بازگشت

ناپاكي نسل و حادثه عاشورا


نگاهي از سر بصيرت و بينايي به حماسه سرخ حسيني، مايه توجه و تعجب انسان به واژه هايي چون «ابن» و «بنت» در گفت و گوهاي مختلف بين فرماندهان و سپاهيان دو سوي نبرد است. نخست حساسيت چشمگيري براي بيننده به وجود نمي آيد؛ اما با نگرشي دوباره و پرگستره، حقايقي رخ مي نمايد؛ از جمله آن كه بهره برداري از عاشوراي ديروز، براي درس آموزي و عبرت پذيري امروز و فردا و فرداها خواهد بود.



اين فراز از سخن را با گفتار امام حسين عليه السلام آغاز مي كنيم. آن جا كه مروان با اصرار به حاكم مدينه، خواستار بيعت فوري و همراه تهديد به قتل آن حضرت شد كه امام در پاسخ مروان رو به او كرد و فرمود: «يا بن الزّرقاء! انت تقتلني ام هو؟ كذبت، واللّه و اَثَمتَ».1



اي پسر زرقاء! (زن كبود چشم) آيا تو مرا مي كشي يا وليد خواهد كشت؟! دروغ گفتي، به خدا سوگند گناه كردي.



امام، صبح عاشورا خار و خاشاك و هيزم هاي پشت خيمه ها را آتش زد تا دشمن توان حمله از آن سو را نداشته باشد. شمر با نگاه به چنين صحنه اي، زشتي و پليدي سيرت خويش را آشكار و رو به حضرت كرد و گفت: اي حسين! عجله كردي به سوي آتش در دنيا پيش از روز رستاخيز.



امام پس از اطمينان نسبت به گوينده سخن، كه شمر است، در پاسخ به او فرمود:



«يابن راعية المعزي انت اولي بها صِليّا».2 اي پسر زن بزچران! تو سزاوارتري از من به ورود در آتش.



روز عاشورا به نيمه رسيده بود كه امام عليه السلام با اتمام حجّت و ارايه شواهد بسيار در سخنان خود، سپاه سيه روي يزيد را از قتل و خون ريزي بر حذر مي داشت. اما تأثيري در دل هاي ناپاكان نداشت؛ از اين رو، با فريادي رعد آسا در برابر دل ها و ديده هاي دو سپاه فرمود:



«الا انّ الدّعي بن الدّعي قد ركز بين اثنتين بين السّلّة و الذّلّة و هيهات منّا الذّلّة».3



آگاه باشيد كه آن زنازاده پسر زنازاده، مرا بين دو چيز مخيّر ساخته است؛ شمشير كشيدن يا خواري چشيدن؛ هيهات كه تن به ذلت دهيم.



در پي اين سخن، حقيقتي ژرف و شگرف را براي تمامي انسان ها بازگو كرد و فرمود:



«يأبي اللّه ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و حجورٌ طابت و طهُرَت و انوفٌ حميّه و نفوسٌ ابيّه...».4



خداوند و رسول و مؤمنان براي ما خواري نپسندند و دامن هاي پاك كه ما را پرورانده اند، شخصيت هاي با حميت و مردان صاحب غيرت كه هرگز به ما اجازه ندهند كه طاعت فرومايگان را بركشته شدن شرافت مندانه ترجيح دهيم.



هنگامي كه كاروان اسيران كربلا وارد دارالاماره، مركز حكومت عبيداللّه بن زياد شد، حضرت زينب عليها السلام خطاب به عبيداللّه، او را «ابن مرجانه» خواند و بنا به نقل ديگري، زيد بن ارقم با مشاهده اهانت عبيداللّه به لب هاي سيدالشهداء عليه السلام پس از خروش و فرياد در مقابل او، برخاست و مجلس را ترك كرد و گفت:



«شما اي جماعت عرب! پس از امروز همگي برده گشتيد؛ پسر فاطمه را كشتيد و پسر مرجانه را امير خود نموديد!»5



