بازگشت

شب هفتم محرم


بسم الله الرحمن الرحيم

" الحمدلله رب العالمين باريء الخلائق اجمعين ثم الصلاة و السلام علي سيد الانبياء و المرسلين حبيب اله العالمين ابي القاسم محمد " صلي الله عليه و آله " واللعن علي اعاديهم اجمعين من الان الي يوم الدين " قال الحسين " عليه السلام " " ألا ترون اءلي الحق لا يعمل به والي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب اأري الموت الا سعادة و الحيات مع الظالمين برما " [1] .

بستن آب بر روي اهل بيت نخست فلسفه قتل شاه دين حسين اين است كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است نه ظلم كن به كسي ني به زير ظلم برو كه اين مراسم حسين است و منطق دين است امروز روز هفتم محرم است ، يعني روزي كه آب را به حرم امام حسين بستند .

از امروز سر سفره آب نياوريد ، بچه ها كه تشنه مي شوند يك مقدار معطلشان كنيم ، اگر گفت : بابا جان مادر چرا برايم آب نمي آوري ؟ بگو : عزيز دلم در خيمه هاي اما حسين ، بچه ها آب ندارند .

و اين مقدار هماهنگبچه هاي قم ما،امشب حرم آل علي آب ندارند اطفال حسين ابن علي تاب ندارند آب را به دستور ابن سعد كه فرمان از پسر زياد مي گرفت ، براي شدت عمل به روي خاندان عصمت بستند كه آنها را يا به تسليم وادار كنند يا به جنگ و پايان دادن به اين وضع وسط صحرا ، هر روز محاصره را تنگ تر مي كنند ، لشكر بيشتري به كربلا وارد مي شد و از نظر آب اطراف شريعه فرات رانمي گذاشتند يك قطره آب براي اهل بيت پياببرند [2] .

ابن زياد نوشته بود به ابن سعد كه بايد حضرت حسين و اهل بيتش لب تشنه جان بدهند همانطوري كه سومي با لب تشنه در منزل به دست كودتاچيان كشته شد .

صداي عطش بچه ها همه جا به گوش مي رسد .

فداكاري برير در رساندن آب يكي از دلسوزان و علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت كه نامشان به چشم مي خورد كه در تهيه آب تلاش كرد ، برير است .

برير به نظر صاحب نظران پيرترين سربازان امام حسين است ، سماوي مي گويد : " برير ، شيخ معظم و محترم بود .

برير قاري قرآن است و از تابعين است " .

شخصيت برير اصحاب ، افرادي هستند كه رسول خدا را درك كردند و مصاحب او بوده اند ، منتهي شيعه يك مطلب اضافه اي كه دارد ، مي گويد : " الذين ادركوا صحبة النبي مع الايمان " يعني نه اينكه هر كسديده ، مي شود اصحاب ، بلكه آنرا ديده ايد و به او ايمان آورده اند و زير چتر اسلام بوده اند ، به آنها لغت مصاحب و صحابي گفته مي شود .

تابع كيست ؟ تابع ، به آنهايي مي گويند كه پيغمبر را نديده ايد اما يكي از اصحاب به نام پيغمبر را ديده ايد .

برير پيغمبر را ملاقات نكرده ، اما اين برير اميرالمؤمنين علي " عليه السلام " را ديده و از علي علمتابعين است.

اين يك منصب ، و دوم قاري قرآن است [3] .

الان قاري قرآن در دنيا زياد است ، چون قرآن مطبوع است ، ما كه مي گوييم : فلاني از قاريان قرآن است ، چون قرآن در صدر اسلام كم بوده ، چاپخانه نبود ، بلكه قرآن را با دست مي نوشتند .

اول كسي كه قرآن را دست نويس كرد ، اميرمي فرمود :اول صبح پيغمبر قرآن را برايم مي خواند [4] .

اگر روز قرآن به پيغمبر نازل مي شد تا شب نشده ، قرآن را براي من مي خواند " .

يعني قرآن اول به پيامبر نازل مي شد ، و از پيامبر بلاواسطه به اميرالمؤمنين علي " عليه السلام " منتقل مي شد .

و علي در يك مجموعه اي ، حالا يا روي پوست درخت ، يا برگ درختانگوسفند ، قرآن رانداشت ، مد و الف ، همزه و تشديد نداشت [5] .

اين قرآن را با اين سبك گاهي رسول اكرم " صلي الله عليه و آله " در بين جمع مي خواند ، عده اي هم گوش كرده بودند ، بعضي ديگر هم قرآن را مي نوشتند .

در زمان سومي ( عثمان ) به دستور اميرالمؤمنين " عليه السلام " تمام قرآنهاي متفرق را كه آمار داشتند ، مثلاً نزد عبدالله ابن مسعود يا عبدالله ابن عباس يا فلان قاري مي باشد جمع كردند ، اينها قراء به نام بودند ، كه قرائت را از رسول خدا " صل الله عليه و آله " و بعد ا، از اميرالمؤمنين " عليه السلام " آموخته بودند .

