بازگشت

سخني در فضائل امام سجاد(ع)


بسم الله الرحمن الرحيم

" الحمدلله رب العالمين باريء الخلائق اجمعين ثم الصلاة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابي القاسم محمد " صلي الله عليه و آله " واللعن علي اعاديهم اجمعين من الان الي يوم الدين " " يريدون ليطفئوا نور متم نوره و لوكره الكافرون " [1] سخني در فضائل امام سجاد " عليه السلام " دوازدهم محرم به موجب پاره اي از روايات مصادف با سالروز شهادت و رحلت حضرت علي بن الحسين " عليه السلام " - امام سجاد " عليه السلام " است .

چون روز دوازدهم صحبت نشد امروز را بزرگوار .

از القاب آن حضرت سجاد " عليه السلام " و ذوالثفنات است .

سجاد " عليه السلام " از نظر ادبي صيغه مبالغ است ، يعني كسي كه خيلي خيلي سجده طولاني مي كند ، آنقدر امام به سجده راغب بود و سجده هاي طولاني مي كرد كه اثر آن روي مواضع سجده مخصوصاً پيشاني به صورت پينه باقي مانده بود به اين جهت به آن حضرت ذوالثفنات يعني صاحب پينه وصله ها مي گفتند ، و فرشتگان در العابدين " كنندگاني " [2] سبب و علت اين همه خلوص و توجه و رغبت به عبادت اين بود ، كه اولياء الله و ائمه اطهار " عليه السلام " با كسي كه حرف مي زدند او را مي ديدند يكي از ارادتمندان به علي " عليه السلام " به نام ذعلب عرض كرد : " يا اميرالمؤمنين هل رأيت ربك ؟ فقال : ويلك يا ذعلب ما كنت اعبد ربا لم اره .

قال : يا اميرالمؤمنين كيف رأيته ؟ قال : يا ذعلب لم تره العيون بمشاهده الابصار و لكن رأه القلوب بحقائق الايمان ، اي امير مؤمنان آيا پروردگارت را ديده اي ؟ فرمود : اي ذعلب ، واي بر تو هرگز خدائي كه نبينم پرستش نمي كنم .

گفت : چگوبا چشم سر ديده نشود بلكه او ، با حديده مي شود " [3] يعني بر فرض محال اگر خداي نديده را امكانيقين مي كرد ، صد در صد .

من همان صد در صد يآن كسي كه با چشم سر ، مي بيند دارم و او در باب معاد و روز قيامت و حشر و نشر خلائق مي فرمايد : " و الله لو كشف الغطا لما ازددت يقينا ، به خدا قسم اگر پرده ها كنار برود بر يقين من ( علي ) افزوده نمي شود " .

پرورش يافته گان و شاگردان اين خاندان وقتي به رسول خدا عرض مي كنند " اصبحت موقناً " من به يقين رسيده ام در خود اهل بيت به طريق اولي ، اسحاق بن عمار مي گويد ، امام صادق مي فرمود : " سحرگاهي بعد از نماز صبح رسول خدا ، جواني را ديدند ، رنگ پريده لاغر اندام ، بي قرار چرت مي زد ، در حالي كه چشمش به گودي فرو رفته بود به خاطر آن كه شب تا به سحر نخوابيده بود و عبادت كرده بود ، در پاسخ رسول خدا " صلي الله عليه و آله " كه از او پرسيد : چگونه صبح كرده اي ؟ گفت : صبح كرده ام در حالي كه به يقين رسيده ام .

فقال له رسول الله " صلي الله عليه و آله " : " ان لكل يقين حقيقة فما حقيقة يقينك ؟ براي هر يقيني علامتي است ، علامت يقين تو چيست ؟ گفت يا رسول الله ، حقيقت و دليلم بر اين ادعا ، دل سوزان ، اشك ريزان ، بي خوابي و بي قراري شب تا سحر ، تحمل شدت عطش در حال صوم ، از خود دست كشيدن و به دنيا و مافيها بي رغبت بودن .