عبدالله بن عفيف نيز همچون حضرت زينب و زيد بن ارقم، وقتي سخن عبيداللّه بن زياد را شنيد كه مي گفت: خداي را شكر كه امير مؤمنان يزيد بن معاويه و حزب او را نصرت داد و دروغ گو پسر دروغ گو، حسين بن علي و پيروان او را كشت. شتابان از جا بلند شد و فرياد بر آورد: «انّ الكذّاب ابن الكذّاب انت و ابوك و الذّي ولاّك و ابوه، يابن مرجانة اتقتلون ابناء النبيين و تتكلّمون بكلام الصّدّيقين!»6



دروغ گو پسر دروغ گو، تويي و پدرت و آن كسي كه به تو حكم ولايت داد، يزيد و پدر او. اي پسر مرجانه! آيا فرزندان پيغمبران را مي كشيد و مانند راست گويان سخن مي گوييد؟!



زيارت عاشورا؛ آيينه اي از تأثير نسل



فرازهاي فروزان زيارت عاشورا نمايانگر آموزه هاي زرّين از تأثير نسل در دو سوي سپاه كفر و حق است. در اين عبارات به خوبي از عوامل تربيتي:



الف. خانواده؛ يعني پدر و مادر



ب. محيط تعليم و تربيت و مربّي



ج. تأثير محيط اجتماعي و فرهنگ عمومي



به عنوان زمينه ساز ساخت و پرداخت شخصيّت افراد آگاه مي شويم و گستره اين تعامل را نه در زندگي محدود چندين ساله، بلكه در افقي بي كران و نامحدود تا روز رستاخيز مي توان مشاهده كرد. حال با هم اين عبارات عبرت آموز و پديده هاي تلخ و شيرين هريك را از نظر مي گذرانيم.



نخست به جلوه هاي جاودان شخصيّت امام حسين عليه السلام مي پردازيم:



1. السّلام عليك يا ابا عبداللّه



2. السّلام عليك يابن رسول اللّه



3. السّلام عليك يابن اميرالمؤمنين و ابن سيّد الوصيّين



4. السّلام عليك يابن فاطمة سيّدة نساء العالمين



5. السّلام عليك يا ثاراللّه و ابن ثاره والوتر الموتور



در اوّلين جمله، حضرت را با كنيه مخاطب قرار داده، سلام مي كنيم، دومين سلام ما «رايحه نبوّت» مي دهد؛ زيرا اتصال سيدالشهداء عليه السلام را به نبوت و رسول خاتم بيان مي كند تا افزون بر بيان جمال توحيدي، كمال نبوي نيز بر سلسله صفات آسماني آن حضرت افزوده شود.



در سومين سلام به «ارتباط با امامت» حضرت اشاره مي كنيم كه در آن امامت علوي، سلسله جنبان باورهاي ناب الهي است و در پي آن، سلام چهارم بيان مي شود كه اشاره به اتصال با ولايت كامل در ارتباط با برترين زنان آفرينش است.



پس از توجه به اتصال آن حضرت به چهار حلقه زرّين و زيبا و دلنشين (خدا، رسول، امام، حضرت فاطمه)، ارتباط خونين اما پرفروغ و جاودان آن عزيز را با «شهادت در راه خدا» و رسيدن به «اوج عزّت و عظمت مقام ثاراللّه» ياد آور شده است.



در بخش هاي ديگر زيارت عاشورا، آل زياد، آل مروان و همه فرزندان اميّه، عبيداللّه پسر مرجانه و عمر پسر سعد بن ابي وقّاص را لعن مي كنيم و مي گوييم:



«لعن اللّه آل زياد و آل مروان و لعن اللّه بن اميّة قاطبة و لعن اللّه ابن مرجانة و لعن اللّه عمر بن سعد...».



