بازگشت

حادثه كربلا از نظر اهل سنت


روز شنبه ، دهم محرم سال 61 ه‍ .ق سرزمين كربلا بهترين عزيز پيامبر صلّي الله عليه و آله را پذيرا بود ؛ پذيرائي كه امت اسلامي را به عزاي آن مهمان گرامي فرو برد. مهماني كه با قبول دعوت مردم كوفه جهت قيام و مبارزه عليه دستگاه حكومت جور وقت ]يزيد[به آن ديار سفر كرد تا حكومت اسلامي را اقامه نمايد. امّا مردم كوفه در اين دعوت به آن حضرت خيانت نمودند و نه تنها به ياري آن حضرت نشتافتند بلكه عده اي همراه لشكر ابن زياد، مانع حركت وي شده و دين را به دنيا فروخته و خوان و سفري يزيدي را برگزيدند، و بالاخره آن حضرت با هفتاد و دو تن از يارانش در مقابل مسلمان نمايان فاسقي كه تشني مال و منال و قدرت بودند، داد شجاعت داده و در صحراي كربلا جام شهادت نوشيدند و به جوار رحمت حق پيوستند.



شهادت سيد مظلومان و هواخواهان قرآن در عاشورا را سرآغاز زندگي جاويد اسلام و حيات ابدي قرآن كريم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل رسول الله، تخت و تاج يزيديان را كه با نام اسلام مي خواستند به خيال خام خود اساس وحي را محو كنند، براي هميشه به باد فنا سپرد و اسلام را دگر بار زنده نمود.



به قول اقبال لاهوري:



تا قيامت قطع استبداد كرد موج خون او چمن ايجاد كرد



بهر حق در خاك و خون گرديده است پس بناي لااله گرديده است



آنچه امت اسلامي از زمان نهضت عاشورا تا به امروز بر آن متفق اند اين است كه اين حركت هيبت و شكوه اسلام را كه به علت حاكميت فاسقي چون يزيد رو به افول گذارده بود حياتي دوباره بخشيد.



اين نهضت تنها جرياني است در جهان كه فرد با هر تفكر و اعتقادي كه داشته باشد، اگر كليي صحنه هاي آن را آنچنان كه بوده مجسم كند، هرگز جلودار بروز احساسات و عواطف فطري خود نخواهد بود. زيرا كربلا فاجعه اي است كه به قول امام شافعي «دنيا را لرزاند و قلي كوهها را نزديك به آب شدن كرد.»



بالاتر از آن در تاريخ آمده است كه حتي قاتلان و دشمنان امام حسين (عليه السّلام) نيز قادر به پنهان نمودن عواطف خود نبوده و بر مظلوميت امام حسين (عليه السّلام)اشك ريخته و عليه ظالمان وقت سخن گفته اند.



وقتي كه حضرت زينب (عليها السّلام)خطاب به عمر سعد مي گويد:«اي پسر سعد، ابوعبدالله به قتل مي رسد و تو نگاه مي كني؟ او چهره را برمي گرداند در حالي كه اشك بر ريشش جاري است.»



همچنين زماني كه هند، زن يزيد سر مبارك امام حسين را مي بيند، بر يزيد فرياد مي زند كه: اين سر پسر فاطمه دختر رسول خدا است كه در آستاني سراي من آويخته اي؟! يزيد آن را به ظاهر دلداري مي دهد و مي گويد:«ابن زياد ملعون عجله كرده و او را كشته است كه خدا او را بكشد. و اشك تمساح گونه اي نيز مي ريزد.»



در اين مقال كه به نهايت مختصر است، به تشريح ديدگاه انديشمندان مسلمان فرق اهل تسنن پرداخته تا اتفاق نظر تمام فرق اسلامي در تجزيه و تحليل اين حادثي عظيم براي خوانندگان گرامي روشن شود. امّا ابتدا گذري به عنايات و توجهات پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله)و يارانش به امام حسين (عليه السّلام)مي اندازيم و بعد به طرح تفكرات انديشمندان مسلمان سني مي پردازيم.



امام حسين (عليه السّلام)از نظر پيامبر و ياران آن حضرت



امام حسين (عليه السّلام)و برادر بزرگوارشان امام حسن (عليه السّلام)در نزد حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله)از معدود افرادي بودند كه بيش از ديگران به آنها عشق مي ورزيد تا جايي كه آن حضرت فرمودند: «فرزند ريحانه است، و حسن و حسين دو ريحانه من از دنيا مي باشند.»



