بازگشت

وظايف حكومت و مردم در شرايط حاضر


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

به بركت نام سيدالشهداء(عليه السلام) چند شب در اين عزاخانه حسيني توفيق پاسخ به بعضي از سؤال ها درباره داستان عاشورا، و نيز مطالبي در حد توان و فهم گوينده و اقتضاي مجلس به عرضتان رسيد.

مناسب است در اين جلسه، مباحث گذشته را جمع بندي و نتيجه گيري كنيم.

سلسله بحث ها به اين جا منتهي شد كه يكي از اهداف سيدالشهداء(ع) از اين قيام همانگونه كه خود حضرت(ع) تصريح فرمودند، امر به معروف و نهي از منكر بود.

سعي ما اين بود كه معاني امر به معروف و نهي از منكر را توضيح دهيم و بررسي كنيم كه به كدام معنا، قيام سيدالشهداء(ع) نوعي امر به معروف و نهي از منكر بوده است؟ و در چه شرايطي ممكن است امر به معروف و نهي از منكر به اين صورت واجب شود؟ حاصل جواب هم اين بود كه اگر توطئه هاي پيچيده اي در جامعه براي محو حقيقت اسلام، گمراه كردن مردم و از بين بردن حكومت اسلامي و حكومت حق وجود داشته باشد و راه هاي عادي و متعارف، اعم از اقدامات فردي و كارهاي اجتماعي، براي حل مشكلات سودي نبخشد، و فقط اين راه باقي بماند كه با قيامي شهادت طلبانه، مظلوميت و حقانيت ثابت بشود، اين روش متعين خواهد بود.

و اگر شرايطي پيش بيايد كه نشان دادن راه حق و تلاش براي برقراري نظام اسلامي متوقف بر چنين كاري باشد، باز هم چنين حركتي لازم خواهد بود.

البته قيام سيدالشهداء(عليه السلام)چنان بركتي داشت كه بعيد است در طول تاريخ اسلام مجدداً چنين شرايطي پيش بيايد و به اندازه اي فضاي جامعه اسلامي تيره و تار بشود كه شناختن حق ميسر نباشد.

بحمد اللّه بعد از قيام سيدالشهداء(عليه السلام)شرايطي فراهم شد كه ساير ائمه اطهار(عليهم السلام)بتوانند حقايق اسلام را در اقطار كشورهاي اسلامي تبيين كنند شاگرداني براي تبليغ، ترويج و تعليم معارف اسلامي بپرورانند، ياراني را براي انجام حركت هاي ارشادي و احياگرانه در بلاد مختلف بپرورانند و ديگر به چنين حركتي چون قيام سيدالشهداء(ع) در زمان بقيه ائمه(عليهم السلام)نيازي نبود، انشاء اللّه بعد از اين هم نيازي نخواهد بود.

ولي به هر حال مسائل كلي، تابع وجود يا كثرت مصاديق نيست، بلكه حكم آن با وجود يك مصداق مشخص ميشود.

البته گرچه بعيد است چنين قيامي با اين وسعت و با اين خصوصيات ضرورت داشته باشد، اما ممكن است گاهي قيام هاي محدودتريمقام معظم رهبري هم اشاره به امكان چنين چيبود، [1] حتماً كساني كه شنيدند، اين مسأله را متوجه شدند.

به هرحال، اين مسأله اي است كه بايد به آن توجه داشت زيرا آمادگي جامعه اسلامي براي برخورد با دشمنان، امكان نفوذ و موفقيت آن ها را كم ميكند.

اما اگر روزگاري به خواب خرگوشي فرو رفته و به صورت هاي مختلف تحت تأثير تبليغات دشمنان قرار بگيريم و غيرت ديني را از دست بدهيم، آن وقت دشمنان طمع ميكنند و شايد باز شرايطي پيش بيايد كه احتياج به چنين حركت هاي شهادت طلبانه اي پيدا كنيم.

به همين مناسبت بحث نسبتاً طولانياي درباره امر به معروف و نهي از منكر عرض كردم و گفتم امر به معروف به معناي عام آن شامل چند عنوان ديگر نيز ميشود كه يكي از عناوين كلي آن ميتواند عنوان "تعليم" باشد، يكي ديگر از عناوين كلي آن ممكن است "موعظه" باشد، و بالاخره ميرسد به جايي كه يكي از عناوين آن ميتواند "جهاد" باشد.

وظيفه حكومت و جامعه در زمينه آموزش احكام و مسائل در مورد تعليم عرض كردم، كه ميتواند سه شاخه داشته باشد: تعليم جاهل، تنبيه يا تذكر غافل و ارشاد ضال.

صورت اول اين است كه كسي در جامعه اسلامي از معارف بهره اي ندارد، و هنوز براي او شرايطي فراهم نشده است كه معلومات لازم در مورد دين را كسب كند كه بايد او را تعليم داد.

اين يكي از مراحلي است كه ميتواند از مصاديق امر به معروف باشد.

البته باز تأكيد ميكنم، به معناي عام آن.

معناي دوم اين است كه كسي به مسأله علم دارد، اما در شرايطي واقع شده كه اصلاً از اين كه چنين حكمي و چنين مسأله اي وجود دارد و چنين تكليفي هم براي او هست دچار غفلت شده است.

به هر حال، موضع گيريها و جهت گيري هاي انسان تابع ذهنيات او است، اكثر ذهنيات ما هم تابع شرايط محيط است، از ديدنيها و شنيدنيها بيدار ميشويم، توجه انسان به مسائل غالباً تابع شرايط محيط است اگر محيط آلوده، تاريك، و فاسد باشد، ممكن است بسياري از مردم از تكاليف خود غافل بشوند و اگر از ايشان سؤال شود كه در اسلام فلان تكليف وجود دارد، ميگويند بله، اما از اين كه خودشان چنين تكليفي دارند و بايد انجام بدهند غافلند، در اين مورد امر به معروف و نهي از منكر "تذكر دادن به غافل" ميشود، يا تنبيه به معناي لغوي آن، يعني بيدار كردن.

سوم "ارشاد ضال"، يعني كسي كه معرفت صحيح ندارد ولي خيال ميكند كه شناخت لازم را دارد، جاهل مركب است، گمان ميكند وظيفه خود را ميداند، ولي اشتباه ميكند ارشاد و راهنمايي چنين كسي به اين كه تو اشتباه ميكني، و اگر چنين تصور ميكني كه وظيفه تو اين است يا به اين شكل بايد انجام بگيرد، خطا ميكني و به اين صورت نيست، راه صحيح چنان است، مقصد صحيح چنين است اين ارشاد ضال است، ارشاد كسي كه گمراه است.

اين سه وظيفه كه همه از قبيل تعليم است.

تعليم هم گاهي به صورت فردي است، هر كس در خانواده خود چنين مسؤوليتي را دارد كه نسبت به فرزندان و اهل بيتش، اگر جاهلي باشد، اگر ضالي باشد يا اگر غافلي باشأَنْفُسَكُمْ وَ أَهْليالنّاسُ وَ الْحِجارَة.

" [1] انسان همان گونه كه مكلف است خود به وظايف شخصياش عمل كند، مكلف است كه به خانواده، نزديكان و كساني كه تحت تأثير فكر او هستند آموزش بدهد.

