بازگشت

پيشواي خيرخواهان


مقدمه



خير مفهومي آسماني و از زيباترين واژه ها در ادبيات زندگي و ياد آور عالي ترين تجليات جان انسان است . خيرخواهي همواره يكي از فضائل و ملكات اخلاقي بوده ، كه فوائد آن محصور به افراد نيست ، بلكه آحاد جامعه از آن بهره مند مي شوند. از زاويه اي ديگر، آميختگي خير خواهي با «امر به معروف و نهي از منكر» روشن و آشكار است . ازاين جا سرّ فرمايش پيامبر اكرم (ص) معلوم مي شود كه فرمود: حسين امام خير است .



مي دانيم كه برهمگان لازم است امام را در همة شؤون ِ خود الگوي خويش قراردهند، در معناي امام مي نويسند:



«الامام ، المؤتم به ، انسان كان يقتدي بقوله او فعله او كِت'اب ٌ او غيرُ ذلك »؛ امام آن است كه از او متابعت شود، خواه انساني باشد كه از گفتار و رفتارش پيروي مي شود يا كتابي ياغير آن ».



دراين مجال ، ابتدا در معناي واژة خير و سپس در مبحث خير خواهي و نصيحت درنگي كوتاه صورت گرفته و آن گاه گفتاري گذرا و چكيده پيرامون مواردي ازخيرخواهي امام حسين (ع) در جريان نهضت عاشورا طرح شده و در پايان خوانندة محترم به تأمل دريك پرسش دعوت گرديده است .







خير و معاني و جلوه هاي آن



1ـ خير اسم تفضيل به معاني نيكوتر و بهتر و از اسماي جمال الهي مي باشد كه 176 بار در قرآن كريم ذكر شده است . اين اسم شريف از آن جهت برخداوند اطلاق مي شود كه او خير مطلق است و هيچ شر وبدي از او صادر نمي شود؛ خير به معناي برگزيدگي ونيكويي نيز آمده است ، چنان كه در زيارت عاشوراي ابي عبدالله (ع)مي خوانيم : «السَّلا'م ُ عَلَيْك َ ي'ا خيَرة َ الله وَ ابْن َ خيَرَتِه ِ»؛



راغب اصفهاني در مفردات مي گويد: خير چيزي است كه همه در آن رغبت كنند ومايل باشند و در يك كلام هر چيزِ نافع و سودمند، همچون عقل و فضل وعدل را گويند.پس خير اسم حق است و خير خواهان مظاهر حق هستند.



2ـ از اين اسم شريف الهي اين نكتة اخلاقي استفاده مي شود كه براي همگان خيرخواه باشيم ، چنان كه در تاريخ بشر بعضي از افراد بدين سبب كلمة خير را لقب خود كردند،مانند سعدبن عبدالملك كه از فرزندان عبدالعزيز بن مروان بود و امام جعفر (امام باقرياامام جواد (ع)) او را سعد الخير نام نهاد.



نوشته اند روزي گريه كنان برامام (ع) وارد شد، در حالي كه مانند زنان شيون مي كشيد. امام (ع) پرسيد: چرا مي گريي . عرض كرد: چرا گريه نكنم درحالي كه از شجرة معلونه درقرآن (يعني خاندان اَموي ) هستم . امام (ع) به او فرمود: تو از آنها نيستي ، توگرچه به حسب خانوادگي اموي هستي ، ولي درواقع از ما اهل بيت هستي «انت منّا اَهْل َالْبَيْت »؛ آيا نشنيدي كه خداي عزوجل در حكايت از حال ابراهيم (ع) فرمود: «فمن تَبِعَني فَأنَّه ُ مِنّي ؛ هركس از من تبعيت كند از من است ».



3ـ البته خير مدارج ومراتبي دارد كه اهل البيت : چون عالي ترين جلوة حق تعالي و مظهرتام وتمام اسما و صفات الهي هستند، بالطبع برترين تجلّي خير نيزمي باشند، چنان كه در زيارت جامعة كبيره مي خوانيم : «وفعلكم الخير وَعادتكم الاحسان ؛ كارشما خير محض و شيوة شما احسان و نيكي است .»



وهرگاه ذات ، خير محض شد همة مواردش از گفتار تا نوشتار اعمال وافكار و ازجوارح تاجوانح همه خير خواهدبود، چنان كه در زيارت جامعة كبيره آمده است : «ان ذكرالخير كنتم اوله و اصله وفرعه و معدنه و مأويه ومُنتهاه ؛ اگر يادي از خير بشود، شماآغاز آن وبن آن وشاخه و جايگاه ونهايت آن هستيد.»



پس اهل بيت : انتهاي خيرند و ديگران در خير بودن با آنها سنجيده مي شوندو در واقع آنهامعيار خيرهستند. در بعضي از زيارت نامه ها ـ از جمله زيارت نامه حضرت معصومه 3 و حضرت عبدالعظيم حسني (ع) ـ خطاب به نبي اكرم آمده است :«السَّلا'م عَلَيْك َ ي'اخَيْرَ خَلْق ِ الله؛ سلام بر تواي برترين مخلوقات خدا.»



