بازگشت

گريه بر عطش يا آگاهي بر هدف ؛ كداميك؟


در طي سه سال گذشته عاشوراي حسيني و نوروز ايراني با يكديگر مصادف شدند و شور تشيع در ايراني مسلمان بر حس ملي گرايي فائق آمد و اين سه سال عيد به عزاي حسين(ع) نشست. در طي سه سال گذشته اين جمله آرايه هر ديوار و پرچمي بود:" بهار من حسينيه، نگار من حسينيه" ، واين چنين ملت ايران نشان داد كه عشق حسين(ع) با تار وپود وجودش آميخته است . واينك محرمي ديگر در راه است تا در سايه نام وياد حسين(ع) ويادآوري جانفشاني هاي او وخاندانش ، جان ما را زنده كند وقطره ايي از خون جان بخش حسين(ع) كه در صحراي كربلا جاري شد در رگهاي ما وبا در آميختن با خون ما ، ما را در راه پاسداري از كرامت هاي انساني استوار سازد.



از تاثير واقعه عاشورا بر اذهان تاريخ و بر جان انسان ها بسيار گفته و نوشته اند و پيش از آنكه بخوانيم و بشنويم خود آن را با تك تك تارهاي عصبمان احساس كرده ايم. به راستي برجسته ترين چهره عاشورا كدام است؟ به راستي آنچه جانها را در اندوهي جانكاه فرو مي برد و چشمان را با بارش مدام همراه مي سازد چيست؟ آنچه در عاشورا جانسوز است، آنچه عاشورا را در بلنداي چهارده قرن زنده و پويا، تاثيرگذار و مانا نگاه داشته است كدام است؟ و آنچه حسين(ع) را اين عصاره ايمان و عشق، اين وارث آدم تا عيسي ، وارث محمد و علي و فاطمه را به چنين فداكاري سترگ واميدارد چيست؟ آنچه ما از واقعه كربلا و شهادت امام حسين(ع) مي شناسيم ، مي دانيم و مي فهميم مظروفي بزرگ به بزرگي حقيقت حسين(ع)است در ظرفي كوچك به بي مقداري انديشه، عشق و جان ما :



بخشي از جامعه كه عشق آنان بر آگاهي و بينايي اشان تفوق دارد با نواي هر نوحه گري هم نوا شده و جان خود را در اين همنوايي سبك مي كنند، اينان بر درد حسين(ع) ، برعطش وي، بر تنهايي اش، بر پرپرشدن عزيزان و فرزندانش و بر جسم پاكش كه در زير سم اسبان ماليده شد و بر اسارت خاندانش مي گريند. اينها دردهايي است كه براي اين عاشقان ملموس است، چرا كه اگر خود، تنها باشند و در تنهايي داغ عزيز يا عزيزاني را در دل و غم سنگين آن را بر دوش داشته باشند، دردمندانه خواهند گريست.آنچه اين عاشقان را در ادامه اين شيوه عزاداري ترغيب و تشويق مي كند، روايات متعددي است كه بيان مي كند "گريه بر حسين آتش جهنم را فرو مي نشاند" و يا "مايه پاك شدن گناهان و رستگاري آخرت است" ، و نوحه گران با تكيه بر اين روايات با نوحه هايي غلاظ و شداد همگان را به اشك ريختن بر دردهاي حسين(ع) ترغيب مي كنند و گاه چندان پيش مي روند و چنان وقايعي را بيان مي دارند كه به راستي در شان بزرگمردي چون حسين(ع) نيست.



به راستي حسين(ع)آنگاه كه علي اصغرش را بر دستان بلند كرد، از يزيديان براي او آب مطالبه كرد؟ آيا به راستي علي اكبر در گرماگرم نبرد بازگشته با اظهار عطش، از پدر آب درخواست كرده است؟ آيا به راستي اين وقايع به همين شكل رخ داده است؟ آيا روح بزرگي چون حسين(ع) در حين خلق بزرگترين صحنه عاشقي، فداكاري و از خودگذشتگي و در حين آفرينش ماندگارترين قيام تاريخ با اظهار عطش گوشه ايي از اين صحنه عظيم ماندگار، صحنه ايي كه از ابتداي تاريخ تا انتهاي آن يگانه بوده و خواهد بود، را لكه دار كرده است؟ به زعم نگارنده هر چند عطش، بي آبي و يا كم آبي در صحراي كربلا و در روز عاشورا يك مشكل بوده است ولي هيچگاه اين مشكل بر زبان ارواح بزرگي چون حسين و عباس، زينب و علي اكبر(عليهما سلام ) و ياران ايشان جاري نشده است. چگونه واقعه ايي كه جان هاي تمام جويندگان انسانيت راستين را در سراسر تاريخ سيراب كرده است خود مي تواند از عطش بنالد؛ و شيعه ايي كه بر عطش حسين مي گريد همانقدر با جان او بيگانه است كه شيعه ايي كه بر زخم فرق علي مي گريد از علي هيچ نمي داند.



