بازگشت

امر به معروف و نهي از منكر (1)


بسم اللّه الرحمن الرحيم

الحمدللّه ربّ العالمين، والصّلوة والسّلام علي سيّد الانبياء والمرسلين، أبي القاسم محمّد وعلي آله الطيبين الطاهرين المعصومين.

اللّهم كن لوليك الحجة بن الحسن صلواتك عليه وعلي آبائه في هذه الساعة وفي كل ساعة ولياً وحافظاً وقائداً وناصراً ودليلاً وعيناً حتي تسكنه أرضك طوعاً وتمتعه فيهاً طويلاً.

السلام عليك يا ابا عبد اللّه وعلي الارواح التي حلّت بفنائك.

شهادت مولا ابي عبد الله و فرزندان و ياران بزرگوارش را به پيشگاه مقدس ولي عصر ـ عجل اللّه تعالي فرجه الشريف ـ مقام معظم رهبري، مراجع تقليد و همه شيفتگان مكتب حسيني تسليت ميگوييم، و اميدواريم خداي متعال به ما توفيق بدهد كه در دنيا و آخرت پيرو راستين آن حضرت باشيم.

در جلسه گذشته به دنبال سؤال هايي كه درباره عاشورا و قيام ابي عبدالله مطرح شده بود، سؤالي را به اين صورت طرح كردم كه، با توجه به هدف قيام آن حضرت كه طلب اصلاح در امت پيامبر(صلي الله عليه وآله) و امر به معروف و نهي از منكر عنوان شده، آيا روشي كه سيدالشهداء(عليه السلام)انتخاب كردند و به شهادت ايشان منتهي شد، مصداق اصلاح و امر به معروف و نهي از منكر است يا خير؟ و آيا حضرت(عليه السلام) به هدفي كه از قيام و انقلاب داشتند، نايل شدند يا نه؟

شب گذشته براي آشنا شدن با مفهوم امر به معروف و نهي از منكر در آيات و روايات چند روايت را تيمناً و تبركاً قرائت كردم و در حدي كه خداوند متعال توفيق داد، توضيحاتي را در باره آن ها عرض كردم حال با توجه به آشنايي به دست آمده از مفاهيم امر به معروف و نهي از منكر در آيات و روايات، ميخواهم بحثي نسبتاً تحليلي و تا حدي فني را مطرح كنم.

ممكن است تا حدودي اين بحث براي بعضي از شنوندگان سنگين باشد، ولي با توجه به اين كه بخش عظيمي از شركت كنندگان را فضلاي حوزه تشكيل ميدهند، و سايرين هم بحمد اللّه در پرتو انقلاب سطح علميشان بسيار بالا آمده و آمادگي بررسي و تحليل اين مسائل را حتي در حد سطوح علمي دارند، سعي خواهم كرد اين مسأله را با توضيحات نسبتاً روشني به عرض برسانم، اگر بعضاً اصطلاحات علمي استفاده شد، معذور بداريد.

ميدانيم كه امر به معروف و نهي از منكر كه به عنوان يك تكليف عام در رساله هاي عمليه ذكر شده و گويندگان احكام در مجالس آموزش ميدهند، شرايط و مراتبي دارد و با توجه به شرايط و مراتب اين سؤال مطرح ميشود كه اقدامي كه سيدالشهداء(عليه السلام)انجام دادند، چگونه امر به معروفي بود اين كار با امر به معروفي كه ما ميشناسيم مطابقت نميكند.

بنا بر آنچه در رسائل عمليه گفته شده، اگر امر به معروف موجب ضرر و حتي در مورد خوف ضرر باشد، تكليف ساقط ميشود اما در مورد سيدالشهداء(عليه السلام) در حالي كه ضرر يقيني بود ايشان اقدام به اين كار كرد، اين چگونه امر به معروفي است؟ براي اين كه مفهوم امر به معروف و نهي از منكر و كاربرد آن را در روايات بيش تر مورد دقت قرار دهيم، بايد توجه داشت كه امر به معروف يعني وادار كردن ديگران به انجام كارهاي خوب، اگر انجام آن كار خوب واجب باشد، امر به آن هم واجب است، اگر مستحب باشد، امر به آن هم مستحب است اما امر به معروف به عنوان يك "واجب" شرعي، فقط در مورد "تكاليف واجب" است، يعني واداركردن ديگران به اين كه تكاليف واجب خود را انجام دهند، و اين واداركردن مراتبي دارد.

اگر بخواهيد كسي را به انجام كاري وادار كنيد، بايد اين كار را طي مراحل مختلف انجام دهيد.

اولين موردي كه ممكن است با آن مواجه شويد، نوجوانان هستند، كساني كه تازه به تكليف رسيده اند.

شما ميخواهيد به عنوان امر به معروف و نهي از منكر به كسي كه تازه به تكليف رسيده و هنوز درست نمازخواندن را نياموخته است، نماز را ياد دهيد، اين نوعي امر به معروف است كه به آن تعليم جاهل ميگويند.

اما اگر بعد از اين كه ياد گرفت، گاهي سستي و تنبلي ميكند، بعض اوقات نمازش قضا ميشود، صبح دير از خواب بلند ميشود، و شما او را تشويق كنيد كه نماز را به موقع بخواند، اين هم نوع ديگري از امر به معروف است.

پس امر به معروف دو مصداق روشن دارد، اول اين كه كسي علم نداشته باشد و شما بايد به او ياد بدهيد، تفاوتي نميكند كه در موردي حكم را نداند يا موضوع آن را، نماز خواندن بلد نيست، يا نميداند كه نماز واجب است، البته نماز مثال خوبي نيست و همه ميدانند كه واجب است، اما بعضي از تكاليف هست كه همه از وجوب آن آگاه نيستند.

آموزش احكام و مسائل نوعي امر به معروف است.

اما اصطلاح امر به معروف به خودي خود شامل تعليم جاهل نميشود و اگر به تعليم جاهل توسعه داده ميشود، با توجه به وسعت ملاك آن است يعني ملاكي كه خداي متعال به خاطر آن امر به معروف را واجب كرده شامل كسي هم كه علم ندارد ميشود و بايد به او ياد داد البته مفهوم اصليِ امر به معروف اين نيست.

