بازگشت

جايگاه امر به معروف و نهي از منكر در قيام عاشورا


حرف اول



(ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنّة يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون وعداً عليه حقاً في التورية و الانجيل و القرآن و من اوفي بعهده من الله فاستبشروا ببيعكم الذي بايعتم به و ذلك هو الفوز العظيم ).



(التائبون العابدون الحامدون السائحون الراكعون الساجدون الآمرون بالمعروف و الناهون عن المنكر و الحافظون لحدودالله و بشر المؤمنين ).



«خدا، جان و مال اهل ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده . آنها در راه خداجهاد مي كنند كه دشمنان دين را به قتل رسانند و يا خود كشته شوند. اين وعده قطعي است بر خدا و عهديست كه در تورات و انجيل و قرآن ياد فرموده و از خدا با وفاتر به عهد،كيست ،؟ اي اهل ايمان شما به خود در اين معامله بشارت دهيد كه اين معاهده با خدا به حقيقت سعادت و پيروزي بزرگي است . (بدانيد كه ) از گناه پشيمانان ، خدا پرستان ، حمد وشكر نعمت گزاران ، روزه داران ، نماز با خضوع گزاران ، امر به معروف و نهي از منكركنندگان و نگهبانان حدود الهي و مؤمنان را (اي رسول ما، به هر ثواب و سعادت )بشارت ده ».



مقدمه



بحث ما دربارة «عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني » است .اولاًبحث دربارة اين است كه آيا اين عنصر در نهضت حسيني دخالت داشته است يا نه وبه عبارت ديگر آيا يكي از چيزهايي كه امام حسين (ع) را وادار به حركت و نهضت كرده ،امر به معروف بود يا نه ؟ ثانياًدرجة دخالت اين عنصر در اين نهضت چه اندازه است ؟



در نهضت حسيني عوامل متعددي دخالت داشته و همين امر سبب شده است كه اين حادثه با اين كه از نظر تاريخي و وقايع سطحي ، طول و تفصيل زيادي ندارد، از نظرتفسيري و از نظر پي بردن به ماهيت اين واقعة بزرگ تاريخي ، بسيار پيچيده باشد. ما دراين حادثه به مسائل زيادي برمي خوريم . در يك جا سخن از بيعت خواستن ازامام حسين و امتناع امام از بيعت كردن است ، در جاي ديگر دعوت مردم كوفه از امام وپذيرفتن امام است .



در جاي ديگر امام به طور كلي بدون توجه به مسئله بيعت خواستن و امتناع ازبيعت و بدون اينكه اساساًتوجهي به اين مسئله بكند كه مردم كوفه او را دعوت كرده اند يانه ، از اوضاع زمان و وضع حكومت وقت انتقاد مي كند شيوع فساد را متذكر مي شود، تغييرماهيت اسلام را يادآوري مي كند، حلال شدن حرام ها و حرام شدن حلال ها را بيان مي نمايد و آن وقت مي فرمايد: «وظيفة يك مرد مسلمان اين است كه در مقابل چنين حوادثي ساكت نباشد». در اين موضع مي بينيم امام نه سخن از بيعت مي آورد و نه سخن از دعوت .



حقيقت مطلب اين است كه همة اين عوامل موثر و دخيل بوده است ، يعني همة اين عوامل وجود داشته و امام در مقابل همة اين عوامل عكس العمل نشان داده است .پاره اي از عكس العمل هاي امام براساس امتناع از بيعت ، پاره اي از تصميمات امام براساس دعوت مردم كوفه و پاره اي بر اساس مبارزه با منكرات و فسادهايي است كه آن

زمان به هر حال وجود داشته است . همة اين عناصر در حادثة كربلا ـ كه مجموعه ايي

است از عكس العمل ها و تصميماتي كه از طرف امام حسين (ع) اتخاذ شده ـ دخالت داشته است .







