بازگشت

بازنمايي دو الگوي قدرت در حادثه كربلا



بازنمايي دو الگوي قدرت در حادثه كربلا

«اقتدار» و «قدرت » به مثابه مهم ترين متغيري است براي هر جامعه اي كه خواهان استقلال ، عزت و هويت جداگانه اي از بقيه جوامع و گروه هاست . گويا در نظرچنين جامعه اي ، اين متغير از زيربنايي ترين مباني و شرط اساسي پيشرفت و توسعه معنوي و مادي آن محسوب مي شود. وانگهي ، در علم سياست ، از اين متغير به عنوان اصطلاح و مفهومي خاص كه نفس حكومت برآن است ياد شده است .

در اين صورت «قدرت » و «اقتدار» را مجموعه عواملي گويند كه موجب مي شود فرد يا گروهي فرد يا گروه ديگر را به اطاعت وادار نمايد كه در انديشه توحيدي اين مجموعه عوامل به خدا ارتباط داده شده كه او فعال مايشاء است .

«ماكس وبر» جامعه شناس و دانشمند علوم سياسي ، «قدرت » را اين گونه تعريف مي كند:

«قدرت عبارت است از امكان تحميل اراده يك فرد بر رفتار ديگران ».

در اين جا به گوناگوني و تنوع قدرت در اين حد اشاره مي كنيم كه همه قدرت ها را مي توان در سه محور طبقه بندي كنيم .

الف ) قدرت كيفر دهنده ؛

ب ) قدرت پاداش دهنده ؛

ج ) قدرت شرطي .

وجه مشترك قدرت كيفر دهنده و قدرت پاداش دهنده ، اين است كه تسليم شونده به تسليم خود واقف است . در مورد نخست ، به دليل اجبار است و در مورد دوم ، حساب پاداش را مي كند، اما قدرت شرطي برخلاف اين دو، با تغيير اعتقاد فرد اعمال مي شود.

در ادامه اين گفتار، لازم است به اختصار به منابع اصلي قدرت اشاره كنيم . به طور كلي سه پديده اساسي موجب دسترسي به قدرت مي شود:

1ـ شخصيت ؛

2ـ مالكيت ؛

3ـ سازمان .

در اين جا به دليل سنخيت موضوع پژوهش با دو عنصر قدرت و شخصيت ، به اين نكته اشاره مي شود كه : معروف ترين چهره هاي قدرت شخصيتي در تاريخ اديان ؛ يعني حضرت موسي (ع) ، عيسي (ع) و پيامبر گران قدر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) ازجمله امام حسين (ع) و هم چنين شخصيت هايي ، همچون : كنفوسيوس ، بودا، ارسطو و افلاطون نه به قدرت بدني خود متكي بوده اند و نه شخصاً به قدرت كيفر دهنده متوسل مي شده اند. خصوصياتي غير علني تر آن چنان توانايي و قدرتي به آنها مي داد كه باعث مي شود صدها ميليون نفر پيرو، مطيع آنها شود. پرداختن به موضوع قدرت و اقتدار دراين پژوهش ، نوعي تتبع است كه هدفش ، نه بسط معلومات ، كه كشف مجهول ها است .لذا از چنين تتبعي خصوصاً درباره موضوعي با چنان اهميت عملي نبايد دست شست .

همه استنتاج هايي كه از قدرت مي شود، خود نيز مي توانيم آنها را به تمامي قراين تاريخي تعميم دهيم و در عين حال ، نتيجه گيري هاي به عمل آمده را در برابر شواهد امروزي سنجيد. مي توان در تشريح قدرت نشأت گرفته از نظام اموي ، اين نكته را يادآور شد كه حاكميت يزيدي برخوردار از قدرتي است كه در كالبدشناسي قدرت به آن قدرت كيفر دهنده گفته مي شود. قدرت كيفر دهنده رابطه اي ديرينه و ديرپا با تنبيه بدني ،تخريب شخصيت ، حبس و توقيف و تحميل شرايط سخت زيستي ، ايراد ضرب و جرح ،قطع عضو و ساير شكنجه هاي عجيب و غريب و يا مرگ همراه است .

با اين حال ، ويژگي هاي روان شناختي انسان به گونه اي است كه در درازمدت قدرت كيفر دهنده را برنمي تابد. جوامعي كه براساس سازمان و نظام كيفر دهنده اداره مي شوند، مترصد فرصت هايي اند كه اختيار و آزادي به غارت رفته خويش را بازيابند. بانهادينه شدن آزادي در جوامع بشري ، قدرت هاي كيفر دهنده و پاداش دهنده كه تسليم پذيري انسان را طالبند. پي در پي مشروعيّت شان مورد ترديد واقع مي شود و قدرت هاي شرطي و شخصيّتي امكان حيات مي يابند. در تقابل دو الگوي قدرت در واقعه عاشورا،اين تاريخ است كه حكم نهايي را صادر نمود. هر روز كه از اين واقعه تاريخي مي گذرد،شخصيت تابناك حماسه ساز عاشورا، تابنده تر مي شود و بر ميزان محكوميت نظام هاي سازمان يافته براساس قدرت كيفر دهنده ، افزوده مي شود.

