بازگشت

عزّت حسين






لغت شناسان عزت را به سرافرازي ، شكست ناپذيري ، گرامي و عزيز بودن و مورداحترام قرار گرفتن معنا كرده اند. صحاح اللغه عزّت را در مقابل ذلّت تعريف مي كند ومي گويد: «العزّ خلاف الذّل » و به كسي عزيز مي گويند كه شريف و قوي باشد.



هم چنين مي گويند: «اسم العزّه و هي القوّة و الغلبة » و به زميني كه محكم و سخت باشد عزاز گويند. راغب هم در مفردات خود مي گويد: عزّت حالتي است كه انسان را مقاوم و شكست ناپذير مي سازد، يكي از اسامي ذات اقدس الهي عزيز است .







عزّت در قرآن كريم



در بيش از صدآيه از آيات قرآن كريم از صفات ذات مقدس ربوبي «عزّت »شمرده شده است كه خود نشان عظمت اين نكته است .



در منطق قرآن كساني كه بخواهند عزيز باشند بايد از سرچشمه فيّاض الهي كسب عزّت كنند: (من كان يريد العزّة فللّه العزّة جميعاً)



زيرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مي گيرد و آنها كه قدرتشان ناچيز وعلمشان محدود است كاري از دستشان ساخته نيست كه بتوانند منشأ عزّتي باشند. پس ؛از ديدگاه قرآن كساني عزيز هستند كه تكيه گاه خود را ذات مقدسش بدانند كه سرچشمه همه عزّت هاست .



لذا قرآن كريم نهيب مي زند به كساني كه عزّت خودشان را در سايه دوستي بابيگانگان طلب مي كنند: (الّذين يتخذون الكافرين اولياء من دون المومنين ايبتغون عندهم العزّة فان ّ العزّة للّ'ه جميعاً)







1 ـ عزّت و صعود عمل



اعمال و واجباتي كه انسان انجام مي دهد در صورتي باعث رشد و كمال و ترقّي اوخواهد بود كه مورد پذيرش حضرت حق ّ قرار گيرد. چه بسا انسان هايي كه در انجام واجبات و ترك محرمات كوتاهي نكردند، امّا به دليل موانعي كه در سر راه خود به دست خود ايجاد كرده اند اعمالشان مورد قبول قرار نمي گيرد.



لذا در كلمات ائمه معصومين ـ سلام الله عليهم ـ هم مي بينيم تأكيد شده است براين كه اخلاص را در همه كارها مد نظر بگيريد، چرا كه عمل ريائي مقبول خداوند نخواهدبود.



اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: «بالاخلاص ترفع الاعمال »



در جاي ديگر مي فرمايد: «سعادت مند كسي است كه طاعت خود را براي خداخالص گرداند»



يكي از راه هاي صعود اعمال از منظر قرآن كريم عزّت نفس است .



قرآن به اين نكته اشاره مي كند كه اگر مي خواهيد عزيز باشيد عزّت خود را ازخداوند طلب كنيد، چون اوست كه منشأ عزّت است و اعمال شما هم به سوي اوصعودمي كند:



(من كان يُريد العزّة فللّه العزّة جميعاً اليه يصعدُ الكلم الطيّب و العمل الصالح يرفُعُه و الّذين يمكرون السّيئات لهم عذاب ٌ شديدٌ و مكرُ اولئك هو يَبُور)







2 ـ عزّت رسول و مؤمنين



آنچه مهم ّ است اين كه عزّت حقيقي از آن ِ خداوند است ، امّا رسول و مؤمنان هم درسايه عزّت الهي عزيزند. لذا در قرآن كريم اين عزّت براي رسول و مؤمنان هم قرار داده شده است چرا كه اوليا و دوستان خدا نيز پرتوي از عزّت او را دارند و به او متكي هستند.



به همين دليل در روايات اسلامي روي اين مسئله تأكيد شده است كه مؤمن نبايداسباب ذلّت خود را فراهم سازد، خداوند اراده كرده كه او عزيز باشد و او هم براي حفظ اين عزّت بايد بكوشد:



(يقولون لئن رجعنا لي المدينة لَيُخرجن ّ الاعزّ منها الاَذَل ّ و للّ'ه العزّة و لرسوله وللمؤمنين و لكن ّ المنافقين َ لايعلمون )



در اين آيه شريفه خداوند جواب منافقان كوردلي كه خودشان را عزيز مي دانستند وپيامبر را ذليل ، مي دهد و مي فرمايد: عزّت از آن خداوند، رسول و مؤمنان است .



در ذيل اين آيه شريفه در تفسير نورالثقلين حديثي از امام صادق (ع) به اين صورت نقل شده است : «اءن ّ الله تبارك و تعالي فَوّض َ الي المؤمن اموره كلّها و لم يُفوّض اليه ان يُذّل َ نفسه ، الم تَرَ قول الله سبحانه و تعالي هيهنا (وللّ'ه العزّة و لرسوله و للمؤمنين )والمؤمن ينبغي ان يكون عزيزاً و لايكون ذليلاً» امام صادق (ع) مي فرمايد: «خداونداجازه ذلّت به مومنين نداده است و نشانه مؤمن عزّت است .»



پس در فرهنگ قرآن عزّت حقيقي از آن ِ خداوند است و رسول و مؤمنان نيز درسايه عزّت الهي عزّت دارند و هركس بخواهد عزيز شود بايد از چشمه فيّاض الهي كسب عزّت كند، (تعزّ من تشاء و تذل ّ من تشاء) و هركس عزّت را در غير خدا جست و جو كندآن عزّت او را هلاك مي كند، چرا كه عزّت به غير خدا ذلّت است .







مباني عزت از ديدگاه اهل بيت (ع)



1 ـ تقوا



از جمله راه هاي كسب عزّت اين است كه شالوده تقوا در انسان باشد و انسان با تقواـ كه همان حريم نگه داشتن براي ذات مقدس ّ ربوبي است ـ مي تواند عزّت دنيا و آخرت خود را تضمين كند.



تقوا يعني انجام واجبات و ترك محرّمات . امام صادق (ع) مي فرمايد:



«التقوي ان لايَفقدك َ الله حيث امرك و لايراك َ حيث نهاك



هرجا خداوند حضور تو را خواسته است غايب نباشي و هرجا غيابت را اراده كرده حاضر نباشي و بر خلاف خواست الهي عمل نكني .»







فوايد و آثار تقوا



الف : رضايت الهي



كساني كه حريم ذات ّ مقدّس ربوبي را حفظ مي كنند و در گرداب معاصي گرفتارنمي شوند و اسير هواهاي نفساني خويش نمي گردند، محبوب خداوند خواهند بود ورضايت الهي ـ كه همان فوز عظيم است ـ را به دست مي آورند. امير المؤمنين (ع)مي فرمايد: «التّقوي منتهي رضي الله من عباده و حاجته من خلقه ؛



تقوا نهايت رضايت الهي از بنده است و نه تنها خدا از آنها راضي است كه آنها هم از خدا راضي هستند. (رضي الله عنهم و رضوا عنه )



امام سجاد(ع) مي فرمايد: محبوب ترين شما نزد خداوند كسي است كه عمل وي نيكوتر باشد و بزرگ ترين شما در پيشگاه خداوند ـ از حيث عمل ـ كسي است كه به آنچه خدا داده راضي تر باشد و عزيزترين شما در نزد خداوند كسي است كه تقواي وي بيشترباشد: «اءن ّ أكرمكم علي الله أتقاكم لله»







ب : رسيدن به مقصود



از فوايد مهم تقوا اين است كه به وسيلة حريم نگه داشتن براي خداوند، درفتنه هاي عالم راهي در جهت نجات او پيدا خواهد شد و به مقصود واقعي خويش كه قرب الهي است نائل مي شود.