در واقع ـ چنان كه در جاي خود بيان شده است ـ اهل بيت علّت غايي هستي مي باشند و همة وجود براي به بار نشستن گل سرسبد هستي كه همان انسان كامل است خلق شده است و از آن طرف ، كمال غايي ومطلوب همة موجودات عالم ، نزديك شدن به مقام انسان كامل و خليفه الله في الارض است .



عكس مطلب نيز صادق است : «لاخَيْرَ لِمَن لاَدين لَه ُ؛ كسي كه دين ندارد، خيري در او نيست .» زيرا درگوهر ذاتش از خير خبري نيست ، در هيچ مرحله اي از او توقّع خيرنمي رود؛ نه در گفتار نه در نوشتار ونه درنيّات ونه دراعمال .



4ـ و جود امام خير محض است وتصرفات امام (ع) به اذن خداوند، دركائنات و درقلب هاو عقل هاي انسان هاي مستعد خير ديگري از الطاف بيكران الهي است . وجود امام خود معجزة عيني مكتب رسول خدا (ص) است و دركنار قرآن كه معجزة قولي است و نيزمعجزات فعلي پيامبر (ص) قرار مي گيرد و مكمل آنها مي شود، چنان كه امام رضا(ع) درتوصيف مقام شامخ امامت با اشاره به خيرِ محض بودن امام چنين مي فرمايد:



«امام مانند خورشيد ي طلوع كننده است كه نورش عالم را فراگيرد و خودش درافق است بدان نحو كه دست ها و ديدگان به آن نمي رسد.



امام ماه تابان و چراغ فروزان و نور درخشان و ستاره اي است راهنما در شدت تاريكي ها و رهگذر شهرها و كويرها وگرداب درياها(يعني زمان جهل وفتنه وسرگرداني مردم ). امام آب گواراي زمان تشنگي و رهبر به سوي هدايت و نجات بخش از هلاكت است . امام آتش فروزان روي تپه (راهنماي گمگشتگان ) است ، گرما بخش سرمازدگان وراهنمادر هلاكت گاه هاست ، هركه از او جدا شود هلاك گردد.



امام ابري است بارنده ، باراني است شتابنده ، خورشيدي است فروزنده ، سقفي است سايه دهنده ، زميني است گسترده ، چشمه اي است جوشنده و بركه و گلستان است . امام همدم و رفيق ، پدر مهربان ، برادربرابر، مادر دلسوز به كودك ، وپناه بندگان خدا در گرفتاري سخت است ...»



حضرت سيدالشهدا (ع) درميان انوار معصومين (ع) درخشندگي خاص دارد ودرپاره اي از خصايص منحصر به فرد است ، از جملة اين ويژگي ها مي توان موارد ذيل رابرشمرد:



1 ـ هركس قبر مطهرش را زيارت كند مثل كسي است كه خدا را در عرشش زيارت كرده باشد.



2 ـ هركس برمصيبت شهادتش شعري بخواند و بگريد و يك نفر رابگرياند براي هردو نفر آنها بهشت نوشته مي شود.



3 ـ خاك تربت امام حسين (ع) داروي شفابخش هر دردي است .



4 ـ سجده برتربت امام حسين (ع) حجابهاي هفتگانه را (كه مانع تقّرب است ) ازبين مي برد و... .



5 ـ مطلب شايان گفتن اين است كه موجود از آن حيث كه موجود است و جعل الهي به آن تعلق گرفته است خيراست و شر و بدي ، از قبيل جهل و آفت ، اموري عدمي هستند، و از اين رو استناد بي واسطة آنها به واجب تعالي جايزنيست .



به عبارت ديگر، هرچه خيرو خوبي در عالم است از حق تعالي است و ريشة رحماني دارد و هرچه كه به آن شرو بدي گفته مي شود در واقع چيزي غير از فقدان خير و خوبي نيست ، چون امرعدمي است و جود و مصداق حقيقي خارجي ندارد. بله وجود اعتباري داردكه البته آن نيز بالعرض مستند به خداست ؛ زيرا خارج از ارادة كلّي حق تعالي نيست . با اين بينان معناي روشن تري از آية شريفه : بيدك الخير انك علي كل ّ شي ء قدير به دست مي آيد.



6 ـ مطلب ديگر آن كه حكما امورات و اشياي عالم را در مقام تصوّر به پنج دسته تقسيم كرده اند: خيرمطلق ؛ خير كثير باشر قليل ؛ خير و شر برابر؛ خير قليل و شر كثير؛شرمطلق .



آنهااثبات مي كنند كه سه قسم اخير در نظام هستي آفريده نشده است ، زيرا باحكمت الهي ناساز گاراست ، ولي قسم دوم (يعني شر قليل همراه باخير كثير) موجود است و البته در اين جا هم شرّ امري نسبي است و در نگاهي ديگر خود خير است ، زيرا لازمة نظام احسن و حكمت بالغة حق تعالي است .



