بازگشت

معني تحريف و انواع آن


بسم الله الرحمن الرحيم

الحمدلله رب العالمين باريء الخلائق اجمعين و الصلوه والسلام علي عبدالله و رسوله و حبيبه و صفيه , سيدنا و نبينا و مولانا ابي القاسم محمد صلي الله عليه و آله و سلم و علي آله الطيبين الطاهرين المعصومين .

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم : فبما نقضهم ميثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسيه يحرفون الكلم عن مواضعه و نسوا حظا مما ذكروا به ( 1 ) . موضوع بحث , تحريفات در واقعه تاريخي كربلاست .

در بازگوئي اين واقعه بزرگ , تحريفاتي صورت گرفته است . لهذا اين بحث را در چهار فصل خلاصه مي كنيم .

فصل اول در اطراف معني تحريف و انواع تحريفاتي كه در دنيا وجود دارد و اشاره به اينكه انواع تحريفات در حادثه تاريخي عاشورا واقع شده است . فصل دوم درباره عوامل تحريف است , يعني بطور كلي در قضاياي دنيا كه تحريف صورت مي گيرد , به چه علت صورت مي گيرد , چرا بشر حوادث و قضايا و احيانا شخصيت ها را تحريف مي كند ؟

مخصوصا در نقل حادثه كربلا , چه عواملي دخالت داشته است كه تحريفاتي در اين قضيه واقع شود .

فصل سوم عبارت است از توضيحي درباره تحريفاتي كه در همين داستان و حادثه تاريخي صورت گرفته است .

فصل چهارم در اطراف وظائف ما , اعم از علماء و توده مسلمانان مي باشد . بحث اول درباره معني تحريف است .

تحريف يعني چه ؟ تحريف در زبان عربي از ماده حراصلي خود كه داعبارت ديگر تحريف نوعي تغيير و تبديل نيست كه كلمه تغيير و تبديل نيست . شما اگر كاري كنيد كه جمله اي , نامه اي , شعر و عبارتي آن مقصودي را كه بايد بفهماند , نفهماند و مقصود ديگري را بفهماند , مي گويند شما اين عبارت را تحريف كرده ايد , مثلا شما گاهي مطلبي يا حرفي را به يك نفر مي گوئيد , بعد آن شخص سخن شما را در جاي ديگري نقل مي كند , پس از آن كسي به شما مي گويد فلاني از قول شما چنين چيزي نقل مي كرد , شما مي فهميد كه از آنچه شما گفته بوديد با آنچه كه او نقل كرده خيلي متفاوت است .

او سخنان شما را كم و زياد كرده است , قسمتي از حرفهاي شما كه مفيد مقصود شما بوده است را حذف كرده و قسمتهايي از خود به آن افزوده است , در نتيجه سخن شما مسخ شده و چيز ديگري از آب در آمده است .

آن وقت شما مي گوئيد اين آدم حرف مرا تحريف كرده است .

مخصوصا اگر كسي در سندهاي رسمي دست ببرد , مي گويند سند را تحريف كرده است .

اينها مثالهائي بود براي روشن شدن معني كلمه تحريف و اين كلمه بيش از اين احتياج به توضيح ندارد . حال به شرح انواع تحريف مي پردازيم .

تحريف انواعي دارد كه مهمترين آنها عبارت است از : تحريف لفظي و تحريف معنوي .

تحريف لفظي اين است كه ظاهر مطلبي را عوض كنند , مثلا از يك گفتار عبارتي حذف شود يا به آن عبارتي اضافه شود , و يا جمله ها را چنان پس و پيش كنند كه معني آن فرق كند , يعني در ظاهر و در لفظ گفتار تصرف كنند . تحريف معنوي اين است كه شما در لفظ تصرف نمي كنيد , لفظ همان است كه بوده , ولي آن را طوري معني مي كنيد كه خلاف مقصد و مقصود گوينده است .

آن را طوري معني مي كنيد كه مطابق مقصود خود شما باشد نه مطابق مقصود اصليگويند . قرآن كريم كلمه تحريف را مخصوصا در مورد يهودي ها بكار برده و با ملاحظه تاريخ معلوم مي شود كه اينها قهرمان تحريف در طول تاريخ هستند . نمي دانم اين چه نژادي است كه تمايل عجيبي به قلب حقايق و تحريف دارد لهذا هميشه كارهايي را در اختيار مي گيرند كه در آنها بشود حقايق را تحريف و قلب كرد .

من شنيده ام بعضي از همين خبر گزاريهاي معروف دنيا كه راديوها و روزنامه ها هميشه از اينها نقل مي كنند منحصرا در دست يهودي هاست .

چرا ؟ براي اينكه بتوانند قضايا را در دنيا آن طوري كه دلشان مي خواهد منعكس كنند و قرآن چه عجيب درباره اينها حرف مي زند . اين خصيصه يهوديان كه تحريف است , در قرآن بصورت يك خصيصه نژادي شناخته شده است .

در يكي از آيات قرآن در سوره بقره مي فرمايد : افتطمعون ان ي…منوا لكم اي مسلمانان آيا شما طمع بستيد كه اينها به شما راست بگويند ؟

اينها همان ها هستند كه با موسي مي رفتند و سخن خدا را مي شنيدند اما وقتي كه برمي گشتند تا در ميان قومشان نقل كنند آن را زير و رو مي كردند . افتطمعون ان ي…منوا لكم و قد كان فريق منهم يسمعون كلام الله ثم يحرفونه من بعد ما عقلوه و هم يعلمون ( 1 ) .

تحريف هم كه مي كردند , نه از باب اينكه نمي فهميدند و عوضي بازگو مي كردند , نه , اينها ملت باهوشي هستند و خوب هم مي فهميدند , اما در عين اينكه خوب مي فهميدند معذلك حرفها را , سخنان را به گونه اي ديگر براي مردم بيان مي كردند . تحريف همين است .

يعني پيچ دادن , كج كردن چيزي , از متحريف كردند . قرآنجاها يا كلمه تحريف را آورده و يا به صورت ديگري مطلب را بيان كرده است .

ولي مفسرين ذكر كرده اند كه تحريفي كه قرآن مي گويد اعم از تحريف 1 آيا طمع داريد كه يهودان به دين شما بگروند در صورتي كه گروهي از آنان كلام خدا را شنيده و بدلخواه خود آن را تحريف مي كنند با آنكه در كلام خدا تعقل كرده معني آن را دريافته اند .