و به ديگران قرائت آموزي مي كردند و ياد يكي از آن قراء برير [6] است ، برير يكي از قراء به نام صدر اسلام و از تابعين است.

u در هر صورت به دستور اميرالمؤمنين و راهنمايي كه فرمودند ، همه قرآنها را جمع كردند و خود اميرالمؤمنين اين قرآن را از بين همه آنها تطبيق كرد با قرآن خودش ، و انتخاب كرد ، و در زمان عثمان اين قرآن ( اين مجموعه اي كه الان در دست ما هست ) ، بدون حشو و زوائد همان قرآني است كه به سينه پيغمبر نازل شده است .

پس به موجب اين خدمت ارزشمندي كه علي " عليه السلام " فرمودند ، مسلمين متفرق نشدند .

و تمام فرق مسلمين ، در كتاب خدا متحد مي باشند .

الان انجيلي كه دست مسيحي ها هست ، چهار انجيل است به خاطر همين اختلاف ، هرشاگرد مسيح يك انجيل نوشت ، انجيل كه يكي بيشتر نيست .

انجيل واقعي گويا خدمت صاحب الزمان است ، خلاصه يك انجيل است امام به نام 1- لوقا - 2 برنابا 3- يوحنا 4- متي ، كه اين اسامي شاگرقلم به دست گرفته و به سلنوششدهاميرالمؤمنين به فرياد رسيد و نگذاشت قرآن تقطيع بشود نگذاشت تحريف بشود ، الان در بين تمام فرق مسلمين جهان همين قرآن واقعي است كه در دست شيعه وسني است .

برير در منزل " عذيب " بنابراين برير از تابعين است و از قاريان معروف نامي قرآن .

اين برير در واقعه كربلا در چند مورد نامش را مي خوانيم .

يكي در موقع ملاقات سيد الشهداء با حر ، نزديك كربلا در يك منزلي محلي به نام عذيب هجانات وقتي سيد الشهداء و همراهانش برخورد كردند با حر ، بعد از آن گفتگوي مفصل ، امام خطبه اي خواندند ، خطبه معروفي است كه همه نوشته اند ، خطبه مشعر بر عنايات خداوند ، جفاي جهان به اولياء الله و در پايان يا اواسط اين جمله را خواندند " الا إني لا أري الموت إلا سعادة ؛ من مرگ با عزت را سعادت مي دانم ، و لا الحيات مع الظالمين إلا الموت إلا سعادة ؛ من مرگ با عزت را سعادت مي دانم ، و لا الحيات مع الظالمين إلا برما ؛ و نه زندگي به ذلت كه انسان سكوت در مقابل ظلم و ستم يزيد كند ، من اگر سكوت كنم تمام ظلم بني اميه و يزيد را امضا كنم " ، زندگي خيلي خوب است ارزشمند است ، به چه قيمت خوب است ؟ زندگي و حيات دنيا خوب است لذيذ است ، اما به اين قيمت كه با سكوتم گوشه مدينه حكومت يزيد را امضاء كنم ؟ " و لا الحيات مع الظالمين إلا برما " كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است .

حسين زير اين بار نمي رود .

وقتي امام اين بيان را فرمودند ، برير از جا برخواست ، عرض كرد : " يا اباعبدالله خدا را شكر كه خدا سرما منت گذاره در اين مقطع زماني ، ما راه حق را پيدا كرديم .

اي حسين دست از دامنت بر نمي دصورت پذيرم به هر صورت بهتو تا بخت مني هرگز نخسبم تو تا عهد مني هرگز نميرم برير در شب عاشورا مبزرگوار ، قاري قرآن كه از تايكي از موارد شب عقطعي از شهادت بدون استثنا فردا تمام آنهايي كه اينجا جمع شده ايم به شهادت مي رسيم كه قاسم عرض كرد : " يا عم و انا في من يقتل ؟ عمو من هم جزو كشته هايم ؟ فرمود : " بله عزيزم بعد از آني كه مبتلا به بليه عظيمي مي شوي " .

بعد از آني كه مواضع مشخص شد ، و با علم به شهادت ثابت قدم ماندند ، بنا شد يك خيمه اي سرپا كنند ، اين عزيزان در آن خيمه نظافت كنند ، سر و رويشان را اصلاح كنند و خودشان را آماده براي شهادت و رفتن به بهشت كنند .

برير دم در اين خيمه ايستاده ، مثلاً آرايشگاه ، حمام فرضاً ، ايستاده دم در و نوبت به اين هفتاد و چند نفر مي داد كه آقا حالا شما برو ، آقا زود باش معطل نكن ، در ضمن هر كسي هم مي رفت تو خيمه بيرون مي آمد ، برير با او شوخي مي كرد ، حور العين منتظرتان هستند و از اني حرف ها ، بذله گويي مي كرد و مي خنديد .

يك كسي به او گفت : برير ! گفت : بله ، گفت : چه شده امشب شوخي مي كني و مي خندي ؟ گفت : چرا نخندم ؟ گفت : آخر شب عاشورا و خنده ؟ مگر نشنيدي امام چه فرمودند ؟ گفت : چه مي فرمودند ؟ گفت : امام فرمودند : " فردا تمام ما در اين صحرا به شهادت مي رسيم " .

