بازگشت

كرامت كربلاي


كرامت، يعني: نزاهت از پستي و فرومايگي كه در عزت نفس، مناعت طبع، برخورداري از روحي بزرگ، برازندگي، بلندنظري، جوانمردي، آزادانديشي و آزادمنشي و آزادگي ابوالفضل جلوه گر مي شود و احيانا از آن به «بزرگواري » تعبير مي شود .



خودساختگي كربلاييان آنان را در فضايي بسيار عالي و فراتر از تيررس ترس و طمع به پرواز درآورد و سلاح تهديد و تطميع اهريمنان دون، كوتاهتر از آن بود كه به ساحت قدسيشان برسد .



سالها پس از واقعه ي كربلا به يكي از سپاهيان پسر سعد گفتند: «اين چه ننگي بود كه بر خود، خريديد، چرا فرزند رسول خداصلي الله عليه وآله وسلم و يارانش را آن چنان نامردانه به خاك و خون كشيديد؟



جواب داد: خفه شو! گروهي روي در روي ما ايستادند، دستها بر قبضه ي شمشير، گامها استوار، نه امان مي پذيرفتند، نه فريفته ي مال مي شدند، جز دو راه پيش روي آنان نبود، كشتن و به دست گرفتن حكومت يا كشته شدن . مادرت به عزايت بنشيند ما جز آنچه كرديم، چاره اي نداشتيم .



از همين گفتگوهاي كوتاه كه تاكيد دارد عاشوراييان «نه امان مي پذيرفتند و نه فريفته ي مال مي گشتند بلكه با گامهاي استوار و دستهاي شمشيردار پايداري مي كردند» مي توان فهميد كه آنان جهاد اكبر و اصغر را در هم آميخته و به اوج مقام مخلصين رسيده بودند و شيطان هم گفته بود كه: «ولاضلنهم اجمعين الا عبادك منهم المخلصين » پروردگارا من . . . و همگيشان را گمراه خواهم ساخت مگر بندگان مخلصت را» .



پرچمدار رادمردي



حضرت صادق عليه السلام درباره ي ابوالفضل عليه السلام مي فرمايد: عمويم عباس، با بصيرت، ثابت قدم و داراي ايمان راسخ بود . همراه ابوعبدالله عليه السلام مجاهدت كرد، «وابلي بلاءا حسنا» عجب نيكو امتحان داد!



امام صادق عليه السلام فرمود: «خدا رحمت كند عموي ما عباس را، عجب نيكو امتحان داد، ايثار كرد و حداكثر آزمايش را انجام داد . براي عمويم عباس مقامي نزد خداوند است كه تمام شهيدان غبطه ي آن مقام را مي برند.



جوانمردي، خلوص نيت، فداكاري تا به اين حد! ما تنها از ناحيه ي عمل نگاه مي كنيم، به روح عمل نمي نگريم تا اهميت آن را بفهميم .



شب عاشوراست، عباس در خدمت اباعبدالله نشسته است، در همان وقت يكي از سران دشمن مي آيد، فرياد مي زند: عباس بن علي و برادرانش را بگوييد بيايند . عباس مي شنود ولي اعتنا نمي كند، مثل اين كه ابدا نشنيده است .



آنچنان در حضور امام حسين عليه السلام مؤدب است كه آقا به او فرمود: جوابش را بده، هر چند فاسق است! اباالفضل العباس مي آيد، مي بيند شمربن ذي الجوشن است، روي يك رابطه ي خويشاوندي دور كه از طرف مادر با عباس دارد و هر دو از يك قبيله اند، وقتي از كوفه آمده است به خيال خودش، خوش خدمتي كرده است، تا حرف خودش را گفت، عباس پرخاش مردانه اي به او كرد و فرمود: خدا تو را و آن كسي كه اين نامه را به دست تو داده است، لعنت كند . تو مرا چه شناخته اي و درباره ي من چه فكر كرده اي؟ تو خيال كرده اي من آدمي هستم كه براي حفظ جان خودم، امامم، برادرم حسين بن علي عليهما السلام را اين جا بگذارم و بيايم دنبال تو؟ آن دامني كه ما، در آن تربيت شده ايم و آن پستاني كه از آن شير خورده ايم، اينطور ما را تربيت نكرده است.



