بازگشت

جاودانگي قيام امام حسين عليه السلام


حادثه عاشورا از دلخراش ترين وقايع تاريخ اسلامي به شمار مي رود. اين رخداد از هنگامه وقوع تاكنون مورد اهتمام و توجخ انسان هاي آزاده قرار گرفته است. متفكران و نويسندگان مسلمان و غير مسلمان از زاويه هاي گوناگون آن را كاويده و به موضوعاتي از اين دست نظر افكنده اند:



علل شكل گيري و پيدايش حادثه كربلا؛ درس هاي عاشورا؛ حضور زنان؛ گريه و عزاداري؛ تحيف ها و ... .



و البته هنوز جاي مباحث بسيار تاريخي، اخلاقي و انساني، جهت پژوهش هاي عميق خالي است. يكي از پرسش هايي كه مطرح است و در لابه لاي نوشته ها به اجمال بدان پرداخته شده، راز جاودانگي اين قيام است. با آنكه قيام هاي بسيار در تاريخ بشريت و نيز دوره هاي اسلامي به وقوع پيوسته، اما كشش و جاذبه و ژرفايي حادثه عاشورا در آن مشهود نيست. چه تفاوتي ماهوي ميان آنها وجود دارد؟ چه رمز و رازي در اين قيام و رخداد نهفته است؟



آيا تا به حال از خود پرسيده‎ايم كه:



1. اجتماع مردم در اين ايام، و تجمع وصف ناشدني روزهاي تاسوعا و عاشورا به ويژه در كشورهاي شيعه‎نشين از چه نيرويي تغذيه مي‎كند؟ چرا گذشت قرن‎ها، نه تنها از نشاط آن نكاسته بلكه سال به سال بر رونق آن افزوده است؟



2. حضور گسترده نيروهاي جوان كه همه تعلق‎هاي جواني اعم از مد لباس تا خواب سنگين را كنار نهاده‎اند، چگونه توجيه مي‎شود؟ جوانان با ايده‎ها و حساسيت‎هاي متفاوت، كه انرژي غير قابل كنترل و روحيه‎اي گريزان از توصيه و پند دارند، چرا عميقاً جذب اين حادثه مي‎شوند؟



در اين جهان، آيين‎ها، مرام‎ها و حوادث تاريخي هر چه انساني‎تر باشد و به جوهره وجودي انسان نزديك‎تر، ماندگارتر خواهند بود.



3. نمايش زيباي هيئت‎هاي عزاداري و دسته‎هاي سينه‎زني بدون آموزش‎هاي فني و درازمدت كه بسا زيباتر از رژه دسته‎هاي نظامي صورت مي‎گيرد، آن هم با تنوع فراوان، بر حسب عرف‎ها و عادت‎هاي بومي و منطقه‎اي، چگونه تحليل مي‎شود؟ بسيار ديده مي‎شود كه سربازان بعد از آموزشي درازمدت به خوبي از عهده وظايف خود برنمي‎آيند، اما دسته‎هاي عزاداري خودآموز، آرايشي زيبا پيدا مي‎كنند؟



4. چه چيزي مردم را در ايام محرم به احسان‎ها و ايثارهاي بزرگ مالي وامي‎دارد؟ اطعام‎ها و خوان‎هاي گسترده در اين ايام از چه عاملي سرچشمه مي‎گيرد؟ با آن كه براي جلب احسان‎هاي كم تراز اين به تبليغاتي گسترده و برنامه‎ريزي‎هاي درازمدت، نياز است.



اين همه پس از قرن‎هاي متمادي كه از حادثه كربلا گذشته، و بدون كمترين جبر و تشويق دنيايي و حكومتي چه توجيهي دارد.



اين نوشتار بر آن است تا اندازه‎اي در مورد اين پرسش بررسي و كاوش كند. مي‎توان علل و عوامل متعددي براي اين جاودانگي برشمرد؛ مانند:



1. انتساب امام حسين عليه السلام و فرزندانش به رسول خدا .



2. حضور زنان و كودكان .



3. نهايت درنده‎خويي و ستمگري يزيديان .



4. مشيت الهي .



