بازگشت

پرچم وپرچمداري،ازجاهليت تاعاشورا


پيشينه پرچم داري در اقوام و ملل



پيشينه استفاده از پرچم در بين قبائل، چه در جنگ و چه در صلح، به روزگار باستان باز مي گردد. آن گونه كه از منابع تاريخي بر مي آيد، تمدنهاي گوناگون، اعم از: مصريان، ايرانيان، يونانيان، اعراب و... از آن بهره مي جسته اند. هر چند به طور دقيق مشخص نيست كه اولين بار استفاده از آن توسط چه كسي و در چه زماني بوده است؛ ولي مشهور است كه اين وسيله، نخستين بار توسط حضرت ابراهيم عليه السلام براي آزادسازي حضرت لوط عليه السلام از زندان طاغوت زمان خود بكار گرفته شده است.



در بين ايرانيان، پرچم به «درفش كاوياني» شهرت داشته است. علت اين نام گذاري آن بود كه در ايران زمين قيامي توسط «كاوه آهنگر» عليه پادشاه زمان خود «ضحّاك» پايه ريزي شد و او پيش بند كار خود را كه از چرم سرخ رنگي بود، بر فراز چوبي قرار داد و قيام خود را آغاز كرد. و از آن پس به «درفش كاوياني» يعني پرچم كاوه ايها شهرت يافت. از درفش كاويان در جنگ ايران و اعراب نيز در كتب تاريخي نامي به ميان آمده است.



اهميت پرچم و پرچم داري در بين اعراب



يكي از منصبهاي مهم در بين اعراب، منصب «پرچم داري» بوده است كه در جنگها بسيار بدان افتخار مي كردند؛ چرا كه پرچم نشاني از همبستگي در عمل و اتحاد در شعار بوده؛ به گونه اي كه هر گاه پرچم از دست پرچم دار مي افتاده، نوعي شكست و از هم گسيختگي براي لشكر محسوب مي شده است. اعراب جاهليت در موقع جنگها آن را به دست يكي از سران سپاه مي داده اند. پرچم قبيله قريش «عقاب» نام داشته و منصب پرچم داري با «بني عبدالدار» كه طايفه اي بزرگ در قريش به شمار مي رفتند، بوده است.



نوشته اند: «هنگامي كه قُصّي بن كلاب، نياي چهارم پيامبراكرم صلي الله عليه و آله در سرزمين مكه قدرت را در دست گرفت، تمام منصبهاي قريش به او تفويض شد و او آنها را بين فرزندان خود تقسيم كرد. و منصب پرچم داري را به يكي از فرزندانش به نام «عبدالدار» سپرد و به او گفت: از اين پس هيچ كس وارد كعبه نمي شود، مگر آنكه تو اجازه دهي و هيچ پرچمي بسته نمي شود، مگر آنكه تو اراده كني.



از آن پس پرده داري خانه خدا و پرچم داري در نزد فرزندان او باقي ماند؛ به گونه اي كه در جنگ احد «ابوسفيان» به عموزاده هاي خود در يك درگيري و مشاجره لفظي گفت: شما لياقت پرچم داري را نداريد؛ چرا كه در روز [جنگ] بدر نتوانستيد از آن به شايستگي مراقبت كنيد و ما در آن جنگ، شكست خورديم! اكنون نيز اگر نمي توانيد، آن را به ما واگذاريد.»



پرچم داري در اسلام



آن گونه كه پيش تر گفته شد، به دليل اينكه پرچم، سمبل اتحاد و تمايز در جنگها به شمار مي رفته، همواره حائز اهميت بوده است. پس از ظهور اسلام نيز، پرچم ماهيت خود را از دست نداد و ارزش و منزلت خود را حفظ كرد. اميرالمؤمنين عليه السلام درباره پرچم و اهميت حفظ آن توسط سربازان اسلام مي فرمايد: «هرگز پرچمتان را از جاي خودش حركت نداده و دور آن را خالي نكنيد و آن را جز به دست شجاعانتان نسپاريد؛ آنان كه از جان شما در برابر پيشامد سوئي، حمايت و حراست مي كنند؛ زيرا آنان كه در حوادث سخت ايستادگي مي كنند، از پرچمهاي خود بهتر پاسداري مي نمايند و از هر سو، از پيش و پس و اطراف، مراقب آن مي باشند، نه از آن عقب مي مانند كه آن را تسليم كنند و نه از آن پيشي مي گيرند كه تنها رهايش سازند؛وَ رايَتَكُمْ فَلا تُميلُوها وَلا تُخِلُّوها، وَلا تَجْعَلُوها اِلاّ بِأَيْدِي شُجْعانِكُمْ وَ الْمانِعينَ الذِّمارَ مِنْكُمْ فَاِنَّ الصّابرينَ عَلي نُزُولِ الْحَقائِقِ هُمُ الَّذينَ يَحُفُّونَ بِراياتِهِمْ وَ يَكْتَنِفُونَها حَفافَيْها وَ وَراءَها وَ اَمامَها لا يَتَأَخَّرُونَ عَنْها فَيُسْلِمُوها وَلا يَتَقَدَّمُونَ عَلَيْها فَيُفْرِدُوها.»



پر واضح است كه پرچم، به دليل اينكه نماد همبستگي لشكر بوده، يكي از اهداف دشمن براي از بين بردن پرچم دار و به زمين انداختن پرچم براي تضعيف روحيه جنگاوري لشكر مقابل به شمار مي رفته است. از اين رو، اميرالمؤمنين عليه السلام دستور به محافظت بيشتر از آن فرموده اند.



