بازگشت

درس هايي از نهضت عاشورا (3)


مقدمه

مصيبت روز عاشورا مصيبتي است كه در زيارتها به نام بالاترين مصيبت براي اهل آسمانها و زمين ياد شده و چنين تعبيري در مورد هيچ مصيبت ديگري بكار نرفته است.

ما ضمن عرض تسليت و تعزيت، خدا را شكر مي كنيم كه به ما معرفت درك عظمت اين روز را مرحمت كرد و توفيق داد كه اين مراسم با شكوه را به عنوان بزرگداشت خاطره شهادت حضرت ابي عبدالله(عليه السلام) برگزار كنيم و بنده به سهم خود خدا را شكر مي كنم كه اين افتخار و توفيق را پيدا كردم كه براي عرض ارادت خدمت شما عزيزان دلباخته حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)شرف ياب شوم.

اميدوارم كه در آخرت هم به طفيل وجود عزاداران آن حضرت مورد مغفرت و رحمت الهي قرار بگيرم.

ان شاء الله امروز همه زيارت عاشورا را مي خوانيد.

خوشا به حال كساني كه صبح اين زيارت را خوانده اند، آنهايي كه نخوانده اند، امروز بخوانند.

عبارتي كه تلاوت كردم عبارت تغيير يافته اي از همين زيارت بود: "اسأل الله الذي اكرمني بمعرفتكم و معرفة اوليائكم و رزقني البرائة من اعدائكم" يعني آن خدايي كه مرا به وسيله شناخت و معرفتِ شما اكرام كرد و گرامي داشت و همچنين بواسطه معرفت دوستانتان به من كرامت عطا كرد و نيز بواسطه برائت و دشمني با دشمنانتان گرامي داشت، از آن خدايي كه اين سه چيز را به من مرحمت كرد ـ يعني معرفت شما، معرفت دوستان شما و برائت از دشمنانتان ـ درخواست مي كنم كه ما را در دنيا و آخرت با شما نگه دارد و در اين راه ثابت قدم بدارد.

آيا مردم، سيدالشهدا(عليه السلام) را نمي شناختند؟ در اين چند دقيقه كه مزاحم شما هستم، مي خواهم درباره همين چند كلمه عرايض كوتاهي عرض كنم.

مگر مسلمانها در صدر اسلام معرفت به پيغمبر و اهل بيت(عليهم السلام) و حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) نداشتند؟ چرا مي گوئيم خدايي كه ما را به معرفت شما اكرام كرد؟ آيا مسلمانهاي زمان حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) نسبت به ايشان معرفت داشتند يا نه؟ اگر معرفت داشتند، چرا عده اي به جنگ با او آمدند و عده اي ديگر سكوت كردند؟! اگر معرفت نداشتند، مگر هنوز در بين آنها كساني نبودند كه روايات پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را درباره حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)نقل كنند يا رفتار پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) را با حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)براي مردم بگويند؟ حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) در خطبه اي كه در نزديك ظهر عاشورا براي مردم خواند، فرمود: اگر من را نمي شناسيد و نمي دانيد پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) درباره من چه فرموده، در بين شما هنوز اصحاب پيغمبر(صلي الله عليه وآله) مثل جابر بن عبدالله انصاري، زيد بن ارقم و انس بن مالك هستند برويد از آنها بپرسيد.

البته منظور اين نبود كه اينها در كربلا حضور دارند، يعني اينها هنوز در بين مسلمانها هستند، هنوز كساني كه از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) شنيده اند كه او درباره ما چه فرمود، زنده اند اگر مي دانيد و مي شنويد، پس چه حجتي داريد بر اينكه به روي ما شمشير كشيده ايد و مي خواهيد خون ما را بريزيد؟! معناي اين سخن اين است كه آنها حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را مي شناختند، چنان نبود كه آن حضرت را نشاسند.

پس اين گونه شناخت كه بدانيم امام حسين(عليه السلام) پسر كه بود.

پدر، مادر و جدّ او چه كساني بودند، آن معرفتي نيست كه كارساز باشد.

شناخت و معرفت آنها حتي با شناخت روايات و فرمايش هاي پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله) درباره حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و مقامات او توأم بود كه فرمود: "الحسن و الحسين سيّدا شباب اهل الجنة و انهّما امامان قاما أو قعدا" 1 امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) سيد و سرور جوانان اهل بهشتند اين دو برادر، امام هستند، چه قيام و چه قعود كنند.