از طرف ديگر كسي كه ميداند بايد نماز خواند، با مسائل آن هم به خوبي آشناست، گاهي در فضا و شرايطي است كه نماز از ارزش اجتماعي بالايي برخوردار بوده و ترك آن گناهي بزرگ و ضد ارزش به شمار ميرود لذا، اگر به كسي بگويند بي نماز، براي او از هر ناسزايي بدتر است من به خاطر دارم زماني كه كوچك بودم، يكي از فحش هايي كه در جامعه آن روز گفته ميشد اين بود كه ميگفتند فلاني تارك الصلاة است، باور كنيد اين از هر فحشي كه در مورد جنايات و اعمال شنيع گفته ميشد بدتر بود يك وقت جوّ جامعه اين گونه است، اگر به كسي بگوييد، نماز نخوانده است، سرش را پايين مياندازد و پيشاني در هم ميكشد كه چرا فهميده اند نمازم ترك شده است و از اين كار خجالت ميكشد.

اگر به او چنين گفتيد او عذر خواهي ميكند و ميگويد ببخشيد، فراموش كردم يا عذري داشتم، بالاخره گفته شما در او تأثير ميكند و براي او موعظه و پندي ميشود، او هم متّعظ ميشود.

در روايات آمده است كه "اِنَّما يُالْمُنْكَرِ مُؤْمِنجاهِلٌ فَيَتَعَلَّم،" [1] گاهي مؤمني امر به معروف و نهي از منكر ميشود و او متّعظ شده، قبول ميكند، و گاهي جاهل است و نميداند، اگر به او گفته شود، ياد ميگيرد.

اما گاهي شرايطي پيش ميآيد كه فضاي فرهنگي حاكم بر جامعه، اسلامي نيست، امر واجبي را كه ميخواهيد به آن امر كنيد اصلاً ارزش تلقي نميشود، ترك آن هم ضد ارزش نيست، شرايط به گونه اي شده است، كه اگر به كسي بگويي چرا فلان كار را انجام ميدهي، فوري با گردن فرازي ميگويد دلم نميخواهد! به تو چه! مگر فضولي! به او ميگويي اين احكام خلاف شرع است، انقلاب شده است براي اين كه احكام شرع پياده شود، مردم به خاطر اجراشدن احكام اسلام صدها هزار شهيد دادند جواب ميدهد بي خود شهيد دادند! من دلم نميخواهد! كمي اصرار كنيد، علناً به اسلام هم بد ميگويد.

خيليها گفته اند كه اگر ما اسلام را نخواسته باشيم، بايد چه كسي را ببينيم! دائم ميگوييد جمهوري اسلامي! جمهوري اسلامي را تو سر ما ميزنيد! حالا اگر اسلامش را نخواستيم بايد چه كسي را ببينيم! جوّ فرهنگي طوري ميشود كه تظاهر به مخالفت با اسلام ديگر زشت نيست آشكار است، ديگر كسي شرم نميكند، يا لااقل بعضيها شرم نميكنند كه بگويند ما مخالف اسلام هستيم بالاتر از اين هم هست كه گاهي اشاره كرده ام و دوست ندارم تكرار كنم.

خوب، در اين جا چه بايد كرد؟ شرايط حاكم بر جامعه در زمان سيدالشهداء(عليه السلام) چنين شرايطي بود احكام قطعي اسلام ترك ميشد حدود الهي تعطيل شده بود، كسي كه كانديداي خلافت بود معروف به شرب خمر بود، معاويه ميخواست فرزندش يزيد را به عنوان خليفه پيامبر(صلي الله عليه وآله)معرفي كند، يعني در جامعه اسلامي شخصيت بعد از پيامبر(ص) باشد و اين كسي بود كه مردم ميدانستند شارب الخمر است، صحبت از يك بار و دو بار و چند بار نبود، بلكه عادت به شرب خمر داشت، و اين مسأله اي علني بود، براي مردم مخفي نبود، و ساير احكام اسلامي يكي پس از ديگري مورد ترديد و انكار قرار ميگرفت و علناً مطرود ميشد ريختن خون مسلمان ها خيلي ساده شده بود، اگر كسي مخالف حكومت بود، به راحتي او را ميكشتند و بسياري از فسادهاي ديگر كه در جامعه آن روز رخ داده بود.

با اين شرايط، اگر سيدالشهداء(ع) بين مردم ميآمدند و ميگفتند مردم خمس بدهيد، زكات بدهيد، حدود الهي را رعايت بكنيد، شرب خمر نكنيد، اين موعظه ها براي كسي كه معروف به شرب خمر است چه فايده اي داشت؟ مردم آگاهانه و دانسته با يزيدي كه شارب الخمر است بيعت كردند.

فقط شرب خمر نبود، موارد ديگري هم بود، كارهاي ديگري كه امروز هم در جامعه اسلامي ما در حال مد شدن است، ميمون بازي! سگ بازي! يزيد چنين شخصي بود اين شخصيت ميخواهد به جاي پيامبر(ص) بنشيند، دستوراتش مثل دستورات پيامبر(ص) واجب الاطاعة و احكامش احكام خدا باشد! "فَعَلي بُليَت الاُْمَةُ بِراع مِثْلِ يَزيد"، [2] اگر مردم به كسي مانند يزيد مبتلا شوند، ديگر فاتحه اسلام را بايد خواند، ديگر چيزي براي اسلام باقي نخواهد ماند.

البته در اواخر زمان معاويه هم جز ظواهر محدودي از اسلام باقي نمانده بود، اما به هر حال به گونه اي نبود كه اشخاص به راحتي تظاهر به فسق كنند و مردم آن را بپسندند.

ولي اگر بنا شد كسي كه خودش "شارب الخمر" است "خليفه مسلمين" بشود، آيا او بر شارب الخمر حد جاري خواهد كرد؟ حال، اگر در اين جا كسي بخواهد امر به معروف كند، بايد چه كند؟ آيا بايد بگوييم امر به معروف در اين شرايط تعطيل شود و اصلاً تكليفي در چنين موردي نيست؟ اگر فعل حرام در جامعه واقع ميشود، همه مردم مسؤولند چون امر به معروف واجب كفايي است، اگر ده نفر ديدند گناهي انجام ميشود، هر ده نفر مكلفنند و اگر يك نفر به معروف امر كند، از بقيه ساقط ميشود.

اما اگر هيچ كدام اين كار را انجام ندادند، هر ده نفر مسؤولند.

معناي اين مسأله اين است كه اگر گناه كبيره اي به صورت علني، در جامعه انجام ميگيرد تمام كساني كه اطلاع پيدا كنند مكلف به امر به معروف هستند، و اگر اين كار را نكنند همه به جهنم ميروند.

البته اين قدر متيقن مسأله است، حكم امر به معروف در مورد گناه مخفي، بماند.

