بازگشت

روز عاشورا


صلي الله عليك يا مولاي يا ابا عبدالله وعلي الارواح التي حلت بفنائك،السلام علي الخدّ التريب، السلام علي شيب الخضيب ،السلام علي المقطوع الوتين والسلام علي المحامي بلامعين



توصيفي از عاشورا

روز عزيز و رضيّت عظيمِ عاشورا، روز صدور عالي ترين، روشن ترين و والاترين سند عشق، ايمان، ايثار و پاكبازي، روز صبغه ي آ سماني يا فتنِ زمين، روز مباهات فرشتگان به انسان، روز عزّت خداوند، روز عزت انسان و روزي كه يك روز نيست؛ يك تاريخ است.





همه ي سرمايه و آبرو و عظمت و داشته ي انسان، آيينه يِ تمام نماي نشان دادن جلال و جمال و كمال حق، روز حسين.! و روز كهكشاني از ستاره هايي كه عاشقانه و عارفانه و صادقانه، هستي خويش را به پيشگاه حق تقديم كردند.

درساعت"57/11لحظات سازنده ي نماز امام حسين (ع) بوده است. در بر پايي نماز عاشورا كه لحظه هاي بزرگ اتصال جان و قلب و هستيِ وجودمان به بزرگترين گوهر هستي ابا عبدا... است؛ بر آنم كه چشم انداز و منظري به كربلاي حسين(ع) باز كنم مبحثي كه كمتر به آن پرداخته شده. قبل از آن مقدمه اي لازم است وآن اينكه: حضرت در صبح عاشورا پس از آمادگي شبانگاه، زمزمه ها و تهجدها، جهت امان طلبيدن و تأخير انداختن حادثه به يارانش چنين فرمودند :‹‹ براي خدايمان نماز بگذاريم و دعا بكنيم›› . حضرت دعا و استغفار را دوست دارند. پس از يك شبِ بزرگ، شبي كه برا يش تعبيري جز ليلة القدر نداشت. شبي كه ليلة القدر تاريخ اسلام است. ياران پلك بر هم نگذاشتند و خود را براي فردا آماده كردند. طنين سخن امام حسن مجتبي (ع) در گوش همه مي پيچدكه : لا يومَ كَيومَكَ يا ابا عبدا... ؛هيچ روزي مثل روز عاشورا نيست. بعد از آن همه آراستگي و پيراستگي و تهجد و غسل شب عاشورا، نماز صبح را بر پا كردند و تعقيبات نماز را خواندند. و براي روز بزرگ عاشورا آماده شدند .امام پس از نماز صبح فرمودند: ‹‹ صَبراً بني الِكرامِ ،فََمَا لْموت الّا قنطره،تعبر ُبكم عن البُؤوس والضراء الي الجنان الواسعه والنِّعمَِ الدائمه››.اين خطبه شور و جان دوباره اي به ياران داد . و ياران در كربلا سماعي كردند.شمشير بر هم زدند و آغوش براي همديگر گشودند و خندان آماده ي شهادت شدند. در شب عاشورا خيلي بي تا ب بودند. به خصوص چهره اي مانند حضرت حبيب بسيار بي تابي مي كرد.لحظاتي پيش از اذان ظهر‹‹حبيب بن مظاهر اسدي›› شهيد شد. اوآخرين شهيد پيش از نمازِ كربلا بود. چهره ي بزرگي كه بعداز بني هاشم كسي به عظمت ايشان نيست. ابا عبدا... وقتي بر بالين او حاضر شد او را فقيه معرفي نمود. و فرمود: ‹‹ تو كسي بودي كه هر شب يك بار قرآن را ختم مي كردي››. و معلوم مي شود كه شب ها نمي خوابيد تا قرآن را كامل بخواند. اين كلام امام معصوم است و مبالغه اي درآن نيست. او هميشه مي گفت :‹‹ اي كاش آقايم الآن فرمان بدهد تا به قلب لشكر دشمن حمله ور شوم››. صبح عاشورا وقتي كه شمر بن ذي الجوشن، به حسين (ع) نزديك شده و نا سزا و جملات تلخي گفت امام نيز او را تحقير نمود. و فرمود :‹‹ اين كيست كه در ميدان آمده است و حرف مي زند ؟›› (درحاليكه او را كاملا مي شناخت.)