ارزش عامل امر به معروف و نهي از منكر



بايد ديد كه در ميان اين عوامل سه گانه (يعني دعوت مردم كوفه ، تقاضاي بيعت وامر به معروف و نهي از منكر)، ارزش كدام يك بيشتر از ديگري است . البته ارزش اين سه عامل در يك درجه نيست . هر عاملي يك درجة معيني از ارزش را داراست و به اين نهضت به همان درجه ارزش مي دهد. ولي بيشتر از هر چيز عامل امر به معروف و نهي ازمنكر به چشم مي آيد؛ چون امام حسين (ع) از روز اولي كه از مدينه حركت كردند با شعارامر به معروف و نهي از منكر بود. از اين نظر، مسئله اين نبود كه چون از من بيعت مي خواهند و من نمي پذيرم قيام مي كنم ، بلكه اين بود كه اگر بيعت هم نخواهند من به حكم وظيفة امر به معروف و نهي از منكر بايد قيام كنم . نيز مسئله اين نبود كه چون مردم كوفه از من دعوت كرده اند قيام مي كنم ، بلكه مسئله اين بود كه دنياي اسلام را، منكرات فرا گرفته است . من به حكم وظيفة ديني ، به حكم مسئوليت شرعي و الهي خود قيام مي كنم .



امام حسين (ع) روزي كه از مدينه حركت كردند در وصيت نامه اي كه به برادرش محمد بن حنفيه مي نويسد، مي گويد: «اني لم اخرج اشراًو لا بطراًو لا مفسداًو لا ظالماً،انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي ، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر واسير بسيرة جدي و ابي » مردم دنيا بدانند كه من يك آدم جاه طلب ، مقام طلب ، اخلالگر،مفسد و ظالم نيستم ، من چنين هدف هايي ندارم . قيام من قيام اصلاح طلبي است . قيام وخروج كردم براي اين كه مي خواهم امت جد خودم را اصلاح كنم . من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر بكنم .



در نامه به محمد حنفيه ، نه نامي از بيعت خواستن است و نه نامي از دعوت مردم كوفه و اصلاً مسأله مردم كوفه مطرح نبوده است .



بلكه اباعبدالله (ع) صريحاًبه اين عامل امر به معروف و نهي از منكراستنادمي كند. مكرّر از هدف خود، امر به معروف و نهي از منكر سخن مي گويد،بدون اينكه اسمي از بيعت و دعوت مردم كوفه ببرد. اين عامل ارزش بسياربسياربيشتري نسبت به دو عامل ديگر به نهضت حسيني مي دهد. به موجب همين عامل است كه اين نهضت شايستگي پيدا كرده است كه براي هميشه زنده بماند،براي هميشه يادآوري شود وآموزنده باشد. البته همة اين عوامل آموزنده هستندولي اين عامل آموزندگي بيشتري دارد؛ زيرا نه متكي به دعوت است و نه متكي به تقاضاي بيعت .



امام حسين (ع) با توجه به عامل امر به معروف و نهي از منكر، يك مرد معترض ومنتقد است ، مردي است انقلابي و قيام كننده و يك مرد مثبت است . ديگر، انگيزة ديگري لازم نيست ، همه جا را فساد گرفته ، حلال خدا، حرام و حرام خدا، حلال شده است .بيت المال مسلمين در اختيار افراد ناشايسته قرار گرفته و در غير راه رضاي خدا مصرف مي شود. پيغمبر اكرم (ص) فرمودند: هر كس چنين اوضاع و احوالي را ببيند، «فلم يغيّر عليه بفعل و لا قول » و در صدد دگرگوني آن نباشد و در مقام اعتراض برنيايد، «كان حقاًعلي الله ان يدخله مدخله » شايسته است (ثابت است در قانون الهي ) كه خدا چنين كسي را به آنجا ببرد كه ظالمان ، جابران ، ستمكاران و تغيير دهندگان دين خدا مي روند و سرنوشت مشترك با آنها دارند. امام حسين (ع) به گفتة جدش استناد مي كند كه در چنين شرايطي كسي كه مي داند و مي فهمد و اعتراض نمي كند، با جامعة گنهكار خود سرنوشت مشترك دارد؛ پس قيام مي كند.



