بازگشت

عزّت حسين


مقدّمه



«عزت حسيني » عنواني است براي بيان جلوه اي از جلوه هاي تربيتي بزرگ ترين حماسة بشري و برترين نهضت انساني .



عزت حسيني و عزت آفريني از مهم ترين اهداف تربيتي پيامبران و امامان بوده است . هيچ نهضتي چون نهضت حسين (ع) قلب ها را منقلب نكرده و عواطف را هم ـسوي خود نساخته و روح و عزت را در بشر ندميده است . اگر انسان ها به عزت حقيقي دست يابند و از ذلت مجازي آزاد گردند، به تربيتي كه هدف اصلي پيامبران بوده است خواهند رسيد. تربيتي كه انسان را سربلند و شكست ناپذير در برابر غيرخدا و عاجز و خواردر برابر خدا مي سازد.



كسي كه فقط در برابر خدا سرِ بندگي فرود مي آورد و داغ ذلت را بر پيشاني خودمي گمارد، به عزِّ ربوبيت نايل شده است . عزت حقيقي فقط و فقط مختص خداوند است وبس ؛ چرا كه تنها اوست كه دوستدارانش را عزت مي بخشد. حسين (ع) در دعاي عرفه خداوند را اين چنين مخاطب قرار مي دهد:



يَا مَن ْ خَص َّ نَفْسَه ُ بِالسُّمُوِّ وَ الرَّفْعَة ِ فَأولِي'اؤُه ُ بِعِزِّه ِ يَعْتَزُّون َ؛



اي آن كه ذات خود را به علو مقام و رفعت مخصوص گردانيدي و دوستدارانت را به عزت خود عزيز ساختي .



حسين (ع) مظهر عزت الهي و نهضت او قيامي براي حفظ عزت انساني بود تاپس از او همگان راه و رسمش را در پيش گيرند و بدين تربيت به عزت حقيقي نائل آيند.







1- عزت چيست ؟



عزت چيست كه اين گونه مهم و نقش آفرين است و فقدان آن زمينه ساز سقوط آدمي به همة پستي ها؟ عزت حالتي است در انسان كه نمي گذارد مغلوب كسي شود وشكست بخورد. اصل اين كلمه از «أَرْض ٌ عَز'ازٌ» به معني «زمين سخت و سفت » گرفته شده است . بنابراين «عزت » در اصل به معناي صلابت و شكست ناپذيري است و برهمين اساس در معاني ديگر، از جمله : غلبه ، سختي ، غيرت ، حميت و مانند اين ها نيز به كار رفته است . هم چنين به كسي كه قاهر است و مقهور، نمي شود، «عزيز» گويند وپروردگار متعال «عزيز» است ، به اين دليل كه ذات او به گونه اي است كه هيچ چيز و هيچ كس نمي تواند بر او قهر و غلبه كند، و او بر همه چيز و همه كس قهر و غلبه دارد. خداوند،عزيز مطلق مي باشد و هر عزيز ديگري در برابر او ذليل است ؛ زيرا غير از خدا همة موجودات به طور ذاتي فقير و در نفس خويش ذليل ند و مالك مطلق هيچ چيز نيستند،مگر آن كه خداي متعال از سرِ رحمت بهره اي از عزت به آنان بخشد. هم چنان كه فرموده است :



(مَن ْ ك'ان َ يُريدُ الْعِزَّة َ فَلِلّ'ه ِ الْعِزَّة ُ جَميعاً)؛ هر كه بزرگي و ارجمندي خواهد، پس بزرگي و ارجمندي همه از آن خداست و به هر كه خواهد دهد.



اين آيه بدين معناست كه هر كه خواهان عزت است ، بايد از خداوند بخواهد؛ زيراعزت تمام و كمال از اوست و هيچ موجودي بالذات داراي ا´ن نيست ، اما به وسيلة عبوديت -كه آن هم حاصل ايمان و عمل صالح مي باشد- مي توان بدان دست يافت .



بدين ترتيب ، مؤمن بايد بداند كه عزت رحمتي از جانب خداوند است و فقط اوست كه شايستة ا´ن است . عزت خدا و پيامبر و مؤمنان ، دائمي و باقي است ، و اين همان عزت حقيقي است . و عزتي كه براي كافران است ، در حقيقت ذلت و خواري است . چنان چه رسول خدا(ص) فرمود:



كُل ُّ عِزِّ لَيْس َ بِاللهِ فَهُوَ ذُل ُّ؛



هر عزتي كه از خدا نيست ذلت است .



