بازگشت

زينب (س) پيامبر عاشورا


در پيدايش و تكميل نهضت و فرهنگ عاشورا، حضرت زينب عليهاالسلام شريك امام حسين عليه السلام بود، كه در مجموع مي توان گفت حضور و شركتش در اين نهضت عظيم، پس از امام حسين عليه السلام از همه بيش تر بود. او از مدينه تا مكه و از آن جا تا سرزمين كربلا، و در ماجراي عاشورا، يار و ياور مخلص و پشتوانه نيرومند امام حسين عليه السلام بود، تا آن جا كه دو نوجوانش محمد و عون عليه السلام را در روز عاشورا فداي نهضت امام حسين عليه السلام كرد، وقتي امام حسين عليه السلام پيكر به خون تپيده اين دو جوان را از ميدان به كنار خيمه آورد، زينب عليهاالسلام از خيمه بيرون نيامد، كه مبادا رنج امام حسين عليه السلام با ديدن زينب عليهاالسلام افزون شود، ولي در مورد حضرت علي اكبر عليه السلام از خيمه بيرون دويد و به استقبال جنازه پاره پاره او شتافت، و با برادرش همنوا گرديد، و مطابق پاره اي از روايات، زينب عليهاالسلام براي تسلي خاطر امام حسين عليه السلام زودتر به بالين علي اكبر عليه السلام رفت، هنگامي كه امام حسين عليه السلام به قتلگاه رسيد، نخست نگاهش به زينب عليهاالسلام افتاد، و اين تدبير، در فرو نشاندن شدت ناراحتي امام حسين عليه السلام نقش به سزايي داشت.(1)



زن مگو مرد آفرين روزگار زن مگو بنت الجلال، اخت الوقار



زن مگو خاك درش نقش جبين زن مگو دست خدا در آستين



زينب عليهاالسلام پس از عاشورا سه موضوع حساس را بر عهده گرفت و به خوبي آن را اجرا كرد:



1ـ سرپرستي از بازماندگان شهيدان؛



2ـ حمايت و نگهباني از امام وقت، حضرت امام سجاد عليه السلام؛



3ـ ابلاغ پيام شهيدان به مردم.



خطبه هاي ايشان در كوفه، در مجلس ابن زياد، و خطبه غرّاي او در شام در مجلس يزيد، و گفتار آتشين و عميق او در هر كوي و برزن آن چنان جامع و قاطع بود كه هم چون صاعقه اي خرمن هستي ستمگران را مي سوزاند و تار و پود زندگي پوشالي آن ها را از هم مي گسست، و بسان نوري درخشان بود كه فرهنگ عاشورا را نشان مي داد، و مردم را به سوي اهداف و ارزش هاي حاكم بر عاشورا جذب مي كرد.



او در روز يازدهم محرم وقتي كه كنار بدن پاره پاره برادرش امام حسين عليه السلام آمد، آن بدن را با دست هايش اندكي بلند نمود و عرض كرد: "الهي تقبل منا هذا القربان(2)؛ خدايا اين قرباني را از ما بپذير."



و در روايتي ديگر آمده، عرض كرد:"اللهم تقبل منا هذا قليل القربان(3)؛ خدايا! اين قرباني اندك رااز ما بپذير."



اين تعبير نشان دهنده نهايت فروتني و سپاسگزاري حضرت زينب عليهاالسلام در پيشگاه خدا است، و در عين حال تيري هم چون شهاب ثاقب بر قلب دشمن است كه هان اي دشمنان سنگ دل هرگز نپنداريد كه ما خوار شده ايم، بلكه ما سرافراز هستيم، چرا كه براي خدا قرباني داده ايم.



بر همين اساس، در مجلس ابن زياد هنگامي كه او از روي شماتت به زينب عليهاالسلام گفت: "ديدي كه خداوند با برادر و خاندانت چه كرد؟" زينب عليهاالسلام در پاسخ فرمود: "ما رايت الا جميلا...؛ جز زيبايي چيزي نديدم، اينان افرادي بودند كه خداوند مقام ارجمند شهادت را سرنوشتشان ساخت، از اين رو داوطلبانه به آرامگاه هاي خود شتافتند، و به زودي خداوند بين آنان و تو جمع كند، تا تو را به محاكمه بكشند، اكنون بنگر در آن محاكمه چه كسي پيروز و چه كسي شكست خورده و درمانده است؟ مادرت به عزايت بنشيند، اي پسر مرجانه."(4)