5. ماهيت انساني قيام عاشورا .



به نظر مي‎رسد نمي‎توان ماندگاري و جاودانگي را به يك راز و سبب منتهي كرد، بلكه تمامي علل و عوامل پيش گفته در آن مدخليت دارد.



سه عامل نخست واضح است و پيرامونش بسيار نوشته شده است. عامل چهارم شايد همان باشد كه در پاره‎اي احاديث بدان اشاره مي‎شود مانند:



قال رسول الله صلي الله عليه و آله: انّ لقتل الحسين عليه السلام حرارة في قلوب المومنين لاتبرد ابداً. (1)



«شهادت امام حسين عليه السلام را در دل‎هاي مومنان شراره‎اي است كه هيچگاه خاموش نشود.» حقيقتاً تاثير عوامل غيبي و آسماني بر ماندگاري اين حادثه را نمي‎توان انكار كرد.



به گمان ما عامل پنجم جايگاه ويژه‎اي دارد، گرچه علل چهارگانه ديگر هر يك تاثير خود را مي‎گذارد. چرا كه اين عامل بيشتر، عمق معرفت، انتخاب، اراده، تصميم‎گيري و زيبايي عمل امام حسين و همراهانش را نشان مي‎دهد. به تعبير ديگر حسن فاعلي و حسن فعلي حادثه عاشورا، با اين علت بيشتر نمايان مي‎گردد.



اين نوشتار مي‎خواهد به اختصار حادثه كربلا را از اين زاويه مورد مطالعه قرار دهد. در اين جهان، آيين‎ها، مرام‎ها و حوادث تاريخي هر چه انساني‎تر باشد و به جوهره وجودي انسان نزديك‎تر، ماندگارتر خواهند بود.



حادثه عاشورا نيز چنين است. نمي‎بايست آن را تنها از زاويه انتساب به خاندان پيامبر بررسي كرد و يا تنها بر عوامل غيبي پاي فشرد و يا اوج درنده‎خويي يزيديان را منظور داشت و يا بر حضور زنان و كودكان تاكيد ورزيد، بلكه آن را به عنوان حادثه‎اي كه تمام اصول و ضوابط انسان در آن منظور شده و هيچ امر غير انساني در ناحيه هدف و روش در آن به چشم نمي‎خورد، مطالعه كرد. گاه انسان‎ها درباره اهداف و روش‎هاي انساني، خوب سخن مي‎گويند و نيك قلم مي‎زنند. برخي اين هدف‎ها و روش‎ها را در عادي‎ترين شرايط زندگي پياده مي‎كنند. اعجاز و اعجاب حادثه عاشورا در آن است كه در ناگوارترين شرايط زندگي، گروهي ذره‎اي از اهداف، روش‎ها و منش‎هاي انساني تخطي نمي‎كنند و آن را در دشوارترين شرايط، عينيت مي‎بخشند.



انساني بودن اين حادثه را در دو بعد هدف‎ها و روش‎ها پي مي‎گيريم:





الف- اهداف



آرمان‎ها و اهدافي كه امام حسين و يارانش از آغاز حركت تا شهادت و اسارت بر آن پاي مي‎فشردند، كاملاً انساني است كه به برخي از آن اشاره مي‎شود:

1. آگاهي بخشي



آگاهي بخشي، هوشيار كردن انسان‎ها، و از جهالت و سرگرداني درآوردن آنها، از عالي‎ترين اصول انساني به شمار مي‎رود.



استعداد آدميان در فضاي آرام و امن به فعليت مي‎رسد، شكفته مي‎شود و كمال مي‎يابد. اگر اين امنيت فراگير نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهره‎مند گردند، چنين جامعه‎اي را نمي‎توان امن ناميد. هرگاه كه دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت كه هميشه بيشترين قشرهاي اجتماعي را تشكيل مي‎دهند، از امنيت برخوردار گردند، جامعه، انساني و الهي است. امام حسين عليه السلام يكي از اهدافش را چنين بيان مي‎كند:



و يأمن المظلومون من عبادك؛ (بدان خاطر قيام كردم) كه ستمديدگان از بندگانت در امنيت به سر برند.