بنابراين ، هر كه از راه بندگي خدا طلب عزت مي كند، به عزت حقيقي نائل مي شودو خداوند او را استوار، و شكست ناپذير مي سازد و اين همان سنت الهي است .



آري هر كه عزت حقيقي بيابد، هرگز شكست نمي خورد و در همه حال پيروز است ،حتي اگر در ظاهر شكست بخورد. مهم ترين هدف تربيت اين است كه نشان دهد روح بشر در برابر حوادث شكست ناپذير مي باشد. حسين (ع) برترين نمونة چنين تربيتي است و نهضت او هم بهترين مدرسه عزت .







1-1- جايگاه عزت در تربيت



نقش عزت در تربيت نقشي اساسي است كه در صورت فقدان عزت ، انسان به هرپستي تن مي دهد و به هر گناهي دست مي زند. ريشة تباهي ها در ذلت نفس است . ازاين رو، بهترين راه براي اصلاح فرد و جامعه عزت بخشي و عزت آفريني است .



اگر انسان ها رياكاري مي كنند، و گردن كشي و گردن فرازي مي نمايند. اگرستمگري و بيداد مي كنند، و اگر مرتكب گناه مي شوند؛ همه و همه ريشه در ذلت ِنفسشان دارد. چنان چه پيشوايان معصوم : به صراحت ريشة همة اين امور را در ذلت نفس معرفي كرده اند.



از امير مؤمنان علي (ع) نقل شده است كه فرمود:



نِفَاق ُ الْمَرءِ مِن ْ ذُل ٍّ يَجِدُه ُ فِي نَفْسِه ِ؛



نفاق و دورويي انسان از حقارت و ذلّتي است كه در وجود خود مي يابد.



از امام هادي (ع) نيز روايت شده است كه فرمود:



مَن ْ هانَت ْ عَلَيه ِ نَفْسُه ُ فَلا'تَأْ مَن ْ شَرَّه ُ؛



هر كه نفسش خوار شود، از شرّ او ايمن مباش .



بدين ترتيب ، مهمترين تلاش تربيت بايد در جهت عزت بخشي و عزت آفريني باشد تا فرد و جامعه از تباهي و سقوط رهايي يافته و به زندگي سعادتمند در اين جهان وآن جهان دست يابد. با اين نگرش است كه خداوند اجازه هر كاري به مؤمن داده است ، جزآن كه تن به ذلت دهد.



چنانچه از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود:



ان َّ اللهَ تَب'ارَك َ و تَع'الَي ' فَوَّض َ اءِل'ي الْمُؤْمِن ِ كُل َّ شَي ءٍ اءِلاّ' اءِذلاَل َ نَفْسِه ِ؛



خداي تبارك و تعالي همه چيز را به مؤمن واگذارده است ، جز آن كه خود راذليل كند.







1-2 عزت در نهضت حسيني



نهضت حسين (ع) حماسة عزت است و جاي جاي آن گوياي اين حقيقت كه شرافت انسان به عزت اوست و كسي حق ندارد جز در برابر خدا خود را ذليل سازد. بر اين اساس مؤمن پيوسته استوار و سازش ناپذير است و در هر اوضاع و احوالي عزت خود راحفظ مي كند و مرگ را بر ذلت ترجيح مي دهد. اين راه و رسم در حماسة حسيني بيش ازهر چيز جلوه دارد كه حسين (ع) از پيامبر اكرم 6 چگونه زيستن ، انتخاب كردن و مردن را آموخته بود.



مَن ْ أَقَرَّ بِالذُّل ِ ط'ائِعاً فَلَيْس َ مِنّ'ا اَهْل َ الْبَيْت ِ؛



كسي كه تسليم ظلم شود و آن را بپذيرد، از ما اهل بيت نيست .



هدف نهضت حسين (ع) بازگشت به سيرة پيامبر(ص) و اميرمؤمنان (ع) بود،چنان كه در آغاز نهضت خويش ، هنگام حركت از مدينه به مكه در وصيت نامه خود نوشت :



اءِنّي لَم ْ أَخْرُج ْ أشِراً وَلا' مُفْسِداً ولا ظ'الِماً وَ اءنَّم'ا خَرَجْت ُ لِطَلَب ِ الاءصْلاَح ِ فِي اُمَّة ِجَدِّي مُحَمَّدٍ(ص) أُرِيْدُ أَن ْ آمُرَبِالْمَعْرُوف ِ وَ أَنْهَي عَن ِ الْمُنْكَرِ وَ أَسِيرَ بِسيرَة ِ جَدِّي مُحَمَّدٍ وَسِيرَة ِ أَبِي عَلي ِّ بْن ِ أَبِي ط'الِب ٍ؛



همانا من به منظور تباهگري و خودخواهي و فساد و ستمگري قيام نكردم و تنهابراي اصلاح دين جدّم قيام كردم . من مي خواهم به خوبي ها سفارش و از زشتي هاجلوگيري كنم و به سيرة جدم محمد(ص) و سيرة پدرم علي بن ابي طالب (ع) رفتار كنم .



