بازگشت

حضرت زينب(س)


توصيف شب عاشورا

شب عاشورا شبي است كه خلوص در خلاصه ترين شكل خويش، در هيأت عاشق ترين انسان ها در لرزش شانه ها، در كربلا چهره نشان مي دهد. شب عشق بازي، شب خنده، شب تبسم، شب شوخي، شب صفا، شب وداع، شب صفاي انسان هايي كه بهت وحيرت فرشتگان خدا را برا نگيختند. امشب باراني از فرشته بركربلا مي بارد و اصلا ًكربلا امشب زمين نيست، سراسر آسمان است. و اصلا ً هر چه آسمان است، امشب به زمين رسيده است. همه به تماشا آمده اند. خدا تماشاگر صحنه اي است كه در تمام تاريخ اتفاق نيفتاده است.





بررسي شخصيت حضرت زينب(س)

يكي از بزرگترين چهره هاي شب عاشورا كه همه مسئوليت هاي خطير فردا را نيز بر دوش دارد، تا صبورانه به مقصد برساند، حضرت زينب سلام الله عليها ست . هدف اين است كه در اين مبحث شخصيت، وجود و حركت حضرت زينب (س) را ،مخصوصاً در كربلا تحليل و بررسي كنيم و نگاهي متفاوت به زندگي زينب (س) بيفكنيم.براي مطرح كردن اين بحث ابتدا مقدمه اي در قلمرو عرفان مطرح است كه به آن مي پردازيم تا شايد بتوان تصويري ديگر از زندگي حضرت زينب(س) ترسيم كرد. همه مي دانيم كه در فرهنگ ديني ما مرگ نقطه ي پايان نيست. مرگ گشودن دريچه اي است به لايتناهي، به بي كرانگي و يا اصلا ً آغاز حيات انسان است. آن طرف خيلي جدي تر از اين طرف است. آن طرف حاصل دنيا را درو و برداشت مي كنيم. هيچ چيز در اين عالم گم نمي شود، تمام گمشده هايمان را در آن سو خواهيم يافت. كدام دانه در زمين فرو رفت كه نرست؟ به قول مولانا:



فرو شدن چو بديدي برآمدن بنگر غروب شمس و قمر را چرا زيان باشد



كدام دانه فرو رفت در زمين كه نرست چرا به دانه ي انسانت اين گمان باشد



اين دانه هاي فرو رفته در خاك روزي از خاك سر برون خواهند آورد. خيلي صحنه يشگفتي است. لحظه اي آن روز را تصور كنيم. آن اتفاق عجيب را كه قرآن به آن بسيار اشاره كرده است. شايد بدانيد 1400 آيه از مجموع 6666 آيه قرآن مربوطبه قيامت است 8/ 25 درصدقرآن اصلاً مربوط به مسئله ي معاد است. در اصل خداوند دارد مي گويد، آن طرف را خيلي جدي بگيريد، خيلي مهم است ، بي آن كه اين دنيا را هم فراموش بكنيد، به تعبير مولا اميرالمؤمنين علي(ع): «دنيا مَتجَر اوليا الله است.» دنيا تجارتگاه دوستان خداست. از اين جا معلوم مي شود كه ما در اين دنيا تدارك آن سو رامي بينيم. عاقلانه اش هم همين است. مثلاً دو ساعت قصد نشستن در مكاني را داريم؛ براي خودمان پيش بيني دوساعت را خواهيم كرد، به اندازه ي حضور دو ساعت مان تدارك ديده ايم. باران است چتري با خودمان مي آوريم لباس گرمي مي پوشيم، خيلي وسيله با خودمان نمي آوريم. هيچ كس با خودش پتو نمي آورد، لحاف نمي آورد، امكانات لازم ندارد كه بخواهد بخوابد، قرار است دو ساعت باشيم . اگر اين ميزان زمان ما بيشتر بود ، به شكل ديگري عمل مي كرديم، اگر يك هفته بود به شكل ديگري، اگر يك ماه،يكسال، پنج سال، صد سال. آن دنيا بي نهايت زمان است، آن جا ديگر كرانه ندارد، مرز ندارد. توجه داشته باشيد براي رفتن به سراي ديگر چه قدر بايد توشه با خودمان ببريم. قرار نيست دو ساعت برويم تا اندك ابزاري با خودمان برداريم. هر چه انسان بيشتر تلاش كند اندوخته هاي آن طرفش بيشتر خواهد بود. يك روز هم آن ها را خواهد ديد. بيان قرآن اين است كه آنجا عملتان را مي بينيد ، « فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرًَّةٍ خَيراً يََرَه فَمَنْ يََعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَةٍ شَرّاً يََرَه ». خوب و بد تماشا مي شود. آنجا دوربين هاي آخرت همه ي صحنه هاي زندگيمان را به تماشاي خودمان و ديگران مي گذارند. به اين خاطر آن روز واقعاً روز سختي است. گاهي وقت ها ممكن است اين مسئله را كودكانه ببينيد، يك لحظه فكر كنيد، در همين شهري كه هستيد صبح از خواب بلند شويد، به شما اطلاع دهند كه رودخانه آتش گرفته! برويد كنار رودخانه(تصور كنيد) ده ليتر بنزين، صد يا هزار ليتر بنزين يك ميليون ليتر بنزين آتش بگيرد، چه صحنه اي درست مي شود؟ اگر به شما بگويند خليج فارس يكباره آتش گرفتهو اگر به شما بگويند تمام درياهاي عالم آتش گرفته؟! روز قيامت خداوند اشاره دارد تمام درياها آتش مي گيرد و يك زلزله به وقوع مي پيوندد كه زلزله ي واقع در زمين از جنس ريشترهايي كه ما مي شناسيمنيست. اصلاً جنسش با همه ي زلزله ها فرق مي كند همه ي زلزله ها وقتي كه مي لرزد، اگر لرزش باشد زمين شكافته مي شود و چيزهايي در زمين فرو مي رود اما اين زلزله بر عكس همه زلزله هاست. هر چه در زمين است از زمين بيرون مي آيد !"واخرجت الارض اثقالها ". مرده ها از زمين بيرون مي آيند خيام مي گويد:



پيش از من و تو ليل و نــهاري بــود ست گردنـــده فــــلــــك نيز به كــاري بـود



ست پا بر سر خــاك تا به خـــــاري ننـهي اين مردمك چشــم نگاري بوده است



******



اين كوزه چو من عاشق زاري بود ســــت در بــند ســـر زلــف نــگاري بود ســت



اين دسته كه برگردن او مـــي بــيــنــي دستي ست كه درگردن ياري بود ست



آن روز زيبارويان و گل عذاران نهفته در خاك سربرمي آورند. آن روز چه مي بينيد. دريا آتش مي گيرد، فكر كنيد در كنار البرز هستيد،كوه دماوند قطعه قطعه به فضا پرتاب شده است. تصوركوه هاي چون پنبه زده شده و در هوا پراكنده چگونه است؟! ماه و زمين،كهكشان ها، ستاره ها به هم بريزد !خيلي ترسناك و وحشتناك است. ما آن سو خواهيم رفت. مرگ چيزي جز ملاقات پروردگار نيست،ديدار اوست؛ هيچ كس هم در اين مسئله ترديد ندارد.آيا كسي در شماها هست كه ادعا كند من نمي ميرم ؟ هاشم جاويد، كه شاعر نسبتاً مطرحي است شعر بسيار زيبايي دارد،كه مفهوم آن اين است:« يك روز پير خرد نشسته بود كودكي نزد او آمد و از او سؤال كرد: راست ترين راستي زندگي چيست؟ آن راستي كه هيچ كس نتواند در آن شك و ترديد بكند؟پير در انديشه فرو رفت ناگهان اتفاقي برگي از شاخه افتاد، گفت مرگ است كه براي همه اتفاق مي افتد.دم آخر در گوش ما زمزمه مي كند الموت حق ـ حق يعني امر ثابت امري كه تغيير و شك نمي پذيرد ـ امر مسلم، مرگ خواهد بود.» مرگ ها مختلف است و هر كس به گونه اي مي ميرد. هر قدر بخواهند مسئله را حل كنند بهانه هاي جديدي براي مرگ پيدا مي شود. به نظر من هر پديده ي جديد علمي مي تواند بهانه ي تازه اي براي مرگ باشد . در عين حال كه بعضي وقت ها عاملي است كه مي تواند ما را از مرگ نجات بدهد. پارادوكس شگفتي است كه در دنيا وجود دارد هي مي سازند كه مسئله مرگ را حل كنند همين چيزها اتفاقاًخودشان ابزار مرگ مي شوند. پس در مرگ شكي نيست، همه مي ميرند. ما بحثمان الان درباره ي خود مرگ نيست.