سوره بقره , 75 . لفظي و تحريف معنوي است . يعني بعضي از اين تحريف ها كه صورت گرفته است در لفظ بوده و بعضي در تفسير و در معني بوده است نه در لفظ , كه چون از مطلب خيلي خارج مي شوم نمي خواهم در اطراف اين مطلب بيشتر از اين بحث كنم . داستاني است كه بد نيست آن را بگويم .

يك نفر از علماء نقل مي كرد كه در ايام جوانيش مداحي از تهران به مشهد آمده بود كه روزها در مسجد گوهرشاد يا در صحن مي ايستاد و شعر مي خواند , مديحه مي خواند .

از جمله غزل معروف منسوب به حافظ را مي خواند : اي دل غلام شاه جهان باش و شاه باش { پيوسته در حمايت لطف اله باش قبر امام هشتم سلطان دين رضا { از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش اين آقا براي اينكه او را دست بيندازد , رفته بود و به او گفته بود آقا چرا اين شعر را غلط مي خواني ؟

بايد اين طور بخواني : قبر امام هشتم سلطان دين رضا از جان ببوس و بر در آن , بار كاه باش يعني وقتي به در حرم رسيدي همان طور كه يك بار كاه را از روي الاغ بزمين مي اندازند , تو هم فورا خودت را بزمين بينداز . از آن پس هر وقتي مداح بيچاره اين شعر را مي خواند , بجاي بارگاه مي گفت بار كاه و خود را هم بزمين مي انداخت . اين را مي گويند تحريف .

در همين جا اين مطلب را بگويم كه تحريف از نظر موضوع نيز فرق مي كند . يك وقت است كه تحريف در يك سخن عادي است .

مثل اينكه دو نفر در نقل قول و گفتار يكديگر تحريف كنند . يك وقت هم هست كه تحريف در يك موضوع بزرگ اجتماعي است , مثل تحريف در شخصيت ها . شخصيت هايي هستند كه قول و عملشان براي مردم حجت است , خلقشان براي مردم نمونه است .

مثلا كسي سخني را به علي عليه السلام نسبت مي دهد كه نگفته است , يا مقصودش چيز ديگري بوده , اين خيلي خطرناك است . خلق و خوئي را به پيغمبر , به امام نسبت مي دهد , در صورتي كه خلق او طور ديگري بوده است .

يا در يك حادثه بزرگ , در يك حادثه تاريخي كه از نظر اجتماع يك سند اجتماعي و يك پشتوانه اخلاقي و تربيتي است , تحريف بوجود آوردند . اين ديگر چقدر اهميت دارد و چقدر خطرناك است كه تحريفات , چه تحريف لفظي و چه تحريف معنوي در موضوعاتي صورت بگيرد كه موضوع عادي نيستند .

يك وقت كسي در شعر حافظ تحريفي مي كند يا مثلا در كتاب موش و گربه دست مي برد اين چندان اهميتي ندارد .

البته نبايد در يك كتاب ادبي با ارزش كسي تحريف بكند . يك وقتي يكي از استادها مقاله اي درباره كتاب موش و گربه كه از نظر ادبي بسيار كتاب با ارزشي است نوشته بود و ثابت كرده بود كه بقدري مردم در آن دست برده و شعرها را كم و زياد و كلمه ها را عوض كرده اند كه حد ندارد .

بعد نوشته بود كه به نظر من قومي در دنيا به اندازه قوم ايراني بي امانتصرفها و تحريفهاي بي جا بكند . دهم همين طور , آنقدر شعر الحاقي در مثنوي اضافه كرده اند كه خدا مي داند .

مثلا يك شعر عالي راجع به اثر محبت در مثنويهاي اصل بوده است كه مي گويد : از محبت تلخها شيرين شود وز محبت مسها زرين شود كه حرف حسابي است . محبت مثل چيزي است كه تلخها را شيرين مي كند , محبت حكم كيميا را دارد كه مس وجود انسان را تبديل به زر مي كند .

بعد ديگران آمدند و بدون اينكه تناسبي وجود داشته باشد اشعاري به آن افزودند . مثلا گفتند : از محبت مار موري مي شود , و يا از محبت مثلا سقف ديوار مي شود و يا از محبت خربزه هندوانه مي شود كه اينها ديگر ربطي به موضوع ندارد . البته اينها نبايد بشود ولي اين تحريف ها به حيات و سعادت اجتماع ضربه نمي زند , در مسير اجتماع انحرافي ايجاد نمي كند , اما تحريف در چيزهائي كه بستگي به اخلاق و تربيت و دين مردم دارد خطرناك است , و واي به آنجا كه در اسناد و پشتوانه هاي زندگي بشر تحريف صورت بگيرد .

حادثه كربلا براي ما مردم , خواهي نخواهي يك حادثه بزرگ اجتماعي است . يعني در تربيت ما , در خلق و خوي ما اين حادثه اثر دارد .

حادثه اي است كه خود بخود بدون اينكه هيچ قدرتي ما مردم را مجبور كرده باشد , ميليون ها نفر و قهرا ميليون ها ساعت از وقت خودمان را براي استماع قضاياي مربوط به آن صرف مي كنيم , ميليون ا تومان در اين راه خرج مي كنيم .

اين قضيه بايد همان طوري كه بوده است بدون كم و زياد بيان شود و اگر كوچكترين داخل و تصرفي از طرف ما در اين حادثه صورت بگيرد , حادثه را منحرف مي كند و بجاي اينكه ما از اين حادثه استفاده بكنيم قطعا ضرر خواهيم كرد . حالا بحث من اين است كه در نقل و بازگو كردن حادثه عاشورا , ما هزاران تحريف وارد كرده ايم !

هم تحريف هاي لفظي , يعني شكلي و ظاهري كه راجع به اصل قضايا , راجع به مقدمات قضايا , راجع به متن مطلب و راجع به حواشي مطلب است , و هم تحريف در تفسير اين حادثه .

با كمال تاسف اين حادثه , هم دچار تحريف هاي لفظي شده و هم دچار تحريف هاي معنوي .

