بازگشت

قيام عاشورا: بايدها و پيامدها


در اين مقاله سخن از ضرورت ها و بايدهاي مطالعاتي قيام امام حسين(ع) است؛ و اين كه بنا بر كدام بينش ها و روش هاي پژوهشي اي بايد قيام امام(ع) را بررسي نمود؟



بر اين اساس، نخست دو ديدگاه الهي (مابعدالطبيعي)، و انساني ـ تاريخي از يكديگر تفكيك و ملاحظات مربوط به هريك به اختصار بررسي شده است. در ديدگاه انساني ـ تاريخي نيز هشت بينش و روش مطالعاتي به اهل تحقيق و نظر پيشنهاد شده است.



در بررسي پيامدهاي قيام نيز به منظور پرهيز از طولاني شدن سخن، تنها به پيامدها و تأثيرات سياسي و خصوصا روان شناختي قيام پرداخته شده است.



واژه هاي كليدي: قيام عاشورا، بينش ها، روش ها، گزارش ها، بايدها، پيامدها.



درباره ي قيام عاشورا سخنان بسياري گفته و نوشته شده است. شايد به جرأت بتوان گفت كه كم تر رخدادي در تاريخ اسلام اين همه مورد بحث قرار گرفته است و اهل انديشه و نظر و قلم درباره ي آن، قلم فرسايي كرده اند؛ اما باز از هر كه مي شنويم و هر چه مي خوانيم حديث نامكرّر است. به راستي علت و رمز اين همه پيچيدگي چيست؟ آيا علت «اختلافات و تعارضاتي است كه در مدارك مربوط به اين مسئله وجود دارد و به همين جهت در تشخيص حقيقت اين قيام نظرهاي متضادي اظهار شده است؟» (صالحي نجف آبادي، ص4).



البته جاي ترديد نيست كه از اين واقعه و رويداد بزرگ و سرنوشت سازِ تاريخ صدر اسلام گزارش هاي موثق و قابل اعتمادي كه همه ي زمينه ها، اسباب، مقتضيات، علل و نيز تقدم و تأخر زمانيِ حوادث را به درستي و دقت منعكس كرده باشند در دست نيست؛ و از اين رو كار پژوهشگر امروزي، كه به ديده ي تحليل ـ و نه صرفا نقلي و روايي و وصفي ـ بدان مي نگرد، با مشكلات و موانعي جدّي و اساسي مواجه مي شود؛ امّا حقيقت آن است كه علت اين پيچيدگي تنها اختلافات و تحريفات و جعليات فراوان در اسناد و مدارك برجاي مانده از اين واقعه نيست. اگر چنين نقص هايي در مدارك مربوط به اين واقعه وجود نداشت، شايد امروزه ما مي توانستيم تنها به واقعيت تاريخي آن پي ببريم، نه به همه ي ابعاد و زواياي آن؛ زيرا تاريخ در نگاه نخست بر واقعيات عيني دلالت دارد و اين به معنا و مفهومِ روايي و نقلي و وصفي است و اتكاي صرف به اخبار و روايات افاده ي علم به معناي حقيقي نمي كند.



آنچه در مطالعات تاريخي (تاريخ انساني) اهميّت تام و تمام دارد اين است كه بدانيم با پديده اي تك بعدي و تك ساحتي به نام انسان مواجه نيستيم. مشكل اساسي در مطالعات مربوط به تاريخ انساني، آن است كه انسان گر چه موجودي مخلوق و محدود است، اما در محدوده ي جدول وجودي اش داراي ابعاد و جنبه هاي گوناگون است و به همين علّت خلاف ديگر پديده ها كه از ظاهري مادي و كمي با كنش هايي ثابت و يك نواخت در طول حيات خود برخوردارند، به دام و كمند كشف روابط علت و معلولي و قانونمندي هاي مادي و فيزيكي درنمي آيد. تفاوت انسان هوشمند و داراي اختيار و آزادي با ديگر پديده ها كه فاقد اين امتيازات هستند آن است كه جريان حوادث و حركت تاريخي اش قابل پيش بيني نيست و هرگز نمي توان به طور صريح و جزمي درباره ي علل و اسباب جريانِ حيات تاريخي اش احكام جبري و قطعي صادر كرد.



بنابر آنچه گذشت، بدون شك شناخت و بررسي تاريخ زندگاني و كنش ها و واكنش هاي شخصيت هايي روحاني كه از مرتبه ي احكام و مقتضيات جبري و غريزي نفس خود فراتر رفته، به توانايي ها و استعدادهاي مكنون در ضمير خود پي برده اند، نسبت به ديگر انسان ها، كه هم چنان در بند غرايزند و به مرتبه ي حيات مادي و موجود طبيعي نزديك ترند، دشوارتر و بسيار پيچيده تر است.



امام حسين(ع) به دور از هر باور فرقه اي يا وابستگي و تعصّب قومي، يكي از نخبگان همه ي فصول حيات بشري است. نخبه اي از نخبگان ديني و روحاني كه يكي از صحنه هاي شگفتِ تاريخِ انساني را آفريد. واقعه اي كه عقل را از درك اسرارش عاجز كرده و به زانو نشانده است.



بنابراين، مهم ترين عامل پيچيدگي شناخت واقعه ي عاشورا آن است كه رهبر اين قيام، شخصيتي است كه عشق و عقل، عرفان و برهان، ديانت و سياست، حقيقت و واقعيت، دنيا و آخرت، شور و شعور، شعر و شمشير، روح و تن، فكر و فقه، همه و همه را درهم آميخته و منشوروار از هر ضلع و زاويه اي تلألؤ و جلوه گري خيره كننده اي دارد. پيچيدگي روح و شخصيت او هزاران پيچ و تاب در قوه ي عقل و فهم شاهدان و همه ي كساني كه درباره ي قيام او گفته و نوشته اند درافكنده است.



نگارنده ادّعا ندارد كه اين مقاله بتواند با قيد و بند الفاظ، گره اي از اين معما را بگشايد، بلكه فقط كوششي است كه از كشش مهرِ آن شهيد فرزانه ي هميشه جاويد حاصل آمده است. اميد است كه در آينه ي جميل جمالش به تماشاي جلوه هاي جمال الهي بنشينيم.



دو ديدگاه و نگرش كلي در زمينه ي ضرورت قيام امام حسين(ع) ذهن پيروان و همه ي مسلمانان و به طور كلي پژوهشگران عرصه ي تاريخ و به ويژه تاريخ اسلام را به خود مشغول كرده است و هر يك طرف داران و مخالفاني دارد.



ديدگاه نخست منظر الهي (متافيزيكي) است. بر اساس اين ديدگاه خداوند چنين مقدَّر كرده بود كه امام با جمعي از پيروان و ياران صدّيق و مخلصش براي حفظ و نجات اسلام به شهادت برسند. مشخّصه هاي اين ديدگاه عبارت اند از:



الف) امام انساني است مافوق انسان، با ويژگي ها و خصيصه هاي علمِ مخصوص و عصمت، يا به تعبير روش تر، نظركرده ي الهي است.



ب) قيام عاشورا رويدادي فراتاريخي است؛ زيرا امام فراانسان است.



ج) قيام و شخصيت امام(ع) فراتاريخي و غيرقابل تحليل و كنكاش عقلي است.



د) تسليم و توكل و نهايتا نفي الگوگيري از قيام امام(ع).



ه·· ) امام(ع) مأمور عمل به تكليفي است كه خداوند تقدير كرده است؛ يعني شهادت و كشته شدن.



