بازگشت

حبيب بن مظاهر اسدي


در حادثه كربلا بزرگان و فرهيختگان زيادي از غير بني هاشم جام شهادت سركشيده و به ملكوت اعلي عروج كردند ولي كمتر نامي ازآنان بر سر زبانها جاري است.



از لابلاي تاريخ اسلام چنين برمي آيد كه پنج تن از صحابه رسول خدا(ص) در اين قافله، شهد شيرين شهادت را نوشيدند كه دو تن ازآنان در كوفه و سه تن ديگر در كربلا به شهادت رسيدند. دو تني كه در كوفه شهيد شدند عبارتند از: هاني بن عروه مرادي وعبد الله بن يقطر حميري.



اما افرادي كه در كربلا كشته شدند عبارت بودند از: مسلم بن عوسجه اسدي و حبيب بن مظاهر اسدي (1)



ما در اين نوشتار به اختصار به زندگي سراسر افتخارآفرين حبيب مي پردازيم.



سمعاني (متوفاي 562 ه.ق) نام وي را حبيب بن مظهر بن رئاب بن اشتر اسدي ذكر كرده است. (2)



حبيب صحابي رسول الله(ص)



حبيب از ياران و اصحاب رسول خدا(ص) است، گرچه برخي از بزرگان بر اين عقيده اند كه چون شيخ طوسي (متوفاي 460 ه.ق) حبيب را درشمار اصحاب رسول خدا(ص) ذكر نكردند، جزء صحابه به شمارنمي آيد.



ولي اين سخن قابل تامل و ترديد است زيرا كه مرحوم سيد محس امين در كتاب ارزشمند (اعيان الشيعه) به نقل از ابن حجر نام وي را جزء اصحاب پيامبر(ص) نقل كرده است. (3) مرحوم نمازي بر اين عقيده است كه حبيب رسول الله(ص) را درك كرده است. (4)



حبيب در محضر امامان معصوم(ع)



شيخ الطائفه حبيب رادر زمره راويان آورده كه از امير مومنان(ع) نقل حديث كرده اند.



و همچنين او را از اصحاب امام حسن مجتبي و حضرت امام حسين (عليهما السلام) ذكر نموده است. (5) علي بن حكم مي گويد:



عمرو بن حمق خزاعي، ميثم تمار، رشيد هجري، حبيب بن مظهر اسدي و محمد بن ابي بكر از بزرگان اصحاب امام علي(ع) شمرده مي شوند. (6)



حبيب و قرآن



مردان خدا هرگز خود را از كتاب آسماني جدا نمي بينند و همواره كلام خداوند را بر زبان جاري ساخته، درسينه جاي مي دهند تا روح خويش را با آيات الهي نوراني سازند.



حبيب بن مظهر از اين گروه است. در باره او گفته اند:



«حبيب رجل ذو جمال و كمال، و في يوم وقعه كربلا كان عمره(75) سنه، و كان يحفظ القرآن كله، و كان يختمه في كل ليله من بعد صلاه العشاء.» (7)



حبيب رادمردي داراي جمال و كمال بود.



در واقعه كربلا عمر مباركش به هفتاد و پنج سال مي رسيد. وي حافظقرآن بود و هر شب تا سحرگاه يك قرآن ختم مي كرد.



دانش حبيب



مرحوم مامقاني گويد: حبيب به بركت وجود مقدس امير مومنان(ع)از علم منايا و بلايا برخوردار بود يعني بر پيشگويي مرگ وگرفتاريها توانايي داشت. (8)



حبيب رزمنده اي بي نظير



حضور وي در ميدان نبرد و رشادت ها و جانبازيهاي وي تنها درصحنه كربلا ظهور نداشت بلكه او در تمام جنگهايي امير مومنان(ع)شركت جسته و از خود رشادتها به جاي گذاشته و عليه تبه كاران تاريخ شمشير كشيده بود، و گفت شده كه وي از نيروهايي «شرطه الخميس » به شمار مي آيد. (9)