انساني سعادت مند است كه در زندگي به دنبال هدف حقيقي حركت كند و براي رسيدن به آن هدف از جان و مال و سرمايه اش مايه بگذارد. مسلّماً آن هدفي را كه مؤمن به دنبال آن است كسب رضايت الهي و خوشنودي ذات اقدس او است .



براي رسيدن به اين مقصود بايد از شاه راه تقوا گذشت . اميرالمومنين (ع)مي فرمايد:



«واعلموا أنّه من يتق ّ الله يجعل له مخرجاً من الفتن و نوراً من الظّلم و يخلّدُه ُ فيمااَشتهت نفسُه و يَنزلُه ُ منزل الكرامة عنده ؛



به وسيله تقوا خداوند راهي در جهت رهائي از فتنه ها مقدّر خواهد داشت و درگمراهي ها نور و بصيرتي به او ارزاني مي كند و او را به آنچه تمايل دارد نائل مي سازد و درجوار رحمت خويش جاي مي دهد.»



ني از تو حيات جاودان مي خواهم ني عيش و تنعّم جهان مي خواهم



ني كام دل و راحت جان مي خواهم هر چيز رضاي توست آن مي خواهم







راه هاي دستيابي به تقوا



اول : معرفت : هر مقدار شناخت انسان نسبت به معبود بالاتر رود بندگي و عبادت او عميق تر و خضوع و تسليمش در برابر حق ّ بيشتر مي شود. اصولا بندگي را شناخت وعرفاني تشكيل مي دهد.



عمل بدون عرفان اثر بخش نخواهد بود. لذا براي رسيدن به تقواي حقيقي بايدابتدا معرفت حقيقي به معبود پيدا كرد، سپس بندگي را كامل كرد، امام صادق (ع)مي فرمايد: «تقوا آبي است كه از سرچشمه معرفت و شناخت مي جوشد.»



پس عارف ترين انسان ها باتقواترين آنها هستند.



پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: «لكل ّ شي ء معدن و معدن ُ التقوي قلوب العارفين .»



كسي كه به دنبال گنج تقوا مي گردد بايد آن را از معدن قلب هاي عارفان استخراج كرد.



دوم : خوف از خدا: تقوا در قلوب انسان هاي خداترس مأوي مي گيرد. اگر بنده خداترس شود و از عذاب و كيفر الهي بترسد دنبال گناه نمي رود و روز قيامت چنين انسان هاي خداترسي در ايمني هستند.



سيد الشهداء(ع) مي فرمايد: «لايأمن يوم القيامه الّا من خاف الله في الدنيا»



پس كساني از نافرماني خدا چشم پوشي مي كنند كه از كيفر گناه بترسند و اعتقادبه جزاي الهي داشته باشند. حضرت امير(ع) مي فرمايد: «من خاف العقاب انحرف من السيّئات .»







2 ـ ولايت



از مباني مهم عزت انسان ولايت مداري و پيروي از دستورهاي فرمانروايان الهي است . انسان ِ ولايتي ، عزيز است ، چرا كه تن به پيروي از كساني مي دهد كه در اوج عزّت اندو اطاعتي از آنها اطاعت از خداست .



امام سجاد(ع) مي فرمايد: «طاعة ولاة الامر تمام العزّ؛ عزت در سايه پيروي ازفرمانروايان الهي است .»



امام صادق (ع) مي فرمايد: مردم مأمورند تا ما را بشناسند و به سوي ما باز گردند وتسليم ما باشند، در غير اين صورت هر چند كه روزه بدارند و نماز بخوانند به يگانگي خداوند اقرار نمايند ولي در خط ما عمل نكرده و از ما پيروي نكنند، در زمرة مشركين خواهند بود.







اهميت ولايت مداري



الف ـ راز سجده بر آدم



هنگامي كه آدم به امر خداوند مسجود ملائكه قرار گرفت و با فرمان الهي همه فرشتگان در مقابلش به سجده افتادند، از طرف خداوند متعال خطاب آمد كه اي آدم اگرتو را مسجود ملائكه قرار دادم به خاطر اين بود كه در ذات تو و سرشت تو نور ولايت جاي دارد:



«يا آدم اءنّما امرت الملائكة بتعظيمك بالسجود لك اذ كنت وعاءاً لهذه ِالأنوار..»







ب - ميزان و معيار عمل



هيچ عملي مقبول درگاه احديّت قرار نمي گيرد، مگر آن كه بانور ولايت عجين شده باشد. ابوحمزه ثمالي مي گويد: امام سجاد(ع) از ما پرسيد برترين مكان كجاست ؟گفته شد خدا و رسول داناترند، امام فرمود: برترين مكان بين ركن و مقام است ، اگر كسي به درازاي عمر نوح عمر كند و تمام روزها روزه بگيرد و شب ها در نماز باشد در آن مكان ،امّا بدون ولايت ما از دنيا برود عبادت او نفعي به او نمي رساند.



آن قدر ولايت مداري و امام شناسي مهم ّ است كه اگر كسي امام زمان خود رانشناسد به تعبير پيغمبر اكرم (ص) به مرگ جاهليّت از دنيا رفته است :



«من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهليّة .»







اثر ولايت



1 ـ عروج عمل



ولايت و محبت اهل بيت عصمت و طهارت : كه پايه و اساس اسلام است :«اساس الاسلام حبّنا اهل البيت » اين ولايت باعث عروج عمل و صعود آن مي شود.



امام صادق (ع) در تفسير آية دهم سورة مباركة فاطر : (اليه يصعد الكلم الطيب ...) مي فرمايد:



ولايت ما اهل بيت مايه عروج عمل است و سپس به سينه خود اشاره كردند وفرمودند: كسي كه ما را دوست نمي دارد عمل او به پيشگاه خداوند بالا نمي رود.



2 ـ بندگي كامل



شناخت و بندگي خداوند متعال در صورتي انسان را نفع مي بخشد كه اين شناخت از طريق اهل بيت باشد، يعني عرفان به اهل بيت عرفان به خداست و انكار اهل بيت وولايت ، انكار خداست .



امير المؤمنين (ع) مي فرمايد: «من عرفنا فقد عرف الله»



لذا كسي كه با اين شناخت و معرفت و با محبت اهل بيت بميرد شهيد از دنيا رفته و مورد غفران و آمرزش الهي قرار مي گيرد و از شفاعت اهل بيت بهره مند مي شود.