نمونه اي ديگر از سرانجام ترك امر به معروف در جلسه گذشته اين روايت را خواندم، كه چهل هزار نفر از قوم شعيب معصيت كار بودند، خدا صد هزار نفر را عذاب كرد كه عذاب شصت هزار نفر از ايشان به واسطه ترك امر به معروف بود.

نظير اين واقعه درباره اقوام ديگر نيز هست.

درباره اصحاب سِبت نيز هست كه احتمالاً شنيده ايد در شريعت حضرت موسي(عليه السلام) صيد در روز شنبه حرام بود، البته تكاليف سخت تري هم داشتند.

الان هم يهودي هاي پايبند به يهوديت روز شنبه پختني درست نميكنند، آتش روشن نميكنند، ذبح نميكنند و صيد نميكنند.

يهوديان سنت گرا الان هم مقيد هستند.

تكاليف شاق ديگري هم داشتند، از جمله اين كه روز شنبه برايشان صيد حرام بود.

خدحيتانُهُميَوْمَ لايَسْبِتُونَ لا تَأْتيهِم،"، [1] گروهي از يهود كنار دريا يا رودخانه اي زندگي ميكردند، روز شنبه ماهي ها به كنار ساحل ميآمدند و صيد آن ها به راحتي ممكن بود، در حالي كه روزهاي ديگر اين گونه نبود از آن طرف، روز شنبه هم صيد كردن حرام بود.

سرانجام بعضي از ايشان طاقت نياورده، به اين صورت حيله اي زدند كه كنار ساحل حوضچه هايي كندند روز شنبه راه حوضچه ها را باز ميكردند، زماني كه آب رودخانه همراه با ماهيها داخل حوضچه ها ميشد جلوي آب را ميبستند.

روز يكشنبه ماهيها را صيد ميكردند.

خدا به سبب اين كار، آن ها را مسخ كرد، اگر آيه قرآن به صراحت نگفته بود، از راه روايات به اينعَنْ ما نُهُوا عَنْهُ قُلْنا قِرَدَةً خاسِئين" [2] خدا ايشان را مسخ نموده به ميمون تبديل كرد همه اين افراد كساني نبودند كه روز شنبه بر خلاف نهي خداوند ماهي صيد ميكردند.

گروهي نيز از كساني كه صيد نميكردند به عذاب گرفتار آمدند و مسخ شدند.

اين قوم سه دسته بودند: دسته اول روز شنبه صيد ميكردند، دسته ديگر صيد نميكردند ولي دسته اول را نيز نهي نكرده و متعرض آن ها نميشدند، دسته سوم نه تنها خودشان صيد نميكردند، بلكه ديگران را از اين كار نهي ميكردند و ميگفتند چرا صيد ميكنيد، اين كار گناه است.

دسته دوم كه صيد نميكردند و متعرض گروه اول هم نميشدند، به آمرين به معروف ميگفتند، چه فايده اي دارد كه آن ها را از صيد نهي ميكنيد؟ متوجه عرض بنده هستيد؟ يعني اين تلقي كه چون امر به معروف فايده ندارد، انجام نميدهيم.

به كساني كه عليرغم علم به مؤثر نبودن امر به معروف، نسبت به اين كار اقدام ميكردند، ميگفتند چه فايده اي دارد كه دائم با آن ها بحث ميكنيد، آن ها را به حال خود رها كنيد، "وَ اِذْ قالَتْ أُمَّةٌ مِنْهُمْ لِمَ تَعِظُونَ قَوْماً اللّهُ مشَديداً قالُوا مَعْوَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون" [3] خدا بنا است ايشان را هلاك كند، پس براي چه آن ها را موعظه ميكنيد؟ "قالُوا مَعْذِرَةً اَلي رَبِّكُمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُون" اول اين كه ما نزد خدا عذري داشته باشيم، ديگر اين كه قطع نداريم كه بطور كلي حرف ما مؤثر نباشد، شايد در بين اين گروه بعضي تحت تأثير قرار بگيرند.

به هر حال، از بين اين قوم كه سه گروه بودند، دسته اي كه ـ عليرغم اين كه چندان اثري نداشت ـ از منكر نهي ميكردند، نجات يافتند، دو دسته ديگر به عذبوزينه تبديل شدند.

گستره معناي امر به معروف و نهي از منكر خدا براي اين مسؤوليت اجتماعي ارزش والايي قائل است.

در جلسه گذشته، چند روايت كه اهميت امر بهخوان[1] يا "أَتَّمُ الْفَرائِضَ وَ أَشْأَفْضَلُها".[2]

به هر حال، كلام در اين است كه اگر امر به معروف در موردي اثر نميكند، آيا در اين مورد جاي امر به معروف و نهي از منكر هست يا نه؟ بدترين حالت زماني است كه نه تنها قبول نميكنند، بلكه با انسان دشمني نيز ميكنند، آيا حيَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النّاس"، [3] حال، با چنين مردمي كه آمرين به معروف را ميكشند چه بايد كرد؟ اگر به خاطر داشته باشيد، آخر روايت مفصلي كه قبلاً خواندم تكليف اين افراد را مشخص ميكند و ميگويد وقتي كار به "هُنالِكَ فَجاحَتّي يَفيئُوا اِلي أَمْرِ اللّه".[4]

متوجه هستيد كه اين مطالب را براي چه ميگويم؟ براي اين متذكر ميشوم كه از يك طرف تا حدي دايره امر به معروف گسترش پيدا ميكند كه شامل تعليم جاهل نيز ميشود شما اگر ميخواهيد به فرزند خود نماز ياد دهيد، اين كار نيز به عنوان تعليم جاهل در دايره امر به معروف ميگنجد، گرچه اصطلاحاً امر به معروف نيست، اما در روايات آمده كه اين هم نوعي امر به معروف است موعظه و نصيحت كردن و با زبان نرم گفتن يكي از مصاديق بيّن و شايع آن است، كه در روايات آمده است و از آيات نيز اين گونه استفاده ميشود.

گرچه بعضي از فقها ميفرمايند امر به معروف بايد "عَن عُلُّو أَو اِسْتَعلاء" باشد، يعني بايد آمرانه گفت نكن، نه با خواهش و تمنا چون در اين حالت امر به معروف نيست.

از طرف ديگر نيز تا اندازه اي دايره اين كار گسترش پيدا ميكند كه جهاد هم از مصاديق امر به معروف ميشود.