حبيب و حوادث كوفه



حبيب در كوفه خاطرات بسيار فراواني دارد، وي جزء چند نفري است كه به امام حسين(ع) نامه نوشت و از آن حضرت خواست كه به كوفه بيايد و در نامه چنين نوشت: «انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله ان يجمعنا بك علي الحق و النعمان بن بشير في قصر الاماره لسنا نجمع معه في جمعه و لا نخرج معه الي عيد، و لو قد بلغنا انك اقبلت الينا اخرجناه حتي نلحقه بالشام ان شاء الله » (10)



ما امام و پيشوايي نداريم پس به سوي ما بيا چه بسا خداوند ما رابوسيله شما بر حق جمع كند، و نعمان بن بشير در قصر الاماره مي باشد و ما هرگز به گرد او نمي چرخيم، و در نماز جمعه و عيدبه او اقتدا نمي كنيم و چنانچه آگاه شويم كه سوي ما رهسپاري وي را از كوفه بيرون كرده و به شام مي فرستيم.



از اين نامه چنين استفاده مي شود كه حبيب در كوفه صاحب قدرت بوده زيرا كسي كه به امام خطاب مي كند چنانچه به سوي ما روانه شوي، نعمان بن بشير را از كوفه بيرون مي كنيم پيداست كه حبيب در كوفه صاحب نفوذ بوده و ياران بي شماري داشته است كه اين چنين اعلان وفاداري مي كند.



حبيب راهي كربلا مي شود



پس از آنكه عبيد الله بن زياد وارد كوفه شد و سياست رعب و وحشت را عليه طرفداران امام(ع) اعمال كرد وي ناگزير شد كوفه را جهت مسووليت بزرگي كه بر دوش خود احساس مي نمود پشت سر گذاشته و باتحمل سختي ها عزم كربلا كند، او شبها راه مي پيمود و روزها را درمخفيگاه به سر مي برد كه به دست مامورران بني اميه گرفتار نشودتا سرانجام وانست خود را به امام و معشوق خود برساند. (11)



همين كه وارد كربلا شد بيدرنگ به محضر سرور شهيدان رسيد و كمي ياران ابا عبد الله(ع) را و كثرت نيروهايي دشمن را نظاره كرد.



به امام عرض كرد: در اين نزديكي قبيله بني اسد زندگي مي كنند،اگر به من اجازه دهي به سوي آنان بروم و آنها را به ياري شمادعوت كنم. شايد خداوند آنها را هدايت كند و به ياري توبشتابند.



امام به وي اجازه داد. حبيب به سوي بني اسد رهسپار شد. به ميان آنان رفت و گفت: اي بني اسد، اين حسين بن علي، فرزندفاطمه زهرا است كه با جمعي از مؤمنين در سرزمين شما رحلت اقامت افكنده است. دشمنانش او را در محاصره گرفته تا به قتلش برسانند، نزد شما آمدم تا به ياريش شتافته و او را در مقابل دشمنان خدا حفظ كرده و حرمت رسول خدا(ص) شرف و بزرگي دنيا وآخرت را به شما عطا خواهد كرد و به شما كرامت خواهدبخشيد. (12)



فداكاري حبيب در كربلا



واقعه كربلا صحنه آزمايش بود. به ويژه براي مردماني كه در كوفه بودند، او هر فرصتي كه پيش مي آمد براي ياري امام حسين(ع) گام برمي داشت و از هيچ تلاشي دريغ نمي ورزيد، هنگامي كه آن حضرت وارد سرزمين كربلا شد عمر سعد شخصي را به نام (قره بن قيس حنظلي) نزد امام فرستاد تا اوضاع را از نزديك بررسي كند و به وي گزارش دهد. قره نزد امام آمد، حضرت رو به ياران خود كرد وفرمود: آيا او را مي شناسيد؟



حبيب بيدرنگ گفت: بلي يابن رسول الله او مردي از (قبيله)حنظله تميم، و پسر خواهر ماست و از قبل او را به نيك انديشي مي شناختيم و گمان نمي كردم كه او را اينجا ببينم.