يا رسول الله مثل اينكه الان با همين چشم گوش مسلح به سلاح ايمان و يقين ، قيامت را مي بينم ، حشر و نشر خلايق را كه به سوي حساب مي برند و باليوم عليك حسيباً ،امروز نفس تو بر تو حساب كننده " [4] ملاحظه مي كنم ، گوئي بهشت و بهشتيان را مي بينم كه يتعارفون علي الارائك متكثون ؛ مثل اينكه جهنم و جهنميان را مي بينم صداي شهيق و زفير جهنم را مي شنوم و لمس مي كنم ، رسول الله " صلي الله عليه و آله " فرمواين بنده اي است كه خداوايمان روشن ساخته است " [5] درجات علم و ايمان علامه مجلسي ( ره ) و خاتم المحدثين مي فرمايند : علم سه درجه است : اول علم اليقين ، و آن علمي است كه به دليل حاصل شود مثل اينكه با ديدن دود پي به وجود آتش ببرد .

دوم عين اليقين مانند آنكه با ديدن آتش يقين كند .

سوم حق اليقين و آن علمي اسآتش و حرارات او را بچشد و لمس كند [6] و اين مقام همان صد در صد يقين است كه خداوند دريچه اي از نور به قلب آن جوان باز نمود .

و اگر به رسول اكرم عرض مي كند جهنم را مي بينم و صدا زفير آن را مي شنوم به عين اليقين رسيده است .

و علي " عليه السلام " مي فرمايد : " و الله لو كشف الغطاء لما ازددت يقيناً " يعني به مقام عين اليقين و حق اليقين در مبدأ و معاد رسيده است كه با كنار رفتن پرده هميا علي اي آنكه نور ديده اي شمه اي بر گور از آنچه ديده اي پس علت سجده هاي طولاني و عبادات بسيار اميرالمؤمنين و امام سجاد " عليه السلام " و ساير اهل بيت عصمت و طهارت و لذت بردنشان از عبادت اين است كه خدا را مي ديدند و تذلل و تضرع مي كردند و مي گفتند : الهي عبيدك بفنائك فقيرك بفنائك مسكينك بفنائك در بعضي از روايات آمده است : " اعبد الله كانك تراه و ان لم تكن تراه فانه يراك ؛ نحوه اي خدا را عبادت كنيد مثلتو او را نمي بيني ولي اوعالم همه جا جلو گه شاهد غيبي است او را نتوان گفت كجا است و كجا نيست عبادت علي " عليه السلام " از زبان امام سجاد " عليه السلام " در عاشر بحار آمده : به حضرت سجاد " عليه السلام " عرض كردند " ما اقل ولد ابيك ؟ يعني چقدر اولاد پدرت كم است ؟ " حضرت فرمود : " از همين مقدار اولادي كه دارد تعجب دارم چون پدرم هر روز و شب هزار ركعت نماز مي خواند .

" با آنكه آن حضرت مرد حماسه و شمشير است ، اما در محراب عبادت اين چنين اعبد و ازهد خلق است ، از امام صادق نقل شده است كه پدرم فرمود : روزي بر پدرم حضرت علي بن الحسين " عليه السلام " وارد شدم ديدم كه عبادت بسيار در آن حضرت اثر گذارده رنگ مباركش از شب بيداري زرد و ديده اش مجروح و پيشاني نورانيش از بسياري سجود پينه كرده و قدم مباركش از بسياري قيام در نماز ورم كرده چون اين حال را مشاده كردم شديد ، گريستم .

آن حضرت در حال توجه و فكر كردن بودند ، بعد از لحظاتي كه گذشت به جانب من نگاه كرند و فرمودند كه بعضي از كتابها كه تعداد و نحوه عبادشده بود براي من بياور .

علي بن ابي طالب عباكدر نخلسخدا مير عرب الفتي داششب ز اسرار علي آگاه است دل او محرم سرالله است قنبر مي گفت : شبي را كه هنوز خوابم نبرده بود ، علي " عليه السلام " را ديدم كه آ رام از در خانه خارج شد من هم بر حسب وظيفه چاكري شمشيرم را روي شانه گذاشتم و آرام پشت سر مولي راه افتادم ، مولا از پيچ و خم كوچه باغها گذشت ، تا به نخلستان رسيد ، همچنان پيش مي رفت در تاريكي شب مشغول مناجات شد ، آن چنان ضجه مي زد ، گريه مي كرد و راز و نياز مي گفت .

