بازگشت

زمينه هاي قيام عاشورا (3)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

شهادت مظلومانه آقا ابي عبد الله را به پيشگاه ولي عصر(عج)، مقام معظم رهبري، مراجع معظم تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت عرض ميكنيم.

اميدواريم خداي متعال دست ما را در دو جهان از دامان حسين(عليه السلام) كوتاه نفرمايد و به بركت پيروي او، همه مشكلات دنيوي و اخروي دوستانش را برطرف كند.

در جلسات گذشته سؤال هايي را مطرح كرديم و در حدي كه خدا توفيق داد و بضاعت بنده اقتضا ميكرد جواب هايي را به عرض رساندم.

براي آن كه به آخرين سؤالي كه مطرح كرديم پاسخ دهيم، لازم بود به عنوان مقدمه مطالبي را توضيح دهيم.

در دو جلسه گذشته در اين باره صحبت كرديم و ان شاء اللّه امشب آن بحث را تمام ميكنيم.

سؤال اين بود كه چرا مسلمانان، حتي كساني كه سال ها در محضر حضرت امير(عليه السلام) بوده و از تعاليم آن حضرت بهره برده بودند و حتي كساني كه خودشان امام حسين(ع) را براي تصدي امر ولايت و حكومت اسلامي دعوت كرده بودند، پس از گذشت مدت كوتاهي شمشيرهايشان را به روي امام حسين(ع) كشيدند و با آن وضع فجيع و آن مصائب عظيم، حضرت را به شهادت رساندند؟ اگر اين داستان را مكرر و هر سال نشنيده بوديم، به اين سادگي باور نميكرديم كه چنين واقعه اي امكان پذير باشد اما اين رويداد از قطعيات تاريخ است و هيچ شك و شبهه اي در وقوع آن وجود ندارد.

براي اين كه پاسخ اين سؤال را دريابيم بايد از واقعه عاشورا قدري به عقب برگرديم و وضع صدر اسلام را به خصوص از زماني كه بني اميه در شام قدرت را به دست گرفتند، بررسي كنيم تا ببينيم در اين زمان چه شرايطي وجود داشت كه عده اي توانستند از اين شرايط بهره برداري كنند و فاجعه عظيم كربلا را به وجود آورند.

گفتيم در جامعه اسلامي ضعف هايي وجود داشت و اين ضعف ها زمينه اي بود براي آن كه سياستمداراني مثل معاويه بتوانند از اين زمينه بهره برداري كرده، با استفاده از عواملي به مقاصد خود دست يابند.

بيش تر اين ضعف ها مربوط به پايين بودن سطح اطلاعات ديني و فرهنگ مردم و حاكم بودن فرهنگ قبيله اي بر جامعه بود به گونه اي كه اگر رئيس قبيله اي كاري را انجام ميداد، ديگران كوركورانه از او تبعيت ميكردند.

و مسائلي از اين قبيل، بستري بود براي اين كه سياستمداران بتوانند از آن سوء استفاده كنند.

و اما عواملي كه معاويه مانند همه سياست بازان دنياپرست به كار گرفت، در سه چيز خلاصه ميشد، گرچه ميتوان براي بعضي از اين سه، شقوق مختلفي در نظر گرفت، عوامل مذكور عبارت بودند از:

1. تطميع سران و نخبگان قوم يعني با دادن پول، جوايز، تسهيلات و اعطاي پست و مقام، سران و نخبگان را ميخريدند و مقاصد خود را به وسيله آن ها اعمال ميكردند.

2. تهديد عموم مردم يعني به وسيله شقاوت ها، قساوت ها، ترورها و سخت گيريهاي غير انساني، از توده مردم زهر چشم ميگرفتند.

3. تبليغات عامل سوم، خود به زير مجموعه هايي قابل تقسيم است كه قبلاً اشاره شد كه معاويه از چه ابزاري براي تبليغات استفاده ميكرد و چگونه تاكتيك هاي مختلف را به كار ميگرفت.

روش هاي به كارگيري عوامل انحراف جامعه از سوي معاويه شيوه استفاده از اين عوامل در مقاطع مختلف حكومت معاويه تفاوت داشت و دوره حكومت وي را از اين نظر لااقل ميتوان به سه مقطع تقسيم نمود.

مقطع اول، قبل از خلافت حضرت امير(عليه السلام) در آن دوران، شرايط براي معاويه بسيار راحت بود، زيرا سرزمين شام منطقه اي دور افتاده بود و با حكومت مركزي چندان ارتباطي نداشت و از طرفي مردم آن پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)و حتي اصحاب بزرگ آن حضرت را كم تر ديده بودند.

از سوي ديگر، خليفه دوم و سوم، به خصوص خليفه سوم كه دست معاويه را تا حد زيادي باز گذاشته بود، چندان اصراري بر كنترل معاويه نداشتند.

در چنين شرايطي زمينه هر نوع فعاليت براي معاويه فراهم بود و در اين مدت جامعه شام را مطابق دلخواه خود تربيت ميكرد.

مقطع دوم، دوران خلافت حضرت امير(عليه السلام) در اين دوران، تاكتيك معاويه به خصوص در زمينه تبليغات تغيير كرد.

او علي(ع) و يارانش را مورد اتهام قرار داده و شايع كرد كه قتل خليفه سوم به دست ايشان بوده است آن ها بايد خون بهاي عثمان را پرداخته و قصاص شوند و علي(عليه السلام)بايد قاتلان عثمان را به معاويه تحويل دهد.