رزمگاهي بي نظير



همواره در جنگها هنگامي كه سپاهي شكست بخورد، بخشي از رزمندگانش اسير مي شوند، اما رزمندگاني همانند سپاه ابوالفضل - كه به ظاهر لشكرشان شكست خورد، همه ي فرماندهانش شهيد شدند، حتي يك رزمنده ي اسير هم نداشته و اين از عجايب تاريخ است سربازان پرچمدار كربلا به سپهسالارشان اقتدا كردند، آن قدر جنگيدند كه همگي به شهادت رسيدند ولي اسير دشمن نشدند، جوانمردي و رشادت سربازان كربلاست كه حتي يك سرباز ساده يا غلام سياه سر فرود نياورد و دست تسليم بالا نبرد .



استاد شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد: اساسا حسين عليه السلام حاضر نبود فردي كه كوچكترين نقطه ضعفي دارد، همراهشان باشد و از اين رو، از اول اعلام داشت «هر كه جانباز نيست، نيايد» .



اگر روز عاشورا، يكي از ياران امام حتي يك بچه، ضعف نشان مي داد و به لشگر دشمن - كه قويتر و نيرومندتر بود - ملحق مي شد و به اصطلاح، خودش را از خطر نجات مي داد و در پناه آنها مي رفت، براي امام عليه السلام و مكتب حسيني نقص بود اما برعكس شد افرادي را از لشكر دشمن به سوي خود آوردند، همان دشمني كه در امنيت بود جذب امام شد و خود را در كانون خطر قرار داد.



گفت اي گروه هر كه ندارد هواي ما



سر گيرد و برون رود از كربلاي ما



نا داده تن به سختي و ناكرده ترك سر



نتوان نهاد پاي به خلوت سراي ما



اين عرصه نيست جلوه گه روبه و گر از



شيرافكن است باديه ابتلاي ما



عزت نفس



سردار كربلا معنا بخش واژه هاي عزت و اسرافرازي است، اسلام گذشته از مفاهيم و درس هاي عالي، اسوه ها را در ميدان عمل نشان مي دهد واين يكي از رموز برتري اين مكتب است .



قرآن، عزت و مناعت را ويژه خدا و رسول و مؤمنان مي داند:



ان العزة لله و لرسوله و للمؤمنين: عزت مخصوص خدا و رسولش و مؤمنان است، يعني مؤمن، حق ندارد خودش را خوار و ذليل سازد .



حضرت امير عليه السلام در وصيت به امام حسن عليه السلام فرمود: «اكرم نفسك عن كل دنية» از هر پستي، جانت را برتر و گرامي تر بدار، و باز سفارش فرمود: المنية ولا الدنية .



حضرت صادق عليه السلام نيز مي فرمايد: و نااميدي از آنچه در دست مردم است، مايه عزت مؤمن در دينش است: «والياس مما في ايدي الناس، عز للمؤمن في دينه ».



بسياري از خواهش ها، ذلت آور و حقيركننده است، عاشورائيان در سخت ترين حالات، دست نياز به سوي ديگران دراز نكردند . صاحبنظران گويند: با آن همه محدوديت كه براي كاروان امام عليه السلام ايجاد شد، طبيعي بود كه ازنظر مواد غذايي نيز در مضيقه و مشكل باشند و دست كم بعد از غارت خيمه ها و آتش زدنها، چيزي نداشتند ولي كسي نديد كه حتي يكبار سربازان كربلا يا يكي از بازماندگان عاشورا، از دشمن غذا بخواهد .



بديهي است فرياد العطش، اگر باشد ناظر به تبليغات مظلومانه است، تا دشمن نگويد اگر مي دانستيم آب مي داديم از طرفي، آب خواستن در عرف هيچ ملتي عيب نيست و با عزت نفس منافات ندارد .



گذشته از اينها در گذر از كوچه هاي كوفه، برخي قدري نان و خرما و گردو به كودكان مي دادند اما ام كلثوم با مشاهده اين منظره، نهيب زد: اي كوفيان، صدقه بر ما حرام است . او نان و خرما را از دست و دهان كودكان درآورد و بر زمين انداخت . اين است مكتبي كه ابوالفضل در آن پرورش يافته و پرچمدار سربازانش شده است .



اشك علي عليه السلام



زينب كبري مي پرسد: پدر، نام و كنيه برادرم چيست؟ حضرت امير عليه السلام مي فرمايد: نامش عباس، كنيه اش ابوالفضل، والقابش بسيار است: ماه بني هاشم و سقا و . . .