در فراز ديگر اين زيارت مي خوانيم:



«اللّهمّ انّ هذا يومٌ تبرّكت به بنو اميّة و ابنُ آكلة الاكباد اللعين بن اللعين علي لسانك و لسان نبيّك صلّي اللّه عليه و آله في كلّ موطن و موقف وقف فيه نبيّك صلّي اللّه عليه و آله، اللّهمّ العن اباسفيان و معاوية و يزيد بن معاويه عليهم منك اللعنة ابدالابدين و هذا يوم فرحت به آل زياد و آل مروان بقتلهم الحسين صلوات اللّه عليه، اللّهمّ فضاعف عليهم اللعن منك و العذاب».



پروردگارا! همانا اين روز، روزي است كه تبرّك جستند به اين روز بني اميه و فرزند هند جگرخوار، آن يزيد ملعون فرزند ملعون بر زبان تو و بر زبان پيامبرت در هرجا و هر موقف و هر منزل كه در آن، پيامبرت توقف داشت ـ كه درود خدا بر او باد.ـ خدايا! لعنت فرست بر ابوسفيان و معاويه و يزيد فرزند معاويه؛ بر آنان باد از طرف تو لعنت ابدي و جاويد و هميشگي. و اين روزي است كه آل زياد و آل مروان شادي مي كنند در اين روز به خاطر كشتن [امام] حسين كه درودهاي خدا بر او باد؛ خدايا! لعن و نفرين و عذابت را بر آنان چند برابر كن.



در اين دو بخش از زيارت با توجّه به واژه هاي «بنو»، «ابن» و «آل» عامل نخست و بسيار مهم و تأثير گذار شخصيت افراد، يعني دامان پدر و مادر و كانون خانه و خانواده ترسيم شده است و چهره زشت و ناپسند افراد منفي و منفور كربلا از اين بُعد شخصيّتي نمايان گشته است.



همان گونه كه پيشتر با «ابن آكلة الاكباد» يعني يزيد و «ابن راعية المعزي» يعني شمر آشنا شديم؛ شايسته است پيش از هر سخني، نسبت به گذشته شوم اين افراد آشنا شويم و اشارات و كنايات سخنان امام حسين عليه السلام و زيارت عاشورا را با نگاهي محقّقانه به دست آوريم.



يزيد كيست؟



«ميسون»، مادريزيد، زني ناشايست بود كه طبق گواهي بسياري از منابع تاريخي، از راه نامشروع يزيد را به دنيا آورد؛ گرچه معروف آن است كه معاويه پدر يزيد است.



افراد قبيله «ميسون» مسيحي بودند و تمامي قبيله او مسلمان نشدند. بدين خاطر پس از آن كه معاويه از ميسون جدا شد و يزيد را به طايفه ميسون فرستاد، افزون بر اخلاق ظاهري باديه نشين و صحراگزيني در يزيد همچون علاقه به شكار، اسب سواري، تربيت حيوانات و بازي با سگ و ميمون، از تربيت خاصّ مسيحيان تأثير پذيرفت و از اين رو شراب خواري، رقص، غنا، سگ بازي و خوش گذراني جزء طبيعت وجودي وي در آمد.



علاقه چشم گير يزيد به شعر و شعرسرايي و توصيف مي، مي گساري و معشوقه در اشعار او بيانگر روحيه اي به دور از سياست و حكومت است. او از شجاعت، دلاوري و رزم هاي مشهور قبيله اي بهره اي نداشت و از ويژگي هاي گذشتگان خود همچون «عتبه» و «وليد» و يا عموي خود «شيبه» به كلّي دور بود؛ اما از نظر عيّاشي، خوش گذراني، لهو و لعب شيفتگي خاصّي از خود نشان مي داد.



از اشعار او اين شعر است كه:



وأجلس علي دكة الخمار و اسقينا دع المساجد للعبّاد تسكنها



و للمصلّين لادينا ولادنيا ان الذي شربا في سكره طربا



مساجد را براي عابدان بگذار تا در آن سكني گزينند و خود بر دكان شراب فروش نشين و به ما شراب بده. آن كس كه شراب نوشد، در حالت خماري به طرب پردازد؛ در حالي كه نمازگزاران نه دين دارند و نه دنيا.