اين افترا و شايعه را درست كرده و در مورد آن به اندازه اي تبليغ كردند كه بسياري از مردم نيز آن را باور نمودند.

اين كار زمينه اي شد براي آن كه معاويه عده اي را جذب كرده و جنگ صفين را در مقابل حضرت علي(ع) به راه اندازد.

در اين جنگ ده ها هزار مسلمان از دو طرف كشته شدند.

كشته شدن برادران مسلمان در جنگ هاي تن به تن و در طول چند سال، آن هم نه با استفاده از وسايل كشتار جمعي كه امروزه رايج است، مسأله بزرگي است.

اين جريان با شهادت اميرالمؤمنين(ع) پايان يافت.

مقطع سوم، پس از شهادت امير المؤمنين(عليه السلام) در مرحله سوم زمينه جديدي فراهم شد.

شرايط اين زمان به صورتي بود كه مردم از جنگ خسته شده بودند.

حتي ياران نزديك حضرت علي(ع) سه جنگ بزرگ يعني جنگ جمل، صفين و نهروان را اداره كرده بودند و با مشكلات زيادي مواجه بودند.

معاويه فرصت را غنيمت شمرد و سران لشكر امام حسن(عليه السلام)را با پول و تزوير خريد و آن حضرت را مجبور به پذيرش صلح كرد.

در اين زمان معاويه بر سراسر كشورهاي اسلامي تسلط پيدا كرده بود نه تنها شام، بلكه مصر، عراق، حجاز، يمن و شمال آفريقا هم تحت تسلط او بود.

از خاندان پيغمبر(صلي الله عليه وآله)فقط امام حسن(ع) مزاحم او بود كه ايشان را هم با جريان صلح از ميدان سياست كنار زد.

در اين شرايط معاويه احساس ميكند كه ميتواند هر كاري را كه بخواهد انجام دهد.

معاويه آن قدر از عوامل ياد شده استفاده كرد كه شايد بتوان گفت خون دلي كه امام حسن(ع) و بعد از ايشان امام حسين(ع) تا بعد از ده سال از وفات امام حسن(ع) خوردند، از غربت و مظلوميت سيدالشهداء(ع) در روز عاشورا بيش تر است.

متأسفانه نه ما از آن دوران اطلاع كاملي داريم و نه اين مسأله چيزي است كه احساسات و عواطف مردم را تحريك كند و با ذكر آن ها بتوان آن خاطره ها را تجديد كرد.

بايد با عقل فهميد كه چه ظلمي بر اين خاندان(عليهم السلام) ميشد و چه خون دلي ميخوردند.

آن قدر تبليغات كردند كه حتي در تمام نماز جمعه ها بايد ـ العياذ بالله ـ رسماً به اميرالمؤمنين(عليه السلام)لعن ميكردند و اين جزء آداب عبادي مردم شده بود.

هر خطيب نماز جمعه بايد علي(ع) را لعن ميكرد مردم در قنوت نمازشان لعن علي(ع) را ميگفتند، امام حسن و امام حسين(عليهما السلام)اين مسائل را مشاهده ميكردند، ولي نميتوانستند اقدامي انجام دهند.

تا زماني كه امام حسن(عليه السلام)حيات داشتند، امام حسين و امام حسن(ع) به يكديگر دلخوش بودند اما بعد از شهادت امام حسن(ع)، امام حسين(ع) آن قدر خون دل خورد و به قدري تنها شد كه كسي را نداشت كه حتي با او درد دل كند.

آن حضرت در تمام ده سال باقيمانده از عمر منحوس معاويه در مدينه ماند و خون دل خورد.

از زمان شهادت اميرالمؤمنين(ع) تا داستان كربلا در حدود بيست سال طول كشيد.

حدود ده سال از اين مدت، امام حسن(ع) هم در قيد حيات بودند، ولي در ده سال آخر آن، امام حسين(ع) تنها بودند.

در تاريخ گفتگوهايي ميان طرفداران امام حسين(ع) با ديگران و حتي گاهي مكاتبه هايي ميان امام حسين(ع) و معاويه و چند مرتبه برخورد حضوري ميان آن دو نقل شده است كه گوياي تنهايي و مظلوميت امام حسين(ع) است.

معاويه دو بار به حجاز سفر كرد و گروهي از لشكريان شام را با خود به مكه و مدينه آورد و مدتي در آن جا ماند تا زمينه ولايت عهدي يزيد را فراهم كند.

در اين سفرها گفتگوهايي ميان معاويه و امام حسين(ع) واقع شد.

معاويه همچنين با تعدادي از سران و محترمان مدينه كه سرشناس بوده و تسليم معاويه نميشدند، گفتگو كرد.

اين افراد شخصيت هاي برجسته اي بودند كه زير سلطه يزيد نميرفتند و معاويه اصرار داشت كه از آن ها بيعت بگيرد.

در يكي از گفتگوهايي كه ميان معاويه و امام حسين(ع) در مورد مسأله ولايت عهدي يزيد واقع شده است، معاويه امام حسين(ع) را دعوت ميكند كه من با شما صحبت خصوصي دارم.

حضرت پذيرفتند، و با او صحبت كردند.

معاويه گفت: تمام مردم مدينه حاضرند ولايت عهدي يزيد را بپذيرند فقط شما چهار نفر هستيد كه اين مسأله را نميپذيريد سركرده اين افراد هم شما هستيد.

اگر شما ولايت يزيد را قبول كرده و بيعت كنيد، ديگران هم قبول خواهند كرد و مصلحت و يكپارچگي امت اسلامي به اين وسيله تأمين شده و از خونريزي جلوگيري ميگردد.

