بازگشت

مشعل هدايت



مقدمه

ما اكنون حسين (ع) را در روزگاران رشد اوليه و در پيشگاه نبوت در دوران كمال و بالندگي مي بينيم .

او در روزگاراني تولد يافت كه پيامبر اكرم (ص) پيوسته از پايگاه هاي خود بالا مي رفت و جايگاه هاي والا و بلند مرتبه خويش را به سوي تعالي مي پيمود. پيامبر در چنين والا رفتن و نور گستري و پرتو افكني بود كه حسين را زير بال و پر تربيت خودگرفت . فطرت تازه و شاداب او چون عدسي ِ نورگير است كه هر پرتوي بر آن بتابد. آن رانگه داشته به حقيقت ديگر خود در وجود ديگري مي تاباند. اكنون سيماي يك مسلمان كامل را در شخصيت حسين (ع) نشان مي دهيم ؛ همان شخصيتي كه رمز و نمونه درست و راستيني از معنا و طبيعت پيغمبر را در خود به نمايش گذاشته است و بر همگان در اين ميدان پيشي گرفته تافته اي جدا بافته مي نمايد. چه ، او توانسته از رسول خدا باشد،چنان كه درك شده از دين سرشته شده درونش دريافتي ذاتي از دين داشت . گويا جزيي از خود دين يا بخشي از عناصر تشكيل دهنده آن است .

از آن جا كه دين براي حسين (ع)، فطرتي آفريننده بود و هم چون استوار شدن سنگ بنا بر سنگ بنا بود. نه قرار گرفتن ديوار بر روي شالوده ، از دين به ديگر سوي نمي گرويد جز اين كه با هم به سمتي بگروند؛ گرايش و پايداري هر دو با هم بود، زيرا گرايش ، نسبتي از جدايي و دوري است . به همين جهت ، سه عامل يك جا در او گرد آمده ،هر سه به صورت يك دريافت ، بي هيچ اختلافي ، براي نمونه اي والا و آرماني احساس مي گرديد: سرشت ذاتي ، محيط تربيتي و دين ، يكسان در وجودش گردآمده بوند.احساسات و دريافت هايش هماهنگ از اين سه با هم جمع مي شدند و هماهنگ از هم جدا مي گرديدند. جدا شدن و گرد آمدنشان يكسان و به يك حالت بود اگر ما حسين را بر بلنداي همه بزرگان جاي دهيم ، نه فقط بزرگي را در وجود او بيشتر به شمار آورده ايم . بلكه بزرگي را بر چكاد عظمت مشاهده كرده ايم كه در برابرش همه بزرگان كوچكند و شخصيتي را نشان داده ايم كه از همه برتر است و ابر مردي است در ميان همه مردان .

حسين (ع) شخصي است كه چون از هر سوي كوه وجودش بالا روي ، به ستيغ بزرگي رسي ، تا آن جا كه او را مركز برخورد بزرگواري ها با يكديگر و مجمع يكتايي ها مي يابي ، زيرا بي گمان هركس از سرچشمه عظمت پيامبري ،چون محمد(ص) و عظمت مردانگي علي (ع) و عظمت فضيلت فاطمه فراجوشد، نمونه بي همتاي عظمت انسان خواهد شد و از آيات بينات به شمار خواهد رفت .

ياد او ياد يك شخص نيست . ياد انسانيت جاويدان است . و تاريخ او، سرگذشت يك قهرمان نيست . تاريخ يك قهرماني بي همتا است . پس حسين (ع) يك شخص است ، اما آيت اشخاص و يك بزرگ است .

