بازگشت

عوامل تحريف در تاريخ عاشورا


تحريف تباكي



از حرفهاي عجيب و غريبي كه پيرامون عزاداري گفته شده، يكي هم آن حرفي است كه از تحريف معناي «تباكي» سرچشمه گرفته است؛ به اين ترتيب كه مي گويند:



«در لفظ تباكي هم اشاره فرموده كه ترتّب ثواب اخروي، موقوف بر گريه حقيقي نيست بلكه همين كه قاصد، گريه است و خود را به صورت گريه كنندگان وامي دارد همان ثواب گريه را دارد. در تمام عبادات حقيقت مطلوب است ولي در دعات حسينيّه دائره وسيع است و لعلّ از اين جهت مرحوم شيخ جعفر صاحب خصائص الحسينيه ـ طاب ثراه ـ رياء را در گريه، در عزاداري حضرت امام حسين عليه السلام جايز مي دانست.»1



به راستي كه باوركردنش بسيار سخت است و اگر اين سخن تنها در ميان عوام بود و انسان تنها از دهان مردم مي شنيد، به هيچ وجه باور نمي كرد. اما مي بينيد كه در كتابها هم نوشته شده است و نويسنده نه فقط خود قائل به اين قول عجيب و غريب است كه شيخ جعفر شوشتري را نيز هم رأي خود مي داند و براي تثبيت تحريف خود، به فتواي وي نيز استناد مي جويد و گمان مي برد كه كلمه تباكي در حديث مي تواند مبني و مستند افتاء به تجويز ريا در عزاداري امام حسين عليه السلام باشد!



اگر مرحوم شيخ جعفر نيز چنين فتواي عجيبي داده باشد، بي گمان در بالاي منبر و در هنگام روضه خواني بوده و چنان از گلاب گريه مدهوش بوده كه عشق و عاطفه را به جاي شرع و عقل گرفته تا فتواي آنچناني را داده است. و اگر در حال عادي و با تمركز حواس اين فتوا را داده باشد، بي گمان منظورش از ريا معناي مصطلح ريا نبوده بلكه معناي لغوي ريا (نشان دادن كار به ديگران) بوده است و البته اين احتمال دوم، صحيح تر و به شخصيّت علمي شيخ جعفر شوشتري نزديك تر است.



با آن همه آيات محكم در قرآن مجيد و با آن همه روايات صحيح و معتبر در متون اسلامي، كه همگي حاكي از لزوم اخلاص و قبح و گناه ريا و.... است، چگونه مي توان چنان سخن سخيفي گفت و ريا را كه در فرهنگ اسلامي «شرك خفي» خوانده شده است، جايز دانست؟!



از اين واقعيّت تلخ هم نبايد گذشت كه بسياري از «تحريفات عاشورا» معلول عوام زدگي برخي از گويندگان مذهبي است. اين فاجعه گاهي تا آنجا به تباهي و فساد مي كشد كه مي بيني آنها پيش از هر چيز در فكر اين هستند كه ببينند عوام چه مي خواهند و از نقل كدام داستان يا افسانه اي بيشتر خوشحال و خشنود مي شوند و هميشه در اين دايره تنگ و تاريك به سر مي برند كه از دهان مردم مي گيرند و به گوش مردم مي دهند و هميشه اين دور و تسلسل را تكرار مي كنند و هيچ هم خسته نمي شوند و چه بسيار كتابهايي كه با عناويني چون مجالس و مقاتل به همين ترتيب نوشته شده است كه مدارك و منابعي جز لسان الواعظين و اسماع السامعين ندارند؛ نخست بدون انديشه گفته شده اند و سپس باز بدون انديشه و تنها به همين دليل كه مقبول طبع عوام بوده، نوشته شده اند! دردا و دريغا كه اينان با ساختن تحريفات و با پرداختن به افسانه ها و اكاذيب، فرهنگ مردم را به تباهي مي كشند و با تفسير نادرست «تباكي» عمل شنيع تزوير و ريا را تجويز و ترويج مي كنند و ناخواسته آتش به دين و دنياي خود مي زنند، غافل از اينكه به قول رساي آن شاعر:





*



بر تواضع هاي مردم تكيه كردن، ابلهي است پاي بوس سيل، از پاي افكند ديوار را

*



پاي بوس سيل، از پاي افكند ديوار را پاي بوس سيل، از پاي افكند ديوار را



تفسير صحيح تباكي



معدود رواياتي كه در آنها لفظ «تباكي» وارد شده است، بسيار اندك است.2 و در يكي از آنها چنين است كه راوي مي گويد: خيال مي كنم كه حضرت فرمود: «من بكي أو أبكي، و اَظُنُّه قال او تباكي»؛3، حال اگر هم چنين سخني از ناحيه معصوم عليه السلام صادر شده باشد به هيچ وجه نمي تواند به آن معناي نادرستي كه تحريفگران تصوّر كرده اند، بوده باشد. در تفسير آن سه وجه زير را مي توان تصوّر كرد:



1. تظاهر به گريه و اندوه



البته نه به آن معنا كه شُبهه ريا را در برداشته باشد بلكه به نيّت قربةً الي اللّه و خالصاً لوجه اللّه تظاهر كند و خود را اندوهگين و غمناك نشان دهد. اين معنا با توجه به زمان صدور حديث (زمان حكومت بني اميه) صحيح تر به نظر مي رسد. زيرا بني اميه هر سال روز عاشورا را جشن مي گرفتند و پيروان آنها در آن روز تظاهر به شادي و سرور مي كردند.4 و امام عليه السلام نيز با اين سخن شيعيان را دعوت مي كند كه هر طور شده در روز عاشورا و دهه محرم اظهار غم و اندوه كنند تا همدلي خود را با دوستداران اهل بيت عليهم السلام و تنفّر خود را از آل يزيد نشان دهند.



2. تكلّف براي تحصيل گريه



گاهي باشد كه انسان در مرحله نخست، بنا به عللي نمي تواند كاري را انجام دهد، اما از آنجا كه دلش مي خواهد كه آن كار را انجام دهد به هر نحو ممكن تمايل به آن كار را نشان مي دهد و اي بسا كه ناخودآگاه و با تكلّف هم كه شده، تمايل دروني خود را بروز مي دهد و آشكار مي سازد. چرا كه از كوزه همان برون تراود كه در اوست، و جالب اينكه بالاخره اين تكلّف و تشبّه در نهايت به نتيجه مي رسد و صورت كاملاً طبيعي پيدا مي كند. از باب مثال فرض كنيد كه كسي در اثر قساوت قلب و يا در اثر هر علت ديگري ابتدا نمي تواند از خوف خدا گريه كند و يا به ياد مظلوميتهاي اهل بيت عليهم السلام ناله كند و بگريد اما چون اين كار را در دل دوست دارد و به حال گريه كنندگان غبطه مي خورد، ناخواسته خود را شبيه آنان مي سازد و با تكلّف هم كه شده، متأثّر و دل گير مي شود و چهره غمناك و اندوهگين پيدا مي كند تا در نهايت غبار قساوت از آينه دل مي زدايد و اشك چشمش سرازير مي شود كه همان كار، خود مطلوب است.



فشرده سخن اين كه «تباكي» از باب مقدمه بُكاء، آن هم از باب مقدمه طبيعي بكاء، مطلوب و مستحب است و از آنجا كه اين مقدمه، قهري و طبيعي است هيچ گونه شائبه ريا و سُمعه را نمي توان در آن دخيل دانست. منتهي گاه اين مقدمه (تباكي) به آن نتيجه (بكاء) منجر مي شود و گاهي ديگر نمي شود مثل اينكه كسي قساوت قلب داشته و يا فرصت نتيجه گيري، اندك بوده و يا در همان مراحل نخست (در حال تباكي) كار ديگري پيش آمده و او نتوانسته از مرحله تباكي به مرحله بكاء برسد. حال از احاديث مورد بحث استفاده مي شود كه انسان در همان مرحله تباكي نيز مأجور خواهد بود. البته اين مسئله منحصر به گريه كردن نبوده و در مورد برخي عبادتهاي ديگر نيز مثل «تحلُّم» بر حلم و «تزهُّد» براي زهد آموزي و كسب زهد، مطلوب و مورد تأكيد پيشوايان معصوم عليهم السلام است.5