اين وظيفه است ـ در سطح بالاتر ـ براي عالمان و كساني كه در اين گونه مسائل تخصص دارند، تكليفي است سنگين تر، وسيع تر و عميق تر كه در جامعه بايد اين وظايف را انجام دهند و زماني كه جامعه به وسيله نهادهاي مختلف اداره ميشود، بايد نهاد خاصي براي اين كار در نظر گرفته شود.

ميدانيد كه در جوامع سابق كه به صورت ساده اداره ميشد اين وزارتخانه ها و تقسيمات به صورت امروزي نبود، مثلاً در صدر اسلام، اگر براي جايي والي ميفرستادند، حداكثر سه نفر را ميفرستادند، معمولاً آنچه بنده از تاريخ به خاطر دارم، يكي شخص والي و حاكم، ديگري معلم و قاري، كسي كه قرآن را بلد بود و به ديگران تعليم ميداد، عالم بود و در معارف و احكام به او مراجعه ميكردند، يكي هم خزانه دار بود كه اموال را جمع آوري ميكرد و حساب آن را داشت.

اين سه نهاد بود، كم كم پس از آن كه روابط جامعه پيچيده و گسترده شد، تعداد اين نهادها نيز اضافه شد تا جايي كه امروزه ميبينيد كه كابينه ها و دولت ها از بيست تا سي وزارتخانه تشكيل ميشود.

در شرايط فعلي كه ما زندگي ميكنيم حداقل سه وزارتخانه، آموزش هاي سه گانه را به عهده دارند، وزارت آموزش و پرورش كه در كنار سواد آموزي و علوم متعارف مادي و دنيوي موظف است آگاهيهاي ديني را به كودكان ارائه كند، البته اگر نظام اسلامي باشد، و بايد انصاف داد كه در بين نهادهاي ما وزارت آموزش و پرورش، حتي در زمان رژيم گذشته از بهترين نهادهايي بوده كه به اين جامعه خدمت كرده است امروز هم شايد در حدي كه بنده اطلاع دارم، يكي از بهترين وزارتخانه هاي ما همين آموزش و پرورش باشد.

اين امر دلايلي هم دارد، از جمله اين كه عمده كارمندان آن كه آموزگاران و دبيران هستند، از طبقه متوسط و معمولي هستند، از همين فرزندان شما هستند كه با محافل ديني سر و كار دارند و انديشه دينيشان محكم است.

به همين دليل هنگامي كه به مدرسه ميروند احساس مسؤوليت ميكنند.

به جز آموزش و پرورش، وزارت آموزش عالي هم بخشي از مسؤوليت آموزش جامعه را در دانشگاه ها عهده دار است همچنين وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، كه عنوان ارشاد اسلامي گوياي اين وظيفه است.

متأسفانه عملكرد اين دو وزارتخانه در حد مطلوب نيست و علي رغم اين كه مقام معظم رهبري درباره وزارت آموزش عالي چند سال است كه صريحاً گفته اند شما بايد دانشگاه ها را اسلامي كنيد، كار جدياي انجام نشده است، و شايد به اين دليل باشد كه بعضي مسؤولان آن، اراده جدي براي اين كار نداشته باشند كه البته اين امر هم دلايلي دارد.

از جمله اين كه كه بسياري از استادان دانشگاه ها و حتي اداره كنندگان اين نهاد تحت تأثير فضاي خارج هستند، چند سالي را در اروپا گذرانده اند و يا زير دست اروپا رفته ها بوده اند، خُلق و خوي، فرهنگ و معلومات آن ها بيش تر به فرهنگ كفر نزديك است تا به عالم اسلام طبعاً كساني هم كه زير دست اين گونه افراد بزرگ شوند، ديگر بهتر از خود آن ها نخواهند بود.

به هر حال كار اين دو وزارتخانه ناقص است.

وزارتخانه ارشاد هم كه به قول معروف طشتش از بام افتاده است و همه ميدانيد كه وضعيت آن چگونه است و آنچه بسيار جاي تأسف دارد اين است كه بعضي از مسؤولان اين نهاد تصريح كرده اند كه اصلاً با دين سر و كاري ندارند و اسم ارشاد اسلامي را هم فقط يدك ميكشند، يعني تعارف است وگرنه كار اين وزارتخانه همان كار وزارت فرهنگ و هنر زمان شاه است! ميگويند: ما كاري با دين مردم نداريم! ما فرهنگ ملي و فرهنگ باستاني و رقص و آواز و اين قبيل مسائل را بايد ترويج كنيم! زبان فارسي و فرهنگ ملي ايراني را در كشورهاي ديگر بايد رواج دهيم! كاري به اسلام نداريم! تصريح كرده اند اگر هم تكذيب ميكنند، من مورد خاص اين گفته ها، تاريخ، شنوندگان و مخاطبين آن را ميدانم، و به ايشان عرض خواهم كرد.

به هر حال، اين سه نهاد در جامعه ما بايد به مسائل آموزش و پرورش جوانان اهتمام داشته باشند كه يكي از آنها نسبتاً عملكرد خوبي دارد، ولي دو وزارتخانه ديگر هيچ مطلوب نيست و يكي از آنها هم بسيار بد است.

خوب، حالا كه اين سه نهاد به وظيفه اجتماعي خود عمل نميكنند، مردم چه بايد بكنند؟ صرف نظر از اين كه ما به اصطلاح امروزيها، به عنوان يك شهروند وظيفه اي در مقابل دولت و حقي بر حكومت داريم، اما خود ما چه بايد بكنيم؟ اگر آنها عمل نكردند، ديگر مردم وظيفه اي ندارند؟ اگر فرصت بود بيش تر توضيح ميدادم كه اصولاً اين وظايف بر عهده خود مردم است و در شرايط پيچيده اجتماعي امروز است كه به دولت منتقل شده است.

اين بحثي است كه اصلاً وظايف دولت چه هست، آيا يك سلسله وظايفي است كه اصالتاً از آنِ دولت است و مردم در آن نقشي ندارند يا برعكس، يك سلسله وظايفي است كه خود مردم بايد انجام بدهند، لكن چون از عهده مردم بر نميآيد يا داوطلب براي انجام آن به اندازه كافي نيست، دولت از طرف مردم نيابت ميكند.

اتفاقاً آموزش و پرورش از اموري است كه كار خود مردم است و آنان خود بايد سعي داشته باشند كه معارف اسلامي در جامعه رواج داشته باشد اما امروزه به لحاظ شرايط اجتماعي قسمت هايي از اين وظيفه به عهده دولت واگذار شده و وظيفه او است، البته بايد انجام بدهد و مردم هم بايد مطالبه كنند.

اما اگر دولت به هر دليلي اين وظيفه را انجام نداد، از دوش مردم ساقط نميشود.

پس يكي از وظايفي كه ما داريم، به ويژه در شرايطي كه دو نهاد آموزش عالي و وزارت ارشاد به وظيفه خودشان عمل نميكنند، اين است كه به تعليم جوانان و نوجوانانمان بپردازيم.

منظور از اين تعليمِ واجب تعليم امور ديني است.

ساير چيزها هم گاهي ضرورت پيدا ميكند، اما آن چه الآن مورد توجه ماست و از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر ميدانيم، آموزه هاي ديني است يعني آنچنان به معارف مسلح ديني شوند كه تحت تأثير جوّ قرار نگيرند، دينشان ضعيف و ايمانشان سست نشود، در اصول و پايه هاي دين شك پيدا نكنند چنين آموزش هايي را بايد به ايشان داد.

بخش عظيمي از اين مسؤوليت بر عهده ما و بر دوش روحانيت است.

