بازگشت

شب هشتم محرم


بسم الله الرحمن الرحيم

" الحمدلله رب العالمين باريء الخلائق اجمعين ثم الصلاة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابي القاسم محمد " صلي الله عليه و آله " واللعن علي اعاديهم اجمعين من الان الي يوم الدين " قال الله العظيم في محكم كتابه : " المال و النالصالحات خيرٌ عند ربك ثواباً و خيرٌ أملاً " [1] .

نعمت ثروت و فرزند در قرآن كريم به بعضي از نعمت هائي كه خداوند عنايت فرموده ، از آن نعم تعبير به زينت شده است .

در اين آيه كريمه قرآن دو تا از نعمت هائي كه به بندگانش لطف كرده است ، به وسيله يك و او عطف به يكديگر مرتبط مي كند و اين دليل اين است كه اين دو با همين ترتيبي كه قرآن مي گويد ، اگر به كسي لطف شود ، آن وقت با آنكه دنمي شود .

بامي فرمايد ، كه ما معتقديم وحي است از طرف خدا آمده است ، اين كلمات باري تعالي است ، تمام اين كلمات مثل يك سلسله زنجير مباركات و اين آيات حتماً يك فوايد و مخصوصياتي در نظر است كه بايد دقت كرد و به مقدار عقلمان درك كنيم و متوجه شويم .

مال حلال و اولاد صالح دو زينت زندگي " المال و البنون " با همين ترتيبي كه قرآن مي فرمايد ، اگر خداوند به كي فردي از بندگانش ، اول نعمت ثروت را بدهد و بعد ثروت رنگين شود به وسيله اولاد و فرزند ، آن وقت زندگي بالنسبه شكل و قيافه جذابي پيدا مي كند .

حالا از زواياي مختلف اين آيه كريمه را بررسي كنم .

رنج ثروت بدن اولاد سؤال ، آيا مال و ثروت به تنهايي ولو در سطح بالا مي تواند زندگي را آرامش بدهد ؟ زندگي را آسوده كند ؟ پر گل و زينت كند ؟ تجربه عمر من و شما و مطالعه اي كه در زندگي افراد مختلف به مرور زمان داريم ، نشان مي دهد كه ثروت هر مقدار هم انبوه باشد ، به تنهايي زندگي را رنگين نمي كند .

بلكه به نسبتي كه حجم ثروت انباشته مي شود ، صاحب ثروت بخصوص با نداشتن اولاد افسرده تر مي شود .در طول عمر شما و من به نظائر اين موضوع ، زياد بر خورد كرده ايم ، من ياد كردم يك سالي ماه مبارك رمضان بود ، در آن سالهائي كه من تهران منبر مي رفتم ، يكي از روزها بعد از سخنراني ، امام جماعت مسجد به من فرمود : فرداشب افطاري اينجا دعوت داري ، مهمان هستيم .

گفتم : كجا ؟ گفت : منزل يكي از پا منبريها .

فردا شب به اتفاق اين آقا رفتيم منزل ، حدوداً يكي دو هزار متر بود ، باغ خيلي مفصلي بود ، در بهترين نقاط و داراي قصري بود و وسط آن قصر سالن مفصل ، و ميز افطار را چيده بودند ، از بهترين غذخوب همه مدعوين 100 ، 150 نفر از مسجديها ، من در ضمن اين كه افطار مي كردم ، قيافه صاحب خانه را هم زيرنظر گرفتم ، به نظرم آمد صاحب خانه قيافه شادي ندارد .

افسردگي و تلخيش را نمي توانست بپوشاند و پنهان كند .

نشسته بود يك گوشه افسرده بود ، من به آقا سيد امام جماعت مسجد گفتم : آقا جان صاحب خانه اين بنده خداست ؟ گفت بله ، گفتم : اين ثروت هنگفت مال ايشان است ؟ گفت : بله ، گفم : به قيافه اش نمي آيد ، گفت : مگر قيافه اش چطور است ؟ گفتم : آدمي كه اينقدر وضعش خوب است .

بايد خيلي شاد و شنگول باشد .

اما نه تنها شاد نيست بلكه كسل است .

گفت : خوب تشخيص داده اي ، يك مشكل لاينحآخر اين زندگي و اين باغ و اين تشكيلات درش يك دانه بچه و فرزند نيست .