امام حسين عليه السلام براي رهايي انسان از جهالت، سر درگمي، خون خود را نثار كرد. در زيارت اربعين كه شيخ طوسي و ديگران آن را روايت كرده‎اند، چنين مي‎خوانيم:



و بذل مهجته فيك ليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضلالة(2)؛ او خون خودش را در راه تو نثار كرد تا بندگانت را از جهالت و ناداني رهايي بخشد.»

امام حسين

2. اصلاح‎گري



هميشه زدودن پيرايه‎ها از زواياي زندگي جمعي انسان‎ها، آرماني ارزشمند و بزرگ بوده است. مصلحان كساني‎اند كه تلاش مي‎كنند جامعه انساني را از حركت در بيراهه ها باز دارند و آنان را پايبند به قواعد انساني سازند. برداشتن غل و زنجيرهاي اجتماعي، فقر و پريشاني خاطري آدميان جزو اصول اصلاح گري و اصلاح طلبي است.



رسول خدا صلي الله عليه و آله با بعثت خود، تحولي الهي و انساني در جامعه پديد آورد، لكن پس از رحلت ايشان پيرايه‎ها گريبانگير جامعه نبوي شد و دچار ارتجاع گرديد. اصلاحات حسيني در مسير برداشتن اين پيرايه‎ها و زدودن كجي‎ها بود تا با ارتجاع به جاهليت بستيزد و آن را از ميان برد. امام حسين به واقعيت آن روز جامعه چنين اشاره فرمود:



الا ترون الي الحق لايعمل به والي الباطل لايتنهاي عنه (3)؛ آيا نمي‎نگريد كه به حق عمل نمي‎شود و از باطل پرهيز نيست.



اصلاح‎گري خود را نيز با اين جملات بيان داشت:



انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي (4)؛ همانا براي جستن اصلاح در امت جدم، قيام كردم.

3. امنيت



استعداد آدميان در فضاي آرام و امن به فعليت مي‎رسد، شكفته مي‎شود و كمال مي‎يابد. اگر اين امنيت فراگير نباشد و تنها متمولان و قدرتمندان از آن بهره‎مند گردند، چنين جامعه‎اي را نمي‎توان امن ناميد. هرگاه كه دورافتادگان از هرم قدرت و ثروت كه هميشه بيشترين قشرهاي اجتماعي را تشكيل مي‎دهند، از امنيت برخوردار گردند، جامعه، انساني و الهي است. امام حسين عليه السلام يكي از اهدافش را چنين بيان مي‎كند:



و يأمن المظلومون من عبادك (5)؛ (بدان خاطر قيام كردم) كه ستمديدگان از بندگانت در امنيت به سر برند.

4. امر به معروف و نهي از منكر



يكي از مهم‎ترين اهداف قيام حسيني نظارت و كنترل بر قدرت متمركز جامعه به شمار مي‎رود. آن حضرت بر اين باور است كه حكمرانان در مسير صواب حركت نمي‎كنند و يكي از راه‎هاي بازدارندگي و نيز ايستادگي در برابر آن نظارت همگاني و كنترل قدرت از طريف نخبگان اجتماعي بلكه توده‎هاي اجتماعي است. امام حسين عليه السلام بر اين هدف نيز بارها تاكيد مي‎ورزد:



اريد أن آمر بالمعروف وانهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي(6)؛ تصميم دارم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و بر روش جدم و پدرم رفتار كنم.



در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد. و نيز گزارش دادند كه مردم دل‎هايشان با شما است و شمشيرهايشان بر رويتان كشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد كرد كه از راه منصرف شويد و به سوي كوهي در منطقه ما حركت كنيد كه از دسترس به دور است و ما براي شما بيست هزار رزمنده تعهد مي‎كنيم كه از شما دفاع كنند.



امام حسين پس از تشكر و سپاس فرمود: ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف؛ ميان ما و مردم كوفه پيماني است كه نمي‎توان از آن سر باز زد.