لذا تصوير واقعة كربلا در نگاه عقيلة بني هاشم زينب كبري 3 اين است : «مارأيت اءلا جميلاً؛ يعني جز زيبايي و خوبي و خير از خدا نديدم .» سرسخن زينب 3 درآن است كه چون آن مصائب احياي دين را در پي دارد آسان وزيباست ، هرچند درنگاهي ديگر جانكاه باشد. واين منطق اهل بيت : است كه همه بايد فداشويم تادين خدا بماندوالبته كه در مقابل چنين هدف والايي ، درصورت لزوم همه چيز فدا شدني است ، حتي امام معصوم . به همين جهت است كه ابي عبدالله (ع) باكمال عزت و افتخار آماده شهادت بود و مي فرمود: «ما اَهْون الموت علي سبيل العزّ واحياءِ الْحق ّ، ليس الموت في سبيل العزّالاّ حياة ً خالِدَة ً... وَلكنّكم لا تقدرون علي هدم مَجدي ومحور عزّتي وشرفي ؛ چه آسان است مرگ در راه عزت و شرافت و احياي ارزش هاي الهي . مرگ در راه عزت و آزادگي چيزي جز زندگي جاودانه و پرافتخار نيست ... شما نخواهيد توانست شكوه مرا نابود سازيدو عزت و افتخار و شرف مرا خدشه دار كنيد.»



7ـ نكتة درخور قابل توجه اين كه خداوند فقط به خيرو خوبي راضي است و هيچ گاه به شر و بدي راضي نيست ، ولي درعين حال هيچ امري از امور عالم خارج از ارادة تكويني او واقع نمي شود، گرچه مخالف ارادة تشريعي باشد: «كلاّ نُمدُّ هؤلاء وهؤلاء من عطاء ربِّك َوَمَا كان عَطاءُ ربّك مَحْظورا؛ لذا فجايع كربلاو شهادت امام (ع) نيز از يك نظر خواست خدابود، گرچه هيچ گاه خداوند راضي به ريخته شدن خون امام برگزيدة خودش واسارت اهل بيت شريفش نبوده ».



خيرخواهي ونصيحت



1ـ خير خواهي براي ديگران يكي از جلوه هاي خير است . درلغت عرب واژة نصيحت به معناي خيرخواهي آمده است . البته اصل نصيحت در لغت به معناي خلوص است ، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد:



(توبوالي اللّ'ه توبة ً نصوحاً) يعني خَالصاً.



ولي اين نيز به نحوي به همان معناي خيرخواهي بازگشت مي كند.



2ـ در قرآن كريم خيرخواهي ونصيحت ازصفات انبيا : معرّفي شده است ، لذاهمة مصلحان واقعي با الگوگيري از انبياي الهي انسان هايي ناصح وخير خواه بودند وهستند، اميرالمؤمنين (ع) مي فرمايد:



«اَمحض اخاك بالنّصيحه ؛ نصيحت وخيرخواهي رابراي برادر ديني ات خالص كن .»



درجاي ديگرمي فرمايد؛ «المؤمن غريزتُة ُ النُصْح ؛ سرشت و فطرت ِ مؤمن خيرخواهي ونصيحت است .»



و رسول اكرم (ص) دركلامي رسا فرمود: «الدّين النّصيحة »؛ يعني حقيقت و گوهروجوهرة دين ، همان نصيحت واخلاص وخيرخواهي است .



3ـ نصيحت و خيرخواهي گاهي براي اشخاص است و گاهي براي اجتماع ، گاه بازبان و با قلم است و گاهي به دل وگاهي باعمل وگاهي باسكوت وگاهي باخروش . درروايت معصومين : مي خوانيم : هركس پنج خصلت را براي من ضمانت كند بهشت رابرايش ضمانت مي كنم ؛ نصحيت وخير خواهي براي خدا و براي پيامبر (ص) و براي قرآن و براي دين خدا و براي همة مسلمين . شيخ طُريحي در مجمع البحرين در توضيح اين روايت مي نويسد: نصيحت براي خدا همان اعتقاد در وحدانيت او و اخلاص در نيّت عبادت وياري حق در راه خداست ، ونصيحت براي قرآن همان تصديق به آن وعمل به رهنمودهاي قرآن ودفاع از آن در برابر تأويل جاهلان و تحريف غاليان و حملات دشمنان است ونصيحت براي رسول خدا(ص) تصديق به نبوت و رسالت او و انقياد و فرمانبرداري ازامر و نواهي اوست .



از اين جا روشن مي شود كه معناي «النصيحَة ُ لاِئمَّة المُسلمين » آن است كه مؤمن نبايد از آنچه كه شرط خيرخواهي است ، در مقام مشاور براي ائمه فروگذار كند و درمرحلة آخر، آنچه شرط اخلاص و فرمانبري است به جا آورد و مطيع اوامر و نواهي باشد،چنان كه گفته اند:



«النَّصيحَة لائمة المسلمين هي شدَّة ُ الْمَحَبَّة ِ لَهُم وعدم الشَّك ِّ فيهم وشدَّة ُمتابعتهم في قبول قولهم و فعلهم وبذل جهدهم ومَجْهورهم في ذلك ».



4ـ از بعضي از روايات استفاده مي شود كه حتي آتش جهنم كه به ظاهر عذاب براي جهنميان است به نوعي خيرخواهي است ، هم براي ديگران و هم براي خود آنها،زيرا موجب مي شود گناهانشان پاك شود و از سنگيني گناه آسوده شوند و بتوانند به سوي بهشت حق پرواز كنند.