بخش هايي از خطبه حضرت زينب عليهاالسلام در كوفه



حضرت زينب عليهاالسلام در كوفه دو خطبه خواند، حذيم بن شريك اسدي مي گويد: "به زينب عليهاالسلام نگاه كردم، سوگند به خدا تا آن روز بانوي پوشيده و نجيبي را همانند او نديده بودم كه آن چنان شيوا، قاطع و شيرين سخن بگويد، گويي سخنانش از زبان حضرت علي عليه السلام فرو مي باريد، به مردم اشاره كرد كه ساكت باشيد، با اين اشاره نفس ها در سينه ها حبس شد، زنگ هايي كه در گردن اسب ها و استرها بود از حركت باز ايستاد، آن گاه خطبه را با حمد و سپاس خدا و درود به پيامبر صلي الله عليه و آله و خاندانش شروع كرد."



آن چنان خطبه زينب عليهاالسلام مردم را تحت تاثير قرار داد كه صداي گريه و شيون آنها بلند شد، آنها در ماتم عميق فرو رفتند، حيران و بهت زده، اظهار پشيماني مي كردند كه چرا به ياري امام حسين عليه السلام نشتافته اند.



در بخشي از اين خطبه چنين مي خوانيم: "يا اهل الختل و الغدر و الخذل اتبكون؟... انما مثلكم كمثل التي نقضت غزلها من بعد قوه انكاثا؛ اي نيرنگ بازان و بي وفايان و پراكندگان! آيا به حال ما گريه مي كنيد؟... مَثل شما مثل آن زني است كه به شدت رشته هاي خود را پس از تابيدن باز مي كرد شما نيز عهدشكني كرديد."



و در فراز ديگر فرمود: "ويلكم يا اهل الكوفه اتدرون اي كبد لرسول الله فريتم، و اي كريمة له ابرزتم...؟؛ اي مردم كوفه! واي بر شما، آيا مي دانيد كه چه جگري از رسول خدا صلي الله عليه و آله را بريديد؟ و چه افراد پوشيده از حجاب را از حرمش بيرون كشيديد؟ و چه خوني را از او ريختيد؟ و چه احترامي را از او هتك كرديد؟... آيا براي شما شگفت آور است كه آسمان براي اين ماجرا خون ببارد؟ همانا شكنجه و عذاب جهان آخرت ننگين تر خواهد بود، و كسي شما را ياري نكند، و به مهلتي كه به شما داده شده است بهره مند نخواهيد شد... ."



زينب عليهاالسلام در قسمت آخر خطبه، براي مصائب جان سوز برادرش حسين عليه السلام اشعاري خواند و گريه كرد، در اين حال به قدري منقلب شد و پر احساس مي گريست و سخن مي گفت كه امام سجاد عليه السلام او را اين چنين تسلي خاطر داد: "... و انت بحمدالله عالمه غير معلمه، فهيمه غير مفهمه...(5)؛ تو به حمدالله دانشمند بدون استاد، و داناي خود ساخته هستي، بدان و تحمل داشته باش كه گريه و ناله، رفتگان را باز نمي گرداند."



حضرت زينب عليهاالسلام به سخن امام سجاد احترام كرد و سكوت نمود.





گوشه هايي از خطبه زينب عليهاالسلام در برابر يزيد



در مجلس يزيد، همه چيز در ظاهر به نفع يزيد بود، اما آن هنگام كه زينب عليهاالسلام خطبه خواند به راستي همه چيز را دگرگون كرد، و شام يزيدي را به شام غريبان تبديل نمود، و هم چون صاعقه سوزان و رگبار شديد سرزنش بر همه زندگي ننگين يزيد بود در اين جا نظر شما را به چند بخش از آن خطبه جلب مي كنم:



"و كيف يرتجي مراقبه ابن من لفظ فوه اكباد الازكيا، و نبت لحمه من دماء الشهدا؛ به راستي چگونه توقع و اميد دل سوزي از پسر آن كسي باشد كه دهانش جگر پاكان را جويد و بيرون انداخت و گوشتش از خون شهيدان روييد."



يزيد قبل از اين خطبه افتخار كرده بود كه از فرزندان خندف است، كه با سيزده واسطه به او مي رسيد، و خندف در عصر خود به عنوان بانوي خيرانديش معروف بود، زينب عليهاالسلام در اين مورد با يزيد مقابله به مثل كرد گويي به او فرمود: به جده سيزدهم خود مناز، بلكه به جده نزديك خود "هند" مادر معاويه را بنگر كه در جنگ احد جگر حضرت حمزه را درآورد و به دهان كشيد و به خون آشامي معروف بود، چرا راه دور مي روي؟! "فوالله ما فريت الا جلدك، و لا جزرت الا لحمك...؛ سوگند به خدا جز پوست خود را ندريدي، و جز گوشت خود را نبريدي، و قطعا با همين باري كه از ريختن خون خاندان رسالت، و هتك حرمت آنان بر دوش داري، نزد رسول خدا صلي الله عليه و آله وارد مي گردي، در آن هنگام كه خداوند همه را جمع مي كند، و حق آنان را باز مي گيرد."