انس از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله)روايت مي كند كه: از ايشان كدام يك از اهل بيت تو در نزد شما محبوبتر است؟ فرمودند: «حسن و حسين». از فرط شفقت آن حضرت آن دو را در بغل مي گرفت و براي آنها دعا مي كرد. يك بار فرمود: «پروردگارا من آنها را دوست مي دارم، پس تو هم آن دو را دوست بدار، و هر كسي كه آن دو را دوست بدارد، تو نيز دوستش بدار.»



و در جايي ديگر مي فرمايد: «حسين منّي و انا من الحسين، احبّ الله من احبّ حسيناَ». حسين از من است و من از حسين هستم. خداوند دوست بدارد شخصي را كه او را دوست مي دارد.



پيامبر اكرم صلّي الله عليه و آله با بيان اين مطلب كه حسين و برادرش سردار جوانان بهشت مي باشند، نهايت محبت خويش را به ايشان ابراز داشت و جايگاه ويژه و منزلت خاص ايشان را به امت اسلامي گوشزد فرمود. به همين خاطر خلفاي راشدين و ساير ياران پيامبر (صلّي الله عليه و آله)كه شاهد توجهات و عنايات خاص حضرت رسول (صلّي الله عليه و آله)نسبت به حسين (عليه السّلام)بودند، در تمام مدت عمر نسبت به ايشان و برادر بزرگوارشان محبت فراوان ابراز مي داشتند و در توقير و احترام و قدرداني وي كمال عنايت را ملحوظ داشتند. چنانكه علامّه ابن كثير مي گويد:«ثم كان الصديق يجله و يعظمه و كذلك عمر و عثمان». يعني ابوبكر... اكرام و تعظيمش را بجاي مي آورد و همچنين عمر و عثمان.



عقبة بن حارث روايت مي كند: روزي ابوبكر و علي (عليه السّلام)بعد از نماز عصر به راه افتادند، در اين مسير حضرت امام حسن (عليه السّلام)را ديدند كه با بچه ها بازي مي كرد. ابوبكر نزديك وي رفته او را بر روي دوش خود گذارد و با لحن محبت آميزي گفت: «بابي شبيه بالنبي(صلّي الله عليه و آله)» پدرم قربانت باد، تو با رسول الله (صلّي الله عليه و آله)مشابهت داري.»



حادثه كربلا و نظرها



بعد از شهادت امام حسين (عليه السّلام)چون خبر به ام سلمه (همسر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله) مي رسد، مي فرمايد: «كشتند حسين را خداوند بكشد ايشان را و خانه هاي ايشان را از آتش آكنده سازد.»



ابن جدعان روايت مي كند: «ابن عباس از خواب بيدار شد و گفت: به خدا قسم حسين به شهادت رسيد، يارانش مي پرسند چگونه؟مي فرمايد: رسول خدا صلّي الله عليه و آله را به خواب ديدم كه شيشه اي پر از خون داشت و فرمود: مي داني امت من بعد از من چه كردند؟ حسين را شهيد نمودند و اين خون حسين و يارانش است كه تقديم به خداي منّان مي نمايم». ابن جدعان مي گويد بعد كه خبر شهادت حسين (عليه السّلام)آمد، همان روزي واقع شده بود كه ابن عباس آن خواب را ديده بود.



و چون خبر شهادت به عبدالله ابن زبير مي گويد:«لاجرم آن حضرت مرگ با عزت را بر زندگي همراه با ذلت ترجيح داد، خدا رحمت كند حسين را و خوار بدارد قاتل او را و نفرين كند آن كس را كه امر به قتل او داد و راضي بدين كردار بود.»



حسن بصري در باب شهادت امام حسين (عليه السّلام)مي گويد:«چه ذلت بزرگي است امتي را كه پسر دختر پيغمبرشان را زنازاده اي به شهادت رساند؟! سوگند به خدا كه سر حسين به سوي جسد او برگردانده مي شود و جدش رسول خدا و پدرش علي مرتضي از پسر مرجانه انتقام خواهند گرفت.»



ابوالحسن اشعري (متوفي 324) پيشواي كلام اشعري مي گويد: «چون ستمگري يزيد از حد گذشت، امام حسين (عليه السّلام)با ياران خود عليه بيداد او قيام كرد و در كربلا به شهادت رسيد.».



ابن حجر حنبلي در كتاب الصواعق مي نويسد: « از امام احمد بن حنبل در مورد لعن يزيد سئوال شد. ايشان در جواب گفت: چگونه لعنت نشود كسي كه خداوند او را در قرآن (محمد/22) لعن نموده است آنجا كه مي فرمايد:(فهل عسيتم ان تولّيتم ان تفسدوا في الارض و تقطعوا ارحامكم اولئك الذين لعنهم الله...) و چه گناه و قطع رحمي بالاتر از آنچه كه يزيد انجام داد؟.»