ياران گفتند : اين همان آدمي است كه بر هفتاد شعبه خدا را مي پرستد و وجودش هفتاد شاخه و برگ دارد؛ او انساني متزلزل‹‹ مُذبذبْ›› و سردرگم است. در اين موقع‹‹ مسلم بن عوسجه›› كه به شمر خيلي نز ديك بود به امام گفت: ‹‹او در تيررس من است؛ به من اذن دهيد تا كارش را تمام كنم؛ آن چنان تير بر دهانش بزنم كه كلام در دهانش بخشكد.›› اما امام فرمودند:‹‹ نه ما آغاز گر جنگ نخواهيم بود››. بعد از اين آمادگي ياران بود و بعدهم قضايايي اتفاق افتاد كه الآن قصد بررسي آن ها نيست .هدف اين است كه افق ديگري را به عاشورا باز كنيم.اميدوارم اين زمينه اي باشد تا در سال هاي آينده بسط يافته تر و گسترده تر درمورد آن سخن گفته شود.

زمينه هاي ارتكاب به گناه

لازمه ي اين بحث مقدمه اي است كه طرح مي كنم.توجه كنيد انسان ها وقتي مرتكب گناه مي گردند زمينه هايي باعث مي شود تا در گناه گستاخ شوند. كه عبارتند از :

1- اين كه نگاه نكنند در مقابل چه كسي گناه مي كنند : « لا تَنظُرِ اِلي صِغَرِ الْخَطيئَهِ بَلْ تَنْظُر اِلي منْ عَصَيْتْ؛ به كوچكي گناهتان نگاه نكنيد به بزرگي كسي كه در مقابل او گناه مي كنيد فكر كنيد.»نگاه نكن گناهت چيست. ببين چه كسي تو را در اين لحظه مي بيند. شرم سار چشمي باش كه لحظه به لحظه تو را مي بيند. زيرا كه : « لا تأ خْذ ُهُ سِنَةٌ وَ لا نوم؛ نه خوابش مي گيرد و نه چشمي به هم مي زند.»پس اگر انسان با اين نگاه ببيند؛ دست كم سه فايده دارد كه عبارتند از :

1-كار خوب را شيرين جلوه مي دهد .

2- درد و رنج را آسان مي كند.

3-انسان را از گناه باز مي دارد.

حضرت حسين (ع) وقتي خون گلوي علي اصغر را به آسمان پرتاب مي كرد؛مي گفت:‹‹ هَونٌ عليَّ مانَزَلَ بي اَنَّهُ بعين الله››. چون اين خون درچشم خدا افشانده مي شود وچشم خدا اين صحنه را مي بيند برمن آسان است، رنج مرا مي كاهد. و آن را برايم قابل تحمل مي كند. حضرت زينب(س) نيز با همين جمله خودش را در گودال قتلگاه تسلا مي دهد. تماشاي آن صحنه برايش خيلي سخت و سنگين است. سرش را بلند كرد و گفت :« نزديك است آسمان بر زمين فرو بيفتد . وا محمداه وا علياه ».

شايد واقعاً اطراف گودال قتلگاه پيغمبر(ص) و علي(ع) را مي ديد مادرش زهرا را مي ديد. رو به ابا عبدا... نمود و خطاب كرد :« صَلي عَلَيكَ مَلائِكةِ السَّماءِ؛ درود فرشتگان خدا بر تو باد.»به معناي اين است كه فرشتگان را مي ديد. چشم زينب(س)، چشم حسيني بود. ابا عبدا... به ايشان مي فرمود: « اَنْتِ شَقيقُ فؤادي يا شَقيقَ فُؤادي ؛ اي نيمه ي ِ وجود حسين (ع) اي پاره ي جگر حسين تو نصف مني تو نيمه ي مني.» اگر كربلا را پنجاه، پنجاه كنم پنجاه درصدكربلا تويي. تو عين حسيني. چشم حسيني داري لذا زينب حضور فرشته ها را حس مي كند. مي خواهداين رنج راتسلا دهد.براي كسي كه يك عمر با برادرزندگي كرده است و حال نمي تواند از او جدا شودبسيارسخت است. ازخودحضرت زينب(س) نقل است كه: «درشب عاشورا، چند دقيقه داخل خيمه مي نشستم بي طا قت مي شدم زود مي رفتم تا حسينم را ببينم. يك نگاهي به او مي كردم آرام مي شدم و بر مي گشتم ». اما حال او را در گودال ِ قتلگاه، قطعه قطعه مي بيند. اين بخش ها زياد گفته نشده .البته نگفتن آن هم بهتر است. وقتي حضرت زينب به گودال قتلگاه وارد شد مشاهده كرد كه هر چه بر تمام شهداي كربلا گذشته بود يك جا براباعبدالله وارد شده است.

