بازگشت

شناختي اجمالي از جامعه عصر عاشورا


نوريان و ناريان در عاشورا



عاشورا آيين? شفاف و زُلالي است. كه حقايق و ارزشهاي معنوي را به صورت عيني و بدون هيچ­گونه شائبه­اي، در مقابل چشمان انسان­هاي مشتاق حقايق و معارف اصيل مي­گذارد. آنچه موجب برجستگي و درخشندگي روزافزون اين حماسه پرشكوه شده است. در درج? اول به ايمان خداباروي، حق محوري و خلوص رهبر نهضت عاشورا (حضرت امام حسين (ع)) باز مي­گردد. ولي اين معرفت معنوي و صفاي عرفاني در انگيزه­ها، تمايلات، رفتارهاي فداكاران كربلا چنان تجلّي يافت، كه امكان استمرار و پيروي از آن را فراهم ساخت. تأكيدها و توصيه­هاي امامان هدايت در فروزان نگهداشتن اين مشعل جاويدان، براي آن بود كه مردمان طالب راستي و درستي در چشم? پربهر? عاشورا روح و روان خويش را صفا دهند و با تأثيرپذيري از اين قيام، در جهت صيانت از ديانت، پالايش درون و نيز اصلاح جامعه­شان گام بردارند.



امام حسين (ع) كه تنها پاسدار قرآن و سنت نبوي در روزگار خويش بودند. اقدام شوم اُمويان و كارگزاران آنان را در جدايي جامعه از حقايق ناب اسلام، انحراف و انحطاطي شديد و عميق تلقي كردند و خود را موظف دانستند كه بر پاي? رسالت الهي، در برابر اين تحريفات مقاومت كنند. قيام حسيني به مصلحان جهان اسلام آموخت كه چگونه بايد انسانهاي فروخفته در جهالت و غفلت را بيدار كرد، نيروهاي اثربخش دروني آنان را برانگيخت و كاخ استبداد و ستم را متزلزل ساخت. نهضت امام حسين (ع) اين حقيقت را به اثبات رسانيد كه با ايثار، فداكاري و شهادت، مي­توان به پيروزي واقعي رسيد و اسلام را زنده نگاه داشت.



انحراف و انحطاط



از هنگامي كه حق مسلّم حضرت علي (ع) به عنوان جانشين راستين رسول اكرم (ص) غصب گرديد و سفارش مؤكد حضرت رسول اكرم (ص) در حادث? غديرخم ناديده گرفته شد. جامعه اسلامي از ارزشها و باورهاي ديني فاصله گرفت. حضرت علي (ع) در تشريح اين گرفتاريهاي فرهنگي فرمودند. «خدا رحمت كند شما را، توجه كنيد به اين موضوع كه در موقعيتي قرار گرفته­ايد كه حقگو اندك، زبان براي سخن راست گفتن بسته و حامي حق، ذليل است. مردم در اين زمان تمايل به معصيت دارند. مهياي سازشكاري هستند، نسل جوان خلق بدي پيدا كرده و سالخوردگان به خلاف و گناه روي آورده­اند. عالمان، اهل نفاق و در كار عبادت پيشگان، كاستي ديده مي­شود. بزرگان از سوي كوچكترها مورد احترام و تكريم واقع نمي­شوند. و افراد غني و مرفه از مستمندان و فقيران پذيرايي نمي­كنند» [نهج البلاغه، خطب? شماره 226]، دليل انحطاط جامعه اسلامي در دوران امام علي (ع) آن بود كه خلاف­كاران، دنياطلبان و فتنه­جويان، سه جنگ: جمل، صفين و نهروان را به پيشواي پرهيزكاران تحميل نمودند، كه تقريباً در تمام مدت زمامداري آن حضرت ادامه داشت. البته، علي بن ابي­طالب (ع) پس از 25 سال بركناري از رهبري امور مسلمانان، به اصرار مردم در رأس جامعه اسلامي قرار گرفتند و در خلافت، روش پيامبر (ص) را به كار بستند. در واقع، حكومت امام علي (ع) نهضتي انقلابي بود كه گرفتاريهاي بسياري در بر داشت [طباطبائي، شيعه در اسلام، 15]