5ـ نكته اي كه در خيرخواهي بايد همواره مورد توجه قرار گيرد آن است كه خيرخواه بايد غيور باشد؛ يعني در ابتدا سعي كند خودش اصل خير باشد تاعملش از مجازيت در آيد و با حقيقت پيوند پيداكند. پس شايسته است كه شخص خيرخواه ، خود، در وادي خيرباشد و پيشتاز عرصة خوبي ها. شايد جملة شيخ الرئيس بوعلي در اشارات كه فرمود:«عارف غيور ست » تنبيه بر همين معناباشد، زيرا عارف همواره در صدد آن است كه گامي از ديگران به محبوب نزديك تر باشدو اين مقتضاي غيرت است ، چنان كه قرآن كريم مي فرمايد: «قوا اَنْفسكم وَاهْليكم ْ ناراً؛ خودتان و اهلتان را از آتش دور نگه داريد».



6ـ بايد توجه داشت كه در اسلام نصيحت كننده و نصحيت شنونده هريك شرايط و آداب و احكامي دارند كه بايد آنها را مراعات نمود.



7ـ نكتة آخر اين كه نصيحت هيچ گاه زشت نيست ، گرچه بسا شنونده آن را به جهتي زشت بشمارد و بساناصح وخيرخواه كه قدرش را ندانند و در حقش جفا و بي مهري كنند و به جاي سپاسگذاري با او دشمني و عداوت نمايند. متأسفانه آن طور كه تاريخ نشان مي دهد غالباً خير خواهان مورد بي لطفي و جسارت ياحتي آزار و اذيت و بلكه تهديد و شهادت قرار گرفته اند و البته اين نبود مگر به تلبيس شيطان و ائمه كفر و جهالت عوام ، چنان كه قرآن كريم درحكايت از گفتگوي حضرت صالح (ع) باقومش مي فرمايد:



«وقال يا قوم لقد ابلغتكم رسالة ربّي ونصحت لكم ولكن لا'تُحبُّون النّاصحين ؛ وگفت : اي قوم ، به درستي كه رسالت خدايم را به شما رساندم و براي شماخير خواهي كردم ،ولي شما خير خواهان را دوست نمي داريد.»



و در جاي ديگري مي فرمايد: «اوكلّما جاءكم رسول بما لا تهوي انفسكم استكبرتُم ففريقاً كَذَّبْتُم ْ وَفَريقاً تَقْتُلون َ؛ آياهرگاه كه رسولي براي شما آمد كه نفْستان نپسنديد، گروهي را سركشي كرديد و گروهي را كشتيد.»



چنان كه در تاريخ آمده است هنگامي كه امام (ع) براي نصيحت و خير خواهي سپاه كوفه در مقابل آنهابه خطابه ايستاد كوفيان هلهله مي كردند تا صداي امام به آنهانرسد و آخر كار سنگي به پيشاني امام زدند و عمامه امام خون آلودشد وبابي مهري كوفيان مواجه شد و بازگشت .



خيرخواهي در كربلا



امام حسين (ع) كه انسان كامل و مظهر كلمة اللّ'ه وتجلّي اسماء و صفات حق تعالي ست عالي ترين معناي خير و برترين مصداق ناصح و خيرخواه در ميان مخلوقات است ، چنان كه رسول اكرم (ص) خبر داد كه در آسمان ها امام حسين (ع) را امام خيرِ ناميده اند و به اُبي بن كعب فرمود: اي ابي ، قسم به كسي كه مرا به حق مبعوث كرد،حسين بن علي در آسمان بزرگ تر از آن است كه در زمين مشهور است ، بر سمت راست عرش خدا نوشته شده است كه حسين چراغ هدايت و كشتي نجات امت و پيشواي خير وبركت و عزت و افتخار و دانش و شرافت است «ان ّ الحسين مصباح الهدي وسفينة النجاة و امام خير و يمن عزِّ وفَخْر و عِلم ذُخر».



روح خيرخواهي ابي عبدالله (ع) خصوصاً در حماسة بزرگ كربلا نمايشگاهي بزرگ از فضائل و كرامات انساني را در پيش چشمان بشريت به تماشا مي گذارد. حركت و قيام امام حسين (ع) سراسر خيرخواهي بود، خيرخواهي براي خدا و براي دين خدا و براي قرآن و براي رسول خدا(ص) وبراي مردم . حضرت ابي عبدالله (ع) تا لحظة آخر حتي ازخيرخواهي براي دشمنانش كوتاهي نكرد واين از اسرار كربلاست كه كمتر به آن پرداخته شده است .



در پي مواردي از خير خواهي امام حسين (ع) در واقعة كربلا را با رويكردي به سخنان آن بزرگوار از نظر مي گذرانيم ؛







1 ـ خيرخواهي براي دين خدا



خير خواهي از اصلي ترين انگيزه هاي قيام امام حسين (ع) براي دين خدا بود، زيرامي دانست اگر امر دين خدا احيا گردد همة خير به تدريج رو به بهبودي خواهد نهاد و اگردين تو خالي و بي محتوا گردد همه چيز به فساد خواهد گراييد، لذا در خطبة مني ـ درحجي كه يك سال پيش از مرگ معاويه به جا مي آورد ـ خطاب به عده اي از صحابه وتابعين فرمود: «قد ترون عُهُود اللّ'ه مَنْقوضَة ً فلا تقرعون ؛ ديديد كه پيمان هاي الهي شكسته شد، ولي چيزي نگفتيد.»