بنابراين ، شايان است كه هم چون سرچشمه الهامي كه با نيرو مي جوشد و پرتوافكن است و با تابش انوار خود همه نسل ها را روشنايي مي بخشد، پيوسته از آسمان وجودش وحي گيريم ، چه اين پرتو افكني هميشگي است و همه نامتناهي ها را به هم پيوند زده از روزن آسمان ها و زمين فراتر رفته است ! آيا نور خدا را مرزي است كه بتوان بدان جا رفت و يا نشانه اي است كه بتوان آن را در بر گرفت ، و خدا جز اين نخواهد كه نورخود را به انجام رساند. در واقع امام شهيد خود نقشه و برنامه قيام و انگيزه انقلابش را اعلام كرده است گويا بدين وسيله خواسته بطلان باطل را در دفتر ابديت به ثبت رساند، و براي حق روزني در ساختمان باطل گشايد، تا نداي حق پيوسته از آن روزن به آسمان حقيقت فرا رود و از همين روزن هميشه و مدام فريادي طنين انداز است كه حكومت ستمگر را به لرزه افكند و قدرت سركش را لگدكوب ، بيدادگر را پاره پاره كرد و به پرتگاهي دور در ناكجا آباد خراب تاريخ انداخت .

هرگز بدان شخص نگريسته ايد كه به نام خدا قيام مي كند، به نام خدا به حركت درمي آيد و به نام خدا مي ميرد، چگونه مقصد خود را هم به نام او، بر چكادها، و هدف خويش را هم به نام او، برترين نمادها برمي گزيند؟ مقصد تا آن جا بلند كه همه چيز زندگي را فرو مي بيند، و هدف چنان برتر كه جز ملكوت اعلي را در مد نظر ندارد و پايگاهي جز فراسوي آسمان ها نمي يابد. گهواره اش آسمان هاي برين است و جاي شگفتي نيست كه پيوسته به سويش پركشد و خواستار پيوستن بدان سامان بود. زيرا مردم هستند و باز جستن روزگار وصل خويش اين است اصول انديشه هاي آن شخص از انسانيت چكيده و آن انسان برگزيده . پس چه جاي شگفتي است كه در همه چيز آن را بجويد و همه راه ها را به جستجويش بپويد. اگر مرگ سر راه او قرار گرفت در آغوشش فشرد و به وسيله آن خود رابه مقصد رساند كه مرگ به مقصد رساننده را گوارا خواند و عذاب آن را مدارا داند.

حسين (ع) را برتر از ديگران مي بينيم به گونه اي كه خود به تنهايي امتي است در ميان بزرگان . بزرگواري را در پوشش يك شخص دلير، يا در شخصيت يك قهرمان ، يا يك شهيد، يا زاهد يا دانشمند، بسي مشاهده كرده ايم . اما عظمت در همه پوشش ها و همه نمودها، به گونه اي كه با عظيم يكي شده مردم او را نمونه زنده و نماينده كامل آن خصلت به شمار آوردند، تنها در شخصيت حسين (ع) مشاهده شدني است و مي توان در وجود او لمس كرد، با هر موقعيتي كه خود دارد يا از جانب پدر دارد. در واقع پدرش هم در اين باره همانند او است ، ليكن نمي توان پدري همانند خود او برايش يافت . اگر كسي نيك بينديشد بزرگ ترين ژرفا، بزرگ ترين فداكاري و بزرگ ترين نمونه ها را در وجود او مي يابد تا آن جا كه گويا دست خدا بر صفحه ابديت با مركب خون رنگ چنين نگاشته است .

اخلاص واژه اي است كه معناي آن در سخت ترين مرگ نشان داده مي شود. هركس مي خواهد مخلص باشد، بايد خود را آماده براي همه ناملايمات چنين مرگي كند باتوجه بدين حقيقت كه آن سبط شهيد (ع) روح زيباي قداستي را كه با جدش مصطفي (ص) آغاز گرديد، به انجام رسانيد.

قداست ، خود جلال و شكوهي دارد، ليكن جمال آن هنگامي مشاهده مي شود كه قطره هاي گل فام خون آن را تزيين كرده باشد. نسل ها نقش دارند، انسان از خواب بيدارشود و فرياد طنين اندازي را بشنود كه از اعماق سنگ قبرها، زنده و جوشان بلند شده به ژرفاهاي انسان مي رسد و جان ها را شعله ور مي سازد و پي در پي به درك و دريافت هجوم مي آورد و وجدان را زنده مي كند. فقط با برخاستن چنين فريادي است كه انسان مي تواند،گناهان خود را بدان وسيله بشويد و از پليدي ها رها شود و ناپاكي ها را از خود بزدايد، و به صورت انساني درآيد كه شريعت ها نشان مي دهند و اديان اعلام مي كنند.