امام علي در نخستين روزهاي خلافت، به مردم فرمودند: «آگاه باشيد گرفتاري كه شما هنگام بعثت خاتم رسولان خداوند داشته­ايد، امروز دوباره به سويتان برگشته و دامنگيرتان شده است. صاحبان فضيلت كه عقب افتاده­اند، بايد پيش افتند و آنان كه به ناروا پيشي گرفته­اند، بايد عقب روند. اگر باطل بسيار است. امر تازه­اي نمي­باشد و اگر حق كم است، گاهي اندك پيش مي­رود و اميد پيشرفت وجود دارد» [نهج البلاغه، خطب? شماره 16].



پس از شهادت امام علي (ع) و امام حسن (ع) و روي كار آمدن بني اميه، انحرافها و سخت­گيريها بر شيعيان افزوده شد؛ به طوري كه معاويه دستور داد تا نام شيعيان علي (ع) از دفتر بيت­المال حذف شود. هركس به دوستي اميرمؤمنان (ع) متهم بود- حتي اگر ثابت هم نمي­شد- به قتل مي­رسيد. بدين گونه، بسياري از دوستاران اهل بيت (ع) كشته شدند، خانه­هاي محبان ولايت و امامت ويران گرديد، و رنجي عظيم و بلايي سخت متوجه جبه? حق گرديد. از سوي ديگر، معاويه افرادي را وادار كرد تا به نفع او حديث بسازند.



تحريف باورهاي ديني و بازگشت به رسم­هاي جاهلي، فراموشي سير? نبوي و رفتار علوي، برتري فرهنگ قومي و قبيله­اي بر هنجارهاي قرآني و تعاليم مقدس اسلامي، تبديل امتيازهاي معنوي و فضيلت­هاي ناشي از تقوا و ايمان به اشرافيگري، ثروت­اندوزي و گرايش به تجملات و كم­رنگ شدن مكارم اخلاقي، به كار بردن حربه ارعاب، تزوير و ظاهرسازي به جاي حق­طلبي و ظلم ستيزي در رفتارهاي جمعي، بي­عدالتي و فساد مالي و اخلاقي رهبران سياسي، از جمله آسيب­هاي عمد? اجتماعي بود كه حضرت امام حسين (ع) براي رهانيدن جامع? اسلامي از سراشيبي سقوط، تلاش گسترده­اي را در صدر برنامه­هاي اصلاحي خود قرار داد.



گرفتاري ديگر كه كار را بسيار دشوار مي­نمود، دوگانه شدن شخصيت مردم بود؛ به طوري كه فرزدق به امام حسين (ع) گفت: «دلهاي مردم كوفه با شماست، ولي شمشيرهاي آنان به سود امويان و بر ضد شما به كار مي­رود» [مفيد، ارشاد، 218؛ ابن اثير، الكامل، ج 3، 276؛ طبري، تاريخ طبري، ج 4، 90]. ساير ناصحان نيز به تصور خويش، تسلط نظامي و سياسي حكومت اموي و روحيات ناپايدار و فاجعه­آفرين مردم را با ديد عميق­تر مي­نگريستند و با چنين ديدگاهي اعلام خطر مي­كردند. امام حسين (ع) اخطارها و هشدارهاي آنان را تصديق كردند و فرمودند: «من از جريان امور بي­اطلاع نمي­باشم و خطرها را مي­شناسم، ولي وظيفه الهي بالاتر از اينهاست» [طبري، تاريخ طبري، ج 4، 301].