روشن است كه يكي از حوزه‎هاي اصلي امر به معروف و نهي از منكر، نظارت عمومي نسبت به حكمرانان و متوليان امور است و آنچه در زمان امام حسين عليه السلام صادق بود، همين حوزه از امر به معروف و نهي از منكر است؛ گرچه دامنه آن به روابط افراد با يكديگر نيز گسترش دارد.



تا اينجا چهار آرمان اصلي قيام امام حسين كه تمامي آنها در راستاي اعتلاي انسانيت و رشد و كرامت انسان‎ها است، برشمرده شد.





ب- روش‎ها



بسياري از حركت‎هاي اجتماعي، انقلاب‎ها و اصلاح‎طلبي‎ها، با آرمان و اهداف بلند و انساني شروع مي‎شود، اما آنچه در روش و عمل اتفاق مي‎افتد، معمولاً سازگاري با اهداف و آرمان‎ها ندارد. نهضت حسيني اعجازش در همين است كه روش به كار گرفته شده از سوي امام، صد در صد مطابق با آرمان و هدف او است. در روش و منش او چيزي نمي‎توان يافت كه با آرمان و هدف نسازد، آن هم در اوج سختي، نبرد، خون، اسارت و ... . اينك به نمونه‎هايي از اين روش و منش انساني اشاره مي‎شود:



1. صداقت و يكرنگي



عاشورا، نمايش مجسم و عيني باورهاي ديني و خصلت‎هاي انساني، در دشوارترين لحظات زندگي است. عاشورا مي‎آموزد كه در سخت‎ترين حالت‎ها مي‎توان پايبند به آموزه‎هاي دين و صفات انساني بود. آن جا كه خطرها و دلهره‎ها بسياري را به مصلحت‎سنجي و دوگانه زيستي وامي‎دارد، عاشورا افقي فراتر از آن يعني صداقت و يكرنگي را به نمايش مي‎گذارد؛ زيرا عاشورا زاييده مكتبي است كه يكرنگي در عقيده را مي‎پسندد و از نفاق برحذر مي‎دارد. يكرنگي در انگيزه و نيت را توصيه مي‎كند و ريا را شرك مي‎شمرد، يكرنگي در سخن را تعليم مي‎دهد و دروغ را كليد همه پليدي‎ها مي‎داند؛ يكرنگي در داد و ستد را مي‎آموزد و غش را حرام مي‎كند، يكرنگي در دوستي را سفارش كرده و خيانت را مذمت مي‎كند و ... .

امام حسين



عاشوراييان با خداوند، با امام، با امت و با دشمن با خويشتن، صادق و يكرنگ بودند. چهار تصوير زير صداقت را در حادثه عاشورا نشان مي‎دهد:



- هنگامي كه امام حسين مي‎خواست از مكه حركت كند در جمع دوستان و ياران سخن گفت و آنان را با وعده پست و مقام و ثروت و آسايش به قربانگاه نكشاند، بلكه فرمود: اَلا و مَن كان باذلاً فينا مُهَجَتَهُ مُوطَناً علي لقاءالله نَفسَه فَليَرحل معنا فانّي راحل مُصبِحاً إن شاءالله (7)؛ بدانيد، آن كه آماده است در راه ما بذل جان كند و خود را براي ملاقات خداوند، مهيا ساخته با ما كوچ كند؛ به راستي كه من صبحگاهان با خواست خداوند حركت خواهم كرد.»



- هنگامي كه امام حسين عليه السلام بر بالين عباس آمد و او را غرقه در خون يافت گفت: آلان اِنكسَر ظهري(8)؛ اينك كمرم شكست.



- آن زمان كه علي اكبر از رزمگاه بازگشت، به پدر گفت: العطش قد قتلي و ثقل الحديد اجهدني(9)؛ تشنگي مرا از پاي در آورده و سنگيني سلاح مرا بي تاب كرده است.