پيامبر اكرم (ص) فرمودند: به محبت و عشق ما اهل بيت روي آوريد، زيرا كسي كه خدا را با چنين خصلتي ملاقات كند داخل بهشت گردد و از شفاعت ما بهره مند شود، قسم به خدايي كه جانم در دست اوست جز با معرفت به حق ما، عملي سودمند نخواهد بود.



پس ساختمان وجودي عزت و زيربناي آن بر پايه ايمان به خدا و كسب تقوا درسايه دستورهاي اهل بيت عصمت و طهارت مي باشد.



براي رسيدن به عزت بايد از آنچه انسان را از خدا دور مي كند اجتناب كرد و مطيع محض اوامر الهي باشيم و با چنگ زدن به ريسمان ولايت به ذات مقدس ربوبي متصل شويم و سعادت دنيا و آخرت را با پيروي از دستورهاي ولايت امر كسب كنيم : «انا ربكم العزيز فمن اراد عزالدارين فليطع العزيز»







موجبات عزت



1 ـ حلم و بردباري : حلم در لغت به معناي بردباري ، شكيبايي ، حوصله ، خوش اخلاقي و گاهي به معناي مخالف جهالت و سفاهت استعمال مي شود.



از عوامل ايجاد عزت ، حلم است . حلم حالتي است كه انسان را در برابر مشكلات ونا ملايمات صبور مي سازد و روحيه تحمل مصائب را در انسان بالا مي برد. لذا انسان حليم و بردبار به خاطر اين كه خشم خويش را كنترل مي كند و به دستور الهي كه كظم غيظ است عمل مي كند عزيز مي شود.



اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد: لاعز ارفع من الحلم ـ و لاعز كالحلم ؛



هيچ عزتي براي مؤمن بالاتر از حلم و مانند او نيست .»



لذا حقيقت عزت در انسان هاي حليم باعث مي شود كه در هر حال راضي به قضاي الهي باشند. سيد الشهدا فرمودند: «الهي رضاً برضائك تسليماً لقضائك لامعبود سواك ياغياث المستغيثين .»



خواجه عبدالله انصاري هم در يك رباعي زيبا مي گويد:



اردستت از آتش بودما را زگل مفرش بود



هرچه از تو آيد خوش بودخواهي شفا خواهي الم



2 ـ بي نيازي از مردم : لقمان حكيم در نصيحت به فرزندش مي فرمايد: پسرم !اگر مي خواهي عزت دنيا را به دست آوري طمع خويش را از آنچه مردم دارند ببُر، زيراپيامبران و صديقان در ساية بركندن طمع خود به مقام هاي الهي رسيده اند.



امام باقر(ع) مي فرمايد: «اليأس مما في ايدي الناس عز للمؤمن في دينه ، أو ماسمعت قول حاتم :



اذا ما عزمت اليأس الفيته الغني اذا عرفته النفس و الطمع الفقر



چشم نداشتن به دست مردم موجب عزت ديني مؤمن است . آيا اين سخن حاتم را نشنيدي كه مي گويد، هرگاه به چشم بركندن از دست مردم مصمم شدي و جانت با آن آشنا شد آن را بي نياز خواهي يافت و طمع را فقر و نيازمندي .»



پس انسان موفق نبايد در زندگي خويش به خواست هاي كم ارزش توجه ويژه اي داشته باشد، زيرا اهميت به اين مسائل انسان را ذليل و خوار مي كند. حضرت علي (ع)مي فرمايد: از چيزهاي پست چشم پوشي كن و قدر و منزلت خود را آشكار نما.



امام حسين (ع) در پاسخ فردي كه از ايشان سؤال كرد: عزت در چيست ؟ فرمودند:عزت مرد در اين است كه به مردم احساس احتياج نكند.



شهيد مطهري مي گويد: اگر حاجت خودتان را با دوست و رفيق مطرح مي كنيد تاآن جا كه عزت نفس و سلامت نفستان پايمال نشود مانعي ندارد.



3 ـ انصاف و گذشت : از چيزهاي كه باعث مي شود خداوند بر عزت انسان بيفزايد روحيه گذشت و انصاف است ، در قرآن هم خداوند مي فرمايد: (وليعفوا وليصفحواالاتحبون ان يغفر الله لكم و الله غفور رحيم )



نمونه بارز اين خصيصه انساني در اهل بيت عصمت و طهارت جلوه گر بوده است .در مواردي كه دشمنان با كلمات ركيك و زشت و با افعال ناپسند با ائمه معصومين برخوردمي كردند آنها در مقابل با احسان و نيكي و گذشت برخورد مي كردند.



مؤمن هم به تبعيت از ائمه اطهار و با الگوگيري از اين گل هاي بي خوار جهان هستي ، جا دارد اين روحيه را در خود تقويت كند و در مقابل هم خداوند متعال بر عزت اومي افزايد.



حضرت علي (ع) مي فرمايد: «الا انّه من ينصف الناس من نفسه لم يزده الله الاعزاً؛



كساني كه در جامعه با انصاف رفتار كنند در مقابل ، خداوند هم آنها را عزيزخواهدكرد.»



در يك جمله نوراني از امام پنجم چنين آمده است كه حضرت فرمودند:



«ثلاث لايزيد الله بهن المرء المسلم الا عزاً، الصفع عمن ظلمه و اعطاء من حرمه و الصلة لمن قطعه ؛



سه چيز موجب عزت انسان مي شود: گذشت از كسي كه ظلم كرده و بخشش به كسي كه او را محروم كرده و ارتباط با كسي كه با او قطع ارتباط كرده است .»



4 ـ قناعت در زندگي : مولاي متقيان مي فرمايند: هر كه روحيه قناعت داشته باشد در عين تنگ دستي عزيز است و هر كس روحيه سيري ناپذير داشته باشد در عين توانگري ذليل است ؛



«من قنعت نفسه عز معسرا و من شرهت نفسه ذل موسراً.»



لذا از عوامل بسيار مؤثر در عزت ظاهري انسان قناعت كردن است . امام صادق (ع)مي فرمايد: مردي از اصحاب پيامبر(ص) همسرش مريض شد. خدمت حضرت آمد وطلب كمك كرد. پيامبر اكرم فرمودند: هر كسي از ما درخواست مي كند عطايش مي كنيم وهركس قناعت كند خداوند بي نيازش مي سازد تا سه بار اين طلب و درخواست تكرار شد وجواب پيامبر همان جواب اول بود.



او هم پس از اين «تَبَري » به امانت گرفت و به دل كوه زد و به جمع آوري هيزم اقدام كرد مقداري جمع كرد و آن را فروخت و از پولش غذايي تهيه كرد. روز بعد هيزم بيشتري فراهم كرد تا جايي كه توانست تبري بخرد و به مرور زمان وضعش بهبود يافت وكنيز و غلامي خريد پس از مدتي محضر پيامبر(ص) مشرف شد و حضرت فرمود: ماگفتيم كه هر كس درخواست كند عطايش كنيم و هركس طلب بي نيازي از خدا كند وقناعت داشته باشد خداوند بي نيازش سازد.



عزت در قلمرو ادعيه



طلب عزت از حضرت حق درخواستي است كه غالباً آن را در ادعيه اي كه از ذوات مقدس معصومين : به ما رسيده مي بينيم .