قره پيام ابن سعد را به امام تسليم كرد. آن حضرت در جواب فرمود: «مردم اين سرزمين به من نامه نوشتند تا بدينجا بيايم و چنانچه مايل نيستند برمي گردم.» حبيب به پا خاست تا به رسالت خويش كه همان ياري ابا عبد الله(ع) است، جامه عمل بپوشاند، رو به فرستاده عمر بن سعد كرد و گفت: «ويحك يا قره اين ترجع؟ الي القوم الظالمين، انصر هذا الرجل الذي بآبائه ايدك الله بالكرامه » (13)



اي قره واي بر تو به كجا بازمي گردي آيا به سوي گروه ستمگر؟ بيا و اين مرد (امام حسين(ع » را ياري كن، مردي كه ببركت پدارنش خداوند تو را كرامت بخشيد. قره درپاسخ گفت: بايد به صاحب پيام برگردم و آنگاه بينديشم.



حبيب در شب عاشورا



حوادث شب عاشورا بسيار قابل توجه است و دشمن بي صبرانه اراده حمله به خيمه هاي امام(ع) را داشت. به تحركات نظامي دست زد كه نشان از قصد حمله مي داد. امام حسين(ع) حضرت قمر بني هاشم را به همراه بيست اسب سوار از جمله حبيب بن مظهر نزد عمر سعد فرستادتا به ابن سعد بگويد: اگر ممكن است حمله را به صبح تاخيرانداز تا امشب را با خدا راز و نياز كنيم. (14)



حبيب در روز عاشورا



رور عاشورا كه در واقع آخرين آزمايش حبيب به حساب مي آمد، روزپرحادثه اي بود. امام در يك آرايش نظامي فرماندهان را برگزيد.



زهير بن القين را در طرف راست و حبيب را در طرف چپ لشكر قرارداد. (15) كه اين حركت نشانگر شدت اعتماد آن حضرت به حبيب بود.



سخن حبيب با شمر



صبح روز عاشورا هنگامي كه امام لشكريان عمر بن سعد را نصحيت مي كرد به آنها فرمود: «آيا من فرزند دختر رسول خدا نيستم؟ واگر تصديقم نمي كنيد از سهل بن سعد ساعدي و زيد بن ارقم و انس بن مالك بپرسيد. شمر بن ذي الجوشن نعره زد كه او (امام) خدا رابر يك حرف مي پرستد (ظاهري مي پرستد درست است) اگر بداند چه مي گويد. در اينجا بود كه حبيب كاسه صبرش لبريز شد، رو به شمركرده گفت: «و الله اني لاراك تعبد الله علي سبعين حرفا، و انااشهد انك صادق ما تدري ما يقول، قد طبع الله علي قلبك.» (16)



به خدا سوگند مي بينم كه تو خدا را بر هفتاد حرف عبادت مي كني(يعني به شرك آلوده اي و غير از خدا هر كس و ناكس را بنده اي) ومن شهادت مي دهم كه تو به اين گفته صادقي و مي داني كه آن امام چه مي گويد؟ ليكن خدا بر قلبت مهر زده است.



حبيب در كنار مسلم بن عوسجه



مسلم بن عوسجه اسدي از معدود اصحاب رسول خدا(ص) است كه درواقعه كربلا افتخار شهادت در ركاب ابا عبد الله(ع) را داشت. سيدبن طاووس (متوفاي 664 ه.ق) و ديگران مي گويند: هنگامي كه مسلم بن عوسجه بر روي زمين افتاد و اندك رمقي در او بود، حبيب به همراه امام(ع) بر بالينش حاضر شدند. امام رو به مسلم كرده فرمود: «رحمك الله يا مسلم فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا» (17)



اي مسلم خدا تو را رحمت كند،برخي از آنان رفتند و برخي ديگر در انتظار به سر مي برند، وهيچگونه تغيير و تبديل در عهد و پيمان خود ندارند.



حبيب به نزد مسلم آمد و به وي گفت: سخت است بر من كشته شدن تو، بشارت باد تو را بهشت، در اين لحظه حساس، مسلم رو به حبيب كرده گفت: خداوند تو را به خير و نيكي بشارت دهد، سپس حبيب به مسلم گفت: من نيز در پي تو خواهم آمد، و اگر اين نبود، دوست داشتم هر آنچه مي خواهي به من وصيت كني تا به انجامش برسانم.