بايد سعي كنند در اين زمينه ها كتاب هايي را در سطوح مختلف بنويسند، اساتيدي تربيت كنند، كلاس هاي مختلف، آموزش هاي حضوري و غير حضوري، رسمي و غير رسمي، محدود و طولاني، كوتاه مدت و دراز مدت فراهم كنند، تا جوانان بتوانند از اين امكانات استفاده كنند.

خوشبختانه در اين زمينه كارهايي انجام گرفته است، مخصوصاً براي دانشجويان دانشگاه ها، قدم هايي برداشته شده است و به كمك بسيج دانشجويي هر سال حدود دو هزار نفر آموزش هايي ميبينند، كتاب هايي براي آنها نوشته شده است كه مقام معظم رهبري دستور دادند اين كتاب ها در دانشكده هاي نيروهاي مسلح تدريس شود.

ساير دانشجويان، دانش آموزان، آموزگاران و دبيران هم ميتوانند اين كتاب ها را تهيه كنند، سعي كنند استادي پيدا كنند، يا نوارهاي درسي كه هست بگيرند و از آنها استفاده كنند تا خودشان را مجهز كنند و كم تر تحت تأثير شبهات شيطاني قرار بگيرند شش جلد كتاب است كه در زمينه اين مسائل تهيه شده و اگر اطلاعات بيش تري خواسته باشيد ميتوانيد از مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(قدس سره)در قم يا از دفتر طرح ولايت وابسته به بسيج دانشجويي سراغ بگيريد.

اين مقوله آموزش هايي بود كه تحت عنوان امر به معروف و نهي از منكر بر ما واجب ميشود.

بخش دوم امر به معروف و نهي از منكر به معني عام مواعظ بود.

اين هم باز نسبت به افراد نزديك و تحت تكفل و كساني كه شخص در ايشان نفوذ فكري دارد، وظيفه همه است.

همه وظيفه دارند در حدي كه خودشان معلوماتي دارند فرزندان خود را نصيحت كنند، راه خير و شر را نشان بدهند، تشويقشان كنند كه كارهاي واجبشان را اعم از واجبات فردي و اجتماعي انجام دهند.

اين مسؤوليت را در سطح وسيع تري نهادهاي ديگر و از جمله وعاظ رسمي به عهده دارند.

واعظ ها بايد اين مسؤوليت را به نحو جدي در اين شرايط درك كنند، وعظ ها و موعظه هايشان را به گونه اي تنظيم كنند كه نيازهاي جامعه را برآورده كند، لغزشگاه هايي را كه جوان ها به آنها مبتلا ميشوند، بيش تر به ايشان توجه بدهند، نه چيزهاي كليشه اي كه صد يا دويست سال قبل بوده است، امروز هم ما باز همان ها را تكرار كنيم و به نيازهاي امروز جامعه توجه نكنيم.

بخش موعظه هم شرايط خودش را دارد و چون اين براي همه معروف تر است و ميدانند كه امر به معروف و نهي از منكر در مورد اعمال ساده فردي چه شرايطي دارد، ديگر نميخواهم در مورد آن صحبت كنم و ميپردازم به بخش مهم تري كه ما بايد آن را از داستان عاشورا و سيدالشهداء(عليه السلام)بيش تر ياد بگيريم.

وظيفه حكومت و جامعه در برابر توطئه هاي دشمنان چنان كه بيان شد، يك قسم مهم از امر به معروف و نهي از منكر كه متأسفانه مورد غفلت بسياري از ما واقع شده، بخصوص قبل از نهضت حضرت امام(قدس سره)، مبارزه با توطئه هاي ضد اسلامي است كه ميتواند در زمينه هاي مختلف اقتصادي، فرهنگي، تعليم و تربيت، سياسي و حتي در زمينه نظامي باشد.

در اين مورد است كه با يك كار ساده و آموزش چند روزه نميتوانيم خودمان را براي چنين امر به معروف هايي آماده كنيم، آموزش هاي پيچيده و طرح هاي بسيار سنجيده و متناسب با نقشه هاي شيطاني كه آنها با متخصصان خود در طول سال ها با هزينه هاي هنگفت تهيه ميكنند، ميخواهد.

شاخه كوچكي از آن همين است كه امروز در بيدشمنان بعضي از مطبوعات مپايگاه قرار داده اند، [1] براي اين كه از اين پايگاه عليه اسلام و نظام اسلامي استفاده كنند.

مطبوعات داخل كشور به دست مردم ايران، به دست بعضي از افراد خودفروخته، و چه بسا بعضي از آنها با بودجه بيت المال اداره ميشود، اما پايگاه آمريكا يا بعضي دشمنان ديگر و صهيونيست ها است كه اغراض آنها را پي ميگيرند و به آنان كمك ميكنند.

كاري كه ـ به فرمايش مقام معظم رهبري ـ بي.بي.سي يا راديو آمريكا بايد بكند، اين ها انجام ميدهند.

اين تازه يك قسمت از كارهايي است كه دشمن عليه نظام ما انجام ميدهد.

حال شما ببينيد در مقابل اين توطئه ـ فقط يك توطئه مطبوعاتي ـ چه كار ميتوان كرد؟ آيا اين كاري است كه يك نفر، دو نفر يا ده نفر بتوانند با آن مقابله كنند؟ بايد مقدار زيادي فكر كرد كه ما در مقابل اين حركتِ مرموزِ شيطاني و فعاليت گسترده و حساب شده چه حركاتي را بايد انجام دهيم.

اين موارد است كه بايد ما را بيش تر حساس كند و به فكر وا دارد كه مسؤوليت امر به معروف و نهي از منكر را در اين قبيل مسائل جديتر بگيريم.

در اين جا صحبت از يك گناه فردي نيست كه كسي مرتكب ميشود و شما به او تذكر ميدهيد.

اين چيزي است كه ممكن است كيان اسلام را به خطر بيندازد و روزي چشم باز كنيم و ببينيم همه چيز به دست دشمن افتاده است ان شاء اللّه كه چنين چيزي نخواهد شد و نام سيدالشهداء(عليه السلام) و بركات وجود سيدالشهداء(عليه السلام)نخواهد گذاشت.

ولي آنها آن قدر نقشه هاي پيچيده اي كشيده اند، طراحي كرده اند و مقدمات آن را فراهم آورده اند كه به نقشه هايشان كاملاً اميدوارند.

ما هم نبايد دشمن را كوچك بشماريم.

البته بايد دلمان به لطف خدا و توجهات وجود مقدس ولي عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ گرم باشد اما معناي اين دلگرمي اين نيست كه آرام بنشينيم و كاري نكهمياري او تتَنْصُرُوا اللّهَ يَنْصُرْكُم،" [2] نصرت الهي هست، اما مشروط به اين است كه ما آنچه توان داريم در طبق اخلاص بگذاريم، آن گاه هر چه كم داريم خدا كمك خواهد كرد.

به هر حال در اين زمينه است كه بايد خيلي جديتر برخورد كرد، بيش تر درباره آن صحبت كرد، بحث هايي هم كه در اين ده شب عرض كردم، در واقع مقدمه اي بود براي اين كه احساس اين مسؤوليت در برادران عزيز بيش تر شود، نميدانم موفق شده ام يا نشده ام اما به هر حال، جاي اين است كه امشب در اين وقت محدودي كه داريم از آن بحث ها نتيجه گيري كنيم كه حالا بايد چه كنيم.