تا آن جا كه انسان با پاسخ دادن به چنين ندايي به جايي مي رسد كه بر پايه آرمان هاي والا، و برتري هاي شايان ، و به گزيده هاي مطلق و به دست آوردن حق استوار مي گردد. چه حسين (ع) فقط به جهت سروري يافتن اين ارزش ها خود را فدا كرد و بس .بسي پست و بي مقدار است آن ادعا كه مي گويد او براي حكومت و رياست و قدرت قرباني شد. همت او از اين هدف ها بسي والاتر، و از خواسته هاي نفساني رياست طلبان بسي برتر بود.

حسين را، بي گمان ، نا برابري ها بيدار كرد، تجاوزكاري ها برانگيخت ، ستم ها به جنبش درآورد، فريادهاي ضعيفان و شيون هاي فرزند مردگان و اشك هاي جگر سوختگان به قيام واداشت ، زيرا شكي نيست كه از ميان تجاوز به حقوق ديگران و تجاهل و بي توجهي در برابر عدوان است كه آزادگان برانگيخته و قهرمانان آفريده مي شوند. در واقع امام شهيد، خود نقشه و برنامه قيام و انگيزه انقلابش را اعلام كرده است . گويي بدين وسيله خواسته بطلان باطل را در دفتر ابديت به ثبت رساند و براي حق روزني در ساختمان باطل گشايد. تا نداي حق پيوسته از آن روزن به آسمان حقيقت فرا رود. و از همين روزن هميشه و مدام فريادي طنين انداز است .

حسين (ع) عالي ترين نمونه پاسداري را از كرامت انساني و دفاع از آن و جان بازي در راه آن ، به ما نشان داد، زيرا نعمت كرامت ، در نظر آزادگان ، با ارزش تر از نعمت وجود است .

از جمله تفسيرهاي شگفتي كه از مفسران ديده ام ، شيوه عجيب آنان در تفسير آيه (و لقد كرمنا بني آدم ) است كه گفته اند؛ يعني او را صاحب كرامتي قرار داديم كه چون بدان كرامت بتازند خود را در دفاع از آن فدا مي كند. اين نظر به نوعي تأويل است كه با وجود غريب نمودن با مفهوم آيه ، هماهنگ به نظر مي رسد و به سياق آن نزديك است .شايد هم نزديك ترين معنا بدين لفظ باشد. در اين صورت ، اگر انسان آفريده اي صاحب كرامت است ، استفاده نكردن و مهمل گذاشتن آن نفي انسانيت و دست كشيدن از انسانيت به شمار مي رود.

پس حسين (ع) در اين دانشگاه درسي به ما مي دهد كه گل واژه هاي خونيش ،چنين است : دفاع از هدف مقدس هنگامي امكان پذير است كه آن هدف به صورت روحي درآيد كه مدافع و پشتيبانش با آن جاودان زنده بماند. بدين ترتيب ، مرگ و زندگي ،و خوشي و ناخوشي او اندك تغييري نمي كند. بلكه چون قدر پايدار مي ماند و هيچ تلاشي آن را از جا نمي كند.

جنبه ديگري از عظمت امام شهيد زير بار خواري و ستم نرفتن است ، ليكن از همه جنبه هاي ديگر برتر و با ارزش تر است ؛ چه ، ديديم كه هنگامي شخص به دنبال شهوتي رود يا كالاي گرانب هايي چشم او را بگيرد، يا به دنيا پاسخ مثبت دهد، چگونه اصول و صراحت و قاطعيت و معاني والا و ارزش هاي موجود در آن ها را از دست مي دهد، ونه تنها معنا و ارزش خود را از دست مي دهند، بلكه به ضد ارزش تبديل شده ، فضيلت مورد سرزنش قرار مي گيرد و شرافت ، پستي به شمار مي رود.