چرا شما زير بار نميرويد و نميخواهيد با يزيد بيعت كنيد؟ حضرت(عليه السلام) فرمود تو اين همه حكومت كردي، اين همه خون ريختي و اين همه فساد كردي.

ديگر در آخر عمر خود وِزر و وبالي براي بعد از زندگي خود باقي نگذار ديگر گناه يزيد را به گردن نگير چگونه تو حاضر ميشوي او را بر مردم مسلط كني، در حالي كه در ميان مردم كساني هستند كه مادرشان، پدرشان و خودشان از مادر، پدر و خود او بهتر و براي مردم نافع تر هستند.

تو به چه انگيزه اي ميخواهي حتماً يزيد را مسلط كني؟ معاويه گفت: گويا ميخواهي خودت را مطرح كني؟ يعني تو ميخواهي بگويي كه مادر و پدرت از مادر و پدر يزيد بهتر است و خودت از يزيد بهتري؟ حضرت(عليه السلام) فرمود: اگر بگويم چه ميشود؟ معاويه گفت: اما اين كه گفتي مادرت از مادر يزيد بهتر است راست گفتي.

چون اگر جز اين نبود كه فاطمه(عليها السلام) از قريش بود و مادر يزيد از قريش نيست كافي بود ـ طرز فكر را ملاحظه كنيد! اين همان عصبيت مليگرايي و قوم گرايي است ـ البته علاوه بر اين كه مادر تو از قريش است، دختر پيغمبر(صلي الله عليه وآله) هم هست.

پس مسلماً مادر تو بهتر است.

اما اين كه گفتي پدر تو از پدر يزيد بهتر است، جاي تأمل دارد.

چون ميداني كه پدر يزيد و پدر تو با هم مبارزه كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد.

ـ ملاحظه كنيد كه تا چه اندازه بايد انسان بي شرم باشد كه بخواهد در مقابل حسين بن علي(ع) برتري معاويه را بر اميرالمؤمنين(ع) اثبات كند ـ و اما خودت، كه گفتي از يزيد بهتر هستي، نه، اين گونه نيست.

يزيد براي جامعه اسلامي خيلي بهتر از توست.

حضرت(ع) با تعجب تمام گفتند: ميگويي يزيد شرابخوار از من بهتر است؟ سياست معاويه را ببينيد، در جواب حضرت گفت: آقا! از پسر عمويت غيبت نكن! (چون از دو تيره از قريش بودند، به يكديگر پسر عمو ميگفتند) معاويه امام حسين(ع) را نصيحت ميكند و ميگويد خشونت به خرج نده! از پسر عمويت غيبت و بدگويي نكن! يزيد هيچ وقت از تو بدگويي نميكند، بنا بر اين او از تو بهتر است.

يزيدِ سگ باز، شرابخوار و بيشخصيّت را با حسين بن علي(ع) كه جوهره انسانيّت و شرف است مقايسه ميكند و ميگويد يزيد از تو بهتر است! و با لحني حق به جانب و مقدس مآباين دليل است كه تو غيبت يزيد را غيبت تو را نميكند! [1] عين همين سياست را تمام سياست بازان دنياي ما نيز اجرا ميكنند.

اگر به خاطر داشته باشيد، در زمان شاه نيز عَلَم ميگفت: اعلي حضرت نماز شامشان ترك نميشود! شنيده بود كه مؤمنان ميگويند خواندن نماز شب خيلي مهم است.

گمان ميكرد نماز شب، همان نماز شام است لذا گفته بود: اين علما چه ميگويند كه شاه دين ندارد؟ اعليحضرت نماز شامشان ترك نميشود! نظير همين مطلب را امروز درباره بعضي از مسؤولين داريم.

خنّاسان درباره يك مسؤول ضد اسلامي ميگويند او حافظ قرآن است! حافظ نهج البلاغه است! نماز شبش هم ترك نميشود! سياست همان است.

در طول تاريخ به همين گونه بوده است، تحريف حقايق، جا به جا كردن مفاهيم، بازي كردن با ارزش ها و مقدسات.

امام حسين(عليه السلام)در مقابل معاويه چه بگويد و با چه منطقي با او حرف بزند؟ او ميگويد پدر يزيد از پدر تو بهتر بود، براي اين كه آن ها با هم جنگ كردند و خدا به نفع پدر يزيد حكم كرد.

اين تعبير جبرآميزي بود كه بني اميه آن را ترويج كرده و زماني كه خودشان تسلط پيدا ميكردند، ميگفتند خواست خدا بود! نظير اين تحريف را در داستان ديگري نيز داريم.

اميرالمؤمنين(عليه السلام)در هيچ جنگي با خلفا شركت نكردند گرچه فرزندان خود را براي جنگ ميفرستادند، ولي خود آن حضرت شركت نميكردند.

در يكي از جنگ ها خليفه دوم از اميرالمؤمنين(ع) خواست كه در جنگ شركت كنند اما آن حضرت فرمودند: من در مدينه كار دارم و نميآيم.

خليفه به ابن عباس گفت: ميداني چرا پسر عمويت در جنعلي در مدينه باقينَفْسَهُ لِلْخِلافِة" [2] يعني ميخواهد خودش را كانديداي خلافت كرده و زمينه سازي كند كه بعد از من خليفه شود.

ابن عباس ميگويد: من گفتم او براي خودش چنين احتياجي نميبيند چون معتقد است كه پيامبر(صلي الله عليه وآله) او را به عنوان امام تعيين كرده است.