علامه تفتازاني حنفي در كتاب «شرح العقائد» مي نويسد: «حقيقت اين است كه رضايت يزيد به قتل حسين (عليه السّلام)و شاد شدن او بدان خبر و اهانت كردنش به اهل بيت پيامبر (صلّي الله عليه و آله)از اخباري مي باشد كه در معنا متواتر است هر چند كه تفاصيل آنها تك تك مي باشد. ولي توافقي درباري مقام يزيد بلكه درباري ايمان او كه لعنت خدا بر او و يارانش باد نداريم.»



امام شوكاني مجتهد دانشمند در كتاب «نيل الاوطار» در رد بعضي از سخنوران درباري مي گويد: «به تحقيق عده اي از اهل علم افراط كردند و حكم نمودند كه حسين (عليه السّلام)نوي پيامبر نافرماني يك آدم شرابخوار و دائم الخمر را نموده است و حرمت شريعت يزيد بن معاويه را هتك كرده است، خدا لعنتشان كند. چه سخنان عجيبي كه از شنيدن آنها مو بر بدن انسان راست مي گردد.»



انديشمند بزرگ، ابن خلدون، مالكي مذهب در كتاب «مقدمه» مي نويسد: «اين عمل يزيد ، يكي از اعمالي است كه فسق او را تأكيد و تأييد مي كند و حسين در اين واقعه شهيد و در نزد خدا مأجور است و عمل او بر حق و از روي اجتهاد است.»



ابن عماد فقيه حنبلي در كتاب «شذرات الذهب مي نويسد:« در مورد لعن يزيد، امام احمد بن حنبل دو قول دارد، كه در يكي تلويح و در يكي تصريح به لعن او مي كند، و نيز امام مالك و امام ابوحنيفه نيز هر كدام، هم تلويحاًَ و هم تصريحاًَ يزيد را لعنت كرده اند و به راستي چرا اينگونه نباشد و حال آنكه فردي قمار باز و دائم الخمر بود.»



ابن اثير مورخ و فقيه شافعي بعد از نقل شهادت آن حضرت مي گويد:«امام حسين حتي بيعت امام حسن (عليه السّلام)با معاويه را نمي پسنديد و تمام امور خير و صفات حسنه در او يافت مي شد.»



از ابن جوزي حنبلي مذهب در مورد لعن يزيد سؤال مي شود، او در جواب مي گويد: «امام احمد بن حنبل لعن او را تجويز كرده است؛ ما نيز او را دوست نمي داريم، به خاطر جناياتي كه نسبت به پسر دختر رسول خدا مرتكب شد و اگر كسي به اين حد (دوست نداشتن يزيد) راضي نمي شود ما هم مي گوييم اصل ، لعنت كردن يزيد است.»



شيخ محمد عبده ] مصلح اخير عالم اسلام[ درباري او مي گويد:«هنگامي كه در دنيا حكومت عادلي وجود دارد كه هدف آن اقامي شرع و حدود الهي است و در برابر آن حكومتي جائر و ستمگر است كه مي خواهد حكومت عدل را تعطيل كند، بر هر فرد مسلماني ياري و كمك كردن به حكومت عدل واجب است و از همين باب است، انقلاب امام حسين (عليه السّلام)كه در برابر حكومت يزيد (كه خدا او را خوار كند) ايستاد.»



حادثي كربلا آن چنان در قلوب مردم نفوذ كرد كه بسياري از بزرگان اهل تسنن آن را در قالب شعر مطرح ساخته و حزن و اندوه خويش را نسبت به آن ابراز كردند.



امام شافعي كه در دوستي اهل بيت زبانزد مي باشد، اشعار بسياري در فضائل اهل بيت عليهم السّلام سروده است. او در شعري در باب حادثه كربلا كه ترجمه اش عبارت ذيل است مي گويد: «حسين كشته اي است بدون جرم و گناه كه پيراهن او به خونش رنگين شد؛ عجب از ما مردم آن است كه از يك طرف به پيامبر و آل او درود مي فرستيم و از سوي ديگر فرزندان او را به قتل مي رسانيم و اذيت مي كنيم. اگر گناه من دوستي اهل بيت پيامبر است، پس گناهي است كه من از آن توبه نمي كنم. اهل بيت پيامبر در روز محشر شفيعان من هستند و اگر نسبت به آنان بغضي داشته باشم گناه نابخشودني است.»