انواع مرگ از ديدگاه عرفا

عرفا مي گويند چهار نوع مرگ وجود دارد،كه تحت عنوان "موت ارادي " از آن ياد مي كنند. الان ممكن است فكر كنيد اين بحث چه ارتباطي به حضرت زينب (س) دارد؟ عظمت انسان اين است كه همين مرگ را براي خودش انتخاب كند، (موتوا قبل ان تموتوا )، قبل از اينكه بميرانندتانبميريد. نوع مرگ را خودتان انتخاب كنيد. يك نوع موت ما داريم كه به آن مي گويند " موت احمر " يعني: مرگ سرخ كه آن را مي گويند "موت الجامع "در عرفان گاهي از آن به عنوان جهاد اكبر ياد مي شود. جهاد اكبر يعني : مرگ خصلت هاي ناروايي كه در جان لانه مي كنند، و ما را تباه مي كنند، ما را از موضع انسانيمان دورمي كنند. تصميم بگيريد اين صفات نا پسند را در خودتان بشكنيد. ما خودخواه هستيم. اين آفت، جان ما را مي ميراند.ياران پيغمبر از صحنه ي نبرد برگشته بودند غبار به سر و صورتشان نشسته بود . وقتي خدمت پيغمبر رسيدند. پيغمبر(ص) نگاهي كرد و فرمود: « مرحبا بِقَومِ قضي الجهاد الاصغر و بقي عليهم الجهاد الاكبر » آفرين به قومي كه جهاد كوچك را پشت سر گذاشته اند و الان جهاد بزرگ را در پيش رو دارند . به قول مولا نا :



اي شهان كشتيم ما خصم برونماند خصمـــــــــــي زو بتر در اندرون كشتــن



اين كار عقل و هـــــــــــوش نيست شير باطن سُخره ي خرگوش نيست



قد رجــعـــنــا من جــهاد الاصـــــــغــرم با بتي ما در جـــهـــــــــاد اكبــــــريـم



سهل دان شيري كه صــف ها بشكند شير آن باشد كه خود را بـــشـكند



مي تواني خودت را بشكني به قول پورياي ولي :