با نگاهي دوباره بر واقعه عاشورا، كنكاش در رازماندگاري آن و قياسي ميان آنچه ما از عاشورا مي گوئيم و مي نويسيم با آنچه واقعاً عاشورا بوده و روي داده است مي تواند در روشن كردن بعضي تحريف ها و برجسته كردن بعضي رويدادهاي بعضاًغير واقعي مفيد باشد.



همواره از عاشورا و كربلا با واژه "واقعه" ياد مي شود، واقعه به معني بلا و سختي، حادثه و اتفاق است كه البته در معني نخست بيشتر رساننده رويداد كربلا است، واقعه عاشورا يا واقعه كربلا بيانگر رويدادي سخت در آن زمان و مكان است ولي اگر بخواهيم با ادبيات موجود بر اين رويداد صفتي نهيم به نظر واژه "انقلاب" بسيار رساننده و گوياست. گرچه انقلاب يك شورش بي آرام و يك تغيير و تحول ناگهاني است و در بدو امر ميان واژه انقلاب و آنچه در عاشورا روي داده است مشابهت چنداني ديده نمي شود ولي " عاشورا در حقيقت امر چهره اسلام و جامعه اسلامي و ساختار حكومت بني اميه را دگرگون نمود، دگرگوني درعمق ريشه ها، هيچكس مثل امام حسين(ع)عمق جان و جامعه را تكان و تغيير نداده است."(1)



از اينرو ميتوان واژه انقلاب را براي عاشورا به كار برد و به راستي عاشورا انقلابي ترين و ماندگارترين انقلاب هاست. " عاشورا از بُـعد تغيير حالت روحي انسان ها، واقعه يگانه تاريخ است . هيچ حادثه و واقعه ديگري مثل عاشورا اثرگذار نبوده و نيست... عاشورا نه تنها مباني ارزش ها را دگرگون كرد و سيطره بني اميه را از درون فروپاشاند، بلكه خود حادثه و يا اسطوره ايي شد كه فراتر از بحث دگرگوني و مقوله قدرت ، در قلمرو روح انسان ها تغيير و تحول ايجاد مي كند. از اين زاويه نه تنها عاشورا را مي توان يك انقلاب حقيقي دانست بلكه عاشورا به دليل زنده بودن محرم و اوج سوگواري مسلمانان در اين ماه ، انقلاب زنده و سازنده روزگار ما نيز هست."(2)



اين انقلاب در زمان رويداد دامنه محدودي را تحت تاثير قرار داد: از كوفه تا شام و بعد از آن مدينه. در كربلا 72 تن به شهادت رسيدند و تعدادي در همين حدود به اسارت درآمدند. پس اين انقلاب در مقياس كمّي به هيچوجه با انقلاب هاي بزرگ به لحاظ وسعت مكاني و تعدد نفرات درگير در آن قابل مقايسه نيست ؛ ولي انقلاب عاشورا يك انفجار بزرگ بود كه از يك مبدأ كوچك (به لحاظ كمي و نه البته كيفي ) آغاز شد و گسترش واقعي و دامنه تاثير آن نه به مكان بين النهرين و شامات و صحراي حجاز، نه به شيعيان و يا حتي مسلمانان و نه در سال 61 هجري محدود شد بلكه جان تمام آزادي خواهان در طول تاريخ و در هر نقطه از كره زمين را مخاطب قرار داد و بر خلاف انقلاب هاي ديگر كه هر چه از مبدا وقوع دورتر مي شويم از تاثير آن كاسته شده ، رفته رفته به افول مي گرايد، در طول زمان دامنه نفوذ آن گسترش و افزايش يافته است. ولي آيا آنچه ما از انقلاب عاشورا در مي يابيم چهره حقيقي آن است. در سالهاي گذشته چهره هاي متفاوت سياسي، صوفيانه، فداكارانه و... از عاشورا ترسيم شده است. اين فاصله گيري از سيماي انقلابي عاشورا از كجا آغاز شده است؟