از مقتل «خوارزمي » از كتاب «احمدبن أعثم كوفي » است فقط و در آنجا چنين است : و سيرة الخلفاء الراشدين بعده و أمير المؤمنين علي ... و اين اصطلاح بعد از 200هجري است . آن حضرت در اوج حماسة خود، آن هنگام كه وارد ميدان جنگ شد تا آن زمان كه به شهادت رسيد از جمله رجزهايش اين بود:



اَلْمَوْت ُ اولي ' مِن ْ رُكُوب ِ الْع'ارِوَ الْع'ارُ أَوْلي ' مِن ْ دُخُول ِ النّ'ارِ



مرگ از پذيرش ننگ بهتر است و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است .



حسين (ع) مي آموزد كه بايد اين گونه زيست : «در برابر غير خدا عزيز و در برابر خداذليل » از اين رو، مرگ را به تسليم باطل نشدن ترجيح داد و دشمنان خود را دعوت كرد تادر برابر حق سر تعظيم فرو آورند و خود را از آتش دوزخ برهانند. او براي اين به پا خاسته بود كه مردم را به عزّتي بخواند كه سربلندي اين جهان و سعادت آن جهانشان در گرو آن است .



حماسة حسيني ، حماسة عزت مؤمنان است . انسان هايي كه در مدرسة پيامبر(ص)آموخته اند كه سعادت حقيقي همان عزت است و زندگي زير بار ستم و در كنار ستمگران جز ذلت و ننگ نيست ، و سزاوار آن است كه انسان بميرد، ولي تن به ذلت ندهد.



در جهان نتوان اگر مردانه زيست همچو مردان جان سپردن زندگي است



حسين (ع) بزرگ آموزگار اين گونه زيستن و مردن است .



در دوم محرم سال شصت و يك هجري بود كه وارد كربلا شد و در نخستين خطبه اي كه در كربلا خواند، چنين فرمود:



أَلا' تَرَوْن َ أَن َّ الْحَق َّ لا'يُعْمَل ُ بِه ِ وَ أَن َّ الْب'اطِل َ لا'يُتَن'اه'ي عَنْه ُ؟ لِيَرْغَب ِ الْمُؤْمِن ُ فِي لِق'اءِاللهِ مُحِقّاً فَاءِنّي لا' أَرَي الْمَوْت َ اءِلاَّ سَع'ادَة ً وَ لاَ الْحَي'اة َ مَع َ الظّ'الِمين َ اءِلاّ' بَرَماً؛



آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل دوري نمي شود؟ در اين صورت بايد كه مؤمن ]با عزت [ لقاي پروردگارش را خواهان شود. من اين مرگ را جز خوشبختي نمي دانم و زندگي با ستمكاران را جز ملامت ، خستگي و بدبختي نمي بينيم .



در روز عاشورا، آن هنگام كه دو سپاه روياروي يكديگر قرار گرفتند و سپاه «عمرسعد» از هر طرف حسينيان را محاصره كرد، حضرت از ميان سپاه خويش بيرون آمد و دربرابر صفوف دشمن قرار گرفت و سخناني حماسي و درس آموز بيان كرد و عزت حسيني رايادآور شد و فرمود:



أَلا' وَ اءِن َّ الدَّعِي َّ ابْن َ الدَّعِي َّ قَدْ ركَزَ بَيْن َ اثْنَتَيْن ِ، بَيْن َ السِّلَّة ِ وَ الذِّلَة ِ وَ هَيْهات َ مِنَّاالذِّلَة ُ يَأْبَي اللهُ ذ'لِك َ لَنَا وَ رَسُولُه ُ وَ الْمُؤْمِنُون َ وَ حُجُورٌ ط'ابَت ْ وَ طَهُرَت ْ وَ أُنُوف ٌ حِمِيَّة ٌ وَنُفُوس ٌ آبية ٌ مِن ْ أَن ْ نُؤْثِرَ ط'اعَة َ اللِّئ'ام ِ عَل'ي مَص'ارِع ِ الْكِر'ام ِ؛