«... واسْلمتم امور اللّ'ه في أيديهم يَعْملون بالشُّبهات و ويسيرون في الشَّهوات ...جُرأة ً علي الجبّار؛ وامور الهي را به دست آنان سپرديد و آنان به شبهات عمل مي كنند و درراه خواهش هاي نفسشان راه مي سپرند، در حالي كه بر خداي جبار سركشي مي نمايند.»



و آن گاه در تبيين قصد و نيت خود براي قيام در برابر يزيد در حالي كه خدا را شاهدگرفت فرمود:



«اللّ'هم َّ اِنَّك تَعْلَم ُ اِنَّه لَم ْ يَكُن ْ ما كان مِنّا تَنافساً في سُلطان ، وَلا الْتماساً مِن ْ فُضُول ِالْحُطام ، ولكِن ْ لِنَرَي المَعالِم َ مِن ْ دينك وَ تُظْهِرَ الاِصلاح َ في بلادك ... ويعمل بفرائضك وسنّتك واَحْكامِك ؛ خدايا تو مي داني كه هيچ حركتي از ما براي مسابقه بر سر حكومت و قدرت يا متاع دنيا نيست ، بلكه آموزه هاي دين تو مقصود ماست تا اصلاح را در زمين آشكار كنيم ... و به فرمان ها و دستورات واحكام تو عمل شود.»



امام (ع) بعد از مرگ معاويه با همين منطق در پاسخ به مروان كه گفته بود «خير تودر اين است كه با يزيد بيعت كني » فرمود: «انا للّ'ه واِنّا اليه راجعون ، علي الاسلام السلام اذا بليت الامّة براع ٍ مثل يزيد؛ همه از خداييم و به سوي او باز مي گرديم ، فاتحة دين اسلام را بايد خواند اگر امت گرفتار حكومت يزيد شود.» بنابراين دغدغة اصلي امام (ع)بدعت زدايي از دين و برپايي سنت ناب رسول الله (ص) بوده ، در نامة امام (ع) به اهل بصره آمده است : «فان السنة قد اميتت وَاَن ّ الْبدعة قد احييت ؛ سنت ميرانده شده و بدعت هاآشكار شده است .» در راه احياي دين خدا، آن چه كه مقصود امام حسين (ع) بود رضايت حق تعالي بود، لذا امام (ع) بر سر قبر پيغمبر(ص) از خداي بزرگ مي خواهد تا رضاي حضرتش را براي او مقدر كند: «اسئلك يا ذالجلال و الاكرام بحق هذا القبر ومن فيه الاّما اخترت من اَمري هذا ما هو لك رضي ؛ اي خداي صاحب جلال و كرم از تو به حق اين قبر و آن كه در اوست مي خواهم در اين پيشامد آنچه رضاي تواست براي من برگزيني .»







2 ـ خيرخواهي براي امت



از مقاصد مهم قيام ابي عبدالله (ع) خيرخواهي آن بزگوار براي امت جدش بود.اين معنا در وصيت امام (ع) به برادرش محمد بن حنفيه به روشني ديده مي شود:



«انّي لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما وانّما خرجت لطلب الاصلاح في امّة جدّي ؛ ... بلكه من فقط براي اصلاح امور امّت جدّم به پا خواسته ام .»







3 ـ خيرخواهي براي خويشاوندان و ديگر اشخاص



هميشه كساني كه با مقاصد حقير دنيوي دست به حركتي مي زنند درصدد آن هستند كه به هر قيمت و با هر وعدة دروغيني كه شد جماعت را با خود همراه كنند. اماامام حسين (ع) چون قصدش خيرخواهي براي همگان است چيزي را از كسي كتمان نمي كند، لذا بدون هيچ توضيحي اضافي به بني هاشم مي نويسد:



«فان ّ من لحق بي منكم استشهد ومن تخلّف لم يبلغ مبلغ الفتح والسّلام ؛ هر كس از شما به من بپيوندد شهيد خواهد شد و هر كسي تخلف كند به گشايشي نخواهد رسيد.»



چنانچه هنگامي كه خواست از مكه به طرف كوفه حركت نمايد فرمود: «من كان باذلاً مهجته وموطناً علي لقاء اللّ'ه نفسه فليرحل معنا؛ يعني هر كس حاضر است خون عزيزش را ارزاني كند و خويشتن را آماده ديدار حق تعالي كرده است با ما كوچ كند.»



اما در همان حال ، وقتي كه اشخاصي را براي همراهي با خويش لايق مي ديد بااصرار زياد از آنها براي حضور در كربلا دعوت مي فرمود. زهير بن قين يكي از اين اشخاص است كه رابطة خوبي هم دربارة اهل بيت : نداشت ، ولي امام (ع) از او شخصاًدعوت كرد. امام (ع) با همين منطق بود كه در شب عاشورا بيعت را از دوش همگان برداشت .