علامه اقبال لاهوري ]احياگر عصر جديد[ در باب قيام امام حسين (عليه السّلام)چنين مي گويد:



چون خلافت رشته از قرآن گسيخت حريت را زهر اندر كام ريخت



خاست آن سر جلوي خير الامم چون سحاب قبله باران در قدم بر زمين كربلا باريد و رفت لاله در ويرانها كاريد و رفت



ايشان در باب فلسفي قيام آن حضرت در ادامه مي افزايد: «اگر قصد آن حضرت نفس حكومت بود عشق را كنار مي گذاشت و اين چنين حركت نمي كرد، بلكه به فكر جمع آوري لشكر و سپاه مي شد، در حاليكه قيام آن حضرت فقط جهت اصلاح امت و احياء دين و امحاء مفسدين بود كه اثر آن قيام تا به حال باقي است و تازگي ايمان ما نشأت گرفته از قيام آن حضرت مي باشد.»



مدعايش سلطنت بودي اگر خود نكردي با چنين سامان سفر



دشمنان چون ريگ صحرا لاتعد دوستان او به يزدان هم عدد



تيغ بهر عزت دين است و بس مقصد او حفظ آيين است و بس



ما سوي الله را مسلمان بنده نيست پيش فرعوني سرش افكنده نيست



خون او تفسير اين اسرار كرد ملت خوابيده را بيدار كرد



تيغ لا چون از ميان بيرون كشيد از رگ ارباب باطل خون كشيد



نقش الّا الله بر صحرا نوشت سطر عنوان نجات ما نوشت



رمز قرآن از حسين آموختيم ز آتش او شعله ها اندوختيم



شوكت شام و فر بغداد رفت سطوت غرناطه هم از ياد رفت



تار ما از زخمه اش لرزان هنوز تازه از تكبير او ايمان هنوز



اي صبا اي پيك دورافتادگان اشك ما بر خاك پاك او رسان



مولوي محمد شهداد ]حنفي[ در باب قيام سيدالشهداء (عليه السّلام)مي نويسد: «آنچه را كه ايشان حق و حقيقت مي دانست جان خود ار در راه آن تسليم جان آفرين كرد، ولي تسليم باطل نشد، با اينكه يار و انصاري به حد كافي نداشت امّا عليه باطل با تمام قدرت و شهامت ايستادگي نمود تا اينكه به مقام شهادت عظمي نايل گرديد. لذا گفتار كساني كه اين همه ايثار و قرباني حضرت امام را بغاوت قرار داده اند، مردود و صريح البطلان است، در اين مورد علامه ملاعلي قاري ]حنفي[ در شرح فقه اكبر امام ابوحنيفه چنين مرقوم فرموده اند:



«امّا تفوه بعض الجهلة من ان الحسين كان باغيا فباطل عند اهل السنة و الجماعة لعلّ هذا من هذيانات الخوارج ، الخوارج من الجادة»



(اينكه بعضي از مردم نادان و جاهل حرفهاي نادرستي را انتشار مي دهند كه امام حسين (عليه السّلام)باغي بوده است،نزد اهل سنت و جماعت، گفتار باطل و نادرستي است و احتمال قوي دارد كه از هذيانات و ياوه سرائي هاي فرقه خوارج باشد و اين گروه در واقع از حق منحرف و از جادي مستقيم خارج شده اند.)



در همين باب عبدالرحمن سربازي ]حنفي مذهب[ در كتاب شهسوار كربلا مي نويسد: «به محض اينكه منصب زمامداري و حكومت از مسير اصلي خود انحراف پيدا كرد و نااهلاني مانند يزيد، زمام امور را به دست گرفتند امّا سرور شهيدان تا پاي جان خود و عزيزانش ايستادگي فرمود و با نثار خون پاكش، روسياهي باطل و سربلندي حق را بر صفحات تاريخ عالم تا قيام قيامت ثبت نمود.»



فرجام عبرت آموز قاتلان امام حسين (عليه السّلام)



امام زهري مي گويد از كساني كه در شهادت حسين (عليه السّلام)دست داشتند احدي نبود كه قبل از آخرت در همين دنيا به كيفر جنايات نارواي خود نرسد، بعضي كشته شدند و بعضي روسياه شدند و يا مسخ گرديدند و بعضي از دولت و سلطنت منعزل شدند. كساني كه مي خواستند نهال شهوات باغ نفساني و اميال شيطاني و بهار جاه و منزلت خود با خون انسانهاي پاك و ريحاني پيامبر خدا (صلّي الله عليه و آله)آبياري كنند، ديري نپائيد كه دست قهر الهي به انحاء مختلف از پشت پردي غيب ظاهر شد و باغ و بهار استبدادمنشان و ستمكاران به رنگ خرمن سوخته و بستان خزان ديده درآورد و كاخ جور و ستم را از بيخ و بنياد بركند. و به قول شاعر، چندان امان نداد كه شب را سحر كنند.