از سيره عملي بزرگان دين نيز فهميده مي شود كه نسبت به پرچم و پرچم داري توجه فراواني داشته اند. در غزوه تبوك، پيامبراكرم صلي الله عليه و آله يكي از پرچمها را به «عُمارة بن حَزْم» داد. در همين حين «زيدبن ثابت» از راه رسيد، پيامبراكرم صلي الله عليه و آله نيز پرچم را از او ستاند و به زيدبن ثابت داد. اين موضوع سبب ناراحتي عمارة گرديد، به پيامبر صلي الله عليه و آله رو كرد و عرض نمود: «اي رسول خدا! گويا از من ناراحت هستيد [كه پرچم را از من گرفته و به او داديد].» پيامبراكرم صلي الله عليه و آله پاسخ داد:«لا وَاللّهِ! وَلكِنْ قَدِّمُوا الْقُرْانَ وَ كانَ اَكْثَرُ اَخْذاً لِلْقُرْآنِ مِنْكَ وَالْقُرْآنُ يُقَدِّمُ وَ اِنْ كانَ عَبْداً اَسْوَداً مُجَدَّعاً؛ نه به خدا [اين گونه نيست]، ولكن قرآن را مقدم بداريد و او بيشتر از تو بهره مند از قرآن است و قرآن مقدم مي دارد حتي اگر غلامي سياه و بريده بيني باشد.» آن گاه به دو قبيله اوس و خزرج هم دستور داد تا پرچمهايشان را به كساني كه بيشتر قرآن مي دانند، بدهند.



اميرالمؤمنين عليه السلام نيز اين موضوع را مدّ نظر داشته و پرچم را به با ايمان ترين افراد خود مي داده است. آن گونه كه نوشته اند، در جمل پرچم را به دست فرزند خود «محمدبن حنفيه» داد و به او فرمود: «تَزُولُ الْجِبالُ وَلا تَزُلْ! عَضَّ عَلَي ناجِذِكَ! اَعِرِاللّهَ جُمْجُمَتَكَ! تِدْ فِي الأَرْضِ قَدَمَكَ! اِرْمِ بِبَصَرِكَ اَقْصَي الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَاعْلَمْ اَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِاللّهِ سُبْحانَهُ؛ اگر كوهها از جاي كنده شوند، تو استوار باش! دندانهايت را بر هم بفشار! كاسه سرت را به خدا بسپار! پايت را بر زمين محكم كن! به انتهاي لشكر [دشمن[ نگاه كن و [زيادي دشمن را] ناديده بگير و بدان كه پيروزي از سوي پروردگار سبحان است.»



و اين مطلب از آن جهت است كه پرچم دار، نقش كليدي و مهمي را در لشكر بر عهده دارد؛ زيرااز نظر نظامي شاهرگ پيروزي يا شكست به شمار مي آيد و از نظر اعتقادي مي بايست كسي كه پرچم سپاه اسلام را بر دوش دارد، پارساترين باشد؛ همچنان كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله نيز به طور ضمني بر اهميت اين معنا اشاره مي كند و از نام پرچم دار و حسب و نسب او مي پرسد؛ آن سان كه نگاشته اند: «طفيل بن عمرو در جنگ حنين در ركاب رسول خدا صلي الله عليه و آله شركت كرد. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله او را مأمور كرد تا بت «ذي الكفّين» را منهدم سازد. او به همراه گروهي از مسلمانان حمله ور شد ـ كه تعداد آنان به چهل نفر مي رسيد ـ و بت را منهدم كرد و بازگشت. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله پيروزي را تبريك گفت و از آنان پرسيد كه پرچم دارتان در اين حمله كه بود؟



طفيل بن عمرو پاسخ داد: همان كسي كه پيش تر نيز پرچم دار بود. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله فرمود: آري! راست گفتيد، او نعمان بن زرافة لِهْبي بود.» از اين گفتگوي كوتاه نيز برمي آيد كه پيامبراكرم صلي الله عليه و آله در جنگها نسبت به پرچم دار دقيق و حساس بوده اند.



نخستين پرچم مسلمانان



هفت ماه از مهاجرت پيامبراكرم صلي الله عليه و آله از مكه به مدينه گذشته بود كه سريه «حمزة بن عبدالمطلب» عموي پيامبر صلي الله عليه و آله در گرفت. نوشته اند: براي اولين بار پيامبراكرم صلي الله عليه و آله با دست مبارك خود پرچمي بست و آن را به دست حمزه سيدالشهداء عليه السلام داد تا به جنگ رود. در آن جنگ، سي سواره نظام كه نيمي از آنان مهاجر و نيمي ديگر انصار بودند، شركت داشتند. بنابراين، نخستين پرچم دار اسلام را مي توان حمزه سيدالشهداء عليه السلام به شمار آورد.



سنت بستن پرچم



پرچم بندي كه نشانه شروع جنگ و مراسمي براي فراخواني جنگجويان جهت شركت در نبرد بوده، طي مراسمي خاص در جاهليت انجام مي پذيرفته است؛ بدين ترتيب كه آن را به امير قبيله مي دادند تا آن را بر سر چوب يا نيزه اي كه در دست پرچم دار بوده، مي بسته است. در اسلام نيز هنگام بستن پرچم، دعا مي كردند و به پرچم دار قوت قلب و روحيه مي دادند و او را بر شجاعت تحريض مي كردند. بعدها اين عمل در بين خلفاي عباسي به گونه اي ديگر پي گرفته شد و تا حدي به آن دقت مي كردند كه هنگام بستن پرچم، ستاره شناسان ساعت دقيق آن را از پيش تعيين مي كردند و مراسم آنها با تشريفات و صرف هزينه هاي كلاني نيز همراه مي شد؛ به نحوي كه نگاشته اند: خلفاي فاطمي در مصر اداره مخصوصي براي اين كار در نظر گرفته بودند كه در مدت يكصدسال به فعاليت خود ادامه داد و در هر سال مبلغ 80 هزار دينار طلا، صرف هزينه هاي آن مي گرديد.



