بازگشت

فلسفة قيام امام حسين از ديدگاه اهل سنت






مقدمه



در اواخر زمستان سال 1380 شمسي از طرف مركز بزرگ اسلامي غرب كشوردعوت شدم ، در صدا و سيماي سنندج در ميزگردي به مناسبت «فلسفة قيام خونين امام حسين (ع) از ديدگاه اهل سنت و جماعت » شركت كنم . بنده هم دعوت را اجابت كرده وعجالتاً دو ساعتي از نيمه شب گذشته منابعي را مطالعه كرده و مطالبي را يادداشت كردم وخود را به صدا و سيماي سنندج رساندم . مطالب مورد نظر بيان شد، اما چون انسان مي تواند در نوشتار بهتر و دقيق تر حق مطلب را ادا كند، بر خود لازم دانستم كه مقالة علمي ـ تحقيقي دربارة : «فلسفة قيام امام حسين (ع) از ديدگاه اهل سنت » به رشته تحرير در آورم ، تا در آينده نزديك چاپ و در دست رس تشنگان محبت و مودت اهل بيت : قرار گيرد. اين تحقيق ناچيز را به مقام شامخ سرور و سالار شهيدان حضرت أباعبدالله الحسين (ع) و يارانش تقديم مي دارم تا اين كه در روز قيامت و ندامت ،جدّبزرگوارش (ص) من عاصي و گناه كار را از شفاعت عظمي بي نصيب نفرمايد.ان شاءالله.



حضرت امام حسين (ع) صحابي محبوب



خداوند بزرگ در قرآن مجيد فرموده اند: (محمد رسول الله والذين معه اشداءعلي الكفار رحماء بينهم تريهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم في وجوههم من أثر السجود ذلك مثلهم في التوري'ة و مثلهم في الاءنجيل كزرع اخرج شطئه فَ'ازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزراع ليغيظ بهم الكفار وعدالله الذين امنوا وعملوا الصّ'لح'ت منهم مغفرة و أجرا عظيما)؛



محمد فرستادة خداست و كساني كه با او هستند در برابر كافران تند و سرسخت ، ونسبت به يك ديگر مهربان و دل سوزند. ايشان را در حال ركوع و سجود مي بيني ، آنان همواره فضل خداي را مي جويند و رضاي او را مي طلبند. نشانه ايشان بر اثر سجده درپيشاني هايشان نمايان است . اين توصيف آنان در تورات است ، اما توصيف ايشان درانجيل چنين است كه همانند كشتزاري هستند كه جوانه هاي (خوشه هاي ) خود را بيرون زده و آنها را نيرو داده و سخت نموده و بر ساقه هاي خويش راست ايستاده باشد، به گونه اي كه برزگران را به شگفت مي آورد، تا كافران را به سبب آنان خشمگين كند، خداوند به كساني از ايشان كه ايمان بياورند و كارهاي شايسته بكنند آمرزش و پاداش بزرگي راوعده مي دهد...



در جاي ديگر فرموده اند: (قل لا أسئلكم عليه أجراً اءلا المودة في القربي )؛ بگو:در برابر آن از شما پاداش و مزدي نمي خواهم جز مودت و محبت نسبت به ذوي القربي .



در سوره احزاب آمده : (اءنّما يريد الله ليذهب عنكم الرِّجس أهل البيت و يطهِّركم تطهيرا)؛ خداوند قطعاً مي خواهد پليدي را از شما اهل بيت (پيغمبر) دور كند و شما راكاملاً پاك سازد.



سال تولد حضرت حسين 2



امام حسين پسر حضرت علي بن ابي طالب ، در روز سوم (و به روايتي پنجم )شعبان المعظم سال چهارم هجرت در مدينه منوره به دنيا آمدند. جد بزرگوارش در روزهفتم تولد، قوچي را جهت هفتم آن نوزاد محبوب به دست مباركش سر بريدند و نام حسين را برايش انتخاب فرمودند.







فضايل امام حسين 2



حضرت أباعبدالله الحسين سبط پيغمبر اسلام از دخترش فاطمه زهرا، سرورجوانان بهشت ، ريحانه باغ رسالت است . نام او زينت بخش تاريخ انسانيت و قيام اوسرخط ّ و الگوي قيام ها و نهضت هاي جهان ، يگانه آموزگار آموزشگاه فداكاري و تنهااستاد دانشگاه شهادت و شهامت كه حضرت رسول اكرم (ص) درباره اش فرموده اند:«حسين منّي و أنا من حسين ! أحب َّ الله تعالي من أحب َّ حسينا!! حسين سبط من الاسباط ؛



حسين از من است و من از حسينم ! كسي كه حسين را دوست بدارد خداوند او رادوست مي دارد!! حسين سبطي است از أسباط ».



هم چنين فرموده اند: «أللّهم َّ اءني أحبُّهما فأاحبَّهما؛ خداوندا من حسن و حسين رادوست دارم ، پس تو هم آنها را دوست بدار.»



حسنين 2 شرف تربيت در بيت نبوي را داشتند و در راه نصرت و ياري رساندن به اسلام و دفاع از دين مبين اسلام رنج ها كشيدند.



سفارش به مودت و دوستي اهل بيت



حضرت رسول اكرم (ص) فرموده اند: «أدبوا أولادكم علي ثلاث خصال : حب َّ نبيِّكم ،و حب ِّ آل بيته ، و تلاوة القرآن ؛ فرزندان تان را بر اساس سه خصلت تربيت كنيد: محبت پيامبر، محبت آل او، و تلاوت قرآن » (روايت طبراني ).