اين ديدگاه كه به طور سنّتي بر ذهن شيعيان سايه افكنده، عميق ترين و خطرناك ترين تحريف را از شخصيت امام(ع) پديد آورده است و آن حضرت با چنين ذهنيتي فقط و فقط مورد تقديس و تكريم و مدح و رثا قرار مي گيرد. تقديس و مدح و رثا و عزاداري با اين بينش، نه تنها رفتار پيروان آن حضرت، كه شخصيت آن امام را نيز واژگونه مي نماياند. عناصر حقيقت طلبي، معرفت جويي و آگاهي بخشي، ظلم ستيزي، عدالت طلبي، شورآفريني از سرِعشق و شعور، مبارزه با كج روي و انحراف و زر و زور و تزوير تا مرز شهادت و... از مراسم و مجالس عزاداري رخت برمي بندد؛ و درنتيجه قيام و شخصيت امام كارآمديِ خود را در جنبه هاي فكري، فرهنگي، اجتماعي، سياسي، عرفاني و... از دست مي دهد. ناگفته نماند كه با شكل گيري انقلاب اسلامي در ايران و روشنگري هاي خردمندانه ي حضرت امام خميني(ره) و انديشمنداني ديگر... افق هاي نويني در بررسي و رويكرد به قيام عاشورا گشوده شده است؛ افق هاي تازه اي كه در ديدگاه دوم به اختصار به آنها خواهيم پرداخت.



نگارنده قصد ندارد كه ديدگاه الهي درباره ي قيام عاشورا را مورد انكار و يا بي توجهي قرار دهد. اساسا انكار و حتي بي توجهي به منظر الهي در فهم و تحليل قيام عاشورا خواه ناخواه به ناديده انگاشتن روايات بسياري خواهد انجاميد كه، اگر صحت آنها به طور يقين مورد تأييد قرار نگيرد، جرح و تعديل اسناد و اثبات جعل و تحريفشان نيز دشوار است. رسول خدا(ص) و علي بن ابي طالب(ع) در روايات متعددي، نه فقط بنابر علم مخصوص نبوت و امامت، بلكه بر اساس درك عميقي كه از واقعيات زماني و مكاني خود داشتند، از كشته شدن امام حسين(ع) خبر مي دهند. تنها به ذكر اين كلام از علي(ع) بسنده مي كنيم كه هنگامِ برپا شدن هنگامه صفين وقتي از كوفه حركت كرد و به سرزمين كربلا رسيد آن حضرت توقف كرد و گريست و سپس فرمود:



هذا واللهِ مُناخُ ركابِهم، و مَوضِعُ مَنِيَّتِهم، فَقِيلَ له: يا أميرَالمُؤمنينَ ما هذا المَوضِعُ؟ فَقالَ: هذا كربلاءُ و يُقتَلُ فِيه قومٌ يَدخُلُونَ الجَنَّةَ بِغيرِ حسابٍ. ثُمَّ سَارَ و كانَ النّاسُ لايَعرِفُونَ تَأويلَ ما قالَ، حتّي كانَ مِن أمرِ الحسينِ بنِ علي(ع) و أصحابِه بِالطَّفِ ما كانَ، فَعَرِفَ حِينَئذٍ مَن سَمِعَ كلامَه مِصْداقَ الخبرِ فِيما أنْبَأهُم بِه؛ (شيخ مفيد، ج1، ص333) همين جا، به خدا، جاي خوابيدن مركب ها و موضع كشته شدن آنهاست. به او عرض شد: اي اميرمؤمنان اين جا چه جايي است؟ فرمود: اين جا كربلاست و گروهي در اين جا كشته خواهند شد كه بي حساب وارد بهشت شوند. اين سخن را فرمود و به راه افتاد و مردم معناي سخن آن حضرت را ندانستند تا جريان كربلاي حسين(ع) و يارانش پيش آمد؛ پس آن گاه آنان كه سخن اميرالمؤمنين(ع) را شنيده بودند صدق گفتار آن حضرت را دانستند.



چنين پيش آگاهي هايي تنها محدود به شهادت امام حسين(ع) نيست. پيش آگاهي هاي رسول خدا(ص) درباره ي كشته شدن علي(ع) و يا كشته شدن عمار ياسر به دست گروه ستمگر و فتح كاخ هاي كسري در بين النهرين و ايران و كاخ هاي قيصر در شام و... همه حكايت و دلالت بر چنين معنايي دارد كه امام حسين(ع) يا به دلالت اخبار نبوي و علوي و يا به طريق ادراك وجداني و اشراقي از شهادت خود كاملاً آگاه بود و نيك مي دانست كه نه با وجود سلطه ي متعصبانه ي اموي كه بر همه ي مقدّرات امور اسلام و مسلمين چيرگي يافته اند، اميد پيروزي هست و نه مي توان به علت روحيّات و فكر و فرهنگ قبيله ايِ حاكم بر همه ي بلاد اسلاميِ زير سيطره ي عرب، و از آن جمله كوفه، دل به دعوت و ثبات فكري و عملي آنان (مردم كوفه) خوش كرد و صرفا با اتّكا به آنان رهسپار كوفه شد. صحت اين مدّعا از آن جا برمي آيد كه اولاً، آن حضرت در طول خلافت پنج سال و سه ماهه ي برادرش، به خوبي از اوضاع اجتماعي، فكري، سياسي و... شهر كوفه آگاهي داشت؛ ثانيا، چگونه مي توان پذيرفت افرادي چون عبدالله بن عباس و محمد بن حنفيه و نيز شخصي شاعر، چون فرزدق، به آن حضرت هشدار دهند كه به كوفه نرو (طبري، ج4، ص290) و همه ي اهل نظر آن روزگار از اوضاع عراق و كوفه آگاهي كامل دارند و تنها ـ العياذ بالله ـ امام حسين(ع) ناآگاه است؟ امام حسين(ع) خود از همه ي آنان به شرايط آن روزگار آگاه تر بود و مهم تر آن كه آنچه را امام مي دانست آنان نمي دانستند و از آن غافل بودند و آن خطر بزرگي بود كه اسلام و مسلمين را تهديد مي كرد. عمق خطر آن بود كه با به خلافت رسيدن يزيد كه سمبل و نماد تمام نماي جاهليّت و فرهنگ شرك و كفر عربِ پيش از اسلام بود، اسلام و اسلاميت به يك باره رنگ مي باخت.



شايان ذكر است كه مسئله و خطر مهم، نه شخص يزيد، بلكه حاكميت يافتنِ جرياني انحرافي به نام «طلقاء» بود كه سرسخت ترين دشمنان اسلام و مسلمين بودند و بيست و يك سال تا فتح مكه در برابر اسلام ايستادگي كردند و سرانجام نيز پس از غلبه ي نظامي ـ سياسي پيامبر(ص) بر مكه در رمضان سال هشتم هجري، قريشِ باقي مانده بر شرك و كفر و اشرافيت قبيله اي، از سر ترس و يا طمع (سياست تأليف قلوب) به اسلام درآمدند و رسول خدا(ص) آنان را طلقاء (جمع طليق)، يعني آزادشدگان ناميد، تا هويت و چهره ي واقعي آنان در آينده ي جامعه ي اسلامي گم نشود؛ و از آن جا كه تاريخ و رويدادهاي تاريخي كلّيّتي به هم پيوسته اند، زمينه هاي شكل گيري قيام عاشورا را بايد از سقيفه جست وجو كرد و اصلي كه به ناحق در آن جا بنا نهاده شد و مسير تاريخ اسلام را چنان رقم زد كه فاطمه ي زهرا(س) غمگنانه از دنيا به جوارِ رضوان خداوند شتافت؛ علي(ع) عمرش را سوگمندانه و غريبانه سپري كرد و سرانجام به دست جريان انحرافيِ ديگري به نام خوارج به شهادت رسيد؛ امام حسن(ع) از سرِ اجبار و اضطرار تن به صلح داد و امام حسين(ع) براي دريدن نقابِ نفاق از چهره ي شرك و كفري كه به نام اسلام بر مسند خلافت و جانشينيِ رسول خدا(ص) تكيه زده بود، آگاهانه و آزادانه تن به شهادت داد؛ بنابراين، خطر اصلي براي اسلام و مسلمين شخص يزيد نبود، بلكه خطر جرياني به نام طلقاء بود كه يزيد پس از پدرش نماد و سمبل كامل آن به شمار مي رفت و امام حسين(ع) ضرورت قيام برضد اين جريان را نيك دريافته بود و مي دانست كه كشته خواهد شد، هم چنان كه از پدر و جدّش شنيده بود. ذكر دو روايت زير در آگاهي امام به شهادتش تأييد بيش تري خواهد بود.