ويژگيهاي پرچمها



درست مشخص نيست كه در دوران جاهليت، پرچمها به چه شكل بوده است، اما معمولاً اعراب چه پيش از اسلام و چه پس از آن، پرچم خود را بر فراز نيزه اي قرار مي دادند. اما خود پرچمها، از نظر طرح، رنگ و نقش با هم تفاوت داشته اند. «عقاب» پرچم مخصوص قريش در ايام جاهليت، سياه رنگ بوده است كه در اسلام نيز گاهي از اين رنگ استفاده مي شد، به ويژه در دوره عباسيان كه به نشانه خونخواهي و عزاي شهيدان بني هاشم و قتل عام آنان توسط امويان به كار گرفته مي شد. امويان پرچمي سرخ داشتند. عباسيان در دوران امام رضا عليه السلام به دستور مأمون، رنگ لباس و پرچم خود را از سياه به سبز، به نشانه بيعت مأمون با امام رضا عليه السلام تغيير دادند؛ اما بعدها دوباره به حالت سابق خود بازگشت.



پرچم پادشاهان بلاد اسلامي آفريقا در آن دوران، پرچمي طلاكوب از جنس ابريشم و پرچم سلاطين ترك در دور خود، ريسه اي از مو و منگوله داشت و آن را «چتر» و يا «سنجق» مي خواندند.



بزرگترين پرچم داران صدر اسلام



1. حمزة بن عبدالمطلب: شرح كوتاهي از پرچم داري او گذشت.



2. اميرالمؤمنين علي عليه السلام: او در بيشتر جنگها شركت داشت و در هر جنگي كه شركت مي كرد، پرچم داربود. در جنگ بدر لشكر اسلام سه پرچم داشت: پرچم سفيد، پرچم سياه و يك پرچم ديگر كه از «مرط عاشيه» تهيه شده بود. مرط پارچه اي پشمي و يا خز مانند بوده است كه در تهيه لباس از آن استفاده مي كردند. اين پرچم را پيامبراكرم صلي الله عليه و آله به علي بن ابي طالب عليه السلام داد.



در غزوه احد نيز پرچم داري گروه مهاجرين با علي عليه السلام بود و حتي نگاشته اند كه پرچم داران كفار همگي به دست اميرالمؤمنين عليه السلام كشته شدند و پرچم آنان بر زمين افتاد. در اين هنگام، زني به نام «عمرة بن علقمه حارثية» كه از جمله زناني بود كه براي تقويت روحيه جنگجويان خود و ستاندن انتقام كشتگان بدر به ميدان آمده بودند، پرچمي برافراشت و آن را به دست غلامي حبشي به نام «صؤاب» ـ غلام فرزندان «ابي طلحه» ـ داد كه او نيز توسط مسلمانان هلاك شد.



او در حالي كه دستانش قطع شده بود، با بازوها و گردنش پرچم را بالا نگه داشته بود كه اميرالمؤمنين عليه السلام گردن او را زد و به هلاكت رساند. اين افتضاح بزرگ، شكستي غير قابل جبران براي كفار به حساب آمد كه غلامي حبشي و زني، پرچم سپاه را بالا نگه دارد؛ به گونه اي كه «حسان بن ثابت انصاري» در توصيف آن سرود: «اگر زني حارثيه بيرق را بر نداشته بود، آنان در بازارها پرچم را به فروش مي گذاشتند.»



پرچم قبيله اوس، به رنگ سبز و پرچم خزرج به رنگ سرخ بود. پيامبراكرم صلي الله عليه و آله براي جلوگيري از بروز حساسيت و اختلاف بين آنان، اجازه داد تا از همان رنگها استفاده كنند.



در جنگ خيبر، درخششي چشمگير از پرچم داري اميرالمؤمنين عليه السلام در خاطره تاريخ ماند. در اين جنگ پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرچمي سفيد بست و به جنگ با خيبريان شتافت. در بين يهوديان پهلواني تنومند و درشت اندام به نام مرحب بود كه او در درگيري تن به تن، چند تن از پهلوانان لشكراسلام را به شهادت رسانيد و جنگ با يهوديان به حالت ركود رسيد.



پيامبراكرم صلي الله عليه و آله در مواجهه با آن دژ نفوذ ناپذير، با ديوارهاي بلند، پرچم را به دست ابوبكر داد. او تا شب به جنگ پرداخت، ولي هيچ فتحي به ارمغان نياورد. روز ديگر عَلَم را به دست عمر بن خطاب داد و لشكري را نيز با او همراه كرد. وي نيز از صبح آن روز تا شب جنگيد، اما پيروز نشد. سپس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرمود: «لَأَدْفَعَنَّ الرّايَةَ غَدَا اِلي رَجُلٍ يُحِبُّ اللّهَ وَ رَسُولَهُ لا يَنْصَرِفُ حَتّي يَفْتَحَ اللّهُ عَلي يَدِهِ؛ فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد كه خدا و رسولش را دوست دارد. او برنمي گردد تا خدا به دست او [ما را[ پيروز گرداند.»



