مجلس پنجم
بسم الله الرحمن الرحيم
تباركت اللهم و تعاليت .لا احصي ثناءً عليك .جل عن مطارح الفكر كماله .
و تقدس عن مواقع النظر جماله .
يا ملك يا متعال ، يا ذا العظمة و الجلال ، يا موجد العلل ، يا معبود كل الملل ، يا واهب حياة العالمين ، يا ناظم السموات فوق الارضين ، يا غياث المستغيثين يا مجيب دعوة المضطرين .
نحمدك حمد الشاكرين ، و نؤمن بك ايمان المخلصين .
و نصلي علي محمد افضل الخلائق أجمعين ، و علي عترته الاطائب المطهرين و السادة المنتجبين ، القائمين علي المحجة البيضاء و القائمين علي الشريعة الغراء ، عليهم من الله أفضل التحية و الثناء ، ما دامت الارض و السماء .
قال امام المخلصين و سيد الوصين عليه أفضل صلاة المصلين : " عباد مخلوقون اقتداراً ، مربوبون اقتساراً (1) - الي آخر الخطبه .
و عليك بنهج البلاغة .
ملخص اين كلمات آن است كه مي فرمايد : شما را آوردند در اين عالم بي اختيار شماها.
البته شماها هيچ كدام در اين مطلب شك نداريد كه شماها را در اين دنيا آوردند ، بي اذن شما آوردند .
نگفتند مي خواهيم شما را به عالم دنيا ببريم .
و مكث تو در اين عالم هم ، دخلي به تو ندارد ؛ بلكه جميع آنچه راجع به بدن و خلقت تو است ، رجوع به تو ندارد : " مربوبون اقتسارا " هنوز بعد از سي چهل سال نفهميده اي غذا را كه مي خوري ، چه قسم جزء بدن تومي شود ؛ كه سه هزار جزء بدن و چهار هزار قوه داري .
مثلاً ناني كه مي خوري ، قدري بايد استخوان شود ؛ قدري پوست شود ؛ قدري گوشت شود ؛ قدري خون شود ؛ قدري مغز شود و هكذا ...
بلكه ، هنوز به كنه نفس زدن نرسيده اي كه آن " دوري " كه مي گويي باطل است ، اينجا موجود است ؛ كه تا نفس نزني ، حيات نداري و تا حيات نداشته باشي ، نفس نمي تواني زد ! به فرنگي ها اعتقاد به هم رسانيده اي كه بي سيم تلگراف [ اختراع كرده اند ] در چشم ، چيزي به قدر يك عدس قرار داده است كه در زمين ، زحل را مي بيند و لااقل از مكان تو تا آنجا ده هزار سال راه كار مي كند ! بلكه در يك چشم به هم زدن ، همه ستاره ها را مي بيند ، كه كوچكترين آنها ستاره اي مي باشد كه چهارده مقابل زمين است .
آن پي شده به قدر عدس بيش نيست مثل شبنم يخ كرده .
هنوز نمي داني چه قسم فكر مي كني ؟ به چه قسم حرف مي زني ؟ چگونه مي شنوي ؟ اينقدر حكما كه آمدند و رفتند ، هنوز ندانسته اند جاي اين فكر كجاست .
بعضي گفته اند : جاي اول دل اس كه در سينه خلق شده است .
بعضي گفته اند : محلش در دماغ است .
هنوز اين فكر را نفهميده اي چنانكه نفهميده اند ! مقصود اين است كه بداني بي اختيار آمده اي ، و بي اختيار مانده اي ، و از خودت بوجه من الوجوه مطلع نشده اي .
اين را هم بدان : بي اختيار ، و بي مصلحت تو ، تو را مي برند ! چنانچه يك دفعه اينجا آمدي ، خواهي ديد كه يك دفعه هم تو را برده اند ! حالا بيائيد فكري بكنيم كه وقتي مي رويم به كجا مي رويم ؟ ما را به كجا مي برند ؟ چطور است ؟ آنجا منزلي داريم ؟ آشنائي داريم ؟ دولتي داريم ؟ قدري در اين فكر بيفت ! هر مصيبتي ، فكرش ثمره ندارد ، مگر اين مصيبت كه واهمه اش ثمره دارد .
مثلاً فلان راه كه مي خواهي بروي دزد دارد .