زينب: پدر در نام «عباس » نشاني از شجاعت و جوانمردي و در كنيه ابوالفضل، نشاني از شهامت و تفضل و در لقب «ماه بني هاشم » نشاني از جمال و زيبايي است ولي لقب «سقا» چرا؟ مگر شغل برادرم آب آوردن است!



پدر: نه دخترم، كار او آب دهي نيست بلكه او عشيره و بستگان خود را آب مي دهد (تشنگان اهل بيت در كربلا) اشك از ديدگان زينب جاري شد ولي پدر فرمود: گريه نكن تو را با او رابطه و كاري هست . . . .



عبد مناف را ماه بطحا، عبدالله (پدر پيامبر اكرم) را ماه حرم، و عباس را ماه بني هاشم و ماه عشيره مي ناميدند.



از كتب تاريخي بدست مي آيد كه در جنگ صفين حضرت ابوالفضل حضوري شجاعانه داشته او همچون بازويي براي برادرانش بود وهنگامي كه آب فرات به اشغال معاويه درآمد و سپاه علي عليه السلام از آن محروم و ممنوع شد، يكبار سواران براي آزادي آب عملياتي انجام دادند، ولي موفق نشدند، براي بار دوم امام حسين عليه السلام حمله كرد و توانست آب را آزاد كند .



برخي مورخان عقيده دارند، عباس هم در اين پيروزي سهم مهمي داشت . در اين موقعيت برخي به امام پيشنهاد كردند مقابله به مثل شود و به سپاه معاويه اجازه استفاده از فرات ندهند اما بزرگواري حضرت امير عليه السلام مانع پذيرش اين پيشنهاد شد و به معاويه خبر داد بياييد از آب استفاده كنيد . . . .



در يكي از روزهاي صفين اين حادثه عجيب روي داد: جواني كه بر صورت خود نقاب زده بود، در برابر معاويه قرار گرفت و مبارز طلبيد، چنان آثار شجاعت و هيبت از وجود او آشكار بود كه احدي از شاميان جرات اين كه با او نبرد كند را در خود نمي يافت . معاويه كه در تنگناي مخوفي گرفتار شده بود، به مردي به نام «ابن شعثا» دستور داد شتاب گيرد و با جوان ناشناس به نبرد پردازد، او در پاسخ معاويه گفت: مردم مرا با ده هزار سوار برابر مي شمارند، چگونه مرا به اين جوان مامور مي كني؟



معاويه گفت: چه كار خواهي كرد؟ گفت: مرا هفت پسر است، يكي از آنها را به جنگ وي مي فرستم، تا كارش را تمام كند .



سپس يكي از فرزندانش را به جنگ فرستاد، طولي نكشيد كه فرزند ابن شعثا از پاي درآمد . ابن شعثا فرزند ديگرش را فرستاد . او نيز كشته شد ساير فرزندانش نيز يكي پس از ديگري به ميدان آمدند و كشته شدند . ابن شعثا ناچار شد كه خود به جنگ جوان ناشناس بيايد، هنگامي كه با وي روبرو شد، گفت: فرزندانم را كشتي؟ ! به خدا سوگند، پدر و مادرت را به عزايت مي نشانم، در جنگ تن به تن، لحظاتي زد و خوردها و كشمكش ها به طول انجاميد، ولي سرانجام، جوان ناشناس، او را دو نيم كرد . همه از شجاعت و دلاوري جوان ناشناس در شگفت بودند . در اين وقت، اميرالمؤمنين عليه السلام به جوان ناشناس دستور داد كه بازگردد، او بازگشت و نقاب از چهره اش برداشت، اميرالمؤمنين پيشانيش را بوسيد و همه فهميدند كه او ماه بني هاشم عباس است .



اين كه حضرت ابوعبدالله عليه السلام ابوالفضل را پرچمدار كربلا كرد، به تنهايي، شجاعت، رشادت و كفايت وي را اثبات مي كند . آري مسلما ابوالفضل اولويتهايي را داشت كه حضرت او را بر ديگران مقدم كرد .



«شجاعت » در اخلاق ارسطو، حد اعتدال و توازن بين صفت جبن و تهور است . شخص شجاع، از هرگونه افراط و تفريطي بر كنار و كاملا متين و استوار است و در برابر حوادث ترسناك مقاومت مي كند و هيچ جا از خود ضعف و زبوني نشان نمي دهد .