" امامان شيعه از نقطه نظر مبارزات انقلابي ، پس از كربلا راه مسالمت جويانه اي را در پيش گرفتند . اين در حالي است كه امامان زيدي بر پايه الگوي نظامي كربلا پيش رفتند. سخن بر سر ارزيابي نتايج ايندو حركت نيست بلكه بر سر آن است (كه) امامان حركت خويش را نه بر پايه مشي انقلابي بلكه بنا به ضرورتي كه تشخيص دادند بر پايه روشي به ظاهر آرام و مسالمت جويانه قرار دادند."(3)



حكومت هاي جابرانه امويان و عباسيان سبب شدند كه امامان شيعه پس از امام حسين مبارزه آشكار و مسلحانه را واگذشته و در جبهه فرهنگ و علم و انديشه به بسط اسلام راستين بپردازند. چرا كه شرايط زمانه اين چرخش در عمل و نه هدف را الزامي كرده بود، هدف همان بود كه امام حسين(ع)را وادار به قيام كرد، يعني: پاسداري از اسلام ناب محمدي و نماياندن چهره كريه اسلام اموي و بعدها عباسي ؛ امامان شيعه هم از طريق مباحث علمي در اين راه اهتمام فراوان مبذول داشتند . تاسي به اين شيوه و رواج تقيه در ميان شيعيان سبب شد كه " شيعه عليرغم داشتن زمينه هاي سياسي مهم ، كم كم رنگ عرفاني به خود گرفت و يا دست كم فقهش از سياست تهي شد... در چنين وضعيتي شهادت امام حسين(ع)چه تحليلي مي يافت؟ آيا راهي جز تقويت برداشت هاي صوفيانه وجود داشت؟... با گرايش روز افزون شيعه به شيوه... تقيه... مساله شهادت امام حسين(ع)به عنوان خود را فداي امت ساختن... شد. در عين حال گريه كردن... بعنوان تنها هدف از... خاطره مجاهدت امام حسين شناخته شد."(4)



در اينجا اين سؤال اساسي مطرح است كه : اساساً حكمت شهادت امام حسين(ع)چه بوده است؟ چه مصلحتي ايجاب مي كرد كه آغاز سال 61 هجري به خون نيك ترين انسان هاي دهر رنگين شود؟ پاي چه هدف والايي در ميان بود كه امام حسين(ع)را واداشت تا نه تنها جان عزيز خويش كه جان عزيزانش، يارانش و خاندانش را در آن راه نهد.



هم اينك بسياري از شيعياني كه داعيه حسين شناسي دارند به اين سئوال چنين پاسخ خواهند داد : " اساساً خداوند امام حسين و يارانش را به اين مصايب گرفتار كرد تا در بهشت جايگاه والاتري داشته باشند." اين پاسخ تقريباً برگردان اين بيت است كه "هر كه در اين دهر مقربتر است جام بلا بيشترش مي دهند". از دل پاسخ نخست پاسخ دومي هم زاده مي شود. " او به شهادت رسيد تا ديگران به نحوي با سوگواري براي او بتوانند از وجود او در آخرت براي خود بهره برند."(6)



ايندو پاسخ انقلاب عاشورا را از طوفاني با رنگ آشكار سياسي و نظامي ، از يك حركت آشكارا اصلاح طلبانه اجتماعي به يك فاجعه صرفاً انساني بدل مي سازد و امام حسين (ع)را كه مي تواند الگوي هر انسان آزادي خواهي باشد به يك قديسِ عشقِ ايثار و عشقِ فداكاري تبديل مي كند كه تنها براي آنكه ديگران را وارد بهشت سازد يك چنان صحنه خونين و عظيمي را ترتيب مي دهد.



شيوع اين نوع نگرش به قيام امام حسين(ع)برخاسته از تفكر مسيحيان نسبت به مصلوب شدن عيسي مسيح است. مسيحيان از عيسي با لقب "قربان بزرگ " ياد مي كنند ، يعني عيسي خود را قرباني كرد تا پيشاپيش گناهان امتش بخشوده گردد. گريستن بر حسين(ع)و محور قراردادن آن و تاكيد فراوان بر اينكه گريه بر حسين(ع)گناهان را محو مي كند، قرابت زيادي با اين تفكر مسيحيان دارد. چگونه كسي كه عمري در راه يزيد گام نهاده، يزيدي زيسته، عنان اختيار در كف نفس نهاده، حق الناس بسيار بر گردن داشته، مي تواند از راه گريستن بر حسين پاك شود. آيا اين تفكر وارونه كردن قيام امام حسين(ع)نيست. اصولاً ثوابي كه از گريستن بر حسين(ع) حاصل مي شود چيست؟ " بايد توجه داشت كه اگر گريه كردن براي امام حسين(ع)زايل كننده گناهان است، ناشي از تاثير معنوي كربلا در ايجاد شرايط تحول دروني و آماده كردن يك شيعه براي دفاع و پاسداري از دين و احيانا فداكاري و جانبازي در راه آن است."(7)