هر چه فكر كني ، به حال تو نفعي نمي بخشد .
يا در فلان ناخوشي خوف داشته باشي ، فكر خوفش فائده نكند ، مگر امر آخرت كه " خوف " اصلاحش مي كند .
اين طرفي و صفحاتي مي خواهيم برويم ، چه قسم است ؟ زندگاني در او چه طور است ؟ حالا اين روزها ، روزي است براي اين كار ، اگر واهمه اش را داشته باشي ، وسيله ي تحصيل كرده ام .
اي كساني كه تا حال با خدا راهي نداشته ايد ! راهي براي شما سراغ كرده ام .
آن وسيله ، و آن راه " صاحب الوسائيل " است .
و صاحب الوسائل هو الحسين بن علي بن أبي طالب عليه السلام است .
آن جناب وسيله هاي زيادي دارد.
براي ويلانهاي آن عالم سراغ دارم صاحب مضائف را ، يعني حسين بن علي بن ابي طالب را ، كه نه مهمانخانه دارد .
در اين عالم كه بود ، چند مهمانخانه داشت .
الان در عالم برزخ نيز ، چند مهمانخانه دارد .
در صحراي محشر نيز چند مهمانخانه دارد .
در هر يك از مهمانخانه مناديها دارد ، مائده ها دارند ، شربتها دارند .
مجملاً اين مطلب تفصيلي دارد كه نه مهمانخانه حضرت در كجايند ؟ اما وسائل ، بسيارند ؛ صد يا دويست .
اما اين قدر بدانيد كه " مخالف با خدا " و " در افتادن با او " از وسائل نيست ! تا حال نشنيد ه ايم كه آن حضرت فرموده باشد معصيت خدا ، و نقض شريعت ، يا نسخ شريعت و قرآن منسوخ از وسائل حسين است ؛ بلكه خود آن جناب كلامي فرمود در ميدان ، از آن معلوم مي شود كه اينگونه امور خصمي با خدا و رسول و آن جناب است .
و آن كلام اين است كه فرياد كرد : اي مردم ! هل تطلبوني لقتيل منكم قتلته ، أو مال لكم استحللته ، أم شريعة بدلتها ، أم سنة غيرتها ، أم حرام حللته ، أو حلال حرمته ، فبم تستجلون دمي ؟ اين كلام در قيامت حجتي است بر بعضي مرتدها كه مي گويند : در تعزيه داري " دروغ " عيب ندارد ! كه كأنه نقض همه شرايع است .
مي بينيم به طنبور و غناء و بچه بي ريش و دروغ نگفتن بر خدا و رسول ، تعزيه داري مي كنند .
و از اين كلام معلوم مي شود كه هر كس اين امور را مرتكب شود ، و حلال بداند ، خونش حلال مي شود .
حالا تو مي خواهي به اين چيزها توسل بجوئي ؟ نمي شود.
باري ، وسايل سيدالشهداء عليه السلام بسيار است ، و " معصيت خدا " در آنها نيست .
امر دين به هواي دل ، به هواي لوطي بازيها ، درست نمي شود .
اگر چنين بود ، چه ضرور كه اينگونه امور و اقع شود و چرا بايد آن سرور متحمل اين مصائب بشود ! خودش در ميدان بيفتد ،خواهرش بر شتر سوار شود .
اينها براي بي ديني نبود .
و اگر چنين است كه شما فهميده ايد - كه براي بي ديني بود - تحمل اين مشاق لزومي نداشت ! مجملاً ، امروز ، مقصودم بيان مرتبه سيدالشهداء عليه السلام است ، نه مرثيه خواني .
وسايل سيدالشهداء را بگويم و بشمارم ؛ هر كدام منادي دارند جلي .
يكي ندايش از جانب خداوند عالم است .
منادي بعضي پيغمبر است.
منادي بعضي جبرئيل امين است .
منادي بعضي حضرت اميرالمؤمنين است .
منادي بعضي خود سيد الشهداء است .
منادي بعضي عليا مكرمه جناب زينب است .
هر كدا منادي دارند .
اين " وسايل الحسينيه " هر كدام ندائي دارند .
بلكه امروز ، قدري از اين وسائاين توسل هم عقدي دارد ، و صيغه ايجادارد .
قباله هم دارد.
ببينيم اين عقدها را مي بنديم ؟ صيغه ايجابش از ماست .