360 زخم بر بدن اباعبدا... نشسته بود، جاي نيزه و شمشير و سنگ بر بدن مطهرش نمايان بود. افراد دشمن در گودال ِ قتلگاه عقده ي دل را خالي مي كردند. اگر تير به چشم اباالفضل خورده بود بر او نيز خورده بود. حتي بيش از اينها بر بدن مبارك او و دهان و گلويش، همان جايي كه بوسه گاه پيغمبر بود تير زده بودند. دست ابا عبدا... را جدا كرده بودند. پاها يش را قطع كرده و قطعه قطعه نمودند؛ «مقطع الاعضاء».

امام زمان (عج) بر بدن قطعه قطعه اش سلام مي دهد. دست ها و بازوان تا زيانه خورده ي زينب(س) توان ندارند. امّا نيزه هاوشمشيرها را پس مي زند و به حسين(ع) مي رسد. براي اين كه خودش را تسلي بدهد دستش را زير بدن حسين قرار مي دهد و بلند مي كند و مي گويد: «الّلهَم تَقَبَّلْ منا» با خداحرف مي زند آرامش مي يا بد . چشم خدا را مي بيند. به تعبير قرآن خطاب به حضرت نوح :« بِِاَعْيُنِنا»؛ و زير نظر خدا كار كردن، انسان را آرام مي كند.« اِلا بِذِ كْرِ ا... تَطْمَئِنُ القُلوُبْ؛ با ياد خدا دل ها آرام مي گيرد.» سختي ها كاهش مي يابد و انسان اميدوار مي شود تا راه را طي كند . چون مي داند كسي هست كه هيچ چيز را از قلم نمي اندازد . تو را براي خودش نمي خواهد .

ديگران ما را براي خودشان مي خواهند. گفتيم مشكل اينجاست كه وقتي انسا ن ها مرتكب گناه مي شوند. حوا سشان نيست چه كسي آن ها را مي بيند و آخر كار را نمي دانند. اگر به انتها فكر كنند يعني؛ فكر و عقلشان را به آينده پرتاب كنند. مطمئنا ً از ارتكاب به گناه دست مي كشند. اگر انسان ها در مسائل دنيوي فكر كنند قاضي دنيايي هست تماشاگراني هستند كه همه مسائل را مي شنوند و رسوايش مي كنند. كمتر مرتكب اشتباه مي شوند؛ مي گويند :

«اگر مي خواهيد جلوي قاضي نايستيد پشت سرقا نون برويد». اگر چنين نكرديدرسوا مي شويد شكسته و خوار مي گرديد. گاه در تصاوير تلويزيوني گناه كاران دستشان را پناه صورتشان قرار مي دهند يا دوربين را شطرنجي مي كنند تا شناخته نشوند. امّا در دادگاه آخرت چه مي كنند! ؟ آن جا كه ديگر همه عريان هستند. رسوا و بي پرده در مقابل پروردگارشان ظاهر مي شوند. ما اگر قول خدا را بپذيريم، مي بينيم كه بعد از قرائت قرآن مي گو ئيم : «صَدَقَ الله العَليُ الْعَظيم؛ حرف خدا راست است.» خدا وند درسوره ي مؤمنون آيه ي 100 مي فرمايد: «اي انسان ها وقتي از اين دنيا رفتيد، چشمانتان را آن طرف باز كرديد همه تان يك جمله بر زبان مي آوريد :« رَبّ ارْ جعون لَعَليّ اِعمِلُ صالِحا؛ خدايا مرا بر گردان قول مي دهم عمل صالح انجام دهم».