در اين نوع نگرش نسبت به گريه و عزاداري براي امام حسين(ع)پاسخ سوم چرايي نهضت ايشان نهفته است و آن بخش سياسي- اجتماعي قيام و انقلاب امام حسين(ع)است. " بخش سياسي كربلا تا اندازه اي و در دوره هايي به طور كامل در ميان شيعيان مورد غفلت قرار گرفته است. اين مساله ناشي از نوعي برداشت غيرصحيح از متون روايي و زيارتي است."(8) تاكيد اين متون بر برگزاري مراسم عزاداري براي امام حسين(ع)و گريه بر ايشان وچنانكه پيشتر آمد رواج تقيه و مغفول نهادن عناصر سياسي مذهب تشيع سبب شد كه قيام امام حسين(ع) ماموريت سري خداوند براي ايشان تلقي گشته ، و تبليغ انديشه جدايي دين از سياست در طول زمان هاي بسيار رنگ عارفانه – صوفيانه قيام امام حسين را تشديد كرد . براي تشريح اهداف سياسي قيام امام حسين(ع)كافي است نگاهي به سال 60 هجري بيفكنيم : از پيامبر تنها منبري باقي مانده كه بر روي آن سَب جان پيامبر- علي- مي گويند، بوزينه باز ميخواره اي با نام اميرالمومنين بر مردم خلافت ميكند نماز صبح را در اثر مستي چهار ركعت مي خواند و در برابر اعتراض مسلمين مي گويد اگر مي خواهيد ركعتي چند بر آن بيفزايم . حكومت ساده پيامبر كه آزادي وبرابري را درسايه تعاليم الهي ترويج مي كرد اينك به دست فرزندان آزادشدگان - آنانكه تنها از بيم جان اسلام آوردند- افتاده و آنانكه راسخترين دشمن اسلام و دين محمد(ص)بودند اينك ميراث دار وي در حكومت اسلامي هستند ، از اسلام محمد(ص)جز نامي باقي نمانده و آنچه اجرا مي شود اسلام اموي و معاويه است. اشرافيت عرب جانشين " ان َّ اكرمكم عندالله اتقيكم " شده است و" اكنون حسين(ع) به عنوان يك رهبر مسئول مي بيند كه اگر خاموش بماند تمام اسلام به صورت يك " دين دولتي" در مي آيد. اسلام تبديل مي شود به يك قدرت نظامي- سياسي و ديگر هيچ!"(9) حسين(ع) به عنوان وارث راستين پيامبر، بعنوان تنها انسان مسئول موجود در برابر تمام اين تحريف ها، قلب ها و كژي ها چه بايد كند؟ . او نمي تواند خاموش بنشيند كه مسئوليت جنگيدن با ظلم را دارد. راه حسين(ع)آشكار و روشن است.



الموت خير من ركوب العارِ والعاراولي من دخول النارِ



اناالحسين ابن علي امضي علي دين النبي



( مرگ بر زيستن با ننگ شرف دارد وننگ بهتر از دخول در آتش است ، من حسين ابن علي هستم و بر دين رسول خدا پيش مي روم .)



او براي اعتراض به اين روند فريادي سرخ را بر مي گزيند چرا كه سرخي خون ماندگارترين رنگ در ذهن تاريخ است. حسين(ع)در اين فرياد "هل من ناصر ينصرني" سر مي دهد تا نشان دهد كه ماموريت او يك ماموريت آسماني، سري و مختص او نيست كه ماموريت هر انسان زنده ايست كه روح جستجوگري در كالبد دارد." شهادت " براي حسين(ع)در شرايطي كه در ميان امت اسلامي تنها 72 تن عزم ياري او را دارند تنها راه رساندن پيامش به ديگران است. " امام حسين(ع)به عنوان يك نمونه و سرمشق براي امت اسلامي در تمام طول تاريخ عمل مي كند. انقلاب او يك حركت فردي و مختص زمانه نيست.... كه در اينصورت ديگر امام حسين(ع)يك نمونه و اسوه نمي تواند تلقي شود: زندگي او و شهادت او يك زندگي خاص و مامويت ويژه اوست كه براي ديگران امكان پيروي از آن امام وجود ندارد."(11)