آگاه باشيد كه اين فرومايه ابن زياد، فرزند فرومايه ، مرا ميان دو راهي شمشير وذلت قرار داده است و هيهات كه ما زير بار ذلت رويم . زيرا خداوند و پيامبرش و مؤمنان ازاين كه ما زير بار ذلت رويم ابا دارند، و دامن هاي پاك مادران و انسان هاي پاكدامن ومغزهاي باغيرت و نفوس با شرافت روا نمي دارند كه اطاعت افراد لئيم و پست را بر قتلگاه انسان هاي كريم و نيك منشان مقدم داريم .



پس مرگ با عزت زندگي است و زندگي با ذلت مرگ است . زندگي حسين (ع)سرمشقي روشن است براي مردم تا از آن درس عزت آموزند و تن به پستي ندهند و باستمگران سازش نكنند. عزت حقيقي كه برخاسته از عبوديت حق است ، انسان را در راه حق پايدار و شكست ناپذير مي سازد و نهضت حسيني برترين نمونة چنين عزتي است واين عزت در گام به گام حماسة حسيني جلوه دارد.







2- جلوه هاي عزتمندي در نهضت حسيني



از آن زمان كه «وليد بن عُتْبَة بن ابي سفيان » والي مدينه مامور شد از حسين (ع)براي يزيد بيعت بگيرد و امام (ع) از بيعت با يزيد خودداري كرد و با اين اقدام نهضت خودرا آغاز كرد، تا زماني كه يارانش به شهادت رسيدند و خود وارد ميدان نبرد شد و رجز خواندوشمشير زد و پذيراي شهادت شد، يك چيز تكرار گرديد و آن پيام عزت و حماسة عزّتمندي است . پس اين «پيام » و «حماسه » را مروري مي كنيم .







2-1- پافشاري بر حفظ عزت هنگام دعوت به ذلت



چون خبر مخالفت امام (ع) در بيعت با يزيد به گوش مردم رسيد و خاندان امام پي بردند كه حسين (ع) تصميم به مقابله دارد؛ برخي تلاش كردند تا حضرت را از تصميمش منصرف كنند. بعضي از آنها امام (ع) را به سازش با باطل و كرنش در برابر مستبدان وستمگران توصيه كردند. نزد امام حسين (ع) رفت و از آن حضرت خواست تا تن به بيعت بسپارد و جان خود را حفظ كند.



سيد بن طاووس ؛ اين ماجرا را به نقل از «عمر اطراف » چنين آورده است :



چون برادرم حسين در مدينه از بيعت با يزيد خودداري كرد، من به خدمتش رسيدم . ديدم تنها نشسته و كسي در محضرش نيست . عرض كردم : «من به قربانت اي اباعبدالله، برادرت ابومحمد امام حسن (ع) از پدرش براي من حديث كرد...» همين را كه گفتم اشك مجالم نداد و صداي گريه ام بلند شد. آن حضرت مرا به سينه چسبانيد وفرمود: «برايت حديث كرد كه من كشته مي شوم ؟» عرض كردم : «خدا نكند، اي فرزندرسول خدا.» فرمود: «ترا به حق پدرت ، به سؤالم جواب ده . از كشته شدن من خبر داد؟»گفتم : «آري ، چه مي شد كناره نمي گرفتي و بيعت مي كردي ؟» فرمود:



حَدَّ ثَنِي أَبِي أَن َّ رَسوُل َ اللهِ(ص) أَخْبَرَه ُ بِقَتْلِه ِ وَ أَن َّ تُرْبَتِي تَكُون ُ بِقُرْب ِ تُرْبَتِه ِ، فَتَظُن ُّأَنَّك َ عَلِمْت َ م'الَم ْ و أَنَّه ُ لا' اُعْطِي الدَّنِيَّة َ مِن ْ نَفْسِي أَبَداً؛



پدرم برايم حديث كرد كه رسول خدا(ص) به پدرم فرمود كه او و من هر دو كشته مي شويم و قبر من نزديك قبر او خواهد بود. گمان مي كني آنچه را تو مي داني من نمي دانم ؟ حقيقت اين است كه من هرگز تن به پستي نخواهم داد.



«ميل به ماندن » و «ترس از رفتن » انسان را به اسارت مي كشد و آن كه عزيز است «ماندن » را با «عزت » مي خواهد و «رفتن » به سوي حق را «عزت » مي بيند و از اين روهرگز با باطل و ستم سازش نمي كند.