من هم آرام آرام با فاصله حركت مي كردم كه ناگهان پايم به چيزي خورد و صدا كرد .

اميرالمؤمنين " عليه السلام " برگشتند به پشت سر ، برق شمشير مولا را متوجه كرد .

فرمودند : كيستي ؟ عرض كردم : " قنبرم " فرمود : " چرا آمدي من تو را نخوانده بودم " ؟ عرض كردم : " به موجب چاكري آمدم چون شما در كوفه دشمنان بسيار داريد " .

امام فرمود : برگرد " أمن أهل الأرض تحرسني ممي كني " [9گر نماز آن بود كان مظلوم كرد ديگران را زين عمل محروم كرد و راستي ما شيعيان و پيروان خاندان عصمت و طهارت بعضاً از كمي و كم توجهي عبادات خود در حال نماز شرمساريم ، نماز را با كسالت يا آخر وقت شتابزده و عجولانه مي خوانيم و با خستگي به حداقل ادعيه و اذكار اكتفي مي كنيم .

راستي وقتي نماز و عبادات شب بيداريها گريه و زاري اهل بيت را انسان مطالعه مي كند از خودش نااميد و دلسرد مي شود اتاق امام سجاد " عليه السلام " آتش گرفت در سوخت ديوار سوخت فرش آتش گرفت فرده نيم سوز شد در يك كلام همه چيز را آتش سوزاند خودي و بيگانه كه نگران حال امام هستند فرياد مي كنند : " يابن رسول الله " صلي الله عليه و آله " النار امام اصلاً نمي شنود هيچ ترتيب اثر نمي دهد فقط مشغول نماز و مناجات با خدا صحبت مي كند واقعاً مثل اينكه خدا را مي بيند و بي واسطه با او حرف مي زند بالاخره آتش را خاموش كردند ، امام نمازشان تمام شد ، السلام عليكم و رحمة الله و بركاته مثل اين كه مولا در جاي ديگري بوده اند نه حرارتي لمس كرده اند و نه سر و صدائي شنيده اند حالا تازه وارد اتاق آتش گرفته شده اند ، عجب چرا پرده سوخته، فرش سوخته فرش هم كه خاكستر شده ، آقا ما قربان تو برويم حجره پر از آتش بود هر چه فرياد كرديم " النار النار " شما توجه نفرموديد ،مرا از آتش اندك در دنيا غافل كرد [10] .

حالا اين سؤال از نظر علمي مطرح است : آنچه كه نرمي و زبري حرارت و برودت رادر بدن درك مي كند قوه لامسه است لامسه يا شبكه ارتباطات و مخابرات بدن انسان كه در ظاهر و باطن حرارت ، برودت ، كسالت ، و شدت و ضعف درد و ساير امور را به وسيله كابل كشي منظم سرتاسر كشور تن به نام سلسله اعصاب به مركز فرماندهي كل قواي بدن ( مغز مخابره مي كند و اطلاع مي دهد ، پس اگر يك نقطه از بدن به آتش نزديك شود از طريق قوه لامسه به مغز اطلاع داده مي شود وقتي مغز فرمان صادر كرد آن نقطه را از آتش دور مي كند اگر در اثر فعل و انفعالي ارتباط قوه لامسه با مغز قطع مي شود مثلاً نخاع قطع كامل گردد و يا آنكه مغز دريچه ارتباط خود را با جهان خارج ببندد نعبد و اياك نستعين ) اوجدا كند ، در اين وقت شعله هاي آتش هر چه به امام سجاد " عليه السلام " نزديك مي شود ، امام او را لمس نمي كند چون با خدا صحبت مي كند و به جز خدا چيزي ديگري او را به خود مشغول نمي نمايد .