قيام و نهضت امام حسين 2



در اول سال رجب سال شصت هجري معاوية ابن ابي سفيان مرد. يزيد طبق بيعت گرفتن اجباري از مردم به حكومت رسيد و مي بايست وليد بن عُتْبَه بن أبي سفيان (والي مدينه ) براي او از مردم مدينه بيعت بگيرد. پس شخصي را پيش حسين بن علي بن ابي طالب و عبدالله بن زبير فرستاد و هنگام شب آن دو را احضار كردند. وليد بن عتبه به آن دو گفت : با يزيد پسر معاويه بيعت كنيد، ايشان هم فرمودند: در شأن ما نيست كه مخفيانه بيعت كنيم ، وقتي فردا مردم مدينه بيعت كردند ما هم به حضور مردم بيعت خواهيم كرد. در آن شب هر دو به خانه هاي خود برگشتند و با خانواده و ديگران راهي مكّه مكرّمه و حرم امن الهي شدند. امام حسين ماه هاي شعبان ، رمضان ، شوّال و ذوالقعده درمكّه ماندند و در روز ترويه (هشتم ذي الحجّه ) مكّه را به قصد كوفه ترك كردند.



به روايت ابن اثير: در ماه رجب سال شصت هجري بعد از مرگ معاويه ، با اختلاف زيادي با پسرش (يزيد) بيعت شد، زماني كه يزيد به حكومت رسيد، وليد بن عتبه بن أبي سفيان ، (والي مدينه )، و عمر بن سعيد بن العصا، (والي مكّه )، و عبيدالله بن زياد، (والي بصره )، و نعمان بن بشير، (والي كوفه ) بودند.



يزيد بيعت امام حسين ، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر - رضي الله عنهم - كه با پدرش هم بيعت نكرده بودند، در نظرش از همه مهم تر بود. لذا به وليد نامه نوشت و خبر

مرگ پدرش را به او رسانيد و در ضمن ، نامه ديگري به اين صورت به وليد نوشت كه : ازحسين بن علي ، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبير - رضي الله عنهم - حتماً بيعت بگير وبه ايشان فرصت ندهيد. وليد بن عتبه نيز مروان بن حكم را فرستاد و آن سه نفر را جلب كردند...



در روايت موثق آمده : وقتي اهل كوفه از مرگ معاويه با خبر شده و شنيدند كه امام حسين و عبدالله بن عمر و ابن زبير - رضي الله عنهم - از بيعت با يزيد امتناع نموده اند وحسين بن علي به مكّه ـ حرم امن الهي ـ پناهنده شده ، شيعيان در خانه سليمان بن صُردخُزاعي تجمع نموده و در مورد قيام امام حسين (ع) مذاكره و تبادل نظر كردند. نتيجتاًتصميم گرفتند تا با امام مكاتبه نموده و او را به كوفه دعوت نمايند. بالاخره نامه را نوشتندو از امام حسين درخواست نمودند تا به كوفه برود و با او بيعت كنند. ترجمه نامه به شرح زيرمي باشد:



«به نام خداوند بخشاينده مهربان ، به حسين بن علي أميرالمؤمنين ، از طرف كوفيان و شيعيان پدرش ، اما بعد، تمام مردم كوفه انتظار تو را مي كشند و جز تو كسي ديگررا به رهبري قبول نداريم . هر چه زودتر تعجيل فرما اي پسر رسول خدا(ص) ! اميد است به وسيله تو اسلام پيروز و مؤيّد شود، والسلام ».



امام حسين در پاسخ ايشان نوشتند: «نامه تان به دستم رسيد و از رأي و نظرات شما اطلاع پيدا كردم ، اينك برادر و مرد مورد وثوق و پسر عمويم مسلم بن عقيل را به آن جا فرستادم و خودم هم ان شاءالله به دنبال ايشان خواهم آمد».



مسلم به كوفه رسيد و از شيعيان براي امام حسين بيعت گرفت . اين خبر به والي كوفه ، نعمان بن بشير رسيد، ايشان هم فوراً نامه اي به يزيد بن معاويه نوشتند. يزيد بن معاويه ، با عجله عبيدالله بن زياد را به كوفه روانه كرد. ابن زياد هنگام شب به زي ّ و لباس امام حسين (ع) جهت امتحان اوضاع كوفه از طرف صحرا وارد شهر شدند و از هر طرف گذر مي كرد مردم به خيال اين كه اين مرد با لباس أهل حجاز حتماً امام حسين هستند ازاو استقبال كرده و مي گفتند: مرحبا به پسر رسول خدا(ص) ! خوش آمدي ! اما او هيچ جوابي نمي داد و از اين وضع برآشفت و دانست مردم شهر هوادار امام حسين مي باشند، فوراً خودرا به قصر امارت رسانيد، ايشان هم به گمان اين كه اين تازه وارد، امام حسين است ، در رابر روي او بستند. عبيدالله فرياد زد: در را باز كنيد، ذليل و خوار باشيد. نعمان بن بشير والي كوفه صدايش را شناخت و گفت : اين صداي ابن مرجانه است ، در را به روي او گشودند،شب استراحت كرد و صبح زود مردم را جمع كرده و دستور جنگ عليه حضرت حسين بن علي را صادر كرد. لذا به وسيله زر و زور و تزوير مردم را به دشمني با حسين و يارانش تشويق مي كرد و آنان را از عواقب هم كاري با حسين و نماينده و سفير او (مسلم بن عقيل )مي ترساند.







مسلم بن عقيل در كوفه



قبلاً اشاره كرديم كه شيعيان و پيروان اهل بيت در شهر كوفه در خانه سليمان بن صُرد خُزاعي جمع شدند و نامه به امام حسين نوشتند كه هر چه زودتر به كوفه بروند، بلكه به واسطه او آنان بر سر حق و راستي و عدالت ، اتفاق پيدا كنند. امام حسين هم مسلم بن عقيل را به كوفه فرستادند تا از اوضاع آن جا اطلاع پيدا كرده و گزارشات خود را به امام برساند. بدين وسيله مسلم بن عقيل به كوفه رسيدند و خانه مختار بن ابوعبيده سقفي رااقامت گاه خود قرار دادند. پس از آن از مردم و سرشناسان كوفه براي امام حسين بيعت گرفت و گزارشات را به امام حسين رساند و اعلام كرد كه تا به حال آمار بيعت كنندگان وپيروان ما به هجده هزار نفر رسيده اند. بعداً مسلم از ترس سربازان عبيدالله جايش راتغيير داد و به خانه هاني پسر عروه رفت و پنهان شد.