گر بر سر نفس خود اميري مرـــدي گر بر دگران خرده نگيري مردي



مردي نبود فتــــــــــاده را پـــــاي زدن گر دست فتاده را بگيري مردي



يك آدم ضعيف پيدا مي كنيم شروع مي كنيم قدرت نمايي. حالا گاهي وقت ها خود نمايي ظاهري، مي توانيم خوب دستش بيندازيم. آقا من به قدرت رسيدم حالا شروع كنم ديگران را بشكنم، له كنم . كمال نيست. هنر اين است كه انسان هنگام قدرت، قسمت بالاي وجودش، تعطيل نشوددر اوج توانمندي خوب بتوانيم فكر كنيم، خوب بتوانيم تصميم بگيريم، خوب بتوانيم عمل كنيم،اميرالمومنين سه نكته را مي فرمايد: هنگام خشم نه تصميم ـ نه تنبيه ـ نه دستور، هيچ كاري انجام ندهيم ، چون حالت طبيعي نداريم، در اين موقعيت يك آدم غيرطبيعي هر كاري بكند بعداً جز پشيماني هيچ ره آوردي نخواهد داشت، زيرا خشم حالت برافروختگي است كه فقط احساس داغ تهاجمي به انسان مي دهد و فرد در اين حالت فكر نمي كند و ممكن است هر اتفاقي بيفتد. اما اندكي بعد كه اين التهاب فرونشست، پشيماني به بار مي آورد. براي همين سفارش شده وقتي خشمگين شديد زود حالتتان را عوض كنيد، ايستاده ايد، بنشينيد،اگر نشسته ايد دراز بكشيد،آب دمدستتان است كمي بنوشيد تا اين رادياتور وجودتان كه به جوش آمده فروكش كند. موت احمر يا جهاد اكبر جنگيدن با خصلتهاي منفي است؛ كه ما داريم شب عاشورا شب پالايش آخرين بازمانده هاي خصلت هاي احتمالي منفي در ياران است، تا پاك پاك بشوند. خالص خالص و بعد بتوانند فرداي بزرگ را رقم بزنند چون كج ها راست نمي آفرينند "از كوزه همان برون تراود كه در اوست" كسي مي تواند راهراست را انتخاب كند كه درون راست و درستي داشته باشد. اين است كه امشب شب تصفيه است. امشب براي ياران اباعبدالله موت احمر اتفاق مي افتد، البته در فرهنگ ما تا مي گويند مرگ احمر، خون و شهادت را به ياد مي آوريم، عرفان اين تعبير را ندارد. موت احمر جهاد اكبر است مقابله ي با خويش اين كه در سخت ترين حالت هابتواني بايستي.



زينب(س) بالاترين نمونه ي موت احمر

آيا مي توان نمونه اي بالاتر و برتر از زينب(س) در اين عرصه يافت؟ اگر باران ببارد و ما زير باران خيس شويم و اين امر منجر به سرما خوردگي ما شود، باعث مي شود ما بخشي از فعاليت هاي خود را كنار بگذاريم. اما در كربلاباران معمولي نيست، باران تازيانه ي سنگ و شماتت بر زينب مي بارد در اين موقعيت حضرت زينب(س) ايستادگي مي كند و مصداق بارز موت احمر يا جهاد اكبر در وجود نازنين حضرت زينب(س) متجلي است. فردا شب هم وقتي كه صحنه تمام شده، تازيانه خورده، شكسته شده، شهيدان در كنارش روي خاك افتاده اند، بچه ها ناتوان و زخمي، اصلا غريب و تنهاست، با خداي خود مي نشيند، زمزمه مي كند با تمام شكستگي اش. امام سجاد مي فرمايد:« من نگاه كردم ديدم عمه نشسته اما تهجد و نماز شبش را فراموش نكرده، ارتباط و اتصالش را با پروردگار قطع نكرده، جزع نمي كند، اعتراض نمي كند ، محكم ايستاده، دارد به برنامه ي بعد مي انديشد.»در وجود زينب(س) هيچ صفت منفي كه در او سستي، فتور، عقب گرد و توجيه ارزش شكن بيافريند نيست.

موت الابيض(مرگ سفيد)

موت دوم كه عرفا نقل مي كنند: «الموت الابيض» يعني مرگ سفيداست و مي گويند منظور از موت ابيض گرسنگي است. عرفا مي گويند : بيچارگي انسان عمدتا از اين جا شروع مي شود كه اسير شكم خودش باشد. كه به خوردن خيلي بها بدهد، شكم پرست باشد، به غذاهاي الوان و رنگارنگ تن بسپارد و اگر يكبار در دسترس نبود پرخاشگر شود و به هم بريزد. انس بن مالك يار پيامبر مي گويد: «يك روز پيغمبر روزه بود من براي افطار پيغمبر كمي شير تهيه كرده بودم اندكي شير و يك تكه نان خشكيده ي جو.