اصولاً توجه به ادعيه زاكيه اي كه مأثور و منقول از ائمه : است و مأنوس بودن بااين كلمات نوراني ؛ راه ترقي ، كمال و پيشرفت مادي و معنوي ما را تضمين مي كند.



لذا حضرت امام خميني ؛ در وصيت نامه سياسي ـ الهي خويش در اين باره مي فرمايد: ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه او را قرآن صاعد مي خوانند از ائمه معصومين ماست ، مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين علي : و صحيفه سجاديه اين زبور آن محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند متعال به زهرا مرضيه است از ماست .







دعاي مكارم الاخلاق



امام سجاد: كه در شرايط حساس زمان خويش در غالب ادعيه پيام هاي اعتقادي اجتماعي و سياسي خودشان را به مردم ابلاغ مي كردند. در دعاي شريف مكارم الاخلاق مي فرمايند:



«و اعزني و لا تبتليني بالكبر و لا ترفعني في الناس درجة الا حططتني عند نفس مثلها و لا تحدث لي عزاً ظاهرا الا احدثت لي ذلة باطنة عند نفسي بقدرها؛



خدايا مرا عزت بخش و به كبر و غرور مبتلايم مفرما و مرا در نزد مردم درجه اي بالا مبر جز اين كه به همان اندازه در نظر خودم فرود آوري و هيچ عزت آشكاري برايم پديد مياور مگر اين كه به همان اندازه ذلتي دروني در نظر خودم پديدآوري .»







دعاي عرفه



هم چنين در دعاي شريف عرفه چنين مي خوانيم :



«وذللني بين يديك و اعزني عند خلقك ؛



خدايا مرا در پيشگاه خودت خوار گردان و در نزد مردم عزيز فرما، در خلوت باخودت پست گردان و در ميان بندگانت سربلند و از كسي كه از من بي نياز است بي نيازم گردان و در نيازمندي و فقرم به خودت بيفزاي .»







امام حسين (ع) و ولادت



خانه محقّر فاطمه 3 انوار ملكوتي را در خود پرورش داده است و هر چند مدت ،چشمان نوراني علي و فاطمه به جمالي از اين انوار عرشي منور مي گشت ، اما تولدحسين (ع) آن چنان جذبه اي در عالم عشق در اين خانه محقر و نوراني ايجاد كرد كه چشم همگان خيره و توجه عالميان معطوف به اين نوزاد شد.



در بين ايام روزگار روز پنج شنبه ، سوم شعبان سال چهارم هجري به خود مي بالدكه عزيزي را در برگرفته كه عالم امكان و تمام موجودات مفتخر به حضورش در اين جهان شده اند.



چرا كه نوري در اين عالم تبلور پيدا كرد كه مأوايش اصلاب شامخه و ارحام مطهره بود.







مدت حمل



عالمان پزشكي از روي موازين علمي ثابت كرده اند كه جنين آدمي شش ماهه كامل نمي شود و زيست نمي كند و هر موجود شش ماهه اي اصولاًبايد ناقص الخلقه باشد.



اما خلقت ِ اين نوازد، حسيني به عالم هديه كرد كه شش ماهه به دنيا آمد. نه تنهانقصي نداشت بلكه از نظر صورت و سيرت زيباترين و كامل ترين افراد بشر بود كه هم درنقطه كمال جسمي و هم به رشد كمال ِ روحاني رسيده بود، زيرا حسين مردي آسماني بود واز آب و خاك ديگري عجين شده است :



با چنين حسن و ملاحت اگر اينان بشرندز آب و خاك دگر و شهر و ديار دگرند



در همان بدو تولد دهانش معطر به زبان پيامبر اكرم (ص) شد و حضرت با نهادن زبان در دهان اين فرزند، شيرة جانش را به او ارزاني داشت و تا مدت ها روزي خود را ازانگشت ابهام پيامبر تناول مي كرد.



از همان كودكي آنچه از زبان و انگشت و نگاه هاي عاطفه آميز جدش گرفت مانندكوه وقار، همه را نگاه داشت و در موقع خود هم چون كوه آتشفشان بر خود مي جوشيد ومي خروشيد و لؤلؤ و مرجان بيرون مي داد و جواهر و معادن و عناصر عاليه دروني را به معرض نمايش مردم جهان گذاشت و تحولي در عالم به وجود آورد كه صفحه روزگار وتاريخ عالم بشريت مثل و مانندي براي آن نديده است .







لباس بهشتي



علامه مجلسي مي نويسد: براي حسين (ع) لباس بهشتي آوردند و پيامبر اكرم (ص)آن را به حسين پوشانيد و فرمود:



هذه هدية اهداها الله ربي الحسين وان لحمتها من زغب جناح جبرئيل



وها انا البسه اياها و اُزينه بهافان اليوم الزينة و انّي احبّه



اين حلّه لباسي است كه تار و پودش را پر جبرئيل و فرشتگان تشكيل مي دهد و به حسينم مي پوشانم و زينت مي دهم ، چون امروز روز زينت اوست و من او را دوست دارم .







زندگي در دامن پيامبر



كودك ناز پرورده علي مدت هفت سال از عمر عزيزش را در كنار جد عزيزتر ازجانش پيامبر عظيم الشأن سپري كرد و در مهد تربيت نبوت ، رشد و نمو كرد.



شدت علاقه پيامبر به اين كودك آن چنان بود كه اگر كوچك ترين ناملايمتي بروي وارد مي شد بسيار ناراحت مي شد.



منقول است كه روزي پيامبر خاتم از كنار خانه حضرت زهرا3 مي گذشتند چون صداي گريه حسين را شنيدند وارد خانه شد و به دخترش فرمود: مگر نمي داني كه گريه حسين مرا مي رنجاند، آن گاه طفل را بوسيد و فرمود: خداوندا من اين كودك را دوست مي دارم تو هم او را دوست بدار.







ابراهيم فدايي حسين (ع)



ميزان علاقه پيامبر به حسين (ع) چنان بود كه هنگامي كه جبرئيل نازل شد وگفت خداي حكيم سلامت مي رساند و مي فرمايد: من حسين و ابراهيم (فرزند پيامبر) رابراي تو نخواهم گذاشت ، يكي از آنان بايد فداي ديگر شود. حضرت رسول فرزند خويش (ابراهيم ) را فداي حسين كرد و سه روز بعد ابراهيم از دنيا رفت و از آن پس هر وقت پيامبرحسين را مي ديد آن حضرت را مي بوسيد و به سينه خود مي چسبانيد و دندان هاي ثناياي او را مي مكيد و مي فرمود: من فداي كسي كه پسرم (ابراهيم ) را فداي او كردم .



آن قدر اين دردانه زهرا و علي پيش پيامبر عزيز بود كه ابوعلي روايت مي كند:حسين روي دوش پيغمبر سوار مي شد و رسول خدا به او مي فرمود: فرزندم شما بهترين سوار هستيد.



هر وقت پيامبر او را صدا مي زد حسين دوان دوان مي آمد و از دامان رسول خدا بالامي رفت ، آن گاه حضرت دهان او را مي بوسيد و مي فرموديد: خدايا من حسين را دوست دارم تو نيز او را دوست بدار.