پدر و مادر او هر دو شجاع و از تبار پهلوانان بوده اند گرچه نمي شود مولي علي عليه السلام را جز با انبيا و اوليا مقايسه كرد ولي طايفه و قبيله پدري و مادري عباس در ميان عرب، از نظر رشادت ممتاز و درخشان است .



او راه و رسم دلاوري و نبرد را در مكتب پدر آموخت و در صفين و جمل و نهروان پرورش يافت . كربلا نمايشگاه دليري و دلاوري اوست و عباس در آن جا، انگشت نما و اسطوره و اسطوانه مقاومت شد . با حضور او، رشادت شجاعان لشكر كفر در هم فرو ريخت و پا در گل شد وحشت و ترس بر دل آنان خيمه زد و باد لرزه اندامشان را به هر سو كشاند . و عفريت مرگ برسرشان سايه افكند .



عصمت عباس عليه السلام



عصمت مراتبي دارد كه بالاترينش براي چهارده معصوم و ساير مراتبش براي ساير انبيا، اوليا و اوصيا عليهم السلام است . هيچ كسي دليلي نياورده است تا بتواند در عصمت حضرت عباس خدشه وارد سازد ولي تاييدات فراواني بر پاكي و طهارت آن حضرت وجود دارد . از قبيل:



شهيد مطهري قدس سره: امام حسين عليه السلام به برادرش عباس مي گفت: عباس جانم، جان من به قربانت، بنفسي انت و اين تعبير خيلي مهم است، زيرا عباس حدود 23 سال از امام كوچكتر بود، و از نظر سني و تربيتي حضرت به منزله پدر ابوالفضل به شمار مي رفت . . . .



حضرت صادق عليه السلام تعبيرات بسيار والايي در باره آن حضرت و در زيارتش دارد از جمله:



خدا لعنت كند مردمي را كه حرمت تو را حفظ نكردند و با كشتن تو به اسلام بي حرمتي شد .



«لعن الله امة استحملت منك المحارم، و انتهكت في قتلك حرمة الاسلام »



آيا كسي كه با كشتنش، حرمت اسلام از بين مي رود، فردي عادي است؟ و سومين نشانه، سخن امام سجاد عليه السلام است كه مي فرمايد:



«وان لعمي العباس منزلة يغبطه عليها جميع الشهداء يوم القيامة »



آيا مي شود شهيدان و الامقام، مقام كسي را آرزو كنند كه عصمت نداشته باشد؟



ايمان سردار



اوصاف متعالي، گاهي اكتسابي است و گاهي ذاتي و ارثي، قمر بني هاشم با هر دو بال، بر فراز فضاي فضيلت ها پرواز مي كرد زيرا هم عصاره و ثمره و سر شخصيتي است كه مي فرمايد:



لو كشف الغطاء ما ازددت يقينا: اگر پرده ها پس رود، يقينم را افزايش نمي دهم، يعني به درجه ي عالي رسيده ام .علي عليه السلام هنگامي كه بشارت شهادتش را از پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم (در خطبه ي شعبانيه) شنيد، خوشحال شد و پرسيد: افي سلامة من ديني؟ آيا با ايمان سالم و كامل خواهم رفت؟ و پنجاه سال بعد عطر همان گل در فضاي كربلا با فرياد شعارهاي ابوالفضل فضا را معطر كرد كه مي فرمود: «اني احامي ابدا عن ديني، وعن امام صادق يقين . . . .»



مقام عبوديت عباس عليه السلام



يكي از بهترين القابي كه امام صادق عليه السلام به او داد، «عبد صالح » است كه هم مقام بندگي و عبوديت را مي رساند و هم او را در رديف صالحان قرار مي دهد . قرآن كريم هم چنين شخصيتي را در خط صراط مستقيم و صراط كساني كه مورد انعام الهي هستند و در آيه اي ديگر آنان را در رديف انبيا معرفي مي فرمايد: «من يطع الله و الرسول فاولئك مع الذين انعم الله عليهم من النبيين و الصديقين و الشهداء والصالحين و حسن اولئك رفيقا»