- امام حسين عليه السلام ياران خود را در شامگاه تاسوعا گرد آورد و شهادت خود را به آنان خبر داد و آنان را براي بازگشت آزاد گذاشت. (10) چنانكه روياي سحرگاه شب دهم را براي ياران بازگو كرد و حمله سگ‎هاي درنده را برايشان باز گفت. (11)

2. عدالت در عمل



عدالت را به آساني مي‎توان بر زبان راند، به سادگي مي‎توان نوشت، به سهولت مي‎توان نمايش داد، اما به سختي مي‎توان با عدالت زيست. از همين رو است كه خداوند در قرآن هنگامي كه از روزه، عبادت، و ذكر، سخن مي‎راند، با تعبير «لعلكم تتقون»(12)؛ (شايد پارسا شويد) آن را ختم مي‎كند. اما زماني كه به عدالت فرمان داده، آن را نزديكترين راه حتمي و قطعي به تقوا مي‎داند.



امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود: ما كنت ابداً هم بقتال؛ من نبرد را آغاز نخواهم كرد.



امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق مي‎ورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي مي‎دانست، اما به كشتن ديگران راغب نبود و از آن كناره مي‎گرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند كه اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.



اعدلوا هو اقرب للتقوي(13)؛ عدالت پيشه كنيد، كه نزديك‎ترين راه به پارسايي است.



اينجا ديگر سخن از شايد و ليت و لعل نيست، بلكه از يك فرمول قطعي خبر مي‎دهد. در حادثه عاشورا به جز خطابه‎هاي آتشين در مذمت ظلم و ستمگري و دعوت به عدل و انصاف نمونه‎اي برجسته و عيني از عدالت را مي‎بينيم:



امام حسين عليه السلام هنگامي كه بر بالين فرزند ارشد خويش علي اكبر آمد، صورت بر صورت فرزند نهاد و گفت: خاك بر دنيا پس از تو، چه چيزي اين گروه را بر خداوند جسور و گستاخ كرده تا حريم پيامبر را هتك كنند. (14)



و زماني كه برده‎اي سياه به نام «واضح» از لشكر عاشوراييان بر زمين افتاد و امام حسين عليه السلام را ندا داد، امام بر بالينش آمد و گونه بر گونه‎اش نهاد. اين رفتار مايه مباهاتش شد و گفت: مَن مثلي و ابن رسول الله واضع خده علي خدّي؛ كيست مانند من كه فرزند رسول خدا گونه به گونه‎اش گذارده باشد.(15)

3. گفتگو



خردمندان و فرزانگان، به سخن ديگران گوش مي‎سپارند و تبيين باورها و توجيه رفتار خويش را عار ندانند. اينان گفتگو را بهترين راه نزديكي انسان‎ها به يكديگر مي‎دانند.



در مقابل، آنان كه براي خود شأن و منزلتي ساخته و ديگران را كمتر به حساب آورند، نه به سخن ديگران گوش كنند و نه راضي شوند كردار و رفتار خويش را روشن كنند.



در حادثه عاشورا خصلت نخست را در حسين عليه السلام و يارانش مي‎بينيم. امام حسين عليه السلام با نوشته‎ها و خطابه‎ها، از راز حركت خويش پرده برمي‎دارد، انگيزه و مرام خود را باز مي‎گويد، سبب نافرماني از حكومت يزيد را به زبان مي‎آورد و ...



همين رويه را در ياران وي مي‎بينيم. آنان نيز هر يك خطابه‎هايي ايراد كرده و به تبيين مواضع و توجيه رفتار خود دست زدند.



جريان مقابل نه تنها حاضر نبود كار خود را موجه سازد، بلكه شنيدن سخن حق ياران حسين عليه السلام را كسالت‎آور قلمداد مي‎كرد.



در روز عاشورا زهير در برابر لشكريان يزيد قرار مي‎گيرد و به تبيين مواضع مي‎پردازد. شمر به سويش تير پرتاب كرده و مي‎گويد: أبرمتنا يكثرة كلامك (16)؛ ساكت باشد، ما را از زياده‎گويي خسته كردي.

امام حسين



برير هم كه از سربازان كهنسال امام حسين عليه السلام و از استادان قرائت در مسجد جامع كوفه بود، نزد لشكريان عمر سعد آمد و شروع به سخن كرد. هنوز چند جمله بر زبان نياورده بود كه از ميان جمعيت فرياد برآمد: يا برير! قد اكثرت الكلام (17)؛ برير زياده سخن گفتي.