اين سخنان را شنيده بودند و مي دانستند اما اين شناختها كارساز نبود.

آن شناختي كارساز است كه با ايمان و پذيرش و تسليم و انقياد توأم باشد، يعني اگر مي پذيريم كه امام و واجب الطاعة است، بايد اطاعتش كنيم.

او براي چه امام شده است؟ اگر فقط بگوئيم امام است، اما به دستوراتش عمل نكنيم، اين پذيرش امامت نيست و اين معرفت كارساز نيست.

آن معرفتي كارساز است كه توأم با ايمان و پذيرش و تسليم و انقياد باشد يعني واقعاً او را امام و پيشوا بدانيم و پشت سر او حركت كنيم.

در زيارت عاشورا مي خوانيد: "آن خدايي كه به ما اين كرامت را داد كه امام حسين شناس شديم".

امروز هم كساني هستند كه دم از اسلام و تشيع مي زنند و ادعاي شناخت امام حسين(عليه السلام) را دارند، ولي از امام حدر آن زمان نيز بجز گروه اندكي، كه طبق روامعروف 2 ، هفتاد و دو نفر بودند، بقيه امام حسين(عليه السلام) را تنها گذاشتند.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . بحارالانوار، ج 36، 288.

[2] . ر. ك: بحارالانوار، ج 45، ص 47 و ج 53، ص 15 و.

مسلمانان ظاهري اينكه چرا اين گونه شد، بحث مفصلي دارد كه اكنون مجال بسط آن نيست، ولي اشاره مي كنم كه گروهي از آنها مانند آل ابوسفيان اصلا اعتقادي به خدا، اسلام و پيغمبر نداشتند و فقط تظاهر مي كردند.

دو كلام از ابوسفيان براي شما نقل كنم تا اين خاندان را بشناسيد و بدانيد كه آنها چه بينشي نسبت به اسلام و پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و اهل بيت او(عليهم السلام)داشتند در اوايل بيعت مردم با عثمان خليفه سوم ـ يك روز ابوسفيان كنار قبرستان اُحد آمد و صدا زد: "يا اهل، القبور الذي كنتم تقاتلونا عليه صار بأيدينا و انتم رميم" گفت اي اهل قبور! (نگفت اي شهدا!) آن چيزي كه بخاطر آن با ما مي جنگيديد، امروز در دست ماست و شما زير خاك پوسيديد.

يعني شما فقط بر سر رياست با ما مي جنگيديد و آن رياست به دست ما افتاد و شما زير زمين تبديل به خاك شديد.

عقيده وي اين بود كه پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله) و بني هاشم بر سر حكومت مي جنگيدند.

خدا، وحي و قيامت، مطرح نبود.

كلامي صريح تر از اين دارد: در همان روزي كه با عثمان بيعت كرد در خانه عثمان، خطاب به بني اميه فرياد زد كه: اي فاميل من اي بني اميه! به اين خلافت كه امروز به دست ما افتاده محكم بچسبيد.

قسم به آن كسي كه ابوسفيان به او قسم مي خورد، نه بهشتي در كار است و نه دوزخي، حكومت تنها چند روز در دست بني هاشم بود و اكنون به دست ما افتاده است.

شنيده ايد كه وقتي سر بريده حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را جلو تخت يزيد گذاشتند، در حال مستي چه اشعار كفرآلودي را سرود! اين آل ابوسفيان و بني اميه ـ كه درباره آنها در زيارت عاشورا مي خوانيد "اللهم العن بني امية قاطبة" ـ تيره اي بودند كه اعتقادي به خدا و قيامت نداشتند، اظهار اسلام مي كردند تا جانشان سالم بماند و بعد هم بتوانند بر مردم سوار شوند و به نام اسلام بر آنها حكومت كنند.

گروهي اين گونه بودند، اما تعدادشان خيلي زياد نبود.

گروه ديگري هم بودند كه اهل بيت(عليهم السلام)را شناخته و ايمان آورده بودند، احكام اسلام را نيز اجرا مي كردند در جنگها و جهادها هم مشاركت داشتند و مالشان را براي اسلام انفاق مي كردند، اما كارشان يك اشكال داشت و آن اشكال اين بود كه ايمان و علاقه مندي آنها به اسلام، شرط داشت.