تمسك امام حسين (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر



حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك كردند و اثبات نمودند كه من به اين دليل قيام كردم تا امر به معروف و نهي از منكر را زنده كنم . او درزمان معاويه علائم و قرائني نشان مي داد كه معلوم بود خودش را براي قيام آماده مي كند.صحابة پيغمبر را در مني ' جمع كرد و براي آنها صحبت نمود. آنها را روشن كرد، حقايق رابه آنها گفت و مفاسد اوضاع را برايشان نماياند. فرمود: شما هستيد كه چنين وظيفه اي داريد.



حسين (ع) در اواخر عمر معاويه نامه اي به او مي نويسد و او را زير رگبار ملامت خودقرار مي دهد و از آن جمله مي گويد: «معاويه بن ابي سفيان ! به خدا قسم ، من از اينكه الآن با تو نبرد نمي كنم ، مي ترسم در بارگاه الهي مقصر باشم ».



مي خواهد بگويد خيال نكن حسين امروز ساكت است ، درصدد قيام نيست ، من به دنبال يك فرصت مناسب هستم تا قيام من مؤثر باشد و مرا در راه آن هدفي كه براي رسيدن به آن كوشش مي كنم يك قدم جلو ببرد. اباعبدالله در بين راه و در مواقع متعدد به اين اصل تمسك مي كند و اسمي از اصل دعوت و بيعت نمي برد.



عجيب اين است كه در بين راه هرچه قضاياي وحشتناكتر و خبرهاي مأيوس كننده تر از كوفه مي رسد، خطبه اي كه حسين مي خواند از خطبة قبلي داغتر است . بعد ازرسيدن خبر شهادت مسلم مي فرمايند:



«الا ترون ان الحق لا يعمل به و ان الباطل لا يتناهي عنه ؟ ليرغب المؤمن في لقاءالله محقاً؛ آيا نمي بينيد به حق عمل نمي شود؟ آيا نمي بينيد قوانين الهي پايمال مي شود؟ آيا نمي بينيد اين همه مفاسد پيدا شده و احدي نهي نمي كند و احدي هم بازنمي گردد؟ در چنين شرايطي يك نفر مؤمن بايد از جان خود بگذرد و لقاء پروردگار را در

نظر بگيرد» در چنين شرايطي بايد از جان گذشت ، يعني امر به معروف و نهي از منكر،اينقدر ارزش دارد.



در يكي از خطابه هاي بين راه (بعد از تشريح اوضاع ) مي فرمايند: «اني لا اري الموت الا سعادة ولا الحيوة مع الظالمين الا برماً».



ايها الناس ! در چنين شرايطي ، در چنين اوضاع و احوالي ، من مردن را جز سعادت نمي بينم . من مردن را شهادت در راه حق مي بينم . يعني اگر كسي در راه امر به معروف ونهي از منكر كشته شود، شهيد شده است . من زندگي كردن با ستمگران را ماية ملامت مي بينم . روح من روحي نيست كه با ستمگر سازش كند.



از همه بالاتر صريح تر آن وقتي است كه ديگر اوضاع صد در صد مأيوس كننده است ، آن وقتي است كه به مرز عراق وارد شده و با لشكر حر بن يزيد رياحي مواجه شده است . هزار نفر مأمورند كه او را تحت الحفظ به كوفه ببرند، در اينجا حسين بن علي (ع)خطابة معروفي را كه مورخين معروفي امثال طبري نقل كرده اند، ايراد و در آن به سخن پيامبر تمسك مي كند؛ يعني به اصل امر به معروف و نهي از منكر تمسك مي نمايد:



«ايها الناس : من رأي سلطاناً جائراً مستحلاً لحرام الله، ناكثاً لعهدالله، مستأثراًلفي ء الله، متعدياًلحدود الله فلم يغير عليه بقول ولا بفعل كان حقاً علي الله ان يدخله مدخله . الا و ان هؤلاء القوم قد احلوا حرام الله و حرموا حلاله و استأثروا في ءالله».



يك صغرا و كبري كامل مي چيند. طبق قانون معروف ، اول يك كبراي كلي را ذكرمي كند: ايها الناس ! پيغمبر فرمود: هرگاه كسي حكومت ظالم و جائري را ببيند كه قانون خدا را عوض مي كند، حلال را حرام و حرام را حلال مي كند، بيت المال مسلمين را به ميل شخصي مصرف مي كند، حدود الهي را برهم مي زند، خون مردم مسلمان را محترم نمي شمارد، و در چنين شرايطي ساكت بنشيند، سزاوار است خدا (حقاًخدا چنين مي كند

يعني در علوم الهي ثابت است ) چنين ساكتي را به جاي چنان جائر و جابري ببرد.