از همان شب اول كه بنده سخنراني كردم، ده ها سؤال كتبي از برادران مطرح شده كه ما اين مسائل را فهميديم، اهميت آنها را درك كرديم، حال ما بايد چه كار كنيم؟ از شهرستان ها، از برادران و خواهران و دانشگاهيان تماس هاي فراواني داشتند كه خوب، ما بايد چه كار كنيم؟ نميدانيم چه كار بايد بكنيم، دلمان ميسوزد، ميدانيم وظيفه اي داريم، اما نميدانيم چه كار كنيم؟ من در اين چند دقيقه اي كه فرصت هست ميخواهم اولاً بگويم كه چرا نميدانيم؟ چگونه شده است كه نميدانيم؟ و بعد هم در حدي كه ممكن است خطوط كلي را براي اين كار روشن كنيم.

علل فراموش شدن وظيفه امر به معروف و نهي از منكر در اين زمينه چند كاستي وجود دارد كه موجب شده چنين مسأله اي با اين اهميت را چنان كه بايد، نشناخته ايم.

با اينكه از سال چهل و يك تا كنون كه سي و هشت سال ميگذرد ـ يعني از زماني كه رسماً امام(قدس سره)نهضت را شروع كردند ـ در طول اين سي و هشت سال، بيانات امام(قدس سره)به گوش ما ميرسيده است، نوشته هاي ايشان در اختيار ما بوده است، وصيت نامه و منشور ايشان در دسترس ما است، اما در عين حال باز هم ميگوييم نميدانيم چه كار بايد بكنيم! مشكل ما چيست؟ و بعد اگر بخواهيم حركتي را در راه انجام اين وظايف انجام دهيم، بايد از كجا شروع كنيم؟ مشكلي كه باز در عرايض گذشته بر آن تأكيد كردم، تأثير تبليغات شيطاني چند ساله اخير براي ترويج فرهنگ تساهل و تسامح است.

به هر حال، آن قدر اين موضوع را اشخاص مختلف و با بيان هاي گوناگون گفته اند ـ گرچه ممكن است بعضي از ايشان حسن نيت داشته اند و لااقل اين حسن ظن را داريم كه بعضي از آنها حسن نيت داشته اند ـ به اندازه اي تساهل و تسامح، تحمل افكار ديگران و چيزهايي از اين قبيل را تكرار كردند كه بالاخره كمابيش در همه اثر كرده است.

اين كه ميگويم "همه"، شايد به اندازه انگشتان دست استثنا داشته باشد بالاخره باور كرديم كه در اين زمان و در اين شرايط نميتوان زياد سخت گرفت و به اصطلاح با "خشونت" رفتار كرد.

اسم هر چه را كه غير از تساهل و تسامح باشد، خشونت ميگذارند داشتن غيرت ديني، تعصب نسبت به احكام اسلامي، اين كه فقط يك دين بايد وجود داشته باشد و آن دينِ حق است و اصالت دارد و احكام اسلامي بايد باشد، اين قبيل حرف ها را افكار دُگم مينامند و ميگويند اين صحبت ها تبليغات عهد بوق است! امروز دنياي مدرن اين حرف ها را نميپسندد! "يك دين" يعني چه!؟ هزار تا دين باشد! پلوراليسم ديني! و گفته هايي از اين قبيل! آن قدر گفته اند و نوشته اند كه هر كسي را به نحوي تحت تأثير قرار داده اند.

اگر بخواهيم از اين خواب خرگوشي بيدار شويم و از اين دامي كه در آن افتاده ايم بيرون بياييم، بايد دام "تساهل و تسامح" را پاره كنيم.

اين، تايُسر داريم، دين اسلام دياللّهُ بِكُمُ الْيُسْر،" [1] اما تساهل نداريم، تساهل يعني سهل انگاري.

دين اسلام دين آساني است، اما نگفتند كه در آنچه هست سهل انگار، بي اعتنا و بي تفاوت باشيد.

نه، بايد آنچه را كه هست جدي گرفت.

اين مغالطه بزرگي است كه بارها آن را جواب داده ايم، باز هم در روزنامه ها مينويسند، باز هم آن شخصيتي كه به اصطلاح مسؤول فرهنگي كشور است، باز هم همين را تكرار ميكند، ده مرتبه جواب او را داده ايم باز هم همان رتساهل و تسامح نداريم، مالسَّهْلَة السَّمِحَة" [2] اجازه سهل انگاري نيست دين ما دين آساني است، اما اين دين آسان را بايد جدي گرفت و يك سر سوزن هم نبايد در آن خدشه وارد شود.

به هر حال، اين روحيه ترويج شده است و با ترويج آن جوانان ما را تحت تأثير قرار داده اند با ادبيات، شعر، رمان، تئاتر و فيلم هاي سينمايي انواع و اقسام كارها را انجام دادند كه در جامعه ما اين مطلب را رسوخ دهند به گونه اي كه كم و بيش همه را تحت تأثير قرار داده است.

زودتر بايد اين تار عنكبوت را پاره كنيم.

اين حرف ها دروغ است، اسلام غيرت ميخواهد، اسلام پايبندي ميخواهد، اسلام تقوا ميخواهد، اسلام قاطعيت ميخواهد، اسلام جديت ميخواهد و سهل انگاري را به هيچ وجه تجويز نميكند.

اگر بخواهيم با وظيفه خود آشنا شويم و درصدد بر آييم كه در دام شياطين نيفتيم و روزي نيايد كه نظام اسلامي ما خداي ناكرده، به خطر بيفتد، بايد اول اين دام را پاره كنيم.

اين قدم اول اما قدم دوم كه بر ميگردد به يك ضعف فرهنگي كه متأسفانه به آن مبتلا هستيم و نتيجه كارهايي است كه در طول زمان و به خصوص در دوران پهلوي انجام گرفته است ـ شايد بعضي از خود ما هم در آن سهيم بوده ايم ـ و آن ضعف اين است كه حالت بي اعتنايي نسبت به كارهاي ديگران در ما به وجود آمده است اين حالت كه هر كسي بايد سرش به كار خودش باشد، به ديگران چه كار دارد، هر كسي طبق تشخيص شخص خودش عمل كند، چه كار دارد كه با ديگران مشورت و همكاري كند، و همفكري داشته باشد.

اين روحيه تكروي و عدم احساس نياز به ديگران در انجام فعاليت ها، يك كمبود فرهنگي در ما است.

اگر هم بخواهيم امر به معروف كنيم، خودمان يا حداكثر ـ اگر بخواهيم با ديگران كار كنيم ـ با دو سه نفر از همسايه ها يا خويش و قوم، اگر در بازار باشد، با همسايه هاي مغازه، يا اگر در محله است، با همسايه هاي خانه، در همين محدوده نسبت به كاري اقدام ميكنيم.

اما اين كه بايد براي انجام وظايف اجتماعي، پيوستگي بيش تر، جديتر و مؤثرتري داشته باشيم، اين را باور نكرديم.

عللي هم دارد كه در مورد بعضي از آنها حق اتحاد، فرمايد "اَلْمُؤْمِنُ آلِفٌ مَأْلُبگيرد، ديگران اِسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكهلاك ميشود "وَ اعْتَصجَميعاً وَ لاتَفَرَّقُوا" [5] نيز كه معروف است.