گفت: بله، "كانَ يُريدُ رَسُولُ اللّهِ، وَ لكِنَّ اللّهُ لَمْ يُرِد" يعني پيامبر(ص) ميخواست علي(ع) را به جاي خود تعيين كند، اما خدا نخواست! اين منطق مغالطه آميزي است كه در آن روز به كار ميرفت و معاويه نيز آن را به كار ميبرد.

لذا معاويه گفت: خدا در برابر علي(ع)، به نفع من حكم كرد براي اين كه قبل از من از دنيا رفت و به دست خوارج كشته شد.

يزيد هم در مجلسي كه تشكيل داد، به زينب كبري(عليها السلام)گفت: ديدي خدا با برادرت چه كرد؟ ما را بر او پيروز گردانيد! يكي از سوژه هاي تبليغاتي معاويه در اين دوره بيست ساله، به خصوص نسبت به شيعيان علي(ع) يا كساني مثل اكثر مردم كوفه ـ كه اگر شيعه هم نبودند، ضد او هم نبودند ـ اين بود كه ببينيد نتيجه حكومت پنج ساله علي در اين شهر چه شد؟ چقدر خونريزي شد؟ چقدر زن ها بيشوهر شدند؟ چقدر بچه ها يتيم شدند؟ چقدر كشاورزيهاي شما به واسطه آن كه به آن ها نرسيديد از بين رفت؟ چقدر تجارت شما از بين رفت و اكنون از نظر اقتصادي عقب مانده ايد؟ در اين مسائل چه كسي مقصر بود؟ اگر علي(عليه السلام) از اول با ما صلح ميكرد، نه جنگي واقع ميشد، نه خونريزي ميشد، نه اين بدبختيها به وجود ميآمد، نه اين همه زنان بيوه ميشدند، نه اين همه بچه هاي يتيم و نه اين خرابيها و عقب ماندگيهاي اقتصادي به بار ميآمد.

اين سوژه بسيار مؤثري است و در زمان خود علي(ع) هم اين سوژه را به كار ميبردند.

شما نهج البلاغه را ملاحظه بفرماييد و ببينيد كه علي(ع) از دست دوستانش از چه چيزهايي گلايه ميكرد.

ميفرمايد در تابستان به شما ميگويم به جنگ برويم، ميگوييد هوا گرم است! در زمستان ميگويم برويم، ميگوييد هوا سرد است،افتاده است، محصول كشاورزيمان روي زمين مانداست. [3]

علي(ع) در چند جا از مردم اين گونه گِله ميكند.

اين ها در اثر تبليغاتي بود كه معاويه ميكرد و عمّال معاويه اين تبليغات را در داخل جامعه عراقِ آن روز كه تابع اميرالمؤمنين(ع) بودند، پخش ميكردند و مردم را عليه آن حضرت ميشوراندند و زمينه شورش و بيمهري را فراهم ميكردند.

آيا امروز نمونه اي از اين تبليغات وجود ناگر بعد ازمتوقف كرده بود، مشكلاتِ امروز را نداشتيكساني كه امام(ره) در مورد آناز منافقين بدتر هستند"، [5] امروز سياست گذاران پشت پرده كشور شده اند بعضي از آن ها اسم عوض كرده اند و بعضي از آن ها بدون اين كه اسم عوض كنند، نقش خودشان را ايفا ميكنند و همين حرف ها را ميزنند.

سوژه تبليغاتي اين ها چيست؟ ميگويند اگر اين جنگ نبود، اين همه بدبختيها در اين كشور نبود.

چه كسي در اين جنگ مقصر بود؟ ميگويند: آخوندها! حكومت آخوندي بود كه اين جنگ را بر مردم تحميل كرد! اگر زودتر صلح كرده بودند، كار به اين جا نميرسيد! مشكلات اقتصادي كه اكنون وجود دارد در اثر قطع رابطه با آمريكاست! اگر ايران الآن هم با آمريكا سازش كنند، مسائل ما حل ميشود! با اين كه بارها اين مسائل حلاجي شده و به بهترين وجه جواب داده شده است، كساني كه شرم ندارند باز همان حرفها را تكرار ميكنند.

همان سياستي را دارند كه معاويه داشت.

سياست معاويه اين بود كه اگر يك حرف غلطي كه غلط بودنش مانند آفتاب هم روشن باشد، زياد تكرار كنند، كم كم جا ميافتد و مردم قبول ميكنند.

اين ها هم درست همين سياست را بازي ميكنند.

در بعضي از موارد شخص مقام معظم رهبري در سخنرانيهايشان به صراحت مطلبي را بيان فرموده و جواب داده اند مثلاً درباره رابطه با آمريكا ايشان سال گذشته به تفصيل بحث كردند، نويسندگان ديگر نيز با شواهد تاريخي و علمي اثبات كردند كه نه تنها رابطه با آمريكا مشكلات اقتصادي ما را حل نميكند، بلكه دو صد چندان خواهد كرد.

نمونه آن را در كشورهاي ديگر ببينيد.

مگر تركيه سرسپرده آمريكا نيست؟ مردم تركيه اعتصاب ميكنند و ميگويند بايد پنجاه درصد بر حقوقمان افزوده بشود.

اين وضع اقتصاد تركيه است كه نور چشم آمريكاست تركيه اي كه بزرگ ترين كشور اسلامي و پايگاه خلافت عثماني بود.

آمريكا همين كشور را به چنان ذلتي دچار كرده كه ريزه خوار خوان اسرائيل شده است و بايد نوكري اسرائيل را بكند تا اسرائيل به او مقداري اسلحه بدهد.