اين دوگانگي روحي چنان بود، كه امام (ع) در يكي از سخنراني­هاي خود در روز عاشورا، به كوفيان فرمودند: «واي بر شما، چرا آن وقت كه شمشيرهايتان در نيام و دلهايتان آرام بود و ما تصميم قطعي براي حركت به سوي عراق نگرفته بوديم، رهايمان نكرديد» [طبرسي، الاحتجاج، ج 2، 24]. يعني، شما كه چنين ماهيت نفاق گونه­اي را داشتيد و شهامت قيام در وجودتان نبود، چرا از اول اين خوي خود را آشكار نكرديد؟



حكومت اموي با شيوه­هاي تبليغي و سياسي تلاش كرد تا همه موانع را كنار بزند. بدين گونه، بسياري از مسلمانان را با مقاصد خود هماهنگ ساخت؛ به طوري كه افرادي همچون ساكنان شهر حرّان، مي­گفتند: «اصلاً نماز بدون لعن بر علي و خاندانش صحيح نيست. و عده­اي ديگر تأكيد مي­كردند كه اگر به آيين خود كفر بورزيم، بهتر از اين است كه به دوستي اين خاندان متهم گرديم». بدين گونه، امويان چهره ظاهراً ديني به خود گرفتند و اسلامي را ترويج كردند كه هم در پرتو آن موقعيت اجتماعي خود را تثبيت كنند، و هم به وسيل? آن با مسلمانان فداكار و طرفدارن اهل بيت (ع) مبارزه نمايند و آنان را مطرود و منزوي سازند.



نيرنگ و رذالت



مسعودي، مورخ مشهور، درباره گسترش انحراف در دوران اموي نوشت: «از منكري اعراض نكردند و معروفي را نمي­شناختند. و به جاي آنكه به محافل علمي و آموزشي و مكتب­هاي معرفت­اندوزي بروند، اغلب نزد شعبده­بازان افسونگر و قصه­گويان دروغگو مي­رفتند. و اگر اجتماعي داشتند يا آنجا بود كه شخصي را مجازات مي­نمودند يا فردي را به دار مي­آويختند. امور لغو و بيهوده، انگيزه تحركات آنان به شمار مي­رفت. از مساوي بودن بدكار و نيكوكار باكي نداشتند، و از پيوستن ديندار به فرد بي­دين واهمه نمي­كردند» [مسعودي، مروج الذهب، ج 2، 35]. به همين دليل، امام حسين (ع) دربار? آنان فرمودند: «سوگند به خداوند، اي مردم، خوبيها و معارف بين شما خوار شده، و رشته­هاي زندگي­تان بدين ذلت نشو و نما يافته است» [حراني، تحف­العقول، 241].



جهالت و ناداني، ضايعه ديگري بود كه مردم دچارش بودند. بر اين بي­خبري، بايد بي­دردي و بي­تفاوتي را هم افزود. حضرت امام حسين (ع) به دليل همين خصال منفي، به جماعتي كه رو به رويشان صف كشيده بودند فرمودند: اي گروه، هلاكت باد شما را و مرده باد اين جمعيتي كه فراهم شده­اند. يزيدي كه به عنوان خليف? مسلمين او را مي­شناسيد، دشمن شماست نه دوستتان. و چنان تشخيص را از شما گرفته­اند، كه نمي­توانيد دوست را از دشمن تمييز دهيد. قادر نيستيد حافظ منافع خويش باشيد و آنچه را برايتان مصلحت دارد بشناسيد. با هم متحد گرديده­ايد كه با دوستان، به نفع اهل عداوت جنگ كنيد، بي­آنكه عوامل حكومتي، عدالت و انصاف را در ميان شما رواج داده باشند و بدون آنكه اميدي به آنان داشته باشيد» [حراني، تحف­العقول، 171؛ ابن ابي الحديد، شرح نهج،البلاغه، ج 3، 249-250].



از فرمايش امام حسين (ع) برمي­آيد كه امويان مردم را به لحاظ قدرت بصيرت، رشد فكري و شهامت اظهار نظر، خلع سلاح كرده بودند يكي از مباحث كلامي غلط كه در اين عصر به صورت باوري ديني روي آن تبليغ مي­شد، اعتقاد به جبر و ايجاد انحراف در موضوع قضا و قدر بود. اين تصور منحط از ره­آوردهاي يهوديان و افرادي همچون: كعب­الاحبار و تميم­داري بود، كه از طريق جعل حديث و حمايت امويان رونق گرفت.