مسلم در پاسخ گفت: تو را وصيت (و سفارش) مي كنم به او و اشاره به حسين بن علي(ع) كرد (يعني دست از ياري ابا عبد الله(ع) برندار و تا آخرين قطره خون از او دفاع كن.)



لبخند حبيب در روز عاشورا



روحيه بسيار بالا و قوي حبيب در روز عاشورا بي نهايت قابل تحسين و تمجيد است، او به ديدار رسول خدا(ص) و علي مرتضي و ياران ابا عبد الله(ع) مي انديشد و عشق پرواز دارد، شادمان و مسروراست، با اينكه مي داند تا ساعاتي ديگر بدنش آماج تيرهاي پي درپي دشمن قرار مي گيرد و خون سرخش سرزمين طف را رنگين مي سازد درعين حال لبخند بر لبانش نقش مي بندد. مرحوم كشي مي گويد: حبيب در روز عاشورا به سوي دشمن حركت كرد در حالي كه لبخند بر لبانش نقش بسته بود. برير بن حصين همداني كه وي را بزرگ قراءمي ناميدند به حبيب گفت: اين ساعت خنديدن نيست، حبيب در پاسخ گفت: چه وقتي از اين لحظه به خوشحالي شايسته تر! به خدا سوگندچيزي به حمله به ستمگران با شمشيرهاي آخته باقي نمانده است كه پس از آن با حوريان بهشتي معانقه خواهيم كرد. (18) روحيه شهادت طلبي حبيب بسيار پسنديده و نيكوست، و اين روحيه در تمام ياران سيد الشهداء در شب و روز عاشورا ديده مي شود.



حبيب و برگزاري نماز امام



اكثر سيره نويسان نوشته اند: روز عاشورا هنگامي كه وقت اداءفريضه نماز فرا رسيد (ابو ثمامه صائدي) رو به امام كرده گفت:



جانم به فدايت! مي بينم كه دشمن به ما نزديك مي شود، به خداسوگند اميدوارم كه كشته نشوي تا در ركابت كشته گردم و دوست دارم بديدار پروردگارم بشتابم در حالي كه نمازم را خوانده باشم. امام فرمود: بياد نماز افتادي، خدا تو را از نمازگزاران و ذاكرين قرار دهد، اين وقت، وقت اول نماز است. ازدشمن بخواهيد تا مدتي كوتاه جنگ را متوقف كند تا نماز را به پا داريم، شخصي به نام حصين رو به لشكريان امام(ع) كرده وگفت: اين نماز مورد قبول واقع نمي شود، حبيب در پاسخ گفت: اي حيوان! گمان مي كني نماز آل پيامبر قبول نمي شود و نماز تو قبول مي شود! حصين به سوي امام حمله ور شد كه حبيب ضربه كاري اي به اووارد كرد و وي را از اسب به زمين انداخت. (19)



حبيب در مصادف با دشمن



طبري مورخ معروف و ابن اثير مي نويسند:



حبيب كارراز سخت با دشمن كرد و مردانه با كوفيان جنگيد، مردي از بني تميم به نام (بديل بن صركم) بر وي حمله ور شد و شخص ديگري به ياري بديل شتافت. همين كه خواست از زمين برخيزد،حصين بن تميم ضربه ديگري با شمشير به سر حبيب وارد ساخت و مردتميمي بلافاصله سر حبيب را از بدنش جدا كرد، حصين رو به مردتميمي كرد و گفت: من هم در كشتن حبيب شريكم، او گفت: بخداسوگند جز من كسي او را نكشته است، سر حبيب را به من بسپار تابه گردن اسبم بياويزم تا مردم بدانند در قتل حبيب شريكم. (20)



از چگونگي كشته شدن حبيب چنين استفاده مي شود كه به شهادت رساندن وي امتياز بزرگي براي دشمن به حساب مي آمد، و نيروهايي دشمن اصرار مي ورزيدند كه خود را قاتل حبيب معرفي كنند تا نزدمردمان افتخاري كسب نمايند. يا به جوايزي دست يابند.