براي اين كه برادران عزيز روحاني بيش تر دقت بفرمايند عرض ميكنم كه سابقاً در بسياري از كتاب هاي روايي ما كتابي به نام امر به معروف نداشتيم، كتاب الجهاد بود كه در آخر آن بابي به نام باب امر به معروف و نهي از منكر آمده بود نمونه آن كتاب تهذيب الاصول مرحوم شيخ طوسي(قدس سره) است كه روايتي از آن خواندم در تهذيب كتاب امر به معروف نداريم، كتاب الجهاد داريم كه آخرين باب آن امر به معروف و نهي از منكر است.

يعني مفهوم امر به معروف و نهي از منكر دو نوع كاربرد دارد، يك اصطلاح خاص كه همان است كه در رساله ها مطرح ميشود.

اين اصطلاح شامل جهاد نميشود.

چون جهادي كه در آن خوف ضرر نباشد نداريم، مواردي كه انسان شمشير ميكشد و شمشير ميزند "فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُون"، معنا ندارد گفته شود زماني جهاد كن كه خوف ضرر نباشد، در ميدان جنگ كه نان و حلوا تقسيم نميكنند! اصلاً جهاد در جايي است كه احتمال ضرر، بلكه گاهي يقين به ضرر هست.

پس نوعي از امر به معروف كه مصداق آن جهاد است، در جايي است كه نه تنها احتمال، بلكه اطمينان، و گاهي يقين به ضرر نيز هست، يقين به كشته شدن هم هست مصداق ديگري نيز دارد كه در اطلاق عنوان امر به معروف و نهي از منكر بر آن اختلاف است، بحث است در اين كه آيا تعليم جاهل هم جزء امر بفقهاالْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوف" [5] بخش اول كه دعوت به خير است شامل تعليم جاهل ميشود.

امر به معروف مربوط به كسي است كه ميداند، اگر نداند اصلاً اسم آن امر به معروف نيست.

بنا بر اين، امر به معروف اصطلاحي دارد كه متعارف است و ما آن را ميشناسيم و مربوط به امور عادي است.

در جامعه اي كه ارزشهاي اسلامي بر آن حاكم است، حكومت اسلامي مقتدر و مبسوط اليد است، و اگر به كسي بگويند چرا فلان كار زشت را مرتكب شدي، خجالت ميكشد، سرش را پايين مياندازد و عذر خواهي نيز ميكند و يا ميگويد شما اشتباه كرده ايد، من چنين كاري نكرده ام در چنين جامعه اي اسلامي، با اين شرايط، امر به معروف و نهي از منكر همان امر به معروف و نهي از منكر عادي است، شرايط آن هم همان است.

اما مراتبي از امر به معروف وجود دارد كه اين گونه نيست.

در جلسات گذشته اشاره كردم كه امام(قدس سره) از جمله كساني بودند، ـ لااقل در عصر ماـ كه به اين معني تصريح كرد كه، در بعضي از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر تقيه جايز نيست ولو بلغ ما بلغ، در اين موارد كار به هر جا برسد بايد امر به معروف را انجام داد، ولو صدها هزار نفر كشته شوند.

پس اگر امر به معروف و نهي از منكر را به معناي عام بگيريم، از طرفي شامل تعليم جاهل و از طرچون جهاد بكَلِمَةُ اللّهِ هيَ الْعُلْيا" [6] برتري سخن خدا متحقق شود.

اين دو مفهوم مختلف است.

اگر در موردي سيدالشهداء(عليه بِالْمَعْرُوفِ وَ أَنْهي عَن الْمُنْكَر"، [7] فقط معناي خاص و محدودي را كه در ذهن ما است و يكي از شرايط آن عدم احتمال ضرر است اراده نميكند، بلكه معناي عام امر به معروف و نهي از منكر را اراده ميكند لذا در ذيل بيانات بعضي از معصومين(عليهم السلام)در برخي موارد آمده است لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللّهِ هيَ الْعُلْياء".[8]

پس امر به معروف و نهي از منكر دو اصطلاح دارد، يك اصطلاح خاص كه در رساله ها مينويسند و مسأله گوها ميگويند و براي شرايط و احكام عادي است.

اما شرايطي استثنايي و حاد نسبت به مَهامّ امور، ـبه فرمايش حضرت امام(قدس سره)ـ يعني امور مهم وجود دارد كه در آن موارد ديگر امر به معروف و نهي از منكر اين شرايط را ندارد.

حال، اگر سؤال شود اين چه امر به معروفي بود كه به خاطر آن سيدالشهداء(عليه السلام)تا پاي كشته شدن رفت؟ مخصوصاً كساني كه مطمئن هستند ايشان علم به كشته شدن خود داشتند، ما هم مطمئنيم كه حضرت(عليه السلام) چنين علمي داشت.

البته الان نميخواهيم بحث آن را مطرح كنيم، اما يقين داريم كه سيدالشهداء(عليه السلام)ميدانست كشته ميشود.

البته اگر هم ايشان كسي بود كه نميدانست، حداقل چنين احتمالي را ميداد.

افراد زيادي او را نصيحت كردند كه به عراق نرو! در گذشته ديدي كه مردم كوفه با پدر و برادرت چه كردند! به او گفتند كشته ميشوي.

برادران و پسر عموهايش او را نصيحت كردند.

حضرت هم گفت خدا خيرتان بدهد كه نصيحت ميكنيد، اما من تكليفي دارم كه بايد به آن عمل كنم.

خوب، آن ها احتمال ميدادند، اما آيا خود حضرت احتمال نميداد كه كشته بشود؟ پس اگر علم به ضرر نبود، لااقل خوف ضرر و قتل بود.

حال اين چه نوع امر به معروفي است؟ جواب اين است كه اين نوع امر به معروف به معنايي عام تر و غير از معنايي كه امروز براي ما مصطلح است، بود.

گستره معناي جهاد نظير اين مسأله درباره جهاد هم هست.

الان من و شما از جهاد چه معنايي را ميفهميم؟ كساني كه مسأله گو هستند و كتاب هاي فقهي را خوانده اند، ميگويند جهاد سه قسم است: جهاد ابتدائي، جهاد دفاعي، و جهاد بُغات (قِتال اهل بغي).

سه قسم جهاد است، نوع اول ابتدائاً به دستور امام انجام ميگيرد، براي اين كه موانع هدايت از سر راه وليّ خدا برداشته شود و حكومت اسلامي بتواند اسلام را در پهنه جهان گسترش داده و تبكند كه مسباز شود، "فَقاتِلُوا أَئِمَةَ الْكُفْر".[1]

اين جهاد ابتدائي است.