همگان منتظر بودند ببينند، فردا پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرچم اسلام را به دست چه كسي مي دهد؟ فردا صبح پيامبر اسلام دنبال علي عليه السلام فرستاد كه در خيمه بود و در اثر چشم درد جايي را نمي ديد. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در چشمان او دميد و علي عليه السلام چشمان خود را باز كرد. سپس پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرچم را به او داد. او مقابل درب خيبر رفت. پهلوانان يهود، يكي پس از ديگري بيرون مي آمدند و با امام علي عليه السلام مبارزه مي كردند و به هلاكت مي رسيدند. در اين هنگام پهلواني از آنان بيرون آمد [به نوشته برخي، او مرحب بوده است] كه گرزي آهنين در دست داشت. آن را محكم به سپر علي عليه السلام زد. سپر او شكست و علي عليه السلام به سمت دروازه دويد و در خيبر را كند و از آن به جاي سپر استفاده كرد و آن دري بود كه وقتي هشت نفر از اصحاب خواستند آن را جابه جا كنند، نتوانستند.



در جريان فتح مكه كه در سال هشتم هجرت به وقوع پيوست، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله پرچمي را كه در دست «سعد بن عُباده» بود، ستاند و به اميرالمؤمنين عليه السلام داد؛ زيرا او هنگامي كه سپاه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله از بلنديهاي اطراف مكه به طرف شهر سرازير شد، رجزي با اين مضمون خواند: «امروز روز جنگ است و كارزار. امروز همان روزي است كه به حرمت حرم اعتنايي نمي كنيم و قريشيان را مي كشيم.» عمر بن خطاب وقتي رجز او را شنيد، به سوي پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دويد و آنچه را شنيده بود، باز گفت. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ناراحت شد و رو به اميرالمؤمنين علي عليه السلام كرد و فرمود: «برو و پرچم را از او بگير و خود پرچم را به سوي مكه حركت ده!» اميرالمؤمنين عليه السلام نيز پرچم را از او گرفت. و اين در حالي بود كه در ابتداي حركت، يكي از پرچمها در دست آن حضرت بود.



3. مصعب بن عمير: او نيز از جمله سربازان دلير و فداكار اسلام و همچنين از پرچم داران نامدار بود. در جنگ احد، پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله دو زره روي هم پوشيد و يكي از سه پرچمي را كه در اين جنگ با مسلمانان همراه بود، به مصعب داد.



مصعب از خاندان «بني عبدالدار» بود و همان گونه كه گفته شد، فرزندان عبدالدار در جزيرة العرب، منصب پرچم داري داشتند. پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله نيز براي احترام به مصعب و منصب آنان، پرچمي از سه پرچم مسلمانان را به دست او داد.



او نيز هم پرچم در دست داشت و هم از جان پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله محافظت مي كرد. پس از چندي مبارزه، او كه مقابل پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله ايستاده بود، توسط يكي از كفار به شهادت رسيد. سرباز قريشي پنداشت كه پيامبر صلي الله عليه و آله را كشته است و فرياد زد: محمد صلي الله عليه و آله را كشتم. پخش اين شايعه نقش مهمي در تضعيف روحيه مسلمانان و شكست نسبي آنان داشت. وقتي مصعب به شهادت رسيد، پيامبر صلي الله عليه و آله پرچم او را به اميرالمؤمنين عليه السلام داد و برجستگي علي عليه السلام و نقش او در پرچم داري سپاه اسلام پر رنگ تر شد.



4. ديگر پرچم داران: از آنجا كه در جنگها اعم از غزوات و سرايا، سپاه اسلام چند پرچم با خود حمل مي كرده، شمار پرچم داران نيز بيشتر از افراد مذكور بوده است؛ زيرا هر قبيله اي از پرچم خاص خود استفاده مي كرده است و با وجود قرائن پيشين، شايد بتوان گفت كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله به دليل وجود برخي رگه هاي قوميت گرايانه در بين برخي از مسلمانان، به آنها اجازه مي داده تا پرچم قبيله خود را به منظور شناسايي و يا فراخواني بيشتر جنگجويان بياورند. از جمله برجسته ترين آنان مي توان زبير بن عوام، سعد بن ابي وقاص، ابونائله، قَتادة بن نعمان، ابي بُردة بن نيار، جبر بن عتيك، ابو لبابة بن عبد المنذر، ابو اُسَيّد ساعدي، عبد اسد بن زيد، قطبة بن عامر بن حديده، عمارة بن حزم، سليط بن قيس و... نام برد.



پرچم داران اميرالمؤمنين عليه السلام



1. محمد بن حنفيه: در جنگ جمل كه بين عايشه و اميرالمؤمنين عليه السلام در گرفت، لشكر امام پرچمهاي گوناگوني داشت، اما بزرگ ترين آنها را كه پرچمي به رنگ سفيد بود، به دست فرزندش «محمد بن حنفيه» داد كه آن را به سر نيزه اي بزرگ بسته بود. امام صفوف لشكريان خود را منظم كرد و وقتي كه همه در جاي خويش قرار گرفتند، محمد بن حنفيه را فرا خواند و پرچم را ضمن دعا و تقويت روحيه به او داد. او در آن جنگ نوزده سال بيشتر نداشت. اميرالمؤمنين عليه السلام به او فرمود: «وَ اَمّا هذِهِ الرّايَةُ اِنّي واضِعُهَا الْيَومَ في أَهْلِها؛ و اما در مورد اين پرچم [بايد بگويم] كه من امروز آن را به اهلش سپرده ام.» سپس امام حسن عليه السلام را بر مَيْمنه (سمت راست) لشكر و امام حسين عليه السلام را بر مَيْسره (سمت چپ) لشكر گمارد و به محمد بن حنفيه فرمود: «تَقَدَّمْ بِالرّايَةِ وَاعْلَمْ اَنَّ الرّايَةَ اَمامَ اَصْحابِكَ فَكُنْ مُتَقَدِّما يَلْحَقَكَ مِنْ خَلْفِكَ؛ با پرچم پيش بتاز و بدان كه پرچم بايد پيش روي ياران تو باشد. پس پيشرو باش تا از پشت سرت به تو ملحق شوند.»