3. تمايل به بكاء و دوست داشتن آن



به اين معني كه اگر كسي هم گريه نكند اما تمايل به اين كار داشته باشد و دلش بخواهد كه بر مصائب اهل بيت عليهم السلام بگريد و به نوعي اين تمايل را نشان بدهد، مطلوب و مستحب است كه اين تمايل و اظهار آن را داشته باشد، و همين است معناي آن تباكي كه در كلام معصومين عليهم السلام ديده مي شود و ميان بكاء و تباكي، عموم و خصوص مطلق است؛ يعني هر بكائي حتماً تباكي هم هست ولي بعضي از تباكي ها، بكاء نيز هست و چنان كه در تفسير دوم گفته شده، تباكي مقدمه بكاء است و تباكي به اين معنا (تمايل به گريه و دوست داشتن آن) حتماً با بكاء خواهد بود. چرا كه اگر كسي كاري را نخواهد، انجام نمي دهد به ويژه اگر آن كار در ارتباط با دل و تأثّر قلبي باشد و گاهي اين مقدمه، قهري و ضروري نيز است، به اين معنا كه تا كاري را نخواهد و تمايل به آن نداشته باشد، آن كار را انجام نخواهد داد؛ مثل آن حديثي كه به نقل از امام علي عليه السلام مي گويد: «من لم يتحلّم لم يحلم؛ هركس حلم و بردباري را نخواهد و تمايل خود را به حلم، به نوعي نشان ندهد، بردبار نخواهد شد».6



حال سخن ما نيز اين است كه تا كسي «تباكي» نكند، بكاء هم نخواهد كرد و هركس آن كار را بكند، دليل اين است كه اين كار (بكاء) را نيز مي خواهد بكند و همين خواستن نه تنها مطلوب و مستحبّي است كه حتي گاهي ضروري و قهري هم هست و به هيچ وجه نمي تواند شائبه اي از ريا داشته باشد. چرا كه قهري بودن با تصنّعي بودن، در تضاد است.



4. تعاون در گريه و عزاداري



به اين معني كه عزاداران تأثّر و گريه خود را پنهان نسازند و با گريه و ناله آشكار خود يكديگر را به گريه وادارند و كساني هم كه نمي توانند گريه كنند، با گريه كنندگان هم ناله و هم صدا شوند.



مرحوم محدّث نوري در اين باره سخني دارد كه مي تواند معناي صحيح تباكي را نشان بدهد، ايشان مي نويسند:



«مخفي نماند كه براي كلمه شريفه «تباكي» نظير هم وزن آن «تعاون» معناي لطيف ديگري هست كه شايد مراد آن باشد و آن عبارت از اين است كه مؤمنين يكديگر را با كردار و گفتار و رفتار بگريانند، مانند آن برادران و خواهراني كه پدر يا مادر عزيز و مهرباني را از دست داده باشند و به گرد هم آيند و از عزيز از دست رفته خود ياد كنند، از محاسن و خصال پسنديده، احسان و كردار نيك، شدّت مصائب و بلاي او، هريك هرچه به خاطرش آيد، به يكديگر بگويند و بگريند و ناله كنند...»



و مؤيّد همين احتمال است آن كه در آداب روز عاشورا وارد شده است؛ در خبر شريف زيارت عاشوراي معروفه، مذكور است كه حضرت صادق عليه السلام فرمود:



«... پس ندبه و نوحه و گريه كند بر حسين عليه السلام و اهل خانه اش را نيز به گريه كردن بر آن حضرت توصيه كند تا در خانه خود با اظهار ناله و نوا مجلس عزاداري بر آن حضرت به پا دارند. و [در آن روز (روز عاشورا) [براي ملاقات به خانه يكديگر روند تا همديگر را در عزاي حسين عليه السلام تعزيت گويند و در خانه هاي خود، مجلس عزاداري به پا دارند.»7



مرحوم محدّث نوري پس از آن كه اين معناي لطيف را از حديث تباكي برداشت كرده و توضيح مي دهد، در ادامه مي نويسد:



«به هر حال در تباكيِ ممدوح و محبوب كه از طاعات و عبادات محسوب مي شود، شائبه اي از ريا كه از اقسام شرك خفي است، نيست. سبحان اللّه! حضرت امام حسين عليه السلام آن همه مصائب را به اين جهت تحمّل كرد كه اساس توحيد را محكم سازد و كلمه حق را تعالي بخشد و مباني دين مبين را تحكيم سازد و آن را از راه يافتن و رواج يافتن بدعتهاي ملحدين حفظ كند، [با اين حال [چگونه ذي شعوري احتمال مي دهد كه اعظم معاصي و اكبر موبقات (بزرگ ترين گناهان و بزرگ ترين گناهي كه موجب خلود در آتش مي شود.) كه شرك باشد، به سبب آن حضرت جايز باشد؟! گويا سبب اين توهّم فاسد و خيال شيطاني، تأمّل نكردن در ريا و قبح رياست يا اينكه با اين تحريف و توطئه مي خواهند رغبت خود را به زر و سيم و قبايح اين حرص و آز را بپوشانند واللّه العاصم.»8



ششمين عامل تحريف



قياس به نفس



از عوامل تحريف، يكي هم قياس به نفس است؛ به همين دليل بيشتر در كتابهايي كه به صورت نظم و شعر سروده شده اند، ديده مي شود كه شاعران و سرايندگان به اصطلاح خواسته اند كه زبان حال امام حسين عليه السلام و اهل بيت و انصار آن حضرت را به رشته نظم بكشند و يا در قالب شعر بريزند. اما در واقع زبان حال خودشان را به تصوير كشيده اند و در نتيجه كارها و گفتارها و رفتارهايي كه فقط برازنده خود و امثال خودشان هست، به اهل بيت اطهار عليهم السلام بسته اند!