اي خدا قول مي دهم آدم بشوم و عمل صالح انجام دهم، اين حرف را شما مي زنيد بنده مي گويم و خيلي ها و همه اين حرف رامي زنند. كمي جلوتر كه رفتيم مي گوييم حيف مي توانستيم بهتر از اين باشيم. مي گويند در بهشت افراد وقتي به هم مي رسند همه غبطه مي خورند. مثلاً اگر كسي ذكر اضافه تري گفته است منزلش وا لاتر است. غصه مي خوريم كه چرا ما اين كار را نكرديم . به در بهشت كه رسيديد؛ مي بينيد كسي را با چه اجلال و اكرامي مي آورند در حالي كه يك سايه بان روي سرش است و هاله اي از نور اطراف او را گرفته است.خودش هم نمي داند اين چيست ؟مي پرسد :« تو كيستي كه مرا تا اين لحظه همراهي كرده اي ؟».

جواب مي شنود :‹‹ يادت هست غمي از دل كسي گرفتي؟ حاجت كسي را بر آورده كردي؟ اكنون من همان نورانيتم كه با تو همراه شده ام.››

« سلامٌ عليكم طبتم فادخلوها خالدين (آيه 73سوره زمر) ؛مبارك باشد وارد بهشت شو.»چون خواست وارد شود؛مي گويند :

‹‹ صبر كن؛ خودت تنها وارد نشو؛ از خدايت جز بهشت 32 خواسته طلب كن تا با آن ها وارد بهشت شوي››. اين چقدر كمال است . آنجا غصه مي خوريم كه چرا از فر صت ها و موقعيت عمري كه داشتيم به خوبي استفاده نكرديم . بيا ييد در زندگي مهندس عمران خود با شيم مهندسي كنيم زندگي و عمرمان را عُمران كنيم آباد كنيم تخريب نكنيم و زند گي مان را باز سازي كنيم. به همه ي ما گفته شده است:‹‹بايد كشاورز باشيد بذر بيفشانيد؛ اَلدُنيا مَزْرعَةِ الا خِرَة››،‹‹ قَدْ اَفْلَحَ من زَكاها وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها››، هر كس اين دانه ها را جايي بيفشاند يا نيفشاند. و يا جاي مناسبي نيفشاند. فرجام خوب و تلخ آن را به دنبال دارد. اگر دسيسه به كار ببرد؛ ‹‹ دَسّاها›› خودش را گول زده است. خدا را نمي توان فريب داد. مَكر انسان با خدا شكست خواهد خورد؛‹‹ مَكَروُا وَ مَكَرَالله و اللهُ خَيرُ الماكِرينْ›› با خدا نمي توانيد در بيفتيد .

2- ما دور نما را نمي بينيم و چشمانشان را به دور پرتاب نمي كنيم تا حقايق را ببينيم.

بر اساس روايتي است كه اگر انسان شيطان را از خودش دور كند خداوند ملكوت عا لم را به او نشان خواهد داد . پشت پرده ها را نشا نش مي دهد . اينجا ست كه مي بيند چه خبراست. چون پشت پرده هارا نمي بيني معترضي. همه ي تحليل هايت غلط است. چون جلويت را نگاه مي كني. مي گو يند : يك روز حضرت موسي (ع) در پيشگاه الهي عرض كرد: «خدايا يك بار عدالتت را به من نشان بده». خداوند فرمود: «سخت است.» فرمود :«مي خواهم عدالتت را ببينم .» خداوند به او دستور داد:‹‹ فردا به طور برو؛ كنار چشمه ي آنجا، سنگ بزرگي است كه سوراخي دارد. پشت اين سنگ پنهان شو عدالت مان را خواهي ديد ليكن حق دخالت در آن را نداري.» حضرت موسي (ع) در سپيده دم به آنجا رفت . لحظاتي بعد صداي پاي اسبي را شنيد. جوان سواره اي آمد و كنار چشمه نشست. دست و رويي شست و استراحتي كرد و رفت. امّا كيسه ي پولش را جا گذاشت. اندكي بعد يك پسرك چوپان از كوه پايين آمد، تا خواست آبي بخورد، چشمش به كيسه ي پول افتاد، آن را برداشت و خوشحال رفت و خدا را نيز شكر كرد. بعد از مدتي پيرمردي عصا، زنان آمد و كنار آب نشست. آبي نو شيد؛ تا خوا ست آبي به صورتش بزند، جوان سواره برگشت. اطراف پير مرد را نگاهي كرد تا شايد كيسه ي پو لش را بيابد ولي چيزي نيافت. به پير مرد رو كرد و گفت :«كيسه ي مرا كجا گذاشتي؟»