(عجيب است علي با همه ي عظمتش كه غذايش اين قدر ساده بود مي فرمايد: " جانم به قربان پيغمبر كه رياضت هايش خيلي از من سخت تر بود. من به پاي پيغمبر نمي رسم.") غذاي ساده و آماده اي بود. حقيقتاً خودم هم خيلي گرسنه بودم. شب بود هر چه منتظر شدم پيغمبر نيامد، اخلاقش اين جور بود كه اوّل به نماز مي رفت بعد مي آمد افطار مي كرد. پيش خودم گفتم نيامده، شايد اصحاب ميهمانش كرده اند غذايش را خورده است، نوش جانش ما هم شير را مي خوريم. چند دقيقه بعد ديدم پيغمبر آمد. مستقيم رفت به سمت ظرف شير. من هم بودم گوشه چشمي به آن ظرف انداخت ديد چيزي داخل ظرف نيست. به بستر رفت و خوابيد ما گفتيم: خوب، الحمدلله پيامبر غذايش را خورده و ما هم خورديم . صبح وقتي از ياران پرسيدم : پيغمبر مهمان كدامتان بوده است؟ گفتند: مهمان كسي نبوده، در مسجد چند نفر از پيغمبر سؤال كردند و سوال ها را جواب فرمودند و بعد به سمت خانه آمد.گفت: من فهميدم پيغمبر ديشب افطار نكرده است. أنَس مي گويد: بيست سال با پيغمبر بودم انتظار داشتم يك بار اين موضوع را به يادم بياورد، به يادم نياورد .» در نظر بگيريد اگر مثلا خانم ما در بيست سال زندگي مشترك يك بار غذايش سوخته باشد، هميشه به يادش مي آوريم و به رخش مي كشيم و با اين كار باعث شكستن او مي شويم. بنده هميشه اين نكته را عرض مي كنم كه فرق غذاهاي عالم فقط بيست سانتي متر است. از نوك زبان تا ته زبان! شما بهترين غذا را كه بخوريد يا نان و ماست بخوريد غذا از اين سقف زبان كه بگذرد و به گلو برسد همه مساويند. شايد دومي هم خيلي ارزش غذايي اش بهتر باشد. دعواي ما روي چيزهاي خيلي بي ارزش است. موت ابيض اين است كه صف خود را بكشي بالا. از اسفل سافلين خود را بكشي به اعلا عليين. يك كم به عاطفه ات فكر كني، يك كم به مغزت فكر كني. ما خيلي وقت ها تصميمي براي فكرمان مي گيريم، يكسال مي اندازيم عقب. هيچ اتفاقي هم نمي افتد. مثلا مي گوييم خوب است فلان كتاب را بخوانم يا روي فلان موضوع فكر كنم. امشب نشد فردا شب، فردا شب نه، يك شب، يك هفته ي ديگر ولي اگر دلمان يك غذا را بخواهد، آيا آن را يك هفته عقب مي اندازيم؟ اگر مثلا امشب دلمان هوس ميوه يا بستني كند، امشب شد، شد، نشد فردا شب اگر شده زمين و آسمان را بهم بزنيم بايد ميوه و بستني پيدا كنيم. اگر پس فردا شب شد ديگر طعنه زدنمان شروع مي شود،كه كسي به خواسته مان تَوجه نكرد! تحمل گرسنگي به قول عرفا ضمير را صافي مي كندوبه قول سعدي :



اندرون از طــعام خالي دار تا در آن نور معرفت بيني



تهي از حكمتي به علّت آن كه پري از طعام تا بينـي



اتفاقاً عالي ترين نمونه ي گرسنگي، حضرت زينب (س) است. مي فرما يد: «وقتي ما از كربلا خارج مي شديم سه روز بود غذا به دهان ما نرسيده بود.» سه روز ! محكم ايستاده اند. امام سجاد مي فرمايد : «در راه مقدار بسيار كمي نان به ما مي دادند بچه ها از شدت گرسنگي گريه مي كردند و من مي ديدم، حضرت زينب(س) سهم خودش را هم بين بچه ها تقسيم مي كرد و فقط يك لقمه در دهانخودش مي گذاشت.» آن قدر ضعيف و لاغر شده بود كه امام سجاد مي گفت : «بعد از آن مي ديدم عمه ام هيچ گاه نمي توانست ايستاده نماز بخواند، نشسته نماز مي خواند.»قهرمان تحمّل گرسنگي در راه آرمان، زينب(س) است.