بعد صغراي مطلب را ذكر مي كند: ان هؤلاء... اينها كه امروز حكومت مي كنند(آل اميه )، همين طور هستند. آيا نمي بينيد حرام ها را حلال و حلال ها را حرام كردند؟ آياحدود الهي را به هم نزدند، قانون الهي را عوض نكردند؟ آيا بيت المال مسلمين را دراختيار شخصي خودشان قرار ندادند و مانند مال شخصي و براي خودشان مصرف نمي كنند؟ بنابر اين هر كس كه در اين شرايط ساكت بماند، مانند آنهاست . بعد تطبيق به شخص خود مي كند«و انا احق من غير» من از تمام افراد ديگر براي اين كه دستور جدم راعملي كنم شايسته ترم .



ابا عبدالله (ع) در چنين جرياني ثابت كرد كه به خاطر امر به معروف و نهي از منكر،به خاطر اين اصل اسلامي ، مي توان جان ، عزيزان و مال و ثروت داد.



چه كسي توانسته است در دنيا به اندازة حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر ارزش بدهد؟ معني نهضت حسيني اين است كه امر به معروف و نهي ازمنكر آن قدر بالاست كه تا اين حد در راه آن مي توان فداكاري كرد.



«اشهد انك قد اقمت الصلوة و اتيت الزكوة و امرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده »



«شهادت مي دهم كه تو اقامة نماز كردي و زكات دادي و امر به معروف و نهي ازمنكر كردي و در راه خدا جهاد نمودي و حق جهاد را به جا آوردي .»







امام حسين (ع) شأن امر به معروف و نهي از منكر را بالا برد



عنصر امر به معروف و نهي از منكر به نهضت حسيني ارزش داد، امام حسين (ع)هم به امر به معروف و نهي از منكر ارزش داد. امر به معروف و نهي از منكر، نهضت حسيني را بالا برد ؛ ولي حسين بن علي (ع) اين اصل را به نحوي اجرا كرد كه شأن اين اصل بالا رفت . يك تاج افتخار به سر امر به معروف و نهي از منكر نهاد. حسين بن علي (ع) به اصل امر به معروف و نهي از منكر ارزش و اعتبار داد، آبرو داد به اين اصلي كه آبروي مسلمين است .



اين اصل آبروي مسلمين است ، يك تعبير قرآني است : (كنتم خير امة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) شما چنين بوده ايد. شما با ارزش ترين ملت ها و امت هايي هستيد كه براي مردم به وجود آمده اند. ولي چه چيزي به شما ارزش داده است و مي دهد كه اگر آن را دشته باشيد با ارزش ترين امت ها هستيد؟ (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر) اگر امر به معروف و نهي از منكر در ميان شما باشد، اين اصل به شما امت مسلمانان ، ارزش مي دهد. شما به اين دليل با ارزش ترين امت هاهستيد كه اين اصل را داريد. پس آيا آن روزي كه اين اصل در ميان ما نباشد، يك ملت بي ارزش مي شويم ؟ بله همين طور است . اين امام حسين (ع) بود كه ارزش امر به معروف و نهي از منكر را تا اين حد بالا برد كه درجه و اعتبار ملتها به شمار رود.



گاهي ما امر به معروف و نهي از منكر مي كنيم ، ولي نه تنها به اين اصل ارزش نمي دهيم بلكه ارزشش را هم پايين مي آوريم . الآن در ذهن عامة مردم به چه مي گويندامر به معروف و نهي از منكر؟ يك مسائل جزئي ، مثلاً اگر امر به معروف و نهي از منكركسي ، اين باشد كه آقا! اين انگشتر طلا را از دستت بيرون بياور، اين در جاي خودش درست است ؛ اما نه اين كه انسان هيچ منكري را از قبيل دزدي ، قتل ، زنا، بي حجابي ،برهنگي و...نبيند يا اين كه خود را به نديدن بزند، جز همين مسائل كوچك . آن آمران به معروف و ناهيان منكر كشورهاي سعودي ، آبروي امر به معروف و نهي از منكر را برده اند.فقط يك شلاق به دست گرفته اند كه كسي مثلاًقبر پيامبر را نبوسد، اين شد نهي از منكر!