در خلوت دل ما را جز يار نمي گنجد چون خلوت يار اينجاست اغيار نمي گنجد مستيم و در ايدر محفل ما رندان هوشيار نمي گنجد [11] توجه كامل در نماز در بعضي از روايات آمده است كه امام سجاد " عليه السلام " در حال نماز صدائي نمي شنيدند با آنكه مانعي براي شنيدن ايشان نبود حضرت مشغول نماز بودند كه فرزندانشان حضرت امام محمد باقر " عليه السلام " درحاليكه خردسال بودند در حياط بازي مي كردند ، به داخل چاه آب افتادند و طفل داخل چاه ضجه مي زد واهل خانه براي بيرون آوردن و نجات بچه از چاه فرياد مي زد و كمك مي طلبيد .

اما امام سجاد " عليه السلام " بي توجه به اين سرو صداها ، گرم ( اياك نعبد و اياك نستعين ) بودند تا نمازشان تمام شد ، آن وقت كنار چاه آمدند دست مبارك داخل عمق چاه كردند و يا به اشاره آن حضرت آب جوشيد بالا آمد و حجت خدا را با خود صحيح و سالم بالا آورد و حضرت فرزند خود را از آب گرفتند و به اهل بيت تسليم كردند آنگاه امام فرمود : در حال نماز در حضور پروردگار جمي گرداندم اوتو بندگي چو گدايان بشرط مزد مكن كه خواجه خود روش بنده پروري داند ما هم اگر اين سبك ، نماز بخوانيم و عبادت كنيم دعايمان مستجاب و مشكلاتمان حل مي شود ، اما افسوس كه در معني و خلوص و توجدر نمازي يا كه دعوا مي كني يا كه نان و آب پيدا مي كني هر چه گم كرده ايم در موقع نماز ، فراغت خاطر داريم پي گمشده مي گرديم ، همه بدهكاري ها ، بستانكاري ها ، درد و گله ها همه و ه مه در نماز هجوم مي آوردند ، كلمات نماز را اتوماتيك و بي اراده به موجب عادت ، قرائت مي كنيم كمتر مغز و قلب دنبال آن كلمات است به اين جهت وقتي سلام مي دهيم ، شك مي كنيم چند ركعت خوانده ايم .

در كتاب " حديقة الشيعه " آمده است طاووس يماني گفت : نيمه شبي داخل حجره اسماعيل شدم ديدم كه امام سجاد " عليه السلام " در سجده است ودعا بود " الهي ع، فقيرك بفنائك ؛ اي خدا من ، بنده كوچك تو به حريم خانه تو است ، نيازمند به تو بر درت و محتاج و فقير تو اطراف خانه ات " طاووس يماني كه از زهاد معروف است مي گويد : هر وقت غم و مشكلي درد و مصيبتي داشتم ، بعد از نماز به سجده مي رفتم و با اين كلمات ، خدا را مي خواندم و حاجتم را خداوند روا مي كرد ( فنا در لغت به معناي فضا و اطراف خانه است ) .

گريه طولاني امام سجاد " عليه السلام " در رثاي پدر امام سجاد " شهادت سيد الشهداء بود و هميشه گريه مي كرد [13] .

علامه مجلسي از اين قولويه و ابن شهر آشوب از حضرت صادق روايت كرده كه حضرت علي بن الحسين " عليه السلام " بر پدر بزرگوار ، بيست سال و به روايتي چهل سال گريست هر گاه طعامي نزد او حاضر مي كردند مي گريست چون آب به نزد آن حضرت مي آوردند آنقدر سر ظرف آب گريه مي كرد كه آن آب مضاعف يا مضاف مي شد .

به قول سيد در لهوف و ايضاً ابن قولويه و ابن شهر آشوب نقل كرده اند كه از بسياري گريه آن حضرت يكي از آزاد شده هاي او گفت وقت آن نشده كه گريه تو تمام شود ؟ حضرت فرمود : واي بر تو حضرت يعقوب دوازده پسر داشت يك پسر او گم شد آنقدر گريه كرد كه نابينا شد از غم فراغ فرزند و پشت او خميد با آنكه مي دانست او زنده است ( اما من خودم ديدم حسين " عليه السلام " را سر بريدند ، تن اكبر به خاك و خون كشيدند ) پدر ، و برادرها و عموهايم و هفده نفر از خويشانم را ديدم برابر چشمان من در اطراف من كشتند و سربريدند چگونمنزل از كربلا تا شام سر پدر را بالاي ني ديدم [14] .