موت الاسود (مرگ سياه)

موت سوم كه عرفا مطرح مي كنند، موت اسود (مرگ سياه)يعني تحمل اذيت ها و آزارهاست. خداوند در قرآن وقتي وصف ياران پيغمبر مي كند كه بعضي هم مي گويند، اين آيه را زماني خواند كه سلمان كنارش بود. دستش را زد به شانه ي سلمان و گفت: «مصداق ايشان و كساني هستند كه از نسل ايشان هستند ـ بعضي ايرانيان ـ »و آن قسمتي از آيه كه با بحث ما تناسب دارد: «و لا يخافون لومةَ لائم» از سرزنش سرزنش كنندگان بيم و هراس ندارند. اگر دستشان بيندازند و تحقيرشان كنند و اگر به آن ها توهين كنند، از مسيرشان يك قدم وا پس نمي گذارند . گاهي اوقات ما اگر تلنگري بخوريم و يا دستمان بيندازند، راهمان را رها مي كنيم. مثلا كسي مطلبي عليه مان بنويسد و يا كسي حرفي بزند، زود عقب نشيني مي كنيم و مي گوييم: حالا كه وضع بدين صورت است و حيثيت من در خطر است اين كار را نمي كنم.«و لا يخافونَ لومة لائم» ، و گاه همين سرزنش ها پل رفتن آن هاست از همين سرزنش ها براي پيش رفتن بهره مي گيرند. شيوه ي انسان هاي بزرگ چنين است. شاعري مي گويد :



اوليايند مست حق دائم لا يخافون لومة لائم



اوليا هميشه مست حق هستند. هيچ خوبي نيست كه همسايه ي تلخي و دشواري نباشد و ما هرچه خوب تر شويم مشكلاتمان بزرگتر مي شود و رنج پا به پاي ما اوج مي گيرد. روح هاي بزرگ همسايه ي رنج هاي بزرگند. من واقعا يك شب به اين نكته فكر كردمنمي دانم شايد باز هم اين نكته را اشاره كرده باشم ـ به گمانم علي اگر در چاه حرف مي زد مخاطبي پيدا نمي كرد. با سايه ي خودش در انعكاس نور ماه حرف مي زد چون علي را فقط علي مي فهمد.مگر آدم اين قدر تنها مي شود. خدا رحمت كند حاج سيد احمد آقاخميني را، ايشان جمله اي گفت كه انعكاس ها و باز تاب و نقد و نظرها را برانگيخت. ايشان گفت: «امام تنهاست.» شهيد بهشتي جمله اي در همين زمينه بيان كرد و گفت : «وقتي پرندگان پرواز مي كنندهر كدام يك سقف پرواز دارند. مثلاً گنجشك صد متر مي تواند با لا برود. پرنده ي ديگر هفتصد متر، و در اوج عقاب تنها مي ماند و امام، عقاب است .» او تنهاست به اين دليليعني يك افقي داردكه ديگران به اين افق نمي رسند. پس امام تنهاستو البته دقيق و درست مي تواند باشد. اما ظرافتي هست در اين قضيهبه هر حال انسان ها وقتي بزرگ مي شوند رنجشان هم بزرگ مي شود. علي به همان اندازه كه بزرگ است رنجش بزرگ است. رنجش منطقه اينيست رنجي دارد كه به تمام انسان و جهان دامن مي گسترد سر به بستر مي گذاردومي گويد:علي از كجا معلوم كه در گوشه اي انساني گرسنه باشد تو سر آرام بر بستر بگذاري .نگران انسانيت است . " ولا يخافون لومة لائم" مصداق واقعي آن حضرت زينب(س) است چه قدر او را اذيت كردند و چه قدر او را به مسخره گرفتند، بعضي حر ف ها را نمي شود گفت. من خودم از مطرح كردن آن ها مي هراسم. واقعا اگر بعضي از حرف هايي را كه به حضرت زينب(س) زده اند بگوييم، خيلي احساس شكستگي خواهيم كرد. چه قدر اين خانم بزرگ است. شايد تعبيرمتعبيرخوبي نباشد، ابن زياد پاشنه ي آشيل حضرت زينب(س) رامي شناخت و مي دانست به لب ابا عبدالله(ع) چوب بزند زينب(س) چه حالي مي شود. اين كه سرمحبوب وجودش رادرتشت ببيند! آن لعين مي دانست زينب(س) چه قدر ابا عبدالله را دوست دارد. با چوب لاي دندان هاي ابا عبدالله را باز مي كرد به مسخره مي گفت : "زينب برادرت عجب دندان هاي قشنگي دارد ". مي توانيد تصورش را بكنيد، اين جمله اي كه حضرت فرمود: "ما رَأيتُ إلّا جَميلا" پس از تمسخر عبيدالله است. عبيدالله گفت : زينب حكايت كن ببينيم در كربلا، خوش گذشت ؟ آنجا چه ديدي ؟و حضرت زينب اين جواب را داد:"ما رَأيتُ إلّا جَميلا." تمام اين مجالس تمسخر بوده. مي گويند در شام حضرت زينب فاصله ي زيادي با سر ابا عبدالله نداشت يك زن به خاطر اين كه حضرت زينب را بشكند، از پشت بام به كسي كه حامل سر اباعبدلله بود، گفت: اين سر را نزديك بياور و من به قيمت اين نزديكي، اين گردن بند را به تو مي دهم . گردنبند را از گردن باز كرد تا به حامل سر بدهد تا او را به سر نزديك كند و اين زن به سر ابا عبدالله اهانت كند . و زينب دارد اين صحنه ها را مي بيند. چه قدر شانه ها بايد صبور باشد كه اين صحنه ها را تحمل بكند.پس زينب(س) قهرمان پيروز موت اسود است.