امروز از روي راستي توجه كنيم به ايجاب - كه الان در يكي از مضيفهايش به ما نگاه مي كند - و عرض مي كنيم : يا اباعبدالله اني أتوسل بك الي الله .
او هم قبول مي كند .
توسلاتش اقسام دارند .
مثلاً " گريه " يكي از وسائل الحسينيه است .
حالا اين گريه خودش اقسام دارد .
وقتي كه مي خواهي قباله اش را بنويسي ، در دفتر اعمال نوشته مي شود ؛ مثل قباله معاملات كه در او مي نويسند : خريد فلان ، از فلان، فلان خانه را ، به فلان مبلغ ، به فلان شرط .
حالا مي گويم : حضرت حسين عليه السلام مشتري است ؛ از كه مي خرد ؟ از اين بايع غرق شده درياي گناه ، بنده روسياه ، سوخته غضب إله ! چه مي خرد ؟ در اين يك وسيله اش ده قسم گريه و اندوه از تو مي خرد : يك مرتبه اين است كه همين " مهموم " مي شوي ، بدون گريه كردم .
و مرتبه ديگر از تو مي خرد از اين بالاتر را كه " وجع قلب " است كه دلت به درد مي آيد براي آن حضرت ، اين را هم مي خرد ! يك مرتبه بالاتر مي رود .
اشك در چشم مي گردد ، اما بيرون نمي آيد ، اين را هم مشتري است ! اينها همه مضمون حديث است ، جعليات نيست .
هرگاه اينقدر باشد كه اشك از چشم بيرون مي آيد ، هر چند جاري هم نشود ، مي خرد .
وقتي كه جاري بر صورت شد ، مي خرد .
اگر بر صورت جاري شد ، و گذشت بر محاسن افتاده ، مي خرد .
اگر از محاسن بگذرد ، بر سينه جاري شود ، مي خرد .
زياد بشود .
بيايد تا به دامن ، مي خرد .
همه اينها نص دارند ، و هر يك اجر دارد ، كيفيتي دارند .
(2).
ناله همراهش باشد ، اجري دارد .
صدا به ناله بلند كردن ، كيفيتي دارد .
نعره زدن همراهش باشد ، كيفيتي دارد .
مرتبه دهمي اين مراتب در حديث ابوذر است .
حتي تزهق أنفسكم ؛ گريه كنيد تا نزديك باشد جان شما از بدن بيرون بيايد (3) اي برادران ! ببينيم چه كار براي سيدالشهداء كرده ايم ؟ كلمه اي از يزيد پليد حكايت شده است .
هر وقت مي بينيم ،از تعزيه داري خودمان حيا مي كنم ؛ كه گويا خاطرم مي آيد وقتي كه حكم كرده بود سر آن حضرت را بر در خانه آويخته بودن ، همين كه هند - زوجه او - معلومش شد كه چنين كرده است ، با سر بي چادر آمد در مجلس عام ف فقره اي را گفت : مضمونش آن است كه اي يزيد ! آيا سر حسين پسر فاطمه را بر در خانه آويخته اي ؟! يزيد برخاست ، رداي نحسش را بر هند كشيده گفت : بر گرد .
و حكم كرد سر مقدسش را پائين آوردند .
محل شاهد اين كلام است .
گفت : اي هند ، برو در خانه بنشين .
پسر زياد را خدا لعنت كند .
أعوذ عليه من هذه الفضيحة .
برو گريه با ناله كن ! (4) يزيد مي گويد به هند : برو گريه با ناله كن بر حسين عليه السلام و ما چنين مصيبت داري كنيم ؟! قباله تمام نشد .
هذا ما اشتري ...
او مشتري است او هم بايع ثمن اين اشك چشم .
خيال نكنيد اين اشك ها كه جاري شد خشك مي شود .
نه چنين است ! اشك بر مصيبت سيدالشهداء - كه " علي ما أصابه " باشد ، نه بر هر دروغي ملائكه اي خدا خلق كرده كه آن را جمع مي كنند ، ور در ميان قوارير بهشتي مي كنند .
" فيد فعونها الي خزنه الجنان فيمزجونها بماحيات بهشتي را ممزوج مي كنند .(5) ثمن مي بينيم كي مي دهند .