زير بار نرفتن ، سنگ بناي نخستين و شالوده ارزش هاي انساني است . به همين جهت ، امام جز نپذيرفتن خواري و زور به چيزي رضا نداد. و در اين باره سخني گفت كه نفس سركش را نابود و كبرياي ستمگر را زير پا پست مي كند. هم چنين خودداري او بر پايه عزّت نبوّت ، عزّت شخصيّت بود و مادر گيتي پس از وي از زادن چنين فرزندي خودداري كرد و كسي هم نتوانست هم چون او در تاريخ بازشناسد. مردانگي به مردان آموخت و فضيلت و ارزش زير بار نرفتن را بدانان تعليم داد؛ از قهرمان زبيريان ، مصعب ،بشنويد كه وقتي زنش سكينه دختر امام حسين از قيام او اظهار نگراني مي كند. پاسخ مي دهد كه پدرت براي هيچ آزاده اي جاي عذري باقي نگذاشته است .

همان طور كه عامل امر به معروف و نهي از منكر، ارزش نهضت حسيني را بالا و بالاتر برد، نهضت حسيني ارزش امر به معروف و نهي از منكر را بالا برد. همان طور كه تأثير عامل امر به معروف و نهي از منكر اين نهضت را در عالي ترين سطح ها قرار داد، اين نهضت مقدس نيز اين اصل اسلامي را در عالي ترين سطح ها قرار داد. چه طور اين اصل را بالا برد؟ مگر حسين بن علي مي تواند يك اصل اسلامي را پايين يا بالا ببرد؟ نه ،مقصودم اين نيست كه در واقع و نفس امر يعني در متن اسلام امر به معروف و نهي ازمنكر، ارزشي داشت و حسين بن علي آمد و ارزش اين اصل را در متن اسلام عوض كرد.اين ، كار حسين بن علي نيست كار پيغمبر خدا هم نيست ، كار خداست . خدا كه خود اين اصول را بر بنده اش ، براي بندگانش فرستاده است براي هر اصلي يك درجه ، يك مرتبه و ارزشي قرار داده است . حتي پيغمبر قادر نيست تصرّفي در اين گونه مسائل بكند و در متن واقعي اسلام تأثير بگذارد. مقصودم اين است كه نهضت حسين اصل امر به معروف و نهي از منكر را از نظر استنباط و اجتهاد علماي اسلامي و به طور كلي مسلمانان بالا برد؛چنان كه طلاب علوم دينيه مي گويند: مقام ثبوت و مقام اثبات .

مقام ثبوت يعني مقام واقع . در مقام واقع و نفس امر هر چيزي در يك حد و درجه اي است و به قول فلاسفه جديد، شي ء في نفسه وشي ء براي ما، مقام ثبوت مقام شي ء في نفسه است و مقام اثبات ، مقام شي ء براي ماست .

حسين (ع) بهترين نمونه خودآگاهي است ، و خود آگاهي را، آن چنان كه شايسته آن است به ما آموخت ، حسين (ع) را مي بينيم كه وجود انساني را تنها از روزن خود آگاهي مي نگرد و براي حفظ آن دامن همت به كمر مي زند. چنين اخلاقي در فهم وجود، انسان را به خود خواهي نمي افكند، بلكه نسبت هركس را در برابر هستي عمومي تعيين مي كند.«من هستم » در چنين نظام فكري ،يعني : من با همه وسايل هستي مستقلّم ، پس خودآگاهي يا استقلال فطرت انسان را به او پيوند مي دهد. و هركس احساس استقلال نكند،به چيزي از وجود خود هم درك ندارد. همين خودآگاهي را به شكلي گسترده ، حتي مي توان گفت به والاترين و زيباترين شكلي ، در وجود حسين (ع) مي يابيم .