امام حسين(ع) و شهادت حبيب



هنگامي كه حبيب شربت شهادت نوشيد و در ركاب حبيبش به ديدارخدا شتافت، سرور آزادگان شتابان بر بالين وي حاضر شد و فرمود:



«عند الله احتسب نفسي و حماه اصحابي » (21) خودم و اصحاب باوفايم را به حساب خدا مي گذارم.



مرحوم ابن طاووس نقل مي كندكه آن حضرت فرمود: «لله درك » يا حبيب مردي با فضيلت بودي كه در يك شب قرآن را ختم مي كردي. (22) مرحوم مامقاني مي گويد: سن مبارك حبيب هنگام شهادت هفتاد و پنج سال بود. (23)



مدفن حبيب



بي ترديد حبيب پس از شهادت كنار قبر مولايش حسين بن علي(ع) به خاك سپرده شد. مرحوم قاضي طباطبايي مي گويد: و مدفون شدن حبيب در كنار قبر حسيني مستقلا جاي شبهه نيست، زيرا از قرائن وتواريخ به دست آمده، چون حبيب از قبيله بني اسد بوده و آنهاخواسته اند امتيازي براي آنهاباشد. (24)



عاش سعيدا و مات سعيدا.

پاورقي

1- به كتاب ابصار العين في انصار الحسين(ع) مرحوم سماوي، ص 128 مراجعه شود.



2- الانساب، ج 4، ص 331.



3- اعيان الشيعه، ج 4، ص 553.



4- مستدركات علم رجال و حديث، ج 2، ص 303.



5- رجال شيخ طوسي، ص 61،93 و 100 لسان الميزان، ج 2، ص 218.



6- اعيان الشيعه، ج 4، ص 554.



7- تنقيح المقال، ج 4، ص 554.



8- اصطلاح شرطه الخميس به جنگجويان برجسته و بارزي اطلاق مي شود،و همواره دوشادوش امير مومنان(ع) بوده كه تعدادشان به پنج و ياشش هزار نفر مي رسيد. و مرحوم ميرداماد مي گويد: شرطه الخميس به سربازان امير المونين(ع) گفته مي شود كه خداوند آنها را بر زبان پيامبر(ص) بياد آورده است. رجال كشي، ج 1، ص 25 مستدركات مقباس الهدايه، ج 6، ص 100.



9- الارشاد شيخ مفيد، ج 2، ص 37 لهوف ابن طاووس، ص 103 كامل ابن اثير، ج 4،ص 20.



10- ابصار العين في انصار الحسين(ع)، ص 57.



11- همان.



12- ارشاد، ج 2، ص 85.



13- همان، ص 99 تاريخ طبري، ج 3، ص 320.



14- همان، ج 2، ص 90 اعلام الوري، ص 234.



15- همان، ص، 95 كامل ابن اثير، ج 4، ص 59 اخبار الطوال، ص 256 انساب الاشراف، ص 187.



16- تاريخ طبري، ج 3، ص 319 ارشاد، ج 2، ص 98 كامل ابن اثير، ج 4، ص 62.



17- لهوف سيد ابن طاووس، ص 161 سوره احزاب، آيه 23.



18- منتهي المقال، ج 2، ص 330 به نقل از رجال كشي اعيان الشيعه، ج 4، ص 553.



19- كامل ابن اثير، ج 4، ص 70 تاريخ طبري، ج 3، ص 326 نفس المهموم، ص 244.



20- تاريخ طبري، ج 3، ص 327 كامل ابن اثير، ج 4، ص 70



انساب الاشراف، ص 195 ابصار العين، ص 59.



21- ابصار العين، ص 70 ال. كامل، ج 4، ص 71.



22- در كربلا چه گذشت؟ ص 343.



23- تنقيح المقال، ج 4، ص 554.



24- تحقيق در باره اربعين سيد الشهداء، ص 119.

محمد جعفر طبسي