قسم ديگرِ جهاد اين است كه به مسلمان ها حمله شده و آن ها در مقام دفاع برمي آيند.

نوع سوم جهاد هم اين است كه بين دو دسته كه هر دو در ظاهر مسلمان هستند جنگي پيش بيايد و راهي براي اصلاح نيست جز اين كه به كمك دسته اي كه مظلوم است بشتابيد.

اين "قتال اهل بغي" است، و يا اين كه حاكم دستور بدهد، كه با اهل بغي مبارزه كنند.

اين سه قسم جهاد را همه ميدانند.

حال زماني كه ابي عبد الله(عليه السلام)مالله را ادامه ميدهم: "اللّهِ هي الْعُلْياء"، [2]

اين كدام قسم از اقسام سه گانه جهاد بود كه در كربلا اتفاق افتاد؟ جهاد ابتدائي با كفار كه نبود، دفاعي هم نبود، چون جهاد دفاعي نيز در مقابل كفاري است كه به مسلمان ها حمله كرده اند و آن ها دفاع ميكنند.

البته دفاع شخصي هم داريم كه به آن جهاد نميگويند.قتال اهل بغي هم نبود.

چون در قتال اهل بغي مثل جنگ جمل حاكم اسلامي با آشوبگران مبارزه ميكند.

پس اين چه جهادي بود كه انسان با زن و بچه اش به كربلا بيايد و بايستد، تا جايي كه حتي طفل شيرخواره اش هم كشته شود.

اين چه نوع جهادي است؟ جواب اين سؤال هم اين است كه "جهاد" نيز اصطلاحات مختلفي دارد.

معناي جهاد از يك طرف آن قدر وسيع است كه جهاد با مال، پول خرج كردن در راه ترويج اسلام و مبارزه با كفار و جلوميشود: "وَ جْأَنْفُسِكُمْ في سَبيلِ اللّه"، [3]

بر اساس اين اصطلاح، جهاد با مال هم نوعي جهاد ميشود.

اين نوعي توسعه در مفهوم جهاد است.

البته معني لغوي جهاد شامل همه اين موارد ميشود.

چون جهاد يعني تلاش و كوشش كردن.

اگر در معناي آن دقت كنيم، مجاهدت يعني تلاش كردن در مقابل يك دشمن يا در مقابل يك مانع.

چون "باب مفاعله" چنين اقتضا ميكند، اما در معناي لغوي آن، چنين نيست كه حتماً آن مانع مانند شمشير باشد.

ممكن است مانع دشمن اقتصادي يا فرهنگي باشد.

جهاد در آن جا هم صادق است.

جهاد با مال يا با فعاليت هاي اجتماعي ديگر ـ متناسب با دشمن ـ نيز جهاد است، "فَضَّلَ اللّأَنْفُسِهِمْ عَلي الْقاعِدينَ دَرَجَةً"، [4] نوعي از آن، جهاد به وسيله نفس است، يعني جان را در معرض كشته شدن قرار دادن، قسم ديگر آن نيز جهاد النفس است، يعني مجاهده با نفس خود كه نام آن جهاد اكبر است.

كتاب جهاد اكبر درباره اخلاقيات و جهاد با نفس است.

اتفاقاً به همين مناسبت است كه در وسائل الشيعة ميبينيد شيخ حر عاملي(قدس سره) بعد از اين كه مباحث جهاد را مطرح ميكند، جهاد النفس و مسائل اخلاقي را به دنبال جهاد و در "كتاب الجهاد" ميآورد براي اين كه جهاد با نفس است.

پس مفهوم جهاد از يك طرف آن قدر گسترش پيدا ميكند كه جهاد با مال، جهاد با تبليغ، جهاد با زبان، با قلم و حتي جهاد با نفس خود انسان را هم شامل ميشود، بلكه آن جا جهاد اكبر است.

اين توسعه در مفهوم جهاد است.

اما جهادي كه در كتاب هاي احكام، شرعيات و تعليمات ديني ميخوانيم شامل كارهايي كه امام حسين(عليه السلام)انجام داد نميشود، بلكه فقط همان سه قسمي را كه گفتم در بر ميگيرد.

اين دو نمونه براي بيان اين كه مفاهيم گاهي دو گونه معنا ميشود، معنايي عام و معنايي خاص.

"معناي خاص" يك مفهوم اصطلاحي خاص در فضايي خاص و جامعه اي خاص است و "معناي عام"، كه ممكن است همان معناي لغوي آن باشد، و يا بر اثر تحولات اجتماعي مصاديق جديدي پيدا كرده و گسترش پيدا كند.

به هر حال، اگر معناي عام جهاد يعني تلاش كردن در راه خدا عليه دشمن را در نظر بگيريم، بسياري از موارد امر به معروف و نهي از منكر را ميتوان به عنوان جهاد بر شمرد.

از طرف ديگر اگر امر به معروف و نهي از منكر را به معناي عام آن در نظر بگيريم، تقريباً تمام مصاديق جهاد ـ غير از جهاد با نفس ـ در دايره امر به معروف و نهي از منكر ميگنجد.

چون يكي، امر كردن ديگران به انجام كار خوب و ديگري دست برداشتن از كار بد است.

لذا اين دو مفهوم تداخل پيدا ميكنند.

در مورد اين قبيل مفاهيم گفته ميشود "اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا"، وقتي امر به معروف و نهي از منكر را در كنار جهاد ذكر كنيم، كما اين كه ميگوييم فروع دين ده تاست، ششم جهاد، هفتم امر به معروف، يعني امر به معروف غير از جهاد است.

زماني كه اين دو مفهوم در كنار يكديگر ذكر شوند، معاني آن ها از هم جدا شده و ديگر جهاد شامل امر به معروف نميشود، امر به معروف هم شامل جهاد نميشود.

طلبه ها براي چنين مفاهيمي اين اصطلاح را به كار ميبرند كه: "اذا اجتمعا افترقا"، يعني زماني كه با هم ذكر شوند معناي آن ها با هم فرق ميكند، اما "اذا افترقا اجتمعا"، اگر هر يك از آن ها را به تنهايي استعمال كنيم، در اين صورت شامل ديگري نيز خواهد شد.

يعني امر به معروف شامل جهاد و جهاد نيز شامل امر به معروف ميشود.

اين مقدمه اي است كه در بسياري از موارد، ممكن است به كار آيد.

