بازگشت

حماسه حسيني و نوع تربيت انسان هاي عصر واقعه


عاشورا يك امتحان بزرگ بود كه در زمان و مكان خود بي نظير بود. حقيقت وجوهرة انسان هاي مختلفي را بر ملا نمود. عاشورا به نوعي «يوم الفصل » هم بود، چرا كه حد فاصلي بين دو دسته از آدم ها شد. يك عده فرسنگ ها به جلو رفتند و از ملك تاملكوت اوج گرفتند و عده اي نيز سير قهقرايي طي نموده و در اين حماسة عظيم مصداق تعبير قرآن كريم شدند كه مي فرمايد: (اولئك كَالانْعام ِ بَل هُم أضَل ّ).



عاشورا وقتي لب به سخن مي گشايد و محفل عاشقانة آن تعداد اندك را به تفسيرمي نشيند آنها را متصلان به حقيقت توصيف مي نمايد، زيرا مقدمة يافتن حقيقت ، واقع بيني و حقيقت جويي است ، تا واقع جو نباشي حقيقتي را در نخواهي يافت . امام آنها را باحقايق آشنا كرد چون زمينة حقيقت جويي و واقع بيني را در آنها يافت .



«هرگاه انسان هاي واقع بين و حقيقت طلب - هر چند اندك باشند - به حد نصاب برسند آن روز مي شود از حقايق سخن گفت .»



در اين حماسة عظيم و خصوصاً آن شب بزرگ تاريخ انسان ها يعني شب عاشوراعده اي در ساحل ِ سپيده تن شستند و در زير بزرگ ترين محراب زمين يعني آسمان نمازگزاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند آن روز بزرگ را رقم زدند،چون آن شب عظيم را پشت سرگذارده بودند آن روز عظيم را آفريدند. روزهاي بزرگ ،محصول شب هاي بزرگ است و آنان كه شب بزرگ نداشته باشند روز بزرگ ندارند، چرا كه همواره انسان هاي بزرگ توشه و توان خويش را از شب مي گيرند. شب فرصت روز بودن است . امام علي (ع) در توصيف انسان هاي بزرگ مي فرمايد: (زُهّادُ الليل وَاُسُدُ النّهار؛زاهدان شب و شيران روزند.



كسي كه در سپيده دمان شير باشد، يقيناً زُهد شب را تجربه كرده است ، كسي كه شبانگاهان شانه هايش بلرزد و ميان خويش و معبود پل ارتباطي برقرار نمايد اشك درچشمانش بي قرار مي گردد و از آبشار «محجر» و شيار چهره اش مي غلتد و بر گونه اش پرپرمي زند، آن زمان است كه شخص آسماني مي شود و در زمين ، آسمان مي شود.



بسياري افراد بهشتيان روي زمينند زيرا نه اهل لغوند و نه گناه . قرآن مي فرمايد: ازويژگي هاي بهشت اين است كه (لا يسمعون فيها لَغواً ولا تأثيماً). انسان بهشتي نيزاهل لغو و گناه نيست و يك بهشت متحرك است ، او ديگر قيدها را شكسته است .



حقيقت آدمي در كربلا براي عده اي اين گونه بود، چرا كه در آن دگرگوني معنوي ،مسيرهاي سلوك را يك شبه طي كردند و از تن و جان و مال و دنياي فاني گذشتند و دنيارا به سان يك منفذ نگريستن نگاه كردند، نه چشم انداز. امام علي (ع) در بارة اين نوع نگاه به دنيا مي فرمايد:



(من ابصَرَ بها بصّرته ومن ابصر اليها أعمته ُ)؛ هرگاه كسي «با دنيا» نگاه كندبينايش مي كند، و ليكن اگر كسي به دنيا نگاه كند كورش مي سازد».