ثمن اين متاع ، نقدي دارد كه مي فرمايد : " ألا و صلي الله علي الباكين علي الحسين رأفة و شفقة " كه خدا بر تو صلوات مي فرستد .
اين نقدش ؛ اما باقي ثمن قسط به قسط به تو مي رسد .
چند قسط دارد : يكي وقت احتضارت ؛ يكي وقت دخول قبر ؛ يكي وقت ساكن شدن در قبر ؛ يكي وقت بيرون آمدن از قبر .
تا قسط آخري مجملاً از وسيله ها چيزي نشمرده ام .
صد تا دويست تا كه گفتم ، وسيله اولي آنها " شهادت " است در ركاب آن جناب .
چون كه هيچ پيغمبري و امامي ، در ميدان شهيد نشد .
يحيي را در طشت سرش را بريدند .
حضرت امير عليه السلام در محراب شهيد شد .
حضرت حسن عليه السلام در حجزه به سم شهيد شد ...
در ميدان شهيد شدن مخصوص آن جناب است .
و اين وسيله منحصر است در هفتاد و دونفر كه اسمهاشان در صحيفه حسبدانامامي در او ثبتامامت رسيد ، بايد گشوده ، بخواند ، و به تكليفش عمل كند .
و همه در آورنده ، عمل كردند .
و حضرت حسين عليه السلام هم صحيفه داشت .
در آن نوشته بود : ياحسين إشر نفسك لله ، يعني : جان خود را بفروش .
و قاتل حتي تقتل مقاتله كن ؛ تا كشته شوي .
و أخرج بأقوام للشهادة : چند نفر را كه مخصوصند ببر ، تا شهيد شوند لا شهاده لهم الا معك (6) .
اين يك وسيله ، وسيله ديگر مماثل است با ثواب شهداء كه اگر تحصيل كني اين مقام را ، به مثل مقام آنها به تو بدهند .
وسيله ديگر ، " مشاركت" است .
در حديث جابر است چون آمد به زيارت سيدالشهداء عليه السلام كه اول كسي بود كه به زيارت حضرت آمد به كربلا .
و شبهه اي درخوبيش نيست ؛ چرا كه معذور بوده است ، و نابينا بوده ، جهاد از او ساقط بود .
اينها احكام خدائي اند .
مردم باريچه مي دانند ! اگر سيدالساجدين هم ناخوش نبود ، آن جناب هم تكليفش جهاد بو .
بايد ناخوش شود كه بماند .
با آن ناخوشي شنيده ايد كه يك دفعه ، يا دو دفعه ، به ياري پدر بزرگوار آمد .
(7) باري ، جابر آمد به زيارت سيد الشهداء عليه السلام در روز اربعين ، اين چنين مي فهمم از بعض روايات كه آن نابينا از " مدينة طيبة " تا " كربلا " هم پياده آمده بود.
عصاكش او " عطيه" بوده است .
محل شاهد را مي خواهم بگويم ، اما كيفيت زيارتش باشد .
باري ، آن وقت موضع حرم محترم صحرائي بود .
اثر قبري هم بود .
شايد خاكي هم سر قبر مطهر بالا آورده بودند.
با عطيه گفت : مرا ببر دستم را بگذار بر قبر .
مي گويد : چنين كردم .
سه مرتبه گفت : " يا حسين ! " و غش كرد .
و بعد به هوش آمد ، زيارتي كرد .
بعد صورتش را برگردانيد شهدا را زيارت كرد گفت : أشهد لقد شاركنا كم فيما أنتم فيه ؛ يا آنچه نزديك به همين فقره است .
حاصل مضمون : بدان كه ما با شما شريك شده ايم .
عطيه مي گويد : خدمت آن جناب عرض نمودم كه چگونه ما با آنها شريك شده ايم ؟ و حال آنكه آنها كشته شده اند ، بدنهاي ايشان پاره پاره شده است ، اطفال ايشان اسير شده فرمود : شنيدم از حبيب خدا ، " من أحب عمل قوم ..
" (8) ؛ هر كس عمل ديگري را دوست دارد ، شريك مي شود با ايشان .
من عمل ايشان را دوست دارم و نيت من ، نيت ايشان بود .
يكي از وسايل ، " معرفت به حق حسين عليه السلام " است .
منادي اين وسيله ، پيغمبر است او را مي برد بر منبر ، بر دامن مي نشانيد؛ مي فرمود : أيها الناس ! هذا الحسين بن علي ، فاعرفوه (9) .