و همين زبان حالها با مرور زمان از كتابهاي منظوم و شعر به كتابهاي مقاتل و مجالس هم راه يافته و صورت رسمي به خود گرفته است. و به عنوان حديث يا روايت تاريخي، مشهور و مقبول خاصّ و عام شده است.



پر واضح است كه به بهانه زبان حال نمي توان هر شعر ذلّت باري را به عنوان مدح و مراثي اهل بيت عليهم السلام منتشر ساخت. زبان حال امام حسين عليه السلام اگر هم مطابق زبان قال آن حضرت نباشد، لازم است كه حتماً مخالف آن نيز نباشد و بيشتر مقتل خواني ها و مرثيه سرائي ها و نقل حكايت هاي ذلّت بار با روح بزرگ حسيني و هدف عاشورا مخالفت آشكار دارد و فقط از اينجا ناشي شده است كه گويندگان، آن حضرت را با خود قياس كرده اند و دردا كه كسي نيست به اينان بگويد:





*



كار پاكان را قياس از خود مگير گرچه باشد در نوشتن شير، شير

*



گرچه باشد در نوشتن شير، شير گرچه باشد در نوشتن شير، شير



امام علي عليه السلام مي فرمايد:



«لايقاس بآل محمد صلي الله عليه و آله وسلم من هذه الامّة احدٌ... هم اساس الدين، و عماد اليقين، اليهم يفئي الغالي، و بهم يلحق التالي و لهم خصائص حقّ الولاية و فيهم الوصية والوراثة....؛9 هيچ كسي را از اين امّت، قياس با آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم نتوان كرد و آنان را كه نعمت ارشاد و هدايت آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم از سقوط نجات داده است، نتوان با آن پيشوايان الهي مساوي گرفت. آل محمد صلي الله عليه و آله وسلم اركان اساسي دينند و ستون برپاي دارنده يقين اند؛ افراط گران بايد به سوي آنان برگردند و عقب ماندگان تفريط گر، خود را به آنان برسانند. حق ولايت از ويژگي هاي آن كمال يافتگان است و وصيّت پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم به برتري آنان و وراثت رهبري، در آن شخصيتهاي خدا ساخته است.»10




پاورقي

1. دعات الحسينيه، محمدعلي نخجواني، ص 4 و 5، چاپ بمبئي، 1330 ق.



2. يكي از آن روايت ها را سيد ابن طاووس با عبارت «روي عن آل الرّسول» نقل كرده كه حاكي از مرسل و ضعيف بودن سند است. (ر.ك: بحارالانوار، ج 44، ص 288) به نقل از لهوف، و ديگري نيز به توسط افراد ناشناس و از راويان مجهول نقل شده است. (ر.ك: همان، ص 282.)



3. بحارالانوار، ج 44، ص 289، به نقل از كامل الزيارات و ثواب الاعمال.



4. در اين باره اثر پربار استاد سيد جعفر مرتضي عاملي با نام «المواسم و المراسم» بويژه صفحات 82 ـ 85 ديده شود.



5. چرا كه به تصريح روايتي از امام علي(ع) «التّزهد يؤدّي الي الزّهد». ر.ك: غررالحكم، ج 1، ص 291، يعني «تزهّد» زهد مي آورد چنان كه «تباكي» بكاء مي آورد.



6. لؤ لؤ و مرجان، ص 36، به نقل از غررالحكم.



7. همان، ص 38.



8. همان، ص 38 و 39 (با ويرايش و تصرّف). و گفتني است كه جمله آخر اين عبارت، تعريضي است به آنان كه با نام حسين(ع) و عاشورا، ارتزاق مي كنند و دين را دكّان براي دنياي خود ساخته اند كه محدّث نوري در صفحات نخستين لؤ لؤ و مرجان در اين باره سخن گفته است.



9. نهج البلاغه، خطبه دوم.



10. ترجمه و تفسير نهج البلاغه، استاد جعفري، ج 2، ص 234.

محمد صحتي سردرودي