اگر كسي به اقتضاي توحيد، دل دادن به يك محبوب و يا حل شدن در يك آرمان را بطلبد و آن را وسيلة رسيدن به محبوب اصلي يعني خداي تعالي قرار دهد بينا مي شود،و ليكن كسي كه شؤون دنيايي و ارزش هاي مادي و زودگذر آن را هدف قلمداد كند و آن رادر عرض خدا قرار دهد كور مي شود. اتفاقاً اين معنا در واقعة عاشورا، بين سپاهيان دوطرف خود را به خوبي نمايان ساخت . عارفان واقعه و عاشقان دلداده بالمحه اي از نگاه دوست بينايي يافتند كه داراي سه افق ِ بود: «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن » و اين سه ، افق هاي عارفانه است . افق باز و انسان را محو جمال محبوب مي كند و به قول حلاج در اين افق ِ فقط معشوق مي ماند و بس چرا كه «المحَبَّة ُ نارٌ تَحرِق ُ ما سوي المحبوب ».



در افق دور انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسيع تر را مي بيند و جمال محبوب او را در دنياي ديگر سير مي دهد و تا مرحلة غرق در درياهاي خون پيش مي رود واين يعني عشق عارفانه و ازلي به آرمان و هدف و خداي تعالي ، به قول منصور حلاج به مرحلة «ركعتان في العشق ِ لا يصح ّ وُضوهُما الاّ بالدّم » مي رسد.



و افق ِ روشن نوعي مكاشفه است ، نوعي احساس اتصال و ملاقات است و چشم بصيرت يافتن . امام علي (ع) در خصوص اوصاف پارسايان (متقين ) تعبير بسيار زيبايي ازاين افق دارد و مي فرمايد:



«فهم والجنّة كمن قد را´ها فهم فيها منعّمون ، وهم والنار كمن قد را´ها فهم فيهامعذّبون ؛ بهشت براي آنان چنان است كه گويي آن را ديده و در نعمت هاي آن به سرمي برند و جهنم را چنان باور دارند و مي بينند كه گويي آن را ديده و در عذابش گرفتارند».



حسين (ع) معلّم تمام انسان ها



وقتي حقيقت آدمي و آرمان اصيل او كه خليفه اللهي است ظهور كند و يك الگوي تمام عيار مي شود براي ديگري كه بخواهد مسير آرمان سازي را طي كند، نقش «كتاب باز» را ايفا مي كند، خواه آن انسان مسلمان باشد يا غير مسلمان . اين اعجاب بزرگ را درقضيه كربلا به خوبي شاهد هستيم ، آن هم وقتي كه فرعونيان خردسال و نمروديان نابالغ سپاه كور اجساد خندان آيينه ها را به ظاهر شكستند. قرن ها بعد زبان منصف بعضي مستشرقان از آن الهام مي گيرد. اين الهام گرفتن ، چيزي جز ظهور حقيقت انسان به عنوان جانشين محبوب نيست و مولا اين درس بزرگ را در قالب يك حماسة عظيم به انسان ها



ياد داد. اگر بگوييم كربلا يك دانشگاه بزرگ است شايد باز در حق كربلا و حماسة حسين (ع) اجحاف كرده باشيم . بلكه بايد بگوييم دانشگاهي بزرگ براي همة اعصار كه واقعيت انسان بودن انسان را در جنبه هاي مختلف ظلم ستيزي و آزادي طلبي و شكستن يوغ هاي غير الهي و زميني آموخت . اين حقيقت عظيم انساني به حدي است كه در نگاه مستشرقان بعد از قرآن و مراسم عظيم حج پايه و اساس قدرت مسلمانان محسوب مي شود، وينستون از مستشرقان غربي مي نويسد:



مادامي كه مسلمانان قرآني داشته باشند كه تلاوت شودو(فراموش نگردد) و كعبه اي كه مراسم آن با انسجام وهمدلي صورت گيرد و حسيني كه ياد شود هيچ كس قدرت تسلط و سيطره را بر آنان نخواهد داشت .