اما به تدريج هواداران حسين او را تنها گذاشتند و مسلم بي يار و ياور ماند. راهي رادر پيش گرفت تا به در خانه اي رسيد. از تشنگي قدرت راه رفتن را نداشت . آن خانه از آن زني بود به نام «طَوْعَه » از او آب خواست ، آن زن فوراً آب را به او داد و بعد از رفع تشنگي مسلم همان جا ماند، زن پرسيد آب را آشاميدي پس چرا ديگر نمي رويد؟ مسلم فرمود:من غريب هستم و در اين ديار نه خانه اي دارم و نه خانواده اي . بالاخره خودش را معرفي كرد و فرمود: من مسلم بن عقيل پسر عموي امام حسين 2 و فرستاده و سفير او در كوفه مي باشم . اين دفعه پيرزن در را باز كرد و او را در خانه خود پناه داد.



از طرف ديگر ابن زياد به سربازانش فرمان داد تا تمام خانه هاي كوفه را بگردند ومسلم را پيدا كنند. وعده پول زيادي داد به كسي كه جاي مسلم را پيدا كند. از قضا پسر آن زن به جاي مسلم پي برد و به خاطر به دست آوردن خلعت ، خود را به قصر امارت رساند وخبر را به ابن زياد داد. در پي آن ابن زياد فوراً سربازان را فرستاد و خانه (طَوْعَه ) را محاصره كردند. مسلم با آنها به نبرد پرداخت و چند نفر از سربازان ابن زياد را به قتل رساند. خودش هم سخت زخمي شده و خون از بدنش جاري شد. از خانه طوعه بيرون آمد و در كوچه هاي كوفه شمشير در دست و زخمي و ناتوان راه مي رفت . در آن وقت سربازان ابن زياد مسلم راصدا زدند و گفتند: خودت را به كشتن ندهيد و تسليم شويد، حتماً ما تو را نخواهيم كشت .مسلم حرف آنها را قبول كرد. او را به قصر امارت بردند. ابن زياد دستور داد تا او را بكشند.مسلم را به بالاي قصر برده و او را به پايين انداخته و مسلم را به شهادت رسانيدند. بعداًهاني بن عروه را هم به «سُوق ُ الْغَنَم » برده و اعدام كردند. سر هر دو را بريده و به شام پيش يزيد فرستادند. بدين صورت نهضت و شورش در كوفه به پايان رسيد و اين واقعه (شهادت مسلم بن عقيل و هاني بن عروه ) در روز چهارشنبه نهم ماه ذي الحجّة الحرام سال شصت هجري در كوفه رخ داد و آرامگاه آن دو نيز در آن جاست .



امام حسين 2 از اين واقعه خبر نداشتند، هر چه عمر بن عبدالرّحمن بن الحارث بن هشام ، عبدالله بن عباس ، عبدالله بن الزّبير و عبدالله بن عمر به او گفتند: از اين كاردست برداريد و به كوفه نرويد و به عهد و پيمان كوفيان باور نداشته باشيد، امام قبول نكردند و با ياران و خانواده خود در روز ترويه (هشتم ذي الحجّة ) مكه را به قصد كوفه ترك كردند. در اين سفر مردان هم سفر امام حسين 2 از هشتاد و دو نفر تجاوز نمي كردند.قافله امام حسين 2 به سرزميني به نام «صفاح » در خاك عراق رسيدند كه در آن جا بافَرزْدَق (شاعر مشهور آن عصر) برخورد كردند، امام پرسيد: فرزدق از كجا مي آيي ؟ جواب داد: از كوفه ، امام فرمود: اي أبوفراس ! خبر مردم كوفه چيست و در چه حالي به سر مي برند؟فرزدق پاسخ داد: «دل هايشان با تو و شمشيرهايشان با بني اميّه است .»



كاروان امام حسين به «ثعلبيه » رسيد، در آن جا خبر شهادت مسلم بن عقيل ووعده شكني كوفيان به ايشان رسيد، خيلي ناراحت شد. بعضي از يارانش او را سوگند دادندكه برگردد، اما خانوادة عقيل فرياد كشيده و گفتند: سوگند به خدا! برنمي گرديم تا قصاص قاتلين مسلم را نگيريم يا اين كه ما هم كشته شويم . كاروان به طرف «زباله » و «شراف »،كوره راه هاي پر پيچ و خم و بي آب و علف و ريگزار بطن العقبه را طي كرد و به راه خودادامه داد.



از طرف ديگر ابن زياد به رئيس سپاه خود حُصَين بن نمير تَميمي فرمان داد كه راه كوفه را بر حسين و يارانش ببندد، بدين وسيله نامبرده و سربازانش خود را آماده كرده و به قادسيّه رفتند. آن جا را رزم گاه خود قرار دادند و جاهاي سوق الجيشي اطراف را هم كنترل كردند. منتظر كاروان حسين و يارانش بودند. وقتي كاروان امام حسين 2 به شراف رسيد،حرّ بن يزيد تميمي رياحي با هزار سوار با ايشان رو به رو شد، حضرت حسين فرمودند: اي مردم ! از جان ما چه مي خواهيد؟ من پيش شما نيامده ام مگر اين كه از طرف شما نامه ها وفرستادگان زياد پيش من آمده و خودتان مرا دعوت كرده ايد، و حالا من آمده ام اگر شما برعهد و پيمان خود باقي هستيد، به شهرتان وارد مي شوم و اگر عهد را شكسته و به آمدن من خشنود نيستيد، به جايي كه آمده ام بر مي گردم ، كسي به امام حسين جواب نداد.