تبديل خلافت به سلطنت



از مهمترين اقدامات امويان براي تحكيم پايه­هاي پوشالي خود، تبديل به خلافت به سلطنت و تعيين وليعهد بود. همين كه عثمان به خلافت رسيد، ابوسفيان به وي سفارش كرد كه سلطنت به دست آمده را به شدت حفظ كند و براي فرزندانش نگاه دارد. معاويه به اين توصيه عمل كرد، و در زمان خلافت غاصبانه­اش به تأسيس سلطنت براساس الگوهاي امپراتوري روم دست زد. او فرزندش، يزيد، را به ولايت­عهدي برگماشت و از سران و رجال نامي خواست تا با فرزندش به عنوان خليفه پس از او بيعت كنند. اين كار برخلاف مواد توافقنام? او با امام حسن مجتبي (ع) هم بود. از سوي ديگر، معاويه توانست مسلمانان را به اين باور برساند كه دينداري، فقط در پيروي از حاكمان است. همچنين او مركز حكمراني امويان را شام قرار داد و اهل اين ديار را چنان بار آورد كه بين حكومت او و قيصرها بجز در برخي آداب ظاهري اسلامي، فرقي مشاهده نكنند.



هنگامي كه شمر بن ذي­الجوشن را بعد از شهادت امام حسين (ع) ملامت كردند، گفت: «واي بر شما، كار ما طاعت خليفه بود. و اگر چنين نمي­كرديم، همچون چهارپايان بوديم». مدتي بعد از واقع? كربلا، مردم مدينه ضمن قيامي عليه امويان به رهبري عبدالله، فرزند حنظله غسيل الملائكه، موجبات واقع? حره را فراهم آوردند. در اين حادثه، سپاهيان اموي به فرماندهي مسلم بن عُقبه، مدت سه روز مردم مدينه را قتل عام كردند؛ زنان و دختران بر ارتش مهاجم حلال گرديد، و خون در مسجد النبي جاري شد. مسلم بن عقبه - كه پس از جنايت، مُسرف نام گرفت - در هنگام بيماري كه منجر به هلاكت او شد، گفت: «خدايا اگر بعد از طاعت از خليفه و كشتار اهل مدينه مرا به جهنم ببري، معلوم مي­شود كه من خيلي وضع بدي دارم» [طبري، تاريخ طبري، ج7، 3099 - 3118]



خطرناك­تر از اين نيرنگ، آن بود كه با شكل­گيري حكومت موروثي سلطنتي اموي، موضوع خلافت اسلامي منحرف و امامت منزوي مي­شد. همين بهره­مند نشدن مردم از ارزش­هاي الهي متجلي در وجود مقدس امام حسين (ع)، نقش عمده­اي در انحراف جامعه اسلامي از مسير اصلي خويش داشت. از اين جهت، تغيير اين نظام اخلافي فاسد كه اموريان در تثبيت و معرفي آن مي­كوشيدند، وجهه همت امام در قيام كربلا بود. به همين دليل، عنصر امر به معروف و نهي از منكر، در نهضت حسيني برجستگي ويژه­اي دارد؛ چنانكه امام حسين (ع) در وصيت­نامه­اش به برادر خود، محمد حنفيه فرمودند: «و اني لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدّي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدّي و ابي علي بن ابي طالب» (من نه براي تفريح و تفرج، نه از روي استكبار و بلند منشي، نه براي فساد و خرابي و نه از براي ستم خروج كردم، بلكه خروج من براي اصلاح امت جدم است. مي­خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و به سير? جدم و پدرم، علي بن ابي طالب (ع) رفتار كنم) [خوارزمي، مقتل الحسين، ج 1، 188؛ مقتل عوالم، 54؛ قمي، نفس المهموم، 45؛ تهراني، لمعات الحسين، 12-13].