همان گونه كه اشاره كرديم ظهور حقيقت آدمي در يك واقعة تاريخي به شكل يك آرمان معرفي مي شود كه دوست و دشمن به آن اذعان دارند و حتي گاهي انسان شاهدسخناني از غير مسلمانان مي شود كه او را به حيرت و شعف وا مي دارد. يكي از ويژگي هاي فطري انسان - به طور مثال - حريت و آزادي است و امام حسين در تبلور اين انديشه آن را به صورت يك درس جاودان براي ما به ارمغان آورد كه غربيان را نيز به تحسين واداشته است ، به طور مثال بولس سلامه چنين مي سرايد:



سيكون الدم الزاكي لواءٌلشعوب تطالب استقلالاً



ينبت المجد في ضلال البنود يهوي نسيجها سربالاً



سوف تبكي علي الحسين البواكي ويري كل محجر شلالاً



ماتم القاتلين لا للقتلي يسيرون للخُلود رجالاً



يعني خوني كه در كربلا ريخته شد (در واقع بر زمين ريخته نشد بلكه بالا رفت ) پرچم است ، آن هم براي هر ملتي كه در طلب ثبات و استقلال است و مجد و عظمت و بزرگي درپناه بزرگواري ها و حقايق ممتاز رشد مي كند و چشم ها بر حسين خواهد گريست و شيارچهره ها مثل آبشاري از اشك خواهد شد، اما گرية مأيوسانه براي قاتلان و جنايتكاران آن واقعه است نه براي كشته شدگان ، چرا كه شهداي اين واقعه مرداني هستند كه به سمت جاودانگي و ابديت حركت مي كنند كه در واقع گرية ما گرية همدلي و همراهي واشتياق به هدف آنهاست ).



فردي مثل مهاتماگاندي در منشور انقلابي خويش بعد از اين كه با نظرية معروف «مبارزه منفي » خويش استعمار انگليس را در هندوستان زمين گير مي كند و اقتصاد آن گرگ پير را به مخاطره مي اندازد، اعلام مي كند:



«اي ملت هند، من هيچ گونه الگو و روشي از هيچ كس دردنيا براي شكست استعمار پير برنگزيدم ، مگر از حسين شيعه ».



لذا وقتي ظهور حقيقت در آستان سپيده دم خدايي تبلور پيدا مي كند و نور امنيت شعاع آن از فراز تاريخ مي گذرد و قرن ها را در مي نوردد و تاريخ را مي فشرد و هواي انديشة انسان ها را تلالؤ مي بخشد و حقيقت را بر جهازي از پرچم و قيام و شهادت ترسيم مي كندمشاهده مي كنيم كه مرزها شكسته مي شود. وينستون مستشرق آن را حقيقتي انكارناپذير جهت منع سلطه بر مسلمانان مي شمرد و ياد حسين را قرنطينه اي بر ضدسلطه گري بر پيروانش به شمار مي آورد و بولس سلامة مسيحي قيام و شكوه و عظمت آن را يك «لوا» و «پرچم » و «رايت » به شمار مي آورد تا ثابت كند هر ملتي كه دنبال استقلال طلبي و رهايي است بايد ملاكش عملكرد ابا عبدالله باشد و بالاخره گاندي غيرمسلمان ، قيام خويش را وامدار درس مولا امام حسين (ع) مي داند.



اين سه بُعد را مي توان در يك مثلثي ترسيم كرد كه اضلاع آن بيانگر تأثير قيام مولا ابا عبدالله است .



1 - بُعد مصونيت : تعظيم و تكريم واقعة طف و جانبازي ابا عبدالله و ياران وفادارش مصونيت سياسي و فرهنگي و اجتماعي مسلمانان را تضمين كرده و همتاي تلاوت قرآن و مراسم حج تفسير شده است (وينستون ). البته حديث ثقلين از حضرت ختمي مرتبت محمّد مصطفي (ص) نيز در اين خصوص گوياترين است ، چرا كه تمسك به كتاب خدا (قرآن ) و توسل به عترت پيامبر كه امام حسين (ع) نيز از آن شجرة طيبه است مصونيت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شايد يكي از علل ذليل شدن بعضي ممالك اسلامي در قبال توطئه ها و كينه ها و فتنه ها عدم رويكرد درست به قرآن و دوري از اهلبيت : و اكتفا به مراسم صوري حج است .