عبوديت، يعني خرد كردن بت خودپرستي و انانيت، يعني كمال معرفت و خودسازي، مقامي كه سكوي پرش همه ي انبيا و اولياست، اول بايد شخصي به مقام بندگي برسد تا لايق دريافت منصب نبوت و رسالت و عصمت و امامت شود . در اصول كافي و تفسير نورالثقلين ذيل «ما آتاكم الرسول فخذوه و مانهاكم عنه فانتهوا» روايات فراواني وارد شدهكه مضمون برخي چنين است: اول بايد بندگي و خودسازي باشد و آن گاه كه اين درجه حاصل شد، منصب هايي چون نبوت و . . . داده مي شود . پشتوانه ي اصلي اين مناصب، مقام بندگي است كه انسان را تحت تدبير و تربيت الهي قرار مي دهد و به اصطلاح انسان تحت ولايت الهي قرار مي گيرد . «الله ولي الذين آمنوا» پس پيامبران ابتدا به لقب «عبد» مشرف مي شوند و بالاترين لقبي كه در نماز به پيامبر اكرم مي گوييم بندگي است: واشهد ان محمدا عبده و رسوله » قرآن هم بارها حضرت را به صفت بندگي مفتخر فرموده است مثل: «سبحان الذي اسري بعبده ليلا من المسجد الحرام الي المسجد الاقصي الذي باركنا حوله لنريه من آياتنا»



اگر مقام عبوديت از ارجمندترين امتيازاتي نبود كه بنده، به آن متصف مي شد، خداوند به انبيايش اين مدال افتخار را نمي داد .



اعطا مقام عبوديت به ساير پيامبران:



«و اذكر عبدنا داود ذاالايد انه اواب ».



و به ياد آر بنده ي ما داوود را، كه صاحب اقتدار بود و بسيار انابه و توبه داشت .



«واذكر عبادنا ابراهيم و اسحق و يعقوب اولي الايدي و الابصار» .



و به ياد آور بندگان ما ابراهيم و اسحاق و يعقوب را كه صاحب اقتدار و بصيرت بودند . با توجه به جايگاه عبدالله بودن در قرآن به اين مطلب مي رسيم كه خطاب امام صادق عليه السلام به حضرت اباالفضل عليه السلام با عنوان عبد صالح تا چه حد داراي اهميت است .



شجره طيبه



در دين اسلام از نظر حقوقي همه ي افراد جامعه يكسان هستند و روابط فاميلي مايه ي بهره مندي از مزاياي بيشتر يا موجب تضييع حقوق نمي شود ولي مسئله توارث و تربيت، در سازندگي ويژگي هاي روحي هر فرد تاثير بسزا دارد، خصوصا اگر به جهتي خانداني مورد توجه الهي باشند .



براي تبيين اين نكته كافي است به صدر زيارت جامعه (السلام عليكم يا اهل بيت النبوة) توجه شود .



همچنين است آيه شريفه ي مباهله كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم علي عليه السلام را جان خود مي خواند (وانفسنا و انفسكم)، همچنين حديث مشهوري كه در دعاي ندبه منعكس شده است: (انا و علي من شجرة واحدة و ساير الناس من شجر شتي) و آخرين فراز خطبه ي شعبانيه ي حضرت رسول صلي الله عليه وآله وسلم كه مي فرمايد: «من و تو از يك نور آفريده شده ايم با اين تفاوت كه من نبي هستم و تو وصي هستي .»



از نظر تربيت در دامن پاكان تنها به اشارتي اكتفا مي كنيم . تكفل زكريا براي حضرت مريم از فضايل آن حضرت است كه «قرآن كريم » يادآور مي شود، «و كفلها زكريا كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا» .



قرآن كريم در ميان برگزيدگان به چند «خاندان » تصريح مي كند و فرمايد: «ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم وآل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض » .



حضرت اباالفضل العباس عليه السلام شاگرد چهار امام است: پدرش، علي، برادرانش امام حسن عليه السلام و امام حسين عليه السلام و برادرزاده اش حضرت سجادعليه السلام .



چگونه مي توان شاگرد چهار امام بود و از تاثير طهارت محيط در پرورش خود بهره اي نبرد؟



به بياني ديگر، قرابت جسمي مهم نيست ولي خويشاوندي روحي و پيوند جانها مهم است كه پيامبرصلي الله عليه وآله وسلم مي فرمايد: (السلمان منا اهل البيت).



اين كه برخي به صرف صحابه بودن آن همه اهميت مي دهند، بدين لحاظ است كه برهه اي يا چند روزي محضر حضرت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم را درك كرده است . حال آن كه اين كجا و پرورش در بوستان طهارت وعصمت كجا .