4 ـ خيرخواهي براي مقام خلافت



در نگاه ابي عبدالله (ع) مقام خلافت يك جايگاه الهي و مقامي مقدس است كه هيچ گاه نبايد اجازه داد ارزش و قداست آن ، آن قدر پايين بيايد كه مثل يزيدي بر كرسي خلافت تكيه زند واين همان سفارش پيامبر اكرم (ص) بود كه مبناي عمل امام حسين (ع)قرار گرفت :



«ولقد سمعت جدّي يقول ان ّ الخلافة محرّمة علي ولد ابي سفيان ؛ من خودم ازجدم شنيدم كه فرمود خلافت بر آل ابي سفيان حرام است .»



معاويه حداقل برخي از ظواهر را رعايت مي كرد، ولي يزيد به هيچ روي پايبنداحكام نبود وحتي حاضر نبود تظاهر به دين داري كند. امام حسين (ع) در جاهاي مختلف اين حقيقت را بيان فرمود و با اعتقاد به آن به بيعت با يزيد تن نداد، چنان كه به ابن الزبيرفرمود:



«انّي ابايع ليزيد و يزيد رجل فاسق معلن الفسق يشرب الخمر ويلعب بالكلاب والفهود ويبغض بقيَّة َ آل ِ الرَّسول ِ(ص) لا' وَاللّ'ه ِ لا' يَكُون ُ ذلك اَبَداً؛ آيا با يزيد بيعت كنم ، درحالي كه او مردي فاسق است و آشكارا گناه مي كند وشراب مي خورد و با سگان ويوزپلنگان بازي مي كند و بازماندگان آل رسول (ص) را دشمن مي دارد، نه به خدا سوگندهرگز چنين نخواهد شد.»



در جاي ديگر بعد از بياناتي نظير همين گفتار مي فرمايد: «مثلي لا يبايع لمثله ؛مثل مني با مثل يزيدي بيعت نمي كند.»



در نقل ديگر: «ومثلي لا يبايع مثله » آمده است .



در واقع ، از نظر امام (ع) در جايي كه اساس دين در خطر باشد تقيه و پنهان كاري جايز نيست ، زيرا سكوت شخصيتي چون امام حسين (ع) تأييد خلافت جور و موجب هدم اساس دين است .



لذا وقتي كه ابن عمر گفت : «با يزيد بيعت كنيد شايد يزيد زود مرد و از شرش خلاص شديد» امام (ع) فرمود: «اُف ّ لهذا الكلام ابداً ما دامت السَّموات والارض ؛ اف براين سخن تا آسمان ها و زمين برقرار است .»







5 ـ خيرخواهي براي حرم خدا



مكه حرم امن الهي است و بر اساس احكام اسلام هيچ كس حق ندارد در محدودة حرم الهي متعرض ديگران شود.



امام (ع) براي اين كه زير بار بيعت يزيد نرود، راه مكه را در پيش گرفت و مدت چندماه در آن جا درنگ فرمود تا ايام حج فرا رسيد و احرام حج پوشيد. اما وقتي ديد دشمن بركشتن او تصميم قطعي دارد اعمال حج را نيمه كاره گذاشت و لباس احرام را از تن درآوردو نيت حج را به عمره تبديل كرد تا مبادا خون امام معصوم در سرزمين امن الهي ريخته شود، زيرا امام حسين (ع) خود بهتر از هر كسي مي دانست كه حرمت اين حرم با هرتدبيري كه شده بايد حفظ شود.



لذا وقتي كه ابن عباس گفت : اي پسر رسول خدا، شنيده ام از مكه مي خواهي بيرون بروي و عزم عراق داري ، تو مي داني كه آنها اهل نيرنگ هستند، در مكه بمان .امام (ع) فرمود:



«لان اقتل وَالله بمكان ٍ كذا احب الي ّ من ان استحل بمكّة ؛ بي شك اگر در چنين مكاني كشته شوم نزد من بهتر از آن است كه حرمت مكه (با كشته شدن من كه حجت خدايم ) پايمال شود.»



در جاي ديگر به ابن الزبير فرمود: «واللّ'ه لئن اقتل خارجاً منها بشبر احب الي ّ مِن ْاقتل داخلا منها (او فيها) بشبر؛ به خدا قسم اگر يك وجب بيرون حرم كشته شوم براي من دوست داشتني تر از آن است كه يك وجب داخل حرم باشم .»



جالب است كه سال ها بعد از واقعة كربلا مردي از اهل عراق از «ابن عمر» دربارة احكام شرعي كسي كه در حال احرام ـ در سرزمين مكه ـ ملخ و مورچه و شپش را بكشدسؤال كرد. او ـ با همة خباثتي كه داشت ـ گفت : عجب از مردمي كه پسر دختر پيغمبرشان را مي كشند و دربارة كشتن اين چيزهاي حقير سؤال مي كنند.







6 ـ خير خواهي براي نسل پيامبر (امام بعد از خود)



حفظ جان امام از اهل بيت پيامبر(ص) بر همگان واجب است تا زمين خالي ازحجت خدا نماند. ديلمي روايت مي كند كه رسول خدا(ص) فرمود: «اَهل بيتي امان لاَهل الارض فاذا ذهب اهل بيتي ذهب اهل الارض ؛ اهل بيت من امان براي اهل زمين هستند، پس هرگاه زمين از ايشان خالي شود اهل زمين نابود خواهند شد.»