زماني كه امام(ع) مي خواست از مدينه بيرون رود، ام سلمه، همسر پيامبر(ص)، به ايشان عرض كرد:



لاتَخْرُجْ إلي العراقِ فَقَدْ سَمِعْتُ رسولَ اللهِ(ص) يَقولُ: يُقْتَلُ ابْنِي الحسينُ بأرضِ العراقِ.



و امام در جوابش فرمود:



إنِّي و اللّهِ مَقتُولٌ كَذلكَ و إنْ لَمْ أخْرُجْ إلي العراقِ يَقتُلُونِي ايضا (موسوعة كلمات الامام الحسين، 293).



امام(ع) به برادرش محمد بن حنفيه در مكه فرمود:



أتانِي رسُولُ اللهِ بَعْدَ ما فارَقْتُكَ فَقالَ: يا حسينُ اُخْرُجْ فَإنَّ اللّهَ شَاءَ أنْ يَراكَ قَتِيلاً (همان، 329).



براي پرهيز از طولاني شدن كلام، تفسير ديگري از ديدگاه نخست را در بررسي منظر دوم، يعني منظر انساني ـ طبيعي عرضه خواهيم داشت.



منظر دوم منظر انساني ـ طبيعي است. كليت و مشخصه هاي اين ديدگاه عبارت اند از:



الف) امام ماهيت و هويتي انساني دارد، اما انساني مافوق و در عين حال، تاريخي (نظريه ي نخبگي) و قابل بررسي.



ب) قيام ماهيتا رويدادي تاريخي و قابل مطالعه و تحليل تاريخي است.



ج) تحليل قيام در چهارچوب جدول حيات فردي و جمعيِ انساني صورت مي گيرد.



د) شخصيت و قيام امام بر دو محور و دو خصيصه ي ذاتي انسان، يعني آگاهي و اختيار قرار دارد.



ه·· ) از شخصيت و قيام امام مي توان الگوگيري نمود؛ چون از منظر انساني ـ طبيعي قابل بررسي است.



نخست بايد يادآور شويم كه نگريستن به شخصيت و قيام امام حسين(ع) از اين منظر، نه تنها از شأن و مرتبت والاي آن حضرت و قيامش نمي كاهد، كه شايد سيماي حقيقي امام و حركت او را بهتر بشناساند.



از آن جا كه شخصيت امام ماهيتي طبيعي و انساني دارد، قيام آن حضرت و فلسفه، انگيزه ها، اهداف، فرايند و تأثيرات و پيامدهاي آن نيز بايد در چهارچوب جدول حيات فردي و جمعي انسان مورد بررسي و تحليل قرار گيرد، نه خارج از اين چهارچوب؛ زيرا خارج ساختن امام از دايره ي بررسي حيات طبيعي و انساني بزرگ ترين تحريف را در پي دارد و دريچه ي تجزيه و تحليل علمي و معرفت شناسانه ي آن را مي بندد. شايد همين نوع نگاه مقدس مآبانه، كه خود انحرافي در انديشه و عقل بشري است، سبب شده باشد كه ما شيعيان نگاه كاركردگرايانه به زندگاني انبيا و اولياي الهي نداشته باشيم و ـ با وجود محبت زايدالوصفي كه به آن بزرگواران داريم ـ به سبب فقدان يا ضعف معرفتي به آنان، نتوانسته ايم از آنان الگويي مؤثر و سازنده و كارآمد در همه ي جنبه هاي حيات فردي و جمعي خود به دست آوريم.



اگر اين منظر را در مطالعه و بررسي قيام امام حسين(ع) بپذيريم، ناگزير بايد تبعات و پيامدهاي آن را نيز بپذيريم. نخستين پيامد پذيرش اين ديدگاه آن است كه از نظريه پردازي و فرضيه سازي براي راه بردن به شناخت ابعاد مختلف قيام ابا نكنيم و نظريه را با نظريه و فرضيه را با فرضيه پاسخ دهيم.



الگو و طرح مطالعاتي در بررسي قيام عاشورا



قيام عاشورا را بايد با تنوع بينش ها و روش هاي علمي بررسي نمود. متأسفانه بسياري از نوشته هاي مربوط به قيام امام حسين(ع) فاقد روشمندي بينش علمي اند. نه فرضيه ي مشخصي، نه مجهول معيني و نه هدف و ضرورت به خصوصي را در نظر دارند؛ و ملامت بارتر اين است كه از روش مطالعاتي و تحقيقاتيِ مربوط به حوزه ها و رشته هاي تخصصي بي بهره اند. در اين گونه آثار همه چيز به چشم مي خورد، جز حرف و سخن نو و به قول خواجه حافظ، جز فكرِتر. تكرار مكرّرات در اين آثار، رغبت خواندن را از خواننده مي گيرد؛ بنابراين، در بررسي قيام امام حسين(ع) بايد از بينش و روش علمي مشخص و تعريف شده اي پيروي كرد و به اصول و مبانيِ اخلاق علمي پايبند بود؛ همچون: حقيقت جويي، پرهيز از تعصب و جانب داري، تلاش براي درك واقع و نه حملِ پيش فرض ها و معتقدات خود بر موضوع و واقعيت مورد تحقيق، امانت داري در بهره گيري از منابع قديم و جديد، تحمّل نقد علمي ديگران، پرهيز از تنگ نظري و... .



در اين مطالعات هشت بينش و روش زير در خور توجه است:



1 ـ بينش و روش روايي.



2 ـ بينش و روش فلسفه ي تحليلي تاريخ.



3 ـ بينش و روش فلسفه جوهري تاريخ.



4 ـ بينش و روش ديني (و فقهي).



5 ـ بينش و روش سياسي.



6 ـ بينش و روش جامعه شناسي تاريخي (مردم شناسي).



7 ـ بينش و روش روان شناسي.



8 ـ بينش و روش عرفاني.



بنابر هريك از بينش ها و روش هايي كه برشمرديم، فرضيات، پرسش ها، روش ها، اهداف و ضرورت هاي خاصي مطرح مي گردد. كه در اين جا صرفا براي گشودن افق هايي تازه به اختصار، به بيان فرضيات و پرسش ها و ... درباب هريك خواهيم پرداخت.



1ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش روايي: بر اين اساس بايد درباره ي قيام امام(ع) كتاب شناسي و نيز مأخذشناسي جدّي اي صورت پذيرد. اساس استوار و نيرومندي را براي مطالعات و تحقيقات بعدي فراهم مي آورد. كتاب شناسي و مأخذشناسي با روش نوين از ضروريات مهمي است كه مورد غفلت جدّي قرار گرفته است. هنوز روايات و اخبار سره از ناسره تفكيك نشده اند. هنوز رواياتي كه از حاضران و شاهدان در جريان قيام اخذ شده اند و رواياتي كه مآخذ ديگري داشته اند از هم متمايز نيستند؛ خصوصا سهم بازماندگان خاندان امام در نقل و گزارش صحيح ماوقع روشن نيست.



براين اساس، هريك از كتاب هاي نگاشته شده درباره ي قيام امام(ع) بايد از طرق مختلف رجالي، درايتي، علم علل، مطابقه و مقايسه ي روايات با يكديگر، تطبيق روايات با قراين و شواهد عقلي، طبيعي و مقتضيات تاريخي ارزيابي شوند؛ و كسي قادر به انجام چنين پژوهشي است كه با فن كتاب شناسي و مكاتب و روش ها و بينش ها و نيز انواع تاريخ نگاري آشنايي داشته باشد.



2ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش فلسفه ي تحليلي تاريخ: بنابر اين بينش و روش مفاهيمي چون گذشته، حال و آينده و انواع برداشت ها و تبيين هاي موجود درباره ي تاريخ، نظير تبيين هاي قانونمند، عقلاني، علّي و روايي و مسائلي چون: مورخان چه چيزي را شواهد، مدارك يا تبيين تلقي مي كنند و آيا نتايج و دستاوردهاي آنان واجد حقيقت عيني است يا خير؟ و آيا داوري هاي اخلاقي درباره ي شخصيت هاي تاريخي وظيفه ي مورخ است يا خير، بررسي مي شود (نوذري، ص23ـ25). به طور كلي در اين بينش و روش دو نوع نگاه و رويكرد را بايد از هم تفكيك كرد: يكي رويكرد ارزشي و يا نگاه باورمندانه به دين و كنش هاي ديني و از آن جمله قيام امام حسين(ع) است. كه منظري درون ديني دارد. ديگري رويكرد معرفت شناختي است كه منظري بيرون ديني دارد. بنابر اين رويكرد پژوهشگر نه از موضع ارزشي كه از موضع معرفت شناختي به قيام امام حسين(ع) مي نگرد و در قدم اول درصدد آن است كه اثبات كند آيا موضوع قيام امام حسين(ع) و به طور كلي پديده ي دين، دانش و معرفت است و ارزش معرفتي دارد يا خير؟



از آن جا كه در فهم و داوري مطابقِ با واقع در مطالعات تاريخي اختلاف آراي بسياري وجود دارد، وظيفه ي كارشناس و متخصص كارآمد علم تاريخ اين است كه بتواند بنا بر مباني و اصول و روش هاي علمي، تحليل و داوري خود را از رويدادها قابل دفاع عقلي و علمي (معرفتي) بنمايد؛ به عنوان مثال، يكي از پرسش هاي اساسي در ارتباط با قيام عاشورا اين است كه چرا امام حسين(ع) عراق و كوفه را براي قيام برگزيد و حج را در مكه به عمره تبديل كرد و رهسپار آن ديار شد؟ چرا در مدينه يا مكه يا بنا به پيشنهاد عبداللّه بن عباس (دينوري، ص224) به يمن نرفت؟ سطحي ترين پاسخ اين است كه امام دعوت مردم كوفه را اجابت كرد؛ از اين رو رهسپار اين شهر شد، زيرا امام مي بايست بر مردم كوفه و نيز در محكمه ي تاريخ حجت را بر همگان تمام كند تا بعدها مدعي نشوند كه «اگر امام به نداي آنان پاسخ مثبت مي داد مي توانست به تشكيل حكومت ناب ديني اميدوار شود و بني اميه يا طلقاء و لعناء را از اريكه ي قدرت به زير كشد». اما بعد چنين نشد و امام به شهادت رسيد. اين پاسخي است ساده و سطحي كه قطعا دركِ واقع بينانه اي از شخصيّت و حركت امام به ما نمي دهد.



ايراد اساسي به پاسخ ساده و سطحي فوق اين است كه نمي توان از اين معنا غفلت ورزيد كه به هرحال امام لااقل چون ديگر مردان سياست آشناي آن روزگار، مانند عبداللّه بن عباس و يا فرزدق، به اوضاع و شرايط فكري و روحي و زمينه هاي اجتماعي ـ سياسي كوفه آشنا و آگاه بود. شهري كه او بيش از پنج سال در خلافتِ ناكامِ پدر و برادر بزرگوارش در آن زيسته بود و از نزديك با فضاي فكري، فرهنگي، سياسي و ... آن آشنا بود؛ بنابراين، نمي توان امام را ـ العياذ باللّه ـ شخصيتي پنداشت كه از سرِ ساده نگري به دعوت و وعده هاي مردم كوفه دل خوش كرده و بعد هم در دامِ فريب تذبذب فكري و رواني آنان گرفتار آمده و لاجرم به كشته شدن خود و ياران و نيز اسارت خاندانش تن داده باشد.



به نظر نگارنده، يكي از مهم ترين دلايل انتخاب عراق و شهر كوفه براي قيام، آن بود كه اولاً بذر انديشه هاي تشيّع در آن جا پاشيده شده بود و مناسب ترين شرايط را براي قيام داشت و ثانيا بين النهرين (يا عراق) به مركزيت شهر نوبنياد كوفه، به تعبير علي بن ابي طالب(ع)، محل گردآمدن رجال و اموال بود (ر.ك: ابن اعثم، ج1، ص447)؛ يعني عراق و كوفه مركز ثقل حيات اجتماعي و تنوع قومي و نيز مركز ثقل حيات اقتصادي براي مسلمانان بود. مهم تر از مركزيت اجتماعي و اقتصادي عراق، اين سرزمين كانون ديرپاي حيات ديني، فرهنگي، علمي و محل تلاقي و آميزش نحله ها و تضارب آراي پيروان مختلف اديان و مذاهب وميراث دار فرهنگ و تمدن ساساني بود كه بر شكل گيري فرهنگ و تمدن اسلامي سهم شاياني داشت؛ بنابراين شايد به اين دليل بود كه امام حسين(ع) برخلاف ديگران، چشم به افق هاي دور دوخته بود. او خود بهتر از ديگران مي دانست كه نمي توان به دعوت و وعده هاي مردم كوفه دل خوش كرد؛ اما اين نكته ي عميق و دقيق را هم به خوبي مي دانست كه به لحاظ شرايط خاص ديني، مذهبي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي، مدني و ...، اگر بذري در عراق پاشيده مي شد، تلف نمي شد و به سرعت رويش و پويش مي يافت. حال اگر امام(ع) به پيشنهاد ديگران محلِ ديگري را براي قيام برمي گزيد، محل امني چون يمن يا مناطقي در حجاز، ايران و ... ، مي توانست به اهدافي كه در سر داشت برسد؟ آيا به راستي قيام عاشورا در كربلا با درنظر داشتن همه ي شرايط و اوضاعي كه برشمرديم در ترميم و تعيين سرنوشت اسلام اثرگذارتر از ديگر مناطق نبود؟ (فاعتبروا يا اولي الابصار).



3ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش فلسفه ي جوهري تاريخ: اين بينش و روش، ناظر به مفاهيم جوهري، يعني مسائل و مباحث بنيادي در انديشه ي تاريخي است. مسائل و مباحثي كه ناظر به زمان و مكان معيني نيستند؛ و درحقيقت بر آن است كه از فلسفه ي وجودي انسان، خصلت ها، توانايي ها و كاركردهايش، آغاز و فرجامِ تاريخ، ماهيت وجود و موجود تاريخي، فلسفه و رمز و راز تحوّل و تغيير و تكامل يا انحطاط انسانِ تاريخي، جبر و اختيار و ده ها مسئله ي ديگر بحث كند. نكته ي حايز اهمّيّت آن است كه فلسفه ي جوهري تاريخ، قديمي تر از فلسفه ي تحليلي است و اديان آسماني در طرح و باروريِ چنين بينشي نقش و سهم شاياني داشته اند، اما جاي تأسّف است كه از اين منظر كم تر به پيامدها و ره نمودهاي كتب آسماني توجه شده است و انديشمندان (خواه فيلسوف يا مورِّخ) از اين منظر به تاريخ و يا مفهوم جوهري آن نپرداخته اند. در ميان همه ي تفاسيري كه بر قرآن كريم نوشته شده است به ندرت مي توان به تفسيري برخورد كه انديشه و منطق تاريخي را پايه و شالوده ي تفسير آيات قرار داده باشد؛ بنابراين، منظر فلسفه ي جوهريِ تاريخ بابي است كه هنوز چندان بر ذهن متفكران مسلمان گشوده نشده است؛ (ما اكثر العبر واقل الاعتبار).



4ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش ديني (احياگري): بنابر ديدگاه بسياري از گزارشگران و مورخان قديم و جديد، واقعه ي عاشورا و قيام امام حسين(ع) غالبا بنابر ماهيّت سياسي مورد مطالعه وبررسي قرار مي گيرد؛ بدان معنا كه يكي از شخصيت هاي معتبر و برجسته ي سياسي آن عصر بر ضد خليفه و دستگاه خلافت اموي دست به قيام زده تا به اميدِ مددِ مردم و هواداران كوفي خود تحولي در عرصه ي سياسي و حكومتي پديد آورد و خود حكومتي مبتني بر معيارها و ارزش هاي ديني تشكيل دهد.



اما اندك آشنايي با شخصيت امام حسين(ع) اين حقيقت را به روشني مي نماياند كه او سياست مداري تشنه ي قدرت نبود و بيش و پيش از شخصيت و نخبه اي سياسي، بايد نخبه اي ديني ترسيم گردد. نخبه اي كه احياي دين و اصلاح امت جدش از انحرافات فكري، سياسي و ... دغدغه ي اصلي اش بود. هرچند كه قيام او ماهيتي سياست گرايانه وافشاگرانه داشت، اما الزاما نبايد در محدوده و چهارچوب تنگ سياست و قدرت مورد بررسي قرار گيرد.



سخنان و ره نمودهاي آن حضرت در طول قيام، خود بهترين شاهد و گواه بر اهداف امام است. آن جا كه در نامه اي خطاب به اشراف بصره نوشت:



و قَدْ بَعَثْتُ رَسُولِي إلَيكُم بِهذا الكتابِ وأنَا أدْعُوكُم إلي كتابِ اللّهِ و سُنَّةِ نَبِيِّه، فَإنَّ السُّنَّةَ قَدْ اُمِيتَتْ و أنَّ البِدْعَةَ قَدْ اُحْيِيَتْ» (موسوعة كلمات الامام الحسين، ص315). همانا نماينده ام را با اين نامه به سوي شما فرستادم. من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبرش(ص) دعوت مي كنم؛ زيرا در اين زمان سنتْ مرده و بدعت زنده است.



و يا در وصيت نامه اش به محمد بن حنفيه نوشت:



وإنِّي لَمْ أخْرُجْ أشِرا ولابَطِرا ولامُفْسِدا ولاظالِما وانّما خرجتُ لِطلبِ الإصلاح فِي اُمَّةِ جَدِّي، أرِيدُ أنْ آمُرَ بِالمعروفِ و أنْهَي عن المُنْكَرِ وأسِيرُ بِسِيرَةِ جَدِّي و أبِي علَيِّ بنِ أبِي طالب (همان، ص291)؛ من براي خودخواهي و گردن كشي و فتنه انگيزي و ستمگري خارج نشدم، بلكه به قصد اصلاح امت جدّم خروج كردم. مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و بر سيره ي جدّم(ص) و پدرم علي بن ابي طالب(ع) رفتار كنم.



آن جا هم كه در بين راه به فرزدق فرمود:



إنَّ هولاء قومٌ لَزِمُوا طاعةَ الشيطانِ وتَركُوا طاعةَ الرحمنِ وأظهَرُوا الفساد فِي الارضِ وأبْطَلُوا الحُدُودَ وَشَرِبُوا الخُمُورِ واسْتَأثَرُوا فِي أموالِ الفُقراءِ والمَساكِينَ وأنا أولي مَن قامَ بِنُصْرَةِ دِينِ اللّهِ وَإعْزازِ شَرْعِهِ والجهادِ في سَبِيلهِ لِتكونَ كَلِمَةُ اللّهِ هِي العُلْيا (همان، ص336)؛ اين ها جماعتي هستند كه از شيطان اطاعت، و طاعت رحمان را ترك و فساد را در زمين آشكار و حدود را ابطال كرده اند. خمر مي آشامند و در اموال فقرا و مساكين طبق ميل و هواي خود تصرف مي كنند و من شايسته ترين فرد به ياري دين خدا و اعزاز شريعت او و جهاد در راهِ او هستم تا علو و عظمت از نامِ خدا باشد.



در همه ي عبارات فوق اصلي اساسي را كه امام براي هدف قيام خود بيان مي دارد، احياي دين خدا و سنت پيامبر خدا(ص) و سيرت پدرش علي(ع) است. در هيچ كدام از عبارات فوق و يا شايد در سخنان ديگر امام به اين معنا برنمي خوريم كه من قيام مي كنم تا قدرت را به كف آورم و حكومت تشكيل دهم. نكته ي لطيف ديگر آن است كه اساسا همه ي كساني كه موفقيّت امام(ع) را در كسب قدرت و تشكيل حكومت ـ با توجه به شرايط و جوّ حاكم آن روزگار ـ غيرممكن مي دانستند از همراهي و ياري امام كناره گيري كردند؛ زيرا آنان شرط همراهي و ياري را موفقيت امام در تشكيل حكومت مي ديدند و امام شرط همراهي و ياري را تلاش خالصانه و صادقانه براي احياي دين و سنت و سيره ي نبوي و علوي مي دانست.



بنابر آنچه گذشت، علاقه مندان به مطالعه ي تاريخ اسلام و خصوصا پژوهشگران بايد مراقب باشند كه بنا بر غلبه ي فكر حاكم بر اذهان كه انگيزه و هدف امام(ع) از قيام را كسب قدرت و تشكيل حكومت مي دانستند به اين واقعه ي مهم و شگفت تاريخ صدر اسلام ننگرند و به داوري آن ننشينند.



5. مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش سياسي: در روش بررسي قيام از منظر ديني اشاره شد كه اصلي ترين هدف امام از قيام احياي دين خدا و سنت پيامبر(ص) بود؛ اما اين بدان معنا نيست كه قيام آن حضرت به دور از جهت گيري ها، روشنگري ها و افشاگري هاي سياسي بوده است. حركت آن حضرت از آغاز تا انتها ماهيت سياسي نيز داشت؛ اما ماهيت روشنگرانه و افشاگرانه و نه ماهيت قدرت طلبانه و سياست مدارانه.



نگارنده براين باور است كه جنبه ي سياسي قيام امام(ع) را بايد بنابر روشنگري و افشاگري سياسي موردتوجه و تأمّل قرار داد، نه بنابر قدرت طلبي. كسب قدرت و تشكيل حكومت ابزارها، لوازم و شرايط خاصِ خود را مي طلبد كه در آن زمان براي امام فراهم نبود و آن حضرت خود بهتر از ديگران به اين حقيقت و واقعيت واقف بود؛ اما اين كه چرا امام به رغم چنين وقوفي دست به قيام زد؟ پرسشي است كه بايد پاسخ آن را در اين سخن روشنگرانه ي امام(ع) ديد كه به برادرش محمد بن حنفيه فرمود:



يا أخِي وَاللّهِ لو لَمْ يَكُنْ فِي الدُنْيا مَلْجَأٌ وَلامَأوي لَما بايَعْتُ يَزيدَ بنَ مُعاوِيةَ (همان، ص289)؛ اي برادر به خدا سوگند اگر در دنيا پناهگاهي هم نباشد، هرگز با يزيد بن معاويه بيعت نمي كنم.



آن حضرت در پاسخ مروان نيز ـ كه از او خواست بيعت كند ـ فرمود:



إنّا لِلّهِ وإنّا إليه راجِعُونَ وعَلَي الإسلامِ السلامُ إذْ بُلِيَتْ الاُمّةُ بِوالٍ مِثلَ يَزيدُ (همان، ص284)؛ همه از خداييم و به سوي خدا مي رويم. زماني كه امت اسلام به زمام داري چون يزيد گرفتار آيند، بايد فاتحه ي اسلام را خواند.



در ادامه ي پاسخ به مروان فرمود:



لَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّي يَقُولُ: الخلافةُ مُحَرَّمةٌ علي آلِ أبِي سُفيانَ (همان، ص284)؛ از جدّم رسول خدا(ص) شنيدم كه فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است.