عبيداللّه بن زياد كيست؟



عبيداللّه در زمان حادثه عاشورا والي كوفه بود كه شهادت امام حسين عليه السلام و ياران او به دستور وي انجام گرفت. ابن زياد را «ابن مرجانه» هم مي گويند؛ زيرا نام مادر او كنيزي زناكار و مجوسي به نام «مرجانه» بود. پس از عاشورا كه اسراي اهل بيت عليهم السلام را در كوفه وارد دارالاماره كردند، حضرت زينب عليها السلام خطاب به ابن زياد، او را «ابن مرجانه» خواند كه اين، اشاره به نسب ناپاك او بود و رسواگر حاكم مغرور كوفه.



عبيداللّه از سرداران مشهور اموي بود كه در سال 54 هجري از طرف معاويه به حكومت خراسان گمارده شد و در سال 56 از آنجا عزل و به حكمراني بصره منصوب گرديد. پس از مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد و با حركت مسلم بن عقيل به سمت كوفه، با حفظ سمت، والي كوفه نيز شد و اوضاع را تحت كنترل در آورد و مسلم بن عقيل را به شهادت رساند و پس از آن، فرمان قتل سيد الشهدا عليه السلام و ياران او و اسارت اهل بيت عليهم السلام را به عمر بن سعد ـ كه فرمانده سپاه كوفه در كربلا بود ـ داد.7



عبيداللّه، فرزند زياد بن ابيه است؛ زياد كسي بود كه به خاطر ارتباط فراوان مردان با مادرش، كسي نتوانست نسب او را مشخص كند و نام پدر وي را ذكر كند. از اين رو، او را زياد پسر پدرش (زياد بن ابيه) مي ناميدند. معاويه مي كوشيد اين حلقه مفقوده را مشخص كند و زياد را از اين ننگ دور سازد. بدين خاطر، او را زياد بن ابي سفيان خطاب كرد. اما اقبال و استقبال از سوي عموم آشنايان با تاريخ خانوادگي زياد، صورت نگرفت و باز هم او را زياد بن ابيه مي ناميدند.



عمر بن سعد كيست؟



سعدبن ابي وقّاص از صحابه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و از اصحاب شورا است و از بزرگان عصر خود محسوب مي شد. در اين كه نسب او چگونه بوده است، بين مورّخان اقوالي وجود دارد. امّا آنچه در باره سعد گفتني است، آن است كه با رحلت رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم و امامت اميرمؤمنان علي عليه السلام با اعتراف به حقّانيت و برتري آن حضرت، از همراهي و ياري امام سرباز زد و از منافقان عصر خود گرديد.



روزي كه معاويه طواف خود را پايان رسانيد، سعد بن ابي وقّاص همراه او بود. وي با سرعت بسيار خود را به دارالندوه رساند و سعد را بر جايگاه خود نشاند و به توهين و لعن اميرمؤمنان علي عليه السلام پرداخت. سعد به نشانه اعتراض، خود را از معاويه دور كرد و گفت:



«اگر در من يك خصلت از خصال علي عليه السلام بود، محبوب تر بود براي من از هرچه آفتاب بر او تابيده باشد».



سپس به دامادي علي عليه السلام براي رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم ، فرزنداني چون حسن و حسين عليهما السلام ، سخن پيامبر در روز خيبر در باره علي عليه السلام و كلام رسول خدا در غزوه تبوك نسبت به جايگاه علي عليه السلام براي او همانند هارون براي موسي، اشاره كرد و آرزوي يكي از اين صفات را مي كرد.



معاويه با شنيدن سخنان سعد، حركت زشتي از خود نشان داد و رو به او كرد و گفت:



«تاكنون لئيم تر از امروز نبودي. پس چرا علي را ياري نكردي و از بيعت با او كوتاهي ورزيدي؟! اگر من از پيامبر همان را مي شنيدم كه تو شنيده اي، همانا خادم علي بودم تا زنده بودم!»8



به هر روي، عمر بن سعد فرزند چنين مرد منافقي است. و ويژگي هاي روحي و رواني ناشايستي نسبت به خاندان رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم از پدر به ارث برده بود؛ به گونه اي كه جزء سرشت وي گرديده بود.