2. حُصَين بن مُنذِر: او در جنگ صفين در حالي كه نوزده سال داشت، به سمت پرچم داري سپاه اميرالمؤمنين علي عليه السلام گماشته شد و پرچمي به رنگ سرخ را از اميرالمؤمنين عليه السلام تحويل گرفت و بر دوش نهاد. اميرالمؤمنين عليه السلام در وصف او و پرچمش سرود:



«لِمَنْ رايَةٌ حَمْراءُ يَخْفِقُ ظِلُّها اِذا قيلَ قَدِّمْها حُصَيْنُ تَقَدَّما...؛



پرچم سرخي كه سايه اش به اهتراز در آمده، از آن كيست كه چون گفته شود آن را پيش ببر! حصين آن را پيش مي برد....»



امام هنگامي كه پرچم را به او داد، فرمود: «بر صف مقابل حمله كن و مهلت به آنها مده.» او پرچم را برداشت و با شعار: «مرگ بهتر از فرار است» پيش تاخت.



خود او مي گويد: «امام علي عليه السلام پرچم را به من سپرد و فرمود: اي حصين! به نام خدا پيش رو و بدان كه هرگز پرچمي چنين [گران قدر] بر سر تو به اهتراز در نيايد؛ زيرا اين همان پرچم رسول خدا صلي الله عليه و آله است؛ سِر عَلَي اسْمِ اللّهِ يا حُصَيْنُ وَ اعْلَمْ اِنَّهُ لا يَخْفِقُ عَلي رَأْسِكَ رايَةٌ اَبَدا مِثْلُها اِنَّها رايَةُ رَسُولِ اللّهِ صَلَّي اللّهُ عَلَيهِ وَ سَلَّمْ.»



نگاشته اند كه در اين جنگ بيشتر پرچمهاي سپاه اميرالمؤمنين عليه السلام تيره رنگ بود و به رنگهاي سياه، سرخ، خاكستري، و مُعَصفر (سرخ مايل به زرد) بوده است و سپاهيان امام، پارچه سفيد پشميني را بر سر و دوش خود افكنده بودند. سپاه معاويه نيز پرچم داراني همچون بُسر بن ارطاة، عبيد الله بن عمر بن خطاب، عبدالرحمن بن خالد بن وسيد، محمد بن ابوسفيان و عتبة بن ابوسفيان داشت. معاويه به جهت ارتقاء حيثيت خانوادگي خويش بيشترين پرچم داران را از خاندان خود برگزيد.



عمرو عاص هم تكه پارچه سياهي چهارگوش را بر سر نيزه اي بسته بود. شايعه افتاد كه اين همان پرچمي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله براي او بسته است. خبر به اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد. امام فرمود: «آيا مي دانيد ماجراي اين پرچم چيست؟ پيامبر خدا صلي الله عليه و آله اين پارچه را به دشمن خدا، عمرو بن عاص و ديگران نماياند و فرمود: كيست كه اين را با شرطي از من بپذيرد؟ عمرو عاص برخاست و گفت: شرط آن چيست؟ رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: شرطش اين است كه با مسلماني نجنگيد و كافري را آسوده نگذاريد. عمرو عاص نيز آن را با اين شرط گرفت و به خدا سوگند خورد. او همان وقت مشركان را آسوده گذاشت و امروز هم به جنگ با مسلمانان برخاست.»



3. خالد بن معمر: پرچم داري كوفيان و بصريان با او بود. او جواني پرهيزگار از خاندان ربيعه بود كه بسيار علاقه داشت پرچم داري سپاه به او سپرده شود. او وقتي پرچم را به دست گرفت، رو به قبيله خود كرد و گفت: «اي گروه ربيعه، همانا خداي بلند مرتبه هر يك از شما را از زادگاه خود بدين جا آورد و جمع كرد كه تاكنون اين چنين با هم جمع نشده بوديد. به راستي كه اگر از پيكار روي گردانيد، خداوند از شما خشنود نخواهد بود و از زخم زبان هيچ دانايي در امان نخواهيد بود. مبادا امروز ديگر مسلمانان، شومتان پندارند! پس گام همت فرانهيد و پيش بتازيد و جانبازي كنيد... كه خداوند پاداش كسي را كه كردار نيك انجام دهد، تباه نمي سازد.» او با خطبه خود سبب تحريض لشكريان امام در جنگ با معاويه شد.



4. هاشم بن عُتَيبه: مردي شجاع بود كه پرچم سپاه را به دوش مي كشيد و پيش مي تاخت. فردي از سپاه معاويه در حين مبارزه با او به اميرالمؤمنين عليه السلام دشنام داد. هاشم به او گفت: «از خدا بترس كه از پس اين جنگ، حساب رسي هست!» و او را ارشاد كرد. جوان از كرده خود پشيمان شد و توبه كرد؛ اما لشكريان معاويه به او گفتند كه آن مرد عراقي تو را فريب داده است. و به سوي هاشم هجوم بردند و وي را مجروح ساختند.



اميرالمؤمنين عليه السلام ديد پرچم هاشم در نشيب است. به او فرمان داد كه پرچمش را بالاتر ببرد؛ اما وقتي امام نگاه كرد، ديد شكم او را دريده اند.



سپس مردي به نام «بكر بن وائل» پرچم او را ستاند و جاي او را گرفت؛ اما او نيز به شهادت رسيد. سپس «عبدالله بن هاشم بن عتيبة» پرچم را برداشته و در سوگ پدرش فرياد زد: «اي مردم! هاشم بنده اي از بندگان خدا بود كه نافرماني خداي خويش را نكرد و دعوت او را لبيك گفت و در راه فرمانبرداري از پسر عم رسول خدا صلي الله عليه و آله از جان كوشيد....»