همه ميدانيم اسلام وحدت و همبستگي ميخواهد به نحوي كه همه در الْمُؤْمِنِ كَالْجَسَدِ الْواحِد،" [6] كه سعدي مضمون آن را گرفته است و بر اساس آن گفته: "بني آدم اعضاي يكديگرند،" در آن روايت اين گونه آمده است كه مومنان نسبت به يكديگر حكم اندام هاي يك پيكر را دارند، سعدي دايره آن را كمي وسيع تر كرده و گفته بنيآدم اعضاي يكديگرند.

پيغمبر اكرم(صلي الله عليه وآله)فرمود مؤمنان اعضاي يكديگرند.

ما مومنان ـ يعني كساني كه دوست داريم به وظيفه شرعي خود عمل كنيم و دوست نداريم اسلام ضعيف شود و نظام اسلامي لطمه بخورد ـ بايد سعي كنيم بيش تر با هم ارتباط برقرار كنيم.

در اين جا مشكلي است ـ كه عرض كردم تا حدودي هم حق داشتيم ـ آن اين است كه از حدود يك قرن پيش تا به حال، چنين وانمود شده كه اگر بخواهيم كار اجتماعي در قالب تشكل باشد، بايد به صورت حزب باشد.

از صدر مشروطيت تا به حال هم احزابي كه تشكيل شده كارنامه هاي خوبي ندارند، حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي هم احزابي كه تشكيل شد، چندان چنگي به دل نميزد.

اگر به ياد داشته باشيد، با اين كه مؤسسان حزب جمهوري اسلامي، مرحوم دكتر بهشتي، دكتر باهنر، مقام معظم رهبري و آقاي هاشمي بودند، اما امام(قدس سره)خيلي تأكيد نكردند كه حزب تشكيل شود.

ايشان فرمودند اگر ميخواهيد حزب داشته باشيد، حزبِ جمهوري اسلامي باشد.

اين تعبير تفاوت دارد با اين كه حتماً برويد حزب تشكيل بدهيد.

به هر حال، اين گونه براي ما توجيه شده است كه در مسائل سياسي و اجتماعي، كار يا فردي و يا حزبي است.

از كار حزبي هم كه دل خوشي نداريم، لذا كار فردي انجام ميدهيم.

غافل از اين كه شكل سومي هم هست.

هيچ كدام از اين ها مدل اسلامي نيست مدل اسلامي همان است كه خود امام(قدس سره) به آن رسيد، ولي متأسفانه در مورد آن پژوهش لازم و تلاش كافي انجام نگرفت.

ايجاد تشكل هاي اسلامي براي انجام فعاليت هاي اجتماعي اوايل نهضت، كساني كه به امام(قدس سره)علاقه داشتند و فدايي امام(ره) بودند ـ به خصوص از تهران ـ خدمت ايشان آمدند و عرض كردند كه آقا! جان و مال ما در اختيار شما، شما بگوييد كه چه كار كنيم، شما روش كار را به ما ياد بدهيد.

اين افراد چند هيأت سينه زني و مذهبي داشتند امام(ره) فرمود بياييد اين هيأت ها را به هم نزديك كنيد، ائتلاف كنيد.

هيأت ها جدا باشند، هر هيأتي سر جاي خود و در محله خود باشد، هر كدام هم اعضاي خود را داشته باشند، روش كار هيأت را هم خودتان انتخاب كنيد، گوينده، منبري و مداح هيأت به انتخاب خودتان باشد، اما سعي كنيد با هيأتي كه در همسايگي شماست رابطه برقرار كنيد، در مشتركات با هم همكاري كنيد، بنشينيد اصول مشتركي تنظيم كنيد، يا اين هيأت ها با حفظ استقلال داخلي خود، با هم در امور مشترك ائتلاف كنند.

خوف اين دارم كه اگر اين حرف را بزنم، بار سياسي داشته باشد.

اسم هيأت هاي مؤتلفه از آن جا پيدا شد و حالا اسم گروهي شده است من نميخواهم از آن گروه حمايت كنم و بگويم درست است يا نه، و يا اين كه انتقادهايي به ايشان وارد هست يا نيست، الان در مقام اين بحث نيستم.

اصل مدل اين كار از امام(ره) بود، فرمود هيأت هاي مذهبي با هم ائتلاف كنند و به صورت هيأت هاي مؤتلفه در بيايند.

در ابتدا چهار هيأت بود، يكي از آنها را مقام معظم رهبري هدايت ميكردند، ديگري را آقاي هاشمي، يكي را هم آقاي باهنر، بنده هم بعضي گوشه ها در خدمتشان بودم.

بعداً اين هيأت ها براي اين كه با هم ائتلاف داشته باشند، از امام(ره) خواستند كه نماينده اي تعيين كنند و امام مرحوم دكتر بهشتي را تعيين فرمودند.

امروز هم ما اگر بخواهيم كار كنيم، گرچه ميگويم بايد تشكل داشته باشيم و به هم پيوسته باشيم، اما مقصودم تشكيل حزب نيست.

حزب را نفي نميكنم، بلكه ميگويم بهترين شكلي كه با ارزش هاي اسلامي مناسبت دارد همان الگويي است كه امام(ره) عرضه كرد.

حزب اشكالاتي دارد كه در اين روش نيست.

خوب، ملاحظه ميفرماييد احزابي كه تشكيل ميشود، آنها را چند نفر تأسيس ميكنند كه در واقع گرداننده كار هستند و تفكر حاكم بر آن حزب، فكر همين افراد است ادعا ميكنند كه از افراد رأي ميگيريم و انتخاب ميكنيم، ولي اين حرف ها ظاهر قضيه است.

برنامه را همين افراد تنظيم ميكنند و همين ها حزب را ميگردانند.

اگر رياستي باشد به همين اشخاص ميرسد، نقش ها را همين ها ايفا ميكنند، و چون در واقع رؤساي احزاب هستند كه با پيروزي حزبي در انتخابات ـ اعم از انتخابات مجلس يا انتخابات ديگري ـ حكومت را به دست ميگيرند، انگيزه براي اين كه به هر قيمتي حزب خودشان غالب باشد زياد است.

در داخل حزب هم براي اين كه در كادر رهبري قرار بگيرند، فعاليت زيادي ميكنند كه به آن سطح بالا بيايند.

يعني انگيزه هاي مادي و دنيوي در فعاليت هاي حزبي بسيار مؤثر است.

شايد شنيده باشيد كه بعضي از احزاب براي پيروزي در انتخابات از اموال شهرداري، كاركنان شهرداري، ماشين هاي شهرداري، اموال بانك ها، امكانات دانشگاه ها، امكانات وزارت آموزش و پرورش و مدارس و از خيلي چيزهاي ديگر ـ با اين كه تمام اين ها در قانون آمده است كه ممنوع ميباشد ـ اما در موارد زيادي، از همه اين ها استفاده كردند! اما در روشي كه امام(قدس سره)پيشنهاد كرد اين حرف ها جايي ندارد، در هيأت هاي مذهبي انگيزه دين است و اگر كسي در ميان جمعيت يا هيأتي انتخاب ميشود كه نقش بيش تري ايفا كند، براي اين است كه واقعاً تشخيص داده اند او واقعاً ميتواند بيش تر خدمت بكند.

چيز ديگري در اين گونه تشكل ها نيست.

در حزب امكان سوء استفاده از امكانات خارجي يا تبليغات سوء و مسائلي از اين قبيل هست، اما در هيأت هاي مذهبي نيست و يا خيلي كم است.

با يكديگر قابل مقايسه نيستند كساني كه در هيئات شركت ميكنند، انگيزه ديني دارند.