آن گاه كه سيدالشهداء(عليه السلام)ميفرمايد من براي امر به معروف و نهي از منكر خروج كردم، فقط امر به معروف و نهي از منكر اصطلاحي ـ با معناي محدودي كه از جمله شرايط آن اين است كه خوف ضرر نباشد ـ نيست.

بلكه به معناي عام تري است كه حتي با علم به خطر، آن هم بالاترين خطر كه جان آدم از بين برود و كشته شود، سازگار است.

حتي در اين مورد هم مصداق واجب براي امر به معروف و نهي از منكر داريم، منتهي اين اصطلاح عام تر و غير از اصطلاحي است كه ما و شما با آن آشناييم، و در رسائل عمليه مينويسند.

اما اين نكته ها كم تر مطرح ميشود.

نظير اين مسأله در مورد جهاد نيز هست.

گرچه من دو سه مرتبه اشاره كردم، اين گله را تكرار ميكنم، امام(قدس سره)فرمود تقيه در بعضي از مراتبِ امر به معروف و نهي از منكر حرام است، "ولو بلغ ما بلغ"، در رساله تقيه شان هم نوشتند كه تقيه در مهامّ امور نيست، چند مثال زدند از جمله اين كه اگر خانه كعبه در معرض ويراني باشد، دشمن ميخواهد كعبه را از بين ببرد، در اين جا صحبت اين نيست كه چون امكان خطر وجود دارد، امر به معروف نكنيم.

بلكه بايد به هر قيمتي باشد با دشمن مبارزه و امر به معروف و نهي از منكر كرد، ولو به قيمت جان انسان تمام شود.

حفظ كعبه مثل يك واجب عادي نيست.

اگر جان پيامبر و يا امامي در خطر باشد ـ مثلا دشمنان پيامبري را گرفته و ميخواهند او را بكشند ـ مؤمنان بگويند اگر ما جلو برويم، ميترسيم بدنمان زخمي شود يا سيلي بخوريم! چون خوف ضرر هست، حرام است برويم! بگذار پيغمبر را بكشند! اين حرف ها شوخي است.

كسي كه اندك آشنايي با معارف اسلامي داشته باشد ميداند كه اين گونه نيست.

بايد رفت پيغمبر را نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند، امام معصوم(عليه السلام) را بايد نجات داد، ولو هزاران نفر كشته شوند.

اين چند مثال را با يكي دو مثال ديگر ميزنند و به طور كلي ميگويند در مواردي كه اصل اسلام و كيان اسلام در خطر باشد، و تعبيراتي از اين قبيل، در اين موارد تقيه در امر به معروف و نهي از منكر جايز نيست.

من گلايه كردم از دوستاني كه اهل تحقيق و اجتهاد هستند كه چرا كار حضرت امام(ره) را دنبال نكردند بايد دقيقاً مصاديق و حدود اين موارد را مشخص كنند، تبيين كنند كه مهام امور كدامند چند مورد آن را امام(قدس سره)فرمود، موارد ديگر را نيز بايد شناسايي و معرّفي كرد.

حق اين است كه اين موارد با توجه به مسائل اجتماعي روز بررسي شود.

امروزه كشتن پيامبر و امام تنها به اين نيست كه شمشير بزنند و گردن او را ببرند، امروز پيامبري او را ميكشند، امامت و ولايتش را ميكشند، صريحاً در جمهوري اساول كشور است، مينالله عليه وآله)ولايت هم از بين رفت! [5] بعد از مرگ پيامبر ديگر ولايتي نداريم! و شب عاشورا اين آقا را به عنوان گوينده او استادان دانشگاه ها صحبت كند امسال هم دكردند. [6]

كسي كه ميگويد وحي امري شخصي است و ما نميتوانيم اثبات كنيم واقعاً كسي پيامبر است يا نه! و كسي كه ميگويد پيغمبر هم مثل ساير مردم حتي در فهم وحي اشتباه ميكند! حتي در فهم وحي! اين بدتر است يا كشتن پيامبر(صلي الله عليه وآله)؟ اگر پيامبر(ص) را بكشند، هدفش بيش تر حفظ ميشود كما اين كه هنگامي كه حسين بن علي(عليه السلام) را كشتند هدفش با همان خونش حفظ شد.

اما اگر پيامبري او را كشتند، ديگر چه چيزي باقي خواهد ماند؟ آن گاه امروز در مقابل اين مسأله ميتوان گفت كه ميترسم سيلي بخورم؟! ميترسم حرفي بزنم به من توهين كنند؟! ميترسم برايم پرونده تشكيل دهند؟! و ميترسم و ميترسم؟! آيا اين بهانه ها عذر ميشود؟ مسؤولان ديني و دولتي ما اين مسائل را نميدانند؟ خطرهايي كه از ناحيه اين افراد پيدا ميشود درك نميكنند؟ يا اهميت نميدهند؟ كيست كه نداند در اين چند سال اخير روز به روز دين در جامعه ما ضعيف تر شده است؟ كيست كه نداند؟ خدا شاهد است گاهي كه به كشورهاي خارجي ميرويم جوابي براي مسلماناني كه در انگليس و آمريكا و ساير كشورها زندگي ميكنند نداريم.

ميگويند ما پارسال آمديم ايران را ديديم، امسال هم آمديم ايران را ديديم، باور نميكنيم اين ايران، ايران سال گذشته باشد.

شما باور ميكنيد كه سطح دين در جامعه ما مثل پارسال باقي مانده است؟ ممكن است كسي در اين مسأله شك كند؟ جاي شكي ندارد.

عامل اين تنزل ديني كيست؟ و چيست؟ چرا امروز اوضاع اين گونه شده است؟ اگر شما عوامل اين امر را بررسي كنيد به دو دسته عامل ميرسيد: دسته اول مطبوعات و نشريات و كتاب هاي گمراه كننده، كه مسؤول آنها وزارت ارشاد است و دسته ديگر، كارهايي است كه در اين كشور انجام ميشود تا وقاحت و زشتي گناه از بين برود.

مردم به گناه كردن تشويق ميشوند، راه گناه برايشان باز ميشود و به بهانه اين كه ميخواهيم به جوانان بها بدهيم چراغ سبز به آن ها داده ميشود كه گناه بكنند.