«محمد حنفيّه » فرزند ديگر اميرمؤمنان (ع) نيز خدمت حسين (ع) رسيد و از سرِخيرخواهي به حضرت توصيه كرد تا براي خودداري از بيعت با يزيد به سرزميني دور ازدست رس يزيد رود و مردم را به ياري طلبد و بدين ترتيب از جنگي نابرابر بپرهيزد. ولي پيشواي عزتمندان اين پيشنهاد را هم رد كرد. آري ، حسين (ع) با وجود توصيه ها براي ماندن و بيعت كردن با يزيد يا رفتن و گريختن از دشمنان ، در حال برپا كردن نهضتي بودكه براي هميشه به همگان درس عزت آموزد و راهنماي تربيت عملي باشد. هنگام نزديك شدن موسم حج ، حسين (ع) عازم مكه شد و در آن جا نيز هم چنان بر نهضت عزت بخش خود پافشاري كرد و نامه اي به مردم بصره نوشت و آنان را به احياي دين ومبارزه با ستمگران دعوت كرد.



هم چنين در پاسخ نامه هاي مردم كوفه مبني بر اعلام وفاداري و آمادگي براي قيام در راه حق ، نامه اي به آنان نوشت و نمايندة خود «مسلم بن عقيل » را به آن جا فرستاد وپس از آن كه پي برد مأموران يزيد در صددند تا او را در مكه به قتل رسانند و حرمت خانة خدا را بشكنند، تصميم گرفت به عراق برود. چون خبر حركت امام (ع) منتشر شد، برخي او را از اين اقدام برحذر داشتند. از جمله «ابن عباس » بود. او نزد امام (ع) رفت و به ايشان توصيه كرد كه با توجه به روحيات مردم عراق ، در مكه بماند و اگر اصرار به رفتن دارد، به يمن برود. امام حسين (ع) هم چنان استوار بر تصميم خود در برپا كردن نهضت خويش ايستاد. سپس به عراق رفت كرد و در طول راه نيز پيوسته آموزگار عزت بود. هنگامي كه به عراق نزديك شد. مردي از كوفه وي را از اوضاع و احوال كوفه و خيانت كوفيان خبر داد وحضرت در جواب فرمود:



فَاءِن ْ تَكُن ِ الدُّنْي'ا تُعَدُّ نَفيسَة ًفَد'ارُ ثَو'ب ِ الله أَعْل'ي وَ أَنْبَل ُ



وَ اءِن ْ تَكُن ِ الاَمْو'ال ُ جَمْعُه'افَم'ا ب'ال ُ مَتْرُوك ٍ بِه ِ الْحُرُّيَبْخَل ُ



وَ اءِن ْ تَكُن ِ الاَ رْز'اق ُ قَسْماً مُقَدَّراَفَقِلَّة ُ حِرْص ِ الْمَرْءِ فِي الْكَسْب ِ أَجْمَل ُ



وَ اءِن ْ تَكُن ِ الاَبْد'ان ُ لِلْمَوْت ِ أُنْشِئَت ْفَقَتْل ُ امْرِي ءٍ بِالسَّيْف ِ فِي اللهِ أَفْضَل ُ



عَلَيْكُم ْ سَلا'م ُ اللهِ ي'ا آل َ أَحْمدَفَاءِنِّي أَر'انِي عَنْكُم ُ سَوْف َ أَرْحَل ُ



اگر زندگي دنيايي ارزشمند باشد، جهان پاداش خداوندي برتر و گرانبهاتر است ؛ واگر جمع مال و ثروت براي آن است كه روزي بايد از آن دست كشيد، پس انسان آزاده نبايد براي چنين ثروتي بخل بورزد؛ و اگر روزي هاي مقدّر گشته و تقسيم شده است ، پس هر چه انسان در به دست آوردن ثروت كم آزتر باشد بهتر و نيكوتراست ؛ و اگر بدن ها براي مرگ آفريده شده است ، پس كشته شدن انسان با شمشير در راه خدا برتر و سزاوارتر است .



درود بر شما اي خاندان پيامبر كه من به زودي از ميان شما كوچ خواهم كرد.



آري ، آن كه عزتمند است ، در بند زندگي دنيوي ، مال و ثروت ، جاه و مقام و كوچ وراحله نيست و حسين (ع) در مدرسة پيامبر(ص) آموخت كه چگونه بايد ماند و چگونه بايدرفت .