اين صاحب خانه دوست دارد از در كه وارد شد ، يك بچه دختر يا پسر بدود جلويش بگويد بابا ! تا خستگي از تنش بيروت برود .

متأسفانه اين نعمت را خدا به او نداده .

به همين جهت مرد و زن مرتب با هم قهرند ، كلفت و نوكر مي خورند ، قهقهه و خنده دارند و تو اين باغ كيف مي كنند .

و كلفتش يك مشت بچه دارد ، اما اين حاجي با اين وضع رو به راه ، خدا نعمت اولاد را به او نداده است .

من آنوقت واقعاً لمس كردم .

كه قرآن مي گويد : " المال و البنون " ، مال به تنهايي نمي تواند زيينت دهنده باشد ، بلكه ويران گر است ، چون غصه مي خورد .

آدمي كه عمر ابد ندارد ، فردا سرش را مي گذارد زمين اين ثروت را كي مي خورد ، مالي كه اين همه برايش تلاش كرده الان افراد زيادي هستند كه ما شناخت داريم ، دچار همين مشكل و ابتلايند .

بنابراين مال ، به تنهايي زينت دهنده نيست .

اولاد هم به تنهايي زينت دهنده نيست .

شما در جامعه افراد زيادي را سراغ داريد كه مبتلا به اين بليه دوم هستند ، يعني نعمت اولاد برايشان فراوان است ، از نظر اقتصادي دچار فقر و پريشاني هستند و نمي توانند نيازمنديهاي ايشان را تأمين كنند .

بنابراين اولاد را به مقداري از خداوند بخواهيد كه بعد خجالتشان را نكشيد و بتوانيد از نظر مالي اداره كنيد .

رنج اولاد ، بدون ثروت پس اگر فرزند متعدد باشد يا كم ، آن هم زينت دهنده نيست ، بايد باز تمكن مالي توأم شود .

اتفاقاً خانواده هاي متوسط و افراد نيازمند بيشتر هم اولاد پيدا مي كنند .

انسان وقتي از محله هاي كارگري كه عبور مي كند ، از در هر خانه اي يك دسته بچه بيرون مي آيد ، از در و ديوار و پنجره بچه بالا مي رود .

پس اگر مال بود ، اولاد هم بود ، زندگي بالنسبه رنگين مي شود و شكل و قيافه اي پيدا مي كند ، پس طبق آيه شريفه " المال و البنون زينة الحياة الدنيا " هر دو بار هم كنار زينت است .

هر مالي زينت نيست .

حالا از يك زاويه ديگر به اين آيه نگاه كنيد .

هر مالي زينت بخش حيات دنيا است ؟ نه ، هر مالي ؟ ابدا ، چه مالي زينت دهنده است ؟ مالي كه دسترنج خودت باشد ، باكد يمين و عرق جبين باشد ، و مال مردم زينت دهنده نيست نكبت زاست .

سر سفره وقتي لقمه مي گيريد اين لقمه صد در صد اگر حلال باشد ، لذت مي بري ، اگر نباشد غذا لذيذ است ، اما با فكر و دقت تلخ ترين غذاها مي شود .

غذايي بخور كه اشك يتيم و خون دل بينوا نباشد .

به قول شاعر : اين اشك ديده من و خون دل شماست .

پولي داشته باش كه پشت سر آن ناله و نفرين نباشد اگر كاسب كاري ، در داد و ستد بي انصافي نكن ، در ذهن مردم ما اين طور است كه بي انصافي خلاف شرع نيست .

آقاي عزيز ، بي انصافي حرام نيست ، اما از نظر اسلام كار خوبي نيست .

امام صادق را قبول داري ؟ امام ششم رئيس مذهب ماست ؟ امام صادق در يك قصه اي به يك تاجر باشي مي فرمودند : من پول بي انصافي را نمي خورم .

تو چطور مي خوري ؟ داستان مصادف و امام صادق " عليه السلام " يك تاجر معروف مدينه به نام مصادف كه به امام صادق " عليه السلام " ارادت داشت ، حضرت او را احضار فرمودند ، و به او گفتند : چون عائله من زياد شده است فكر كردم سرمايه اي تهيه كنم و تجارت نمايم اكنون هزار دينار موجود است شما كه اطلاع كافي داريد براي من تجارت كنيد و گمان مي كنم كالايي كه در مصر خريدار دارد ، تهيه و به مصر سفر كنيد .