كرامت نيز مفهومي است كه از خودآگاهي جدا نيست ، تنها تفاوتش اين است كه به حوزه وجدان متصل است . به همين جهت كرامت براي يك انسان رشد يافته و مهذب بهره وري او از همه آزادي هاي انساني است . تا كسي ، در فراخناي تاريخ كرامت در وجودش نفوذ نكرده باشد ـ به طوري كه شخصيتي ، غير از احساس به هستي ، برايش به وجود نيامده باشد ـ آن را احساس نمي كند، لذا عربي مي گويد: و ما للمرء خيرٌ في حياة إذا ماعد من سقط المتاع .


ياري از حسين

تيرگي هاي شر و سياهي هاي فتنه را از چهره دين زدود. شرها و فتنه هايي كه همه جا را فرو پوشانيدند و با فرا رسيدنشان هدايت از راه راست منحرف گرديد. پس پيشواي حق از هر سو، براي نابودي آن ها به پا خاست و پيشواي دين از هر ناحيه راه بر پليدي ها بست . نه در برابر ستمگران لحظه اي آرام گرفت و رخ برتافت و نه از قدرت بيدادگران وشدت عمل خود كامگان بيمي به دل راه داد. خواري سازش را براي او در سر داشتند و پاسخ او غريدني بود، هم چون شير بيشه كه براي جنگيدن آماده گرديده ، به آهنگ جهاد بيرون شتافت . چون آرزويي بزرگ خواستار رويارويي جنگ گرديد، هلاكت را در خواري ِ سازش ، و زندگي را در فدا شدن مي ديد؛ آن چنان به سوي آرزويش سرازير مي شود. درحالي كه گم شده اي به نام مرگ داشت ، پا در سرزمين مرگ گذاشت . شگفتا! آيا گم شده رادر مرگ بازمي جويند. آهنگ آن داشتند كه وي از زير بار ستم و خواري درخواست و زاري كند، ليكن پرورده بزرگواري و شكوه ، تشنگي را گوارا مي يابد. بدو گفتند سراپرده هاي نعمت را بر فراز سرت بالا بريم . اگر دست سازش و تسليم در دست ما نهي . نعمت هايي اين چنين را به خودشان ارزاني داشت ، هم چون روزگار خوشي .

و گفتاري بزرگوارانه دارد كه شايسته بزرگواري چون اوست : «همه عزيزانم را در برابر مذهبم تقديم مي دارم و بدين وسيله از دينم پشتيباني مي كنم و به سوي هدايت گام مي نهم در ميان نيزه ها فرزندانم را پيش كش مي كنم و با خوشنودي خاطر مرگ سريع را برايشان گوارا مي دانم همانندترين فرزندم به پيامبرتان را تقديم مي كنم . اين همانند پيامبر، همان قرباني است كه خود را فداي دين او مي كند. فرزندي را به مرگ تقديم مي كنم كه چون گل سرخي تازه شكفته است ، زيرا اين دين حنيف است كه با مرگ او پايدار مي ماند. ميوه دلم و جوان مرد فرزند پدرم را به آن درگاه تقديم مي كنم ؛ آن چنان جوان مرد آزاده اي كه در ميان آفريدگان هيچ مانند ندارد. دلير و پهلواني چون ابوالفضل عباس را، بزرگوار و شريفي همانند او و پروا پيشه اي بسان او. از كسانم قرباني ها فديه دهم تا دين خدا در برابر پستي محفوظ بماند. همه شجاعان پر شور و با مجد و بزرگواري را تقديم مي كنم . شرافت مند با شمشير از حقيقت به حمايت برمي خيزد. سرم را تقديم مي كنم كه خون فواره زنان از آن برجهد، ليكن حاضر نيستم به سوي خواري و پستي دست دراز كنم . جانم رضا داده است كه با فدا كردن آن را به رنگ خون در آورم .»

و حسين (ع) به اقتضاي فطرت و آموزش هاي دين ، در زمينه احساس ديگر دوستي ، نمونه بي مانندي است . اكنون ببينيم ، گزارش كنندگان تاريخ در اين باره چه آثاري از حسين به يادگار گذاشته اند، از جمله نيروهاي تعديل كننده و هماهنگ سازنده شخصيتي كه پيوسته و با شدت مي خواهد رخ نشان دهد، شجاعت است ، حتي ارزش آن به اندازه اي است كه مي توان آن را استوار كننده و برپادارنده همه استعدادهاي ديگر به شمار آورد. چه بسا كه اين استعداد در ميان استعدادهاي ديگر همانند روح باشد كه هستي و زندگي بدانان مي رساند.