گفت : خوب بنده خدا ، من هم اتفاقانمي ش؟ براي همين سخن اباعبدالله الحسين اسخبر مسرت بخش به ما داده اند كه فرموده اند : فردا راحت مي شويم ، " بدين مژده گر جان فشانم رواست : " راستي هر كسي بميرد يا كشته بشود راحت مي شود ؟ اين حرف غلط چيست ، مردم ما مي زنند ؟ مخصوصاً بيما رهايي كه بيماريشان طول بكشد .

دو سه سال يك بنده خدايي ناتوان مي شود بين زن و بچه اش ، وقتي مرد ، خلق الله مي گويد : حاج حسين آقا مرد ؟ مي گويد بله راحت شد .

چرا مي گويي راحت شد ؟ تو خبر داري بعد از مردن او راحت است ؟ پرونده اش پاك است ؟ نقطه سياه ندارد ؟ دروغ و دغل ندارد ؟ وزد و وبال ندارد ؟ ستم به كسي نكرده ؟ مال كسي را نخورده ؟ حق كسي را نبرده ؟ فقط مي نشيني و مي گويي راحت شد ؟ از دوزخ به بهشت رفت ، از گور به خانه ، اينها چيست مي گوييد شما مردم ؟ كسي را مي تواني بگويي بعد از مرگ راحت شد كه مطلع باشي به سوي بهشت رفته و مشكلي از نظر حقوق مردم و خدا ندارد .

ببين ، برير لبخند مي زند ، زهير و حبيب ابن مظاهر لبخند مي زنند چون مي دانند بعد از شهادت راحتي است ، بعد از مرگ بهشت و رضوان خدا است .

علامه مجلسي مي گويد : شب عاشورا وقتي آقا فرمود : فردا همه كشته مي شويد ، آنهائي كه علم به شهادت داشتند و ماندند ، حسين " عليه السلام " جا و مكان آنها را به آنها نشان داد .

يعني ديدند در اين دنيا ، فرشتگان ، حورالعين و قصرهاي بهشت را ، بعضي يك چيزي اضافه مي كنند كه من سند آن را نديده ام ، مي گويند : " آقا دو انگشت خود را باز كرد و فرمود : نگاه كنيد تك تك ، نگاه كردند ، فرمود : آن قصر توست ، آن بهشت است ، آن حوض كوثر است ، در اين دنيا ، ابا عبدالله " عليه السلام " شب عاشورا " و از لفت الجنة للمتقين " را نشان داد " بله اين شهدا ديگر راحت از دنيا مي روند .

اما درحق هر كسي نگوييم كه فلاني مرد و راحت شد ، مگر آنكه مطلع از وضع او باشيم ، براي همه طلب خير كنيم .

اين هم يك مورد ديگر كه باز نام برير در تاريخ آمده است .

برير در طلب آب براي اهل بيت " عليه السلام " يك مورد ديگر هم عرض كنم و دعا كنم .

برير چون پير مرد و مسن و محترم و قاري قرآن است ، مورد اعتماد حسين مي باشد ، وقتي شنيد صدا گريه وناله العطش بچه ها مي آيد ، در مدتي كه آب در حرم ناياب شده بود شرفياب شد خدمت امام " عليه السلام " ، آخر از امروز و امشب هفتم محرم آب در حرم امام حسين ناياب شده است .

برير گفت : خيلي ناراحت شدم ، آمدم خدمت اباعبدالله عرض كردم : آقا ما زنده باشيم و بچه هاي تو از تشنگي فغان بزنند و ناله كنند علي القاعده فرمود باشد : " برير چه مي توان كرد ، خدا براي ما اين سرنوشت را رقم زده ، ما هم تسليم خواست خداوند هستيم " .

عرض كرد : درست است شما مي توانيد صبر كنيد ، اما براي ما غير قابل تحمل است .

اگر اجازه بدهيد من يك ملاقاتي با پسر سعد مي كنم .

امام فرمود : " مختاري ، مسأله اي نيست ، يعني من اميدي به پسر سعد ندارم .

در جبين او نور رستگاري نيست .

خيلي من نصيحتش كردم ، فكر نمي كنم تو بتواني در او نفوذ كني و اثر بگذاري " .

عرض كرد : آقا قربان تو بروم ، شما به من اجازه بدهيد ، حالا بر فرض من بروم موفق هم نشوم كه آب بياورم ، وجدانم كه راحت مي شود ، حداقل مي گويم يك كاري كردم و به نتيجه نرسيد ، اينكه مسأله اي نيست .

اگر شما اجازه بدهي من يك ملاقات و مصاحبه اي با او مي كنم .

امام فرمود : مختاري ، آقا اجازه داد .