روزي پيغمبر اكرم (ص) روي منبر براي مردم خطبه مي خواندند كه امام حسن وامام حسين در حالي كه پيراهن قرمز در تن داشتند آمدند و پايشان لغزيد و روي زمين افتادند. پيغمبر اكرم منبر را رها كردند و آن دو را در آغوش گرفتند و فرمودند: صدق اللهتعالي : (انما اموالكم و اولادكم فتنه )؛ نگاهم به دو فرزندم افتاد كه مي آمدند و به زمين افتادند حديثم را قطع كردم كه آنها را بردارم .



«كان النبي يصلي و الحسن و الحسين يلعبان و يقعدان علي ظهره ؛



پيامبر نماز مي خواندند و امام حسن و امام حسين بازي مي كردند و از دوش پيغمبربالا مي رفتند.»



ابن ماجه ـ از محدثين بزرگ اهل سنت ـ در سنن خود مي نويسد: روزي پيغمبرخدا حسن و حسين را كه در كنار امير مؤمنان و فاطمه زهرا3 بودند مورد خطاب قرارداده و فرمودند:



«انا سلم لمن سالمكم و حرب لمن حاربكم ».







امام حسين و زندگي با پدر بزگوارشان



دوران زندگي سي وهفت سالة امام حسين : در كنار پدر بزرگوارشان سراسردرس و پند و شكوه عزت بود، در دوان زندگي پدر عزيزشان ، مثل پروانه دور شمع وجودش مي چرخيد و از نورانيت پدرش بهره ها مي گرفت .







دعا براي نزول باران



از امام سجاد(ع) نقل شده است كه فرمود: در يكي از سال هاي خشك ، كوفيان نزدحضرت علي (ع) آمدند و تقاضاي دعا براي نزول باران كردند. حضرت به درون خانه رفتند و از فرزند عزيزشان تقاضا كردند كه او دعا كند و امام حسين (ع) دعا كردند خداوندبه بركت دعاي او خداوند باران رحمت خويش را نازل فرمود.



باري ، در دوران خلافت ظاهري حضرت علي (ع) امام حسين (ع) بازويي توانابراي پدر بود و در جنگ ها و جريانات حكومتي كمك كاري براي پدرشان بودند.







امام حسين و جنگ جمل



پس از اين كه جنگ شدت گرفت و قواي دشمن تن به شكست داد، حضرت علي (ع) ابتدا امام حسن (ع) را نزد عايشه فرستاد تا به او پيشنهاد ترك جنگ و عزيمت به سوي مدينه و استقرار در منزل رسول خدا را دهد، اما عايشه امتناع كرد آن گاه حضرت امام حسين را فرستاد.



چون عايشه حسين را ديد از او به نيكي استقبال كرد و كلام او را پذيرفت و فرداي آن روز امير المؤمنين ، عايشه را بر مركبي سوار و پنجاه زن همراه او روانه كرد تا او را به منزلش برسانند.







امام حسين و جنگ صفين



در جنگ صفين امام حسين (ع) به دستور پدر براي مردم كوفه سخن گفت و آنان را براي جنگ با لشكريان معاويه ترغيب نمود. آن حضرت قبل از شروع جنگ براي بازكردن آب فرات كه توسط قواي معاويه به تصرف در آمده بود به دستور امام (ع) با يك گروه سواره به قلب لشكر دشمن حمله برد و فرات را به تصرف خود در آورد.







امام حسين مظهر عزّت



امام حسين (ع) مظهر عزت والگو و اسوه مبارزه با ذلت و خواري است . عزت امام آسيب پذير نيست . شهيد مطهري مي گويد: «هيچ يك از ائمه درباره سلامت نفس به اندازه حسين بن علي : سخن نگفته زيرا امام حسين مظهر عزت است ، مرگ شرافت مندانه را بر زندگي ذلت بار ترجيح داد و فرياد برآورد: «هيهات مناالذله » او درمقابل خواست يزيد ايستادگي كرد و نهضت بزرگي را به انجام رساند؛ گر چه مرگ سرخ رابه جان خريد.



امام حسين (ع) درس آزادگي و عزت را به مردم آموخت . شهيد مطهري وقتي ازشعارهاي امام حسين (ع) در روز عاشورا بحث مي كند مي گويد: يكي از اشعاري كه اباعبدالله در روز عاشورا مي خواند و آن را شعار خويش قرار داده بود اين شعر بود:



الموت اولي من ركوب العاروالعار اولي من دخول النار



مرگ در نزد من از ننگ ، ذلت و پستي ، بهتر، عزيزتر و محبوب تر است .



اسم اين اشعار را بايد شعار آزادي و عزت و شعار شرافت گذاشت ، يعني براي يك مسلمان واقعي مرگ هميشه سزاوارتر است از زير بار ننگ رفتن :



مرا عار آيد از اين زندگي كه سالار باشم كنم بندگي







جلوه هاي عزت حسين



1ـ ذلت ناپذيري



ذلت از صفات ناپسند و نامبارك است كه هر فرد مسلماني مي بايست از عواملي كه موجب آن مي شود اجتناب كند. از اين رو در قرآن كريم و كلمات معصومين ـ عليهم السلام ـ همواره مردم ، به دوري از ذلت تشويق و ترغيب شده اند.



واژه ذلت در مقابل عزت به معناي خواري ، ذليل شدن ، زبوني و به معناي تسليم شدن با خواري آمده است و در بيش از هفت آيه از قرآن كريم بدان اشاره شده است .



در منطق قرآن ، كساني كه در مقابل خداوند سركشي كنند و اوامر او را اطاعت نكنند مهر ذلت بر ايشان زده شده است :



(و ضربت عليهم الذلة و المسكنة و باؤوا بغضب من الله)



در فرهنگ اهل بيت : هم از عوامل ذلت در خواست كردن از دشمن ، دروغ ،چاپلوسي ، درويي و نفاق معرفي شده است .



بزرگان ما تأكيد كرده اند كه در مورد سيد الشهدا اين واژه به كار نرود. ميرزا حسين نوري در «دارالسلام » نقل مي كند: بعضي از سادات منبر از امام حسين به ذلت سخن گفتند و شهادت حضرت را نوعي ذلت ظاهري بيان كردند، شب در عالم رويا مورد عتاب سيدالشهدا قرار مي گيرند كه چرا در مورد حضرت اين چنين سخن گفته اند.







عدم بيعت با يزيد



هنگامي كه معاويه در ماه رجب سال شصت هجري هلاك شد، يزيد به فرماندارمدينه (وليدبن عتبه ) نامه اي نوشت و به او دستور داد كه براي من از تمامي اهل مدينه ، به خصوص از حسين (ع) بيعت بگير و اگر حسين از بيعت امتناع كرد سرش را از بدنش جداكن و براي من بفرست .



وليد، مروان را به حضور خواست و نظر او را در اين موضوع جويا شد و با وي در اين مورد مشورت كرد.