2 - بُعد موجوديت و احساس حضور: ملتي كه پايگاه واقعي خود را طلب كند و درپي كسب جايگاه شايسته و بايستة خويش باشد تمسك به آرمان مولا ابا عبدالله(ع)مشعل راه و پرچم مبارزه و اعلام موجوديت اوست (بولس سلامه ).



3 - بُعد مشروعيت : گاه نيزايده گرفتن از انگيزة ظلم ستيزي و حق طلبي قيام مولاابا عبدالله(ع) عامل مشروعيت بخشي به قيام ها و مبارزات حق طلبانه است ، چرا كه مولااين راه را به ملل تحت سلطه نشان داد، چنان كه آزادي هند از چنگال استعمار انگلستان مرهون قيام امام حسين (ع) دانسته شد (گاندي ).







ظهور حقايق در كربلا



انسان ها به تعبير روانشناسي به صورت فردي و تك تك يا منحصر به فردهستند. هر كدام داراي خصائص و ويژگي هاي فردي متمايز و گاه مشترك هستند، اماعين هم نيستند. امام علي (ع) در خصوص اين ويژگي ، دگرگوني روزگار را تمثيل مي زنندو مي فرمايند: في تقلّب الاحوال عُلِم َ جواهرُ الرجال ِ.



لذا بعضي حقيقت ها و جوهره ها همراه حقيقت مطلق همساز مي شوند كه به آنهامي گوييم :







1 - حقيقت همراه



افرادي كه به محض شنيدن ندا همراه منادي مي شوند مانند همراهاني كه از مكّه تا بزرگ ترين قربانگاه تاريخ يعني تا كربلاي حسين همراه امام مثل يك رود زلال جاري شدند، نمونة ابدي و ماندگار آن را مي توان در بسياري از كتاب هاي تاريخي و تحليلي اين واقعه مشاهده نمود.



در قوانين نظامي و جنگي ، يك فرمانده لشكر به اين مسئله توجه دارد كه اگر تعدادافراد دشمن و وسائل نظامي آنها بيشتر از افراد خودي هست به افراد خود نگويد تا روحية آنها ضعيف نگردد. او پيوسته روحية سربازان خود را تقويت مي نمايد و قدرت دشمن راضعيف جلوه مي دهد و دشمن را حقير و ضعيف مي شمارد تا روحية سربازانش تقويت شودو خود را نبازند اما امام اين گونه عمل نكرد بلكه ياران خود را در شب عاشورا فراخواند وفرمود: اگر در اين سرزمين بمانيد و نرويد، فردا پيش از غروب آفتاب حتي يك نفر از شمازنده نخواهد ماند، حضرت حتي خبر قطعي شهادت آنان را صريحاً اعلام نمود. اما روحية آنها نه تنها ضعيف نشد و به دل خود ترس راه ندادند بلكه غرق شعف و شادي گشتند وگفتند: عجب ، فردا روز پايان فراق و آغاز اوج گرفتن و رسيدن به وصل است .



چنانچه حبيب بن مظاهر مي گويد: اي كاش اين پردة شب بدرد و تمام شود، زيرافاصلة ما با معبود يك شمشير است واي كاش اين شمشير فرودآيد و ما را به آن عشق ازلي متصل كند. امام وقتي به حبيب بن مظاهر فرمود فردا كشته خواهي شد و اضافه فرموده «ان ّ الليل هجيرٌ والوقت ُ سكيرٌ والطريق ُ غيرُ خطيرٍ...، اگر مايل هستي برو» پاسخ مي دهد كه بعد از كشته شدن شما زنده ماندن ما نه قيمت دارد و نه سود و سپس مي گويد:يابن رسول الله اگر تو را رهاكنيم و برويم بايد روز قيامت ، پاسخ هر برهم زدن پلك چشم خود را در محضر خدا و رسول خدا بدهيم و گويا ديگر عبادت ما عبادت نيست و نماز وروزة ما نماز و روزه نيست و... .