انسان هرچند كه استعدادهايي سرشار، گسترده و برتر داشته باشد جز با تقويت آن ها به وسيله شجاعت ، به پيروزي شايان نمي رسد زيرا شجاعت به معناي به كار بردن توانمندانه اين استعدادها و دادن ارزش حقيقي بدان هاست . پس شجاعت رساترين تعبير براي نيروهاي دروني است .

هر شخصيتي ، در هر موقعيتي كه باشد، هنگامي كه شجاعت ندارد، ارزش انساني خود را از دست مي دهد. به پژمردگي مي گرايد، زبوني بر او چيره مي گردد. و در نظر ديگران چيزي به شمار نمي آيد. و ترس آن بيماري كشنده اي است كه شخصيت را با همه خرمي و سرزندگيش غافل گير مي كند و مي كشد.

در ساختمان نهضت مقدس حسيني ، سه عنصر اساسي مداخله داشته است و مجموعاً سه عامل به اين حادثه بزرگ شكل داده است . يكي اين كه بلا فاصله بعد از درگذشت معاويه ، يزيد بن معاويه فرمان مي دهد كه از حسين بن علي (ع) الزاماً بيعت گرفته شود. امام در مقابل اين درخواست امتناع مي كند. آنان فوق العاده اصرار دارند، به هيچ قيمتي از اين تقاضا صرف نظر نمي كنند، و امام شديداً امتناع دارد و به هيچ قيمتي حاضر نيست ، به اين بيعت تن بدهد. از همين جا تضاد و مبارزه شديد شروع مي شود.

عامل دومي كه در اين نهضت تأثير داشته است و بايد آن را عامل درجه دوم و بلكه درجه سوم به حساب آورد اين است كه پس از آن كه امام به جهت درخواست بيعت در چنين اوضاعي قرار مي گيرد كه از طرف آنان اصرار و از طرف ايشان انكار است ، به مكه مهاجرت مي كنند. پس از يكي دو ماه اقامت در مكه خبر چگونگي قضيه به مردم كوفه مي رسد. آن وقت مردم كوفه به خود آمده ، امام را دعوت مي كنند.

بر عكس ، آنچه ما غالباً مي شنويم و مخصوصاً در بعضي كتب درسي مي نويسند،دعوت مردم كوفه علت نهضت امام نيست . نهضت امام علت دعوت مردم كوفه است . نه چنان بود كه بعد از دعوت مردم كوفه امام قيام كرد. بلكه بعد از اين كه امام حركت كرد و مخالفت خود را نشان داد و مردم كوفه از قيام امام مطلع شدند، چون زمينه نسبتاً آماده اي در آن جا وجود داشت ، مردم كوفه گرد همه آمدند و امام را دعوت كردند.