ابن جوزي روايت مي كند پيرمردي كه در قتل حضرت حسين (عليه السّلام)شريك بود، دفعتاًَ كور شد. مردم علّت كوريش را سئوال كردند، وي پاسخ گفت: «من رسول خدا (صلّي الله عليه و آله)را به خواب ديدم كه آستين ها را بالا زده، شمشير به دست مبارك دارد و در جلو آن حضرت اجساد سر بريدي ده نفر از قاتلان حسين افتاده بود، پس آن حضرت (صلّي الله عليه و آله)مرا تهديد كرد و ميله اي از خون حسين در چشمهاي من زد، بامداد چون از خواب بيدار شدم كور شده بودم.»



همچنين ابن جوزي نقل مي كند كسي كه سر مبارك حضرت حسين (عليه السّلام)را به گردن اسب خود آويزان كرده بود، بعداًَ در حالي ديده شد كه چهره اش بمانند قير، سياه شده بود. مردم به وي گفتند تو در ميان همي عرب بسيار خوش قيافه بودي حالا چرا اين گونه شده اي؟ وي گفت: «از آن روزي كه من اين سر را به گردن اسب خود آويزان كردم، هر گاه به خواب مي روم، دو شخص بازوهايم را گرفته، مي برند و در آتش افروخته اي مرا مي اندازند كه بر اثر حرارت آن مي سوزم. بعد از چند روزي بر همين حالت هلاك شد.»



ابن جوزي از سديّ نقل كرده است كه وي مردي را دعوت كرد. در مجلس دعوت، گفتگو از قاتلان امام حسين (عليه السّلام)به ميان آمد كه تمام افراد شريك در قتل آن حضرت در دنيا به سزاي اعمال خود رسيدند؛ آن مرد گفت: اين سخن غلطي است، زيرا من در قتل وي شريك بودم و اينك مرا هيچ طوري نيست. چون آن مرد برخاست و به خانه اش رفت، به درست كردن فتيلي چراغ پرداخت، ناگهان لباسهايش آتش گرفت و در جا بسوخت.



سديّ مي گويد: «صبح بعد شخصاً او را ديدم كه بمانند زغال سوخته بود.»



مولانا عبدالرحمن جامي در شواهدالنبوة مي نويسد:« و به صحّت رسيده است كه هيچكس از قاتلان اميرالمؤمنين، حسين و اصحاب وي (عليهم السّلام)نماند كه پيش از مرگ فضيحت نشد و مبتلا نگشت به قتل يا به بلاي ديگر.»



جامي راجع به هلاكت ابن زياد مي افزايد:« يكي از ثقات گويد كه چون سرهاي عبيدالله بن زياد و اصحاب وي را به مسجد كوفه آوردند و در رحبه بنهادند، من در آنجا رسيدم، آواز مردم را شنيدم كه مي گفتند: آمد، آمد. ناگاه ماري آمد و به ميان آن سرها درآمد و به سوراخ بيني عبيدالله بن زياد رفت و ساعتي درنگ كرد و بيرون آمد و برفت تا غايب شد، باز مردم گفتند كه آمد، آمد. ديگر بار آن مار كرد آنچه كه پيشتر كرده بود و اين عمل چند بار مكرّر شد.»



امّا از طرفي ديگر، شخصيت و بزرگواري و عظمت مردان با خدائي كه به خاطر سربلندي كلمي حق در ميدان نبرد، عاشقانه جان باختند، در طول تاريخ جامعي انساني پس از گذشت سالها بر حال خود باقي و رونق خون سرخ شهادتشان با گذشت زمان افزايش مي يابد و بعد از سالها هنوز هم به قلوب مؤمنين، طراوت و تازگي ايماني مي بخشد.



قيام و شهادت امام حسين (عليه السّلام)به همه آموخت كه در مقابل ظلم ، ستم و حكومت جائر چه بايد كرد. به ما آموخت در حالي كه ستمگر زمان بر مسلمين، حكومت جابرانه مي كند، در مقابلش بايد ايستاد اگر چه قواي انسانها كم باشد ؛ و اگر كيان اسلام به خطر افتاد فداكاري كرد و خون نثار نمود.