از حقايق همراه مي توان از حضرت زينب 3، حضرت ام كلثوم ، حضرت رباب ،امام سجاد، فرزندان زينب ، فرزندان ابا عبدالله، حضرت ابا الفضل و برادرانش عبداللهعثمان و جعفر و... نام برد كه سخنان هر كدام از آنها تا ابديت تاريخ و ظهور قائم آل محمّد(عج ) حقيقتي است بر گونه اساطير و مشعلي است مستدام تا فراخناي تحليل ها.







2 - حقيقت منتظر



حقيقت ديگري كه در كربلا خود را نشان داد حقيقت منتظر و مترصد بود. افرادي كه در اطراف و اكناف منتظر امام بودند، نه بيعت شكناني كه عهد و پيمان خود را در اندك زماني زير پا مي گذارند. حقايق منتظر در مسيرهاي مختلف از مكه ، ذات عرق ، حاجز،خزيميه ، زرود، ثعلبيه ، بطق عقبه ، شراف ، ذو جسم ، بيضه ، عذيب الهجانات ، قصر بني مقاتل ، كوفه و... به امام پيوستند و به كربلا آمدند.



اينان آغاز راه را مي شناختند و همراه را ارج مي نهادند و در پي اتصال بودند. نمونة آنها نافع بن هلال است . وي از اشراف كوفه و قاري قرآن و راوي حديث بود، سرداري بزرگ كه در ركاب حضرت امام علي (ع) در جنگ هاي صفين و جمل و نهروان جانبازي هانشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خيمه بيرون آمدند تا صحرا و تپه هاي اطراف رابررسي كنند، نافع بن هلال هم از خيمه بيرون آمده بود و حضرت را همراهي مي كرد.سيدالشهداء(ع) از او سؤال كرد: چرا همراه من مي آيي ؟ پاسخ داد: يابن رسول الله ديدم شما به طرف سپاه دشمن مي رويد، بر جان شما بيمناك شدم ، لذا آمدم . امام فرمود: اطراف اين صحرا را بررسي مي كردم تا ببينم فردا دشمن از كجا حمله خواهد كرد.



نافع مي گويد: پرسيديم چرا خم شديد و روي زمين جستجو مي كرديد؟



امام فرمود: اي نافع ، خارهايي را كه دور خيمه هاست جمع مي كردم تا كودكانم كه فردابي من و شما بين خيمه هاي سوخته و لهيب آتش و شلاق اين طرف و آن طرف مي دوند - در حالي كه خارهاي غم و اندوه در دلشان ريشه دوانده - پاهايشان اندكي ازخارهاي اين بيابان مصون بماند.



نافع مي گويد بسيار متأثر شدم و با سيد الشهدا برگشتيم در حالي كه دست چپ من در دست حضرت بود، فرمود: اين وعده اي است كه خلافي در آن نيست سپس فرمود: درتاريكي شب از اين مسير (راهي كه ميان دو كوه بود) برو و خودت را نجات بده .



نافع اضافه مي كند: خود را بر قدم هاي حضرت افكندم و عرض كردم يابن رسول الله مادرم در عزايم بگريد اگر چنين كنم و تو را رها نمايم پروردگار جهان بر من منت نهاده كه در جوار شما به شهادت برسم .



3 - حقيقت تشنه



بعضي از افراد حقايقي تشنه اند، و ليكن در آغاز داراي هدف روشني نيستند، بايدآگاه شوند و سپس سيراب گردند تا به يقين برسند. گاه يك پيام ، يك حركت يا يك تذكردر شرايطي مناسب آنها را با هدف و آرمان همسو و همساز مي گرداند. تجلي اين ويژگي در كربلا در خصوص افرادي چون حُر و زهير بن القين روي داد. به زعم تاريخ زهير حتي بامنازل مسير حركت حضرت امام حسين ، از مكه تا كربلا، فاصله اي از جهت طي طريق واتراق نداشت ، اما در آغاز از امام فاصله مي گرفت و از ديدار با حضرتش ابا مي نمود ومي گفت : اءنّني علي دين ِ عُثمان وهُو علي دين أبيه .