عامل سوم ، عامل امر به معروف و نهي از منكر است . اين عامل را خود امام مكرر و با صراحت كامل و بي آن كه ذكري از مسئله بيعت و دعوت اهل كوفه به ميان آورد، يك اصل مستقل و يك عامل اساسي برمي شمرد و به اين مطلب استناد مي كند. اين سه عامل از نظر ارزش در يك درجه نيستند. هر كدام در حد معيني به نهضت امام ارزش مي دهند. امّا مسئله دعوت اهل كوفه ؛ ارزشي كه اين عامل مي دهد، بسيار ساده و عادي است (البته ساده و عادي است در سطح عمل امام حسين (ع) نه در سطح كارهاي ما) براي اين كه به موجب اين عامل يك استان و يك منطقه اي كه از نيرويي بهره مند است ،آمادگي خود را اعلام مي كند. طبق قاعده ، حداكثر صدي پنجاه احتمال پيروزي نمي داد.پس از آن كه اهل كوفه امام را دعوت كردند و فرض كنيم اتفاق آرا هم داشتند و در عهدخود باقي مي ماندند و خيانت نمي كردند، كسي نمي توانست احتمال بدهد كه موفقيت امام صد در صد است ، چون تمام مردم كه مردم كوفه نبودند. اگر مردم شام را كه قطعاً به آل ابوسفيان وفادار بودند به تنهايي در نظر مي گرفتند، بس بود كه احتمال پيروزي را صدي پنجاه تنزل دهد. به اين جهت كه همين مردم شام بودند كه در دوران خلافت اميرالمؤمنين با مردم كوفه جنگيدند و كشته داند و مقاومت كردند. به هر حال ،صدي چهل يا صدي سي احتمال موفقيت هست . مردمي اعلام آمادگي مي كنند و امام به دعوت آنان پاسخ مثبت مي دهد. اين يك حدّ معيني از ارزش را داراست كه همان حدّ عادي است ؛ يعني بسياري از افراد عادي در چنين اوضاعي پاسخ مثبت مي دهند، اماعامل تقاضاي بيعت و امتناع امام ، كه از همان روزهاي اول ظاهر شد، ارزش بيشتري نسبت به مسئله دعوت ، به نهضت حسيني مي دهد. به جهت اين كه روزهاي اوّل است ،هنوز مردمي اعلام ياري و نصرت نكرده اند، دعوت و اعلام وفاداري نكرده اند. معاويه مخصوصاً در ده سال دوم حكومت و سلطنت خود به قدري خشونت نشان داد كه به اصطلاح ، تسمه بر گرده همه كشيد. كاري كرد كه در تمام قلمرو او حتي مدينه طيبه و مكّه معظمه در نمازهاي جمعه علي بن ابي طالب را علي رؤوس الاشهاد، براي يك عمل عبادي لعنت مي كردند. و اگر صداي اعتراض كسي درمي آمد، سرش بردار بود. آن چنان تسمه بر گرده ها كشيده بود كه اگر حديثي در باره علي بود و در آن ، فضيلتي و لو كوچك ترين فضيلت از او گنجانده شده بود، در صندوق خانه هاي خلوت پرده ها را مي آويختند و درها را مي بستند و يكديگر را قسم مي دادند تااين را فاش نكنند درچنين اوضاع سختي ، جانشين همين آدم ، خليفه شده و از او جوان تر، مغرورتر، سفّاك تر و بي سياست تر كه حتي ملاحظات سياسي را هم نمي كند.

در سوره آل عمران آيات درباره امر به معروف و نهي از منكر بسياراست . از فروع ده گانه ، امر به معروف و نهي از منكر ذكر مي شود، ولي معتزله كه به پنج اصل در دين قائل هستند، يكي از آن ها را امر به معروف و نهي از منكر مي دانند. انصافاً در ميان ما شيعيان نيز اين مطلب خيلي كوچك شده تا آن جا كه چند قرن است كه درباره امر به معروف و نهي از منكر در رساله هاي عمليّه ، مطلبي نمي نويسند. اين وظيفه بزرگ (امر به معروف و نهي از منكر) دو ركن و دو شرط اساسي دارد: يكي از آن ها رشد، آگاهي و بصيرت است .از چيزهايي كه به نهضت حسين بن علي (ع) ارزش بسياري مي دهد، روشن بيني است .

روشن بيني ، يعني ، حسين (ع) در آن روز چيزهايي را در خشت خام ديد كه ديگران در آينه هم نمي ديدند. ما امروز نشسته ايم و اوضاع آن زمان را تشريح مي كنيم .ولي مردمي كه در آن زمان بودند آن چنان كه حسين بن علي (ع) مي فهميد،نمي فهميدند.

شب تاسوعاست ذكر خيري از آن مجاهد في سبيل الله ، آمر به معروف و ناهي و ازمنكر، كسي كه حسين بن علي (ع) از او در كمال رضايت بود، حضرت عباس (ع) بكنيم .روابط ، در آن زمان مثل اين زمان نبود. حوادثي را كه در شام اتفاق مي افتاد مردمي كه در كوفه يا مدينه بودند، خيلي دير خبردار مي شدند و گاهي هيچ خبردار نمي شدند. بهترين دليلش داستان اهل مدينه است . حسين بن علي در مدينه قيام مي كند. بيعت نمي كند مي رود مكه ، بعد آن جريان ها پيش مي آيد تا شهيد مي شود.