متاسفانه آنچه در عزاداري هاي ما با وجود گذشت 25 سال از انقلاب و در نتيجه 25 سال تبليغ بر سياسي بودن حركت و انقلاب امام حسين(ع)، ديده مي شود آن است كه به جاي شناسايي اهداف قيام امام و تشريح آن ، گريستن بر حسين(ع) محور و اصل قرار گرفته است و اين نتيجه مستقيم تفكري است كه امامان شيعه را نه الگوهايي براي زندگي سياسي - اجتماعي و فردي كه انسان هايي تنها براي ستايش مي دانند ومي شناسند .



" اگر كسي امام را در آسمان ها و غيرقابل پيروي تلقي كند، حداكثر بايد بنشيند و در عزاي امام اشك بريزد و آن چشم گريان و اشك ريزان در قيامت بهانه و وسيله رستگاري اش شود."(12)



براي يافتن هدف قيام امام حسين(ع) نيازي به ورق زدن كتب زيادي نيست تنها رجوع به خطبه ها و سخنان ايشان در صحراي كربلا اين مسئله را آشكار خواهد ساخت كه امام حسين(ع)"براي اصلاح امور در امت پيامبر" دست به قيام زد. امام حسين(ع) براي "احياي امر به معروف و نهي از منكر" قيام كرد و خود در سخني فرمود: "و لكم في اسوه حسنه" براي شما من مقتداي نيكويي هستم ؛ از اينروست كه پيامبر فرموده است: "حسين از من است و من از حسينم" . بسياري اين سخن پيامبر را حمل بر تاكيد بر نسبت خويشاوندي ميان پيامبر(ص) و امام حسين(ع)مي دانند در صورتيكه اگر اسلام زنده است و اگر نام رسول اكرم امروزه بر مناره هر مسجدي به بانگ بلند خوانده مي شود از بركت خون امام حسين(ع)است، كه با خون پاكش اسلام را زنده نگهداشت.



آنچه آمد تصاويري است كه از نهضت عاشورا در اذهان جامعه باقي است و سعي شد در خلا ل آن با نقد اين تصاوير به تصوير حقيقي از انقلاب امام حسين(ع)نزديك شويم. آنچه چهره نجيب و در عين حال شجاعانه عاشورا را مخدوش كرده است نقل ها و روضه هايي است كه در مجالس عزاداري امام حسين(ع)خوانده مي شود. تحريفات لفظي كه با عنوان وقايع تاريخي و به صورت رويدادهاي جعلي در قيام امام حسين(ع)وارد شده، از يك سو و تحريفات معنوي كه در قلب اهداف امام حسين(ع)صورت گرفته است از سوي ديگر " امام را در سطح يك آدم پست و كم فكر و العياذبالله كم شعور پائين مي آورد."(13) و از امام يك چهره ضعيف ، ناتوان و نالان در برابر سپاه يزيد مي سازد. انساني كه از عطش مي نالد، براي كودكش از كوفيان طلب آب مي كند به هيچ روي با امام حسين، فرزند علي و فاطمه( عليهم السلام ) همخواني ندارد. و متاسفانه بايد گفت كه اگر كوفيان و يزيديان جسم امام را لگدكوب سم اسبان خود كردند شيعيان روح پاك او و هدف والايش را در زيرگام هاي احساسات احمقانه، به عرش رساندن هاي بي مورد و به فرش افكندن هاي افراطي پامال كرده اند." حركت عاشورا نشانگر مردانگي و مقاومت شماري از بهترين انسان ها در برابر دنائت انسان هاي پست فطرت است... اگر تصوير حادثه به گونه ايي باشد كه اين مردانگي و استواري را نه تنها نشان ندهد بلكه به نوعي باشد كه آنها را در برابر دشمن عاجز تصوير كند، در اينجا يك تحريف معنايي رخ داده است"(14)