آن گاه كه مقدمات اتصال او با امام توسط همسرش (دلهم دخت عمرو) فراهم شدو امام به سوي ايشان آمد و دقايقي با ايشان صحبت كرد تحولي عجيب و شگرف درروحية او روي داد، مانند دريايي به تلاطم افتاد و از فداكارترين ياران حقيقت طلب درواقعة بزرگ تاريخ يعني عاشورا شد.







4 - حقيقت منتقم



اين نوع حقيقت شامل افرادي است كه بنا به عللي از حضور در متن واقعه معذوربودند، اما بعد از رويداد عاشورا به عنوان يك نيروي معارض يا قدرت پنهان ظاهر شدند.بسياري از اين افراد در زمان واقعه يا بحبوحة انقلاب و اتفاقات امكان حضور نداشتند، امااشتياق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه مثل آتشفشاني كه خاموش بوده فعال شدند.قيام هاي بعد از سال 61 هجري مثل قيام توّابين ، قيام زيد بن علي (قيام زيديه ) وشهداي فخ ّ در پي اين اشتياق رخ داد.



5 - حقيقت پيرو، عاشق و مريد



اين نوع حقيقت يا واقعيت نهادينة انساني ، شامل افرادي است كه سال ها بعد ازيك جريان يا واقعه تاريخي زاده مي شوند، امّا از لا به لاي نقل ها و تاريخ حقيقت رامي شناسند و به آن ارادت مي ورزند. آنان اين عشق را دروني كرده و همواره با شجاعت ازآن ياد مي كنند و به صورت پيرو و عاشق باقي مي مانند.



عشق آتشين به آن حقيقت ديرين همة وجوه زندگي حتي اخلاق و رفتار آنها راهمجنس و همسو با آن حقيقت مي كند به طوري كه آنان تشبه و تمثل به آن را جستجومي كنند، مانند بسياري از مريدان ابا عبدالله در زمان ائمه بعد يا شيعيان معاصر و مخلص امام حسين (ع) كه هم در پيروي شاخص هستند و هم در عشق ، پايدار و هم مريدجاوداني راه مولا به شمار مي روند.







6 - حقيقت كور



اين حقيقت شامل آن دسته از افرادي است كه چراغ را مي بينند، اما تاريكي رابرمي گزينند، راه را مي بينند ولي بيراهه را مي پيمايند و جالب اين كه اين حقيقت و تبلورآن در هيئت انساني ، هم در زمان واقعه ، هم در اوج رويداد و هم پس از آن و حتي قرن هابعد از آن همواره كور و سطحي و نارسا باقي مي ماند. اغلب مردم كوفه و شام در سال 61هجري اين گونه بودند.



كوفه شهري است كه در سال هفده هجري توسط سعد بن وقاص در جريان تصرف ايران ساخته شد، لذا نوعي شهر جنگي است . در جريان جنگ جمل به وسيله امام علي (ع) به عنوان پايتخت برگزيده شد و بيشتر مردم آن را يمانيان تشكيل مي دادند.



نكته اي كه در خصوص كوفيان گفتني است آن كه آنان داراي فرهنگ ثابت و ارادة پايدار نبودند و از جهات منفي يعني عهدشكني و بي وفايي شهره بودند. مردم اين شهر درمقاطع مختلف ، مواضع متفاوتي داشته اند، گاهي موضع آنها در دفاع از اهل بيت بوده و باشجاعت بي نظيري جانب علوي را تقويت كرده اند، چنانچه پايداري آنها باعث شكست ناكثين در جنگ جمل گرديد و ليكن در جنگ صفين يا در كنار امام حسن (ع) با معاويه كوتاه آمدند و در قضيه كربلا كاملاً عهد شكنانه عمل كردند و جالب اين كه حضور آنان دركنار حقيقت منتقم مثل مختار نيز موضع ديگري از آنها را به نمايش مي گذارد.



حقيقت كور گاهي به هدف مي زند و گاهي نيز پا بر فك خود مي گذارد و با انگشت خويش ديدگان خود را از حدقه خارج مي كند. در واقعة كربلا تابلويي بسيار شيوا و گويا ازحقيقت كور معاصران سال 61 هجري به نمايش گذاشته شد.




دكتر حسين خنيفر