معرفت به حقش به هم برسانيد .
با اينكه در حق ائمه بايد معرفت به هم رسانيد ، معلوم مي شود خصوصيتي دارد .
" ابن يعفور " مي گويد : از كوفه رفتم به مدينه زيارت حضرت صادق عليه السلام عرض كردم : خيلي زحمت كشيدم .
فرمود : " لا تشك ربك " ؛ كاري كه براي خدا كرده اي ، از زحمتش مگو .
فمود : چرا نرفتي به زيارت كسي كه حقش از من عظيم تر است بر تو ؟ مي گويد : تعجب كردم .
عرض كردم كه تو امام مفترض الطاعة مي باشي ، حق كه اعظم است از تو ؟! فرمود : " هو الحسين بن علي " .
يكي ديگر " بيعت با سيد الشهداء " است .
حالا هم بيعتش برقرار است .
يك منادي بيعت داشت در همان روزي كه از مكه بيرون مي آمد ، كه ابن عباس منكشف شد ، در خواب به او نمودند گفت : ديدم در خانه كعبه دست سيدالشهداء ميان دست جبرئيل است ، و ندا مي كند : هلموا الي بيعة الله ! (10) نمي دانم شما بيعت مي كنيد با سيدالشهداء ،در اين بيعت جبرئيلي كه حكم بيعت الله داشته باشد .
حالا هم مي شود بيعت كني .
وفا هم مي تواني بكني ! يكي از وسايل حسينيه " حج حسين " است .
اين هم تفصيلي دارد .
خود خانه خدا است .
مناسكي دارد ، حجي دارد كه حج خودش و حج ياورانش يكي از وسايل " لبيك براي سيد الشهداء " است .
زيارت هيچ كس " لبيك " ندارد ، مگر زيارت سيد الشهداء كه دارد : " لبيك داعي الله " (11) مي توانيد تلبيه بگوئيد .
بعض آداب تلبيه را خواهم گفت - ان شاءالله تعالي - .
همه وسايل را نمي توانم بگويم .
خواص بعض آنهارا بگويم : از جمله خواص " وسائل حسينيه " يكي اين است كه بعضي عمل مشخص اند .
معينش اين است كه از او صادر شده ، بسا مي شود حبط داشته باشد .
خصماء او در قيامت آن عمل را ببرند .
وجوه بطلان و فساد زياد دارد .
از وسايل يك جور دارد كه اثر بر او مترتب مي شود ، بي اختيار شخص .
ديگر حبطي ندارد .
خصم نمي تواند ببرد .
مثلاً قرض خواه ها خانه سكنائي را نمي برند .
در قيامت هم خصماء كه اعمال را مي برند ، مثلاً ايمانش را نمي برند .
حالا از وسايل سيد الشهداء عليه السلام يك جور هستند كه قابل حبط نيستند .
حضرت فرمودند : هر چيزي از براي او در اجر و ثواب حدي است ، مگر گريه بر سيد الشهداء كه ثوابش حدي ندارد (12) حال فرض كن روز قيامت بيايند حق دارها ببرند ، باز هم مي ماند .
حدي ندارد ه تمام شود .
اقلاً از مخلد بودن در جهنم خلاص كند خوب است .
مثلاً گريه بر سيد الشهداء ، يك مرتبه از اعمالش هاو مي كند و گريه مي كند بر مصاختيار خودش .
اين داخل در اعمال است .
حالا ، اينقدر از گريه ، پس از ملاحظه مقاماتش ، ديگر ملاحظه مصائب شديده نمي خواهد يك مصيبت بس است : مثلاً او را در مدينه گوشه نشين كردند يا او را آواره اش كردند .
آمد به مكه كه بست خداس .
نه تنها بست مسلمان است ، بست كافر هم هست .
بست قاتل است .
براي انسان كافر ، قاتل ، حيوان ، وحوش ، و طيور ، همه بست است .
لهذا گوشت شكاري نخوري حرام ، بلكه شكار هر حيوان حرام است .
براي علفها بست است .
براي درختها بست است .
حتي بست ريشه هاي درختها مي باشد .
اگر بيرون بياورند ، حرام است .
همين مكه ، از براي سيدالشهداء عليه السلام بست نبود كه او را از آنجا هم آواره كردند .