ملاقات برير با عمر سعد برير مي گويد : من از لشكر امام حسين جدا شدم و آمدم نزديك لشكر پسر سعد ، مأمورين يا دژبانان آمدند نزد من پرسيدند : برير چه كار داري ؟ گفتم : من با اميرتان پسر سعد كار دارم ، چون پير مرد محترمي بود ، راه را باز كردند و برير را هدايت كردند نزد ابن سعد ، برير مي گويد : وقتي وارد شدم در سراپرده و تشكيلات پسر سعد ، خيلي ناراحت شدم اي كاش نرفته بودم ، ديدم خيمه اين مردك را كنار شريعه فرات زده اند ، آب مثل شكم ماهي موج مي زند ، آب خنك و گوارا ، علي القاعده ، نحوه اي خيمه را قرار داده بودند كه وقتي آب روي هم مي غلطيد ، توليد نسيم خنك مي كرد ، و نسيم داخل خيمه ابن سعد مي شد ، پسر سعد در يك فضاي تميز ، استراحت كرده بود آن چه مرا بيشتر آزرده كرد ديدن كوزه ها و سبوهاي بزرگي كه پر از آب كرده بودند ، شب تا به سحر در مسير نسيم گذارده ، آب خنك شده و پس كوزه عرق كرده بود .

خشم عمر سعد به برير نگهبان ها پرده را بالا گرفتند ، من داخل خيمه پسر سعد شدم ، ديدم پسر سعد روي يك تشكي لم داده بود و انواع شربت آلات و وسايل پذيرايي جلويش آماده بود ، به قدري ناراحت شدم كه وقتي وارد شدم سلام نكردم .

ابن سعد خوب مرا مي شناخت ، به من گفت : برير ! گفتم : بله ، گفت : من شنيده ام تو قاري قرآني ، سوابق درخشان و خوبي داري ، و جيه المله هستي ، يك مرد با حيثيتي كه از تابعين مي باشي ، از نزديكان به خاندان عص؟ گفتم : چنيستم [8] .

من مسلمان نيستم ! كه با همه چي سازگار است ؟ چه كسي اين اسلام را آورده ؟ آخر خود گول زدن تا كي ؟ آيا خدا و پيغمبر و اولياي اسلام ، فقط چشم به راه يك سر تكان دادن ما و يك سجده و يك ركوع خشك خالي ما هستند ؟ همين است اسلام ؟ آيا اسلام روي معاملات و داد و ستدهاي ما ديگر كاري ندارد ؟ روي زبان من كارايي ندارد ؟ اسلامي كه نتواند دست و پاو زبان و موي سر خانم و دست و پاي نيم عريان و فاسلام دلمان رگر مسلماني از آن است كه حافظ دارد واي اگر از پس امروز بود فردايي پسر سعد با اين همه جنايت با بي شرمي و بي حيايي ، به برير كه از قاريان قرآن است ، اعتراض مي كند مي گويد : برير چرا سلام نمي كني ؟ مگر من مسلمان نيستم ؟ " اي وقيح بي شرم ، اي احمق نادان ، هنوز هم خودت را گول مي زني ؟ تمام گناهان را مرتكب مي شود و نمي خواهد باور كند اينها اسلام نيست .

اين چه اسلامي است كه باهمه چيز سازگاري دارد ؟ به قول مثنوي مي گويد : ظاهر مسلماني " يك بنده خدايي ديد جوانها خالكوبي مي كنند ، آمد پيش خالكوب ، گفت : مي شود عكس يك شير دم دار سم دار و گردن كلفت ، روي بازويم بكوبي ؟ گفت : آقا تحمل نمي آوري ، گفت : نه ، تحمل مي كنم ، چند مي شود پولش را پيش مي دهم .

گفت باشه حالا اگر تحمل كردي بعداً پولش را بده .

آستين را بزن بالا ببينم .

زد بالا ، يك دسته سوزن تيز دست گرفت .

مي خواست بزند گفت كجاي شير است ؟ گفت : اين دمش است .

گفت : نه ، دم نمي خواهد ديگر ، خيلي خوب ، دوباره خواست بزند گفت كجا است ؟ چشمش است ، گفت : نه نه چشم هم نمي خواست نه سر هم نمي خواهد .

گفت : ول كن بابا حوصله داري ، دلت را بشير بي دم و سر و اشكم كه ديد ؟ اين چنين شيري خدا كي آفريد ؟ دروغ مي گويد در روز روشن ، بي انصافي مي كند ، نه پاهايش جوراب حسابي است .

نه رو مي گيرد .

صورتش را آرايش كرده ، بد حجاب است ، بعد هم مي گويد : خدا انشاءالله آدم را حفظ كند ، آبروي مردم را مي برد و مي گويد مسلمانم ، به چه چيز دل خوش كرده اي كه مسلماني ؟ نمي خواهم مأيوستان كنم اما اسلام يك سلسله قواعد و قوانيني است كه رسول الله " صلي الله عليه و آله " از طرف خداوند براي سعادت دنيا و آخرت آورده ، پس بدون كم و زياد بايستي مورد اجرا و عمل قرار بگيرد نه اينكه " يؤمنون ببعش و يكفرون ببعض " .

اين جا حالش را نداريم ، ولش كن ايمي خوريم .

آن پولندارد .

امام صادق مي فرمود : من پول [9] بي انصافي را نمي خورم ، ولي مدعي شيعه امام صادق مي خورد ، يك كوزه آب هم بالايش ، توجيه مي كنيم .

اما نماز را مي خوانيم .