اگر از منظر تاريخ تحولات انديشه ي سياسي در صدر اسلام به موضوع قيام امام حسين(ع) بنگريم و سخنان و رهنمودهاي آن حضرت را نصب العين خود قرار دهيم، درمي يابيم كه علل و ضرورت هاي تاريخي ـ سياسيِ آن چه بود؛ درحقيقت نقطه ي آغاز انحراف در تاريخ اسلام زماني بود كه رسول خدا(ص) رحلت كرد و انصار و سپس مهاجران در سقيفه گرد آمدند و ، پس از مشاجرات فراوان، اصلي در سقيفه بنا نهاده شد كه بنايِ تاريخيِ اسلام را به اعوجاج و انحراف كشاند؛ اصلي كه بر زبان ابوبكر جاري شد كه «الائمة مِن قريش؛ پيشوايان از قريش اند.» اين اصل بر پايه ي تفكر و فرهنگ قبيله اي و نه اسلامي استوار بود. به نوشته ي مقريزي به تدريج پس از گذشت حدود يك ربع قرن از رحلت پيامبر(ص) بني اميه كه به لحاظ سابقه ي عداوت و كينه با اسلام و مسلمين از شايستگي براي خلافت و زمام داري برخوردار نبودند، نه از قرابت با پيامبر(ص) و نه از سابقه در اسلام و نه از وصايت؛ تنها با تمسّك به اين اصل وضع شده در سقيفه كه «الائمة من قريش»، گفتند: «نحن مِن قريش؛ ما هم از قريش هستيم». گرچه در قريشي بودن آنان ترديدي نبود، ادّعاي پيشوايي و زمام داري آنان باطل و خواسته اي ناحق بود؛ اما سرانجام با تمسّك به همين اصل و نيز خون خواهيِ عثمان و ديگر ترفندها و حيله ها توانستند ردايِ خلافت بر دوش گيرند و بر مسندِ خلافت تكيه زنند. بدين سان با روي كار آمدن معاويه، پسر ابوسفيان، كه هر دو از طلقاء بودند، و پس از او تبديل خلافت به ملوكيّت و پادشاهي و به خلافت رسيدن يزيد، زنگ خطر براي اسلام و قرآن و سنت پيامبر(ص) به صدا درآمد. در حقيقت با رحلت پيامبر(ص) كه بار ديگر فكر و فرهنگ و ارزش هاي قبيله اي تجديد حيات خود را به عنوان جرياني واپس گرا در برابر جريان تفكر ناب ديني آغاز كرده بود، توانست به تدريج با رخنه در مناصب قدرت و مصادر ثروت به تجديد و تحكيم موقعيتِ از دست رفته ي خود در عصر نبوت نايل آيد و پس از شهادت امام علي(ع) و صلح اجباري امام حسن(ع) معاويه با نام خليفه ي پيامبر(ص) به حكومت رسيد.



بيست سال خلافت معاويه تمامي زمينه هاي نابودي و تحريف و انحراف اسلام را فراهم آورده بود، تا آن كه يزيد جانشين پدر شد و بر آن شد تا با اخذ بيعت اجباري از حسين بن علي(ع) آخرين نيرو و سنگر مقاوم در برابر اشرافيت بدويِ قبيله اي را درهم شكند. حقيقت و واقعيت امر نيز آن بود كه حسين بن علي(ع) و يزيد سمبل ها و نمادهاي دو جريان و دو فكر و فرهنگ بودند. حسين(ع) نماد و پاس دار اسلام و سنّت نبوي كه در خطر هدم و نابودي قرار گرفته بود و يزيد نماد تمام عيارِ فكر و فرهنگ بدوي وجاهلي عرب. غلبه ي هريك بر ديگري و يا اطاعت و انقياد و تسليم يكي در برابر ديگري مي توانست به معناي نابودي اين و پيروزي جبهه ي مقابل باشد؛ از اين رو، امام حسين(ع) به هيچ قيمتي حاضر به بيعت با يزيد نشد و شهادت را پذيرفت تا عزت اسلام شكسته نشود و خود به ذلت نيفتد. همين و بس.



غرض از بيان مطالب فوق آن است كه اگر پژوهشگري بخواهد از منظر سياسي به قيام امام بنگرد، بايد محدوده ي كاركردِ سياسي قيام را بشناسد و به كليّت قيام از انگيزه تا اهداف و روش ها و ... ماهيتِ سياسيِ «تلاش به منظور كسب قدرت و تشكيل حكومت» نبخشد، چون اين رويكرد افراطي نه تنها ابهامي را روشن نمي سازد كه ترديدها، شبهات و ابهامات بسياري را نيز در اذهان خواهد افكند.



6ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش جامعه شناسي تاريخي: جامعه شناسي تاريخي از ديگر رويكردهاي مطالعاتي به قيام امام حسين(ع)، خصوصا درباره ي شناخت و بررسي زمينه هاي اجتماعي و بافت قبيله اي جامعه ي عرب است كه موجبات تفرقه و انشعاب و گسست دروني جامعه اي (عراق به مركزيت كوفه) مي شد كه دعوتگران امام به كوفه بودند. با همه ي نوشته ها و گفته ها درباره ي قيام عاشورا، متأسفانه تاكنون از منظر علم جامعه شناسيِ تاريخي شرايط و زمينه هاي اجتماعي قيام، كه مبتني بر بافت و نظام قبيله اي است، مورد توجه و بررسي جدّي و دقيق قرار نگرفته و بدون چنين رويكردي، هم چنان ابعاد بسياري از رويداد عاشورا در پرده ي ابهام قرار دارد. جالب توجه اين جاست كه معاويه بيش ترين بهره برداريِ سياسي را از فضاي حاكم بر نظام اجتماعي آن روزگار مي كرد و خود نيز در دامن زدن به از هم گسستگي اجتماعي عراقيان نقش مؤثري داشت و با اتخاذ اين روش ها و سياست ها توانست سلطه ي بلامنازع خود را به مدّت بيست سال بر سراسر قلمرو اسلامي آن روزگار حفظ كند.



از سفارش هاي او به فرزندش يزيد اين بود كه:



«اگر عراقيان هر روز عزل عاملي را از تو بخواهند بپذير؛ زيرا برداشتن يك حاكم آسان تر از روبه رو شدن با صد هزار شمشير است» (ابن عبدربه، ج5، ص115).



ونيز در ترسيم خط مشي و سياست گزاري هاي خود در سفارش به يزيد گفت:



«اميدوارم آنان كه پدر او را كشتند و برادرش را خوار ساختند گزند وي را از تو بازدارند» (همانجا).



از اين رو، شناخت بافت و نظام اجتماعيِ قبيله اي عرب و اطاعت و انقياد افراد قبيله از شيوخ و سران و نيز، تلاش و كوشش شيوخ در حفظ و تأمين منافع قبيله اي خود در رقابت با ديگر قبايل، تا اندازه اي ضروري است كه به طور قطع و يقين پاسخ بسياري از پرسش هايي كه تاكنون مجهول مانده اند در گرو چنين رويكردي است. ضرورت و اهميت مطلب فوق را زماني مي توان دريافت كه بدانيم در بافت و نظام قبيله اي، پايگاهِ نخبگان و رهبراني كه اعتبارشان بر اعتقادات و ارزش هاي ديني استوار است عملاً سست و لرزان مي شود؛ زيرا عامل مهم همبستگي ميان افراد قبيله عصبيت، نسب و حسب و حفظ منافع و موقعيت است، نه ارزش هاي انساني ـ اسلامي. به همين علت علي بن ابي طالب و فرزندانش(ع) با وجود همه ي احترام و اعتبار معنوي و روحاني اي كه در چشم و دل اعراب مسلمان داشتند، از نفوذ و اشرافيت قبيله اي بي بهره بودند و برخلاف آنان معاويه، يزيد و همه ي كساني كه معتقد و پايبند به حفظ روابط و مناسبات سنتي قبيله اي بودند، هر چند از احترام و اعتبار معنوي بي بهره بودند، اقتدار و شوكت قبيله اي داشتند.