4. ادب



سلوك اجتماعي بر پايه باور به شخصيت انساني جدا از همه باورها، خصلت‎ها و طبقه اجتماعي را مي‎توان ادب ناميد. اين همان است كه اميرمومنان به مالك اشتر فرمود: مردمان يا برادر تواند در دينداري و يا همتاي تواند در آفرينش.(18)



به دو پرده از ادب رفتاري در حادثه عاشورا بنگريد:



- روز هفتم محرم شمر، نزديك خيمه‎هاي امام حسين عليه السلام آمد و با صدايي بلند فرياد زد: ابن بنو اختنا؟ «خواهرزاده‎هاي ما كجايند؟» عباس و برادرانش كجا هستند؟ (شمر با مادر ابوالفضل خويشاوندي قبيله‎اي داشت). عباس عليه السلام رو گرداند و پاسخي نداد. امام حسين عليه السلام فرمود: پاسخ دهيد گرچه فاسق باشد.(19) (آنگاه عباس عليه السلام و شمر به گفتگو پرداختند.)



مادر عمرو بن جناده كه كودكي يازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر اين زن در يورش نخست دشمن، به شهادت رسيد. وقتي كودك از امام حسين اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش كشته شده و شايد مادرش راضي نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است.



- در مسير مكه به كوفه، حرّ با هزار سواره براي بستن راه امام حسين عليه السلام خود را به آنان رسانيد. وي ماموريت داشت، امام را به كوفه نزد عبيدالله ببرد.



پيمودن راه طولاني تشنگي را بر حر و همراهانش غالب كرده بود. امام حسين چون تشنگي آنان را ديد، فرمان داد همه را سيراب سازيد.



أمر أصحابه ان يسقوهم و يرشقواالخيل(20)؛ به يارانش دستور داد كه آنها را سيراب كنند و اسبانشان را نيز سيراب سازند.

5. احترام به موقعيت و جايگاه انسان‎ها



وقتي امام حسين به منزلگاه شَراف رسيد، حر با هزار سوار براي بستن راه و بازگرداندن از حركت فرود آمد.



امام حسين پس از آن كه دستور داد آنان و اسبانشان را سيراب سازند، برايشان سخن گفت و از فلسفه حركت خويش سخن راند و چنين بر زبان آورد كه من خود بدينجا نيامدم، بلكه در پي دعوت‎ها و نامه‎هاي شما بود و اگر خرسند نيستيد، بازگردم.



به هر حال، وقت نماز ظهر فرا رسيد. حجاج بن مسروق اذان گفت. امام حسين عليه السلام رو كرد به حر و فرمود: اتصلي باصحابك؛ تو با لشكر خود نماز مي‎خواني؟ و حر گفت: لابل نصلي جميعاً بصلاتك (21)؛ همه به امامت شما نماز مي گزاريم. اگر در آداب نماز جماعت از استحباب امامت حاكم، فرمانده، صاحب منزل و ... سخن رفته است، امام حسين عليه السلام حرمت يك فرمانده را نگه مي‎دارد و او را مخير مي‎سازد و البته ادب حر نيز ستودني است كه با آن كه براي راه بستن آمده، اما نيكو، حرمت سبط رسول خدا را پاس مي دارد.

6. احترام به پيمان‎ها



در منزلگاه عُذَيب خبر شهادت قيس بن مسهر صيداوي به امام حسين داده شد. و نيز گزارش دادند كه مردم دل‎هايشان با شما است و شمشيرهايشان بر رويتان كشيده. طرماح به حضرت پيشنهاد كرد كه از راه منصرف شويد و به سوي كوهي در منطقه ما حركت كنيد كه از دسترس به دور است و ما براي شما بيست هزار رزمنده تعهد مي‎كنيم كه از شما دفاع كنند.



امام حسين پس از تشكر و سپاس فرمود: ان بيننا و بين القوم عهداً و ميثاقاً و لسنا نقدر علي الانصراف (22)؛ ميان ما و مردم كوفه پيماني است كه نمي‎توان از آن سر باز زد.



و از اين رو است كه در روايت‎هاي بسيار، پايبندي به پيمان‎ها نشانه دينداري شمرده شده است.