آري، وظيفي ما در برابر اين حادثه جانكاه آن است كه از شهادت آن حضرت درس پايداري و ايمان بياموزيم و راه او را ادامه داده و از ظلم و استبداد، فسق و فجور بركنار باشيم و به خصال و خوي پاك حسيني، خود را بيارائيم و از عادات زشت يزيدي بپرهيزيم و در برابر هيچ حاكم مستبد فرعون صفتي سر تسليم فرود نياوريم و در برابر مصائب، صبر و شكيبايي را پيشي خود سازيم.



عاشورا، روز جهاد و نجات



«شيخ عبدالحميد كُشك، روحاني مبارز مصري درباري عظمت نهضت مقدس امام حسين (عليه السّلام)مي گويد: در ايام تاريخ روزهاي گرانقدري وجود دارد كه انسان نسبت به اين روزها احساس غرور و سربلندي مي كند. همينطور در تاريخ اسلام روزهايي وجود دارد كه نام آن روزها با حروف نوراني بر لوحهاي طلائي نگاشته شده است. روز عاشورا يكي از آن روزهاست .



عاشورا روز نجات و جهاد است. زيرا خداوند حضرت موسي عليه السّلام را در همين روز از دست فرعونيان نجات داد. حضرت موسي (عليه السّلام)به شكرانه رهائي، اين روز را روزه گرفت و پس از او بني اسرائيل اين كار را انجام دادند. حضرت محمد (صلّي الله عليه و آله)به بني اسرائيل فرمودند: من نسبت به موسي از شما نزديكتر هستم و پيامبر اسلام نيز اين روز را روزه گرفتند. اين بود مفهوم روز نجات. اما روز جهاد كدام است؟ اين روز پنجاه سال پس از رحلت پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله)اتفاق افتاد و پنجاه سال پس از اينكه محمد مصطفي (صلّي الله عليه و آله)به ديار باقي پيوست، روز عاشورا، روز جهاد بحق به وقوع پيوست.



از ابن عباس نقل شده است كه سپيده دمي از خواب برخاست و جمله استرجاع را بر زبان جاري ساخت:«انا لله و انا اليه راجعون». جمله خطيري است! هنگاميكه بلاي شديدي نازل مي شود و پيش آمد ناگواري رخ مي دهد، انسان اين جمله را بر زبان جاري مي كند. خانواده ابن عباس موضوع را جويا شدند. ابن عباس گفت: «حضرت رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله)را در خواب ديدم كه يك شيشه مملو از خون به من داد و فرمود: در اين شيشه خون حسين و يارانش وجود دارد».



ما اكنون كه به ديدار حسين و خواهرش زينب (عليهاالسّلام)مي رويم، براي اين است كه با عظمتي تحسين برانگيز به بلنداي افلاك و با انواري به روشني خورشيد نگاه كنيم. ما بايد حسين را به عنوان جهاد و عقيده و زينب را به عنوان عقيده و جهاد زيارت كنيم. اگر روزي مسلمانان با ورشكستگي فكري روبرو شدند و به شعار دادن مبتلا شدند و از عمل باز ماندند، لازم است به حسين و زينب اقتداء كنند.



امام حسين در ميان راه عراق با فرزدق شاعر معروف مواجه شد. از وي مي پرسند: حال مردم آنجا چطور است؟ فرزدق در يك جمله كوتاه مي گويد: دلهاي مردم با شماست ليكن شمشير هاشان عليه شماست. مگر چه اتفاقي رخ داد كه بعد از اين همه پيامها و دعوتهايي كه عراقيان از حسين به عمل آوردند، دوباره از او روي گردان شدند؟ علتش اين است كه يزيد و ابن زياد با پولهاي كلاني، مردم با خريداري كردند، در حاليكه حسين پولي همراه نداشت.



مردم، تاريخ را بخوانيد و در برابر ايام الله مكث كنيد، به درستي كه روز عاشورا يكي از ايام الله است. روزي است كه ارواح فرزندان خاندان رسول الله (صلّي الله عليه و آله)در كربلا به ملاء اعلا عروج كردند. حسين شب عاشورا بيدار ماند تا خود را براي جنگ مهياكند. حسين يك انسان به تمام معنا شريف و نجيب و فاضل و جليل القدر بود. در همان شب ياران و اهل بيت خويش را جمع كرد و به آنها گفت: دشمن با هيچكدام از شما كاري ندارد بلكه كار دشمن با من است. من به شما اجازه مي دهم از تاريكي شب استفاده كنيد و به مدينه باز گرديد و مرا تنها بگذاريد. نگاه كنيد حسين چه روح بلندي دارد! آنها پاسخ دادند كه هرگز از حسين دست نمي كشند! آنها گفتند هرگز فرزند پيامبر را تنها نخواهند گذاشت. فرداي قيامت چه جوابي به رسول الله بدهيم؟ ما تا آخرين نفس با تو خواهيم بود.