امام حسين (ع) از بيخ و بن ، امر به معروف و نهي از منكر، كار او بود. به تمام معروف هاي اسلام نظر داشت و نيز به تمام منكرهاي جهان اسلام . مي گفت : اولين وبزرگ ترين منكر جهان اسلام خود يزيد است : «فلعمري ما الامام الاالعامل بالكتاب

القائم بالقسط و الدائن بدين الحق ؛امام و رهبر بايد خودش عامل به كتاب باشد، خودش عدالت را به پا دارد و به دين خدا متدين باشد».



امام حسين (ع) آنچه را كه داشت در راه اين اصل در طبق اخلاص گذاشت . به مرگ در راه امر به معروف و نهي از منكر زينت بخشيد. به اين مرگ ، شكوه و جلال داد.امام حسين (ع) از روز اولي كه مي خواهد از مدينه بيرون بيايد از مرگ زيبا سخن مي گويد. هر مرگي را نمي گفت زيبا، مرگ در راه حق و حقيقت را زيبا مي دانست . «خط الموت علي ولد آدم مخط القلادة علي جيد الفتاة »؛ چنين مرگي مانند يك گردنبند كه براي زن زينت است ، براي انسان زينت است .







اصلي كه ضامن بقاي اسلام است



امر به معروف و نهي از منكر يگانه اصلي است كه ضامن بقاي اسلام است .اصلاًاگر اين اصل نباشد، اسلامي نيست . رسيدگي كردن دائم به وضع مسلمين است . آيايك كارخانه بدون بازرسي و رسيدگي دائمي مهندسين متخصص قابل بقاست ؟ ابداًجامعه هم چنين است . يك جامعة اسلامي البته صد درجه برتر و بالاتر است . همانطور كه بدن انسان احتياج به مراقبت دارد، يك جامعه هم همينطور است ، البته در قبال سلامتي ،انسان تنها خودش مسئول است ؛ ولي در جامعه هم مسئول هستند و اين بر عهدة همة افراد جامعه است و همه مسئول هستند.



حديثي از امام رضا (ع) هست كه از پيامبر اكرم (ص) نقل مي كنند، مي فرمايند:«اذا تواكلت الناس الامر بالمعروف و النهي عن المنكر»؛ هر گاه مردم امر به معروف ونهي از منكر را به عهدة همديگر بگذارند» (يعني هر كس سكوت كند به انتظار اينكه ديگري امر به معروف و نهي از منكر كند و در نتيجه هيچ كس قيام نكند).

«فليأذنوا بوقاع ٍ من الله»؛ پس براي عذاب الهي منتظر و آماده باشند. چه عذابي ؟ عذاب الهي در آية قرآن چنين تفسير شده است : (قل هو القادر علي ان يبعث عذاباًمن فوقكم او من تحت ارجلكم او يلبسكم شيعاًو يذيق بعضكم بأس بعض ) :«(از عذاب خدابترسيد) بگو خدا قادر است كه از بالاي سر شما برشما عذاب بفرستد يا از زير پاي شماعذاب را بجوشاند يا شما را دسته دسته كند، يا اينكه زيان خود شما را به خود شما برساند(يعني خودتان را به جان يكديگر بياندازد)».



اهل بيت در روايات خود چنين معني مي كنند: عذاب بالاي سر يعني شما از مافوقها عذاب مي بينيد، عذاب از زير پا يعني از طبقة مادون عذاب مي بينيد. پيغمبراكرم (ص) فرمود: وقتي مردم امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، منتظر و مطمئن باشند كه پشت سر آنها عذاب الهي مي آيد. حديث ديگري نيز از پيغمبر اكرم (ص) است كه مي فرمايد: «لَتأمرون بالمعروف و لتنهون عن المنكر او يسلطن الله عليكم شراركم فيدعوا خيار كم فلا يستجاب لهم ؛: بايد امر به معروف و نهي از منكر را داشته باشيد.ايندو بايد وجود داشته باشند وگرنه بدان برشما مسلط مي شوند. بعد خوبان مي خوانند و به آنها جوابي داده نمي شود».