ولي مگر اين افراد از رو ميروند؟ باز هم ميگويند: مشكل ما اين است كه با آمريكا سازش نكرده ايم اگر با آمريكا رابطه داشته باشيم، مشكلاتمان حل ميشود! اين همان سخني بود كه معاويه ميگفت.

البته در زمان معاويه مسأله آمريكا مطرح نبود و اصحاب او هم "نهضت آزادي" نبودند ولي تشابه ها را ببينيد.

آن ها به جنگ و به اجراي احكام و حدود اسلامي اعتراض داشتند به اين اعتراض داشتند كه، چرا زير بار كفار نميرويد؟ علي(عليه السلام)ميگفت وظيفه حاكم اسلامي قبل از هر چيز اجراي احكام اسلام و حفظ ارزش هاي اسلامي است بعد از آن نوبت به اقتصاد و ساير مسائل ميرسد.

آن ها ميگفتند اول كشاورزي و تجارت بعد از آن اگر حال داشتيم و جهاد پيش آمد، به جهاد هم ميرويم و الاّ صلح ميكنيم! امروز طرفداران منطق معاويه چه كساني هستند؟ و طرفداران منطق علي(عليه السلام) چه كساني هستند؟ رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلايق ميرود تا نفخ صور معاويه با چنين سوژه هاي تبليغاتي مردم را نسبت به علي(ع) و حكومت علي(ع) و حكومت آل علي و آل پيغمبر(عليهما السلام)دلسرد ميكرد.

تا آن جا كه ضمن گفتگويي در صدد برآمد كه برتري يزيد را بر امام حسين(عليه السلام) براي خود امام حسين(ع) ثابت كند!! --------------------------------------------------------------------------------

[1] . ر. ك: الفتوح، ج 4، صص 244ـ240.

[2] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 12، ص 80.

[3] . ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 27.

[4] . ر. ك: گنجي، اكبر، "عاليجناب سرخ پوش"، صبح امروز، 29/10/1378، ص 12.

[5] . صحيفه نور، ج 22، ص 384.

فعاليت مخفيانه امام حسين(عليه السلام) در زمان معاويه در اين شرايط امام حسين(عليه السلام) چه كاري ميتوانست انجام دهد؟ كاري كه حضرت ميتوانست انجام دهد اين بود كه در گوشه و كنار و به صورت محرمانه، افراد معدودي را پيدا كرده و آن ها را راهنمايي كند.

به خصوص در ايام حج كه بسياري از مردم كشورهاي مختلف جمع ميشدند، حضرت سعي ميكرد تا در مسجدالحرام، در مني يا در عرفات با آن ها تماس گرفته، صحبت كند و ايشان را راهنمايي نمايد.

به دو نمونه از كلمات امام حسين(ع) در اين موارد توجه كنيد.

در يكي از اين اجتماعات كه گويا در مني تشكيل شده بود، سيدالشهداء(ع) كساني را كه احتمال ميداد سخنش براي آن ها مؤثر باشد، دور از چشم معاويه و "اِسْمَعُوا مَقالَتي وَ اكْتُمُوا قَولي" [1] يعني حرف مرا بشنويد، اما رازدار باشيد سخن مرا پنهان نگه داشته و افشا نكنيد.

چه رازي را ميخواهم به شما بگويم؟ ميخواهم به شما بگويم كه اين حكومت، حكومت اسلامي نيست پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) به دستور خدا براي بعد از خود، علي(عليه السلام)را تعيين كرده بود، ولي مسلمان ها نپذيرفتند و گفتند ما حكومت دموكراسي ميخواهيم! بعد معاويه سركار آمد و ديگر هيچ چيز را رعايت نكرد.

ميبينيد معاويه چه ظلمي ميكند؟ چگونه احكام اسلام ترك ميشود و به مقدسات اسلام بياحترامي ميشود؟ امام حسين(ع) ميگويد من فقط ميخواهم به شما بگويم بدانيد كه اين حكومتْ حق نيست نميگويم قيام كنيد سخن مرا بشنويد و به كسي هم نگوييد كه حسين(ع) چنين سخناني به ما گفته است رازدار باشيد.

"ثُمَّ ارْجِعُوا اِلي أَمْصارِكُمْ وَ قَبائِلِكُمْ، مَنْ أَمِنْتُمْ وَ وَثِقْتُمْ بِه فَادْعُوهُمْ اِلي ما تَعْلَمُون" يعني برگرديد به شهرها و قبايلتان و افرادي را بيابيد كه كاملاً به رازداري آن ها اطمينان داريد و به آن ها آن چيزهايي را كه ميدانيد و آنچه را من به شما گفتم و قبول داريد، منتقل كنيد.

اين همه كتمان و رازداري و كار مخفيانه براي چه بود؟ آيا امام حسين(عليه السلام)ميخواست به اين وسيله، زمينه حكومت خود را فراهم كند؟ خير، حضرت ميدانست كه وضع چگونه است و خودشان ميفرمايند كه چرا اين سخنان را ميگويم.

ميفرمايد: "فَاِنّي أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب" يعني من ميترسم حق به طور كلي فراموش شود و مردم ندانند كه اسلام حق بود و حكومت حق چه بود؟ ارزش هاي اسلامي چه بود؟ در اين شرايط حكومت در اختيار معاويه بود و امام حسين(عليه السلام)نميتوانست مقاومت و مبارزه كند، به طوري كه اگر امام حسين(ع) حرف ميزد، او را ترور ميكردند و نتيجه اي از ترور او حاصل نميشد.