سپس فرمود : " حاضري با من با هم تجار كنيم " ؟ بله آقا چگونه ؟ فرمود : " من پول مي دهم ، دست از تو مايه از من " ، اين معامله صحيح است ، به اين نوع كار و كاسبي در فقه اسلام " مضاربه " مي گويند .

يعني يكي پول بدهد با اين پول ديگري كار بكند .

منتهي شرايطي دارد كه در رساله هاي عمليه آمده است ، ( در مضاربه عقد قرار داد بين دو نفر است .

شما به برادرت ، پسر عمويت ، همكارت مي گويي : آقا من به شما ده هزار تومان مي دهم ، با اين ده هزار تومان 6 ماه كار و كاسبي كن ، اگر منفعت برديم تقسيم مي كنيم ، اگر ضرر هم كرديم ضرر هم تقسيم مي شود ، اين مضاربه است ) .

منع گران فروشي امام صادق " عليه السلام " فرمود : " من 1000 دينار به تو مي دهم ، با اين هزار دينار كار و كاسبي كن ، بعد منافعش هم با هم تقسيم مي كنيم ، چون تو كار مي كني ، دو سوم ، مثلاً مال تو يك سوم ، مال من ، عرض كرد : چشم ، اين مرد با اين پول يك قدري جنس خريد و رفت ، داد و ستد كرد و برگشت و بعد از چندي ، دو تا كيسه پول آورد منزل امام صادق ، آقا فرمود : اينها چقدر پول است ؟ دو هزار دينار ، امام تعجب كردند ف اين همه استفاده كردي ؟ صادق " عليه السلام " ، اگر يك تومان يك تومان بياورد كه حالا از شير مادرم حلالتر است ، ( گاهي اصل جنس قيمتش بيست تومان است ، بيست تومان را تا مرز دو هزار تومان هم مي فروشند ، چند برابر هم سود مي بمي خورد كه آقا هيچ استفاده اي ندصادق ( سلام الله عليه ) فرمود : يك تومان ، دو تومان ؟ عرض كرد ، بله ، چه داد و ستدي كرده اي كه اينقدر معامله شيرين بود ؟ عرض كرد : " آقا ما از مدينه يك مقداري قماش ، روغن ، خرما ، كفش ، كلاه ، يك چيزهايي براي زندگي مردم از اين جا برديم قاهره ، يك راه طولاني ، بيرون شهر دم يك قهوه خانه توقف كرديم چند تا پيله ور بوديم ، كسي از شهر آمد به ما گفت : اين نوع جنس تو بازار كم است و خوب مي شود فروخت ، هم قسم شديم كه اگر يك تومان را دو تومان خريدند مي دهيم و الا نمي دهيم .

ها ! بازار سياه به وجود آوردند .

تا مي بيند زمينه فلان جنس كم است ، زنگ مي زند به مغازه ، اصغر ! امروز قيمت ديروز نفروشي ، آخر چرا اين طور شده ؟ زلزله شده ، زلزله چه ربطي با تو دارد ؟ اين آقا مي گويد : خدا ان شاءالله مشكلات را حل كند ، تو داري گره رو كار مي اندازي آخر .

يك مقداري توهم راه بيا .

امام صادق " عليه السلام " وقتي شنيد كه هم قسم شده اند مال التجاره را دوبله بفروشند آهي كشيدند و فرمودند : سبحان الله ، مسلمان قسم مي خورد كه از مسلمان دو برابر سود ببرد ؟ من كه جرأت خوردن چنين سودي را ندارم فقط يك كيسه كه اصل سمجالدة السيوف أهون من طبد با تو نكرد آيقين هر نيك و بدي كه در نوائي در گنبد عابا كوه هر آن كه راز گويد كوه آن چه شنيد باز گويد فرزندان صالح و ناصالح حالا شيعيان امام جعفر صادق چي ؟ پس هر مالي زينت دهنده نيست ، " المال و البنون " وهمين طور آيا هر اولادي زينت دهنده است ؟ ابدا ، خدا مي داند ، به فاطمه معصومه قسم ، گاهي يك اولاد بد زندگي گل تو ، را جهنم سوزان مي كند .

من معتقدم هيچ غم و درد و بلايي بدتر از اولاد بد نيست .