اكثراً اينطور معني مي كنند كه بعد از آنكه بدان شما، بر شما مسلط شدند نيكان شما به درگاه الهي مي نالند و خداوند دعاي آنها را مستجاب نمي كند؛ يعني قومي كه امر به معروف و نهي از منكر را رها كنند، خاصيتشان اين است كه خداوند رحمت خود را از آنهامي گيرد، هر قدر هم خدا را بخوانند دعاي آنها به موجب اين گناه ، مستجاب نمي شود.



ما چنين اصل قطعي در اسلام داريم و وجود مقدس اباعبدالله (ع) به اين اصل استناد كرده است و چنين مي فهماند كه فرضاًمردم كوفه مرا دعوت نمي كردند،

فرضاًدستگاه يزيد از من بيعت نمي خواست ، من به موجب اصل امر به معروف و نهي ازمنكر ساكت نمي نشستم .



امام حسين (ع) در راه امر به معروف و نهي از منكر يعني در راه اساسي ترين اصلي كه ضامن بقاي اجتماع اسلامي است كشته شد در راه آن اصلي كه اگر نباشددنبالش متلاشي شدن است ، دنبالش تفرق است و دنبالش از ميان رفتن و گنديدن پيكراجتماع است ، شهيد شدند.



آيات قرآن در اين زمينه بسيار است . قرآن كريم بعضي از جوامع گذشته را كه يادمي كند، مي گويد: اينها متلاشي و هلاك شدند، تباه و منقرض شدند، به موجب اينكه درآنها نيروي اصلاح نبود، نيروي امر به معروف و نهي از منكر نبود، حس امر به معروف ونهي از منكر در ميان اين مردم زنده نبود، براي همين هلاك شدند.







كم اهميت شدن اين اصل در دنياي اسلام



اگر بخواهيم در موضوع اهميت و عظمت اين اصل از نظر قرآن ، سنت ، حديث وآنچه كه در اين زمينه وارد شده بگوئيم ، روايات بسيار است و نشان مي دهد كه اسلام تاچه اندازه به اين موضوع اهميت داده است . ولي در طول تاريخ اين موضوع به اين عظمت و اهميت در دنياي اسلام هضم و تحليل رفت و روز به روز كوچكتر شد و بايد انصاف دادكه از نظر علمي يعني از نظر بحث در كتابها، سنيها در اين مبحث بيش از ما شيعه هابحث كرده اند. اگر كتابهاي فقهي شيعه از كتاب الصلوة گرفته تا كتاب الديات را در مقابل فقه اهل تسنن قرار دهيم ، مي بينيم در مقابل ابواب فقه شيعه ، در مجموع ، دقيق تر،مشروح تر و مستدل تر است ؛ ولي متأسفانه در كتب فقهي ما در ميان همة ابواب ، باب امربه معروف و نهي از منكر، خيلي كوچك شده است .



معتزله ـ كه يكي از فرقه هاي متكلمين اهل تسنن هستند ـ امر به معروف و نهي از منكر را از اصول دين مي دانند نه از فروع دين . شيعه مي گويد اصول دين پنج تا و فروع

دين هشت يا ده تاست و در ميان اصول ده گانه امر به معروف و نهي از منكر را ذكرمي كند؛ ولي معتزله به پنج اصل در دين قائل هستند كه يكي از آنها امر به معروف و نهي از منكر است . اما خود اينها، تدريجاً در كتابهاي خود از اين بحث پرهيز كرده و آن راكوچك كرده اند. مورخين اجتماعي مي گويند: علتش برخوردي بوده كه بحث در اين موضوع با سياستهاي وقت داشت . چون اين بحث به اصطلاح به قباي خلفاي وقت برمي خورد و براي آنها مزاحمت ايجاد مي كردند. معتزله مجبور بودند آن را در كتابهاي خودنياورند و يا كم بياورند. با اينكه اصلي از اصول دينشان بوده است .