قرآن كريم از اين گروه با اين تعبير ياد فرموده است.

"و من خير اطمأنّ به و إن أصوجهه خسر الدنيا و الآخرة" 1 بعضي از مردم هستند كه شايد تعدادشان هم كم نباشد ـ نه آن زمان تعدادشان كم بود و نه در اين زمان ـ مي فرمايد: اينها خدا را عبادت مي كنند، احياناً نماز مي خوانند و روزه مي گيرند ولي عبادت كردن اينها تنها در يك حالت است كه اگر اين حالت تغيير بكند، ديگر خداپرست نيستند.

تنها در صورتي خداپرستي مي كنند و به دين وفادارند كه دين با دنيايشان همسو باشد.

اگر دينداري با دنياداري همسو باشد، ديندارند، نماز مي خوانند، روزه مي گيرند و به احكام اسلامْ عمل مي كنند.

"فإن أصابه خير اطمأن به" اگر اوضاع رو به راه باشد و در سايه دينداري به نان و نوايي برسند، ديندار خوبي هستند "و إن اصابته فتنة انقلب علي وجهه" اينها مانند كسي هستند كه لب پرتگاهي ايستاده و در حال افتادن است و استقرار ندارد، به طوري كه اگر تكان بخورد، به رو به زمين مي افتد.

تا اوضاع آرام است و بادي و طوفاني نيست و اوضاع بر وفق مرادشان است دين دار، مسلمان و انقلابي هستند اما "إن أصابته فتنة" اگر فتنه اي بيايد، وضع دگرگون شود آسايش و رفاهشان از بين برود، مشكلاتي پيش بيايد و ديگر نتوانند به دلخواه خودشان رفتار كنند، "انقلب علي وجهه" به رو به زمين مي افتد، ديگر خداپرست نيستند، و صد و هشتاد درجه منحرف مي شوند.

بعد مي فرمايد: اين افراد "خسر الدنيا و الآخرة" اينها هم دنيايشان را از دست مي دهند و هم آخرتشان را يك جهت اينكه دنيايشان را از دست مي دهند اينست كه مقداري از وقتشان صرف عبادت خدا و عمل به دستورات دين شده ولي فايده اي نداشته است، و آخرتشان را از دست مي دهند، براي اينكه ايمان واقعي نداشته اند و وقتي فتنه آمد، ديگر خدا را بنده نيستند.

"ذلك هو الخسران المبين" كساني كه با مسلم در كوفه بيعت كردند شوخي نمي كردند.

قبل ازآن براي حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) طبق روايت معروف، دوازده هزار نامه نوشتند، واقعاً مي خواستند امام حسين(عليه السلام) در كوفه بيايد و در آنجا مثل زمان اميرالمؤمنين(عليه السلام)، حكومت كند، هر چند خيلي از آنها به حكومت حضرت علي(عليه السلام) هم راضي نبودند، ولي وقتي حكومت ايشان را با حكومت معاويه مقايسه كردند و ظلمهاي معاويه را به دوستان حضرت علي(عليه السلام)ديدند كه آنها را يكي پس از ديگري كُشت يا ترور كرد يا با عسل زهرآلود، يا به صورتهاي ديگر مسموم كرد، به حكومت فرزندان حضرت علي(عليه السلام) راضي شدند.

با اينكه مردم مدينه، مكه و ساير شهرهاي مهم اسلامي همه با يزيد بيعت كرده بودند، ولي گروهي از مردم كوفه امام حسين(عليه السلام) را دعوت كردند و گفتند ما با يزيد بيعت نمي كنيم، شما بيا تا با شما بيعت كنيم.

شوخي هم نمي كردند، واقعاً هم دلشان مي خواست امام حسين(عليه السلام)بيايد و با او بيعت كنند، اما به اين شرط كه امام حسين(عليه السلام) كه مي آيد، ديگر جنگي در كار نباشد، كُشت و كشتاري نشود، نان و آبشان از بين نرود و اگر پست و مقامي دارند از دستشان نگيرد فقط امام حسين(عليه السلام) بيايد آنجا آقا باشد، نماز بخواند و آنها پشت سر او اقتدا بكنند و اگر مي خواهند از او مسئله بپرسند.