غم مرگت بيابان پرورم كرد فراغت را بين كه بي بال و پرم كرد بمو گفتند صبوري كن صبوري صبوري بين چه خاكي بر سرم كرد نمك بس است همين بر جراحت دل من كه قائل تو بود روز و شب مقابل من سر تو گر بسنان پيش رو به قافله شد پياده از عقبت پاي من پر آبله شد گهي ز مهر نگاهي به ما اسيران كن گهي تسلي احوال غم نصيان كن كبودي لبت اي گوشوار عرش مجيد اگر غلط نكنم هست جاي چوب يزيد و لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم


پاورقي

[2] سبب ملقب شدن حضرتبه زين العابدين " عليه السلام " آن است كه شبي در محراب به تهجد ايستاده بودند ، شيطان به صورت ماري عظيم ، مجسم شد و پاي آن حضرت را در دهان گرفت و مي گزيد كه حضرت را متوجه خود كند و از عبادت منصرف سازد ، نتوانست ، چون امام از نماز فارغ شد او را شناخت ، به او لطمه زد گفت : دور رو اي ملعون و باز مشغول عبادت شد ، پس شنيد هاتفي كه سه مرتبه: انت زين العابدين " عليه السلام " ( كشف الغمه ) .

كان يقال له ذوالثفنات جمع ثفنه به كسر الفا و هو من الانسان الركيه و مجتمع الساق و الفخذ لان طول السجود اثر في ثفاته ( انوار البهيمه ، ص 47 )

[3] سفينة البحار ، ذعلب

[4] سوره الرائة ، آيه 15

[5] سفينة البحار ، يقين

[6] سفينة البحار ، يقين

[7] حديقة الشيعه .خاتم المحدثين ( ره فاطمه " عليها السلام " دختر علي " السلام " روزي جابر بن عبدالله انصاري را طلبيد و گفت تو از اصحاب بزرگ رسول خدايي و ما اهل بيت را بر تو حقبقيه اهل بيت رسالت علي بن الحسين " السلام " مانده و او برخود جور مي نمايد در عبادت الهي زانوها ، پيشاني ف و كفهاي او از بسياري عبادت ، پينه كرده ، مجروح گشته و بدن او نحيف شده و كاهيده گشته از او خواهش كن كمي در عبادات تخفيف دهد ، چون جابر شرفياب شد و حضرت را با حالت ضعف در محراب ديد ، حضرت ، جابر را اكرام نمود و با صداي ضعيف احوال پرسيد ، جابر عرض كرد : " خداوند بهشت را براي شما و دوستان شما آفريده و جهنم را براي دشمنان شما پس چرا اينزحمت مي اندازيد ؟ " امام سجاد " السلام " فرمودند : " اي صاحب رسول الله " صلي الله عليه و آله " جدم با آن كرامتي كه نزد خدا داشت آن قدر روي پا ايستاد كه قدم هاي آن حضرت ورم كرد وقتي گفتند خود را به زحمت نيانداز فرمود : آيا بنده شاكر خدا نباشم ؟! آنگاه امام سجاد " عليه السلام " فرمود : به راه پدران خود خواهم بود تا ايشان را ملاقات كنم و در هر سال هفت ثفنه يعني برآمدگي و پينه از مواضع سجده ،آن حضرت از كثرت سجده جدا مي كردند حضرت آنها را جمع مي نمود تا با آن جناب دفن كنند .

[8] كشف الغمه

[9] بحار

[11] فؤاد كرم

[12] و روي انه " عليه السلام " كان ار اذا وقف في الصلوة لم يسمع شيئاً لشغله بالصلوة فسقط بعض ولده في بعض الليالي فانكسرت يده فصاح اهل الدار و اتاهم الجيران و جيء بالمجبر فجبر الصبي و هو يصيح من الالم و كل ذلك لا يسمعه فلما اصبح رأ الصبر يده مربوطة الي عنقه فقال ما هذا فأخبروه .