حرّ گفت : ما مأموريت داريم از تو جدا نشويم تا تو رابه كوفه پيش عبيدالله بن زيادببريم . امام حسين فرمودند: مرگ از آن ، به تو نزديك تر است ، سپس فرمان داد يارانش سوار شوند تا به جاي خود برگردند، اما حرّ بن يزيد تميمي رياحي مانع شد و در كنار ايشان با سربازانش حركت مي كرد تا نگذارند امام حسين به كوفه وارد شود يا به مدينه برگردند،امام حسين و يارانش به طرف شمال رفتند تا به نَينَوي رسيدند، در آن جا لشكري ديگر به فرماندهي عمر بن سعد بن أبي وقاص از طرف عبيدالله بن زياد براي نبرد با امام حسين ويارانش رسيدند. عمر پيش امام حسين 2 فرستاد و گفتند: چرا به اين سرزمين آمديد؟امام حسين فرمودند: اهل شهر شما نامه هاي زيادي به من نوشتند و چند نفر را پيش من فرستادند تا به اين جا بيايم ، حالا كه از من خشنود نيستند و آمدن مرا نمي پسنديد به ديارخود بر مي گردم . عمر بن سعد نامه اي را به ابن زياد نوشت و از او كسب تكليف كرد، ابن زياد گفت :



ألا´ن اذ عرضت مخالبنا به يرجو النَّج'اة َ ولات حين مَن'اص ؛



حالا در چنگ ما گرفتار شده و مي خواهد نجات پيدا كند، ديگر جاي نجات و فرارنيست و خلاصي اش محال است .



سپس به ابن سعد نامه نوشت : به اجبار بيعت ازحسين بگير، اگر قبول كرد و با يزيدبيعت كرد، بعداً دربارة او تصميم مي گيريم . در ضمن آب را از حسين و يارانش منع كنيد.براي بار دوم امام حسين با حر و عمر بن سعد گفت و گو كرد و فرمود: راه را باز كنيد تا به وطن و ديار خود برگردم . اما آن ها اجازه ندادند و گفتند: بايد حُكم ِ ابن زياد را قبول و با يزيدبن معاوية بن ابي سفيان بيعت كني ، و يا براي جنگ و نبرد حاضر شويد. امام حسين بيعت با يزيد را ننگ و عار مي دانست و قبول نكردند.



هنوز در نينوا بودند كه ابن زياد نامة شديد اللحني به عمر بن سعد نوشت كه چراسهل انگاري مي كني ، اگر قدرت اين كار را نداري فرماندهي را به شمر بن ذي الجوشن بسپار. به اين سبب از ترس ازدست دادن ولايت ري و فرماندهي لشكر، عمر محاصره را

بر حسين و يارانش تنگ تر كرد و آماده جنگ و نبرد شد.



بدين سبب دست قضا و قدر كاروان و قافله حسين و يارانش را به سرزمين كربلارسانيد. از آن جا ديگر راه رفتن نداشتند، زيرا از هر طرف حر و عمر بن سعد و شمر، حسين و يارانش را محاصره كردند. اين جا بود كه امام حسين پرسيدند: در چه جايي هستيم ؟ به او گفتند: در سرزمين كربلا، امام فرمودند: «هذا موضع كرب و بلاء هذا مناخ ركابنا و محط ّرحالنا ومقتل رجالنا؛ اين جا جاي كرب و بلا (غم و درد و آزمايش ) است و جاي پياده شدن و بار انداختن و كشتارگاه مردان ماست ».



اين جا بود كه طبق فرمان ابن زياد آب فرات را از حسين و يارانش منع كردند و راه آب را بر ايشان بستند، ياران امام به تنگ آمدند. يكي از ياران امام حسين به نام يزيد بن حصين همداني با اجازه امام پيش عمر بن سعد رفتند و از ايشان خواست تا آب را برحسين و يارانش نبندند، عمر اجازه نداد. يزيد بن حصين عصباني شد و گفت : اين آب فرات به اين فراواني تمام سگ هاي بيابان گرد و درندگان و جانوران از آن استفاده مي كنند، چطور جرئت داشته و ادعاي ايمان داري كه آب را از پسر دختر رسول خدا منع كني و نگذاري رفع تشنگي كنند!! عمر بن سعد سرش را پايين انداخت و گفت : اي برادرهمداني من نمي دانم چه مي گوييد.



ابن أثير مورخ مشهور نوشته اند: وقتي امام حسين 2 با حر بن يزيد تميمي بحث و مذاكره كردند، حر گفت : دستور جنگ به ما نرسيده ، ليكن مأموريت ما اين است كه از توجدا نشويم و مانع ورود تو به كوفه و مراجعت به مدينه گرديم تا اين كه به ابن زياد نامه اي نويسم . تو هم مي تواني به ابن زياد و يا يزيد نامه اي بنويسيد تا بلكه از جنگ با تو نجات پيدا كنم بالاخره كاروان امام به طرف عذيب و قادسيه حركت مي كرد. و حُر با سربازانش در طرف چپ ايشان حركت مي كردند. اين جا بود كه امام حسين 2 فلسفه قيام خود را

براي حر و سربازان ابن زياد بيان كردند...







فلسفه و انگيزة قيام امام حسين 2



امام حسين ـ 2 ـ وقتي برايش معلوم شد كه سربازان و هواداران عبيدالله بن زيادراه را بر او بسته و عهد و پيمان خود را شكسته و خواستار جنگ و خونريزي هستند. ضمن خطبه اي غرّا فلسفه و انگيزه قيام و نهضت خود را بيان و به سمع يزيديان رساند. لذافرمود:



«أيُّها النّاس اءن َّ رسول الله(ص) قال : مَن رَأي سُلطاناً ج'ائراً، مُستَحلاً لِحرام الله،ناكِثاً لِعَهدِ الله، مُخالفاً لِسُنَّة رَسول الله(ص) يَعمل ُ في عِبادِ الله باِلاءِثم والعُدوان ، فلم ْ يُغَيِّر م'اعَلَيه بِفِعل ٍ و لا قول كان حقّاً علي الله أن يُدخِلَه مُدخَلَه . ألا و اءن َّ هؤلاء قَد لزموا طاعَة الشَّيطان و تَركُوا طاعَة َ الرَّحمن و أَظهَروا الفَساد و عَطَّلوا الحدود وَ استَأثَروا بِالفَي ء وأحَلُّواحرام َ الله و حرَّموا حَلا'له ، و أنا أحق ُّ من غَير و قدأ تَتني كُتُبكم و رُسُلكم ببيعَتِكم و أنَّكم لاتسلِموني و لا تخذلوني ، فأن أقَمتم علي بيعَتِكم تصيبوا رُشدَكم و أنا الحُسين بن علي ّ بن فاطمة بنت رسول الله(ص) نَفسي مع أنفُسِكم ، و أهلي مع اهلِكُم ، فلكم في َّ أسوة ٌ و اءن لم تفعلوا و نقضتم عهدي و خَلَعتم بيعتي فلعمري ما هي لكم بِنَكير، لقد فعلتْمُوها بأبي وأخي و ابن عمّي مسلم بن عقيل ، و المغرور من اغتّربكم فعظّكم أخطأتم و نصيبَكم ضَيَّعتم (فمن نَكَث فاءنَّما ينكث علي نفسه ) و سيغني الله عنكم ، والسّلام ؛ اي مردم ،همانا رسول خدا(ص) فرمودند: هر كس ديد حاكم ستمگري حرام هاي خدا را حلال دانست و عهد و پيمان خدا را شكست وبا سنت رسول خدا مخالفت كرد با بندگان خدا به گناه و دشمني و عداوت پرداخت و او آن حال و وضع را با قول يا عمل تغيير نداد، خداوندحتماً او را به عذاب دردناك مجازات مي كند و به دوزخ خواهد رفت ، به جاي آن پادشاه

ستمگر مي رود پس آگاه باشيد و بدانيد كه آنها (يزيديان ) از شيطان پيروي مي كنند وطاعت و فرمان برداري خداوند را ترك كرده اند. آشكارا فساد مي كنند و حدود خداوند راتعطيل كرده و بيت المال را مال خود مي دانند و آن را به كلي تملك نموده اند. حرام هاي خدا را حلال و حلال ها را حرام كرده اند و من شايسته ترين كسي هستم كه اين اوضاع راعوض مي كنم و تغيير مي دهم . فرستاده ها و نامه هاي شما به من رسيد كه با من بيعت كرده و مي كنيد و مرا تسليم دشمن نمي كنيد و خوار و ذليلم نمي كنيد. پس اگر بر قول وپيمان خود ثابت هستيد، به راه راست و هدايت دست يافته ايد، من حسين بن علي پسرفاطمه دختر رسول خدا هستم ، جانم با جان هاي شما (خودم با شما هستم ) خانواده ام باخانواده هاي شماست ، (و هيچ وقت تنهايتان نمي گذارم ) و مرا به الگوي خود بپسنديد و ازمن پيروي كنيد. اگر اين كار را نمي كنيد و پيمان با من را مي شكنيد و بيعت مرا از گردن خودتان خلع مي كنيد، سوگند به ذات خداوند! اين كار از شما هيچ بعيد نيست ، همين كار وعهد شكني با پدرم و برادرم و پسرعمويم مسلم بن عقيل كرديد. نصيب خودتان را ضايع كرده و در انتخابتان اشتباه كرديد. مغرور، كسي است كه فريب شما را بخورد (هر كس پيمان شكني كند به زيان خود پيمان شكني مي كند) و خداوند مرا از شما بي نياز خواهدكرد. والسلام .»



امام حسين 2 در نامه اي كه به برادرش محمد حَنَفِيَّه نوشته و انگيزه و فلسفه قيام خود را بيان كرد: «اني لم أخرج أشراً و لابطراً، لا مفسدا و لا ظالماو انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي رسول الله(ص) اريد أن آمر بالمعروف و أنهي عن امنكر، أسير سيرة جدي و أبي ؛ من براي سركشي و تجاوز و طغيان و فساد و تباهي قيام نكرده ام ، بلكه قيام و خروج من براي اصلاح امّت جدّم و امر به معروف و نهي از منكر است و مي خواهم به روش جدم و پدرم عمل نمايم .»



در نامه اي به كوفيان كه به وسيلة مسلم بن عقيل به آنها نوشت در آخر نامه آمده

است : «فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و القائم بالقسط و الرّائن برين الحق ،والسلام ؛ به جانم قسم ! كه امام و پيشوا نيست مگر كسي كه بر طبق كتاب خدا قضاوت كند و به عدل و داد قيام نمايد و متدين به دين حق باشد والسلام .»







جنگ خونين در كربلا



روزي كه امام حسين به كربلا رسيد و از آن جا سؤال كردند، روز پنج شنبه ، دوم محرم الحرام سال شصت و يك هجري بود، (كربلا در 75 كيلومتري نجف أشرف و 103كيلومتري بغداد و در غرب رود فرات در كناره هاي صحراي شام قرار دارد، كوچ امام حسين از مدينه به مكّه «450 كيلومتر» و از مكّه به كربلا «1550 كيلومتر» سي روز تمام حركت ايشان طول كشيد). در آن مدت هشت روز در محاصره دشمن و به كندن خندق و سنگرمشغول بودند. بالا´خره آن جنگ خونين و نابرابر، طبق تهديدات ابن زياد به عمر بن سعد،در روز جمعه ، دهم محرم الحرام ، بين امام حسين و يارانش كه از هفتاد و دو مرد تجاوزنمي كرد و لشكر چهار هزار نفري ابن زياد به فرماندهي عمر بن سعد بن أبي وقاص ـ كه خود او اولين تير را به طرف امام حسين و يارانش پرتاب كردند ـ شروع شد و سرداراني چون حرّ بن يزيد، شمر بن ذي الجوشن و حصين بن نمير تميمي هم در لشكر عمر بن سعد بودند كه نسبت به امام حسين و يارانش بغضي در دل داشتند و تشنة خون ايشان بودند.