حضرت اميرعليه السلام كه در اوج آسمان معرفت و فضيلت قرار دارد، به خاندان و فرزندانش مي بالد و در روز شوري مي فرمايد: «انشدكم بالله هل فيكم احد مثل الحسن والحسين ابني رسول الله و سيدي شباب اهل الجنة غيري؟»



باز وقتي با فخر فروشي هاي شجره ي خبيثه ي اموي و معاويه روبه رو مي شود خاندانش را معرفي مي كند و دستور مي دهد با سرودن اشعاري پاسخ او و آنها را بدهند:



× × ×



و سبطا احمد ولداي منها



فايكم له سهم كسهمي؟



فويل ثم ويل ثم ويل



لمن يلقي ادركه له بظلمي



در ميان خواهرانش، حضرت زينب وجود دارد كه فخر زنان جهان است . كسي كه حضرت سجادعليه السلام در وصفش مي فرمايد: «عالمة غير معلمه و فهمة غير مفهمه، او دانايي است خود جوش كه به تعليم ديگران دانا نشد و خوش فهمي است كه ديگران به او نمي فهمانند . او يادگار امام مؤمنان نايب امام حسين عليه السلام، قافله سالار كربلا بود .



مادرش نيز زني با معرفت و بزرگوار بود . و نسب شناس عرب (عقيل) درباره اش مي گفت: «ليس في العرب اشجع من آبائها ولاافرس » در ميان عرب، شجاعتر و دليرتر از نياكان او كسي نيست. نامش فاطمه، دختر حزام بن خالد است .



معرفت مادر



وقتي به سراي علي قدم نهاد، ام البنين نبود، با نام فاطمه او را صدا مي زدند، ناگاه متوجه شد، هر بار نام فاطمه مطرح مي شود، خاطره حضرت زهراعليها السلام براي حضرت علي عليه السلام و فرزندان او تداعي مي شود، از اين رو سفارش كرد او را مادر فرزندان (يعني حسنين و زينبين عليهم السلام) بخوانند . او همواره براي فرزندان زهرا همچون مادري مهربان بود . فرزندان فاطمه نيز او را گرامي مي داشتند، هنگامي كه زينب (س) از سفر اسارت برگشت، به زيارتش شتافت و او را به خاطر شهادت چهار پسرش تسليت گفت . در آغاز اين ديدار ام البنين ابتدا سراغ حسين را گرفت كه اين خود نشاني است از معرفت اين مادر .



شادي در آغوش غم



روزي ام البنين مشاهده كرد كه حضرت علي عليه السلام عباس را بر زانوي خود نشانده و دستهاي كوچكش را مي بوسد و مي گريد او نگران شد خدايا مگر اين پدر مهربان در دست و بازوي فرزندم نقص و عيبي ديده كه به گريه در آمده است؟ لحظه ي حساسي بود، مادري دلسوز با دنيايي از اميد و آرزو و با چنين صحنه اي مواجه شده بود، اما اميرالمؤمنين عليه السلام به مادر اطمينان داد كه دستان كودك عيبي ندارد . و آنگاه از حوادث آينده از جمله واقعه اي كه در كنار نهر علقمه به وقوع مي پيوست، پرده برداشت .



آن روز در خانه ي امامت شيوني به پا شد و همه گريه سر دادند اما هنگامي كه حضرت، ام البنين را مطمئن ساخت كه جدا شدن دستان حضرت عباس در راه ياري دين است و او در پيشگاه خدا مقامي والا دارد . و در مقابل دو دستي كه در راه خدا بريده مي شود، خداوند به او، مانند جعفر طيار دو بال مي دهد تا همراه فرشتگان به پرواز درآيد، قلبش آرام گرفت و شادمان شد .



ايثار ابوالفضل عليه السلام



او در كنار امامش، گويي در سايه ي آفتاب بود و امام را مظهر صفات و اراده ي الهي مي دانست و خويش را فاني در راه امامت مي ديد .



چنانكه امام صادق عليه السلام در زيارتش خطاب به او مي فرمايد: «اشهد تك بالتسليم و التصديق، و الوفاء و النصيحة لخلف النبي المرسل شهادت مي دهم كه نسبت به جانشين رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم تسليم بودي، حضرتش را تصديق نمودي، و در شان وي وفا ورزيدي و خيرخواهي كردي» .