پيرمرد گفت :«كدام كيسه ؟» جوان گفت :« من درچند لحظه پيش كيسه ي پو لم را اينجا جا گذاشته ام. اگر آن را پنهان كرده اي به من برگردان، پير مرد انكار مي كرد و جوان اصرار . سرانجام يقه ي پيرمرد را گرفت و او را درون آب انداخت و خشمگين رفت با خود فكر مي كرد شايد آن را در راه انداخته باشد. پيرمرد مدام در آب دست و پا مي زد تا جان داد. قرار بود كه موسي (ع) دخا لت نكند. در اين ميان جبرئيل دستي بر شانه ي موسي(ع) كشيد و فرمود: «خداوند سلام مي رساند و مي فرمايد: ما عدالتمان را نشان داديم». موسي گفت: «متوجه نشدم، چگونه ؟» جبرئيل گفت :« ماجرا اين است. جوان سواره اي كه تو ديدي؛ پدرش به دست اين پيرمرد كشته شده است. ما اينجا قصاص كرديم . نه پيرمرد فهميد او كيست و نه جوان دانست كه او قاتل پدرش است. اين جوان سواره از پدر چوپان كوچك به همان مقدار پول برده است. ما پول را به صاحبش بر گردانديم. نه او مي داند كه اين پول پدرش است و نه جوان فهميد كه پول را چه كسي برده است. موسي ماچنين عمل مي كنيم.كسي نمي تواند در كار خلقت خدا متوجه امور گردد. زيرا در آ ن معادلاتِ بسيار پيچيده و شگفتي وجود دارد . كه چشم هاي عادي و نگاه هاي سطحي نگر آن ها را نمي بينند. همين مسئله باعث شده تا قرآن ما را دعوت كند تا از اين سطح عبور كنيم، به ژرفا برسيم و دور نما ها را ببينيم؛

خطبه ي اباعبدا... در روز عاشورا{با موضوع رجعت}

ابا عبد ا... نيز در كر بلا مي خواهد به افق هاي دور بنگريد، نه به چند روز كربلا و كوفه و نه به قيام توا بين كه در سال 63 يا64(ي.ق) انتقام گرفتند. و نه حتي به قيام مختار در سال67 (ي.ق) و به جنايتكاران كربلا كه يكي يكي آنها را دستگير و مجازات نمودند.مي دانيد امام چشم ها را در كربلا به كجا پرتاب كرد؟ با اين خطبه ي عجيب متوجه خواهيد شد





البته ايشان شش خطبه در كربلا دارد. خطبه ي زير اختصاص به امام زمان(عج) دارد و امام حسين(ع) به رجعت و بر گشت خود در آن اشاره مي كند . فرمودند :« روزي امام زمان(عج) خواهد آمد. من هم مي آيم» (و يقه ي شما را خواهم گرفت)در دوران رجعت همه ي مردگان و قاتلان و ظالمان، زنده مي شوند، شهداء نيز بر مي گردند و در كنار حضرت مهدي (عج) قرار مي گيرند .

اين خطبه را جابر از زبان امام محمد با قر(ع) نقل مي كند. البته خود امام باقر(ع) نيز ناظر بر جريان كربلا بودند. خطبه خطبه ي عجيبي است بسيار گوياست و به مسائلي اشاره مي كند كه حتي در مورد ظهور امام زمان(عج) نيز كمتر طرح شده. ببينيد وقتي امام زمان(عج) مي آيند چه مسائلي با ايشان همراه است؛ فرمودند:

«فَأََ خرُجُ خَرجَةً يُوافِقُ ذالِكَ خرجةاميرالمومنين و قيامَ قائمنا و حيا ةَِ رَسول ا...(ص) »

دردوره ي رجعت امام علي (ع) مي آيد تا امام زمان را در كشتن شيطان ياري دهد. حضرت مسيح نيز مي آيد – گرز ويژه اي به همراه دارد كه براي كشتن شيطان الزامي است – صحنه عجيب است و فضا و شرايط شگفت آور!