پس اگر بنا شد به اختيار گريه كنيم ، همين قدر بس اس كه مردم احرام ببندند به حج ، و او حج را مبدل به عمره نمايد ، و حج خود را به اتمام نرساند .
سيد الشهداء مصيبتها دارد كه فكر نمي خواهد ؛ نه فكر امامتش ! نه فكر بزرگيش ! نه فكر عظمتش ! فرض كن كسي باشد كه او را نشناسي ، اگر بشنوي پاره اي چيزها كه براي سيد الشهداء عليه السلام روي داده ، ديگر نمي خواهد قصد قربت بكني ، و به فكر و رويه خود را به گريه درآوري ، بلكه اگر بفهمي بر خلاف مذهبي روي داده ، بي اختيار گريه ات مي آيد .
اين خصوصيات را بسياري متفت نشده اند ! بعض خصوصيات عاشورا را براي يزيد حكايت كردند ؛ كه آن ملعوني كه در قرآن " طغياناً و اثماً كبيرا " (13) تفسير به او شده است ، بنابر يك تفسير (14) اجمالاً كسي از او بدتر نمي شود ؛ كسي كه از هيچ طغياني و معصيتي نگذشته ، از حسين مظلوم عليه السلام كشتن ، مكه معظمه خراب كردن ، در مدينه مشرفه شراب خوردن .
نمي دانم ، از آن وقايع ، چه براي آن ملعون حكايت كردند از وقايع يوم عاشورا ، كه آن ملعون - كه " طغياناً و اثما كبيرا " بود - گفت : أما لو كنت صاحبة ، لدفعت عنه و لو بهلاك بعض ولدي ! [ آگاه باشيد اگر من با حسين بودم بلا را از او دفع مي كردم و لو به كشته شدن بعضي از فرزندانم بود ] .
نمي دانم چه براي او نقل شده از مصائب كه چنين گفته است .
چند احتمال دارد كه ن چيزي كه براي او گفته بشده يكي اين باشد كه سيدالشهداء در آن حالتي كه بر زمين افتاده بود ، با اين جراحتها و زخمها ، طفل يازده سال ، بر سر سينه آن جناب كشتند .
نيامد مصيبتي از اين بالاتر باشد ، بيان مي شود ان شاءالله باري ، گريه ترحمي بر سيد الشهداء عليه السلام شدهاست .
در آخر اين مجلس فرمود : بعضي احمق ها در دلشان مي گذرد كه ما دعاي باران مي كنيم ، و از خدا طلب رحمت مي كنيم ، مستجاب نمي شود .
مي گوئيم : اي مرد كه حالا جناب شده اي ! اگر راستش را مي خواهي بداني ، يك نجاستي بوده اي كه حالا متشخص شده اي خداوند عالم با آن عظمت و رفعت و بزرگواري و قدرت و جلالت ، از تو چيزي خواسته است ؟ چندين سال است كه آن ايمان به او بوده باشد ، و هنوز از تو به اجابت نرسيده ، مي فرمايد : " فليستجيبوا لي وليؤمنو بي " (15) و تو شقي ، دو روز است از خدا تمناي رحمت كرده اي - كه بسا باشد مستجاب هم شده باشد ؛ هر جا رحمت مي بارد خوب است - و تو در دلت چنين مي گوئي ؟! و حال ، ما را چه كار به مستجاب كردن ! وظيفه ما دعا كردن است .
مستجاب مي كند ، فله الحمد و المنة ؛ نمي كند ، فله الحمد و المنة .
پاورقي
1- " نهج البلاغه ترجمه شهيدي " ص 61 ، خطبه 83
2- ر .ك " كامل الزيارات ابن قولويه " باب 32 - 36
3- " بحارالانوار " 45/ 219
4- " مقتل الحسين " خوارزمي 2/ 81 - 826- " امالي شيخ صدوق " ص 328 ، مجلس 63 ،
7- " بحارالانوار " 45/46
8- " بشارة المصطفي " ص 89
9- " مسند احمد حنبل " 6/ 486 ، حديث 22486
10- " بحارالانوار " 44/185
11- " كامل الزيارات " ص 243 ، باب 79
12- ر .ك : " اسرار الشهاده "
13- سوره اسراء
14- " تفسير صافي: علامه شعرا
15- سوره بقره ، آيه 186
شيخ شوشتري