علوم و صنايع افكار و قلوب را سخت تكان داده است .

در چنين دنيايي آنچه بر مبناي عقل و علم استوار باشد باقي خواهد ماند و هر چه اساس محكمي نداشته باشد از هم خواهد پاشيد .

دين مقدس اسلام اساس بسيار محكمي دارد كه بشر به هر درجه از رقاء علمي و فني برسد نمي تواند در حكمتهاي آن دين متن ترديد كند لهذا همچنان باقي خواهد ماند اما پيروان اين دين نيز بايد عمل خود را بر اساس همان حقايق قرار دهند يعني از دستور هاي ديني همان استفاده اي كه بايد براي تذهيب اخلاق و تحكيم ايمان و اصلاح روابط اجتماعي بنمايند تا مجال چون و چرا براي احدي باقي نماند و خودشان هم حقيقهٌ نتيجه اي بگيرند كه به كار دنيا و آخرتشان خورد و بيهوده عمر ضايع نكنند .

در اين زمينه حديثي از پيغمبر روايت شده كه فرمود : " مثل هدايت و عملي كه خداوند مرا به آن مبعوث كرده مانند باران فراواني است كه بر زميني ببارد ، بعضي از قطعات آن زمين خوش استعداد باشد آب را در خود فرو برد و سبزه هاي بسيار بروياند و بعضي ديگر از قطعات آن سفت باشد به طوري كه آب را در خود نگه دارد تا مردم از آن بياشامند و با آن زراعت كنند و بعضي ديگر از قطعات آن زمين كوير باشد كه نه آب نگه دارد و نه گياه بروياند ، اين است مثل آنها كه دين خدا را بفهمند و از آن چه خدا به من وحي كرده استفاده كنند و خودشان دارا شوند و دگران را هم دانا گردانند و مثل آنهايي كه هدايت الهي را نپذيرند و نتوانند از آن استفاده كنند و خود را سر افراز سازند " خدا پيغمبر را بر انگيخت و به او قرآن داد تا مردم را به راه خير ارشاد و به مصلحت شان هدايت كند و حقايق را به آنها بشناساند و پرده هاي را از چهره دل ها بر كنار سازد پس قرآن و دستور هاي اسلام هدايت و حكمت .

علم و نور است ولي بعضي از مردم هستند كه داراي فطرت پاك و استعداد نيكند وحي خدا را مي شنوند و در آن تدبر مي كنند و نيك مي فهمند و به خاطر مي سپارند و به كار مي بندند يعني دل و فكر خود را مطابق آن پاكيزه و منور مي سازند و گفتار و رفتار خويش را موافق آن مي نمايند آنها انديشه بد به دل راه نمي دهند و خيال كج در دماغ نمي پرورانند و سخن دروغ بر زبان نمي آورند و كار ناشايست نمي كنند مانند همان زمين خوش استعداد كه آب باران را مي گيرد و سبزه و رياحين مي دهد ، و مردم ديگر هستند كه دستورهاي دين را مي آموزند ولي به كار نمي بندند دگري مي تواند از علم آنها استفاده كند اما خود بي بهره اند مانند همان زميني كه آب را نگه مي دارد تا دگران از آن بياشامند ، و دسته ديگر از مردم پيدا مي شوند كه فطرتشان فاسد شده و استعدادشان مرده است گويي گوششان كر است كه هر چند آيات وحي بر آنها خوانده شود تكاني نمي خورند و سري بلند نمي كنند مانند همان زمين كويرند كه هر چند بهترين حكمت ها و دستور ها به آنان رسد آن را در خود گم مي گردانند به طوريكه نه خودشان ثمره نيكي بيرون مي دهند نه ديگران مي توانند از وجود آنها استفاده كنند .

بنابر اين شنوندگان عزيز ، آداب دين را بشنويد و در آن تدبر كنيد و نيك بفهميد و نهاد خود را نيك و اخلاق خويش را پاك گردانيد و مردم را به آن دعوت كنيد و خودتان نيز عمل كنيد كه خدا مي فرمايد : " و من احسن قولا ممن دعا الي الله و عمل صالحا و قال انني من المسلمين ." يعني :چه كسي سخنش بهتر است از كسي كه به خدا دعوت كند و خود كار نيك كند و بگويد من از مسلمانانم ؟ چنين كنيد تا كارتان موافق عقل و علم باشد و از فناء مصون ماند و همواره باقي بمانيد و سر بلند شويد .




مرحوم راشد