گاهي از اوقات تحريف هايي كه مي شود لااقل با اصل مطلب هماهنگي دارد , ولي ك0كاهي وقت ها تحريف هايي كه مي شود لااقل با اصل مطلب هماكوچكترين هماهنگي كه ندارد هيچ , قضيهمسخ مي كند قضيه را به كلي واژگون مي كند و به شكلي در ميآورد كه به صورت ضد خودش مي آيد .

باز هم با كمال تاسف بايد بگويم تحريفهايي كه بدست ما مردم در اين حادثه صورت گرفته است همه در جهت پائين آوردن و مسخ كردن قضيه بوده است , در جهت بي خاصيت و بي اثر كردن قضيه بوده است .

و در اين قضيه , هم گويندگان و علماي امت , و هم مردم تقصير داشته اند كه همه اينها را انشاء الله توضيح خواهم داد .

من نمونه هايي از بعضي تحريف هايي كه در لفظ ظاهر , يعني در شكل قضيه بوجود آورده اند و چيزهايي كه نسبت داده اند را ذكر مي كنم .

مطلب آنقدرزياد است كه قابل بيان كردن نيست , آنقدر زياد است كه اگر بخواهيم روضه هاي دروغي را كه مي خوانند جمع آوري كنيم شايد چند جلد كتاب پانصد صفحه اي بشود !

من فقط براي نمونه عرض مي كنم , مرحوم حاج ميرزا حسين نوري اعلي الله مقامه , استاد مرحوم حاج شيخ عباس قمي و مرحوم حاج شيخ علي اكبر نهاوندي در مشهد و مرحوم حاج شيخ محمد باقر بيرجندي محدث كه مرد بسيار فوق العاده اي بوده است , محدثي است كه در فن خودش فوق العاده متبحر بوده و حافظه اي بسيار قوي داشته است .

مرد باذوق و سيار باشور و حرارت و با ايماني بوده است . گو اينكه بعضي از كتاب هايي كه اين مرد نوشته در شان او نبوده و علماي وقت هم ملامتش كردند , ولي معمولا كتاب هايش خوب است , مخصوصا كتابي در موضوع منبر نوشته است بنام[ ( ل…ل… و مرجان] ( كه با اينكه كتاب كوچكي است ولي فوق العاده خوب است . در اين كتاب راجع به وظايف اهل منبر سخن گفته است .

همه اين كتاب در دو فصل است , يك فصل آن درباره اخلاص , يعني خلوص نيت است كه يكي از شرايط گوينده , خطيب , واعظ , روضه خوان اين است كه خلوص نيت داشته باشد .

منبر كه مي رود , روضه كه مي خوان د , به طمع پول نباشد و چقدر عالي در اين موضوع بحث كرده است كه من وارد بحث آن نمي شوم . شرط دوم , صدق و راستي است , و در اينجاست كه موضوع راست گفتن و دروغ گفتن تشريح شده و انواع دروغ ها را چنان بحث كرده كه من خيال نمي كنم در هيچ كتابي درباره دروغ و انواع آن به اندازه اين كتاب بحث شده باشد و شايد نظير اين كتاب در دنيا وجود نداشته باشد .

عجيب اين مرد تبحر از خودش نشان داده است . اين مرد بزرگ در همين كتااست و به حادثه تاريخي كربلا ذكر مي كند . آنچه كه من مي گويم غالبا يا همه آن , همان هايي است كه مرحوم حاجي نوري هم از آنها ناله كرده است , و حتي صريحا اين مرد بزرگ مي گويد : امروز بايد عزاي حسين را گرفت اما براي حسين در عصر ما يك عزاي جديدي است كه در گذشته نبوده است و آن اينهمه دروغ هائي است كه درباره حادثه كربلا گفته مي شود و هيچكس جلوي اين دروغها را نمي گيرد . براي مصيبت حسين بن علي بايد گريست , ولي نه براي شمشيرها و نيزه هايي كه در آن روز بر پيكر شريفش وارد شد , بلكه به خاطر دروغها . و در مقدمه كتاب هم نوشته است كه فلان عالم بزرگ از علماي هندوستان نامه اي به من نوشته و از روضه هاي دروغي كه در هندوستان خوانده مي شود شكايبكنم و كتابي بنويسم كه جلوي روضه هآنجا گرفته شود بعد مرحوم حاجي مي نويسد :

اين عالم هندي خيال كرده است كه روضه خوانها وقتي به هندوستان مي روند دروغ مي گويند , نمي داند كه آب از سرچشمه گل آلود است و مركز روضه هاي دروغ , كربلا و نجف و ايران يعني همين مراكز تشيع است .

حالا , من بطور نمونه تحريفاتي را بيان مي كنم كه بعضي از اينها مربوط به وقايع قبل از عاشورا , بعضي مربوط به وقايع بين راه , بعضي مربوط به ايام اقامت در ماه محرم , بعضي مربوط به ايام اسارت و بعضي هم مربوط به ائمه بعد از قضاياي كربلا , و اغلب. حال براي هر كدام دو نمونه ميآورم .

يك مطلب را لازم است قبلا بگويم كه در همه اينها مردم مس…ولند . يعني شما مردمي كه در روضه خوانيها شركت مي كنيد , هيچ خيال نمي كنيد كه در اين قضيه مس…ول هستيد , بلكه فكر مي كنيد كه مس…ول فقط گويندگان هستند . دو مس…وليت بزرگ ردم دارند ,

يكي اينكه نهي از منكر بر همه واجب است . وقتي مي فهمند و مي دانند كه اغلب هم مي دانند كه دروغ است , نبايد در آن مجلس بنشينند كه حرام است و بايد مبارزه كنند .

و ديگر از بين بردن تمايلي است كه صاحب مجلسها و مستمعين به گرم بودن مجلس دارند و به اصطلاح مجلس بايد بگيرد , بايد كربلا شود . روضه خوان بيچاره مي بيند كه اگر هر چه مي گويد راست و درست باشد آن طور كه شايد و بايد مجلس نمي گيرد و همين مردم هم دعوتش نمي كنند , ناچار يك چيزي اضافه مي كند .

مردم بايد اين انتظار را از سر خودشان بيرون كنند و با رفتارشان آن روضه خواني را كه مي ميراند و مجلس را كربلا مي كند تشويق نكنند .