اميد است با چنين رويكردي كه هم نظام قبيله اي مورد بررسي قرار مي گيرد و هم نقش و كاركرد اجتماعي صحابه (مهاجران و انصار) و تابعانِ عرب و غيرعرب، بتوان افق هاي نويني را در مطالعات تاريخي صدر اسلام گشود.



7ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش روان شناسي تاريخي: از چنين رويكردي بايد با حزم و احتياط بيش تري سخن گفت؛ زيرا چنين رويكردي تاكنون در مطالعات تاريخي به جد مغفول مانده است.



روان شناسي تاريخي، هم فرد را متناسب با شرايط و زمينه هاي عصري و انساني مورد مطالعه قرار مي دهد و هم جامعه را، كه مهم ترين نقش و سهم را در كنش ها و واكنش هاي سياسي، اخلاقي، اجتماعي و ... داراست.



در بررسي قيام عاشورا مي توان در حد پرسش چنين طرح كرد كه آيا امامان معصوم شيعه(ع) هريك متناسب با ويژگي ها، حالات، استعدادها و تمايلاتِ خاص خود رفتار مي كردند، يا ـ بنابر ديدگاه كلامي ـ همه نورِ واحدي بودند؟ آيا به راستي امام حسن مجتبي(ع) روحيه ي ملايم و آشتي جويانه اي داشت و امام حسين(ع) روحيه اي حماسي و سازش ناپذير؟ تأثيرات و پيامدهاي روحي و رواني اين فاجعه ي بزرگ بر دل و جان بازماندگان خاندان امام(ع)، كه به اسارت رفتند و مصايب و ناملايمات بسياري را متحمل شدند، چه بود؟ آيا اندوه بي پايان امام سجاد(ع)، كه مدت بيش از چهل سال بر آن مصيبت جان گداز مي گريست، ناشي از آثار طبيعي آن رويداد بر روح و احساسات و عواطفش بود و به همين سبب به دعا و نجوا روي آورد و از هرگونه بهره برداري تند و آشكار سياسي بر ضد يزيد و مروانيان خودداري كرد؟ و ده ها پرسش ديگر.



در بعد روان شناسي اجتماعي و تاريخي نيز بررسي حالات و تمايلات جمعي و محرّك هاي رفتار جمعي آنان كه در واژگاني چون پيمان شكني، بي وفايي، توبه (توابون) و ... بيان مي شود جاي تأملات جدّي است و نتايج پرباري خواهد داشت.



8ـ مطالعه و بررسي قيام بنابر بينش و روش عرفاني: رويكرد عرفاني و اشرافي به شخصيّت و قيام امام(ع) آخرين بعد مطالعاتي و تحقيقاتي است كه به اهل تحقيق و نظر سفارش مي شود.



اين بعد از شخصيّت و قيام امام(ع) و همه ي ياران و دل شدگان حضرتش در آن رويداد سترگ، هرچند به طور پراكنده مورد توجّه قرار گرفته است، چنان كه بايد و شايد حقش ادا نشده و شايد هم هرگز ادا نشود؛ زيرا بُعد عرفان و عشق و اشراق مربوط به باطن حيات آدمي است. عميق ترين، پيچيده ترين و ، در عين حال، لطيف ترين مرتبه ي حيات آدمي همين حيات اشراقي و به تعبيري عرفاني و روحاني اوست. روحي كه به حيات معنا مي بخشد و به خاك سرشت آدمي فضيلت و شايستگي پوشيدن خلعت خليفة اللهي. دشواري ديگري را كه در ادايِ اين حق معرفتيِ امام نمي توان ناديده گرفت، قلّت پژوهندگاني است كه در اين وادي عصاي موسي در دست داشته باشند و بدانند كه به هنگام، خلعِ نعلين كنند. پيداست كه سخن در باب سخنوري كلاسي و رسمي از مصطلحات و الفاظ و مقامات و منازل سير و سلوك نيست؛ بلكه سخن از آن است كه كساني در اين وادي وارد شوند كه بي همرهيِ خضر قطع طريق به حيله ي قطّاع طريق نكرده باشند. صد افسوس از قلّت چنين سايران و سالكاني.



به هرحال يكي از ابعاد درخشان و خيره كننده ي قيام و شخصيّت امام(ع) و ياران مخلص و صديق و فداكار او همين بعد عرفاني و اشراقي و روحاني است. آنچه اين تابلوي سراسر شور و شعور و رمز و راز را از ديگر وقايع يا قيام هاي مشابه ممتاز و مجزا مي سازد همين بعد است. در حقيقت قيام امام حسين(ع) از نخستين لحظه ي شروع تا غروب عاشورا با رنگ الهي (صِبغَةُ اللّهِ وَمَن أحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبغَةً) رنگ آميزي شده است. شايد بتوان چنين تعبير كرد كه دعاي عرفه ي امام، مانيفست و دستورالعمل و جوهر و درّ نادره ي قيام اوست كه پنجره اي از زمين به آسمان مي گشايد، تا انسان به خدا برسد.



بنابراين بر اهل ذوق و عرفان فرض است كه تلاش كنند به روش علمي و با رويكرد معرفتي، اين بُعد از قيام امام(ع) را بازشناسانند. بُعدي كه متأسفانه مغفول مانده است. شخصيّت و قيام امام حسين(ع) كامل ترين و زيباترين اسوه و الگويي است كه مي تواند فراروي انسانِ تشنه و خسته ي كنوني كه از خلأ معنويت و روحانيت رنج مي برد قرار گيرد.



پيامدهاي قيام



در اين مجال و مقال اندك و با اين زبان و قلم الكن و ... در توان نيست كه از پيامدهاي قيامي سخن بگوييم كه خود درآمدي به درازاي حدود چهارده قرن دارد. نه مي توان از پيامدهاي علمي آن سخن گفت كه به جدا شدن كامل فقه و منظر كلامي و به طور كلي مشرب و جريان علمي ـ معرفتيِ تشيع از ايده ي اكثريت (تسنن) انجاميد و نه ديگر پيامدهاي آن؛ از اين رو، تنها به دو پيامد و دستاورد قيام امام(ع) از منظري تازه و نوين و شايد هم بحث انگيز به اجمال نظر مي افكنيم. يكي پيامدها و درس هاي سياسي و ديگري پيامدها و تأثيرات روان شناختي.



پيامدها و درس هاي سياسي



مهم ترين پيامد قيام امام(ع) آن بود كه خطّ فارقي ميان اسلامِ حكومتي و يا اسلام به عنوان ابزار سلطه و توجيه قدرت مداري و استبداد، و اسلامِ هدايتي و يا اسلام به عنوان مسلك رستگاري كشيد. بر اين اساس، از جنبه ي سياسي، قيام عاشورا الگويي است براي روشنگري و افشاگري و به طور كلي سياست گراييِ صحيح ديني، نه الگويي براي حكومتگري؛ زيرا قيام امام اعتراضي بود نسبت به كليتِ وضعيتِ موجود جامعه ي آن روزگار كه به نامِ دين و حكومت ديني شكل گرفته بود. در حقيقت امام حسين(ع) با قيام خود جوهر ثابت و در عين حال سيّال دين را از خطر انجماد و تحجّر در صورت و زندان تاريخي نجات بخشيد. خطري كه اگر قيام و اقدام هوشمندانه ي شخصيّتي چون حسين(ع) نبود، سيرت و جوهر وحيانيِ دين در دهليز باريك و تنگ و تاريك تاريخ قومِ عربي، و به نام اسلام عربي مسخ شده بود؛ اما قيام امام، نقاب از چهره ي زشت و كريه فريب و نفاق و نيرنگ اسلام اموي كه ادامه دهندگان همان جريان واپس گراي بداوت طلقاء بودند دريد و اين حاصل نيامد مگر با شهادت و اسارت ناباورانه و غريبانه ي امام حسين(ع) و ياران و خاندانش، كه به حق نمايندگان و سمبل هاي شرافت و فضايل انساني ـ الهي بودند، كه داغِ جگرسوزي را تا فرجامِ تاريخ بر قلب جامعه و تاريخ اسلامي و انساني نشاند.