قبل از شروع درگيري، حسين لحظه اي به خواب رفت. در كنار او خواهرش زينب ايستاده بود. ناگهان از خواب بيدار شد و رو كرد به زينب و گفت: اكنون رسول الله صلّي الله عليه و آله را در خواب ديدم، به من گفت به زودي نزد ما خواهي آمد. نزد ما كجاست؟ هنگاميكه رسول الله با زبان خويش مي گويد: نزد ما خواهي بود يعني چه؟ جز بهشت جاي ديگري هم هست؟ چه فاجعه بزرگي! من با هيچ تعبيري قادر نيستم حال زينب را شرح دهم! فقط مي توانم بگويم كه او كوهي است از صبر و استقامت. زينب صبور و استوار، اطلاع يافت كه حسين زودتر از او به دنياي آخرت خواهد رفت.



برادران نمازگزار من، با هيچ عبارتي قادر به توصيف و شرح ماجراي واقعه عاشورا نيستم. نه روحم نه بيانم و نه زبانم، هيچ كدام از اينها قادر به مجسم ساختن صحنه دلخراش كربلا نيستند! براي اهل عراق كافي نبود كه حسين را نيمه جان روي خاكهاي سوزان كربلا ببينند! به اين حد اكتفا نكردند! به درستيكه چه انسانهاي فرومايه و پستي در مقابل حسين قرار داشتند. سر امام حسين را مي خواهند از تن جدا كنند، سري كه همواره محمد مصطفي (صلّي الله عليه و آله)بر لبهاي آن بوسه مي زد و آن را در آغوش مي گرفت!



اما سرانجامِ قهرمان جهاد و فداكاري چه شد؟ او به بهشت و به ملكوت اعلا پيوست. حسين بر ضد يك انسان ستمكار قيام كرد. او را به معروف امر كرد و از منكر نهي كرد، ليكن اين انسان ظالم، حسين را به شهادت رساند. حسين عقيده است و جهاد. هرگاه از حسين ياد كرديد، از او درس جهاد و فداكاري بياموزيد. روزي كه براي حسين مراسم برگزار مي كنيم و يا به مناسبت ميلاد ايشان مراسم جشن برگزار مي كنيم، مراسمي برگزار كنيم كه در آن معصيت خدا نشود. آيا حسين از ما معصيت خواسته است؟



اگر امروز امام حسين (عليه السّلام)از مرقد مطهر خويش خارج شود و حال و وضع ما را ببيند، حتماً بر وضع مسلمانان اظهار حزن و اندوه خواهد كرد.»



مولوي عبدالعزيز ملازاده (حنفي مذهب متوفي 1366) راجع به فلسفه قيام امام حسين (عليه السّلام)مي فرمايد: «تنها اين قصه را شنيدن و اشك ريختن يا متأثر شدن كافي نيست، واقعاً اين قضيه خيلي دردانگيز است، خيلي انسان را مشمئز و متأثر مي سازد كه آنها چه انسانهايي بودند كه از طرفي خود را مسلمان مي ناميدند، نماز مي خواندند و... و از طرفي نوي محمد رسول الله صلّي الله عليه و آله را سربريدند، اينها خود را مسلمان مي دانستند و هيچ كس هم مدعي نبود كه كافر است بلكه از من و شما هم ظاهراً مسلمان تر بودند. بعضي اولاد اصحاب پيامبر خدا (صلّي الله عليه و آله)بودند. امروز هم خيلي يزيديها هستند كه پيروان امام حسين را سر مي برند، لزومي ندارد كه آنها خود را پيروان يزيد بنامند. اعمال نشان مي دهد. عمل انسان آئينه تمام نماي قلب اوست، آئينه تمام نماي عقيدي او است. كسي كه كار يزيد را مي كند، در هر دوره و زماني كه باشد، يزيد است. و كسي كه كار امام حسين را مي كند پيرو امام حسين است، در هر زماني كه باشد فرقي ندارد. يزيديها چرا اين كار را كردند؟ عمر سعد چرا اين كار را كرد؟ به خاطر اينكه عبيدالله بن زياد به وي وعده داده بود كه حكومت ري را به ، تو مي دهم،]حكومت تهران امروز[ . به خاطر اينكه به رياست و مقامي برسند دست به چنين جنايتي زدند! و كسي كه راكب دوش نبي بود و پيامبر خدا (صلّي الله عليه و آله)در نماز او را بر دوش خود مي گذاشت را سر بريدند.