موت الاخضر(مرگ سبز)

موت چهارم موت اخضر است يعني مرگ سبز:عرفا مي گويند : پوشيدن لباس ساده و حتي وصله دار يعني خيلي در بند لباس نباشيم.كمال انسان سالك است كه به آن موت اخضر مي گويند.



دلا راه تو پرخار و خســــــك بي گذر گـاه تو بر اوج فلك بي



گر از دستت بر آيد پوست از تن برآور تا كه بارت كمترك بي



اسير اين نباشيم كه اگر اتوي لباسمان بهم خورد نارحت شويم .در مجلسي مي نشينيم همه ي رنج ما اين است كه چه مي شد اگر اين جا صندلي مي گذاشتند و ما روي صندلي مي نشستيم يا مثلا اتوي چادر ما به هم نخورد زيرا اتو كردن آن مشكل است. نمي خواهم بگويم اين ها مهم نيست اتفاقا بايد به اين ها پرداخت.آقاي قرائتي مي گفت: «يك روز، بعد از اين كه سخنراني ام تمام شد، از دفتر امام زنگ زدند گفتند: امام به شدت از شما ناراحت است . نوار سخنراني ام را يكبار ديگر گوش كردم ، نگاه كردم ببينم اشكال كجاست. چيزي متوجه نشدم،گفتم : من چيزي نديدم مسئله كجاست؟ گفتند : امام فرمودند: اتو كشيدن را مسخره كردي من لباس هايم را اتو مي كنم. من حتي زير پيرهني ام رااتو مي كنم، مسلمان بايد تميز باشد مرتب باشد، شيك باشد، عيب ندارد. شما امام را مي ديديد كه چگونه بود اين هست ،اما در بند اين مسائل نباشيد آزاد باشيد به اقتضاي عمل، به اقتضاي موقعيت اتفاقي افتاد بتوانيد بر تابيد. موت اخضر زينب(س) به چهار مرگ اشاره كرديم موت احمر ، موت ابيض ، موت اسود و موت اخضر،خيلي تلخ است گفتن اين مسئله و بسيار سخت است شنيدن آن نمي توانم به شيوه ي روضه خوان ها و مداح ها بگويم. وقتي مي خواهند در مداحي اين مسئله راطرح كنند مي گويند: امام زمان معذرت مي خواهم كهمي خواهم اين را بيان كنم . ولي در اين جا بايد واقعا از پيش گاه امام زمان براي طرح اين مسئله عذرخواهي كنم . قصد ما نوحه خواندن يا مرثيه سرايي نيست اما لحظاتي شما را به عصر عاشورا ببرم، تا ببينيد موت اخضر زينب چگونه است. لباس زينب چگونه است. ابا عبدالله دختري دارد به نام فاطمه صغري كه در واقعه ي كربلا سيزده ساله است و كسي است كه بعدها با حسن مثني، پسر امام حسن مجتبي ازدواج مي كند. اين خانم مي گويد : «وقتي غروب شد و ديگر صداي پدرم در گودال قتلگاه خاموش شده بود، سپاهيان دشمن به سمت خيمه هاي ما هجوم آوردند.همين طور كه مي آمدند ما را مي زدند، موي ما را مي گرفتند، و بر زمين مي كشيدند، اذيت مي كردند، لباس هاي ما در چنگ آن ها بود و سعي مي كردند لباس هارا از بدن ما بيرون بكشند، بعد هم آمدند وارد خيمه گاه شدند و خيمه گاه را آتش زدند بچه ها پريشان شده بودند مانده بودند چه كار كنند، از حضرت زينب سؤال كردند و حضرت زينب فرمودند : «از امام سجاد بايد سؤال بكنيم. از امام(ع) سؤال كردند امام فرمودند: "عليكُنَّ بالفرار" سعي كنيد به بيابان فرار كنيد و هر كدامتان گوشه اي پنهان شويد. مي گفت : من نگاه كردم ديدم دامن بچه ها آتش گرفته و بدن بچه ها مي سوخت. (حالا تصور كنيد بچه اي را كه تشنه باشد، يتيم باشد، تنها باشد، بدنش هم بسوزدناله بزند.) مي گويد در همين موقعيت مي ديدم سواران دنبال ما مي دويدند من سعي كردم فرار كنم يكي از اين سواران به من رسيد نيزه اش را چنان در كمر من فرو برد كه من به رو به زمين افتادم لحظه اي بي هوش شدم وقتي به هوش آمدم ديدم روسري ندارم. رفتم سراغ عمه ام زينب(س) گفتم : يا عمه هل لَكِ خِر قةٌ اُستَربها . عمه جوابم داد:عمتك مثلك.» يعني زينب در راه حق،در راه دفاع از ارزش ها و آرمان ها حتّي لباس پاره و شرايط سخت ربودن لباس را هم تحمّل مي كند. زينب قهرمان موت اخضر است. خدايا، پروردگارا بر ايمان ما به كربلاي ابا عبدالله بيفزاي.ما را با اين معارف تاريخ ساز، دوران ساز،آشنا تر بگردان.ما را بر محبت حسين بميران .ما را با حسين محشور گردان.امضاي حسين را پاي قلب ما بنشان. امشب را هم براي ما عاشورا قرار بده و شعله ي اين محبت را در جان نسل هاي آينده و ذريه ي ما روشن نگه دار، زيارتش را در دنيا و شفاعتش را در آخرت نصيب ما بگردان. بصيرتي از جنس بصيرت كربلا به چشم هاي ما ببخش، گام ما را بر صراط حسين استوار بدار.و در ظهور آن كه انتقام خون حسين مظلوم را خواهد گرفت تعجيل بفرما، ما را از ياران، ياوران، همدلان و همراهانش قرار بده، همه ي آن ها كه به اين مجالس و محافل خدمت مي كنند و دوستاني كه سال گذشته بودند و الان نيستند. خدايا شهيدان اين مسجد را با شهيدان كربلا محشور بگردان، خدايا توفيق خدمت به اين مجالس را به ما عطا بفرما ـ هر آنكس كه در گسترش اين فر هنگ كمك مي كند به او توفيق عنايت بفرما .