« ثُمَّ لينزَلَنَّ عَلَيَ وَفدٌ من السَماءِ» آن روز همه خواهند ديد سفره ي ميهماني بزر گي را كه براي حسين (ع) تدارك مي بينند. آن سفره از آسمان خواهد آمد. ميهماني آسماني است. غذاهايي كه بر اين سفره مي چينند همه به بركت وجود من است. و« من» را اينگونه تعبير مي كند : «براي من ِحسين كه مي خواهم به دنيا برگردم سفره مي اندازند.» همه جا در گستره ي زمين سفره مي اندازند .

«لَمْ يَنْزِ لوُا اليَ الارضِ قَطُّ؛ پيش از اين در زمين كسي چنين ميهماني نديده است». من شما را دعوت مي كنم كناراين سفره بنشينيد در حالي كه پدرم امير المومنين و جدم پيغمبر هستند و شما هم در كنار من باشيد.

«وَلينزِ لنَّ اِلَيَّ جبرَ ئيلُ و ميكا ئيلُ وإسرافيل» ؛آن روز جبرئيل و ميكا ئيل و اِسرافيل« وَ جنودُ منَ الملائكَةِ»؛ سپاهياني از فرشتگان ازجمله، ميكائيل، جبرائيل و اسرافيل مي آيند. در زيارت ناحيه نيز داريم كه زماني كه حضرت ابا عبد ا... در گهواره بود . فرشتگان آسماني خدمت اباعبدالله مي رسيدندوافتخار گهواره جنباني حسين(ع) را داشتند و« ناغاهُ ميكائيل» ميكائيل برايش لا لايي مي خواند .

«وَلَيَنزِلَنَّ محمدٌ و عليٌ» پيغمبر و پدرم مي آيند.« َواَنَا وَ اَخي» من و برادرم امام حسن مجتبي(ع) مي آئيم. «وَ جَميعُ مَنْ مَنَّ االلهُّ عَلَيهِ في حَموُلاتٍ مِنْ حَمُولاتِ الرََّبِّ»؛ گروهي مي آيند كه خداوند افتخار ويژه به آنان مي دهد و سوار بر مركبي خاص هستند. منظور شهداءِ و شيعيان هستند. اين مركب چه مركبي است كه شهداءِ سوار بر آن به خدمت حضرت ابا عبدا... مي رسند ؟! جنس اين مركب دورنگ است وازجنس نور است؛« خيلْ بَلْقُ مِنْ نورٍ.» نمي دانيم كه معنا يش چيست؟ و چه وسيله و ماشيني است با انرژي هسته اي كار مي كند يا با... اختصاصي است و از طرف خداوند فرستاده مي شود . حرف حرفِ حسين(ع) است و هيچ ترديدي در آن نيست. پسر پيغمبر به دشمن مي گويد :

بيچاره ها بيائيد مي خواهم در اين شرايط باز شما را دعوت كنم شما مقابل من ايستاده ايد و مي خواهيد مرا بكشيد؟ «لَمْ يَرْكَبْها مخلوقٌ»؛ دست دوم نيستند. كه تا استارت بزني ده تا مشكل ايجاد شود .« ثمَّ لَيَهَزَّنَّ محمدٌَلواءَهُ» ؛ نا گهان پرچمي بر افراشته مي شود و تكان مي خورد كه پرچم پيغمبر است. « وَلَيَد فَعَنَّهُ اِلي قائِمِنا» چه اتفاقي مي افتد؟ پيغمبر پرچمش را بدست مهدي(عج)مي دهد«معَ سيفِهِ»؛ شمشيرش را به د ست مهدي (عج) مي دهد.

اين سلاح به اعتبار آن روز شمشير بود. ممكن است اين شمشير سلاح ِامروزي باشد. « ثمَّ اِنّا نَمْكُثُ منْ بعدِِ ذلِكِ»؛ ديگر تا قيامت روي زمين مي مانيم.» تا وقتي كه خدا بخواهد من زنده ام (تا قيامت) .در دوره ي رجعت بعد از امام زمان (عج) پرچم در دست ابا عبدا... است و تا قيامت حكومت خواهد كرد. به اين دوره« رجعت» مي گويند.