و به عكس اولاد خوب اولادي كه صالح باشد ، سر به راه باشد ، مدير باشد ، مدبر باشد ، نمازخوان باشد ، چقدر عالي است حالا چه كنيم اولادمان خوب باشد ؟ اثر لقمه حلال در تربيت فرزند مي داني چه كار بايد بكني كه مشكل است در اين زمانه ، نان حلال به او بده ، نه لقمه اي كه در او مال مردم باشد ، اشك يتيم باشد ، پول بي انصافي باشد ، جنس تقلبي باشد ، نه توي روغن اعلا سيب زميني و نمك ريخته باشي با اين پول بچه ات چاقو به رؤيت مي كشد ، هروئيني مي شود ، معتاد مي شود ، چرتي مي شود .هي مي گوئي خدايا اين جانور چرا اين جوري شده ؟ تو چه غذايي به او دادي خورده ؟ مقصر تو خودت هستي .

هيچ وقت ديده ايد وسط شوره زار گل محمدي روئيده بشود ؟ زمين شوره سنبل بر نيارد ؟ " مكن تخم عمل در او تو ضايع " ، اين بذري كه مي ريزي توي باغچه ، اگر بذر سالم نباشد ، زمين سنگلاخ و شوره باشد ، برايت هندوانه ، ابوجهل مي دهد ، تيغ درمي آيد مي خورد بغل ناخنت فرياد مي كني .

من اينجا را بيل زده ام آب داده ام ، بله زمين نالايق ، بذرت ناسالم است ، گل مي خواهي ، گل بكار ، ببين چه كار مي كني ؟ كه همه نتيجه اعمال ما به خود ما بر مي گردد .

" المال و البنون زينة الحيات الدنيا " لذت اولاد صالح اما اگر اولاد خوب باشد ، جوان رعنا باشد ، امام صادق به علقمه مي فرمودند : " علقمه ، هيچ لذتي براي پدر و مادر بهتر و بالاتر از اولاد صالح نيست .

" جوان انسان از در مي آيد ، آقا جان سلام عليكم ، وضو مي گيرد ، نمازش را مي خواند .

يك مرتبه كسي از او گله نكرده .

اين اولاد صالح سر به راه منظم ، پدر مادر نگاه به قد و بالايش مي كنند ، موجب لذت پدر و مادر است .

به همان نسبت كه اولاد صالح براي انسان زينت و لذت است ، هر چه اولاد بهتر ، غم فراغ و داغش سوزنده تر است .

هيچ غم و غصه اي بالاتر از داغ فرزند نيست .

داغ فرزند مي خواهيد بدانيد داغ فرزند يعني چه ؟ يكي از فرزندان رسول خدا مكلف هم نبود ، جوان هم نبوده ، 13 ماهش بيشتر نيست .

برادر فاطمه زهرا از مادر جدا ، به نام ابراهيم ، اين بچه تب كرد و مرد ، پيدر تشييع جنازه اش گريه مي كرد ( مثل ابهار ) [3] اشك مي ريخت و شانه هاي پيامبر تكان مي خورد .

بلند گريه مي كرد .

يك كسي عرض كرد : " يا رسول الله قربان تو بروم ، شما چرا اينقدر بي تابي مي كنيد ؟ خوب بچه است از دنيا رفته " چقدر محيط آزادي بوده ؟ پيغمبر اكرم فرمود : " قريب به اين عبارات من نگفتم در داغ جوانتان گريه نكنيد ، بچه هايتان را دوست نداشته باشيد ، اين عاطفه است ، بچه ام بود دلم مي سوزد ، گريه مي كنم .

من گفتم : بي صبري نكنيد ، بي طاقتي نكنيد .

من نگفتم گريه نكنيد ، مگر دلي از سنگ باشد .

" در طول اين هشت ساله تحميلي ، من منبرهاي بسياري كه براي شهداء رفتم ، يك بار شما مردم نشنيديد از من ، كه بگويم : پدر شهيد ، مادر شهيد ، گريه نكن .

به همكارانم هم كه اين را مي گفتند و تشويق مي كردند گريه نكن ، من مي گفتم : شما متوجه نيستيد چه مي كنيد ، اگر داغ ديده گريه نكند دلش را خالي نكند ، آتش مي گيرد ، سكته مي كند ويران مي شود .

اگر بنا بود كسي گريه نكند ، بايد حسين " عليه السلام " گريه نمي كرد .