روايت شده است كه روزي علي عليه السلام به هنگام ايراد خطبه، فرمود: «سلوني قبل ان تفقدوني»؛ بپرسيد از من پيش از آن كه مرا نيابيد.



سعد بن ابي وقّاص سؤال كرد: يا علي! به من خبر ده كه تعداد موهاي سر و ريش من چقدر است؟



امام پاسخ داد: سؤالي كردي كه خليل من رسول خدا خبر داده بود كه تو از من مي پرسي و نيست در سر و ريش تو مويي مگر اين كه در ريشه آن، شيطان نشسته است و در خانه تو بزغاله اي است كه فرزند من حسين را مي كشد!9



شمر كيست؟



براي شمربن ذي الجوشن اسم هاي ديگري چون اوس يا شرحبيل نيز ذكر شده است. او را ذي الجوشن، صاحب زره وجوشن مي گفتند؛ زيرا سينه او برآمده بود و همانند سپري بسته شده نشان مي داد. او نخست از ياران علي عليه السلام در جنگ صفين و از فرماندهان شجاع و نامدار كوفه بود كه در كنار حسن و حسين و در ركاب امام عليهم السلام حاضر بوده است. اما سرشت ناپاك او به خاطر عمل زشت مادرش بر محيط و آداب الهي و اجتماعي چيره شد و سرانجام در لشكر عبيداللّه بن زياد قرار گرفت.



روزي مادر شمر كه زن بزچراني بود و در بيابان به كار خود مشغول بود، از چوپاني كه از كنار او مي گذشت، تقاضاي آب كرد تا با آن رفع عطش كند. چوپان تقاضاي شيطاني خود را شرط دادن آب قرار داد و او نيز پذيرفت و از اين طريق، نطفه شمر منعقد شد.10 از اين رو امام حسين عليه السلام در روز عاشورا خطاب به او فرمود:



«يابن راعية المِعْزي»؛ اي پسر زن بزچران!



تأثير محبّت اهل بيت در زندگي



زيارت «جامعه كبيره»، دفتر معرفت امام شناسي است كه آينه اي پرگستره از معارف نبوي و علوي در برابر ديده شيفتگان قرار مي دهد. در فرازي از اين زيارت چهار ويژگي برتر براي صاحبان ولايت مي يابيم: و جعل صلاتنا عليكم و ما خصّنا به من ولايتكم:



1 ـ طيّباً لخلقنا



2 ـ و طهارةً لاَنفسنا



3 ـ و تزكية لنا



4 ـ و كفّارة لذنوبنا



(خداوند) درود و صلوات ما را بر شما و ولايت شما را بر ما مايه:



1 ـ پاكي خلقت ما



2 ـ طهارت جان و دل ما



3 ـ تزكيه و تهذيب ما



4 ـ كفّاره گناهان ما قرار داد.



اهل بيت و معصومان عليهم السلام در اوج اين طهارت و پاكي قرار دارند و پروردگار پرمهر، خود براين حقيقت مهر تأييد زده و فرموده است:



«انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرّجس اهل البيت و يطهّركم تطهيراً»؛ همانا خداوند مي خواهد آلودگي را از شما خاندان (پيامبر) بزدايد و شما را پاك و پاكيزه گرداند.



در زيارت «وارث»، بنيان خلقت اهل بيت عليهم السلام به گونه اي شفاف ترسيم شده است؛ زيرا خطاب به امام حسين عليه السلام چنين مي گوييم:



«اشهد انّك كنت نوراً في الاصلاب الشامخة و الارحام المطهرة لم تنجّسك الجاهلية باَنجاسها ولم تلبسك من مدلهمّات ثيابها...».