مرحوم علامه مجلسي مي فرمايند : اگر بعد از اصول دين مي توانستم اصل ششمي طرح كنم آن اصل رجعت بود . يعني : وزن رجعت را در كنار اعتقاد به توحيد معاد و نبوت و عدل قرار داده است . اين مهم بودن مسئله ي رجعت را مي رساند.

« ثمَّ اِنَّ ا.. يُخرِجُ مِنْ مََسْجِدِ الكُوفََةِ عَيْناً مِنْ دُهْنٍ» خدا وند از مسجد كوفه چشمه اي مي جوشاند كه شبيه به روغن است.» و «وَعَيْناًً مِنْ لَبَنْ»؛ وچشمه اي هم از شير. و« وَعَيْنًا مِنْ ماء»ِ؛ و چشمه اي از آب مي جو شاند . آيا منظور اين است كه مثلاً ما اينجا نشسته ايم و يك چشمه اي بيرون مي آ يد . يا زبان تمثيلي است و نمادين است و قضيه اي ديگر پشت اين كلام نهفته است.

امام زمان (عج) از خوزستان عبور مي كند يك ميليون نفر او را همراهي مي كنند . خيلي ها كفش نمي پوشند زيرا مي ترسند از امام جا بما نند . با او از بصره حركت مي كنند و به سمت كوفه مي روند. پس ازجوشش چشمه ها؛ «ثُمَّ اِنَّ امير المومنينَ يَدْ فَعُ اِلَيَّ سيفَ رَسوُلِ اللهِ فَيَبْعَثَُني اِلَي الشَّرقِِِ والْغَرْب»؛ شمشير پيامبر به او داده مي شود، اميرالمومنين نيز هست. و حركت به سوي شرق و غرب آغاز مي شود . يعني فتح جهان. « و لا آتي عَلي عَدُ وٍ اِلاّ اَهْرَقْتُ دَمَهُ»؛ آنروز هيچ دشمني نمي ماند مگر اينكه من خونش را بريزم.- آن روز هيچ بتي نمي ماند – « وَلا ا َدْعُ صَنَماًً اِِلاّ اَحْرَقْتُهُ»؛ هيچ بت و قدرتي در دنيا نمي ماند مگر آن كه آن را مي شكنم و مي سوزانم. همه ي قدرت هايي كه در دنيا هستند نابود مي كنم. «حَتّي أقَعَ اِِليَ الهِِنْد»؛ مي رسم به هند. «فَاَفْتَحُها» فاتح هندمي شوم حتي هند را فتح مي كنم(درآن روزگارهند گستره ي بسياربزرگي راشامل مي شده است) «واِِنَّّ دانيالَ» چه كسي با من همراه مي شود ؟ حضرت دانيا ل يونس ويوشع . «يَخْرُجانِِ اِِلي اميرالمومنين» همه آن ها خدمت اميرمومنين (ع) مي آيند و مي گويند: «يقولان صدق ا... و رسولهُ»؛ راست گفت خدا و رسول. پس معلوم است در آن زمان اين وعده به آن ها هم داده شده است. « وَيَبْعَثُ ا...مَعَهُما اِلي البَصْرَة» و حر كت به سمت كجا آغاز خواهد شد ؟ به سمت بصره . كه در نهج البلاغه هم به آن اشاره شده است. « وَ يَبْعََثُ ا... اِلي بَصْرهِ سَبْعينَ رَجُلا»به فرماندهي حضرت دانيال و يوشعي هفتاد نفر برگزيده مي شوند تا بصره را فتح كنند. اين هم مأموريتي است كه به آن ها داده مي شود. «فَيَقْتُلوُنََ مُقاتِليهِمْ»؛ مي كشند قاتلان را.«وييَبْعَثُ بَعْْثا ً اِلي الرُومْ» ارتش مسلح ايشان به سمت روم ( منظور اروپاست ) حر كت مي كند و آن جا را نيز فتح مي نما يد.