اگر سينه زني تا دو بعد از نيمه شب نباشد ، نماز صبح خودمان را هم مي خوانيم و مي كنيم .

اين چكه نه حيا دارد و نه حجاب دارد نه انصاف دارد نه مروت دارد .

اين كه اسلام نيست ، بلكه اسلام حلال دارد ، اسلام حرام دارد ، عدل دارد ، مروت دارد ، انصاف دارد .

يك خردل مال حرام مورد توجه است ، يك كسي آمده بود خدمت كه بهتازهفرماوحي لها | يومئذ يصدر افمن يعمل مثقال ذرة خيراً يره | و من يعمل مثقال ذره شرا يره " .

اين عرب ، اهل زبان است ، خوب آيه را فهميد .

گفت : يا رسول الله مثقال ذره هم حساب دارد ؟ پيغمبر فرمود : بله مثقال ذره هم حساب دارد با دو دست زد تو سرش ، از مسجد زد بيرون تو بيابان مي گفت : آه مثقال ذره ! من چه كنم با فرداي قيامت و اين پرونده و وزر و وبال مردم [10] گر پر بگشود دارم همچو كبك كوهساري طعنه زن بر لانه مرغ گرفتاري نباشم گر كه نتوانم ستانم داد مظلمومي ز ظالم باز آن خواهم كه همكار ستمكاري نباشم فرياد العطش از امروز هفتم محرم صداي العطش در خيمه هاي حسين به گوش مي رسد ، بي آبي مشهود است .

همه صورت ها تفتيده و لب ها تبخال برداشته ، هوا به شدت گرم است ، مخصوصاً بچه شيري ها مادرهاي غصه دارد شير ندارند آنها راشير بدهند .

تا روز عاشورا " علي اصغر " از شدت عطش از علايم حيات برايش دگر يچزي باقي نمانده .

حسين آمد كنار خيمه خداحافظي كند ، ديد ، رباب ايستاده ، علي اصغر روي دستش ، اما اين بچه از شدت عطش ديگر حال گريه كردن ندارد ، حال ناله زدن و دست و پا زدن ندارد " أما ترونه كيف يتلظي عطشا" آيا نمي بينيد فقط هر به چه لحظه دو لب خشكش را از روي هم باز مي كند ، شايد امام فرمود : " رباب بده بچه ام را " ، بچه را گرفت ، بچه سر نمي گيرد ، سر روي گردن خم شده ، حسين " عليه السلام " آمد مقابل لشكر فرمود : مردم ، اگر به من رحم نمي كنيد ؛ به اين بچه رحم كنيد .

" ان لم ترحمودارد يا كه سر بلكه بس افسرده است آه ندارد راه دهيد آنكه را پناه ندارد حسين " عليه السلام " پيغام داده به وسيله سكينه ، سكينه جانم به شيعيانم بگو: روز عاشورا نبوديد كه براي بچه ام آب طلب ميتنظروني كيف استسقي لطناله مرغ ، اثر در دل صياد نكرد پر و بالش نگشود از قفس آزاد نكرد همان طوري كه بچه روي دست آقا بود ، يك وقت آقا ديد بچه دست و پا مي زند ، نگاه كنند ببينند گالطفل من الأذن ، الي الأذن ، گوش را پاره كردند " [11] امام باقر " عليه السلام " مي فرمودند : " سيد الشهداء اين خونها را مي گرفت به آسمان مي پاشيد " .

شايد يك قطره از اعالم آماج تير شد آتشرفتي استاره شاي تشنه و بودي دو سه روز ميهمان ما را ناخورده غذاي ميزباني رفتي آن قدر مصيبت ، سخت است كه خدا حسينش را دل داري داد .

حسين صورت به صورت علي اكبر گذاشت ، خدا سفارش به صبر نداد و اين جمله نيامد .

اما وقتي علي اصغرش را روي دستش كشتند ، فنودي من الهواء ، دعه يا حسين فان له مرضعاً في الجنة ؛ يكي بين زمينكن ، ما بچه ات را مي دهيم در بهشت شبدهند [12] " " لا حول ولا قوة الا بالله العلي العظيم " -------------------------------------------------------------------------------- [1] لهوف ، ص 69 [2] منتهي الامال ، ص 244 و منتخب التواريخ مي نويسد : عثمان بن عفان را مصريان در خانه محاصره كردند و حتي آب را از او منع كردند .

خبر حضرت ناراحت شدند و آب بدشمنان علي " عليه السلام " كه در طول تاريخ از هر فرصت كوچك و بزرگي بر عليه آن حضرت سوء تبليغ مي كردند شايع كردند كه عثمان با رأي علي " عليه السلام " با لب تشنه كشته شده پس بايد با او و فرزندانش تلافي كرد .

بالنتيجه در طول تاريخ در پرتو اين اتهام واهي قتل و غارت و جنايات بسياري مرتكب شدند تا فاجعه عظيمي و داهيه كبرائي كه در كربلا به وجود آوردند ، مناقب مي گويد : سه شبانه روز قبل از شهادت سيد الشهداء آب را به روي اهل بيت بستند .