امام باقر عليه السلام در حديثي فرمود:



انّا لنحب من كان عاقلاً، فهماً، فقيهاً، حليماً، مدارياً، صدوقاً، وفيّاً (23)؛ ما دوست داريم كسي را كه خردمند، فهيم، دانا، بردبار، سازگار، يكرنگ و وفادار به پيمان باشد.

7. پرهيز از جنگ افروزي



آنگاه كه امام به سرزمين نينوا رسيد، نامه عبيدالله بن زياد به حر رسيد كه بر امام حسين عليه السلام سخت گيرد.



در اين هنگام زهير به امام حسين گفت: نبرد با اينان براي ما آسان است از جنگيدن با لشكرياني كه پس از اين خواهند آمد.



و زن خولي تا پايان عمر از اندوه غم شهادت امام حسين عليه السلام آرايش نكرد.



امام حسين عليه السلام در پاسخ فرمود: ما كنت ابداً هم بقتال(24)؛ من نبرد را آغاز نخواهم كرد.



امام حسين عليه السلام گرچه به شهادت عشق مي‎ورزيد و از مرگ هراسي نداشت و آن را چونان گردنبند دختران جوان، مايه زيبايي و زيور زندگي مي‎دانست، اما به كشتن ديگران راغب نبود و از آن كناره مي‎گرفت، مگر ديگران به نبرد دست زنند. و حسينيان نيز بايد خصلت عشق به شهادت را از پيشواي خود به ارث برند و بدان ببالند و از نبرد و خونريزي خرسند نباشند كه اصل و قاعده اولي، صلح است و نبرد و جنگ، صورت اضطرار زندگي است.

8. شيوه دعوت



وقتي امام به منزلگاه قصر بني مقاتل فرود آمد، چادر بزرگي بر پا ديد. پرسيد از آن كيست؟ گفته شد از عبيدالله بن حر جعفي است كه مردي متمول و ثروتمند بود. امام حسين عليه السلام حجاج بن مسروق را نزد او فرستاد تا وي را به سوي حسين عليه السلام فراخواند. حجاج چيزي همراه داشت. عبيدالله پرسيد: اين چيست؟ حجاج گفت: هدية اليك و كرامة قبلته هذاالحسين يدعوك الي نصرته (25)؛ اين هديه‎اي براي تو است اگر بپذيري. اينك حسين تو را براي ياري فرا مي‎خواند.

امام حسين



عبيدالله گفت: وقتي از كوفه بيرون آمدم جمعيت بسياري ديدم كه براي نبرد با حسين مهيا مي‎شدند و من توانايي ياري حسين را ندارم. چون حجاج سخن عبيدالله را براي امام نقل كرد، امام حسين عليه السلام با جمعي از ياران و خاندانش نزد او رفت.

9. حضور زنان



حضور زنان و احترام به اين حضور، از سوي امام حسين يكي از منش‎هاي انساني اين قيام است. حادثه عاشورا از آغاز تا پايان از حضور زنان برخوردار بوده و نيز بسيار تاثيرگذار بودند، و استاد مطهري، حادثه عاشورا را مذنث (مخفف مذكر و مونث) دانسته، يعني حادثه‎اي مردانه و زنانه.



همسر زهير دلهم دختر عمرو، او را با توصيه و تشويق بسيار، به ياري حسين عليه السلام وامي‎دارد و از او وعده شفاعت در آخرت مي‎گيرد.(26) گرچه نام زهير آوازه تاريخ شد و از همسر وي كمتر سخن به ميان مي‎آيد.