حسين (ع) ـمظهر عزت الهي ـ با ورود به كربلا نگاه خود را به زندگي ، مبارزه ومرگ بيان كرد تا درسي براي آيندگان باشد:



فَاءِنِّي لا' أَرَي الْمَوْت َ اءلاّ' سَع'ادَة ً وَ لاَ الْحَي'اة َ مَع َ الظّ'الِمِين َ اءِلاّ' بَرَماً؛



من اين مرگ را جز خوشبختي نمي دانم و زندگي با ستمكاران را جز ملامت وخستگي و بدبختي نمي بينم .



آنان كه همراه حسين (ع) رفتند، به عزت رسيدند؛ چرا كه محضر حسين (ع)ساحت عزت الهي است .







2-2- عزتمندي ياران حسين (ع)



شب عاشورا نمايشي بود از شكست ناپذيري آنان كه در كنار حسين (ع) عزت يافته بودند. پس از آن كه دشمن به آنان تا روز بعد مهلت داد و مسلّم شد كه در نبرد نابرابر روزبعد چه روي خواهد داد، حسين (ع) در ميان خاندان و ياران خويش خطبه اي خواند وفرمود:



خداي تبارك و تعالي را به نيكوكارترين ستايش ثنا مي گويم و او را در گشايش وسختي مي ستايم . خدايا ترا مي ستايم كه ما را به پيامبري كرامت بخشيدي و قرآن را به ما آموختي و به دين و آيين دانا كردي و ما را گوش و چشم و دل بخشيدي و از مشركان قرار ندادي . اما بعد، ياراني شايسته تر و بهتر از يارانم نمي شناسم و خانداني نيكوتر وخويش دوست تر از خاندان خود سراغ ندارم . خداوند همه تان را از جانب من پاداش نيك دهد. بدانيد كه من مي دانم فردا كارمان با اين دشمنان به كجا خواهد كشيد. بدانيد كه من اجازه تان مي دهم با رضايت من همگي تان برويد كه حقي بر شما ندارم . اكنون شب شمارا در بر گرفته است . پس آن را وسيلة رفتن كنيد.



پس از اين كه حسين (ع) سخنراني خود را به پايان رسانيد. خاندان و يارانش ،وفاداري ، پايداري و شكست ناپذيري خود را اعلام نمودند و نشان دادند كه هر كه عزت يابد، شكست نيابد و تن به خواري ندهد و در دو عالم روسپيد ماند.



نخست ، عباس بن علي (ع) شروع به سخن كرد :



لم نَفْعَل ُ؟ ألِنَبق'ي بَعْدَك َ؟ لا' أَرانَا اللهُ ذ'لِك َ أَبَداً؛



چرا چنين كنيم ؟ براي آن كه پس از تو بمانيم ؟ خدا هرگز چنين روزي را نياورد؟



سپس ديگر برادران حسين (ع) و پسرانش و برادر زادگانش و ديگر افراد بني هاشم همين سخن و مانند آن را گفتند و استواري خود را در دفاع عزتمندانه از حق اظهار كردند.



ديگر ياران حسين (ع) نيز كه تربيت شدگان مدرسة عزت بودند، سخناني هماننديكديگر گفتند و آخرين سخناشان اين بود:



وَاللهِ لاَ نُف'ارِقُك َ وَ ل'كِن َّ أَنْفُسَن'الَك َ الْفِداءُ نَقيك َ بِنُمُورِن'ا وَجِب'اهِنَا وَ أَيْدِين'ا، فَاءِذ'ا نَحْن ُقُتِلْن'ا وَفَّيْن'ا وَ قَضَيْن'ا م'ا عَلَي'ن'ا؛



به خدا سوگند از تو جدا نمي شويم . جان هاي ما به فدايت ، با چنگ و دندان تو راحفظ مي كنيم و چون كشته شويم وفا كرده ايم و تكليف خويش را ادا كرده ايم .



حسين (ع) كه ياران خود را اين گونه وفادار و استوار و شكست ناپذير ديد، دعايشان كرد و از خداوند برايشان طلب پاداش نيك كرد و خبر شهادت همگي را داد.ياران حسين (ع) با شنيدن اين خبر خدا را شكر كردند و چنين گفتند:



الْحَمْدُللهِ الَّذِي أَكْرَمَن'ا بِنَصْرِك َ وَ شَرَّفَن'ا بِالْقَتْل ِ مَعَك َ، أَوَلاَ نَرْضَي ' اَن ْ نَكُون َ مَعَك َفِي دَرَجَتِك َ يَا ابْن َ رَسُول ِاللهَ؛



حمد خداي راست كه به سبب ياري تو، ما را كرامت داد و با كشته شدن با تو، ما راعزت و شرافت بخشيد. اي فرزند رسول خدا، آيا نبايد خشنود باشيم كه در بهشت با توهستيم .