كربلا مي كند يعني چه ! مردم بايد روضه راست بشنوند تا معارفشان , سطح فكرشان بالا بيايد و بدانند كه اگر روحشان در يك كلمه اهتزاز پيدا كرد , يعني با روح حسين بن علي هماهنگ شد و در نتيجه اشكي ولو ذره اي , از چشمشان بيرون آمد واقعا مقام بزرگي است . اما اشكي كه از راه قصابي كردن از چشم بيرون بيايد اگر يك دريا هم باشد ارزش ندارد .

نقل مي كنند كه يكي از علماي بزرگ در يكي از شهرستانها تا اندازه اي درد دين داشت و هميشه به اين دروغهائي كه روي منبر گفته مي شد اعتراض مي كرد و تعبيرش هم اين بود كه اين زهرماريها چيست كه بالاي منبرها مي گوئيد .

يك وقت يك واعظي به او گفت اگر اينها را نگوئيم اصلا بايد در دكان را تخته كنيم ! آن آقا جواب داد اينها دروغ است و نبايد گفته شود .

از قضا چندي بعد خود اين آقا باني شد و مجلسي در مسجد خودش تشكيل داد و همان واعظ را دعوت كرد , ولي قبل از شروع منبر به واعظ گفت من مي خواهم به عنوان نمونه مجلسي ترتيب بدهم كه جز روضه راست در آن خوانده نشود و تو هم بايد مقيد باشي كه جز از كتابهاي معتبر هيچ روضه اي نخواني , و با تعبير خودش گفت از آن زهرماريها نبايد چيزي بگويي .واعظ هم گفت چون مجلس مال شماست اطاعت مي شود .

شب اول خود آقا در محراب رو به قبله نشسته بود , منبر هم كنار محراب بود . آقاي واعظ صحبت هايش را كرد و موقع خواندن روضه شد , شروع كرد به خواندن روضه و خود را مقيد كرده بود كه جز روضه راست چيزي نگويد , اما هر چه گفت مجلس تكان نخورد و همين طور يخ كرده بود .

آقا ديد عجب , اين مجلس مال خودش هم هست بعد مردم چه مي گويند , زنها مي گويند لابد آقا نيتش پاك نيست كه مجلسش نمي گيرد , اگر آقا خودش نيتش درست بود , اخلاص نيت داشت , حالا كربلا شده بود . ديد كه آبرويش مي رود چه بكند ؟ يواشكي و زير چشمي به واعظ گفت يك كمي از آن زهرماريها قاطي كن .

اين انتظاري كه مردم براي كربلا شدن دارند , خود دروغ ساز است و لهذا غالب جعلياتي كه شده است مقدمه گريز زدن بوده است . يعني براي اينكه بشود گريزي زد و اشك مردم را جاري كرد يك جعل صورت گرفته و غير از اين چيزي نبوده است . اين قضيه را من مكرر شنيده ام و لابد شما هم شنيده ايد , و حاجاي نوري در مقدمات قضايا آن را نقل كرده است كه مي گويند روزي اميرالم…منين علي عليه السلام بالاي منبر بود و خطبه مي خواند .

امام حسين عليه السلام فرمود من شنه ام و آب مي خواهم , حضرت فرمود كسي براي فرزندم آب بياورد , اول كسي كه از جا بلند شد , كودكي بود كه همان حضرت ابوالفضل العباس عليه السلام بود , ايشان رفتند و از مادرشان يك كاسه آب گرفتند و آمدند وقتي كه وارد شدند در حالي وارد شدند كه آب را روي سرشان گرفته بودند و قسمتي از آن هم مي ريخت كه با يك طول و فصيلي قضيه نقل ميشود . بعد اميرالم…منين علي عليه السلام چشمشان كه به اين منظره افتاد اشكشان جاري شد . به آقا عرض كردند چرا گريه مي كنيد ؟

فرمود قضاياي اينها يادم افتاد كه ديگر معلوم است گريز به كجا منتهي مي شود . حاجي نوري در اين جا يك بحث عالي دارد , مي گويد شما كه مي گوئيد علي در بالاي منبر خطبه مي خواند , بايد بدانيد كه علي فقط در زمان خلافتش منبر مي رفت و خطبه مي خواند .

پس در كوفه بوده است و در آن وقت امام حسين مردي بوده كه تقريبا سي و سه سال داشته است . بعد مي گويد اصلا آيا اين حرف معقول است كه يك مرد سي و سه ساله در حالي كه پدرش دارد مردم را موعظه مي كند و خطابه مي خواند ناگهان وسط خطابه بگويد آقا من تشنه ام آب مي خواهم ؟

اگر يك آدم معمولي اين كار را بكند مي گويند چه آدم بي ادب و بي تربيتي است , و از طرفي حضرت ابوالفضل هم در آن وقت كودك نبوده , يك نوجوان اقلا پانزده ساله بوده است .

مي بينيد كه چگونه قضيه اي را جعل كردند . آيا اين قضيه در شان امام حسين است ؟ ! و غير از دروغ بودنش , اصلا چه ارزشي دارد ؟ آيا اين شان امام حسين را بالا مي برد يا پائين مي آورد ؟

مسلم است كه پايين ميآورد , چون يك دروغ به امام نسبت داده ايم و آبروي امام را برده ايم , طوري حرف زده ايم كه امام را در سطح بي ادبترين افراد مردم پائين آورده ايم .

در حالي كه پدري مثل علي مشغول حرف زدن است , تشنه اش مي شود , طاقت نميآورد كه جلسه تمام شود و بعد آب بخورد , همانجا حرف آقا را مي برد و مي گويد من تشنه ام , براي من آب بياوريد ! نمونه ديگري كه تحريف و جعل كردند اين است كه قاصدي براي اباعبدالله عليه السلام نامه اي آورده بود و جواب مي خواست , آقا فرمود كه سه روز ديگر بيا از من جواب بگير .

سه روز ديگر كه سراغ گرفت , گفتند : آقا حركت كردند و امروز عازم رفتن هستند . او هم گفت پس حالا كه آقا مي روند , بروم ببينم جلال و كوكبه پادشاه حجاز چگونه است .

رفت و ديد آقا خودش روي يك كرسي نشسته و بني هاشم روي كرسيهاي چنين و چنان .

بعد محملهائي آوردند , چه حريرها , چه ديباجها , چه چيزها در آنجا بود . بعد مخدرات را آوردند و با چه احترامي سوار اين محملها كردند .