اما وقتي ديدند عبيدالله بن زياد ياران حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)را يكي پس از ديگري كُشت، مسلم حضرت را با آن وضع فجيع، هاني را به آن صورت و ساير دوستان اميرالمؤمنين(عليه السلام) و علاقمندان به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) را به چه صورتهاي فجيعي كشت، ديگران را مورد تهديد قرار داد، زندانها را از دوستان حضرت علي(عليه السلام) پر كرد، ديدند آن چيزي كه مي خواستند واقع نشد.

خود عمر بن سعد به كشتن حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)علاقه اي نداشت.

وي مدتها در اين فكر بود كه در ري تهران فعلي ـ حكومت كند.

در اين زمينه گفتگوهايي شده بود وقتي اين شرايط پيش آمد با او شرط كردند و گفتند: اگر مي خواهي به حكومت ري برسي، بايد بروي و با امام حسين(عليه السلام) بجنگي.

پس از آنكه اين شرط را قبول كرد، باز هم مطمئن نبود كه كار به جنگ بكشد.

مي گفت ما سي هزار نفر جمعيت داريم البته تعداد سپاه او را تا صد و بيست هزار نفر هم گفته اند وقتي امام حسين(عليه السلام) با صد نفر صد و پنجاه يا دويست نفر بيايد، در مقابل اين لشگر تسليم مي شود، بعد او را مي گيريم و مي بريم نزد يزيد و ديگر به ما مربوط نيست.

در دهه اول محرم ملاقاتهايي با حضرت سيدالشهدا(عليه السلام)داشت و سعي مي كرد همين كار را بكند.

يك نامه هم براي عبيدالله بن زياد نوشت و گفت الحمدلله كارها دارد به خير مي گذرد، امام حسين(عليه السلام) را به كوفه مي آوريم و دستش را در دست امير مي گذاريم، بسياري از افرادي هم كه با عمر بن سعد بودند، به همين نيت آمده بودند نه به قصد كشتن حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) مي گفتند: وقتي اين جمعيت بيايد، امام حسين(عليه السلام)با جمعيت محدودش، چاره اي جز تسليم ندارد و او را مجبور به بيعت مي كنيم.

ولي وقتي انسان در مسير غلطي افتاد و حاضر شد كه معصيت كند، به راه خلاف برود و با دشمنان خدا بسازد، كم كم به جايي كشيده مي شود كه خودش هم فكر نمي كرد.

اول يك قدم برمي دارد و مي گويد اين چيزي نيست، قابل اغماض است، سپس يك قدم ديگر برمي دارد و كم كم زاويه باز شده و به آنجايي مي رسد كه نبايد برسد.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . حج، 11.

ياران علي(عليه السلام) قاتلان حسين(عليه السلام)! در زيارت عاشورا مي خوانيم كه خدا به ما كرامت عطا كرد كه حسين شناس شديم.

آيا ما واقعاً امام حسين(عليه السلام) را مي شناسيم؟ آيا ما بيش از مردم كوفه امام حسين(عليه السلام) را مي شناسيم؟ مردم كوفه كساني بودند كه سالها امام حسين(عليه السلام) را در كنار اميرالمؤمنين(عليه السلام)ديده بودند.

كوفه به اصطلاح پايتخت حضرت علي(عليه السلام) بود، سالها در آنجا نماز خوانده بود، موعظه و سخنراني كرده بود به محرومان كمك كرده بود، ايتام و بيوه زنان را سرپرستي كرده بود.

بسياري از همين كساني كه براي كشتن امام حسين(عليه السلام) آمدند از كساني بودند كه در ركاب حضرت علي(عليه السلام) با معاويه جنگيده بودند.

آيا فكر مي كردند روزي بيايد كه قاتل امام حسين(عليه السلام)بشوند؟! ابداً، ولي چنين روزي آمد.

اين اسمش فتنه است "و إن أصابته فتنه انقلب علي وجهه" بعضي از افراد زير پايشان سست است، از اول نيت بدي ندارند، دلشان مي خواهد كه به راه خوب بروند و خداپرست باشند، عبادت خدا را هم مي كنند "من الناس من يعبدالله" اما "علي حرف" به يك شرط و در شرايط خاصي هميشه خداپرست نيستند.

بنده به سهم خودم به اين عزاداريها و عرض ارادتها به پيشگاه حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و اين توفيقي كه نصيب شما به خصوص جوانان عزيز و پاك ـ كه هنوز آلوده به گناه نشده ايد ـ گرديده كه در چنين مراسمي با اين اخلاص شركت مي كنيد غبطه مي خورم.