وروي انه كان في الصلوة فسقط محمد بن علي " عليه السلام " في البئر فلم يئن عن صلواته و يسمع اضطراب ابنه في قعر البئر فلها فرغ من صلوته فمديده الي قعر البئر فاخرج ابنه و قال كنت بي يدي جبار لوملت بوجهي عنه لمال بوجهه عني و كان حضور قلبه في العباد بحيث تمثل ابليس بصورة الافعي ليشغله فما شغله .

( انوار البهيمه ، ص 49 )

[13] از براي امام سجاد خريطه و كيسه اي بود كه در آن تربت مقدسه حضرت اباعبدالله الحسين " عليه السلام " نهاده بود هر وقت مي خواست سجده كند بر آن تربت سجده مي كرد .

" خاتم المحدثين " از حضرت امام محمد باقر " عليه السلام " روايت كرده اند كه فرمود پدرم " علي ابن الحسين " عليه السلام " " بعد از شهادت پدر بزرگوارش منزلي گرفت براي خود از موي سياه رنگي در بيابان و اقامت فرموده بود در او چند سال چون ميل نداشت آميزش با مردم را و از آن منزل مي رفت به عراق براي زيارت پدر بزرگوار و جدا اكرم خود و كسي مطلع نمي شد به اين مطلب .

" سيد عبدالكريم بن طاووس كتاب فرحة الغري ، ص 33 " حضرت باقر فرمود در يك سفر من با پدر بزرگوارم بودم و ذي روحي با ما نبود مگر دو ناقه كه راحله ما بود و ايضاً از عبادات موظفه امام سجاد استمرار گريه در مصائب پدر بزگوارش بود هر وقت قدح آب بدست نازنين خود مي گرفت آنقدر گريه مي كرد كه آب قدح مضاف مي شد .

" منتخب التواريخ ، ص 891 " .

و سيد عبدالكريم بن طاووس ( ره ) در ( فرحة الغري ، ص 36 ) روايت كرد كه امام سجاد در كوفه وارد مسجد كوفه شدند و مشغول خواندن نماز بودند ابو حمزه ثمالي كه از رواة و زهاد معروف كوفه بود گفت نشنيدم لهجه اي پاكيزه تر از او نزديكش رفتم تاالهي ان كان قد عصيتك في احب الاشياء اليك " اين دعايي است معروف آنگاه برخواست و رفت .

ابوحمزه گفت من پشت سرآقا رفتم تا مناخ كوفه و آن مكاني بود كه در آنجا شتران را نگه مي اوست شتر مخصآقا كيست ؟ گفت " او يخفي عليك شمائله " ازعلي بن الحسين " عليه السلام " است ابوحمزه مي گويد پس خود را انداختم روي قدمهاي آن حضرت و بوسيدم آن را كه آن جانب نگذاشت و با دست خود سرمرا بلند كرد فرمود : اي ابو حمزه سجود نشايد مگر براي خداي عزوجل ، عرض كردم يابن رسول الله براي چه به اينجا آمده اي فرمود براي آنچه ديدي يعني نماز در مسجد كوفه : اگر مردم بدانند كه چه فضيلتي است در آن بيايند به سوي آن اگر چه به روش كودكان خود را بر زمين مي كشند ، پس فرمود آيا ميل داري كه زيارت كني با من قبر جدم علي " عليه السلام " را ؟ گفتم بلي پس حركت فرمود و من در سايه ناقه او بودم و حديث مي كرد مرا تا رسيدم به غريين و آن بقعه بود سفيد كه نور از مي درخشيد پس از شتر خويش پياده شد و دو طرف صورت خود را گذاشت بر آن زمين و فرمود اين قبر جدم علي بن ابيطالب " عليه السلام " است پس زيارت كرد آن حضرت را كه اول آن ( السلام علي اسم الله الرضي و نور وجهه المضي ) پس وداع كرد با آنت قبر مطهر ،

[14] جلاء العيون ، ص 499


صادقي واعظ