پيامدها و تأثيرات روان شناختي



به نظر نگارنده ي اين مقاله عميق ترين و گسترده ترين و ماندگارترين پيامد و تأثير قيام امام حسين(ع) بر ذهن و وجدان همه ي كساني كه به حقيقت عشق مي ورزند، اعم از مسلمان و غيرمسلمان و خاصّه بر شيعيان و پيروان اعتقادي آن حضرت، بعد رواني و روحي آن بوده است. شاهد روشن اين مدّعا سخني است كه از ادوارد گيبون نقل شده است: در زمان و محيط دور، صحنه ي غم انگيز مرگ حسين(ع) احساسات خونسردترين خواننده را هم بيدار مي كند (جعفري، ص232).



پرسشي جدّي كه در مطالعه ي سير كلي تاريخ تشيع حايز اهميت فراوان است اين است كه قيام امام حسين(ع) چه تأثيري در تكوين و روند تاريخي آن داشته است؟ شايد دو اظهار نظر زير تا اندازه اي پاسخ پرسش فوق را روشن كند.



از فيليپ نقل شده است كه



تشيع در روز دهم محرّم تولد يافت (همو، ص250).



هم چنين از فيزِ1 نقل شده است كه شهادت حسين(ع) مهر رسميّت بر تشيّع زد (همانجا).



حقيقتي كه در دو اظهارنظر فوق نهفته اين است كه شهادت و اسارت امام حسين(ع) و ياران و خاندانش موجبات همبستگي و پيوستگي عاطفي، رواني و فكري شيعيان را فراهم ساخت. از پس آن قيام بود كه روحيه ي اعتراض، ظلم ستيزي و اميد به تحقق آرمان هاي انساني ـ الهي و شهادت طلبي، روح و روان شيعيان را آكنده ساخت. نگارنده با اين نظرِ نويسنده ي كتاب تشيّع در مسير تاريخ همراه و موافقم كه مطالعه و تجزيه و تحليل دقيق حوادث كربلا، به طور كلي، اين حقيقت را نشان مي دهد كه حسين(ع) از همان آغاز نقشه ي ايجاد انقلاب كامل در وجدانِ مذهبي مسلمين را مي كشيد. تمام اعمال و كردار حسين(ع) نشان مي دهد كه وي كاملاً از اين حقيقت آگاه بود كه پيروزي از طريق قدرت و امكانات نظامي هميشه موقتي است؛ زيرا، قدرت نيرومندتري وجود دارد كه بتواند آن را در جريان زمان نابود كند؛ ولي پيروزي اي كه از طريق رنج و جان بازي به دست آيد، ابدي است و در وجدان بشري اثري جاودان مي گذارد (همانجا، ص240).



به حق نيز چنين بود؛ زيرا قيام امام(ع) نخستين انقلاب و تحوّل را در وجدان و ضمير و احساسات دروني حر برانگيخت و از آن پس وجدان و روان دعوت كنندگان كوفيِ امام را سخت برآشفت و سه هزار تن (توّابون) را چنان دست خوش احساسات و عواطف و افسوس و پريشاني ساخت كه خود را به كام مرگ انداختند، تا بدين طريق تاوان بي وفايي خود در ياري حسين(ع) را بپردازند.



باز هم نگارنده بر نظر نويسنده ي كتاب تشيع در مسير تاريخ مهر تأييد مي نهد كه



واقعيت صحيح اين است كه تراژدي [شهادت حسين(ع)]، نقش بسيار عظيم و مهمي را در تحكيم هويت تشيّع، و نه در خلق و به وجود آوردن آن، ايفا نمود. تقدير اين بود كه سرنوشت حسين(ع) مهم ترين عامل در تبليغ و سرعت نسبتا سريع تشيع باشد. بدون شك تراژدي كربلا عامل «اشتياق و علاقه ي شديد و احساسات عميق» را به تشيّع افزود و باعث گرديد كه روان شناسي انساني بيش از هر چيز ديگر مورد توجه قرار گيرد (250).



بنابر آنچه گذشت، پيامدهاي رواني و عاطفي قيام كربلا عميق ترين وماندگارترين دستاوردهاي آن در طول تاريخ خصوصا بر شيعيان بوده است و از همين منظر (روان شناسي تاريخي تشيع) مي توان افق هاي ناگشوده ي بسياري را در مطالعات شيعي گشود و به رمز و راز چگونگي بهره گيري ديگر امامان معصوم شيعي كه از نسل حسين(ع) بودند پي برد؛ براي نمونه، به دو كلام اندوهبار زير از امام سجاد(ع) و امام رضا(ع) بسنده مي كنيم. امام چهارم(ع) ضمن خطبه اي كه در بازگشت از شام به مدينه ايراد كرد، فرمود:



إنَّ اللّهَ قد ابْتلأنا بِمَصائبَ جَلِيلةٍ وثُلْمَةٍ فِي الاسلامِ عَظِيمةٍ، قُتِلَ ابوعبدِاللّه الحسينُ (ابن طاووس، ص117).



و امام هشتم(ع) درباره ي كشته شدن امام حسين(ع) فرمود:



إنَّ يَوْمَ الحسينِ أقْرَحَ جُفونَنا وأسْبَلَ دُموعَنا وأذلَّ عزِيزَنا بأرضِ كربٍ وبلاءٍ (شيخ صدوق، ص190)؛ شهادت حسين(ع) پلك هاي ديدگان ما را مجروح و اشك هاي ما را ريزان و عزيز و ارجمند ما را ذليل ساخت.



اين بعد از پيامدهاي قيام امام حسين(ع)، به يقين، با روش تحليل مكانيكيِ اسلام شناسان غربي، كه در دام تاريخ نگريِ محض فرو افتاده اند، قابل درك و فهم نيست.



اما نمي توان حسرت نخورد كه چرا اهل علم و تحقيق از چنين منظري به قيام امام حسين(ع) نمي نگرند؟ چرا مراسم ساليانه ي عزاداري ها، تعزيه ها، و ... در مساجد و تكايا را از اين ديدگاه بررسي نمي نمايند و چرا...؟

پاورقي

1 . Fyzee



ـ ابن عبدربه، 1372ق. العقد الفريد، تحقيق محمد سعيد عريان، قاهره، المطبعة الاستقامة.



ـ نوذري، حسينعلي. 1379، فلسفه تاريخ، روش شناسي و تاريخنگاري (مجموعه مقالات گردآوري شده)، تهران، انتشارات طرح نو.



ـ طبري، محمد بن جرير. تاريخ طبري، بيروت، مؤسسة الاعلمي، [بي تا].



ـ صالحي نجف آبادي. 1381، شهيد جاويد، تهران، انتشارات اميد فردا، چاپ هفدهم.



ـ شريفي، محمود و ديگران. 1415، موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، تحقيقات باقرالعلوم، تهران، دارالمعروف.



ـ محمدجعفري، سيدحسين. 1368، تشيع در مسير تاريخ، ترجمه دكتر سيدمحمدتقي آيت اللهي، تهران، دفتر نشر اسلامي.



ـ مقريزي، تقي الدين احمد بن علي. النزاع والتخاصم بين بني اميه وبني هاشم، مصر، المطبعة العلمية.



ـ ابن اعثم، احمد. 1406ق، الفتوح، بيروت، دارالكتب العلميه.



ـ شيخ مفيد، محمد بن نعمان. الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، تهران، انتشارات علميه اسلاميه، چاپ دوم.



ـ دينوري، ابوحنيفه احمد بن داود الدينوري. 1409ق، اخبار الطوال، تحقيق عبدالمنعم عامر و مراجعه جمال الدين الشيال، قم: منشورات الرضي.



ـ شيخ صدوق، محمد بن علي. 1417، الامالي، تحقيق قسم الدراسات الاسلاميه، قم، مؤسسة البعثة.



ـ ابن طاووس، علي بن موسي. اللهوف في قتل الطفوف، قم، الانوار الهدي

دكتر علي بيات