سعي ميكنند خوب بشناسند و بالاخره آفت بزرگ احزاب، رقابت هايي است كه بين آنها واقع ميشود.

كانديداهايي كه اين حزب تأييد كرده است، اگر بپرسيد كه فلان كانديدايي كه حزب ديگر معرفي كرده، انصافاً از اين كانديداي شما اصلح نيست؟ گاهي به زبان هم ميآورد كه اصلح است.

اما به هر حال، حزب تصميم گرفته! خط سياسي است! جبهه ما اين گونه اقتضا ميكند! قول داديم به تصميمات هم جبهه اي خود وفادار باشيم! اما در هيئات ديني اين حرف ها نيست.

پس تأكيد بر اين است كه ما بايد تشكل هاي ديني قوي داشته باشيم، اما نه با مدل غربيِ حزب، ما در اسلام مدل حزب نداريم.

اين ها همه از غرب است.

ممكن است كه از بعضي جهات محسناتي هم داشته باشد، اما جهات عيبي هم دارد كه اگر روش بهتري داشته باشيم، چرا آن را انتخاب نكنيم؟ روش بومي خودمان، روش اسلامي خودمان، هيأت هاي مذهبي.

اما سعي كنيم هيأت هاي مذهبي با هم رابطه داشته باشند اين مسأله دوم.

مسأله اول مبارزه با تساهل و تسامح، تقويت روح غيرت و حساسيت ديني بود دوم مبارزه با فردگرايي و تكروي بايد اين فرهنگ را در خودمان تقويت كنيم كه براي مبارزه با شياطيني كه كيان ما، نظام و دين ما را هدف گرفته اند، با كار فردي نميتوان مقابله كرد، بايد كار جمعي كرد كار جمعي هم تشكل، ارتباط و همبستگي ميخواهد.

اگر هيچ راه ديگري غير از حزب نبود، حزب هم تجويز ميشد.

بالاخره امام(قدس سره)حزب را نفي نكرد، اما آنچه نظر اصلي خود ايشان بود و در اول نهضت هم سفارش كرد، مسأله هيأت هاي مذهبي بود.

چه كار كنيم؟ پيشنهاد بنده اين است: سعي كنيد هر كدام از شما در محله خودتان مسجدي كه نسبتاً جامعيت و امكانات بيش تري دارد انتخاب كنيد، سعي كنيد همه بچه هاي محل را به آن مسجد دعوت كنيد، هر كسي را به صورتي راه دعوت كردن ديگران را و اين كه چگونه نوجوانان بر يكديگر اثر بگذارند، به طور طبيعي خودشان به خوبي بلد هستند در كلاس اگر شاگرد ممتازي باشد كه امتيازي داشته باشد، ميتواند به تنهايي تمام كلاس را به دنبال خود بكشد نوجوان ها خوب ميدانند كه چه كار بكنند.

شما سعي كنيد بچه ها را تشويق كنيد كه همه بچه هاي محل را جمع كنند.

اما آيا اگر ضد انقلاب هم باشند؟ البته ضد انقلاب بودن بچه ـ اگر هم باشد ـ از روي ناآگاهي است اين مورد را بايد نخست در خارج از هيأت روي او كار كنند، تماس بگيرند و سعي كنند او را هدايت كنند.

زماني كه رسماً ميخواهد جزء تشكل شما بشود، بايد فردي باشد كه به او اطمينان داريد.

بعد از تشكيل اين هيأت ها سعي كنيد از ميان افرادي كه هستند كساني كه كارآيي بيش تري دارند، كارها را به عهده گرفته، بيش تر فعاليت كنند شورا تشكيل بدهند، جلسات مشورتي داشته باشند، فكرهايشان را صادقانه روي هم بريزند، سعي كنند خودشان فكر كنند، خودشان تصميم بگيرند چنين نظامي، مردمي خواهد بود، مردم سالاري كه غربيها ميگويند ـ واللّه ـ دروغ است.

نود درصد مردم هيچ نقشي در آن ندارند.

مردم سالاري اين است كه همه مردم يك محل، خودشان تصميم بگيرند بدون اين كه اجبار و ترسي در كار باشد آنچه انجام ميشود بر اساس احساس وظيفه است، مردم سالاري حقيقي و حكومت مردمي اين است، نه آنچه كه با تبليغات فريبنده، تهديد، تطميع، با وعده پول و مقام، افرادي را به راهي جذب كنند.

شما خيال ميكنيد بعضي كه به ليست سي نفري رأي دادند، واقعاً بيست نفر از آنها را ميشناختند؟ باور كنيد نود درصد كساني كه به اين ليست سي نفري رأي دادند، حتي اسم بيست نفرشان را نشنيده بودند، چه رسد به اين كه اين ها را بشناسند، دقيقاً شناسايي كنند، صلاحيت آنها را احراز كنند و از روي بصيرت و احساس مسؤوليت به آنها رأي بدهند، آن دموكراسي غربي است اما در حكومت مردمي اسلامي، هر كس بر اساس احساس وظيفه ديني فردي را انتخاب ميكند كه بتواند بهتر براي اسلام كار كند.

البته ممكن است بين صد نفر يكي دو نفر هم سوء استفاده اي كنند، اما اين در مقابل صد نفر، قابل اغماض است.

اما در دموكراسي غربي اصل بر سوء استفاده، فريبكاري و تبليغات سوء به نفع اغراض شخصي است.

سعي كنيد اجتماعات خود را تقويت كنيد، روح محبت را بين خودتان تقويت كنيد ببينيد اسلام چه دستوراتي داده كه ما فراموش كرده ايم، ميفرمايند: "اِنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ اِذا الْتَقَيا فَتَصافَحا أَنْزَلَ اللّهُ بَيْنَتِسْعَةَ وَ تِسْعينَ لاَِشَدحُبّاً،" [1] هنگامي كه دو برادر مؤمن به يكديگر ميرسند و با يكديگر دست ميدهند و احوالپرسي ميكنند، خداوند صد درجه رحمت بر آنها نازل ميكند كه نود و نه درجه آن براي كسي است كه ديگري را بيش تر دوست ميدارد.

ملاحظه بفرماييد اسلام تا چه حد تلاش كرده است تا مؤمنان و كساني كه داراي يك هدف هستند، بر اساس ايمان به خدا و همكاري در راه تحقق اهداف الهي، نه راه هوس ها،با هم روابط دوستانه داشته باشند، از عيوب يكديگر صرف­نظر كنند و عاشقانه با هم برخورد كنند.

از معصوم(عليه السلام) نقل شده كه اگر مؤمني فقط براي ملاقات مؤمن ديگر به در خانه او برود، خداوند ملكي را ميفرستد كه برو از او بپرس براي چه كاري به در خانه اين مؤمن آمدي؟ عنايت بفرماييد، فرشته اي از طرف خدا ميآيد كه شما چه حاجتي داري كه درِ خانه اين مؤمن را ميزني؟ ميگويد آمده ام رفيقم را ببينم، ميپرسد آيا از او درخواست مالي داري؟ ميگويد نه.

باز ميپرسد آيا احتياج ديگري به او داري؟ ميگويد نه.

آن فرشته ميگويد پس براي چه ميخواهي او را ببيني؟ ميگويد فقط دلم براي او تنگ شده بود و ميخواستم اكه به اين مؤمن بگو، "اِيثَوابُكَ عَلَيَّ" [2] تو به ديدن من آمدي پس اجر و ثواب تو بر عهده من است.