گاهي چاه حفر مي كردند اما دشمن مطلع مي شد آن چاه را پر مي كرد .

امام سجاد " عليه السلام " مي فرمايند : شب عاشورا علي اكبر " عليه السلام " با پنجاه نفر وارد شريعه فرات شدند و آب براي اهل بيت حرم بردند .

از مصباح كفعمي منقول است كه سكينه " عليهماالسلام " فرمودند : وقتي كه در قتله گاه بدن پدرم را در آغوش گرفته و از بسياري گريه بيهوش شده بودم ، اين شعر را از پدرم شنيدم " شيعتي ما ان شربتم ماء عذب فاذكروني - او سمعتم بغريب او شهيد فاندبوني " .

يعني شيعيان من هر وقت آب گوارا نوشيديد ياد من كنيد ؛ و هر گاه غريب و شهيدي شنيديد " براي شهادت و غربت حسين " ندبه و زاري كنيد .

[3] سماوي در شخصيت برير پس از معرفي او مي نويسد : برير قاري قرآن بود و در سال شصت كه مكه و مدينه بعد از مرگ معاويه پر انقلاب بود از عراق و كوفه به مكه آمد چون از قضاياي حضرت ابا عبدالله الحسين " عليه السلام " مطلع بود آمد تا در آن موقعيت حساس كنار امام باشد و حضرت حسين را ياري كند آن چنان همراه كاروان امام شد تا در كربلا[4] ابن عباس مي گويد : از علي " عليه السلام " شنيدم كه مي فرمود : " لو شئت لا وقرت سبعيني بعير دمن تفسير الفاتحه" كان النبي " عليه السلام " اذا انزل عليه الوحي ليلاً لم يصبح حتي يخير به عليا و اذا نزل عليه الوحي نهار ألم يمس حتي يخير به عليا " مناقب ، ج 1 ، ص 258 " و " حلية الالياء " .

[5] قرآن كريم ، در ابتدا بدون نقطه و اعراب و ساير علائم و نشانه ها بود كاتبان وحي قرآن را با همان رسم الخط رائج آنروز مي نوشتند و چون قرآن را از زبان رسول خدا " صلي الله عليه و آله " مي شنيدند كمتر در قرائت دچار لغزش مي شدند اما پس از رحلت رسول الله " صلي الله عليه و آله " و پيشرو اسلام ( در كمتر از نيم قرن در نصف جهان آن روز اسلام پيش رفت ) لذا بسياري از مسلمين غير عرب و حتي اقوام عرب زبان نمي توانستند قرآن غير معرب را صحيح بخوانند بدينجهت اميرالمؤمنين علي " عليه السلام " قواعد و قوانيني را براي صحيح قرائت كردن قرآن مقرر و وضع فرمودند .

و به ابوالاسود دؤلي آموزش دادن و او با كمك شاگردان ، قرآن را اعراب و علامت گذاري كردند رجوع شود به 1- " المصاحف " السجستاني 2- " الاتقان " جلال الدين سيوطي 3- " تاريخ قرآن كريم " دكتر حجتي .

[6] برير دايي ابواسحاق سبيعي است " مجمع البحرين " در ماده عمر مي نويسد : " عمر و بن عبدالله سبيعي كه ملقب به ابواسحاق سبيعي است و از تابعين است وي داراي كتاب قضايا و احكام است كه آن را از علي بن ابي طالب " عليه السلام " و حسن بن علي " عليه السلام " روايت مي كند كتاب او نزد اصحاب از اصول معتبره است ؛ اين مرد چهل سال با وضوي عشا نماز صبح خواند و قرآن را در يك شب ختم كرد و در زمان او عابدتر از او در حديث موثق تر از او نزد خاص و عام نبود .

وي از ثقات علي بن الحسين " عليه السلام " است در آن شبي كه علي " عليه السلام " به شهادت رسيد به دنيا آمد و عمر پربركتش به نود سالگي رسيد ، وي از اهالي ه مدان است " علامه كمره اي " مي گويد : به عقيده ما اين كه شب تولدش شب رحلت حضرت علي " عليه السلام " باشد صحيح نيست ، زيرا حسين بن هاشم از ابوعثمان دوري از ابو اسحاق سبيعي نقل مي كند كه روز جمعه بود ، من به گردش پدر سوار بودم و علي " عليه السلام " در مسجد خطبه مي خواندند در حالي كه با آستين مبارك خود را باد مي زدند من گفتم : بابا ! علي " عليه السلام " از گرما ناراحت شده ؟ گفت : نه، علي " عليه السلام " به سرماو گرما ناراحت نمي شود وليكن پيراهن خود را شسته ، هنوز آستينش تر است و لباس غير از اين ندارد .

آستينش را حركت مي دهد تا خشك شود .

و باز هم با واسطه از ابي اسحاق نقل مي كند كه گفت : پدرم مرا بلند كرد كه علي " عليه السلام " را ديدم كه موي سر و صورت نازنينش سفيد ، دو شانه اش پهن و گشاده بود .

[7] باب اول انجيل لوقا آيه 15 : مدح يوحنا را براي پدرش ذكريا نموده است زيرا كه او در نزد خداوندگار بزرگ مي شود وشراب و خمر نخواهد آشاميد و هم از شكم مادر خود به روح القدس مملو خواهد گرديد .