خدا ان شاء الله اين محبت و اين عشق را روزافزون كند و اين عشق را از شما نگيرد و اين معرفت را ذخيره آخرتتان قرار دهد.

ولي عزيزان من! ما بايد نگران اين باشيم كه نكند عبادت ما هم عبادت مشروط باشد، حسين دوستي ما هم شرط داشته باشد.

اگر اوضاع عوض شود، ديگر معلوم نيست ما چقدر طرفدار حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) باشيم.

من نسبت به خودم خائف هستم.

ان شاء الله كه همه شما ثابت قدم باشيد.

در همين زيارت عاشورا مي خوانيم "و أن يثبت لي عندكم قدم صدق في الدنيا و الآخرة" از خدا مي خواهيم اكنون كه به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) و اوليائش معرفت داريم و با دشمنان او دشمن هستيم، ما را ثابت قدم بدارد.

براي ثبات قدم تنها شناختن امام حسين(عليه السلام) كافي نيست "اكرمني بمعرفتكم و معرفة اوليائكم و رزقني البرائة من اعدائكم" آنهايي كه هم به روي دوستان و هم به روي دشمنان لبخند مي زنند، جزء اينها نيستند.

پيروان واقعي امام حسين(عليه السلام) كساني هستند كه با دوستان آن حضرت، دوست هستند و با دشمنان او هم دشمن هستند و خدا را شكر مي كنند كه اين دشمني را در دلهايشان قرار داده است و از خدا مي خواهند كه هم بر دوستي آنها نسبت به امام حسين(عليه السلام) بيفزايد و هم آن دشمني را هم زياد كند.

و لذا قبل از اينكه به حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) سلام كنند، ابتدا دشمنانش را لعن مي كنند اول صد بار لعن است و بعد از آن سلام.

متأسفانه امروز در ميان كساني كه ادعاي شيعه امام حسين(عليه السلام) بودن را دارند، كساني هستند كه مي گويند بايد اين زيارت نامه را عوض كرد لعنهاي آن را بايد حذف كرد، چون دوران خشونت گذشته است! ديگر بايد به روي همه حتي به روي دشمنان لبخند زد.

آري! خنده زدن به روي دشمنان بود كه بعضي از زمينه هاي انحراف را در گوشه و كنار اين كشور اسلامي بوجود آورد.

ان شاء الله كه در شهر شما اين گونه نيست، اما در بعضي جاها بساط اختلاط نامشروع پسر و دختر، احياء سنتهاي كفر، استفاده از مواد مخدر و مشروبات الكلي، شب نشينيها با تماشاي فيلمهاي ويدئويي مبتذل، در بين جوانها، كمابيش وجود دارد.

چرا؟ چون با ترويج فرهنگ تساهل و تسامح، بغض نسبت به دشمنان را ضعيف كردند.

گفتند: به دشمنان هم بايد لبخند زد.

وقتي به روي دشمنان لبخند زدند، با آنها معاشرت مي كنند و در نتيجه، اخلاق، رفتار، فرهنگ و فسادشان را هم مي پذيرند.

مؤمنان واقعي هم جاذبه دارند و هم دافعه انسان همانطور كه بايد نسبت به مواد نافع جاذبه داشته باشد، بايد نسبت به سموم هم دافعه داشته باشد.

بدن ما همانطور كه به جذب مواد نافع احتياج دارد به دفع سموم هم نياز دارد.

اگر كليه درست كار نكند و اگر روده ها درست كار نكنند و مواد سمي از بدن خارج نشود، انسان مسموم مي شود، و سرانجام مي ميرد.

سموم را بايد دفع كرد.

جاذبه همه جا به درد نمي خورد.

بلكه با دشمنان بايد دشمني كرد و خدا را شكر نمود بر اينكه همانگونه كه دوستي خاندان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) را به ما داده، دشمني دشمنانشان را هم به ما داده است.

اين نعمتي است كه خدا داده و بايد خدا را بر اين نعمت شكر كرد.

بايد زيارت عاشورا خواند و اول دشمنان را لعن كرد اين سدّي است كه مانع مي شود از اينكه با دشمنان آميزش فرهنگي پيدا كنيم و اخلاق، رفتار و افكار آنها در ما اثر بگذارد.