لشكريان ابن زياد بي رحمانه از هر طرف با تير و شمشير و نيزه ، ياران امام حسين را مورد هجوم و حملة وحشيانه قرار دادند و ياران جان بر كف امام هم جانانه از خود وحريم امام حسين دفاع مي كردند، تا اين كه در همان ابتداي جنگ پنجاه نفر از ياران باوفاي امام حسين به شهادت رسيدند. آن گاه امام حسين فرياد كشيد و فرمودند: «هل من ذاب ِّ يذب ُّ عَن حَرَم رسول الله(ص)؟؛ آيا كسي نيست عيب و عار را از حرم پيغمبر خدا دور

كند؟ آناً حر بن يزيد تميمي رياحي از لشكر عمر بن سعد بيرون آمد و خود را به امام حسين نزديك كرد و گفت : من اي پسر رسول خدا! حاضرم در راه دفاع و حراست از حريم رسول خدا و خانوادة تو جانم را فدا كنم ، من نمي دانستم كار به اين جا مي كشد و آب فرات كه هر مجوسي و يهودي و درندگان از آن سيراب مي شوند، از تو و يارانت منع كرده ونمي گذارند به مدينه برگرديد. از اين به بعد من از حزب و ياران تو بوده و در خدمت و ركاب تو با يزيديان مي جنگم تا كشته شوم ، تا اين كه جدّ تو رسول خدا(ص) براي من شفاعت كند. حر به نبرد پرداخت تا اين كه در ركاب امام حسين 2 به شهادت رسيد.



وقتي امام حسين ديد كه ياران و برادران و اولادش يكي پس از ديگري به شهادت مي رسند به لشكريان ابن زياد حمله بردند، و تعداد زيادي از سرداران و پهلوانان آنان راكشته و برگشتند. بار ديگر به آنان حمله كردند و خواستند برگردند كه شمر بن ذي الجوشن با عده اي از سربازانش راه را بر امام بستند و خواستند به زن و بچّه هاي ايشان حمله ورشوند، امام حسين (ع) فرياد كشيد و فرمودند: «اي پيروان شيطان به بي خردانتان اجازه ندهيد به زن و بچه ها نزديك شوند، ايشان با شما جنگ نكرده اند». شمر گفت : زن وبچه ها را متعرض نشويد و به حسين حمله ور شويد، در آن وقت سربازان بي رحم شمر به حضرت حسين حمله كردند و او را زخمي نمودند و از اسبش پايين افتاد. شمر هم پياده شده و سر امام حسين را از بدن جدا كرد. بعضي مي گويند: قاتل امام حسين 2 سنان بن أنس نخعي و بعضي ديگر مي گويند: شمر بن ذي الجوشن ملعون بوده است .







اسامي عده اي از شهداي كربلا



1ـ امام حسين بن علي بن ابي طالب 2 به قول أصح به دست سنان بن انس نخعي و به قولي به دست شَمِر ابن ذي الجوشن به شهادت رسيدند. لعن و نفرين خدا برقاتلين ايشان ، باد.



2ـ عباس پسر علي 2 و ام البنين بنت حزام ، هم به دست زيد بن رُقّاد جُنُبي وحكيم بن طُغيْل شهيد شد.



3ـ جعفر پسر علي 2 و ام البنين .



4ـ عبدالله پسر علي 2.



5ـ عثمان پسر علي و ام البنين به دست و تير خولي بن يزيد شهيد شد.



6ـ محمد پسر علي و ام الولد به دست مردي از بني دارم به شهادت رسيد.



7ـ ابوبكر پسر علي 2 و ليلا بنت مسعود دارمي .



8ـ علي اكبر پسر امام حسين 2 و ليلا.



9ـ عبدالله پسر حسين .



10ـ ابوبكر پسر حسين بن علي به دست حرملة بن كاهل شهيد شد.



11ـ قاسم پسر حسن بن علي .



12ـ عون پسر جعفر بن ابي طالب .



13ـ محمد پسر عبدالله بن جعفر.



14ـ جعفر بن عقيل .



15ـ عبدالرحمان بن عقيل .



16ـ عبدالله بن عقيل .



17ـ مسلم بن عقيل در كوفه .



18ـ عبدالله پسر مسلم بن عقيل .



19ـ سليمان مولي حسين .



20ـ محمد بن ابي سعيد بن عقيل .



كاروان اسيران و سرهاي شهدا



عمر بن سعد دو روز بعد از نبرد خونين در كربلا ماندند، بعد از آن همراه اسراي اهل بيت (فرزندان و خواهران امام حسين ) در حالي كه سرهاي شهدا را بر نيزه هايشان كرده وجهت تقرب و نزديكي به ابن زياد در حال سرور و شادي بودند، به طرف كوفه حركت كردند.



مي گويند: يزيديان جهت تقرب خود و نزديك شدن به عبيدالله بن زياد سرهاي شهدا را در بين خود تقسيم كردند، قبيله «كنده » سيزده سر كه رئيس ايشان ، قيس بن اشعث بود. قبيله «هوازن » بيست سر و رئيس ايشان شمر بن ذي الجوشن بود. قبيله (بنوتميم ) هفده سر و «بني اسد» شش سر و قبيله «مَزْحج » هفت سر و باقي لشكريان هفت سر ديگر را آوردند.



گويند وقتي امام حسين 2 به شهادت رسيد و سر مباركش را داخل تشتي نهاده ونزد عبيدالله بن زياد والي كوفه بردند، با عصايي كه در دست داشت لب هاي حسين را بازكرد و ضربه به دندان و بيني و چشمان امام حسين وارد مي كرد و مي گفت : «مارأيت مثل هذا حسناً؛ از اين نيكوتر و زيباتر را هيچ گاه نديده ام .» در آن وقت زيد بن أرقم به ابن زيادگفت : عصايت را بردار و نسبت به حضرت حسين 2 بي ادبي روا مدار، چون زياد ديده ام كه حضرت رسول اكرم (ص) چشم و بيني و لب هاي حسين را بوسيده اند.