تعبير قرآن كريم از امام عليه السلام چنين است: «وجعلناهم ائمة يهدون بامرنا لما صبروا . . .» .



و خود مي فرمايد: «رضي الله رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين . . .».



اراده و خواست معصومان پايداري بر محور خواست الهي است و بدين جهت است كه «ان الله يرضي لرضا فاطمه و يغضب لغضبها» هر كه فاطمه زهراعليها السلام را بيازارد و خشمناك كند، خدا را خشمگين كرده است، زيرا فاطمه خود را در خواست خدا فاني كرده است و تصميم و اراده اش، جز مظهري از اراده ي الهي نيست .



حضرت عباس هم اراده ي خويش را در اختيار تام امامت مي بيند و همه ي هستي اش را تقديم امام مي كند و همين است معني ايثار و نثار ايثار يعني ديگري را بر خود مقدم داشتن . و جز امام حسين عليه السلام كه مظهر اراده ي الهي است چه كسي سزاوارتر؟ و ابو الفضل همه خواسته هاي خويش را محو اراده امام كرد لذا با وجود جنايات اموي ها در برابر حسين عليه السلام تسليم محض بود و دندان بر جگر مي نهاد .



از اين رو حضرت امام صادق عليه السلام خطاب به او مي فرمايد:



«اشهد لقد نصحت لله و لرسوله ولاخيك فنعم الاخ المواسي ».



شهادت مي دهم كه خيرخواهي كردي هم براي دين خدا هم براي فرستاده ي او و هم براي برادرت، پس تو چه نيكو برادري هستي كه مواسات كردي .



اگر نعمت ولايت، باعث اكمال دين استعباس گام بر قله ي كمال دين و تمام نعمت نهاد، آن هم در زماني كه اكثر مردم گرد گوساله هاي سامري سرگردان اند .



در همين زمينه قرآن كريم حدود 30 بار داستان ابليس را مطرح مي كند تا بگويد خودپرستي و انانيت مانع پذيرش ولايت وامامت الهي است .



حضرت باقرعليه السلام نيز در حديثي چنين مي فرمايد:



«لو ان عبدا صام و صلي و زكي و لم يات بالولاية ما قبل الله له عملا ابدا هر گاه بنده اي روزه بدارد و نماز بگذارد و زكات بپردازد ولي حق ولايت را به جا نياورد، هرگز خداوند كاري از او نمي پذيرد .



او غيرت، شجاعت و توان دشمن كشي بي برنامه، و هجوم گاه و بيگاه را داشت ولي بي اجازه ي امام، شمشير نمي زد پست فطرتي هاي بني اميه دلش را به درد آورد ولي چون امام سفارش مي كرد: «تو بمان، انت صاحب لوايي » صبر پيشه مي كرد و واست خويش را فراموش مي نمود تا اين كه در نهايت نزد حسين آمد و عرض كرد: «قد ضاق صدري و سئمت من الحياة رخدادهاي بي ادبانه ي دشمن، دل غيرتمند او را به درد آورده بود .



ولي با اين همه، تسليم فرمان امامش بود و بالاتر، آن كه او نتوانست سيراب شود و امامش عطشان بماند لذا هنگامي كه خود را به شريعه فرات رسانيد و كفي از آب برگرفت تا بنوشد، با ياد جگر تشنه ي حسين، آب را ريخت و گفت: «ما هذا فعال ديني » اين شيوه ي من نيست!



در شب عاشورا هم او اولين كسي بود كه به نداي ياري طلبي امام عليه السلام لبيك گفت .



مي گويند: همه ي شهيدان كربلا در آخرين لحظه، از دست رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم سيراب شدند جز ابوالفضل كه نخواست سيراب برود و حسين عليه السلام تشنه بماند و اين است رمز مقامي كه سايرين به آن غبطه مي خورند . همچنين در سه روزي كه در كربلا آب كمياب بود، قدري آب را سهميه بندي كردند ولي سه تن: امام، زينب و عباس عليهم السلام حتي از سهميه ي خويش استفاده نكردند.



هرگز تاريخ، چنين صميميت و صفايي نديده است و هرگز در قاموس انسانيت وفايي زيباتر از وفاي عباس ثبت نشده است . آري اوست اسوه ي ايثار و وفا و صفا و نثار و ايثار .