اينها را مي گويند تا ناگهان به روز يازدهم گريز مي زنند و مي گويند اينها كه در آن روز چنين محترم آمدند روز يازدهم چه حالي داشتند .

حاجي نوري مي گويد : اين حرفها يعني چه ؟

اين تاريخ است كه مي گويد : امام حسين در حالي كه بيرون ميآمد اين آيه را مي خواند :

فخرج منها خائفا يترقب ( 1 ) يعني در اين بيرون آمدن خودش را به موسي بن عم ران كه از فرعون فرار مي كرد تشبيه كرده است : قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل ( 2 ) يك قافله بسيار بسيار ساده اي حركت كرده بود .

مگر عظمت اباعبدالله به اين است كه يك كرسي مثلا زرين برايش گذاشته باشند ؟ ! يا عظمت خاندان او به اين است كه سوار محمل هائي از ديباج و حرير شده باشند ؟ ! اسبها و شترهايشان چطور باشد , نوكرهايشان چطور باشد ؟ !

نمونه ديگر از تحريف در وقايع عاشورا كه يكي از معروفترين قضايا شده است و حتي يك تاريخ هم به آن گواهي نمي دهد قصه ليلا مادر حضرت علي اكبر است . البته ايشان مادري به نام ليلا داشته اند , ولي حتي يك مورخ نگفته كه ليلا در كربلا بوده است .

اما ببينيد كه چقدر ما روضه ليلا و علي اكبر داريم , روضه آمدن ليلا به بالين علي اكبر . حتي من در قم , در مجلسي كه به نام آيه الله بروجردي تشكيل شده بود كه البته خود ايشان در مجلس نبودند , همين روضه را شنيدم كه علي اكبر به ميدان رفت , حضرت به ليلا فرمود كه از جدم شنيدم كه دعاي مادر در حق فرزند مستجاب است , برو در فلان خيمه خلوت موهايت را پريشان كن , در حق فرزندت دعا كن شايد خداوند اين فرزند را سالم بما برگرداند ؟! اولا ليلائي در كربلا نبوده كه چنين كند . ثانيا اصلا اين منطق , منطق حسين نيست .

منطق حسين در روز عاشورا , منطق جانبازي است . تمام مورخين نوشته اند كه هر كس اجازه مي خواست , حضرت به هر نحوي كه مي شد عذري برايش ذكر كند , ذكر مي كرد , بجز براي علي اكبر فاستاذن في القتال اباه فاذن له ( 1 ) . يعني تا اجازه خواست , گفت برو . حال چه شعرها كه سروده نشده ! از جمله اين شعر كه مي گويد : خيز اي بابا از اين صحرا رويم نك بسوي خيمه ليلا رويم نمونه ديگري در همين مورد را كه خيلي عجيب است من در همين تهران , در منزل يكي از علماي بزرگ اين شهر , در چند سال پيش , از يكي از اهل منبر كه روضه ليلا را مي خواند شنيدم و من در آنجا چيزي شنيدم كه به عمرم نشنيده بودم .

گفت بعد از اينكه حضرت ليلا رفت در آن خيمه و موهايش را پريشان كرد , نذر كرد كه اگر خدا علي اكبر را سالم به او برگرداند و در كربلا كشته نشود از كربلا تا مدينه را ريحان بكارد .

يعني نذر كرد كه سيصد فرسخ راه را ريحان بكارد ! اين را گفت و يكمرتبه زد زير آواز : نذر علي لئن عادوا و ان رجعوا لازرعن طريق التفت ريحانا من نذر كردم كه اگر اينها برگردند راه تفت را ريحان بكارم . اين شعر عربي بيشتر براي من اسباب تعجب شد كه اين شعر از كجا پيدا شده ؟

بعد بدنبال آن رفتم و گشتم , ديدم اين تفتي كه در اين شعر آمده كربلا نيست , بلكه اين تفت سرزمين مربوط به داستان ليلي و مجنون معروف است كه ليلي در آن سرزمين سكونت مي كرده و اين شعر مال مجنون عامري است براي ليلي , و اين آدم اين شعر را براي ليلا مادر علي اكبر و كربلا مي خوانده .

تصور كنيد اگر يك مسيحي يا يك يهودي يا يك آدم لامذهب آنجا باشد و اين قضايا را بشنود , آيا نخواهد گفت كه تاريخ اينها چه مزخرفاتي دارد ؟

آنها كه نمي فهمند كه اين داستان را اين شخص از خودش جعل كرده است , بلكه مي گويند العياذ بالله زنهاي اينها چقدر بي شعور بوده اند كه نذر مي كردند از كربلا تا مدينه را ريحان بكارند . اين حرفها يعني چه ؟ !

از اين بالاتر , ( حاجي نوري ) مي گويد در همان گرما گرم روز عاشورا كه مي دانيد مجال نماز خواندن هم نبود , اما نماز خوف ( 1 ) خواند و با عجله هم خواند .

حتي دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند كه امام بتواند اين دو ركعت نماز خوف را بخواند , و تا امام اين دو ركعت نماز را خواندند , اين دو نفر در اثر تيرهاي پياپي كه مي آمد از پا در آمدند .

مجالي براي نماز خواندن به اينها نمي دادند , ولي گفته اند در همان وقت امام فرمود حجله عروسي را بيندازيد , من مي خواهم عروسي قاسم با يكي از دخهم كه شده ببينم , من آرزو دارم , آرزو را شود به گور برد ! شما را بخدا ببينيد حرفهائي را كه گاهي وقتها از يك افراد در سطح خيلي پايين مي شنويم كه مثلا مي گويند من آرزو دارم عروسي پسرم را ببينم , آرزو دارم عروسي دخترم را ببينم , به فردي چون حسين بن علي نسبت مي دهند , آن هم در گرما گرم زدو خورد كه مجال نماز خواندن نيست ! و مي گويند حضرت فرمود من در همين جا مي خواهم دخترم را براي پسر برادرم عقد بكنم و يك شكل از عروسي هم كه شده است در اينجا راه بيندازم . يكي از چيزهايي كه از تعزيه خوانيهاي قديم ما هرگز جدا نمي شد عروسي قاسم نو كدخدا , يعني نو داماد بود , در صورتي كه اين در هيچ كتابي از كتابهاي تاريخي معتبر وجود ندارد .