در شب عاشورا حسين (ع) پس از بررسي اوضاع و احوال اطراف خيمه ها و موقعيت مكان نبرد، به خيمة زينب كبري 3 وارد شد. حضرت زينب 3 از امام (ع) پرسيد: «آيانيت و عزم ياران خود را آزموده اي ؟ مبادا هنگام سختي و تنگي دست از تو بردارند و به دشمنت واگذارند.»



امام (ع) فرمود:



وَاللهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُم ْ، فَم'ا وَجَدْت ُ فيهْم ِ اءِلاَّ الاَشْوَس َ الاَقْعَس َ، يَسْتَأْنِسُون َ بِالْمَنِيَّة ِ دُونِي اسْتِين'اس َ الطِّفْل ِ اءلي ' مَح'الِب ِ اُمِّه ِ؛



به خدا سوگند آنان را آزموده ام و جز محكمي و صلابت و ايستادگي در آنان نيافته ام . آنان در ركاب من چنان مشتاق مرگند كه طفل شيرخوار مشتاق پستان مادرش است .



ياران حسين (ع) به راستي ؛ نمونة واقعي صبر، استقامت ، وفاداري ، استواري وشكست ناپذيري بودند، و با اين ويژگي ها، جلوه هاي عزت حسيني را در روز عاشورا به عرصة نمايش گذاردند.







2-3- اوج عزتمندي



روز عاشورا صحنة عزتمندي حسين (ع) و تربيت شدگان مدرسة او بود. چون دوسپاه روياروي يكديگر قرار گرفتند، امام (ع) تلاش كرد تا كرامت انساني و عزت ايماني رادر سپاه عمر سعد بيدار كند و آنان را از گرداب حقارت و ذلتي كه گرفتارش بودند، نجات بخشد. پس از سخناني عبرت آموز و موعظه اي بليغ و بيان هدف و مقصد خويش وجايگاه و مرتبة خود، چند تن از سرشناسان كوفه را كه او را دعوت كرده بودند و اكنون درصف مقابل ايستاده بودند، مخاطب قرار داد و فرمود:



اي شَبَث َ بن رِبْعي ، اي حَجّار بن اَبْجَر، اي قَيْس بن اَشْعَث ، اي يَزيد بن حارث !مگر شما به من نامه ننوشتيد كه ميوه ها رسيده و باغستان ها سرسبز و خرم شده و چاه هاپر آب گشته است و به سوي سپاه مجهز و آمادة خويش مي آيي ، بشتاب !



آنان كه به بندگي سرنهاده بودند، پاسخي نداشتند جز انكار واقعيات و گفتند: ماننوشتيم ! سپس امام (ع) را به همان ذلتي كه خود بدان تن داده بودند، دعوت كردند. اين جابود كه حسين (ع) ملاك خود را براي زندگي و مرگ معرّفي كرد:



لا' وَاللهِ اُعْطِيهِم ْ بِيَدِي اءِعْط'اءَ الذَّلِيل ِ وَ لا' أَقِرُّ اءِق'رارَ الْعَبِيدِ؛



نه ، به خدا سوگند كه نه مانند ذليلان تسليم مي شوم و نه مانند بردگان گردن مي نهم .



بدين ترتيب حسين (ع) راه و رسم خود را اعلام كرد تا همة آزادگان راه و رسم او رادر پيش گيرند و جز در برابر خدا سر فرود نياورند و بندگي نكنند. از اين رو در سخني ديگرخطاب به فريفتگان دنيا و ذلت پيشگان فرمود:



هَي'هات مِنَّا الذِّلَة ُ؛



هيهات كه ما زير بار ذلت رويم .



سپس اعلام كرد كه او و نهضتش در هر حال پيروز است :



وَاءِن نُغْلَب ْ فَغَيْرُ مُغَلَّبيِن'ا؛



و اگر شكست بخوريم ، شكست نخورده ايم كه ما را شكستي نيست .



هنگامي كه آتش جنگ افروخته شد و تيرها به سوي جبهه حق روانه گرديد،حسين (ع) ياران عزّتمند خود را به قيام براي حق و پذيرش مرگ ِ باعزت دعوت كرد:



قوُموُا ي'ا كِر'ام ُ! فَه'ذِه ِ رُسُل ُ الْقَوْم ِ اءِلَيْكُم ْ؛



برخيزيد اي بزرگواران و عزتمندان ! اينها پيك هاي مرگ است از سوي اين مردم بر شما.