5. ديگر پرچم داران صفين: اگر چه در صفين عدم يكپارچگي در لشكر امام سبب رخداد حكميت شد، اما در دسته اي كه پيروان راستين امام بودند، يكرنگي و يكدلي ويژه اي به چشم مي خورد. آنان در اين جنگ به سرهاي خود دستارهايي چون عقال بسته بودند كه نشانه يكرنگي آنان در پيروي از امام بود. امام به پرچم داران سپاه خود فرمود: «پرچمهاي خود را خم نكنيد و از معركه بيرون نبريد و آنها را جز به دلاوراني كه نگهبان شرف هستند، نسپاريد....»



نامداراني چون هاشم بن عتبة بن ابي وقاص (پرچم دار كل سپاه)، عمار بن ياسر، حجر بن عديّ، عمر بن حَمِق، نُعَيم بن هُبيرة، رفاعة بن شداد، عبدالله بن عباس، و... پرچم داري سپاه امام را بر عهده داشتند.



6. ابوايوب انصاري: وي در جنگ نهروان كه واپسين جنگ دوران امام علي عليه السلام بود، پرچم داري را بر عهده داشت. اين جنگ بين امام و خوارج درگرفته بود كه پس از ماجراي حكميت، امام را مقصر دانسته، قتل او را بر خود واجب مي ديدند. از آنجا كه امام نمي خواست افرادي كه با تبليغات سوء خوارج اغفال شده بودند، در اين جنگ كشته شوند، به «ابوايوب انصاري» فرمود تا پرچم خود را پيش برد و مقابل لشكر خوارج نگاه دارد تا هر كس را كه زير آن جمع شود، ببخشايد و امان دهد. ابوايوب انصاري بيرق خود را پيش برد و گفت: «هر كس زير اين پرچم بيايد، در امان است.»



هشت هزار نفر از لشكر خوارج به امام پناهنده شدند و به زير پرچم ابوايوب انصاري آمدند. سردسته خوارج «عبدالله بن وهب» فرمان حمله داد و فرياد زد: «پيش به سوي بهشت!» و در نتيجه جنگ، اكثريت قريب به اتفاق آنان كشته شدند.



پرچم دار امام حسين عليه السلام



در صبح روز عاشورا، امام ياران خود را به دو دسته تقسيم كرد كه شامل سي نفر سواره نظام و چهل نفر پياده نظام بود. امام فرماندهي ميمنه سپاه را به «زهير بن قين» و ميسره سپاه را به «حبيب بن مظاهر» سپرد و پرچم را به برادر خود عباس عليه السلام كه از همه شجاع تر بود، داد.



امام حسين عليه السلام به دليل نقش حساس عباس عليه السلام در رويارويي با دشمنان به ايشان اجازه مبارزه و جنگ نمي دادند؛ زيرا چه بسا شهادت ايشان به دليل دارا بودن نقش پرچم داري مي توانست ضربه جبران ناپذيري به روحيه سپاه باشد. از اين رو، وقتي ابوالفضل العباس عليه السلام با ديدن شهادت ياران امام و تنهايي او، اجازه جنگ مي خواهد، امام به او مي فرمايد: «يا اَخي أَنْتَ صاحِبُ لِوائي وَ اِذا مَضَيْتَ تَفَرَّقَ عَسْكَري؛ اي برادر! تو پرچم دار من هستي. اگر تو از دست بروي، سپاه من پراكنده مي شود.»



نگاشته اند هنگامي كه اسيران كربلا را به شهر شام بردند، در ميان وسائل غارت شده از شهيدان كربلا، پرچمي بود كه در اثر ضربات شمشير و نيزه، آسيب ديده بود. وسائل را پيش روي يزيد نهادند. يزيد پرچم مذكور را برداشت و به دقت بدان نگريست و پرسيد: اين پرچم در دست چه كسي بوده است؟ گفتند: عباس بن علي عليهماالسلام. آن گاه با تعجب و شگفتي ايستاد و به حاضران گفت: «به اين پرچم خوب بنگريد. ببينيد كه بر اثر ضربه هاي پيكار گران جاي سالمي بر آن نمانده است، ولي جايي كه در دست پرچم دار قرار داشته، سالم است.»



اين سخن كنايه از اين بود كه پرچم دار ضربه هاي تيغ و شمشيري كه بر دستش فرود مي آمده، تحمل كرده، ولي پرچم را رها نمي كرده است.



موقعيت حضرت عباس عليه السلام در بين ياران امام حسين عليه السلام موقعيت ويژه و منحصر به فردي بوده است. آنگاه كه در مدينه بسياري از خواص و نزديكان امام، ايشان را از دست زدن به قيام باز مي داشتند و با نصيحت و خيرخواهي، امام را از اين حركت بر حذر مي داشتند، حضرت عباس عليه السلام در چنين شرايط بحراني و حساسي، بدون هيچ گونه مصلحت انديشي، پيشگام در ياري امام عليه السلام شد.



در ديگر صحنه هاي قيام نيز همواره حضرت عباس عليه السلام پيشگام ديده مي شود. به عنوان نمونه شب عاشورا وقتي تنهايي و بي ياوري امام خود را مي بيند كه امام به همه اجازه بازگشتن از كربلا مي دهد، به عنوان اولين سخنگو برخاسته و فرياد برآورد: «هرگز چنين نخواهيم كرد، آيا براي اينكه بعد از تو زنده بمانيم؟ خداوند تا ابد آن را به ما نشان ندهد؛ لَمْ نَفْعَلْ ذلِكَ! لِنَبْقِيَ بَعْدَكَ؟ لا اَرانَا اللّه ُ ذلِكَ ابدا.»