در منطق? ذي حسم، امام حسين (ع) از جاي خود برخاستند، و پس از سپاس خداوند، گفتند: «اوضاعي پيش روي ما نهاده شده است كه مشاهده مي­كنيد. و بدرستي كه روزگار دچار دگرگوني گرديده است. نيكيهاي آن پشت كرده­اند و با شتاب در حال گذر است. پس از آن، همچون اندكي آب در ظرفي و زندگي پستي چون چراگاهي بسيار بد، بر جاي نمانده است. آيا نمي­بينيد كه به حق عمل نمي­شود و از باطل جلوگيري به عمل نمي­آيد، در اين صورت، حتماً بايد انسان با ايمان طالب حق، مشتاق ديدار با خدا و لقاي حق بوده باشد. من مرگ را جز سعادت نمي­بينم، و زيستن با ستمكاران را جز ملامت نمي­نگرم» [حراني، تحف­العقول، 249؛ ابن طاوس، اللهوف، 69؛ قمي، نفس المهموم، 116؛ اربلي، كشف الغمه في معرفة الائمة، 185؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 78، 116-117].



سيد بن طاووس يادآور مي­شود كه مسلم بن عقيل به عبيدالله بن زياد، همين موضوع را گوشزد كرد و گفت: «علت قيام ما اين است كه شما معروف را در گورستان مدفون ساختيد، منكرات را آشكار نموديد. رفتار شما به حالات كفار؛ يعني كسري و قيصر، بيشتر شباهت دارد تا رفتار يك حاكم مسلمان» [ابن طاووس، اللهوف، 33].



امام خميني (ره) در اين باره فرمودند: «اگر نبود فداكاري پاسدار عظيم­الشأن اسلام، حضرت سيدالشهداء، و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداكار او، اسلام در خفقان بني­اميه و رژيم ظالمانه آنان، وارونه معرفي مي­شد و زحمات نبي اكرم و اصحاب فداكارش به هدر مي­رفت» [امام خميني (ره)، بلاغ، ج 2، 181].



رسالت نهضت حسين



حضرت امام حسين (ع) از دوران صباوت و در زمان جد و پدرش، در متن مسائل جهان اسلام پرورش يافتند. ايشان از چگونگي شكل گرفتن قدرت امويان و تبليغات مسموم آنان كاملاً آگاهي داشتند. دليل احاط? كامل امام حسين (ع) بر اوضاع اين است كه در دوران 10 سال اول از امامت خويش، كه مصادف با حكمراني معاويه بود، دست به قيامي نزدند و نقش امام حسن مجتبي (ع) را ايفا كردند. شيعيان عراق در نامه­اي از امام حسين (ع) خواستند كه قيام كنند، ولي ايشان پاسخ دادند: «تا زماني كه معاويه زنده است، به قيامي دست نمي­زنم. سر جاي خود بنشينيد و درِ خانه را به روي خود ببنديد و خويش را از مواضع اتهام دور سازيد» [دينوري، اخبارالطّوال، 222]. امام حسين (ع)، آن فروغ معنوي، شاهد سستي مردم و وضع اسفناك آنان بودند. براي امام (ع) كاملاً روشن بود كه معاويه به اعمال و رفتارهاي خود، ظاهري ديني و شرعي داده است. چنين شرايطي، هرگونه قيامي را نفي مي­كرد. با روي كار آمدن يزيد و آشكار شدن فساد و تباهي، اسلام در مخاطر? جدي قرار گرفت. موضع امام در مقابل چنين اوضاعي كه ادام? آن، محو اسلام را به دنبال داشت، برپا كردن مشعل عاشورا بود. اين گونه مسائل، نشان مي­دهد كه امام از مجموع اوضاع روزگار خودشان، تحليل درستي داشتند.



رسالت حضرت سيدالشهداء (ع) در تعقيب اهداف مقدس جدّ، پدر و برادرش و هم? رسولان الهي، آگاه كردن افرادي بود كه برحسب سرشت و فطرت خويش، با خداوند پيمان بسته بودند كه جز او را نپرستند. امام (ع) در شرايط آشفته­اي، به چنين حركت بنياني دست زدند كه قدرت حاكم با ابزارهاي تبليغاتي، ذهن و انديشه مردم را خدشه­دار كرده بود؛ به طوري كه كسي نمي­توانست به آنچه كارگزاران و فرمانروايان مي­خواهند، بينديشد.