حاجي نوري مي گويد ملا حسين كاشفي اولين كسي است كه اين مطلب را در كتابي بنام روضه الشهداء نوشته است و اصل قضيه صددرصد دروغ است . بقول آن شاعر كه گفت : بس كه ببستند بر او برگ و ساز گر تو ببيني نشناسيش باز اگر سيدالشهداء عليه السلام بيايد و اينها را مشاهده كند ( البته او در عالم معنا كه مي بيند , اگر در عالم ظاهر هم بيايد ) , مي بيند ما براي او اصحاب و ياراني ذكر كرده ايم كه اصلا چنين اصحاب و ياراني نداشته است .

مثلا در كتاب محرق القلوب كه اتفاقا نويسنده اش هم يك عالم و فقيه بزرگي است , ولي از اين موضوعات اطلاع نداشته , نوشته شده است كه يكي از اصحابي كه در روز عاشورا از زير زمين جوشيد , هاشم مرقال بود , در حالي كه يك نيزه هجده ذرعي هم دستش بود .

آخر يك كسي هم گفته بود سنان بن انس كه بنا بقول بعضي سر امام حسين را بريد , نيزه اي داشت كه شصت فرع بود .

گفتند نيزه شصت ذرعي كه نمي شود ! گفت خدا برايش از بهشت فرستاده بود . در كتاب محرق القلوب هم نوشته كه هاشم بن عتبه مرقال با نيزه هجده ذرعي پيدا شد در حالي كه اين هاشم بن عتبه از اصحاب حضرت امير بوده و در بيست سال پيش كشته شده بود .

ما براي امام حسين ياراني ذكر مي كنيم كه چنين ياراني نداشته است . و يا زعفرجني جزو ياران امام حسين است .

اما دشمناني ذكر مي كنند كه نبوده است . در كتاب اسرار الشهاده نوشته شده است كه لشكر عمر سعد در كربلا يك ميليون و ششصد هزار نفر بود .

بايد سوال كرد اينها از كجا پيدا شدند ؟

اينها همه در كوفه بودند , مگر چنين چيزي مي شود ؟ ! و نيز در آن كتاب نوشته كه امام حسين در روز عاشورا سيصد هزار نفر را با دست خودش كشت ! با بمبي كه در هيروشيما انداختند تازه شصت هزار نفر كشته شدند , و من حساب كردم كه اگر فرض كنيم كه شمشير مرتب بيايد و در هر ثانيه يك نفر كشته شود , كشتن سيصدهزار نفر , هشتاد و سه ساعت و بيست دقيقه وقت مي خواهد .

بعد كه ديدند اين تعداد كشته با طول روز جور در نمي آيد , گفتند روز عاشورا هم هفتاد ساعت بوده است ! همين طور درباره حضرت ابوالفضل گفته اند كه بيست و پنج هزار نفر را كشت كه حساب كردم اگر در هر ثانيه يك نفر كشته شود , شش ساعت و پنجاه و چند دقيقه و چند ثانيه وقت مي خواهد .

پس حرف اين مرد بزرگ , حاجي نوري را باور كنيم كه مي گويد :

اگر كسي بخواهد امروز بگريد , اگر كسي بخواهد امروز ذكر مصيبت كند , بايد بر مصائب جديده اباعبدالله بگريد , بر اين دروغهائي كه به اباعبدالله عليه السلام نسبت داده مي شود , گريه كند .

نمونه ديگر , اربعين است . اربعين كه مي رسد , همه , اين روضه را مي خوانند و مردم هم خيال مي كنند اين طور است كه اسراء از شام به كربلا آمدند و در آنجا با جابر ملاقات كردند و امام زين العابدين هم با جابر ملاقات كرد .

در صورتي كه بجز در كتاب لهوف كه آن هم نويسنده اش يعني سيد بن طاووس در كتابهاي ديگرش آن را تكذيب كرده و لااقل تاييد نكرده است , در هيچ كتاب ديگري چنين چيزي نيست و هيچ دليل عقلي هم اين را تاييد نمي كند , ولي مگر مي شود اين قضايائي را كه هر سال گفته مي شود از مردم گرفت ؟ !

جابر اولين زائر امام حسين عليه السلام بوده است و اربعين هم جز موضوع زيارت قبر امام حسين عليه السلام هيچ چيز ديگري ندارد .

موضوع تجديد عزاي اهل بيت نيست , موضوع آمدن اهل بيت به كربلا نيست , اصلا راه شام از كربلا نيست , راه شام به مدينه , از همان شام جدا مي شود . آن چيزي كه بيشتر دل انسان را به درد مي آورد اينست كه اتفاقا در ميان وقايع تاريخي كمتر واقعه اي است كه از نظر نقلهاي معتبر به اندازه حادثه كربلا غني باشد . من در سابق خيال مي كردم كه اساسا علت اينكه اين همه دروغ در اين مورد پيدا شده , اين است كه وقايع راستين را كسي نمي داند كه چه بوده است , بعد كه مطالعه كردم ديدم اتفاقا هيچ حادثه اي در تاريخهاي دور دست مثل سيزده , چهارده قرن پيش به اندازه حادثه كربلا تاريخ معتبر ندارد .

مورخين معتبر اسلامي از همان قرون اول و دوم قضايا را با سندهاي معتبر نقل كردند و اين نقلها با يكديگر انطباق دارد و به يكديگر نزديك هستند , و يك قضايائي در كار بوده است كه سبب شده جزئيات اين تاريخ بماند .

يكي از چيزهائي كه سبب شده متن اين حادثه محفوظ بماند و هدفش شناخته شود اين است كه در اين حادثه خطبه زياد خوانده شده . در آن عصرها خطبه حكم اعلاميه در اين عصر را داشت .

همان طور كه در اين عصر , در جنگها مخصوصا اعلاميه هاي رسمي بهترين چيزي است كه متن تاريخ را نشان بدهد , در آن زمان هم خطبه ها اين طور بوده است . لذا خطبه زياد است , چه قبل از حادثه كربلا و چه در خلال آن و چه بعد از آن كه اهل بيت در كوفه , در شام , در جاهاي ديگر خطبه هايي ايراد كردند .