همينطور در ميان ما شيعيان نيز اين مطلب كوچك شده است تا آنجا كه ديگردربارة امر به معروف و نهي از منكر در رساله هاي علميه چيزي نمي نويسند. در ميان رساله ها، آخرين كتابي كه اين موضوع را مطرح كرده ، جامع عباسي شيخ بهايي است كه تقريباًمربوط به سه قرن و نيم پيش است . امر به معروف و نهي از منكر مثل نماز و روزه است ، نبايد دفن شود. امر به معروف و نهي از منكر، موضوعي نيست كه از بين برود،هميشه وجود دارد و بايد در رأس مسائل قرار گيرد، تا آن را فراموش نكنيم .







نكته



امر به معروف و نهي از منكر در قرآن



اگر براي شناخت امر به معروف و نهي از منكر نخواهيم به هيچ كتاب يا احاديث نبوي مراجعه كنيم و تنها خود قرآن را در نظر يگيريم ، متوجه مي شويم كه اين موضوع دراين كتاب مقدس آسماني چقدر تكرار شده است و چه اندازه بدبختي ملل گذشته رامستند مي كند به اينكه امر به معروف و نهي از منكر نداشتند؛ (فلو لا كان من القرون من قبلكم اولوا بقية ينهون عن الفساد).



چرا در نسلهاي گذشته يك عده مردم صاحب مايه (ماية عقلي ، فكري ، روحي )نبودند كه با فسادها مبارزه كنند، تا در نتيجه اين ملتها در اثر فسادها تباه و منقرض نشوند؟



دربارة قوم ديگر مي فرمايد: (كانوا لا يتناهون عن منكر فعلوه لبئس ماكانوايفعلون ): اينها بدبخت و بيچاره شدند، به هلاكت رسيدند، از ميان مردم رفتند، چرا؟چون نهي از منكر نمي كردند، و بسيار بد مي كردند. در جاي ديگر خطاب به مسلمانان مي فرمايد: (و لتكن منكم امة يدعون الي الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون ): بايد در ميان شما يك امت ، يك جمعيت ، كارش امر به معروف و نهي از منكر باشد و اگر طور ديگر تفسير كنيم معنايش اين است : از شما چنين امتي بايد ساخته شود؛ يعني همة شما بايد چنين امتي باشيد (امر به معروف و نهي ازمنكر كنيد).



هر دو تفسير درست است و با هم منافات ندارد؛ چون امر به معروف و نهي از منكريك وظيفة عمومي است براي همة مردم و وظيفة خاصي است براي يك طبقة معين كه از حد عامة مردم بيرون است . بايد در ميان شما چنين جمعيتي باشد يا بايد شما امت ،چنين امتي باشيد كه كارتان دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر باشد. (اولئك هم المفلحون )، تنها چنين امتي كه در ميان آنها دعوت به خير و امر به معروف و نهي ازمنكر وجود دارد مي تواند رستگار، سعادتمند و مستقل باشد.



در سورة آل عمران آيات مربوط به امر به معروف و نهي از منكر، زياد است . يكي ازآيات چنين است : (واعتصموا بحبل الله جميعاًو لا تفرقوا)



مردم را دعوت به اتحاد و از تفرقه نهي مي كند و پرهيز مي دهد: بپرهيزيد اي مسلمانان از اينكه در ميان شما تفرقه و اختلاف وجود داشته باشد. كوشش كنيداختلافاتي كه به وجود آمده است حل كنيد، اختلافات را كمتر كنيد و دائماً شكافها رازيادنكنيد.