لذا آن حضرت با افراد به صورت تك تك تماس ميگرفت و گاهي چند نفر را يك جا جمع ميكرد و به آن ها سفارش ميكرد كه رازدار باشيد، و ميفرمود ترس من اين است كه در روي زمين حق به كلي مندرس و كهنه شده و فراموش گردد و هيچ كس نداند حق چيست.

اگر مردم حق را بشناسند، ولي هوس ها، مقام پرستي و شهوت پرستي آن ها نگذارد به آن عمل كنند، كار بر علما آسان است چون بر مردم اتمام حجت شده است و علما حجت دارند كه مردم حق را ميشناسند و با اين حال، عمل نميكنند.

اما آن جايي كه حق در حال فراموش شدن است، وظيفه عالِم سخت تر است.

اگر امكان داشته باشد كه علناً فعاليت كند، لااقل آرام ميشود كه من وظيفه ام را انجام دادم.

حداكثر اين است كه او را ميكشند و مثل شيخ فضل الله او را دار ميزنند بيش از اين كه نيست اما خاطرش آسوده است كه وظيفه ام را انجام دادم.

مگر شيخ فضل الله از اعدام شدن نگران بود؟ كاملاً آسوده خاطر بود كه من وظيفه ام را انجام داده ام .

اما زماني كه نتوان حرف حق را زد و انواع تهمت را به انسان بزنند، گرچه تهمت سهل است، برچسب هايي ميزنند كه ديگر سخن شخص اثر نكند، در اين صورت گفتن و نگفتن مساوي ميشود.

در اين حال اگر سخن بگويي، نتيجه اش كشته شدن است و هيچ اثري هم بر آن مترتب نميشود.

اين است كه باعث رنج و عذاب روحي است و امام حسين(ع) چنين عذابي را تحمل ميكرد.

شما را به خدا اين خون دل و مظلوميت بدتر است يا كشته شدن روز عاشورا؟ امام حسين(ع) بيست سال و به خصوص ده سال بعد از شهادت امام حسن(عليه السلام)اين چنين خون دل خورد.

ميفرمايد: "فَاِنِّي أَخافُ أَنْ يَنْدَرِسَ هذا الْحَقُّ وَ يَذْهَب" و ادامه ميدهد: ا"وَ اللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ الْكافِرُون" [2] اما با شرايطي كه بنياميه به وجود آورده اند، حق در حال از بين رفتن و فراموش شدن است.

ملاحظه كنيد كه امام حسين(ع) در خانه خودش، در مدينه، در زادگاهش، در جايي كه مردم او را روي دوش پيامبر(صلي الله عليه وآله)ديده اند، نميتواند حرف بزند.

بايد ايام حج در مني عده اي را جمع كند و با آن ها خصوصي صحبت كند.

نمونه ديگر، سخنان امام حسين(عليه السلام) با جمعي از نخبگان در سفر حج است.

حضرت در اين سفر فرصتي به دست آورد و مقدماتي فراهم كرد و از دوستان و يارانش، افرادي را شناسايي نمود، اجتماع محرمانه اي تشكيل شد و حضرت براي ايشان صحبت كرد.

در جلسه آينده درباره سخنان حضرت در آن جمع بيش تر صحبت ميكنم.

اكنون فقط به بخشي از اين سخنان ميپردازم.

حضرت ابتدا اين نخبگان را مورد سرزنش قرار داد كه شما به وظيفه خود عمل نميكنيد، امر به معروف و نهي از منكر نميكنيد و از مال و جان خودتان ميترسيد.

بعد از اين، در آخر دعا ميكند و ميفرمايد: "أَللّهُمَ اِنكانَ مِنّالِْتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطام" [3] مطمئناً شما اين كلمات را بارها از زبان گويندگان عزيز شنيده ايد.

حضرت دستش را بلند كرد و گفت: خدايا تو ميداني اين كارهايي كه ما در اين مدت از زمان پدرم تا به حال انجام داده ايم، براي اين نبوده كه بر سر جيفه دنيا با ديگران رقابت كنيم.

رقابت براي حكومت و مقام نبود.

"وَ لا الِْتماساً مِنْ فُضُولِ الْحُطام " نه اين كه ميخواستيم از حطام دنيا، از خار و خَس دنيا براي خود چيز اضافه اي به دست آوريم.

"وَ لكِنْ لِنُريَ الْمَعالِمَ مِنْ دينِكَ وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ في بِلادِك" همه اين كارها در درجه اول براي اين بود كه ما آثار، پايه ها و ارزش هاي دين را به مردم نشان دهيم و وظيفه هدايت گري خود را عمل كنيم، تا مردم حق را از باطل بشناسند و حق در لا به لاي ابرهاي تيره و آب هاي گِل آلود گم نشود و در درجه بعد ـ تا اندازه اي كه ميتوانيم ـ كارهاي فاسد را اصلاح كنيم و جلوي كارهاي غلطي كه در جامعه انجام ميشود بگيريم.

هدف ما اين بود كه در سايه اين انجام وظيفه: "وَ يَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبادِك" مردم ستم ديده به امنيت برسند.

ملاحظه كنيد، معاويه به امام حسين(ع) ميگفت: اگر تو با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ ميشود.

امام حسين(ع) ميگويد: تويي كه امنيت مردم را از بين برده اي به جان و مال و ناموس مردم تجاوز كرده اي.

هنگامي كه بُسر بن ارطاة به مدينه آمد، به دختران مهاجرين و انصار تجاوز كرد.