مي گويند: يك سال بعد ابن زياد و يارانش كشته شدند، و سرهاي ايشان را به «رحبة » كوفه آوردند، مردم ديدند ماري آمد و ميان سرها گرديد تا اين كه به سر ابن زيادرسيد و از سوراخ بيني اش داخل شد مدتي ماند بعداً بيرون آمد چند با اين عمل را تكراركرد و مردم نگاه مي كردند و با چشمان خود اين جريان را مشاهده كردند و تعجب مي كردند. البته هيچ جاي حيرت و تعجب نيست ، به راستي اين مكافات و سزاي ناچيزي است نسبت به آنچه خداوند براي آنها در آخرت از انواع و أشد عقاب آماده كرده است .



كاروان اسرا از كوفه تا شام



سپس ابن زياد اسرا و سرهاي هفتاد و دو تن شهداي كربلا را به دمشق (شام )پيش يزيد بن معاوية بن ابي سفيان فرستاد و نويد پيروزي خود و شكست حسين ويارانش را به ايشان رساند.



در اين جا بعضي از مورخين نوشته اند: يزيد كه سر بريده امام حسين را ديد اشك ريخت و گفت : من به كم تر از كشتن حسين از ايشان راضي بودم ، نفرين بر ابن سميه (عبيدالله بن زياد) باد! البته اين موضوع جاي سؤال است ، زيرا خود يزيد به والي مدينه (وليدبن عتبه بن ابي سفيان ) نامه نوشت كه فرصت به امام حسين ندهد و فوراً از او بيعت بگيرد و آيا يزيد نبود كه دستور جلب اسرا و سرهاي شهدا را به دمشق (پايتخت خلافت )صادر كرد، پس آيا اشك ريختن او بعد از اين حوادث دردناك چه سودي دارد!!؟



به هر حال حضرت علي بن حسين (سجاد) با ديگر اسرا و خانواده اش مدتي درشام ماندند. سپس راهي مدينه شدند، و سرهاي شهداي كربلا را هم به طرف كربلا بردندتا در كنار اجسادشان مدفون كنند.







نظر دانشمندان و علما



1ـ «سال رجل من أهل العراق عبدالله ابن عمر عن المحرم يقتل الذباب ، فقال ابن عمر«2»: أهل العراق يسألون عن الذباب و قد قتلوا ابن بنت رسول الله«(ص)» قال :ان الحسن و الحسين هما ريحانتا من الدنيا؛ يك نفر از اهل عراق از عبدالله بن عمر2پرسيد: آيا اگر كسي در حال احرام مگسي را به قتل برساند و يا خون پشه بر لباسش باشدچه چيزي بر او لازم است و چه كاري بايد بكند؟ ابن عمر گفت : اهل عراق از كشتن مگس و سزاي آن سئوال مي كنند، در حالي كه پسر دختر رسول خدا(ص) را به قتل رساندند،گفت : و من از نبي اكرم (ص) شنيدم كه فرمودند: همانا حسن و حسين دو ريحانة من

هستند در اين دنيا.»



دراين آثار تأييد و تحسين قيام امام حسين و زشتي اعمال قاتلين او را از زبان ابن عمر به خوبي مي فهميم .



2ـ اما سيد رشيد رضا سر دبير مجله «المنار» و مفسر بزرگ صاحب تفسير المنار وشاگرد برجستة امام شيخ محمد عبده استاد دانشگاه الازهر مصر در تفسير آيات 37ـ36سوره مائده در بحث و موضوع «جزاي محاربين و قتال بغاة و طاعت أئمه » نوشته اند: و ازاين باب است خروج و قيام امام حسين سبط رسول خدا(ص) عليه امام جور و بغي (ظلم وستم و تجاوز) آن كسي كه به قدرت و حيله و نيرنگ ولايت امور مسلمانان را به دست گرفت ، (يزيد پسر معاويه ) خداوند او را مخذول و درمانده كند، هم چنين كساني را كه به جاي پيروي از حق و عدالت و دادگري و دفاع از دين ، از آنان پيروي كردند و هميشه دوستدار بندگي و نوكري براي ستم گران و پادشاهان ظالم بوده و هستند از كرّاميان ونواصب و رأي و نظر ملت هاي غالب در اين روزگار بر اين قرار گرفته كه عليه پادشاهان مستبد و مفسد قيام كنند، زير بار ظلم نروند، در دولت عثماني (تركيه ) به فتواي شيخ الاسلام مردم عليه سلطان عبدالحميد خان قيام كردند و او را از خلافت و سلطنت خلع كردند.



پس معلوم شد نظر سيد اين است كه در آن زمان بايد پيروي از امام حسين كرد وبر عليه امامان جور و ستم قيام كنند.







شخصيت يزيد



يزيد بن معاويه ، ابو خالد، اموي در سال 25 يا26 هجري متولد شد، يزيد انساني چاق و پر مو بود. مادرش «ميسون » دختر بجدل كلبي ، پدرش معاوية بن أبي سفيان او راولي عهد و جانشين خود قرار داد و مردم را اجباراً به بيعت كردن با پسرش يزيد وادار كرد.



حسن بصري فرمود: كار مردم را دو كس به فساد كشانيدند: يكي عمر و بن عاص روزي كه به معاويه گفت : مصحف ها را بر سر نيزه ها بلند كنند و تحكيم را به وجود آورد وآن كار كردند، و قاريان قرآن دست از جنگ كشيدند، بعداً حَكَم تشكيل دادند و خوارج به وجود آمدند، دوم : مغيره بن شعبه كه والي كوفه بود از طرف معاويه نامه به او نوشت كه هروقت نامه به دستت رسيد، بي درنگ اين جا بيا و من تو را عزل كرده ام ، مغيره دير كرد،وقتي پيش معاويه آمد مورد توبيخ قرار گرفت . معاويه گفت : چرا دير كردي ؟ مغيره گفت :مشغول كشيدن نقشه اي بودم و آن كار مهيا كردم ، معاويه گفت : چه كاري ؟ مغيره گفت :بيعت با يزيد بعد از تو!! معاويه گفت : آيا اين كار را كرده اي ؟ مغيره گفت : بله ، معاويه گفت پس سر كارت برگرد، و تو هم چنان والي كوفه باش ... و اگر اين گونه پيشنهادات كذايي نبود، تا روز رستاخيز كار اُمّت اسلامي ، شورايي بود و به ملوكيت و سلطنت تغيير پيدانمي كرد.