مروان گفت : حسين (ع) هرگز تن به بيعت نمي دهد. اگر من به جاي تو بودم وقدرتي كه اكنون در دست تو است مي داشتم بدون درنگ حسين را مي كشتم . وليد گفت :در چنين وضعي آرزو مي نمودم هرگز به دنيا نمي آمدم كه اقدام به چنين كاري كنم و اين ننگ بزرگ را به گردن بگيرم .



پس از آن ، مأمور فرستاد تا حسين (ع) را به خانه خويش فرا خواند. حسين (ع) باسي نفر از اهل بيت و دوست دارانش به منزل وليد آمد. وليد خبر مرگ معاويه را به اطلاع او رسانيد و درخواست بيعت براي يزيد را عرضه نمود.



حسين (ع) اظهار داشت : «بيعت موضوع ساده اي نيست كه بتوان در خفا و پنهاني انجام داد، فردا وقتي مردم را به اين منظور دعوت كردي ، به مانيز اطلاع بده ».



مروان گفت : «امير! گوش به سخنان حسين مده و عذر او را مپذير و هر گاه از بيعت امتناع ورزيد گردن او را بزن !»



حسين (ع) غضب ناك شد و فرمود: «واي بر تو اي پسر زن كاره ! آيا فرمان كشتن مرا مي دهي ؟ به خدا قسم ! دروغ مي گويي و با اين سخن خودت را ذليل و خوار و موردملامت قرار مي دهي .» لذا حضرت در جواب مروان كه گفت : امر مي كنم با يزيد بيعت كني فرمود:



«انالله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد...»







خطبه امام حسين (ع) در روز عاشورا



حضرت در يكي از خطبه هاي دل نشين و نوراني شان خطاب به مردم فرمودند:



«الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة ، و هيهات من الذلة ،يابي الله ذلك لنا و رسوله و المؤمنين و حجور طابت و طهرت و انوف حمية نفوس أبية من ان توثر طاعة التام علي مصارع الكرام ؛



آگاه باشيد كه زنازاده پسر زنا زاده مرا بين دو چيز قرار داده : كشته شدن يا تسليم شدن با ذلت ، ليكن ذلت از ما دور است . خدا راضي نيستند كه ما اطاعت افراد پست را برقتل گاه كريمان و بزرگواران برگزينيم .»



لذا مي بينيم كه سيد الشهداء با انتخاب كلماتي كه عقل و انديشه انديشمندان دربرابر آن عبارات جالب ، حيرت زده مي ماند، چگونه ذلت را از خاندان پاكشان مبرا مي داند وبا جملة زيباي «هيهات منّا الذله » خط بطلاني به تمام جنبشهاي ظالمانه و استكباري مي كشند و به همه عاشقان اين مكتب ، خط سرخ عزت و پايداري در مقابل باطل را نشان مي دهند.



و اين پيامي است الهي براي تمام اعصار و زمان ها كه هيچ گاه در مقابل استكبارسر تعظيم فرود نياوريد و عزت خودتان را فداي خواسته هاي شوم كفر نكنيد. فريب وعده هاي پوچ ايادي دشمن را نخوريد و مطمئن باشيد دشمن صلاح شما را نمي خواند واز شما به عنوان ابزاري براي رسيدن به مقاصد پليدش استفاده مي كند.



به فرموده امام راحل : هرگاه ديديد دشمن و استكبار دم از تعريف و تمجيد از كارهاو گفتارهاي شما مي زند بدانيد نقطه اتكا و اميد دشمن است و راه نفوذ دشمن را ببنديد.



پس عزت حقيقي در سايه سر تسليم فرود نياوردن در برابر خواسته هاي فريبنده دشمن است و به درستي جا دارد كه انسان فداي دين شود و در حالي كه حصار دين مي شكند، جانش را قربان ترميم اين حصار كند، كما اين كه سيد الشهداء چنين كرد ووقتي حصار دين را شكسته ديد، نه تنها جان عزيزش كه جان هفتادودو يار باوفايش رافداي اين راه كرد و يك لحظه درمقابل خواسته هاي دشمن سر تسليم فرود نياورد و اين است معناي واقعي جملة «هيهات مناالذله .»







شهادت بالاترين عزت



آن حضرت در اين باره مي فرمايند:



من از مرگ باكي ندارم مرگ راحت ترين راه براي رسيدن به عزت است ، مرگ درراه عزت ، بهتر از زندگي ذلت بار است . مرا از مرگ مي ترساني ؟ چه گمان باطلي ، همتم بالاتر از اين است كه از ترس ِ مرگ ، صلح را تحمل كنم . مرحبا به مرگ در راه خدا ولي شمابا كشتنم نمي توانيد عزت و شرف مرا از بين ببريد.







2 ـ علو همت و كوچكي دنيا



ابن شهر آشوب در مناقب اين اشعار را آورده :



سبقت العالمين الي المعالي بحسن خليقه و علو همه



يريد الجاحدون ليطفئوه و يأبي الله الا ان يتم



از جلوه ي عزت امام حسين (ع) اين است كه وي به زندگي دنيا بي اعتنا بود، به طوري كه از مرگ هم هراس نداشت و كوچكترين توجهي به آن نداشت ، غير از رضاي خدا كه با خون حسين ممزوج بود، هرچيز عزيز و پست و پر قيمت و بي قيمت در نظر اوفداي دين و حقيقت بود.



استاد علائلي مي گويد: از اين نظر سزاوار است كه پايه گذار دوم ـ بعد از جدّبزرگوارش ـ ناميده شود و يا تجديد كننده فرائض گفته شود، به طوري كه شاعر هندي (معين الدين اجميري ) گفته : حسين در آن شرايط موجود كه اسلام با آن دست به گريبان بود مرگ را خوشبختي مي دانست و زندگي با ستمكاران را ملامت و رذالت معرفي مي كرد:



«اني لا اري الموت الا سعادة و الحيوة مع الظالمين الا برما.»



به عبارت روشن تر: مرگ كه در نظر همه اهل دنيا سخت و رنج آور است ، اگر باپذيرفتن حكم ظالمان و زندگي در زير نفوذ آنان مقايسه شود، بايد گفت مرگ بهتر است .