هنوز چند دهه از وفات پيامبر(صلي الله عليه وآله) نگذشته است كه به نام خليفه رسول الله(صلي الله عليه وآله) به دختران مردم تجاوز كردند، با اين حال به امام حسين(ع) ميگويد: اگر تو با يزيد بيعت كني، امنيت جامعه حفظ ميشود.

امنيت به مذاق معاويه يعني چه؟ يعني ما مسلط باشيم و هر چه خواستيم بكنيم اين امنيت است! امام حسين(عليه السلام)ميگويد: من براي اين قيام ميكنم كه مظلومان به امنيت برسند.

"وَ يُعْمَلَ بِفَرائِضِكَ وَ سُنَّتِكَ وَ أَحْكامِك" هدف ما اين است كه واجبات، مستحبات و احكام خدا در جامعه اجرا بشود.

ما براي پول و مقام، قيام نكرديم.

هدف از به خطر انداختن جان، فراهم كردن زمينه عيش و عشرت نيست.

هدف كسي كه براي خدا و دين خدا جان خود را به خطر مياندازد، پول و مقام نيست بعد از كشته شدن، مقام و پول به چه كار او ميآيد؟ آرزوي ما اين است كه دين خدا در جامعه حاكم گرديده و احكام خدا اجرا شود.

امام حسين(ع) در ادامه سخنانش ميفرمايد: "فَاِنَّكُمْ اِلاّ تَنْصُرُونا وَ تُنْصِفُونا قَوِيَ الظَّلَمَةُ عَلَيْكُم" جوّي را كه امام(ع) در آن سخن ميگويد در نظر بگيريد امام حسين(عليه السلام)نخبگان مسلمانان را تك تك شناسايي نموده و آن ها را در جلسه اي جمع كرده و براي آنان صحبت ميكند.

ميفرمايد: اگر شما ما را كمك نكنيد و با ما به انصاف رفتار نكنيد، ظالمان بر شما پيروز ميشوند، "وَ عَمِلُوا في اِطْفاءِ نُورِ نَبيِّكُم" و تلاش ميكنند تا نور پيامبرتان را خاموش كنند.

آيا راضي هستيد و ميخواهيد اين گونه شود؟ اگر نميخواهيد، اين قدر ما را تنها نگذاريد و لااقل از كمك زباني مضايقه نكنيد.

اگر كمك نكنيد، به چنين سرانجامي مبتلا خواهيد شد ظالمان بر شما مسلط ميشوند و ديگر كسي به حرف شما گوش نخواهد داد.

بيست سال امام حسين(ع) در مدينه اين گونه رفتار ميكرد.

نميتوانست در خطبه نماز جمعه سخنراني كند چنين اجازه اي به او نميدادند.

خطيب بايد از طرف معاويه انتخاب ميشد و بايد علي(عليه السلام)را لعن كند و امام هم بنشيند و گوش دهد.

اگر ابي عبد الله در چنين شرايطي قيام ميكرد، حداكثر نتيجه اي كه حاصل ميشد اين بود كه، عده اي از مردم كه آدم هاي خوب را دوست داشتند، ميگفتند حيف شد كه امام حسين(ع) از دست رفت و بعد از چندي هم نام او فراموش ميشد.

الان شما دوستان و شيعيان علي(عليه السلام)چند بار نام عمرو بن حَمِق را شنيده ايد؟ در اين جمعيت چند ده هزار نفري چند نفر هستند كه عمرو بن حَمِق يا رُشيد هَجَري را بشناسند.

اگر امام حسين(ع) در آن شرايط قيام ميكرد،او نيز نهايتاً يكي مانند آن ها ميشد.

زيد بن علي بن الحسين چه شد؟ شما چه مقدار از تاريخ زيد بن علي بن الحسين ميدانيد و چه قدر براي او عزاداري ميكنيد؟ آيا تا به حال مجلسي براي زيد بن علي بن الحسين تشكيل شده كه مردم براي او اشك بريزند؟ با اين كه او قيام كرد، كشته شد، بدنش را به دار زدند و مدت ها بر سر دار ماند.

اگر امام حسين(عليه السلام) هم در زمان معاويه قيام ميكرد، همين طور ميشد.

اولاً مردم از او استقبال نميكردند براي اين كه معاويه كارهاي خود را با شيطنت انجام ميداد و مثل يزيد نبود كه بدون سياست به هر اقدامي دست بزند.

معاويه از روي شيطنت، امام حسين(ع) را هم نهي از منكر ميكرد و ميگفت: غيبت يزيد را نكن.

به ياد دارم در اوايل نهضت، وقتي حضرت امام(قدس سره)درباره شاه بدگويي ميكردند، بعضي از مقدسان ميگفتند ما نميدانيم شنيدن اين غيبت ها جايز است يا جايز نيست! امروز هم از بدها كه بگذريم، همين كوته نظريها، كج فكريها و تاريك بينيها در ميان بسياري از مردم خوب وجود دارد كه سوراخ دعا را گم ميكنند و نميدانند كجا و به چه صورتي بايد امر به معروف كرد.

مقداري هم تقصير از بنده و امثال بنده است كه اين مسائل را درست بيان نكرده ايم.

لذا دليل اين كه امام حسين(ع) در زمان معاويه قيام نكرد، اين بود كه شرايط به گونه اي نبود كه بتواند رسالت خود را با مظلوميت و شهادت خود در تاريخ ثبت كند تا جاودانه بماند و در تاريخ گم نشود.

اما در زمان يزيد چنين قيام حساب شده اي كرد.