امام أبو الاعلي مودودي (رهبر و رئيس جماعت اسلامي پاكستان ) در كتاب «خلافت و ملوكيت » نوشته اند: در زمان حكومت يزيد بن معاويه سه رويداد چنان واقع گرديد كه لرزه بر اندام جهان اسلام انداخت :



نخستين واقعه شهادت سيدنا حسين 2 است ...



دومين حادثه دردناك ، روي داد «جنگ حره » بود كه در اواخر سال شصت و سه هجري ، در ايام آخر عمر و زندگي يزيد به وقوع پيوست . رويداد مختصر اين واقعه چنين است كه اهل مدينه ، يزيد را فاجر و ظالم و فاسق خواندند و عليه وي دست به شورش وبغاوت زدند و نماينده او را از شهر بيرون كرده ، عبدالله بن حنظله را به رهبري خودبرگزيدند. هنگامي كه يزيد اطلاع يافت دستة نظامي دوازده هزار نفري تحت فرماندهي مسلم بن عقبه المرّي جهت يورش به مدينه فرستاد و به او فرمان داد كه تا سه روز اهل شهر را به اطاعت دعوت كن ، اگر قبول نكردند، با آنها نبرد را آغاز كن و هنگامي كه پيروزشديد تا سه روز مدينه رابه ارتش واگذاريد بنابراين دستور، ارتش حركت كرد، و با مردم مدينه به نبرد پرداخت ، مدينه فتح گرديد و بعد از آن به پيروي فرمان يزيد شهر مدينه تاسه روز به دسترس ارتش گذاشته شد، تا هر چه خواسته باشند انجام دهند، در طول اين سه روز هر سرباز به قتل و غارت مشغول گرديد مردم شهر به خون و خاك كشيده شدند كه در آن مطابق روايت امام زهري ، هفت صد تن از اشخاص برگزيده و معزز، و ده هزار تن ازمردم عام به قتل رسيدند. وحشتناك تر اين كه ارتش وحشي به خانه هاي مردم شهريورش بردند آبرو و عصمت زنان زيادي را مورد تجاوز قرار دادند. حافظ ابن كثير مي گويد:«حتي قيل انه حملت ألف امراة في تلك الايام من غير زوج ؛ در طول اين حمله هزار زن بنا بر فعل زنا باردار شدند...»



واقعه سوم : آن است كه حسن بصري در آخر از آن ذكر كرده است ، آن دسته ارتشي بعد از تصرف و قتل و غارت در مدينه كه بساط فساد و خونريزي را در حرم پيامبر(ص) بر پاساخته بود، براي مقابله با عبدالله بن زبير2 مكه را مورد حمله قرار داد و توسط منجنيق خانه كعبه را سنگ باران كردند كه به علت آن ديواري از خانة كعبه شكست . گر چه رواياتي در دست است كه آنها كعبه را مورد آتش باري قرار دادند اما علل آتش باري چيز ديگري بيان شده است . البته واقعه سنگ باري متفق عليه است .



لذا اين حقيقت را كاملاً روشن ساخت كه اين حكم ران (يزيدبن معاويه ) اقتدارخود و بقا و تحفظ آن را بر همه چيز مقدم قرار داده بود و از اقدام به تجاوز حدود و ريختن بزرگ ترين حرمت ها باكي نداشت .







تعصب الشيخ محمد الخضري



شيخ محمد خضري كه كتاب هاي تاريخي و تحليلي نوشته ، در اين جا (موضوع قيام حضرت حسين و شهادت ايشان در كربلا) به جاي تحليل ، تاريخ را تحريف كرده و برخلاف نظرات مورّخين موثّق همانند: ابن كثير، ابن اثير و سيوطي ـ كه همگي قيام امام حسين را بر حق و عليه ستم و جور و فسق يزيد بن معاويه به حساب آوردندـاو آمده به نام تحليل تاريخ ، امام حسين را بر اشتباه دانسته است ، زيرا گوش به مشاورانش نداده و درجنگ دور انديشي نكرده و فريب اهل عراق را خورده و زن و بچه ها را به كشتن داده است !ديگر نمي دانم تحليل جناب شيخ در مورد «جنگ حره » و سنگ باران كعبه معظمه كه قبلاً بيان شد چيست ؟ حتماً اهل مدينه و مكّه مكرمه را هم ده هزار كشته و شهيد دادندخطا كار و تجاوزگران مي داند، زيرا عليه خليفة مسلمين و امام بر حق (يزيد بن معاويه )دست به شورش زده اند!




پاورقي

1ـ تفسير نور، دكتر مصطفي خرّم دل



2ـ التاج الجامع للاصول في احاديث الرسول ، تأليف : شيخ منصور علي ناصف ، جلد3.



3ـ تربية الابناء و البنات في ضوء القرآن و السّنّة ، تاليف : شيخ خالد عبدالرّحمن العك .



4ـ تربية الاولاد في الاسلام ، دكتر عبدالله ناصح علوان ، و ترجمة آن .



5ـ نور الابصار في مناقب آل بيت النّبي المختار ـ شبلنجي



6ـ الدّوله الامويّة ، الشّيخ محّمد الخضري .



7ـ الكامل في التّاريخ ، لابن الاثير، جلد4.



8ـ تفسير المنار، سيد رشيد رضا، جلد6.



9ـ تاريخ الخلفاء، حافظ جلال الدين سيوطي .



10ـ خلافت و ملكيت ، مولانا أبوالاعلي مردودي .



11ـ الفتاوي المعاصره ، دكتر يوسف قرضاوي ، جلد اول .



12ـ شرح المقاصد، سعدالدّين تفتازاني ، جلد 5.



13ـ امام حسين (ع) و روز عاشورا مؤسسة البلاغ .

محمود بن الخياط