از اين رو در خطبه اي كه در بطن الرمه ايراد كردند فرمودند:



اي مردم ! زندگي همين لوليدن چون كرمان و خوردن و آشاميدن چون چهارپايان نيست و هدف ِ وجود آدمي نيز اسارت در دست شهوت و هوي ' و هوس نيست . كجائيد اي مردم ! مركب غفلتي كه زير پا داريد شما را به كجا و تا كجا خواهد برد؟ اين كه شما داريد،زندگي نيست فساد است . شما استخوان يك ديگر را مي جويد، خون همديگر را مي خوريدو به هستي يك ديگر با چشم بغض و عداوت مي نگريد. همة اين نكبت ها را دست ظلم بر شما تحميل كرده است . من مي روم تا اين دست را قطع كنم . من مي روم تا ظالمان رانابود سازم ، ولي شما مرا مي ترسانيد و مي گوييد خون تو را خواهند ريخت ، غافل از آن كه خون مظلومان چون بر زمين ريزد جوششي خواهد و موج خواهد كرد زد و امواج خروشانش ستم گران را به غرقاب فنا خواهد انداخت . اين است راه من و هدف من . آنان كه بامن اندبيايند و كساني كه سوداي ديگر دارند بازگردند:



بزرگ فلسفه قتل شاه دين اين است كه مرگ سرخ به از زندگي ننگين است







3 ـ افشاگري عليه دشمن



در يكي از خطبه هايي كه حضرت در روز عاشورا ايراد كردند پس از ستايش وسپاس خداوند، فرمودند: «فلاتغرنكم هذه الدنيا فانها تقطع الرجاء من ركن اليها و تخيب طمع من طمع فيها و اراكم قد اجتمعتم علي امر قد اسخطتم الله فيه عليكم و اعرض بوجهه الكريم عنكم و احل بكم نقمته و جنبكم رحمته ؛



اي مردم ! دنيا شما را فريب ندهد كه فريب او اميد شما را قطع مي كند. هر كس به دنيا اميدوار است مأيوس و نااميد مي شود. اي مردم ! مي بينم شما همه مست شده ايد ودست به امري زده ايد كه خداي بر شما غضب مي كند و روي از شما بر مي تابد و عقاب خودرا بر شما فرو مي فرستد و رحمت خود را از شما دور مي سازد.»



هنگامي كه وليدبن عتبه از امام حسين (ع) براي يزيد طلب بيعت مي كند، حضرت در پاسخ ، پس از مدح خاندان رسالت چهره پليد يزيد را برملا مي كند و مي فرمايد:



«انا اهل البيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة بنا فتح الله و بنا ختم اللهو يزيد رجل فاسق ، شارب الخمر، قاتل النفس المحترمة ، معلن بالفسق و مثلي لايبايع مثله ؛



ما خاندان نبوت و معدن رسالتيم ماييم كه فرشتگان به خانه ما آمد و رفت دارند.خداوند رحمت خود را با ما آغاز نموده و با ما نيز به پايان مي رساند. اما يزيد فردي است فاسق ، شراب خوار، خون ريز، متجاهر به فسق و كسي مانند من با شخصي چون او هرگزبيعت نمي كند.»



و در ادامه فرمودند: «الخلافة محرمة علي آل ابي سفيان .»



روز عاشورا هنگامي كه سپاه عمربن سعد آماده كارزار بودند، حضرت «بريربن خضير» را به سوي آنان فرستاد، برير آنان را موعظه كرد و مطالبي را تذكر داد، ولي اعتنانكردند. سپس حضرت بر اسب خود سوار شد و ياران عمربن سعد را دعوت به سكوت وتوجه به كلمات خود كردند.



آنان ساكت شدند. امام حسين (ع) بعد از حمد و ثناي خداوند فرمود:



اي مردم ! بيچارگي و هلاكت بر شما باد كه در حال سرگرداني از ما ياري خواستيد وما با شتاب براي ياري شما شتافتيم ولي شما شمشيري را كه سوگند ياد كرده بوديد كه درياري ما به كار بريد، براي كشتن ما به دست گرفته ايد.



واي بر شما! چرا دست از ياري ما كشيديد و حال آن كه شمشيرها در غلاف ودل ها مطمئن و رأي ها محكم شده بود، ولي شما در افروختن آتش فتنه مانند ملخ هاشتاب كرديد.



اي مخالفين حق و اي گروه نامسلمان و اي تاركين قرآن و اي تحريف كنندگان كلمات و اي جمعيت گنه كار و اي پيروان وساوس شيطان و اي خاموش كنندگان شريعت و سنت پيغمبر! دور باشيد از رحمت خدا! آيا اين مردم ناپاك را پشتيباني مي كنيد و ازياري ما دست بر مي داريد؟



آري به خدا قسم ! مكر و حيله از زمان قديم در شما بوده و اصل و فرع شما با آب تزوير به هم آميخته و مكر شما با آن تقويت شده است . شما پليدترين ميوه هستيد كه بينندگان خود خود را آزار مي دهد و كم ترين لقمه اي هستيد كه اشخاص غاصب ، شما راببلعند.



رسوا شدن يزيد توسط اسوه صبر



پس از آن كه بازماندگان اهل بيت امام حسين (ع) را، در حالي كه به ريسمان هابسته شده بودند به مجلس يزيد وارد نمودند، يزيد ملعون دستور داد سر مقدس امام حسين (ع) را مقابل آنها نهادند و چوب خيزران به لب و دندان حضرت مي زد ومستانه وار شروع به سخن كرد كه اي كاش بزرگان طايفه من كه در جنگ كشته شدندمي بودند و مي ديدند كه طايفه خزرج چگونه از شمشير زدن ما به جزع آمده اند و مي نالند.



ما بزرگان بني هاشم را كشتيم و آن را به حساب جنگ بدر نهاديم .



در اين حال اسوه صبر و استقامت ، زينب كبري ' برخاست و با سخنان علي گونة خويش ، يزيد و يزيديان را رسواي جهانيان ساخت و فرمود:



«اي فرزند آزاد شدگان ، آيا اين امر از عدالت اسلامي است كه زنان و كنيزكان خودرا در پشت پرده جاي دهي ، ولي دختران پيامبر خدا را در ميان نامحرمان به صورت اسيرحاضر نمايي ، تو كنيزان و زنان خود را در حرم ستر و پوشش نگاه داري ، ولي خاندان رسالت را در شهرها و آبادي ها بگرداني تا باديه نشينان ، نزديكان ، بيگانگان و ارازل واوباش آنان را ببيند در حالي كه از مردان آنان كسي همراهشان نيست ، چگونه اميد خيرمي توان داشت از فرزند كسي كه با دهان مي خواست جگر پاكان را ببلعد و گوشت و خون اواز شهيدان اسلام روييده است ؟



چگونه مي توان از فردي انتظار داشت كه همواره با بغض و كينه و عداوت به خاندان ما نگريسته است . اي يزيد! اين جنايات بزرگ را انجام دادي و آن گاه نشسته اي وبي آنكه خود را گنه كار بداني ندا سر مي دهي كه اي كاش پدران من حضور داشته ومي ديدند؟



زهي بي شرمي و بي حيايي ، چگونه چنين ياوه سرايي نكني ؟ تو بودي كه زخم هاي گذشته را شكافتي و دل خود را با خون پيامبر آغشته ساختي و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب را خاموش نمودي و اكنون پدران خود را ندا مي دهي .



به زودي خودت به جمع آنان ملحق مي شوي و در جايگاه عذاب ابدي قرارمي گيري .



اي يزيد! بدان با اين جنايت هولناك پوست خود را شكافتي و با عمل وحشيانه گوشت خود را پاره كردي . به همين زودي است كه در عرصه محشر به محضر رسول اللهكشانده شوي در حالي كه بارگراني از مسئوليت ريختن خون فرزندان او و هتك حرمت خاندان و پاره هاي تن او را به گردن گرفته اي .



اي زادة معاويه ! اگر چه شدايد و پيشامدها و فشار روزگار مرا در شرايطي قرار داد كه مجبور شدم با تو حرف بزنم ، اما تو را كوچك تر از آن مقام ظاهري ات مي بينم و تو رابسيار توبيخ و سرزنش مي كنم .