باب اول در انجيل يوحنا : در آيات 1 تا 9 آمده است كه شب عروسي بود حضرت مريم به پسرش عيسي گفت : پسر جان مشروب كم آورده ايم ، گفت : آن كوزه آب را بياوريد ، شش تا كوزه آب آوردند مسيح معجزه كرد و آب تبديل به شراب شد ، ببينيد چه تهمت ناروا به پيغمبر خدا مي زنند در انجيل برنابا ، باز يكي از معجزات حضرت مسيح را اين موضوع مي داند .

[8] محمد بن طلحة و علي بن عيسي اربلي مي گويد : وقتي عطش در كربلا به اهل بيت زور آورد ، برير بن خضير كه زاهد وقاري قرآن"بود با اجازه از اباعبدالله الحسين " عليه السلام " نزد ابن سعد آمد و در وقت ورود به او سلام نكرد ، عمر گفت : آيا من مسلمان نيتسم كه خدا و پيغمبر را مي شناسم ؟ پس چرا سلام نمي كني ؟ برير گفت : اگر منمي شدي .

از ايحيوانات اهلي و وحشي مي آشامند ، فرزند پيغمبر " صلي الله عليه و آله " از تشنگي جان مي دهند و تو مانع شده اي بين آنان و فرات .

پس از اين مذاكره ابن سعد سر به زير انداخت ، آنگاه سر بلند كرد و گفت : مي دانم كه آزار فرزندان پيغمبر " صلي الله عليه و آله " حرام است ، ولكن اي برادر همداني از دلخواه خود نمي توانم دست بردارم تا شاهد باشم ملك ري را به ديگري وا گذارند .

برير با نااميدي نزد حسين " عليه السلام " آمد و عرض كرد : اي پسر رسول خدا " صلي الله عليه و آله " عمر بن سعد براي حكومت ري تن به كشتن تو داده است .

[9] علامه مجلسي " رحمة الله " نقل مي كند : معتب ناظر خرج امام صادق " عليه السلام " بود گفت : يكي از سالها در شهر مدينه خشك سالي و كم ارزاقي بود و قيمت رو به فزوني گذاشت .

امام صادق " عليه السلام " به من فرمودند : وضع شما از نظر ارزاق چگونه است ؟ عرض كردم : به حمدلله آذوقه به قدر كفايت داريم و تا موقع محصول جديد كه جنس جديد به بازار آيد نيازي به ارزاق نداريم .

امام صادق " عليه السلام " فرمودند : آنچه در انبار موجود است ، از انواع ارزاق و مواد غذايي و مصرفي مورد نياز مردم را در بازار و ميدان عمومي شهر در معرض فروش بگذار ، گفتم : يابن رسول الله زمينه اجناس كم ياب است اگر اين ارزاق را به قيمت روز بفروشيم ديگر اميد به خريد به اين قيمت و اين نوع جنس را نداريم .

امام صادق " عليه السلام " فرمودند : تو بفروش از فردا مانند همه مردم و بندگان خدا به قدر مايحتاج به قيمتي كه مردم مي خرند تهيه مي كني ، و معتب مي گويد ؛ امام صادق " عليه السلام " فرمودند : ناني كه تهيه مي كني از گندم خالص نباشد ، نصف گندم و نصف جو ، چون دوست دارم راه اقتصاد و صرفه جويي را از دست ندهم ، تا خداوند تعالي ببيند كه قدر نعمتهاي او را دانسته ام و يا بندگان خدا در همه حال موافقت كرده ام .

[10] " سفينة البحار - قرء " روي ان رجلاً تعلم القرآن فلما انتهي قوله ص : " فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره " قال يكفيني هذه و انصرف ، فقال رسول الله " صلي الله عليه و آ له " : " انصرف الرجل و هو فقيه " [11] سيد در لهوف در نقل ديگري مي فرمايد : فتقدم الي باب الخيمه و قال " عليه السلام " لزينب ناوليني ولدي حتي اودعه فأخذه و أومأ اليه ليقبله ، فرماه حرمله ( لعنة الله عليه ) بسهم فوقع في نحره فذبحه فقال لزينب خذيه ثم تلقي الدم بكفيه فلما املاء رمي بالدم نحو السماء يعني حسين آمد خيمه و به زينب فرمود : بچه ام را بده تا با او وداع كنم ، چون او را گرفت و خواست علي را ببوسد كه حرمله تيري بر گلوي علي رها كرد و گلوي او را پاره نمود ، به زينب فرمود او را بگير بعد خونها را در دو دست مي كرد و به آسمان مي پاشيد .