از اين شكافها كه روز به روز بيشتر مي شود، چه كساني استفاده مي برند؟ آيا غير ازدشمن اسلام ، كس ديگري استفاده مي برد؟ آيا دشمن اسلام غير از اين مي خواهد كه مابا نامهاي مختلف مذهبي و فرقه اي ، دائماًبه جان يكديگر بيفتيم و يكديگر را فحش بدهيم ؟ قرآن مي گويد: از تفرقه بپرهيزيد، بعد مي فرمايد: (ولتكن منكم امة يدعون الي الخير) در ميان شما بايد جمعيتي باشد كه هميشه مسلمين را دعوت به وحدت و اتحادكند و با تفرقه هايي كه ميان مسلمين است ، مبارزه كنند. مثل اينكه در اينجا منظور قرآن از «خير»، بيشتر همان اتحاد است . بعد مي فرمايد: (و لا تكونوا كالذين تفرقواواختلفوا): مانند جمعيتهايي كه متفرق و مختلف شدند، دسته دسته و فرقه فرقه شدند،نباشيد. قرآن در ميان خيرها، حسن تفاهم ، وحدت و اتفاق ميان مسلمين را خيري كه مبدأ همة خيرهاست ، مي داند و در ميان منكرات و زشتيها و پليديها آن را كه از همه پليدتر و زشت تر مي داند، اختلاف و تفرقه است به هر نام و عنواني .



آية ديگر مي فرمايد: (كنتم خير امة أخرجت للناس ): مسلمانان ! شما بهترين امتي هستيد كه به نفع بشريت ظهور كرده ايد، يعني ملتي بهتر از شما به نفع بشريت ظهور نكرده است . چرا؟ به موجب چه خاصيتي ؟ (تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر): به دليل آنكه شما آمر به معروف و ناهي از منكر هستيد.



از همين آيه بايد بفهميم كه ما بهترين امتها براي بشر نيستيم ؛ چون ما آمر به معروف و ناهي از منكر نيستيم . در هر روز شاهد هزاران فساد و منكر هستيم ؛ ولي دم برنمي آوريم . در نتيجه نمي توانيم ادعاي شرف وبزرگي كنيم ، نمي توانيم افتخاري داشته باشيم ؛ چون اسلام ما يك اسلام واقعي نيست .



حرف آخر



كاش هميشه به خودمان يادآور مي شديم كه : ما حسين را نگهداري نكرده ايم ،حسين بوده است كه تاكنون ما را نگهداري كرده است . به قول اقبال لاهوري : «هيچ وقت مسلمانان اسلام را نگهداري نكرده اند، هميشه اسلام بوده كه مسلمانان را نگهداري كرده است ». پس ما هم بايد زبان اسلام را زنده نگه داريم ؛ شايد اين حداقل كاري باشد كه بتوانيم براي اسلام انجام دهيم . زبان عربي زبان عرب نيست ، زبان اسلام است .



اگر قرآن نبود اصلاًاين زبان در دنيا وجود نداشت . از اهم وظايف ما اين است كه اين زبان را حفظ كنيم . هر فرهنگي و هر تمدني اگر بخواهد زنده باشد، بايد زبانش زنده باشد، اگر زبانش مرد، خودش مرده است . اين مبازرة علني را كه با زبان عربي مي بينيم ، به خدا مبارزه با اسلام است ؛ چون كسي كه با حروف الفبا مبارزه ندارد. ما در مقابل زبان عربي وظيفه داريم كه اين زبان اسلام را حفظ كنيم و نگهداري كنيم . اين همه انگليسي زبانها، زبانشان را تبليغ كرده اند و آن را آنچنان به ما تحميل كرده اند كه تا اندرون خانه هاي ما نفوذ كرده است . براي چه ؟ براي اينكه عادتشان را به ما تحميل كنند، افكار وتمدن خودشان را، تحميل كنند و براي اينكه روح ما را خرد كنند. چقدر ما مسلمانهاغافل بوديم و هستيم . نه تنها ايرانيها، بلكه به هر كجاي دنياي اسلام هم كه قدم بگذاريم ، مي بينيم كه قرنها در خواب بوده ايم و اين بر خلاف دين ماست ؛ چون دين اسلام دين بيداري و دين هوشياريست . چقدر بايد متأسف و متأثر باشيم كه دو نفرمسلمان از دو كشور مختلف ، وقتي يكديگر را در مكه يا مدينه ملاقات مي كنند، زبان يكديگر را نمي فهمند و بايد با زبان انگليسي تفاهم كنند. اينها نقشه هاي چهار صدساله است . آيا هنوز وقت آن نرسيده كه ما اندكي در مقابل اين نقشه ها بيدار شويم ؟ (كنتم خيرامة اخرجت للناس تأمرون بالمعروف و تنهون عن المنكر).

مريم منافي