نه فقط گناه پنهاني و در خانه بلكه علني و در جامعه! غير از اين عوامل عامل ديگري هم سراغ داريد؟ بله، تلويزيون هاي خارجي در مواردي كه امكان ارتباط باشد، مثل مناطق مرزي، يا كساني كه به صورت قاچاق از ماهواره استفاده ميكنند، فيلم هاي مبتذل ويدئويي به صورت قاچاق يا بعضي موارد كه مجوز وزارت ارشاد هم دارد! عامل ديگري هم براي اين كه دين در جامعه تضعيف شده باشد سراغ داريد؟ مسؤول تمام اين موارد وزارت ارشاد نيست.

ما ميدانيم كسان ديگري هم در وزارتخانه هاي ديگر اين مسؤوليت را بر عهده دارند.

كساني هستند در وزارتخانه هاي ديگر كه به اين مسايل دامن ميزنند.

اما سهمي از اين هم باز براي وزارت ارشاد است.

تشكيل فرهنگ سراهايي كه در آن ها گناه تعليم داده و يا تشويق ميشود.

تشكيل تئاترهايي كه به فرمايش مقام معظم رهبري بعضي از آن ها صد در صد ضد اسلام است، و موارد ديگري از اين قبيل، مسؤول اين كارها كيست؟ به ما ميگويند اگر شما دولت را دولت اسلامي ميدانيد پس چرا با وزير آن مخالفت ميكنيد؟ عجب مغالطه اي است! اسلامي بودن اين نظام به رهبري است، و به همين دليل است كه مطبوعات چه مقام ولايت فقيه را و چه حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه را و شخص مقام معظم رهبري را مورد حمله قرار داده اند و روز به روز بيشرمانه تر در اين زمينه پيش ميروند.

چرا؟ چون اسلام را نميخواهند.

گفتند، اگر اسلام را نخواسته باشيم چه كسي را بايد ببينيم و رفتند در كنفرانس برلين گفتند كه اسلام نميتواند خودش را با دماست و مجلس ششم اين مسايل راكسي هم متعرض آن ها نشد. [7]

چنين نظام اسلامي با چنين وزرايي، با چنين معاونين وزرايي و چنين مشاوراني، را واجب شيطانلَِمخْلُوق في مَعْصِيَةِ الخالِق"، [8] مگر ممكن است خدا اطاعت كسي را كه به راه شيطان و گناه دعوت ميكند تجويز كند؟ كسي كه گناه را تأييد و زمينه آن را فراهم ميكند، تسهيلات در اختيار افرادي كه مرتكب گناه ميشوند ميگذارد، سيمرغ بلورين به ايشان ميدهد، دلفين بلورين به ايشان ميدهد، كساني را كه بيست سال عليه اسلام و نظام اسلامي تلاش كرده اند دعوت ميكنند، از ايشان پذيرايي ميكنند، به آن ها جايزه ميدهند، سيمرغ بلورين هم به ايشان ميدهند، نه يكي و نه دو تا بلكه هفت تا! امام حسين(عليه السلام)هم در مقابل كساني واقع شد كه دم از اسلام ميزدند و خود را خليفه پيامبر(صلي الله عليه وآله)ميدانستند، و در ظاهر منكر اسلام نبودند.

اگر مقام معظم رهبري در رأس اين نظام نباشد، اين حكومت براي ما حكومت اسلامي نخواهد بود، ما در اين نظام مسؤولاني را محترم ميشماريم كه مورد تأييد و رضايت مقام معظم رهبري باشند.

اين مطلب در كلمات امام هست، در وصيت نامه ايشااگر نظامي براساس اذن ولي فسر كار نيايد، طاغوت است، [9] تصريح ميفرمايد، اگر رئيس جمهور هم از طرف ولي فقيه نصب نشود، طاغوت است.

چرا اين ها در افكار جامعه تشكيك ميكنند؟ براي اين كه همين مطالب را از بين ببرند.

چرا تا اين حد دم از مردم سالاري و دموكراسي ميزنند؟ براي اين كه فردا اگر مردم گفتند ما اسلام را نميخواهيم، بگويند حرف مردم ملاك است نه حرف امام(قدس سره)! و بالاخره چرا در كنفرانس برلين گفتند خميني هم به موزه تاريخ خواهد رفت؟ مسؤولان آمريكايي تصريح كردند، و دل بستند، تصريح كردند كه اگر مجلس ششم بتواند مسأله ولايت فقيه را حل كند كار ما آسان شده، و مشكل ما با ايران حل ميشود.

اين ها چشم دوخته اند به اين كه روزي به نام رفراندوم مسأله ولايت فقيه را بردارند و در حال فراهم كردن مقدمات و زمينه فرهنگي آن هستند.

اي لعنت بر كساني كه چنين زمينه هايي را فراهم ميكنند! اين ها خون امام حسين(عليه السلام) و خون صدها هزار شهيد ما را پايمال ميكنند، با چه چيزي؟ با همين روزنامه هاي كذايي كه با كمك هاي خارجي اداره ميشود.

خوب، ممكن است شما سؤال كنيد كه اين حرف ها را براي چه ميزنم؟ مشكل اصلي هر جامعه اي ناآگاهي است، اگر اينان توانستند در ظرف اين چند سال اين گونه ناجوانمردانه، ترك تازي كنند، به خاطر اين است كه ما به درستي به وظايفمان آشنا نبوديم.

عده اي را با مسأله تساهل و تسامح فريب دادند، با مذمت كردن خشونت و ضد ارزش معرفي كردن آن، مردم را فريب دادند، مردم هم ترسيدند حرف بزنند و متهم به خشونت بشوند گفتند گناه است! گناه كبيره است! عده اي مردم نجيب و متدين بودند كه ميترسيدند اگر حرف بزنند، بر خلاف مصلحت نظام اسلامي باشد، بر خلاف رضاي خاطر مقام معظم رهبري باشد، كم نبودند و الآن هم كم نيستند.

الآن هم بايد ما چشممان به دهان مبارك ايشان دوخته باشد اما اين آمادگي را بايد داشته باشيم كه اگر روزي فرمان حركت، فرمان جهاد، فرمان مبارزه داده شد، تا آخرين قطره خونمان بايستيم.

تهيه اين آمادگيها "لحظه اي" نيست، اگر فرماني صادر شد، همان لحظه نميتوان كسب آمادگي كرد، آمادگي روحي بايد از ده ها سال پيش در انسان به وجود بيايد.

امام(قدس سره)پانزده سال خون دل خورد تا زمينه فرهنگي انقلاب را فراهم كرد، زندان رفت، تبعيد شد، فرزندش در اين راه به صورت مشكوكي شهيد شد، مشكلات را تحمل كرد، پانزده سال خون دل خورد تا زمينه اجتماعي حركت عظيم مردم فراهم شد اگر چنين زمينه اي از روز اول فراهم بود، پانزده سال تأخير نميافتاد.