ام وهب دختر عبدالله همسر عبدالله بن عمير كلبي، با برداشتن عمودي به تشويق شوهرش به نبرد مي‎پردازد و مي‎خواهد به همراه شوهر كشته شود كه امام حسين عليه السلام او را برمي‎گرداند و مي‎فرمايد بر زنان نبرد واجب نيست. (27)



و نيز وقتي كعب بن جابر بر برير يورش برد، همسرش او را سرزنش كرد و گفت ديگر با تو سخن نگويم، تو دشمنان فرزند فاطمه را ياري دادي. (28)



مادر عمرو بن جناده كه كودكي يازده ساله بود، او را به رزمگاه فرستاد و شوهر اين زن در يورش نخست دشمن، به شهادت رسيد. وقتي كودك از امام حسين اجازه خواست، حضرت فرمود پدرش كشته شده و شايد مادرش راضي نباشد. عمرو گفت مادرم مرا فرستاده است. (29)



چنانكه زني از قبيله بكر بن وائل، هم تباري هاي خود را به جهت غارت رزمگاه امام حسين، سرزنش كرد.(30)



و زن خولي تا پايان عمر از اندوه غم شهادت امام حسين عليه السلام آرايش نكرد. (31)



نيز در برخي كتب تاريخ نقل شده كه امام حسين عليه السلام در آخرين لحظات زندگي به خواهرش زينب گفت: يا اختاه لاتنسيني في نافلة الليل (32)؛ خواهرم مرا در نماز شب از ياد مبر.



جالب است توجه شود كه در واقعه كربلا حضور مثبت زنان در اردوگاه امام حسين چشمگير است و نيز جماعت و ياري زنان از سپاه دشمن؛ ولي نام زني كه به ياري يزيديان برخاسته باشد و آنان را مدد رسانده باشد، نقل نشده است.

10. اهتمام به گرفتاري‎ها



در غروب روز نهم كه امام حسين عليه السلام يارانش را گرد آورد و آنان را براي رفتن مخير ساخت. به محمد بن بشير حضرمي كه پسرش در مرزهاي ري به اسارت گرفته شده بود، فرمود: انت في حَلِّ من بيعتي فاعمل في فكاك ولدك؛ بيعت خود را از تو برداشتم براي رهايي فرزندت تلاش كن.



وي در پاسخ گفت: به خداوند چنين نكنم. آنگاه امام حسين عليه السلام فرمود:



اذا أعط ابنك هذه الاثواب الخمسة ليعمل في فكاك اخيه (33)؛ پس اين پارچه‎ها به فرزندت ديگرت ده تا در راه آزادي برادرش از آن بهره برد.



در پايان اميدواريم متوليان امور ديني در بزرگداشت اين گونه شعائر بكوشند:



الف. حس مذهبي و ديني اين حركت و روح گرفتن آن را قوي سازند.



ب. اين حركت را با آگاهي بخشي و معرفت‎دهي همراه كنند.



ج. آن را از خرافات و بدعت‎هاي عوامانه بپيرايند.



د. در اين مسير زنده و سازنده، مانع و آفت، ايجاد نكنند.



ه. مقدماتي فراهم آورند تا اين حركت در جريان‎هاي خاص سياسي و جناحي وارد نشود، و رنگي جز رنگ حسيني به خود نگيرد.



تا ماهيت الهي و انساني اين قيام جاودانه هميشه و چونان گذشته درس آموزي‎هاي بيشتر، پرتوافكني‎هاي گسترده‎تر را به همراه داشته باشد.




پاورقي

1. مستدرك الوسائل، ج10، ص 318



2. مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ص 731



3. مقتل الحسين، ص 232



4. همان، ص 156



5. الحياة، ج2، ص 231



6. همان



7. مقتل الحسين، ص 194



8. همان، ص 338



9. همان، ص 322



10. همان، ص 258



11. همان، ص 267



12. سوره بقره، آيه 21، 63 و 183



13. سوره توبه، آيه 8



14. مقتل الحسين، ص 308



15. همان، ص 308



16. همان، ص 284



17. نهج البلاغه، نامه 53



18. مقتل الحسين، ص 285



19. همان، ص 252



20. همان، ص 214



21. همان، ص 214- 216



22. همان، ص 222



23. بحارالانوار، ج 78، ص 245، ح 56



24. مقتل الحسين، ص 228



25. همان، ص 223- 224



26. همان، ص 208- 209



27. همان، ص 293- 294



28. همان، ص 309- 310



29. همان، ص 314



30. همان، ص 386- 387



31. همان، ص 391- 392



32. اعلام النساء المومنات، ص 381



33. مقتل الحسين، ص 260

مهدي مهريزي