شهادت مي دهم كه تو نوري بودي در پشت هاي با رفعت پدران و رحم هاي پاك مادران كه جاهليت، شما را نيالود و لباس تيره و تار ناپاكي به پيكرجان شما نپوشانيد...



شهادت مي دهم كه تو نوري بودي در پشت هاي با رفعت پدران و رحم هاي پاك مادران كه جاهليت، شما را نيالود و لباس تيره و تار ناپاكي به پيكرجان شما نپوشانيد...



در پي اين شهادت، نگاهي پربصيرت و بينش به معصومان مي كنيم و با چنين نگرشي مي گوييم:



«صلوات اللّه عليكم و علي ارواحكم و علي اجسادكم و علي اجسامكم و علي شاهدكم و علي غائبكم و علي ظاهركم و علي باطنكم و رحمة اللّه و بركاته».



درود و صلوات خدا بر شما و بر ارواح شما و اجساد شما و اجسام شما و بر شاهد شما و بر غائب شما و بر ظاهر شما و بر باطن شما و رحمت الهي و بركات او بر شما باد.



اين صفات تابناك سبب گرديد كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا به «حجورٌ طابت و طهرت»؛ دامان پاك و طاهر مادر خود اشاره كند. به يقين معرفتي اين چنيني مايه و سرمايه پندار و گفتار شيعيان و شيفتگان در دعاي «ندبه» است كه به آخرين ذخيره الهي، حضرت مهدي(عجّ) رو مي كنند و او را برترين مخلوقات يا «صدرالخلائق» مي نامند و با واژه هاي پرمهر مي گويند:



«اين صدرالخلائق ذوالبرّ والتقوي، اين ابن النبي المصطفي و ابن عليّ المرتضي و ابن خديجة الغرّاء و ابن فاطمة الكبري»



كجاست بهترين مخلوقات كه صاحب نيكي و پرهيزكاري است؟ كجاست پسر پيامبر برگزيده الهي و فرزند عليّ مرتضي و پور خديجه سپيدرو و پسر فاطمه بزرگ و بزرگوار؟



چون به اين بخش مي رسيم، دعاي ندبه حالت خطاب و درود به خود مي گيرد و ما به طور مستقيم به حجّت الهي، حضرت وليّ عصر(عجّ) رو مي كنيم و مي گوييم:



«بأبي انت و امّي و نفسي لك الوقاء و الحمي يابن السادة المقرّبين يابن النجباء الاكرمين يابن الهداة المهديين يابن الخيرة المهذبين، يابن القطارفة الانجبين يابن الاطائب المطهرين يابن الخضارمة المنتجبين يابن القماقمة الاكرمين...».



پدرم و مادرم و جانم فداي توباد و سپر بلاي وجودت اي پسر بزرگ مردان مقرّب! اي پسر نجيبان مكرّم! اي پسر راهنمايان راه يافته! اي پسر برگزيدگان پاكيزگان! اي پسر بزرگ مردان بانجابت! اي پسر پاكان پاكيزگان! اي پسر سروران برگزيدگان! اي پسر رؤساي باكرامت...

پاورقي

1- مقتل ابومخنف، ص 16 و 17.



2- همان، ص 221.



5- همان، ص 363.



6- همان، ص 369 و لهوف، ص 188.



7- ر.ك: سفينة البحار، ج 1، ص 580؛ معارف و معاريف، ج 4، ص 1530؛ دايرة المعارف بزرگ اسلامي، ج 3، ص 640 و فرهنگ عاشورا، ص 305.



8- شفاء الصدور في شرح زيارة العاشور، ج 1، ص 370 و 371، به نقل از مروج الذهب، مسعودي.



9- امالي، شيخ صدوق، مجلس 28، ش 6؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 350 و 351 و بحارالانوار، ج 44، ص 256، ح 5.



10- بحارالانوار، ج 45، ص 5، 31، 56 و 336؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 237 و شفاءالصدور، ج 1، ص 378 ـ 375.



11- كفشهاي مكاشفه، ص 205 و 206.

احمد لقماني