اين زمينه را امام(قدس سره) طي پانزده سال فراهم كرد، و بعد ده سال با خون هاي پاك شهدا آبياري شد.

امروز ميخواهند ثمره اين زحمات را به راحتي از ما بگيرند، با چه چيزي؟ با اين كه مبادا كاري كنيد كه خشونت باشد! خلاف تساهل و تسامح باشد! با چنين سحر و افسوني! آن همه فعاليت انبيا و اوليا، خون سيدالشهداء(عليه السلام)، بهره برداري از هزار و سيصد سال عزاداري سيدالشهداء(ع) بود كه در پانزده خرداد اتفاق افتاد و بعد در بيست و دوم بهمن به نتيجه رسيد، هزار و سيصد سال تلاش شد تا اين درخت چنين ثمري داد، و حالا با افسون تساهل و تسامح ميخواهند همه را بر باد دهند، اين مفهوم از كجا آمده است؟ اين واجب،اين تكليف از كجا نازل شده است كه همه احكام شريعت به واسطه آن از بين ميرود؟ تمام دستورات امر به معروف و نهي از منكر و جهاد به خاطر توسط آن نسخ ميشود؟ با همين دستوري كه از غرب آمده، كه بايد تساهل و تسامح داشته باشيد! متوجه باشيد چه وضعي است، خيال نكنيم فقط يك مسأله روزنامه اي است، ژورناليستي است، كسي چيزي ميگويد، ديگري هم جواب او را ميدهد يا نميدهد.

آثار اين مسأله را در جامعه ببينيد! ببينيد با همين كارها چگونه بسياري از جوانان ما را منحرف كردند.

اين ها آثار همين تلاش ها است اين سياست فرهنگي خبيث است كه امروز چنين ثمرات خبيثي را به بار آورده است.

اگر از روز اول جلوي اين كارها گرفته ميشد، اين فسادها به بار نميآمد و حالا هم دير نشده است.

مردم ما بدانند كه دشمن چه دسيسه اي كرده است و چه نقشه اي براي آن ها كشيده است و چگونه ميخواهد با چهار تا كلمه، با چهار تا حرف، با چهار تا شعار، زحمات هزار و سيصد ساله تشيع را از بين ببرد! صراحتاً ميگويند با رفتن پيامبر(صلي الله عليه وآله)ولايت هم رفت! در جاي ديگر گفتند كه پيامبري پيامبر(ص) هم معلوم نيست! در جاي ديگر هم گفتند اصل خدا هم قابل اثبات نيست! همين ها گفتند! من و شما هم خام شده ايم و نميفهميم چه كار ميكنند.

نوجواني كه از دبيرستان وارد دانشگاه ميشود و آن گونه كه بايد، با معارف اسلامي آشنا نيست و بنيه ايمانياش تقويت نشده است با اين زرق و برق ها، با اين سحر و افسون ها، دين و ايمانش را ميبرند! مگر چندي پيش مقام معظم رهبري نفرمودند كه ايمان مردم را هدف گرفته اند، آيا باور كرديد؟ چند سال است كه ايشان ميفرمايند تهاجم فرهنگي شده است، شبيخون فرهنگي شده است، مسؤولين فرهنگي كشور چه كار كرده اند؟ ديگر با چه زباني بگويند؟ من به عنوان يك "شهروند" ـ ميخواهم اصطلاح روز را به كار ببرم، زيرا اگر بگويم "مسلمان" كه ميگويند بيخود! مسلمان كه ارزشي ندارد، زرتشتي هم مثل تو است ـ به عنوان يك شهروند به مسؤولان كشور نصيحت ميكنم، اين راهي كه انتخاب كرده ايد به نفع خود شما هم نيست، مردم ما بارها ثابت كرده اند كه اگر بفهمند دينشان در خطر است، جان برايشان ارزشي نخواهد داشت.

مسؤولاني كه به اسلام اعتقاد دارند و قائل به خدا و پيامبر(صلي الله عليه وآله)هستند، سعي كنند اين شياطين را از اطراف خود دور كنند.

اين ها را از دستگاه هاي دولتي كشور به خصوص دستگاه هاي سياست گذار بيرون كنند.

نصيحت هاي امام(قدس سره) را به خاطر داشته باشند.

اگر اين كارها نشود بعيد ندانند روزي بيايد كه تكليفي كه سيدالشهداء(ع) داشت به عهده جانشين آن حضرت بيايد و كسانلَيْتَني كُنْتُ مَعَكُمْ فَأمَعَكُم" [10] فرصت را براي شهادت غنيمت بشمارند.

بترسند از آن روز تا دير نشده از اشتباهاتشان برگردند و آن ها را جبران كنند.

اگر گناهاني مرتكب شده اند، در پيشگاه خدا، ملت مسلمان و سيدالشهداء(عليه السلام) توبه كنند.




پاورقي

[1] . بحارالانوار، ج 100، ص 71، باب 1، روايت 3.

[2] . بحارالانوار، ج 44، ص 326، باب 37، روايت 2.

[1] . اعراف، 163.

[2] . اعراف، 166.

[3] . اعراف، 164.

[4] . بحارالانوار، ج 14، ص 49، باب 4، روايت 34.

[1] . اصول كافي، ج 5، ص 55، روايت 1 التهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21.

[2] . همان.

[3] . آل عمران، 21.

[4] .اصول كافي، ج 5، ص 55، روايت 1 تهذيب الاصول، ج 6، ص 181، روايت 21.

[5] .آل عمران، 104.

[6] .بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.

[7] .همان.

[8] .همان.

[1] . توبه، 12.

[2] . بحارالانوار، ج 32، ص 608، باب 12، روايت 480.

[3] . توبه، 41.

[4] . نساء، 95.

[5] . ر. ك: سروش، عبدالكريم، بسط تجربه نبوي، ص 27 و 133.

[6] . ر. ك: عصر آزادگان، 28/1/1379، ص 3، گزارش سخنراني سروش در مراسم عزاداري دفتر تحكيم وحدت.

[7] . ر. ك: كيهان، 23، 24 و 25 فروردين 1379، گزارش هاي مربوط به كنفرانس برلين.

[8] . نهج البلاغه، كلمات قصار، 165.

[9] . صيفحه نور، ج 9، ص 253.

[10] . زيارت عاشورا.


ايت الله مصباح يزدي