امام (ع) بخوبي مسائل اجتماعي را لمس مي­كردند و متوجه بودند كه فرهنگ جامعه، نياز به پالايش اساسي دارد. در شام فرهنگ رومي غالب بود. هرچه از مراكز شهري مهم فاصله گرفته مي­شد، آداب و رسوم اعراب بدوي و باديه­نشين نمود افزونتري مي­يافت. كوفه هويت يكساني نداشت، و قبيله­هاي گوناگون و مهاجرتهاي پراكنده، بنيادهاي اجتماعي و وفاق جمعي آن را متزلزل كرده بودند. اختناق امويان، تبليغات غيرواقع و رواج فرهنگ راحت­طلبي و رفاه­زدگي، بر اين ضايعه مي­افزود. در چنين جامعه­اي، امام حسين (ع) ميخواستند اهداف مقدس رسول اكرم (ص) را تبيين نمايند، بر اساس آن عمل كنند، و موانع موجود را بردارند. ديدگاه امام (ع) بر اين موضوع استوار بود كه بايد نظامي اجتماعي كه حاكميتي عادلانه بر آن فرمان مي­راند، پديد آيد. لازم است بر چنين تشكيلاتي، نظارت و مراقبتي جدي وجود داشته باشد كه ويژ? بعد فردي انسانها نباشد، بلكه همچون خون به هم? امور جامعه حيات بدهد. در غير اينصورت، لازم است ماهيت اصلي حكومت يزيدي و حاكميت ابوسفياني با فدا كردن جان، افشا شود.



اما امام حسين (ع) پيش از اصلاحات اجتماعي، با انحرافات و بدعتها به مبارزه برخاستند؛ چرا كه هدف امام حسين (ع) آن بود كه جامعه از مسير منحطي كه مي­پيمايد، به سوي رستگاري و صلاح اسلامي گام نهد. امام خميني (ره) در اين باره فرمودند: «تمام انبيا براي اصلاح جامعه آمده­اند. هم? آنها اين مسئله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيش از هر چيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه معارضه كرد، اين فرد بايد فدا بشود. سيدالشهدا (ع) روي همين ميزان آمد، و رفت خودش و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد؛ كه فرد بايد فداي جامعه بشود. جامعه بايد اصلاح بشود؛ ليقوم الناس بالقسط.» بايد عدالت در بين مردم در بين جامعه تحقق پيدا كند...» [امام خميني (ره)، صحيف? نور، ج 15، 148-149].



شكوفه­هاي عاشورا



در اختناقي كه امويان به وجود آوردند، قيام عاشورا از سوي مبلغان و خطبا در مساجد و اماكن مذهبي به عنوان عاملي تحول­آفرين و اثربخش مطرح نشد، اما دستگاه خلافت گزارش آن را به صورت تحريف شده به نقاط مختلف جهان اسلام گزارش داد. و هشدار نظام اموي به مردم اين بود كه از به قتل رسيدن سران اين نهضت و مخالفان حاكميت سياسي، عبرت بگيرند. همچنين، كارگزاران يزيد و مبلغان اموي در اين ماجرا، محق و بيگناه نشان داده شدند و رهبر قيام و ياران فداكارش افرادي ماجراجو و اهل فتنه و آشوب معرفي گرديدند. نه تنها تشكيلات خلافت بني­اميه و هوادارانش، بلكه بسياري از مسلمانان آن روز در محافل گوناگون، قيام حسيني را به نفع جنايتكاران اين حادثه تفسير و تعبير مي­كردند. به زعم آنان با اين سركوبي شديد، ديگر كسي ياراي مخالفت با يزيد را نداشت. از سويي افرادي اندك از اهل بيت امام (ع)، واقع? عاشورا را براي مردم ارزيابي كردند و از اهداف و مقاصد مقدسش سخن گفتند. بازماندگان عاشورا كه به عنوان اسير از شهري به شهر ديگر مي­رفتند، حقايقي را براي مردم باز مي­گفتند و ساحت مقدس رهبر اين قيام و فداكاران همراه و وفادارش را، از هرگونه انديشه­اي جز حق و اصلاح جامعه، بري ساختند. شيعيان نيز در دوران­هاي بعد، عاشورا را وسيله­اي براي بيدارگري، حيات­آفريني و انگيزش اجتماعي كردند. گراميداشت مراسم محرم، سرلوح? عواملي است كه موجب شد سرانجام در قرن هشتم هجري، رسميت مذهب شيعه پذيرفته شود [مجموع? مقالات دومين كنگر? بين­المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، 294].