عروسي قاسم، بوسيدن گلوي امام حسين توسط حضرت زينب بنا به وصيت حضرت فاطمه، درخواست دختر سه ساله امام حسين(ع)براي ديدن سر بريده ايشان و جان دادنش و... همه از جمله تحريفات لفظي است و به زعم نگارنده آنچه در روضه ها و مراثي از نبرد حضرت علي اكبر مي خوانند كه " ايشان در گرما گرم نبرد پشت به دشمن كرده از پدر آب مي خواهد و امام حسين(ع)زبان خويش را در دهان فرزند مي نهند و بيان مي كنند كه من نيز همانند تو تشنه ام" نيز يك تحريف معنوي و لفظي توامان است چرا كه اين رفتار از سوي كسي كه شبيه ترين خلق به رسول خداست نمي تواند سرزده باشد." در خصوص حادثه عاشورا يك عامل خاصي هم دخالت كرده و آن اينكه به خاطر فلسفه خاصي از سوي پيشوايان دين توصيه شده كه اين جريان به عنوان يك مصيبت يادآوري شود و مردم بر آن بگريند... ولي اين مطلب بدون توجه به هدف گريستن ها و گرياندن ها، خود گريستن موضوع شده است ، بلكه هنر مخصوص شده است و اين خود عاملي شده كه عده ايي از اهل منبر براي اينكه مردم گريه بكنند روضه هاي دروغ و اگر بخواهيم محترمانه بگوئيم روضه هاي ضعيف مي خوانند."(15)



بعضي از اهل تحقيق ، روضه خواني را نه" نقل وقايع تاريخي" ( كه كسي حق كاستن يا افزودن بر آن را ندارد) بلكه حوزه اي اختياري ناشي از خلق يك اثرهنرمندانه مي دانند و كار روضه خوان را " برگرفته از روحي شاعرانه" و نه" ذهنيت تاريخي" مي دانند. ولي بايد متذكر شد " وقتي تاريخ با ادبيات و هنر آميخته شد ديگر نمي توان انتظار آن را داشت كه تنها پاي روايت صحيح تاريخي در ميان باشد؛ بايد احساسات مذهبي را نيز نشان دهد، اين جاست كه به سوي ساختگي بودن مي رود تا ماجرا را غم انگيزتر، پرجاذبه تر و گيراتر نشان دهد.(16) و البته بايد بر اين صفت ها، عوامانه تر، سطحي تر و هر چه تهي تر شدن را هم افزود. چرا كه افزودن بعضي قطعات به مراثي عاشورا جز به فرش كشاندن امام حسين(ع)از عرش انسانيت و آزادگي چيز ديگري نيست. فلسفه اقامه عزاي حسين(ع)چيست؟ در عزاي حسين(ع)ما با چه كسي روبرو هستيم ؟ هر سال با برپايي عزاداري امام حسين(ع) ما با يك دوره درس فشرده توحيد روبروئيم. با پايمردي و استقامت و پاي فشاري برهدف در بدترين شرايط روبروهستيم. آيا اين مظهر نفس مطمئنه، مظهرآزادگي و استقامت نمي تواند در كنار گريستن تبليغ شود. اينك زمان آن رسيده كه گرد و غبار خرافه، جهل و عوام زدگي را از چهره پاك عاشورا بزدائيم ، وقت آن رسيده كه براي نزديك شدن به حسين(ع)، خود و شعور خود را بالا كشيم و نه حسين را به آنجا كه حضيض انديشه و عشقمان است پائين آوريم. وقت آن است كه علماء، روضه خوانان و مداحان را به بررسي منابع تاريخي وادار ساخته وبه مردم بياموزند كه يكي از موارد شماتت خداوند بر قوم بني اسرائيل عتاب " سمّاعون للكذب" ( آيه 45 سوره مائده) بوده است و براي آنكه ملت رسول اكرم خطاب اين عتاب نگردند هر جا كه احساس كردند مداح و يا مرثيه سرايي پا را از مرزهاي احترام و عزت امام حسين(ع)و خاندان ايشان فراتر نهاده ، مجلس را ترك گويند تا بدين وسيله مقام امام را ارج نهاده باشند.

پاورقي

1- مهاجراني. سيد عطاءالله ، انقلاب عاشورا، 1376- ص12.



2- مهاجراني. انقلاب، ص 15.



3- جعفريان. رسول، تاملي در نهضت عاشورا، 1381، ص 225.



4- همان، ص 226.



5 و6- همان، ص 231.



7- همان، ص 252.



8- همان، ص 252.



9و10- شريعتي علي، حسين وارث آدم، ص 154.



11- مهاجراني. انقلاب، ص 215.



12- همان، ص 216.



13- مطهري. مرتضي، حماسه حسيني، ج3، ص 281.



14- جعفريان10 و 309.



15- مطهري. حماسه، ج3، ص 259.



16- جعفريان، ص 302.