گريه عاطفه است ، مگر شهدا كم گوهري بوده اند از دست داده ايم ؟ اعز مردم وملت ما بوده اند ، بهترين دست آوردهاي جامعه بوده اند ، با تشخيص ترين مردم زمان ما بوده اند ، مگر اين گل هايي كه از دست داده ايم كم چيزي بوده اند كه برايشان اشك نريزيم ؟ اصلاً چرا گريه نكنيم ؟ پيغمبر اكرم " صلي الله عليه و آله " پس از تشييع جنازه را وسط قبرستان بقيع دفن كردند در مراجعت از بقيع ، رسول خدا " صلي الله عليه و آله " چشمش به يك كوه سينه ستبر افتاد در اطراف مدينه .

ظاهراً فرمود : " اي كوه ، اين طور سرافراز و سينه ستبر ايستاده اي ، تو خبر از داغ فرزند نداري ، تو نمي داني داغ اولاد چه ويران مي كند انسان را ، تو خبر نداري چه بسر انسان مي آيد و همه اصحاب گريه كردند .

مصيبت امام حسين " عليه السلام " در داغ علي اكبر قربان دل سوخته ات بروم يا اباعبدالله " عليه السلام " قلب عالم امكان است ، قبلاً به زينب و سكينه و امام سجاد " عليه السلام " دستور صبر و اتكال به خدا مي دهد .

و شايد فرمود : " خوانمي شود گرسخناني نگوئيد كه از اجر و قدرش كم شود [4] با تمام اين سفارشها يا زهراء من نمي دانم چه بر سر حسين آمد ، وقتي آمد كنار بدن قطعه قطبه بدنش زده بودند ، يك جاي سالم در امقدس نبود [5] رفذلك الزمان صوته بالبفي يعقوب فراموش نحسبگرفت تن يوسف خود تنگ در آغوش يعقوب صفتكاي تازه جوان من كه نديدم ز تو كامي عمر پدر از بعد تو ديپسبيش از اين بابا دلم را خون مكن زاده لخيز بابا تا ازسورفتي و بردي زچشم باب خواب اكبرا بي تو جهتو سفر كردي آسودي زغم من در اين وادي گرفتار ألم حجة الاسلام تبريزي شايد امام فرمود : عزيزم برخيز خواهرت در خيمة منتظر است ، آي داغ ديده ها شهيد داده ها ، حالا خوب از غم حسين خبر شدي ، حالا متوجه شدي چه بر سر آقا آمده .

حسين گريه كرد دلش آرام نشد خدايا چه كنم دلم آرام بشود ؟ چه كنم آسوده بشوم ؟ همه ديدند خم شد صورت به صورت علي گذاشت ، آه " فوضع خده علي خده قتل الله قوماً قتلوك " .

به بالينت نخوابيدم چه شبها با دو صد زحمت به اميدي كه در پيري به عالم دست من گيري زبه جز يك خورده كه زخم بربه روي من علي اكبر توچشم خود وا كن منم حسين پدر تو دلم تسلي كن علي جان يك بار ديگر نگاه كن بابا ، علي جان يك بار ديگر با من حرف بزن ، " دمعة الساكبة " مي گويد : ديدند حسين نشست روي زمين، سر جوان را گرفت به دامن ، چون در اثر آن ضربه مغزي لب و دهان علي پر خون شده بود .

ديدند آقا خون لب و دهانش را پاك مي كند .

خم شد صورت غرقه به خون را بوسيد خدايا اين چه كاري است حسين مي كند ؟ آخر پدر است مي خواهد جوان با او حرف بزند ، اما افسوس وقتي خون جمع شد و دهانش پاك شد ، ديگر اجل مهلت نداد ، فقط يك نگاه كرد و گفت : بابا " هذا جدي رسول الله ييقرنك السلام و يقول عجل القدوم الينا " .

صورت روي صورت علي گذاشت ، " بني بني فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و بقي ابوك وحيداً فريداً " يكي گفت : آقا روي نعش پسر جان داده ، ديگري گفت : سر بر نمي دارد ، اما بعد از لحظاتي ديدند عزيز فاطمه صورت از رويه صورت علي اكبر برداشت ، شايد خون گرم علي اكبر از محاسن حسين مي چكيد ، صدا زد ، جوان ها كمكم كنيد ، دامخدا داند كه من طاقت ندارم علي را بر در خيمه رسانم " لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم "




پاورقي

[1] سوره كهف آيه 44 علامه طبرسي در مجمع البيان دثم امر سبحانه نبيه صلي الله يضرب المثل للدنيا تزهيداً فيها و ترغيباً في الاخرة فقال و اضرب يا محمد " صلي الله عليه و آله " " لهم مثل الحيوة الدنيا كماء أنزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض " اي نبت بذلك الماء نبات التف بعضهم ببعض يروق حسنا و غضاضه و هذافاصبح هالرياح " فتنقله من موضع الي موضع فانقلاب الدنيا كانقلاب هذا النبات .