آن روز جنبندگان حرام گوشت كشته مي شوند و در زمين جز پاكيزگان باقي نمي مانند. سپس به يهود و نصارا و ديگر اديان فرصت مي دهم (اباعبدالله مي فرمايد) تا ميان حقيقت اسلام و شمشير يكي را انتخاب كنند هر كه اسلام را بپذيرد بر او منّت مي گذارم (رهايش مي كنم) و هر كه نپذيرد خدا خونش را خواهد ريخت.در آن روز هيچ كس از شيعيان ما نيست مگر آن كه خداوند فرشته اي را نزدش مي فرستد تا غبار اندوه از چهره اش بزدايد و همسران و جايگاهش را در بهشت به او نشان دهد .

آري ابا عبد ا... در روز عاشورا آينده ي جهان را ترسيم كرد . تا دشمنان بفهمند در مقابل چه كساني ايستاده اند و دريغا ! كه اين افق رشد يافته ي فكري و فهم وجود ندارد. «فَيَفْتَحُ اللهّ لهمْ لا يَبْقي عَلي وجهِ الْاَرضِ اَعْمي»؛ آن روز هيچ نا بينايي روي زمين پيدا نمي شود همه بينا مي شوند و« ولا مُقْعَدٌ»؛ و هيچ زمين گيري پيدا نمي شود. اوضاع خوب مي شود و ابا عبدا... دنيا را اين گونه مي سازد و« وَلا مُبْتَلي؛ هيچ گرفتاري آن روز پيدا نمي شود. « اِلاّ كَشَفَ ا... عَنْهُ بَلا ءََهُ بِنا اَهْلِ البيت»؛ به وسيله ما اهل بيت همه ي گرفتاري ها آن روز دور مي شوند.اين يكي ازخطبه هاي اباعبدالله است ببينيد چه آ قاي عزيزي داريم با چه مهر و عطوفتي سخن مي گويد تا اگر هنوز سوسوي اميدي در بازگشت كسي هست بازگردد.آن وقت اين آقا لحظات كوتاهي بعدازاين تنهامي شود «فَنَظَرَ عن يمينه ًو شماله ً» نماز عاشورا بر پا مي شود. «سعيد بن عبد ا...» و «عمر بن قرظه» ياران وفادار امام به شهادت مي رسند. امام نگاهي مي كند، مي بيند چند يار بيشتر ندارد . همه عاشقانه اذن ميدان مي گيرند و جان فشاني مي كنند و سپس نوبت بني هاشم مي رسد. من بسياردوست داشتم ازبني هاشم بيشتر سخن گفته شود، ازقاسم، پسرمظلوم امام مجتبي احمد(كه درباره ي او بسيار كم گفته شده) سه ستاره اي كه گرد مهتاب كربلا مي چرخيدند. سه برادر ابا الفضل العباس.تك تك آن هادراين زمان اذن ميدان مي گيرند و شهيد مي شوند. ابا عبد ا... ميدان را در بعد از ظهر نظاره مي كند سرخ و گلگون و ارغواني ياران همه شهيد شده اند. « فنظرعن يمينه و شماله » نگاهي به چپ و راست كرد. در كربلا هيچ كس نبود تنهاي تنها مانده است. صداي مظلو ميتش بلند شد. «هَلْ منْ مُعينٍ يُعينُنا لِوَجْهِ ا... هَلْ منْ ذابٍ يذُّبُ عن حرَمِ رَسوُلِ ا...» ناگهان صدايي بلند شد. چه كسي بود ؟ سرباز كوچكش علي اصغر اعلام آمادگي كرد. اصغر را به ميدان آورد و گفت :« اي مردم اگر فكر مي كنيد من اين كودك را بهانه كرده ام تا خودم را سيراب كنم شما خود ببريد و سيرابش كنيد.» سيرابش كردند چه سيراب كردني.....؟!

« لَيتَكُم في يومِ عا شورا جميعاً تنظروني / كيفَ اِستسقي لطِفلي فأبَوا يرْحَموُني»

كاش همه تان در كربلا بوديد و مي ديديد كه اصغرم را چگونه سيراب كردند .» سكينه مي گويد: «از سوراخ خيمه كه بر اثر تير باران صبح سوراخ شده بود. نگاه كردم؛ بابايم را ديدم كه با شرمندگي عبايش را به روي اين كودك كشيد و جلو و عقب مي رفت.»

وَسَيَعلمُوا الّّذيَنَ ظلَََمُوا اََيَّ مُنقلَبٍ يَنْقَلِبون ....