امام حسين (عليه السّلام) به ما آموخت كه اگر مسلمان نما و كسي كه ادعاي مسلماني مي كند، برخلاف دستور جدم پيامبر (صلّي الله عليه و آله)عمل بكند با او جهاد كنيد. اگر امام حسين (عليه السّلام) قيام نمي كرد، ما از كجا مي دانستيم كه با مسلمان نماها هم جهاد جايز است. امام حسين (عليه السّلام) به ما آموخت كه با اينگونه آدمها، با اين جور حكومتها ، با اين جور قدرتها، جهاد واجب است. به ما آموخت نه ظالم باشيم و نه مظلوم. زيرا اسلام همچنانكه از ظلم بيزار است، از مظلوم هم بيزار است. اعمال خود را بنگريم نكند ما كه گريه بر حسين مي كنيم يزيدي باشيم! پس بيائيد يك كمي به اصطلاح امروز كلاه خود را قاضي كنيم. يك كمي سر فرود آوريم و ببينيم عشق خدا و پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله) چقدر در دل ما وجود دارد؟ دعوا بدرد نمي خورد، عمل بدرد مي خورد. لذا از دوستان تقاضا مي كنم از اين قضيه درس بگيرند و سعي بكنند كه يزيدي نباشند بلكه حسيني باشند و آنهائي كه راه امام حسين (عليه السّلام) را ادامه مي دهند هر كه باشند و به هر لباسي كه باشند از آنها پيروي كنيد.»

پاورقي

. پايان ص58



. پايان ص59



. پايان ص60



. پايان ص61



. پايان ص62



. پايان ص63



1



. ديوان اقبال لاهوري. ص143.



. بصائر شماره 7و8، ص24.



. تاريخ طبري، جلد 3، ص334.



. تاريخ طبري، جلد 3، ص339-340 و البداية و النهاية، جلد 8، ص181.



. رواه البخاري، ناسخ التواريخ، ج1، ص65 و البداية، ج8،ص193.



. شهسوار كربلا، ص17، نقل از سنن ترمذي.



. شهسوار كربلا، ص15، به نقل از سنن ترمذي و البداية، جلد 8، ص194.



. تاريخ طبرسي، ج3، ص319، به نقل از دارقطني و البداية جلد 8، ص194.



. البداية و النهاية، ج8، ص36.



. سربازي، شهسوار كربلا، ص19، به نقل از بخاري.



.ناسخ التواريخ، ج3،ص87.



. البداية و النهاية، ج8، ص 189.



. تاريخ طبري، جلد 3 ص346، و ناسخ التواريخ، جلد 3، ص91.



. ناسخ التواريخ، ج 3، ص88.



. مقالات الاسلاميّين و اختلاف المصلين، ص 45.



. عبدالرزاق موسوي، مقتل الحسين، ص9،به نقل از تفسير روح المعاني ذيل آيه فهل عسيتم ان توليتم...



. شرح عقائد النسفيه، ص181.



. مقتل الحسين، ص 12، به نقل از نيل الاوطار، ج7، ص147.



. مقدمه، ابن خلدون، ج اول، ص 417.



. بصائر، شماره 7، ص 24، به نقل از شذرات الذهب، ج 3 ص 179.



. اسدالغابة في معرفة الصحابة، ج اول، ص 498.



. مقتل الحسين، ص14، به نقل از مراة الزمان، ج 8. ص 496.



. تفسير المنار، ج1، ص367.



. بصائر، شماره 7، ص25.



. ديوان اقبال لاهوري، ص143.



. همان، ص144.



. شهدا محمد، سرور شهيدان امام حسين، ص44 و 45، به نقل از شرح فقه اكبر، ص87.



. سربازي، عبدالرحمن، شهسوار كربلا، ص 31.



. قبلي، ص35.



. قبلي، ص35.



. سربازي، عبدالرحمن ، شهسوار كربلا، ص 36.



. شواهد النبوة، ص118.



. قبلي، ص218، و البداية و النهاية ابن كثير، ج8. ص180.



. خطبه نماز جمعه زاهدان، محرم 1406 ه‍ ق.



. روزنامه جمهوري اسلامي، شنبه 12 مرداد 1370 ص 9.

محمد برفي