وقتي سد شكسته شد، كم كم فرهنگ آنها به ما سرايت مي كند بلكه همان فرهنگ، فرهنگ غالب مي شود و اين همان خطري است كه مسلمانها را بعد از پنجاه سال از وفات پيغمبر(صلي الله عليه وآله) تهديد كرد.

البته اين خطر خيلي پيش از اين و از روز رحلت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) شروع شد، وقتي به اوج خود رسيد آن كساني كه در شهر پيغمبر(صلي الله عليه وآله)، در زادگاه پيغمبر(صلي الله عليه وآله)، در كنار مسجد و مزار پيغمبر(صلي الله عليه وآله) زندگي مي كردند، با كسي بيعت كردند كه به شرابخواري معتاد بود، او را به جاي پيغمبر نشاندند و مردم مدينه به جز چند نفر با يزيد بيعت كردند، يعني گفتند: بعد از پيغمبر(صلي الله عليه وآله) نوبت يزيد است، چه فرقي مي كند، يك روز پيغمبر حكومت مي كرد حالا هم يزيد حكومت كند! جان ما سالم باشد، اقتصاد ما ضربه نخورد و آزادي ما لطمه نبيند، اگر پيغمبر نبود، يزيد باشد! ضعف معرفت، عاملي مهم در سقوط و انحراف مسلمانان در طول تاريخ چرا اين مصيبت دامنگير مسلمانها شد؟ اين مصيبت دو عامل داشت: يكي اينكه معرفتشان نسبت به حقايق و معارف دين و از جمله ولايت اهل بيت: ضعيف بود و خيلي مسئله را جدّي نمي گرفتند در همان زمان هم، گروهي از مردم اگر نگويم اكثريت مردم سكولار بودند.

يعني چه؟ يعني اينكه مي گفتند: دين به جاي خودش، دولت هم به جاي خودش.

پيغمبر اسلام(صلي الله عليه وآله)خيلي خوب بود، حضرت علي(عليه السلام) هم خيلي خوب است ولي براي نماز، براي تفسير قرآن و براي حديث و اين گونه امور خوب بودند، اما اختيار حكومت بايد به دست مردم باشد هر كه را خواستند مي توانند برگزينند.

وقتي مردم گفتند پدر زن بزرگ پيغمبر براي حكومت اولي است، اين حقشان بود كه رفتند و با او بيعت كردند.

اين مسأله ربطي به دين ندارد.

اين همان سكولاريزم يعني تفكيك دين از سياست و دولت است.

اين مسأله تازه اي نيست، بلكه از همان روز رحلت پيغمبر(صلي الله عليه وآله) شروع شد.

بسياري از كساني كه با امام حسين(عليه السلام) جنگيدند، مسئله حكومت و ولايت و اينكه با چه كسي بيعت كنند را يك مسأله دنيوي مي دانستند نه مسأله ديني، و اين ضعف معرفت بود كه برخوردشان با امام حسين(عليه السلام) مانند برخورد با كسي بود كه امروز به او رأي مي دهيم و او را انتخاب مي كنيم.

گمان مي كردند اختيار با خودشان است و ديگر مسئوليتي ندارند غافل از اينكه اين يكي از بزرگترين مسئوليتهاسبالاتر است "و لم يُناد بشيء كبالولايه" 1 رأي دادن به يزيد يعني اختيار خون و مال و جان و عِرض و ناموس و دين مسلمانها را در اختيار او قرار دادن، و اين چيز ساده اي نيست.

اين درست نبود كه بگويند رأي خودم است و به هر كه بخواهم رأي مي دهم خير، اين تكليف و مسئوليت است، مي بايست تحقيق مي كردند كه آيا كسي شايسته تر از يزيد براي بيعت كردن هست يا نيست.

ولي آنها گفتند: ما چندين سال در زمان پيغمبر(صلي الله عليه وآله) با مشركين جنگيده ايم و در زمان حضرت علي(عليه السلام) چندين سال با برادران مسلمانمان در جنگ صفين، نهروان و جمل جنگيده ايم.

ديگر كافي است، حوصله جنگيدن را نداريم.

مي خواهيم كسي سر كار بيايد كه ديگر فرمان جنگ ندهد تا قدري به زندگيمان برسيم غافل از اينكه جنگيدن در آنجا كه به امر امام معصوم(عليه السلام) است، مثل نماز خواندن واجب است و انتخاب فرد صالحي براي حكومت، اهميتش به مراتب از نماز بيشتر است.