لذا امامان : خود بيشترين اهتمام را به حفظ نسل پيامبر(ص) داشتند. تاريخ مي نويسد در عصر عاشورا هنگامي كه امام سجاد(ع) با حال مريضي از خيمه خارج شد تابه ميدان مبارزه برود، ام كلثوم از پشت سرش فرياد مي زد: پسرم برگرد.



امام سجاد(ع) كه بيش از اين طاقت ديدن مظلوميت پدر را نداشت جواب داد:عمه جان ، مرا واگذار تا كنار پسر رسول خدا بجنگم . در اين حال ، امام حسين (ع) آنها راديد و فرمود: اما كلثوم ، او را بگير تا زمين از (امام معصوم ) نسل آل محمد(ص) خالي نشود«يا ام ّ كلثوم ! خذيه لئلاّ تبقي الارض خالية من نسل آل محمد(ص)».



واين قضيه نظير همان واقعه اي بود كه در صفين براي خود ابي عبدالله (ع) وبرادرش امام حسن مجتبي (ع) پيش آمد، آن جا كه امام علي (ع) او و برادرش را از جنگ تن به تن با دشمن بر حذر داشت تا مبادا نسل پيامبر قطع شود.







7 ـ خير خواهي براي زنان اهل حرم



نيك انديشي و خيرخواهي براي زنان و وكودكان ، حكم فطرت و مورد قبول وپذيرش همه انسان هاست ، خصوصاً اگر زنان و كودكاني باشند كه از خانوادة نجيبان وبزرگ زادگان باشند. اگر كسي اين حكم فطرت را زير پا نهاد بايد به او تذكر داد، اما اين براي كسي است كه خود اسير چنگال پست فطرتان و سفلگان بيرحم نباشد، ولي امام (ع)كه مظهر غيرت اللّ'ه بود در حالي كه خون از سر وروي مباركش مي چكيد و رمق چنداني نداشت هنگامي كه سپاهيان دشمن رو به خيمه ها نهادند به فكر زنان و كودكان اهل حرم بود و فرياد زد. شمر گفت : اي پسر فاطمه ، چه مي گويي ؟ امام (ع) فرمود:



«انا الذي اقاتلكم وتقاتلوني والنساء ليس عليهن جناح فامنعوا عتاتكم وطغاتكم و جهّالكم عن التعرض لحرمي ما دمت حيّاً؛ من هستم كه با شما مي جنگم و شما با من مي جنگيد، زنان داخل در نبرد نيستند. پس سركشان و طغيانكاران و نادان هايتان را ازتعرض به حرم من باز داريد تا من زنده ام .»







8 ـ خيرخواهي براي دشمنان :



گرچه خيرخواهي براي دوستان پسنديده است ، ولي اين ويژگي در بيشتر مكاتب ارزشي يافت مي شود. اما آنچه كه در اين باره مكتب اهل بيت : را ممتاز مي سازد آن است كه حتي براي دشمنان خود نيز خيرخواهي مي كردند. لذا امام (ع) در مواجهه با سپاه حر، اولين كاري كه انجام داد اين بود كه آنها را و اسبانشان را سيراب كرد. تا روز عاشورا نيزامام (ع) پيوسته مي كوشيد آتش جنگ ديرتر شعله ور شود و سپاه حق آغاز كنندة جنگ نباشد. حضرت سيد الشهدا(ع) مدام آنها را نصيحت مي كرد واز امام كشي بر حذرمي داشت و از اين كه خون ولي خدا دامنگيرشان شود، آنها را بيم مي داد، چنانچه به «عمرسعد» ملعون فرمود:



«أعلي قتْلي تُحاثُّون ، اما واللّ'ه لا تَقْتلون بعدي عبداً مِن ْ عبادِاللّ'ه اسْخَط ُ عليكم لِقَتْلِه ِ مِنّي ... اَلا' وَاللّ'ه ِ لَوْ قَتَلْتُمُوني لَقَدْ اَلْقَي اللّ'ه بَأسَكُم ْ بَيْنَكُم ْ وَسُفِك َ دِماءكم ، ثم َّ لايَرْضَي اليكم ْ حتّي يُضاعِف لكم العذاب الاَليم ؛ آيا بر قتل من مشتاقيد. آگاه باشيد به خدا قسم كه بعد از من بنده اي از بندگان خدا را كه كشتنش بر شما دشوارتر باشد نخواهيدكشت . هان ، به خدا قسم كه اگر مرا بكشيد، خدا دشمني بينتان مي اندازد و خون هايتان ريخته مي شود، و هيچ گاه از شما راضي نمي شود تا آن كه دوچندان گرفتار عذاب دردناك شويد.»



نتيجه



خير از اسماي حسناي حق تعالي است و به اين معناست كه ذات حق تعالي خيراست ولذا هر چه از او صادر مي شود خير محض است . در سلسله موجودات ، انسان كامل كه گل سر سبد هستي است چون برترين مظهر و مجلاي حق تعالي است بهترين نموداسم «خير» نيز مي باشد.