شهادت مظلمومانه علي اصغر " عليه السلام " اثبات كننده تمام مظلموميت حسين " عليه السلام " در كربلا است : اگر فرضاً مظلموميت صد درجه داشته باشد كه شهادت جوانان آل محمد و اصحاب و ياران درجاتي از آن را طي كنند ، با شهادت علي اصغر با آن كيفيت براي هر انساني ولو متدين به ديني هم نباشد تمام مظلموميت اثبات و روشن مي شود ، معروف است كه گاندي رهبر هند كه منجي هندوستان از زير چكمه استكبار جهاني است و محبوب آزادي خواهان مخصوصاً ملت هند است ، وقتي تاريخ كربلا را بررسي كرد و شهادت مظلمومانه علي اصغر را خواند ، گفت : " اي حسين ، اي مظلوم ، اگر در كربلا هيچ يك از ياران و عزيزانت كشته نمي شدند فقط كربلا بود و شهادت علي اصغرت ، براي اثبات مظلوميت تو كفايت مي كرد " در سال چهل و چهل و يك ، من در دارالايمان يزد دو ما ه محرم و صفر منبر مي رفتم ، مردم يزد از دوستخامس آل عبا مي باشند بسياري در تكايا ، مساجد ، مخصوصاً منازل برقرار مي كنند ك يكي از مجالس كه روزها منبر مي رفتم منزل مرحو مآقاي نقدي ، بود روز عاشورا از سر صبح خطباي به نام آن منطقه از جمله مرحوم حجة الاسلام وزيري ذكر مصيبت از علي اصغر فرمودند .

من هم ذكر مصيبت از علي اصغر " عليه السلام " كردم ، بعد از منبر داخل اطاق رفتم ، جمعي نشسته بودند از جمله پيرمرد محاسن سفيدي ، صاحب خانه ، در حالي كه به پيرمرد اشاره مي كرد ، گفت : اين آقا رئيس گبرهاي يزد است ، من با تعجب به او نگاه كردم چون ديدم ، اولاً ، گريه بسيار كرده و ثانياً ، گبر و مجلس عزاداري حسين ! به او گفتم : " شما مگر در مجلس عزاي امام حسين ما شركت مي كنيد .

پير گبر گريان گفت : " آقا ببخشيد حسين مظلوم متعلق به يك قوم و ملت نيست ، حسين متعالق به بشريت است به علاوه امام حسين داماد ايران است " و بعد سر به ديوار گذارد و بلند صيحه كشيد ، يا حسين گفت و همه مجلسيان ، صدا به گريه بلند كردند .

" نوبختي در كتاب فرق الشيعه مي گويد : مادر حضرت علي بن الحسين كنيزي بود كه او را سلافه مي گفتند و قبل از اسير شدن نامش " جهانشاه " بود و او دختر يزد جرد بن شهريار بن كسري پرويز بن هرمز آخرين پادشاه ايران است " مسعودي در اثبات الوصيه " ص 139 " مي نويسد : " مادر آن حضرت جهانشاه دختر يزد جرد بن شهريار آخر ملوك فرس بود ، او و خواهرش شهربانو در خلافت عمر اسير شدند و چون عمر خواست كه آنها را بفروشد حضرت علي " عليه السلام " ممانعت كرد و فرمود : " ان بنات الملوك لا يبعن في الاسواق يعني دختران پادشاهان را در بازارها نمي فروشند .

" پس شهربانو حضرت حسين و جهانشاه را حضرت حسين " عليه السلام " به زنيت گرفتند " و توفيت في المدينه في نفاسها " .

محمد بن جرير در دلائل الامه ( ص 81 ) از مسيب بن نجبه روايت مي كند : " چون اسيران ايران را به مدينه آوردند عمر خواست زنان را بفروشد و مردان را بردگان قرار دهد و به كارهاي پست و سخت وادار كند ، از جمله در موسم حج پيران و بيماران مسملان را به دوش گرفته و طواف دهند .

علي " عليه السلام " كه در مجلس تصميم گيري حاضر بود فرمود : " قال رسول الله " صلي الله عليه و آله " اكرمواكريم كل قوم " عمر هم گفت من هم از رسول خدا شنيد ه ام " اذا تاكم كريم قوم فاكرموه و ان خالفكم " حضرت علي " عليه السلام " فرمودند : " اين اكرام است كه در حق اينان در نظر دراي ؟ من حق خود را از اين اسرا بخشيدم و آزاد كردم " سپس جميع بني هاشم حق خود را به علي بخشيدند و او هم آزاد كرد و مهاجر و انصار و عمر حق باقيمانده را به علي " عليه السلام " بخشيدند و به دست خود علي " عليه السلام " آزاد شدند ، سپس بانوان محترمه ايران به اختيار خود ، همسر انتخاب كردند و حضرت شهربانو امام حسين را ، پس حضرت اباعبدالله ( داماد ايران ) ، همسر شهربانو شاهزاده ايراني مادر امام سجاد " عليه السلام " است .

[12] لهف قلبي علي الصغير الظام - فطمته السهام قبل الفطام خدايا دلم مي سوزد براي كودك صغير عطشانم ، كه قبل از آن كه از آلجان مادر زبرم از چگدل مجروح من ابلبه كجا رفتي و رفتيچشم بگشافلاكآتش از نميشير اگر نيست تو را مهوسم بود كه تو لب به سخن بگشايبگغبغب تو تو سخن گوئي و منواي بر جان من مظلومي تو حيف اي نور دل و ديده ز محرومي تو


صادقي واعظ