به اين جهت كه ممكن است با رأي يك نفر اكثريت حاصل شود يا دست كم در حصول اكثريت شريك باشد و در اين صورت در مسلّط نمودن كسي بر جان، مال و ناموس مردم و بلكه در مسلط كردن وي بر احكام اسلام شريك است، به طوري كه اگر او قانوني بر خلاف اسلام بگذراند، تا زماني كه اين قانون اجرا مي شود همه رأي دهندگان در گناهش شريكند چون اينها آن نماينده را انتخاب كرده اند و اگر اينها به او رأي نداده بودند، او نمي توانست اين قانون را بگذارد.

پس مسئله رأي دادن حتي در مورد نمايندگي مجلس چيز ساده اي نيست، بايد معرفت پيدا كرد كه چه كسي شايسته تر و مورد رضاي خدا و اولياء خداست.

عدم توجه به اين مسأله ناشي از ضعف شناخت است و مي دانيد كه خطر براي جامعه اسلامي در اين زمان، از خطر براي جامعه اسلامي در زمان امام حسين(عليه السلام) بيشتر است.

آنروز دشمنان امام حسين(عليه السلام)غير از عده اي اهل كوفه و اهل شام چه كساني بودند و امروز دشمن اسلام چه كساني هستند؟ امروز سراسر كشورهاي بزرگ دنيا، دشمن اسلامند.

آنروز آمريكا و ساير كفّار نقشي در كشتن امام حسين(عليه السلام) نداشتند، هر چه خطر بود از ناحيه مسلمانهاي ضعيف الايمان، سست عنصر و بيوفا بود.

اما امروز چطور؟ آيا امروز خطر فقط از ناحيه افراد ضعيف الايمان داخلي است يا تمام كشورهاي بزرگ دنيا، بزرگترين دشمن خودشان را اسلام و ايران اسلامي مي دانند و بارها به اين مطلب تصريح كرده اند و هنوز هم اميد دارند كه به نام اصلاحات، اسلام را ريشه كن كنند.

امروز خطر براي اسلام خيلي بيشتر از زمان امام حسين(عليه السلام) است.

الحمدلله معرفت مردم ما هم خيلي بالاتر از معرفت مردم آن زمان است.

مردم ما آنچنان نيستند كه به اين آساني دنبال هر صدايي راه بيفتند.

حتماً در اين شهر مجالس ديگري هم در اين ظهر عاشورا با همين جمعيت يا نظير اين، وجود دارد.

آيا اين مردم اگر بدانند رضايت امام حسين(عليه السلام) در چه چيزي است، كوتاهي مي كنند؟ بخدا قسم چنين نيست.

البته بعضي افراد بي تفاوت اهل تولرانس، اهل تساهل و تسامح وجود دارند، اما شما اين گونه نيستيد و ثابت كرده ايد كه چنين نيستيد.

ولي آن زمان اين گونه نبود حتي از ميان كساني كه از مكه با سيدالشهدا(عليه السلام)و براي حمايت او راه افتاده بودند، عده اي در بين راه و بالاخره برخي در شب عاشورا برگشتند تا اينكه طبق بعضي روايات شصت و يك نفر و طبق روايت معروف هفتاد و دو نفر باقي ماندند.

صدها نفر وقتي فهميدند كار به شهادت مي انجامد و به مسالمت نمي گذرد يكي يكي، دو تا دوتا و چند تا چند تا امام حسين(عليه السلام) را تنها گذاشتند و رفتند.

ان شاءالله من و شما آن گونه نباشيم و عهدي را كه با سيدالشهدا(عليه السلام) مي بنديم تا آخرين نفس به آن پايبند باشيم.

پروردگارا! تو را به خون حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) قسم مي دهيم ايمان ما را تا آخرين لحظه از همه آفات و شكوك حفظ بفرما! اين كشور را كه كشور امام زمان]عجل الله فرجه الشريف[ است، زير سايه لطف ولي عصر]عجل الله فرجه الشريف[ و تحت رهبري وليّ امر مسلمين تا ظهور حضرتش محفوظ بدار! بر ايمان و معرفت و عشق ما نسبت به اهل بيت(عليهم السلام) بيفزا! --------------------------------------------------------------------------------

[1] . كافي، ج 2، ص 18.




ايت الله مصباح يزدي