"حسبك بالله حاكما، و بمحمد خصيما، و بجبرئيل ظهيرا، و سيعلم من سول لك و مكنك ركاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا؛ و همين عذاب تو را بس كه در دادگاه خدا، خداوند حاكم و داور است، و محمد صلي الله عليه و آله از جانب ما مدعي ما است، و جبرئيل پشتيبان ما مي باشد، و به همين زودي آن كس كه تو را فريب داد و بر گرده مردم سوار كرد(يعني معاويه) خواهد فهميد كه براي ستمگران عوض بدي خواهد بود."



"و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر قدرك؛ اگرچه حوادث روزگار مرا به سخن گفتن با تو كشانده، ولي ارزش تو از نظر من ناچيز است."



"الا فالعجب كل العجب بقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء؛ آگاه باش كه مايه تعجب و بسي شگفتي است كه افراد با شخصيت از حزب خدا، در جنگ با افراد حزب شيطاني كه بردگان آزاد شده هستند كشته مي شوند."



"فكد كيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك، فوالله لا تمحوا ذكرنا و لا تميت وحينا، و لا تدرك امدنا...؛ هر نيرنگي خواهي بزن، و هر اقدامي كه تواني بكن، و از هر كوششي دريغ منما، كه سوگند به خدا نه مي تواني نام ما را محو كني، و نه مي تواني وحي ما را خاموش كني و به منتهاي مقام ما برسي، و هرگز نتواني ننگ اين ستم را از خود بزدايي، راي تو سست، و شماره ايام دولتت اندك است، و جمعيت تو متلاشي و پراكنده شود، تا آن روز (قيامت) فرا رسد كه منادي حق فرياد زند؛ آگاه باشيد لعنت خدا بر ستمگران باد."(6)



خطبه حضرت زينب عليهاالسلام به طور كلي مجلس يزيد، بلكه وضع شام را تغيير داد، و همه چيز را دگرگون ساخت، منطق قوي و نفس قدسي فوق العاده زينب عليهاالسلام باعث شد كه آن چنان رعب و وحشت در يزيد و يزيديان ايجاد گرديد كه يزيد نتوانست شعله سخن را در ذهن زينب عليهاالسلام خاموش سازد، چرا كه مي ديد مجلس و مجلسيان در چنبره كلام آتشين حضرت زينب عليهاالسلام قرار گرفته است.



از آن پس، سياست ظاهري يزيد عوض شد، او در ظاهر اظهار پشيماني مي كرد، و گناه را به گردن ابن زياد مي انداخت.(7)



يزيد دستور داد تا با نرمش و اخلاق نيك با اهل بيت امام حسين عليه السلام رفتار شود، و آنها را محترمانه به مدينه باز گردانند، و هودج هاي شترها را با پارچه هاي پر زرق و برق آراسته كنند، زينب عليهاالسلام كه از هوشياري و قاطعيت و تدبير بالايي برخوردار بود، دريافت كه يزيد مي خواهد با اين گونه ظاهرسازي، خون شهيدان را لوث كند، بي درنگ با قاطعيت فرمود: "هودج ها را سياه پوش كنيد تا مردم بدانند كه ما در سوگ شهادت فرزند زهرا عليهاالسلام به سر مي بريم." اين سخن شور و هيجان شديدي در مردم ايجاد كرد.(8)

پاورقي

1- آيت الله جزائري، الخصائص الزينبيه، ص351.



2- علامه سيد عبدالرزاق مقرم، مقتل الحسين، ص379.



3- علامه بيرجندي، كبريت الاحمر، ص376.



4- علامه طبرسي، اعلام الوري، ص247/ كامل ابن اثير، ج4، ص82.



5- علامه طبرسي، احتجاج، ج2، ص31/ محدث قمي، نفس المهموم، ص215 و 217.



6- سيد بن طاووس، لهوف، ص215 تا 217/ علامه طبرسي، احتجاج، ج2، ص34 و 35.



7- عباسقلي خان سپهر، الطراز المذهب، ص80 و 81.



8- همان مدرك، ص480.

محمد محمدى اشتهاردي