اين نمونه اي از دستورات اسلام است.

سعي كنيد با هم رابطه محبت آميز داشته باشيد، كدورت ها را كنار بگذاريد، وحدتي كه ميفرمايند، "اعتصام بحبل اللّه" كه ميفرمايند، اين ها را عمل كنيم.

اما دشمنان اسلام در اين مورد هم سوء استفاده ميكنند، گمان ميكنند هر وحدتي به هر شكلي حاصل شود، مطلوب است حتي اگر در جايي قدرت در دست نااهلان بود، براي اين كه وحدت حاصل بشود، همه تابع آنها بشوند، تا وحدت حاصل شود.

خوب، اگر چنين وحدتي مطلوب باشد، اكثر مردم روي زمين كافر و مشرك هستند، پس براي اين كه وحدت بشود، مسلمان ها هم كافر بشوند! شايد نود درصد مسلمان ها در عالم اسلام غير شيعه باشند، پس خوب است شيعه ها سني بشوند تا وحدت حاصل شود! آيا اين وحدت مطلوب است؟ نه، بلكه وحدت بأَقيمُوا الدّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فيه،" [3] دين را معيار قرار بدهيد و پيرامون آن وحدت داشته باشيد، نه اين كه با بيدين ها متحد شويد.

وحدت با دشمنان جز هلاكت چه نتيجه اي ممكن است داشته باشد؟ بايد با خوديها وحدت داشت.

چه ملاكي را بايد در نظر بگيريم؟ دو ملاك ممكن است مطرح شود كه بازگشت هر دو به يك چيز است در بخش قوانين، "احكام اسلام" و در بخش اجرا "ولي فقيه" ملاك وحدت است.

براي كساني كه بخواهند واقعاً دين در جامعه به دست كسي كه مأذون از طرف امام زمان ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ است اجرا شود، اين دو ملاك، مهم است: حاكميت قوانين اسلام به دست ولي فقيه اين ميتواند معيار وحدت باشد.

اختلاف سليقه ها زياد است و هيچ گاه هم برداشته نخواهد شد، شيوه هاي رفتاري مختلف است، روش هاي پياده كردن اهداف هيچ گاه واحد نخواهد بود، اما اين دو مورد ميتواند ملاك وحدت جامعه باشد: همه بخواهند اسلام جاري شود و همه بخواهند كه احكام اسلام به دست كسي پياده شود كه اولاً اسلام شناس تر از ديگران ـ به خصوص در مسائل اجتماعي ـ باشد، و ثانياً از طرف خداي متعال و اولياي دين مأذون باشد، تا غاصب نباشد.

حالا اگر به ولايت فقيه تمسك كرديد، طبعاً اسلام هم هست، چون ولي فقيه كه به غير اسلام حكم نميكند.

پس ميتوانيم بگوييم بر اساس محور ولايت فقيه، وحدت حاصل ميشود.

اما وحدت هاي ديگري بر اساس دموكراسي، ارزش هاي غربي، آزادي و.

چگونه است؟ همان آزاديهايي كه نمونه هاي آن را در كنفرانس برلين ملاحظه فرموديد كه اين ها به دنبال چه آزادي هايي هستند! روزي كه من در دانشگاه تهران گفتم اين ها دنبال چه آزاديهايي هستند، تمام روزنامه ها عليه ما بسيج شدند، شخصيت هاي بزرگ مملكت به ما اعتراض كردند بسم اللّه! حالا ببينيد، نماينده آن گروه دانشجويي و ساير گروهك ها رفتند دنبال چه وحدتي، و چه آزاديهايي را ميخواستند، و با چه ذلت و خواري اين كنفرانس را برگزار كردند! آبروي خودشان و آبروي كشورشان و آبروي مردمشان را ريختند! البته آبروي اسلام و مردم مسلمان بالاتر از اين است كلِلّهِ الْعِزَّةُ وَ للِلْمُؤْمِنين،" [4] ولي آنها به اندازه دهان نجس خودشان، آب نجسي به آبروي جامعه اسلامي ريختند! آنان دنبال اين آزاديها هستند! آيا وحدت بر اين اساس ميتواند مطلوب باشد؟ بر فرض كه اين گروهك ها همه در يك جبهه با هم متحد شوند، آيا اين براي اسلام چيز مطلوبي خواهد بود؟ وحدت بر اساس دين، كه نماد و سمبل آن وليّ فقيه است، مورد نظر اسلام است.

پس اگر شما خواستيد همفكرها، همكاران و دوستاني انتخاب كنيد، اين را اصل قرار دهيد، ببينيد آيا ميخواهد احكام اسلام پياده شود يا نه يا اين كه ميخواهد به بهانه ترك احكام اسلام بگويد قرائت ديگري هم هست! براي اين كه از زير بار حكم اسلام در برود، بگويد اين فهم شماست! فهم خود را مطلق نكنيد! فهم هاي ديگري هم هست! اين حرف ها يعني "انكار دين" وقتي احكام جزايي اسلام ترك شد، احكام شرعي آن هم شد اعتبارياتي كه پايه عقلاني و واقعي ندارد! پس چه چيزي براي دين باقي خواهد ماند؟ كساني كه واقعاً بخواهند احكام دين پياده بشود، معتقد باشند كه آنچه در قرآن است، آنچه پيامبر(صلي الله عليه وآله)فرمود و آنچه چندي پيش امام(قدس سره)عمر خود را بر سر آن گذاشت و اين نهضت و انقلاب را براي آن به پا داشت، ما همان اسلام را ميخواهيم، نه اسلامي كه تحصيل كرده هاي هاروارد و دانشگاه لندن، آكسفورد و جاهاي ديگر بيايند، تفسير كنند! و قرائت آنها بر ما حكم كند! بلكه قرائت خدا، قرائت پيامبر(ص)، قرائت ائمه اثني عشر(عليهم السلام)، قرائت همه علما در طول تاريخ هزار و چهارصد ساله، ما اين اسلام را ميخواهيم و غير از آن، اسلامي نيست.

اين غلط است كه اسلامِ اين و اسلامِ آن، اين مسامحه در تعبير است وگرنه يك اسلام بيش تر نيست و هر چه غير از آن باشد كفر و الحاد است، كه اسم آن را قرائت ديگري از اسلام گذاشته اند ما دو اسلام نداريم.

توصيه ميكنم جلسات مذهبي را احيا كنيد، محور آنها را مسجد قرار دهيد، سعي كنيد كه همه اهل محل، از كساني كه ايمان به اسلام دارند، ميخواهند احكام اسلام پياده شود و وليّ فقيه را قبول دارند، همه را دعوت كنيد، با همه مهربان باشيد، با همه صميمي باشيد، از اشتباهات آنها صرف نظر كنيد، اشتباهات كوچك را به رخ ديگران نكشيد، تا اندازه اي كه ميتوانيد به ايشان كمك كنيد اگر از مال دنيا هم دستتان خالي است و نميتوانيد كمك ماليُؤْثِرُونَ عَلي أَنْفُسِهِمْبِهِمْ خَصاصَة،" [5] همان روحيه اي كه در ايام انقلاب و بعد از انقلاب در زمان جنگ بود كه مردم از نان شب خود و از خوراك فرزندانشان ميزدند اين روحيه را احيا كنيد، تا همبستگي بيش تري پيدا شود و مسلمانان حكم پيكر واحد را پيدا كنند.