و اصلا هدف آنها از اين خطبه ها اين بود كه مي خواستند به مردم اعلام كنند كه چه گذشت و قضايا چه بود و هدف چه بود , و اين خودش يك انگيزه اي بوده كه قضايا نقل شود . در قضيه كربلا سوال و جواب زياد شده است و همينها در متن تاريخ ثبت است كه ماهيت قضيه را به ما نشان مي دهد .

در كربلا رجز زياد خوانده شده است , مخصوصا شخص اباعبدالله زياد رجز خوانده است و همين رجزها مي تواند ماهيت قضيه را نشان بدهد .

در قضيه كربلا چه قبل و چه بعد از آن , نامه هاي زيادي مبادله شده است , نامه هائ ي كه ميان امام و اهل كوفه مبادله شده است , نامه هائي كه ميان امام و اهل بصره مبادله شده است , نامه هائي كه خود امام قبلا براي معاويه نوشته است ( از اينجا معلوم مي شود كه امام خودش را براي قيامي بعد از معاويه آماده مي كرده است ) , نامه هائي كه خود دشمنان براي يكديگر نوشته اند , يزيد براي ابن زياد , ابن زياد براي يزيد , ابن زياد براي عمر سعد , عمر سعد براي ابن زياد , كه متن همه اينها در تاريخ اسلام مضبوط است .

لذا قضاياي كربلا , قضاياي روشني است و سراسر آن هم افتخار آميز است . ولي ما چهره اين حادثه تابناك تاريخي را تا اين مقدار مشوه و بزرگترين خيانتها را به امام حسين عليه السلام كرده ايم كه اگر امام حسين عليه السلام در عالم ظاهر بيايد و ببيند , خواهد گفت كه شما بكلي قيافه حادثه را تغيير داده ايد .

آن امام حسيني كه شما در خيال خودتان رسم كرده ايد كه من نيستم , آن قاسم بن الحسني كه شما در خيال خودتان رسم كرده ايد كه برادرزاده من نيست آن علي اكبري كه شما در مخيله خودتان درست كرده ايدشما درست كرده ايددرست كرده ايم كه آرزويش فقط دامادي بوده , آرزوي عمويش هم دامادي او بوده ! اين را شما با قاسمي كه در تاريخ بوده است مقايسه كنيد .

تواريخ معتبر اين قضيه را نقل كرده اند كه در شب عاشورا امام عليه السلام اصحابش را در خيمه عند قرب الماء ( 1 ) يا نزديك آن خيمه جمع كرد و آن خطابه بسيار معروف شب عاشورا را به آنها القاء كرد كه نمي خواهم آن را به تفصيل نقل كنم . در اين خطبه امام بطور خلاصه به آنها مي گويد شما آزاد هستيد .

امام نمي خواسته كسي رو دربايستي داشته باشد و خودش را مجبور ببيند , حتي كسي خيال كند كه به حكم بيعت لازم است بماند .

لذا مي گويد همه شما را آزاد كردم , همه يارانم , خاندانم , برادرانم , فرزندانم , برادرزاده هايم .

اينها جز به شخص من به كس ديگري كار ندارند , شب تاريك است و از اين تاريكي شب استفاده كنيد و برويد و آنها هم قطعا با شما كاري ندارند .

در اول هم از اينها تجليل مي كند و مي گويد منتهاي رضايت را از شما دارم , اصحابي بهتر از اصحاب خودم سراغ ندارم , اهل بيتي بهتر از اهل بيت خودم سراغ ندارم .

اما همه آنها بطور دسته جمعي مي گويند آقا چنين چيزي مگر ممكن است , جواب پيغمبر را چه بدهيم , وفا كجا رفت , انسانيت كجا رفت , محبت كجا رفت , عاطفه كجا رفت ؟ و آن سخنان پر شوري كه آنجا گفتند كه واقعا دل سنگ را كباب مي كند , يعنيمگر يك جان هم ارزشبخواهد فداي شخصي مثل تو كند , اي كاش هفتاد بار زنده مي شدم و هفتاد بار خودم را فداي تو مي كردم .

آن يكي مي گويد هزار بار , ديگري مي گويد اي كاش امكان داشت جانم را فداي تو كنم , بعد بدنم را آتش بزنند , خاكسترش كنند , آنگاه خاكسترش را بباد دهند و دوباره مرا زنده كنند و باز . . . اول كسي كه به سخن آمد برادرش ابوالفضل بود و بعد همه بني هاشم .

همينكه اين سخنان را گفتند , امام مطلب را عوض كرد و از حقايق فردا قضايائي را گفت . به آنها خبر كشته شدن را داد كه همه آنها درست مثل يك مژده بزرگ تلقي كردند .

همين جواني كه اين قدر به او ظلم مي كنيم و آرزوي او را دامادي مي دانيم , س…الي كرد كه در حقيقت خودش گفته است كه آرزوي من چيست ؟ وقتي كه جمعي از مردان در مجلسي اجتماع مي كنند , يك بچه سيزده ساله در جمع آنها شركت نمي كند , پشت سر مردان مي نشيند .

مثل اينكه اين جوان پشت سر اصحاب نشسته بود و مرتب سر مي كشيد كه ديگران چه مي گويند . وقتي كه امام فرمود همه شما كشته مي شويد , اين طفل با خودش فكر كرد كه آيا شامل من هم خواهد شد يا نه ؟ آخر من بچه هستم شايد مقصود آقا اين است كه بزرگان كشته مي شوند و من هنوز صغيرم . لذا رو كرد به آقا و عرض كرد : و انا في من يقتل ؟

آيا من هم جزء كشته شدگان هستم يا نيستم ؟ حالا ببينيد آرزو چيست ؟ امام فرمود اول من از تو يك سوال مي كنم , جواب مرا بده , بعد من جواب تو را مي دهم . من اينطور فكر مي كنم كه آقا اين سوال را مخبيكشتن داد , و نگويند ابود , ديگر برايش حجله درست نكنند , جنايت نكنند . لذا آقا فرمود كه اول من س…ال مي كنم : كيف الموت عندك پسركم , فرزند برادرم , اول بگو كه مردن و كشته شدن در ذائ قه تو چه مزه اي دارد ؟ فورا گفت : احلي من العسل , از عسل شيرينتر است . اگر از ذائقه مي پرسي , كه مرگ از عسل در ذائقه من شيرينتر است .