آنچه بر زبان حسين (ع) و ياران وفادارش جاري گرديد و آنچه در رفتار و كردار آنان جلوه گر شد، شأن واقعي يك انسان عزيز است . حسين (ع) دربارة اين شأن و جلوه هاي آن در برخورد با «حرّبن يزيد رياحي » ـهنگامي كه راه را بر او و كاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بيم دادـ چنين فرمود:



شأن من شأن كسي نيست كه از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسيدن به عزت واحياي حق ، آسان و راحت است . مرگ در راه عزت ، جز زندگي جاويد نيست و زندگي باذلت جز مرگي فاقد حيات نيست . آيا مرا از مرگ مي ترساني ؟ تيرت به خطا رفته است وگمانت تباه است ! من كسي نيستم كه از مرگ بهراسم . منش من بزرگتر از اين است وهمت من عاليتر از آن است كه از ترس مرگ به زير بار ستم روم . و آيا شما بر بيش ازكشتن من توانايي داريد؟ آفرين و درود بر كشته شدن در راه خدا، در حالي كه شما قادر به نابودي عظمت من و محو عزت و شرف من نيستيد! پس در اين صورت باكي از كشته شدن ندارم .



حسين (ع) كشتة عزت خويش و زنده به عزت است . هرگام او عزت است و حماسه .خلوط در عين فشار، تنهايي در نهايت ستم ، تهاجم به ستمگران به رغم اوضاع نامساعد،معنويت و اخلاق در مراحل نهضت ، حفظ اهداف متعالي و جهاد در راه آن با وجود ياران اندك ، سازش ناپذيري با كفار، عل'ي رغم آگاهي به پيامدهاي سخت آن و استقبال ازشهادت و اسارت ؛ اين است روح عزت حسيني .



نتيجه



سرانجام به اين واقعيت مهم آگاهي مي يابيم كه در ميان نظام هاي تربيتي گوناگون كه هر يك بر اساس اصول و روش هاي مشخصي پايه گذاري شده اند، تنهامدرسة حسيني است كه مدرسه اي ويژه مي باشد، و در آن ، ميان عقل و عشق جدايي نيست . بصيرت ، حريت ، حكمت ، عدالت و استقامت از ويژگي هاي شاخص تربيت شدگان اين مكتب ، و عزت ، اساس تربيت اين مدرسة مقدّس الهي است و حماسه ، جلوة آن .



پس بايد حسين (ع) و نهضت عزت آفرينش را نمونه اي براي تربيت انسان هاي باعزت قرار داد و فرزندان اسلام را به تربيت حسيني فرا خواند.



علامه «اقبال لاهوري » زنان مسلمان را مخاطب قرار مي دهد و از آنان مي خواهدتا فرزندان خود را در اين مدرسه تربيت كنند تا همچون حسين (ع) و يارانش به مقام والاي انساني عزت نائل آيند؛ چرا كه سعادت اين جهاني و رستگاري آن جهاني هماناحركت در ركاب حسين (ع) است و بس :



اي ردايت پردة ناموس ماتاب تو سرماية فانوس ما



طينت پاك تو ما را رحمت است قوّت دين و اساس ملّت است



كودك ما چون لب از شير تو شست لااله آموختي او را نخست



مي تراشد مهر تو اطوار مافكر ما گفتار ما كردار ما



برق ما كو در سحابت آرميدبر جبل رخشيد و در صحرا تپيد



اي امين نعمت آيين حق در نفس هاي تو سوز دين حق



دور حاضر پرخروش و پر فن است كاروانش نقد دين را رهزن است



كور و يزدان ناشناس ادراك اوناكسان زنجيري پيچاك او



چشم او بي باك و ناپرواستي پنجة مژگان او گيراستي



صيد او آزاد خواند خويش راكشتة او زنده داند خويش را



آب بند نخل جمعيت تويي حافظ سرماية ملت تويي



از سر سود و زيان سودا مزن گام جز بر جادة آبا مزن



هوشيار از دستبرد روزگارگير فرزندان خود را در كنار



اين چمن زادان كه پر نگشاده اندز آشيان خويش دور افتاده اند



فطرت تو جذبه ها دارد بلندچشم هوش از اسوة زهرا مبند



تا حسيني شاخ تو بار آوردموسم پيشين به گلزار

پريسا شايان