البته اين نقشه ها تنظيم شده بود و شواهد فراواني وجود دارد كه امام حسين(ع) ميدانست چه ميكند؟ بارها گفته بود و در طول راه هم چندين مرتبه گفت كه عاقبت اين سفر شهادت است.

ولي به هر حال نقشه الهي ماهرانه اي بود براي اين كه حسين(ع) آن گونه به شهادت برسد تا نامش الي الابد همچون چراغ فروزاني همه عوالم را در همه زمان ها روشن كند به گونه اي كه كفار، بت پرستان، يهوديان و مسيحيان درباره حسين(ع) سخن ها بگويند، و شما هم حتماً بارها از بزرگان و وعاظ شنيده ايد و كتاب هاي فراواني نيز در اين زمينه نوشته شده است.

بنابراين، درباره اين سؤال كه چگونه مردم حاضر شدند حسين(عليه السلام) را بكشند؟ حاصل جواب اين شد كه بعضي با تطميع يعني با پول خريده شدند همان طور كه امروز گاهي حاضرند با پول در "مجلس" رأي بخرند روزنامه ها نوشتند و كسي هم تكذيب نكرد.

در چند روزنامه نوشتند كه نماينده بهشهر به فلان كس رأي بده و اين مقدار هم پول بگير! [4] كسي هم تكذيب نكرد! آن روز هم معاويه براي اين كه كساني را جذب كند پول ميداد و افراد را ميخريد.

گروه ديگري را با تهديد، با زهر چشم گرفتن، با قساوت، با كشتارهاي قساوت آميز، ترساند، و بالاخره توده مردم را در هر زماني با نوعي از تبليغ و با تاكتيكي خاص فريب داد.

در شرايطي كه مردم اين چنين تحت تأثير تبليغات بودند و تبليغات مغزها را احاطه كرده بود و از طرفي هم بعضي پول ميگرفتند و از طرف ديگر هم ترس بر جامعه حاكم بود، ديگر براي مردم اراده و اختيار درست و انتخاب آگاهانه اي باقي نميمانْد.

مسلم بن عقيل ميآمد و براي مردم كوفه سخنراني ميكرد و توضيح ميداد آن ها هم بيعت ميكردند.

صبح بيعت ميكردند، اما شب بيعت خود را ميشكستند.

و به اين ترتيب بود كه كساني كه خودشان براي ابي عبد الله نامه نوشتند و او را براي پذيرفتن حكومت دعوت كردند، همان مردم شمشير كشيدند و آن حضرت را به شهادت رساندند.

همان ها براي حضور در كربلا و ريختن خون ابي عبد الله مسابقه گذاشتند.

صبح عاشورا وقتي عمر سعد ميخواست مردم را به سمت خيمه هاي ابي عبد الله حركت بدگفت: "يا خَيْلَ بِالْجَنَةِ أَبْشِري" [5] اي سواره نظام خدا ـ كساني را كه براي ريختن خون امام حسين(عليه السلام)جمع شده بودند سواره نظام خدا خطاب ميكرد! ـ اي سواره نظام خدا! بر اسب هايتان سوار شده، حسين(ع) را بكشيد و به بهشت برويد! راه بهشت رفتن، كشتن سيدالشهداء(ع) است! چرا؟ براي اين كه عمر سعد به حكومت ري برسد براي اين كه او به حكومت ري برسد، كشتن سيدالشهداء(ع) راه بهشت رفتن و سپاهيان او خيل اللّه يعني سواره نظام خدا ميشوند! ما بايد از اين صحنه هاي تاريخ براي زندگي خود عبرت بگيريم.

حسين(ع) هزار و سيصد سال پيش به شهادت رسيد و يزيد هم به درك واصل شد ولي ما بايد از مجالس عزاداري استفاده كنيم كه امروز چه بايد كرد.

نه راه يزيد و نه تفكر عمر سعد تمام شده و نه سياست هاي آنان تغيير كرده است.

"رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور".

افراد عوض ميشوند، ولي سياست ها همان است و خنّاس ها همان گونه هستند.

به بيوت بزرگان ميروند و وسوسه ميكنند كه فلان شخص مسؤول چه مقاماتي دارد چه قدر به اسلام خدمت كرده است و اگر اين ها نباشند، اسلام از بين ميرود و آمريكا ميآيد ايران را نابود ميكند! اين حرف ها بچه گانه است.

اولاً آمريكا آن وقتي كه بر ايران مسلط بود و همه چيز را در دست داشت، چه غلطي توانست بكند كه امروز كه شصت ميليون مسلمانِ علاقه مند به انقلاب و اسلام در اين كشور وجود دارد، بتواند؟ ثاناست؟ مگر "اِنْ تَنْصُريَنْصُرْكُم" [6] دروغ شده است؟! آيا قرائت جديدي پيدا كرده است؟! با خدا باشيد تا خدا با شما باشد.

اگر عزت دنيا را ميخواهيد، در سايه اطاعت خدا به دست خواهد آمد، اگر عزت آخرت را ميخواهيد، در سايه بندگي خدا حاصل ميشود، و سعادت دنيا و آخرت در سايه پيروي از امام حسين(عليه السلام)است.

والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته




پاورقي

[1] . بحارالانوار، ج 44، باب 21، روايت 16.

[2] . صف، 8.

[3] . بحارالانوار، ج 100، ص 81، باب 1، روايت 37.

[4] . ر. ك: بيان، 15/10/1378، ص 2.

[5] . بحارالانوار، ج 44، باب 37، روايت 2.

[6] . محمد، 8.


ايت الله مصباح يزدي