يعني براي من آرزوئي شيرينتر از اين آرزو وجود ندارد . منظره چقدر تكان دهنده است ! اينهاست كه اين حادثه را يك حادثه بزرگ تاريخي كرده و ما بايد اين حادثه را زنده نگه داريم .

چون ديگر نه حسيني پيدا خواهد شد و نه قاسم بن الحسني . اين است كه اين مقدار ارزش مي دهد كه بعد از چهارده قرن اگر يك چنين حسينيه اي ( 1 ) بنامشان بسازيم كاري نكرده ايم .

و گرنه آرزوي دامادي داشتن كه وقت صرف كردن نمي خواهد , پول صرف كردن نمي خواهد , حسينيه ساختن نمي خواهد , سخنراني نمي خواهد . ولي اينها جوهره انسانيت هستند , مصداق اني جاعل في الارض خليفه ( 2 ) هستند , اينها بالاتر از فرشته هستند .

امام بعد از گرفتن اين جواب فرمود : فرزند برادرم تو هم كشته مي شوي , بعد ان تبلو ببلاء عظيم اما جان دادن تو با ديگران خيلي متفاوت است و گرفتاري بسيار شديدي پيدا مي كني .

لذا روز عاشورا پس از آنكه با اصرار زياد اجازه رفتن به ميدان را گرفت , از آنجا كه بچه است , زرهي متناسب با اندام او وجود ندارد , كلاه خود مناسب با سر او وجود ندارد , اسلحه و چكمه مناسب با اندام او وجود ندارد , نوشته اند عمامه اي به سرگذاشته بود كانه فلقه القمر ( 1 ) همين قدر نوشته اند بقدري اين بچه زيبا بود كه دشمن گفت مثل يك پاره ماه است . بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت برگ گل سرخ را باد كجا مي برد راوي گفت ديدم بند يكي از كفشهايش باز است و يادم نمي رود كه پاي چپش هم بود .

از اينجا معلوم مي شود چكمه پايش نبوده است .

نوشته اند كه امام كنار خيمه ايستاده و لجام اسبش در دستش بود . معلوم بود منتظر است , كه يك مرتبه فريادي شنيد . نوشته اند امام به سرعت يك باز شكاري روي اسب پريد و حمله كرد .

آن فرياد , فرياد يا عماه قاسم بن الحسن بود . آقا وقتي به بالين اين جوان رسيد در حدود دويست نفر دور اين بچه را گرفته بودند .

امام حمله كرد آنها فرار كردند و يكي از دشمنان كه از اسب پائين آمده بود تا سر جناب قاسم را از بدن جدا كند , خودش در زير پاي اسب رفقاي خود پايمال شد . آن كسي را كه مي گويند در روز عاشورا در حالي كه زنده بود زير سم اسبها پايمال شد , يكي از دشمنان بود نه حضرت قاسم .

بهر حال حضرت وقتي به بالين قاسم رسيدند كه گرد و غبار زياد بود و كسي نمي فهميد قضيه از چه قرار است .

وقتي كه اين گرد و غبارها نشست , يك وقت ديدند كه آقا بر بالين قاسم نشسته و سر قاسم را به دامن گرفته است .

اين جمله را از آقا شنيدند كه فرمود : يعز و الله علي عمك ان تدعوه فلا يجيبك او يجيبك فلا ينفعك صوته ( 1 ) برادرزاده ! خيلي بر عموي تو سخت است كه تو او را بخواني , نتواند تو را اجابت كند , يا اجابت بكند , اما نتواند براي تو كاري انجام بدهد . در همين حال بود كه يك وقت فريادي از اين جوان بلند شد و جان به جان آفرين تسليم كرد .

خدايا عاقبت امر همه ما را ختم به خير بفرما . ما را به حقايق اسلام آشنا كن . اين جهلها و اين نادانيها را به كرم و لطف خودت از ما دور بگردان . توفيق عمل و خلوص نيت به همه ما عنايت بفرما . حاجات مشروعه ما را بر آور . اموات همه ما را ببخش و بيامرز . لا حول و لاقوه الا باالله العلي العظيم . وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين .


پاورقي

1- پس چون ( بني اسرائيل ) پيمان شكستند آنان را لعنت كرديم و دلهايشان را سخت گردانديم ( كه موعظه در آنها ثر نكرد ) , كلمات خدا را از جاي خود تغيير مي دادند و از بهره آن كلمات كه به آنها داده شد ( در تورات ) نصيب بزرگي را از دست دادند . سوره مائده 13 . 1- آيه به طور كامل اين است : فخرج منها خائفا يترقب قال رب نجني من القوم الظالمين يعني موسي از مصر با ترس و نگراني از دشمن به جانب شهر مدين بيرون رفت و گفت پروردگارا مرا از شر اين قوم ستمكار نجات ده . سوره قصص 21 . 2- آيه بطور كامل اين است : و لما توجه تلقاء مداين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل و چون از مصر بيرون شد و سر به بيابان رو بجانب شهر مدائن آورد با خود گفت اميد است كه خدا مرا به راه راست هدايت فرمايد . سوره قصص 22 . 1- اللهوف صفحه 47 . 1- نماز خوف همان نماز فريضه است كه بصورت قصر خوانده مي شود . 1- بحار الانوار جلد 44 صفحه 392 , اعلام الوري صفحه 234 , از ارشاد شيخ مفيد صفحه 231 , مقتل الحسين مقرم صفحه 257 . معلوم مي شود كه خيمه اي بوده است كه اختصاص به مشكهاي آب داشته و از همان روزهاي اول آبها را در آن خيمه جمع مي كرده اند . 1- منظور , حسينيه ارشاد است . 2- سوره بقره آيه 30 . 1- مناقب ابن شهر آشوب جلد 3 صفحه 106 , و نظير اين عبارت در اعلام الوري صفحه 242 و اللهوف صفحه 48 و بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 و ارشاد شيخ مفيد صفحه 239 و مقتل الحسين مقرم صفحه 331 و تاريخ طبري صفحه 256 ذكر شده است . 1- مناقب اين شهر آشوب جلد 4 صفحه 107 , اللهوف صفحه 38 بحار الانوار جلد 45 صفحه 35 , ارشاد شيخ مفيد صفحه 239 , اعلام الوري صفحه 243 , مقتل الحسين مقرم صفحه 332 , تاريخ طبري جلد 6 صفحه 257 .

شهيد مطهري