و هنگامي كه امام عليه السلام، سر و صداي لشكر دشمن را مي شنود كه آماده شبيخون هستند، حضرت عباس عليه السلام را به عنوان نماينده اعزامي خود به همراه بيست سوار به سوي آنان گسيل مي دارد، تا ببيند خواسته آنان چيست و به او مي فرمايد: «يا عَبّاسُ اِرْكَبْ بِنَفْسي اَنْتَ يا اَخي! حَتَّي تَلْقاهُمْ وَ تَقُولَ لَهُمْ ما لَكُمْ وَ ما بَدالَكُمْ وَ تَسْأَلْهُمْ عَمّا جاءَ بِهِمْ؟؛ اي عباس! اي برادرم! جانم به قربانت، سوار شو و نزد ايشان برو و بگو شما را چه شده و چه مي خواهيد و از سبب آمدنشان [به اينجا] پرسش كن.»



عباس عليه السلام نزد ايشان رفته و خبر آورد كه آنان براي جنگ آمده اند. امام به او فرمود: «اِرْجِعْ اِلَيْهِمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تُؤَخِّرَهُمْ اِلَي الْغُدْوَةِ وَ تَدْفَعَهُمْ عَنَّا الْعَشِيَّةَ لَعَلَّنا نُصَليّ لِرَبِّنَا اللَّيْلَةَ وَ نَدْعُوهُ وَ نَسْتَغْفِرُهُ فَهُوَ يَعْلَمُ اَنّي قَدْ كُنْتُ اُحِبُّ الصَّلوةَ لَهُ وَ تِلاوَةَ كِتابِهِ وَ الدُّعاءَ وَ الاِسْتِغْفارَ؛ نزد آنان باز گرد و اگر توانستي تا صبح از آنان مهلت بگير و امشب ايشان را از ما باز گردان، شايد ما امشب را براي پروردگارمان نماز بخوانيم و او را خوانده و درخواست مغفرت نماييم؛ زيرا خداوند مي داند كه من نماز براي او، تلاوت كتابش و دعا و طلب آمرزش را دوست مي دارم.» و عباس عليه السلام نيز چنين كرد.



در روز عاشورا نيز ايشان علاوه بر دفاع از خيمه ها، هر گاه در درگيريها، نيروهاي خودي، در محاصره دشمن قرار مي گرفتند و توان مقابله را از دست مي دادند، به ياري آنان مي شتافت و حلقه محاصره را مي شكست. به عنوان نمونه در مبارزه «عمر بن خالد صيداوي»، «جابر بن حارث سلماني» و «سعد» غلام عمر بن خالد صيداوي كه پس از ساعتي پيكار در محاصره دشمن واقع شدند، حضرت عباس عليه السلام با يورشي توفنده، آنان را از چنگال دشمن نجات داد.



او در حركتي افتخارآميز، براي اطمينان از جانفشاني برادران خود؛ عبدالله، جعفر و عثمان، آنان را پيش مرگ امام خود ساخته و بدانها مي گويد: «تَقَدَّمُوا بِنَفْسي اَنْتُمْ! فَحامُوا عَنْ سَيِّدِكُمْ حَتّي تَمُوتُوا دُونَهُ؛ پيش بتازيد فدايتان شوم! و از سرور و پيشواي خود حمايت كنيد تا در برابر او جان دهيد.» سپس آنان را به ميدان فرستاد و هرسه آنها به شهادت رسيدند. در پايان نيز خود به ميدان شتافته و به شهادت رسيد.



ابو حنيفه دينوري از تاريخ نويسان اهل سنت درباره شهادت عباس عليه السلام مي نويسد: «وَ بَقِيَ الْعَبّاسُ بْنُ عَليٍّ عليهماالسلام قائِما لإِِمامِ الحُسَينِ عليه السلام يُقاتِلُ دُونَهُ وَ يَميلُ مَعَهُ حَيْثُ مالَ حَتّي قُتِلَ رَحْمَةُ اللّه ِ عَلَيْهِ؛ و عباس بن علي عليهماالسلام همچنان پيش روي امام حسين عليه السلام باقي ماند، نزد او مي جنگيد و به هر سو كه امام مي رفت او نيز مي رفت تا اينكه كشته شد؛ درود خدا بر او باد.»



با شهادت عباس عليه السلام نامه پرچم داري در عصر حضور بسته شد و نام او را تاريخ به عنوان واپسين پرچم دار جنگهاي پيشوايان معصوم عليهم السلام در دوران حضور ثبت نمود.



عباس لواي همت افراشته است وين راز به خون خويش بنگاشته است



او پرچم انقلاب عاشورا را با دست بريده اش به پا داشته است



***

تاج شهيدان همه عالمي دست علي عليه السلام ماه بني هاشمي



چار امامي كه تو را ديده اند دست علم گير تو بوسيده اند



***



بر لب آبم و از داغ غمت مي ميرم هر دم از غصه جانسوز تو آتش گيرم



مادرم داد به من درس وفاداري را عشق شيرين تو آميخته شد با شيرم



گاه سردار علمدارم و گاهي سقا كه به پاس حَرَمت گشت زنان چون شيرم



غيرتم، گاه نهيبم زند از جا برخيز! ليك فرمان مطاع تو شود پا گيرم



كربلا كعبه عشق است و منم در احرام شد در اين قبله عشاق دو تا تقصيرم



دست من خورد به آبي كه نصيب تو نشد چشم من داد از آن آب روان تصويرم



بايد اين ديده و اين دست كنم قرباني تا كه تكميل شود حج و من آن گه ميرم



زين جهت دست به پاي تو فشاندم بر خاك تا كنم ديده فدا، چشم به راه تيرم



اي قد و قامت تو معني «قد قامت» من اي كه الهام عبادت ز وجودت گيرم



وصل شد حال قيامم ز عمودي به سجود بي ركوع است نماز من و اين تكبيرم



جسدم را به سوي خيمه اصغر عليه السلام مبريد كه خجالت زده زان تشنه لب بي شيرم



(حبيب الله چايچيان)

پاورقي

. ر. ك: ماه در فرات، ابوالفضل هادي منش، قم، انتشارات مركز پژوهشهاي اسلامي صدا و سيما، چاپ اوّل، 1381 ه. ش، ص 67.