تازه عامّه مردم مدينه چشمهايشان را مي مالند، كه چرا حسين بن علي شهيد شده ؟ برويم شام مركز خلافت تا ببينيم قضيه از چه قرار بوده ؟ يك هيئت هفت هشت نفري را مأمور اين كار مي كنند. مي روند به شام مدتي در آن جا مي مانند، تحقيق مي كنند.حتي با خليفه ملاقاتي مي كنند اوضاع و احوال را كاملاً مي بينند و برمي گردند. وقتي مردم از آنها مي پرسند قضيّه از چه قرار بود، مي گويند: نپرسيد كه ما در مدتي كه در شام بوديم .مي ترسيديم كه از آسمان سنگ ببارد ما هم از بين برويم . شعارهاي اباعبدالله ، شعار احياي اسلام است ، اين است كه چرا بيت المال مسلمين را يك عده به خودشان اختصاص داده اند؟ پس اين است مكتب عاشورا و محتواي شعارهاي عاشورا شعارهاي مادر مجالس ، در تكيه ها و در دسته ها بايد محيي باشد. نه مخدّر، بايد زنده كننده باشد، نه بي حس كننده .

اگر بي حس كننده باشد، نه تنها اجر و پاداشي نخواهيم داشت بلكه ما را از امام حسين (ع) دور مي كند. شجاعت و قوت قلبي كه اباعبدالله در روز عاشورا از خود نشان داد، كه همه [شجاعان ]را به دست فراموشي سپرد. اين ، سخن راويان دشمن است . يكي از مسائل در مورد نهضت امام حسين (ع) اين است كه ماهيت اين نهضت چه بوده است ؟ چون نهضت ها هم مانند پديده هاي طبيعي ، ماهيت هاي مختلف دارند.

اشيا و پديده هاي طبيعي ، از معدني ها گرفته تا گياهان و انواع حيوانات ، هركدام ماهيّتي طبيعي و وضع بالخصوصي دارند. نهضت ها و قيام هاي اجتماعي هم اين چنين اند. يكي از جاهايي كه در آن ، راه مكتب اسلام با راه مكاتب مادي امروز فرق مي كند، اين است كه مكاتب مادي امروز روي اصول خاص ديالكتيكي مي گويند. تضادها را تشديد بكنيد ناراحتي ها را زياد بكنيد، شكاف ها را هرچه مي توانيد عميق تر بكنيد،حتي با اصلاحات واقعي مخالفت كنيد. براي اين كه جامعه را به انقلاب به معناي انفجار(نه انقلاب آگاهانه ) بكشانيد. اسلام به انقلاب ِ انفجاري يك ذره معتقد نيست . اسلام ،انقلابش هم انقلاب صددرصد آگاهانه و از روي تصميم و كمال آگاهي و انتخاب است .پديده اجتماعي مي تواند چند ماهيتي باشد. اتفاقاً قيام امام حسين از آن پديده هاي چند ماهيتي است ، چون عوامل مختلف بر آن اثر داشته است . مثلاً يك نهضت مي تواند ماهيت عكس العملي داشته باشد؛ يعني صرفاً عكس العمل باشد. مي تواند ماهيت آغازگري داشته باشد. اگر يك نهضت ماهيت عكس العملي داشته باشد، مي تواند يك عكس العمل منفي باشد در مقابل يك جريان و مي تواند يك عكس العمل مثبت باشد،در مقابل جريان ديگر. همه اين ها در نهضت امام حسين (ع) وجود دارد.


نتيجه

حضرت حسين (ع) نمونه اخلاق و صبر و كردار در آيين مقدس اسلام است كه عبرت تمام اين سختي ها براي ما الگويي است تا با مشكلات مقابله كنيم .


پاورقي





ليلا نوروزي