مسلم بود كه روز عاشورا، همه ي ياران ابوعبدالله عليه السلام به شهادت مي رسند، ولي ايثار ابوالفضل اجازه نداد كه برادران تني و كوچكترش (عبدالله، جعفر و عثمان) شهيد شدنش را ببينند و جگر سوخته و داغدار گردند از اين رو ترجيح داد آن گلها مقابل چشمانش پرپر شوند و اجر صبر بر شهادت و مقام معنوي خانواده ي شهيدان را كسب كند و آنان را پيش از خويش، در خون غلطان ببيند .



پيكر پاك



«لايمسه الا المطهرون ».



پيكر پاك پرچمدار كربلا را امام سجادعليه السلام به خاك سپرد . حضرت هنگامي كه براي تدفين شهدا به كربلا آمده بود، با اين كه به بني اسد اجازه داد در دفن شهيدان او را ياري كنند، ولي براي دفن امام حسين و حضرت عباس عليهما السلام به آنها اجازه ي مشاركت نداد، وقتي پرسيدند تو تنها چگونه مي تواني؟ فرمود: «ان معي من يعينني » با من كسي هست كه كمكم كند .(فرشتگان عالم غيب به ياريم مي آيند) .



به روايت صفار، در كتاب «بصائر الدرجات » اميرمؤمنان عليه السلام، جبرئيل و فرشتگان را مي ديد كه او را در غسل، كفن و دفن پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله وسلم ياري مي كردند، حسنين عليهما السلام نيز پيامبر و فرشتگان را مي ديدند كه آنها را در دفن پيكر پدرشان كمك مي كردند، امام حسين عليه السلام پيامبر و علي و فرشتگان را مي ديد كه او را در دفن جسد امام حسن عليه السلام كمك مي كردند، امام باقرعليه السلام نيز پيامبر و علي و حسنين عليه السلام و فرشتگان را براي همياري تدفين حضرت سجادعليه السلام مشاهده كرد

پاورقي

. دكتر شهيدي، قيام حسين عليه السلام، ص 161، شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 1، ص 307 .



. حجر/39 و 40 .



. عمدة الطالب، ص 323 و نفس المهموم، ص 332 .



. ابصار العين، ص 26 .



. حماسه حسيني، ج 2، ص 87 و 88 و سردار كربلا، ص 210 و 211 .



. حماسه حسيني، ج 2، ص 111 و 112 .



. ديوان نير تبريزي .



. بحار، ج 103، ص 39، ح 88 .



. بحار، ج 78، ص 84، ح 89 .



. اصول كافي ج 2، ص 148 .



. ارشاد مفيد، ج 2، ص 55، تاريخ طبري، ج 4، ص 278 و بحار، ج 45، ص 114 .



. محمد علي الناصري مولد العباس بن علي، ص 50 و 51 .



. قهرمان كربلا، ص 221 تا 228، نقل از كبريت احمر، ج 4، ص 24 و معالي السبطين و مناقب خوارزمي .



. قهرمان كربلا، ص 222، نقل از كبريت احمر، ج 2، ص 24 ولي طبق مشهور سن حضرت ابوالفضل كمتر از آن بود كه در جنگ صفين وارد ميدان شود .



. حماسه حسيني، ج 2، ص 116 .



. العباس، ص 132 .



. اشاره به حديث: الولد سر ابيه، فرزند نمايانگر اسرار پدر است .



. بحار الانوار، ج 40، ص 153، ح 54 .



. نساء/69 .



. اصول كافي، ج اول، باب تفويض، تفسير نورالثقلين، ج 5، سوره حشر، آيه 7 .



. اسراء/1 .



. ص/17 .



. ص/45 .



. آل عمران/37 .



. آل عمران/33 و 34 .



. خصال الصدوق، ج 2، ص 551، العباس، ص 95 .



. الاحتجاج، طبري، ص 180 و 181 .



. العباس، ص 127 .



. سردار كربلا، ص 229 - 230 .



. بحارالانوار، ج 44، ص 366، ح 2 .



. زيارت حضرت عباس عليه السلام .



. اشاره به آيه ي شريفه «اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي » ، سوره ي مائده، آيه ي 3 .



. اصول كافي، ج 2، كتاب الحجة .



. بحارالانوار، ج 45، ص 41 .



. پيشواي شهيدان، سيد رضا صدر، ص 322 .



. ارشاد مفيد، اعلام الوري .



. واقعه/79 .



. قهرمان كربلا، ص 120 .

علي مختاري