" ثم قال المال و النبون زينت الحيوة الدنيا " اي يتفاخر بهما و يتزين بهما الدنيا فلا ينتفع بهما في الاخرة و انما سماهما زينة لان في المال جمال و في البنين قوة و دفعاً فصارا زينة الحيوة الدنيا و كلاهما لا يبقي للانسان فينتفع للانسان فينتفع به في الاخرة ( و الباقيات الصالحات ) و هي الطاعات لله تعالي و جميع الحسنات لان ثوابها يبقي ابدا عن ابي عباس .

[2] بحارالانوار ، درگيري با شمشيرها آسان تر از طلب حلال است " ترجمه " [3]آله " علي ابرلحيته الشريفة مات ابراهيم بن رسول الله " صلي الله عليه و آله " في ربيع الاول سنه 10 و قال رسول الله " صلي الله عليه و آله " ان والشمس و القمر آيتان من آيات الله لا ينكسفان لموت احد فاذا رآيتموها عليكم بالدعا حتي تكشف و في رواية اخري قال " صلي الله ليه و آله " ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله يجربان بامره مطيعان له لا ينكسفان لموت احد و لا لحيوته فاذا انكسفا و احدهما صلوا " بيان " لا ينكسفان لموت احد اي لمحض الموت بل اذا كان بسبب سوء افعال الامة و استحقو العذاب و التخويف امكن ان ينكسفا لذالك كما في شهادة الحسين " عليه السلام "

( سفينة البحار - كسف )

[4] " و قال علامه المجلسي " قدس سره " في الجلاء " ثم ودع ثانياً اهل بيته و امر هم بالصبر و وعدهم بالثواب و الاجر و امر هم بلبس از رهم و قال " عليه السلام " لهم استعدو للبلاء و اعلمو ا ن الله تعالي حافظكم و حاميكم و سينجيكم من شر الاعداء و يجعل عاقبة امر كم الي خير و يعذب اعدائكم و انواع البلاء و يعوضكم الله عن هذه البلية بانواع النعم و الكرامة فلا تشكوا و لا تقولوا بالسنتكم ما ينقص من قدركم .

( نفس المهموم ص 221 )

[5] فطعنه باالرمح علي ظهره ، و ضربه باالسيف علي رأسه ففلق هامته و اعتنق فرسه فاحتمله الي معسكر الاعداء و احاطو به حتي قطعوه بسيوفهم ارباً ارباً " مناقب اين شهر آشوب ، ج 2 ، ص 256

[6] ( بحار) فلما بلغت الروح التراقي قال رافعاً صوته يا ابتاه هذا جدي رسول الله " صلي الله عللااظمأ بعدها ابعمره و كذا تكحكم المنية في البرية جار ما هذه الدنيا بدار قرار ( تهامي ) دمعة الساكبة ، ص 303 و قال ابو مخنف ثم انه صلواة الله عليه و وضع ولده في حجره و جعل يمسح الدم عن ثناياه و جعل يلثمه ( لثم الفم قبله المنجد ) و يقول يا ولدي اما انت فقد استرحت من هم الدنيا و غمها و شدائدها .

دمعة الساكبة ، جابر بن عبدالله قال لما قتل علي بن الحسين " عليه السلام " دخل الحسين الي الفسطاط باكيا بؤساً حزيناً ائساً عن نفسه ، فقالت سكينه مالي اراك نتعي نفسك و تدير طرفك أين أخي علي " عليه السلام " فقال " عليه السلام " قتلوه اللثام فلما سمعت بذلك صاحت و ااخاه و وامهجت قلباه فارادت ان تخرج من الفسطاط فجاء الحسين " عليه السلام " و منعها و قال لها يا سكينة اتقي الله و استعملي الصبر فقالت يا ابتاه كيف تصبر من قتل اخوها و شرد ابوها فقال له الامام انا الله و انا اليه راجعون


صادقي واعظ