با اين مقدمه بهتر مي توان معناي سخن نبي مكرم (ص) را فهيمد كه فرمود:«حسين امام و پيشواي خير و بركت و عزت و افتخار و دانش و شرافت است ». والبته ذكراين موارد به عنوان نمونه است ، وگرنه امام حسين (ع) امام و سرآمد همة فضيلت هاست .در حقيقت امام حسين (ع) يك «وجود خيري » است كه در همة عرصه هاي حيات سراسرافتخار و عزت خويش حضور شايسته يافته است ، به طوري كه حتي در دشوارترين آزمايش الهي زندگاني خويش يعني در آوردگاه رسالت كربلايي شدن ، اين معنا را در حداعلي به منصّه ظهور مي رساند.



سيدالشهدا(ع) حركت خويش را از همان ابتدا بر مبناي خيرخواهي براي دين خداو امت پيغمبر(ص) ومقام مقدس خلافت شروع مي كند و با خيرخواهي براي خانواده وپيروان و حرم امن الهي دنبال مي كند و تا لحظة آخر براي هيچ كس جز خير آرزو نمي كند،حتي براي دشمن و حتي براي مركب دشمن .



اين جاست كه تاريخ از اين همه خيرخواهي ابي عبدالله (ع) انگشت حيرت به دندان مي گيرد و اين درسي است كه بايد در مكتب حسيني آموخت و بدان پايبند بود و بناو مبناي زندگي انساني در حوزه حيات معقول قرار داد.







خاتمه : تأملي دريك پرسش



ديديم كه سيدالشهدا(ع) مظهر خيرخواهي است و در بروز كمالات انساني تابدان جا پيش رفت كه «آبروي عالميان و آدميان » شد. اكنون تأملي در اين پرسش مي كنيم كه آيا سزاوار نبود كسي براي امام حسين (ع) خيرخواهي كند، او كه حتي براي اسب هاي دشمن خيرخواهي كرد چه مي شد اگر كسي به كودك شش ماهه اش جرعة آبي مي نوشاند تا لااقل تشنه كام نميرد، چه مي شد اگر بعد از شهادت بر پيكرش اسب نمي تاختند و زنان و كودكان حرم را آن گونه مورد بي حرمتي قرار نمي دادند.



و آيا يك خيرخواه در ميان آن جماعت نبود، وقتي كه امام حسين (ع) فرياد زد: آيادر ميان شما يك نفر مسلمان نيست . واي بر شما اي پيروان خاندان ابي سفيان .




پاورقي

1 ـ قرآن مجيد



2 ـ تفسير الميزان ، علامه طباطبائي ، موسسة الاعلمي بيروت ، التبعة الاولي 1417 هـ ق .



3 ـ المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الكريم ، محمد فؤاد عبدالباقي انتشارات اسلامي ،چاپ پنجم 1380.



4 ـ مفردات القرآن ، راغب اصفهاني .



5 ـ من لا يحضره الفقيه ، شيخ الطائفه الطوسي ، دارالتعارف بيروت ، التبعة الثانية 1412.



6 ـ مستدرك الوسائل ، محدث نوري (لوح فشرده ، نور2).



7 ـ بحار الانوار، علامه مجلسي (لوح فشرده ، نور2).



8 ـ مفاتيح الجنان ، شيخ عباس قمي .



9 ـ مجمع البحرين ، شيخ طريحي ، المكتبة المصطفوي .



10 ـ الاشارات والتنبيهات ، شيخ الرئيس بوعلي سينا، نشر البلاغه قم التبعة الاولي 1375هـش .



11 ـ انسان در عرف عرفان ، علامه حسن زاده آملي .



12 ـ اسماء الهي در قرآن وعرفان ، استاد رمضاني ، ويراسته حميد رضا ترابي ، انتشارات نسيم حيات قم چاپ اول 1378.



13 ـ تحف العقول في اخبار آل الرسول ، شيخ الحرّاني ، مطبعه الاعلمي ، الطبعة السادسة 1417.



14 ـ انساب الاشراف ، محمد بن يحيي بلاذري ، دارالتعارف ، لبنان ، الطبعة الاولي 1398هـق .



15 ـ ويژگيهاي امام حسين (ع)، علي كرمي (ترجمة الخصائص الحسينية لمؤلفه شيخ جعفر شوشتري 2)، نشر حاذق ، ويرايش دوم ، زمستان 1380.



16 ـ تصنيف غرر الحكم ودرر الكلم ، عبدالواحد آمدي ، مكتب الاعلام اسلامي قم ـالتبعة الاولي .



17 ـ اهل البيت في الكتاب والسنه ، محمدي ري شهري ، انتشارات دار الحديث الطبعة الثانيه 1375 ه ش .



18 ـ موسوعه كلمات الامام الحسين (ع)، مؤسسة باقر العلوم ، نشر معروف قم ، التبعة الاولي 1415.



19 ـ مقتل الحسين (ع) عبدالرزاق المقرم ، انتشارات شريف رضي .



20 ـ مسند الفردوس ، ابن شيرويه ديلمي ، دارالكتب العربي ، بيروت .



21 ـ اصول كافي (چهار جلدي )، با ترجمه و شرح آقاي مصطفوي ، دفتر نشر فرهنگ اهل بيت ، تهران .



22 ـ منتهي الارب في لغة العرب ، عبدالرحيم صفي پور، انتشارات كتابخانه سنائي ، قطع پالتوئي .


حميدرضا ترابي