در واقع، حضرت سيدالشهداء با سربريد? خود و يارانش و بازماندگان اسيرش، مركز حكومت را فتح و شام را دگرگون كرد. يزيد ناچار شد تا ذرّي? پيامبر (ص) را بعد از اسارت، با احترام فراوان به مدينه بازگرداند. در هم? سرزمين­هاي اسلامي، مردم بيدار شدند. اولين اعتراض واقع? حره بود كه در مدينه آغاز شد. دومين التهاب اجتماعي، در مكه برپا گرديد. در كوفه، توّابين به رهبري سليمان بن صُرد خزاعي قيام كردند. سپس، مختار از دشمنان كربلا انتقام سختي گرفت. سرانجام، مخالفتها و عصيانها خلافت غاصبانه بني­اميه را سرنگون كرد. و پندار مسلمانان كه خيال مي­كردند اطاعت از خلفاي اموي عين ديانت است، باطل شد.



نهضت عاشورا مكتبي تربيتي و آموزشگاهي سازنده را پديد آورد، كه در آن انسانها اين نكات را مي­آموزند:



در برابر ستم، مقاومت و پايداري نشان بدهند.



در راه صيانت از ديانت، از خويشتن ايثار و فداكار بروز دهند.



خالصانه با اشتياق و از روي انگيزه­هاي پاك، براي احياي مكتب، استقرار عدالت و حاكميت فضيلت بكوشند.



تمام نيرو و توان خود را با نهايت استقامت، در عرص? نبرد حق عليه باطل به كار گيرند.



حتي لحظه­اي زيستن با ظالم، سكوت در برابر بيداد و تحمل ستم را نپذيرند.



عزت نفس و كرامت انساني خويش را در پيروي از قرآن و دستورهاي الهي بجويند.



نسبت به آرمانهاي مقدس و ارزشهاي والا، با خلوص و صداقت وفاداري داشته باشند.



جلوه­هاي فناپذير زندگي دنيوي، زرق و برق حيات مادي و بهره­مندي از مقامها و موقعيت­ها، كوچكتر از آنند كه بتوانند روح پيوند خورده باتقوا، ايمان و زهد را اسير خويش كنند.



هويت اجتماعي، شرف جمعي و آزادگي، در پيمودن راه قرآن و عترت به دست مي­آيد.

پاورقي

ابن ابي الحديد، عبدالمجيد، شرح نهج­البلاغه



ابن اثير، علي بن ابي­الكرم، الكامل في­التاريخ



ابن طاووس، سيد علي بن موسي، اللهوف في قتلي الطفوف



اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمة



تهراني، سيد محمد حسين، لمعات الحسين



حرّاني، ابن شعبه، تحف­العقول



خميني (ره) [امام] سيد روح­ا... ، بلاغ



همو، صحيف? نور



خوارزمي، موفق بن احمد، مقتل الحسين



دينوري، ابوحنيفه، اخبار الطوال



شهيدي، سيد جعفر، مجموع? مقالات دومين كنگر? بين­المللي امام خميني (ره) و فرهنگ عاشورا



طباطبائي، سيد محمد حسين، شيعه در اسلام



طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج



طبري، محمدبن جرير، تاريخ الطبري



قمي، عباس، نفس المهموم



مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار



مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب



مفيد، محمد بن محمد، الارشا

غلامرضا گلي زواره