اي يزيد! هر آنچه خواهي مكر و فريب خود را به كار گير ولي هر چه تلاش و مكر به كارگيري هرگز توان آن را نداري كه ذكر ما را از يادها بيرون ببري و ذكر ما راخاموش سازي .







خلاصـه



بنابراين امام حسين (ع) عزت نفس خود را تا دم مرگ حفظ نمود و دست به بيعت با ظلم نداد. اگر به بيعت در مجلس وليد تن نداد خيلي مهم نبود، زيرا عوامل و شرايط موجود، امام را در آن مجلس در مضيقه به تمام معنا نگذاشت چرا كه شهر مدينه وطن خودش بود و ياران پيامبر كم و بيش وجود داشتند و مخالفين يزيد با حسين همراه بودند وآل هاشم دسته جمعي منتظر فرمان امام ، دم ِ در مجلس وليد ايستاده بودند.



مي توان گفت كه قواي امام از تاكتيك وليد كم نبود و تازه پيشنهاد وليد تنها بيعت و پذيرفتن خلافت يزيد بود و از پذيرش اطاعت ابن زياد سخني در بين نبود.



اما از مطالعه تاريخ قيام امام معلوم مي شود كه پس از محاصرة حضرت ، مسئله اي كه مطرح بوده اين است كه خلافت يزيد را بپذيرد و ديگر آن كه ذليلانه و خاضعانه تسليم ابن زياد گردد.



امام در يكي از خطبه هاي روز عاشورا به اين مطلب اشاره فرمود: «الا و ان الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السّلّة و الذّلّة و هيهات منا الذلة ؛



ابن زياد مرا بين دو امر ناچار كرده است : يا شمشير كشيدن و جنگ كردن و يا قبول ذلت ، محال است از ما ذلت و خداوند آن را براي پيامبر و مؤمنين روا ندانسته است .»



در اين خطبه از خلافت يزيد حرفي مطرح نيست ، آنچه مطرح است اين كه بايدحسين بدون قيد و شرط تسليم ابن زياد گردد و معلوم نبود كه او با امام چه رفتاري مي كرد.حسين عزيز، عزت نفس خود را حفظ كرد، چون خداوند به مؤمنين اجازه ذلت را نداده است ، به علاوه اين كه شرافت ذاتي و عظمت خانواده حسين (ع) چنين اجازه اي رانمي داد. «حجور طابت و انوف حمية و نفوس آبية .»



اين استقامت و حفظ عزت نفس در مراحل اخير مبارزه امام بيشتر تجلي كرد گومقاومت حسين در مقابل دستگاه ديكتاتوري يزيد در همه مراحل مردانه و شجاعانه بود،وليكن اين عظمت روحي از صبح عاشورا تا وقت شهادتش حيرت انگيز و بهت آور است مبالغه هيچ قلم ِ توانا و زبان ِ گويايي نمي تواند آن را آن چنان كه هست تحرير و تقريرنمايد:



آن گاه كه حسين بن علي در محاصره شديد نيروهاي مسلّح ابن زياد قرار گرفته وسپاه متجاوز آمده بود كه با يك حمله كار آن حضرت را يكسره كند.



آن گاه كه برق شمشيرهاي هزاران نظامي مسلح دشمن ، چشم ها را خيره كرده ودل ها را مي لرزاند.



آن گاه كه سوز تشنگي سراپاي وجود امام را مي گداخت و جهان در چشمش تيره وتار شده بود، آن گاه كه زنان و كودكان امام در خيمه ها منقلب و پريشان و در حال سوز وگداز به سر مي بردند.



آن گاه كه خاندان آن حضرت در حال بلاتكليفي و نگراني از آينده و در انتظاراسارت دقيقه شماري مي كردند و آن گاه كه ناله هاي جانسوز زنان و كودكان تشنه وسرگردان قلب پر مهر حسين را مي لرزاند و جگرش را چاك مي زد. امام در چنين اوضاع وحشت زا و احوال كوبنده كه هر پهلوان مرد افكني را بيچاره مي كند و در چنين عرصه پرمحنتي كه شيردلان را به زانو در مي آورد و در ميان چنين طوفاني بلايي كه هر ناخدايي زبردست ، خود را گم مي كند، فرمود «هيهات منا الذلة ؛



ما هرگز ذلت را نمي پذيريم .»



و مي فرمود: «لا اعطينهم بيدي اعطاء الذليل ؛ من دست ذلت به اينان نمي دهم .»



قوام مكتب عشق است از قيام حسين سرور سينه اهل ولاست نام حسين



قيام كربلا داده درس آزادي به هر كه پيشه خود مي كند مرام حسين



ز اقتدار يداللهي اش به عاشورازمين واقعه لرزيد زير گام حسين



يكي نبود در آن لحظه هاي جان دادن رساند آب ز راه وفا به كام حسين



به شام حادثه جز شعله هاي دامن سوزيكي نبود خبر گيرد از خيام حسين



كميل در حرم عشق دوست محرم شوبنوش جرعه قالوابلا ز

پاورقي

1 - قرآن كريم .



2 - نهج البلاغه .



3 - صحيفه سجاديه .



4 - بحارالانوار محمد باقر مجلسي ، دار احياء التراث ، چاپ دوم 1403.



5 - شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم ، دارالتراث العربي 20 (جلدي )



6 - الاصول من الكافي ، ثقة الاسلام ابي جعفر كليني الرازي ، چاپ 1365.



7 - الخصال ابي جعفر محمد ابن علي ابن حسين بابويه ، منشورات ابوعلي بيروت ،چاپ 461.



8 - غررالحكم و دررالحكم ، ترجمه محمدعلي انصاري .



9 - كنزل العمال 14 جلدي علاءالدين علي حسام الدين الهندي ، چاپ بيروت .



10 - سنن ابن ماجه (قزويني ) امام ابي الحسن المعروف بالسندي 1409.



11 ـ ميزان الحكمه ترجمه محمد محمدي ري شهري ، مترجم حميد رضا شيخي ،دارالحديث .



12 ـ امالي شيخ صدوق ، ترجمه آية الله كوه كمره اي انتشارات كتاب چي .



13 ـ الكامل في التاريخ ، 12 جلدي دارالصادق بيروت 1399.



14 ـ تاريخ الطبري (تاريخ الامم و الملوك ، ابي جعفر محمد بن جرير طبري تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم .



15 ـ مروج الذهب و معادن الجوهر، ابي الحسن علي ابن الحسين علي المسعودي تحقيق محي الدين عبد الحميد دارالمعرفه بيروت .



16 ـ فرهنگ جديد عربي ـ فارسي (منجد الطلاب ) مترجم محمد بندرريگي .



17 ـ صحاح اللغه .



18 ـ المفردات راغب .



19 ـ مناجات و الهي نامه خواجه عبدالله انصاري ، انتشارات فروغي ، چاپ دوم 1374.



20 ـ تفسير نمونه ، دارالكتاب الاسلامية .



21 ـ سفينة البحار (شيخ عباس قمي )، انتشارات

عباس نكونا