. همان؛ تاريخ التمدن الاسلامي، ج 1، ص 180 (پانوشت).



. همان، ص 30.



. السيرة النبوية لابن كثير، ابوالفداء، اسماعيل بن كثير، بيروت، دار الرائد العربي، چاپ سوم، 1407 ه. ق، ج 1، ص 100.



. نهج البلاغة، دشتي، خطبه 124.



. كتاب المغازي، محمد بن عمر بن واقد، بيروت، مؤسسة الاعلمي للمطبوعات، چاپ سوم، 1989 م.، ج 3، ص 1003.



. نهج البلاغة، دشتي، خطبه 11.



. بتي كه «عمرو بن حملة» آن را ساخته بود و بت معروف طائف بود.



. كتاب المغازي، محمدبن عمربن واقد، ج 3، ص 922.



. السيرة النبوية، ابن هشام، ج 1، ص 9.



. تاريخ التمدن الاسلامي، ج 1، صص 183 ـ 182.



. همان، ص 181.



. السيرة النبوية، ابن هشام، ج 3، ص 83.



. «فَلَوْلا لِواءُ الحارِثِيَّةِ اَصْبَحُوا يُباعَونَ فِي الأَْسْواقِ بَيْعَ الْجَلائِبِ»



همان، ص 84.



. كتاب المغازي، ج 3، ص 895.



. السيرة الحلبية، علي بن برهان الدين الحلبي، مصر، مطبعة مصطفي البابي، 1349 ق، ج 2، صص 159 ـ 156.



. همان، ص 161؛ تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابي يعقوب، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، چاپ سوم، 1356 ش، ج 1، ص 415.



. سيرة رسول الله، رفيع الدين اسحاق بن محمد، تهران، نشر مركز، 1373 ش، صص 418 ـ 419.



. همان، ص 446.



. السيرة الحلبية، ج 2، ص 207.



. همان، ص 15؛ سيرة رسول الله صلي الله عليه و آله، ص 324؛ السيرة النبوية، ج 3، ص 70.



. السيرة الحلبية، ج 2، ص 15.



. سيره رسول الله صلي الله عليه و آله، ص 331؛ السيرة النبوية، ج 3، ص 77.



. غزوه، جنگهايي است كه پيامبر صلي الله عليه و آله در آن حضور داشته اند و سريه، جنگهايي است كه خود پيامبر صلي الله عليه و آله در آنها حضور نداشته اند.



. كتاب المغازي، ج 2، ص 800.



. الجمل، محمد بن محمد بن النعمان العكبري البغدادي الشيخ المفيد، نجف، مطبعة الحيدرية، بي تا، بي نا، ص 183.



. همان، ص 174.



. همان، ص 170.



. همان، ص 175.



. وقعة صفين، نصر بن مزاحم المِنقري، قم، منشورات آية الله المرعشي النجفي، چاپ دوم، 1404 ق، ص 289.



. الفتوح، ابن اعثم كوفي، قم، نشر دار الهدي، 1379 ش، ص 145.



. وقعة صفين، ص 300.



. همان، ص 332.



. همان، ص 424.



. همان، ص 215.



. وقعة صفين، ص 286.



. همان، ص 287.



. همان، ص 347.



. تاريخ طبري، محمد بن جرير الطبري، بيروت، مؤسسة عزالدين، چاپ سوم، 1413 ه. ق، ج 4، ص 596.



. همان، ج 5، ص 11.



. وقعة صفين، ص 205.



. الفتن الكبري، طالب السّنجري، بيروت، مجمع البحوث الاسلامية، چاپ اوّل، 1417 ه. ق، ص 255.



. الكامل في التاريخ، عزالدين علي بن اثير، تهران، نشر اساطير، چاپ دوم، 1376 ه. ش، ج 5، ص 1943.



. تاريخ الطبري، ج 5، ص 213؛ مقتل الحسين، موفق بن احمد الخوارزمي، قم، منشورات مكتبة المفيد، بي تا، ج 2، ص 4.



. بحار الانوار، محمد باقر المجلسي، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1403 ه. ق، ج 45، ص 41.



. ر. ك: سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله، محمد محمدي اشتهاردي، قم، انتشارات ناصر، چاپ ششم، 1373 ه. ش، ص 299.



. شيخ عباس قمي، نفس المهموم، تهران، كتاب فروشي اسلاميه، 1368، ه. ق، ص 137.



. محمد بن محمد بن النعمان، شيخ مفيد، الإرشاد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378 ه. ش، ج2، ص132.



. همان، ص133.



. تاريخ الطبري، ج5، ص216.



. الارشاد، ج2، ص162.



. ابو حنيفه احمد بن داود الدينوري، اخبار الطِّوال، بيروت، دار الكتب العلمية، چاپ اول، 1421 ه. ق، ص380.



. سيد رضا مؤيد.

ابوالفضل هادى منش