خوب، زماني كه اين تشكل حاصل شد، چه خوراك فكرياي در آن ارائه كنيم؟ البته محور اصلي، قرآن و كلام ائمه اطهار(عليهم السلام)است و اگر توضيحي لازم است از كساني كه صحت فكرشان مورد تأييد شخصيت هاي اسلامي است، استفاده كنيم.

امام(قدس سره) تأييد فرمود كه همه كتاب هاي شهيد مطهري معتبر است، آنها را عرضه كنيد چرا با وجود اين كتاب ها، سراغ چيزهاي مشكوك يا معلوم الكذب و معلوم الخطا برويم؟ به اين بهانه كه مطلب نو ميخواهيم! خوب، اگر اين گونه است قرآن را كنار بگذاريم و چيز ديگري پيدا كنيم! قرآن هم مال هزار و چهارصد سال پيش است! مگر هر چه متعلق به قديم بود، بد و هرچه جديد باشد، خوبتازه اي در دين بدعت و ضنهج البلاغه است، بخوانيد.

[6] البته ممكن است تفسير جديدي براي آيه اي پيدا شود كه صحيح هم باشد اما نوآوري در دين و چيزي را از پيش خود عرضه كردن، بدعت و ضلالت است و بازگشت آن به جهنم است.

اما اگر كساني با روش هاي صحيح تحقيق، مطالب جديدي را از كتاب و سنت استفاده كردند، بر سر و چشم كار همه علماي ما در طول تاريخ همين بوده است اما بر اساس روش معقول و معتبر و با روش صحيح تحقيق، نه به صورت دلخواه نه براي اين كه آمريكا راضي بشود! نه براي اين كه ضد انقلاب از ما خوشنود شود! نه براي اين كه صهيونيست ها از ما تعريف كنند! اگر با روش صحيح، تحقيقي انجام شد و از كتاب و سنت مطلب جديدي به دست آمد، اهلاً و سهلاً.

پس كار ما بايد اين باشد كه كتاب و سنت و روح اسلام را بهتر بفهميم و در مقابل شبهاتي كه به اسلام وارد ميشود، بتوانيم جواب بدهيم و در كنار اين، مسائل روز مربوط به عالم اسلام ـ چه كشور خودمان و چه كشورهاي ديگر را ـ بيش تر آشنا شويم و تحليل سياسي داشته باشيم اين كارهايي است كه بايد انجام دهيم.

مشكل ما اين است كه گمان كرده ايم امر به معروف و نهي از منكر هميشه يك كار فردي است و اگر خواستيم خدمتي به دين بكنيم، حداكثر در تظاهرات شركت كنيم و شعار بدهيم.

اين تصور اشتباه است شعار دادن آغاز كار است.

هنگامي كه دهه عاشورا تمام ميشود، مجالس سينه زني و عزاداري تدريجاً كم و تعطيل ميشود، و اين حرارت و شور و شوقي را كه در سايه نام سيدالشهداء(عليه السلام) پيدا كرديم از دست ميدهيم در حالي كه اين برنامه ها بايد آغازي باشد براي اين كه كار اصلي ما شروع شود و آن را ادامه دهيم نورانيتي را كه در سايه عزاداري سيدالشهداء(ع) پيدا كرديم، حفظ كنيم، وحدت و همدلي كه براي ما ميسر شده تقويت كنيم نه اين كه تا سال بعد رها كنيم.

از همين امشب تصميم بگيريد ـ البته بنده جسارت نميكنم و نميخواهم دستور بدهم، اما چون مكرراً سؤال شده كه چه كنيم، بنده آنچه به ذهنم ميرسد ميگويم، اگر شما راه بهتري سراغ داريد، به من هم بگوييد تا بر اساس آن عمل كنم ـ از همين امشب تصميم بگيريد، فردا سعي كنيد بچه هاي محل را در هيأتي سازماندهي كنيد، ممكن است در ابتدا اين كار عملي نشود، اما به تدريج در ظرف مدتي ميتوانيد تمام بچه هاي محل را سازماندهي كنيد با يك هيأت پاك و بي غل و غش، براي اين كه دين را بهتر ياد بگيريم و در موقع مقتضي از اين اجتماع بهتر استفاده كنيم.

بعد از اين كه اين هيأت قوام يافت، سعي كنيم با هيأت مجاور رابطه بر قرار كنيم.

اگر شهر شما بيست محله دارد، بيست نماينده ـ از هر هيأتي يك يا دو نفر ـ جمع شوند، براي اين كه كار هيأت ها را هماهنگ كنند.

شورايي تشكيل دهند، اگر لازم شد اطلاعاتي به همه برسد، فوراً به وسيله همين اعضا طي مدت كوتاهي به تمام افراد هيأت ميرسد بايد به خاطر داشته باشيد اوايل انقلاب زماني كه پيام امام(قدس سره)ميرسيد، چگونه ظرف يك شب توزيع ميشد روح همبستگي بين مردم پيدا شده بود، اما اين روحيه را زود از دست داديم البته الحمد للّه هنوز به طور كلي از دست نداده ايم، ولي ضعيف شده است.

اين روحيه را احيا كنيد.

راه پيروزي بر دشمنان اسلام، تقويت روابط انساني و اسلامي ميان افراد مسلماني است كه به احكام اسلام و ولايت فقيه معتقد هستند.

اگر شما اين رابطه را تحقق بخشيديد و تقويت كرديد، مطمئن باشيد كه آمريكا كه هيچ، اگر تمام عالم پشت به پشت هم بدهند، هيچ ضرري به شما نخواهند زد.

حاصل كلام اين شد كه در اين جلسات، محور بحث ها بايد اول ياد گرفتن معارف اسلامي، پاسخ دادن به شبهات و آشنا شدن به مسائل سياسي كشور با استفاده از تحليل هاي افراد مورد اعتماد باشد البته نمك اين جلسات هم عزاداري براي سيدالشهداء(عليه السلام)، و به يك معنا روح اين جلسات است ولي بايد به خاطر داشته باشيد كه اگر فقط جلساتي تشكيل دهيم و از شب تا سحر فقط سينه بزنيم، با اين كار، مشكل ما حل نميشود.

نام سيدالشهداء(ع) براي اين بود كه ما را جمع كند، اما براي چه جمع كند؟ براي اين كه اسلام را بهتر ياد بگيريم و با دشمنان اسلام بهتر مبارزه كنيم.

برنامه اين نيست كه شب تا سحر سينه بزنيم، اين عزاداريها بايد نمك اجتماعات ما باشد آش را با نمك جابه جا نكنيم سعي كنيم معارف دين را بهتر ياد بگيريم، جواب شبهات را ياد بگيريم، مسائل سياسي را خوب درك كنيم و راه هاي مبارزه با دشمنان را بهتر بياموزيم.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


پاورقي

[1] . بحارالانوار، ج 5، ص 323، باب 17، روايت 11.

[2] . همان، ج 74، ص 345، باب 21، روايت 4.

[3] . شوري، 13.

[4] . منافقين، 8.

[5] . حشر، 9.

[6] . نهج البلاغه، خطبه 145 "وَ ما أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ اِلاّ تُرِكَ سُنَّةٌ، فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ أَلْزِمُوا الْمُهْيَعَ.

اِنَّ عَوازِمَ الاُْمُورِ أَفْضَلُها وَ اِنَّ مُحْدَثاتَها شِرارُها."


ايت الله مصباح يزدي