روي هم رفته «در اسلام از هرسه ابزار قدرت بهره گرفته مي شود؛ به همين دليل پيامبر اكرم اسلام در يك جا بشير و نذير لقب مي گيرد. (و ما ارسلناك الا مبشراً ونذيرا)

و در جاي ديگر خداوند به پيامبرش دستور مي دهد تا با مردم با ادله متقن و سخنان حكيمانه و عالمانه رو به رو شود؛ آن جا كه مي فرمايد:

(ادع الي سبيل ربك بالحكمه ) و همان گونه كه در برنامه هاي تمامي انبياء به اين سه ابزار اشاره مي شود: (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد)

براي انسان هاي لجوج و عنود نيز، آهن گداخته درنظر گرفته شد تا آناني كه به جاي گام برداشتن در سير فطرت و حق مانع رشد و تعالي جامعه و ديگر انسان ها مي گردند.... به سزاي اعمال غيرانساني خود برسند.» البته ـ همان گونه كه اشاره رفت ـ چون اصولاً منطق اسلام منطق پند و موعظه و تشويق است در ابتدا از دو ابزار تشويق و اقناع استفاده مي شود و در آن هنگام كه استفاده از آن دو ابزار بي ثمر باشد، بنابر فرمايش مولا علي (ع) استفاده از شمشير و گلوله به عنوان آخرين دارو تجويز مي گردد. وانگهي ،همان گونه كه در اين پژوهش بررسي شده است ، اين منطقي قرآني است كه سالارشهيدان (ع) نيز از آن تبعيت نمود.

خداوند مي فرمايد:

(محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار...)

محمد (ص) فرستاده خداست و آنان كه با اويند، سخت گيرانند بر كافران ...

توجه به تمايز ميان دو الگوي قدرت در حادثه كربلا كه هرطرف جهان بيني و ايدئولوژي خاص خود را دارد، توجه به رويارويي و برخورد دو جناح مختلف با منطق ها و عملكردهاي متفاوت است :

در يك سو، جناحي است با تعداد كمي رزمنده و با كمترين ابزار مادي قدرت ، اما مجهز به سلاح ايمان و قدرت معنوي كه حركت و تلاشي شگفت انگيز را عليه ظلم و احجاف طرف مقابل سامان مي بخشد.

اين جبهه حق نبردش يادآور نبرد هابيل ،ابراهيم ، موسي ، محمد (ص) و... عليه طاغوت زمان است ، و همان جناحي است كه درصدد تحقق حاكميت خداوند بر تمامي جوانب هستي و زندگاني بشر است .

از طرف ديگر، جناحي به مقابله ايستاده است كه جز سوداي حاكميت بر ديگر انسان ها و اقناع اميال نفساني خود چيز ديگري در سر ندارد.

اولي چون جهان بيني اش توحيدي و اسلامي است ، محدوديت نمي شناسد و نيز به دليل اين كه چون مي خواهد براي هميشه زنده و جاودان بماند، فراتر از زمان و مكان مي انديشد. در حالي كه دومي ، چون جهان بيني اش مادي و اين جهاني است حوزه انديشه اش محدود به همان ظرف زماني و مكاني مي باشد كه زندگاني نكبت بار خود را درآن گذرانده است .

اهداف امام حسين (ع) كه همان اهداف مشترك نهضت هاي توحيدي است ،عبارتند از: غلبه يافتن حق بر باطل ، تحقق امر به معروف و نهي از منكر، اصلاح امت و تأمين قدرت ، استقلال و عزت موحدين ، احياي عدالت اسلامي و در يك كلام تحقق اسلام راستين .

با توجه به آنچه كه گفته شد، مي توان تصويري از تقابل دو جبهه درگير در كربلا به ترتيب ذيل ارائه نمود:

1ـ خط امامت امام حسين (ع) همچون خط امامت ساير امامان (ع) بر مسيري روشن و مبتني بر نوبت پيامبر (ص) قرار داشت كه روشن بخش آن قرآن بود (امامت انتصابي ) ؛ اما سير خلافت امثال يزيد اساسش برغصب و بر مسيرهايي مبتني بود كه ابتدائاً در جهت مقابله با خاندان پيامبر (ص) پر از ظلمت و تاريكي واقع شد (تعيين خليفه توسط شورا، انتخاب و...!) مسيري كه قرن ها امت اسلامي را در بلا تكليفي قرارداد.

2ـ نوع جهان بيني حاكم بر سپاه امام حسين (ع) جهان بيني ناب اسلامي است .امام حسين (ع) و يارانش با داشتن تصويري روشن از هستي با تمام جوانبش و با اعتماد كامل به آفريدگار خود قيام كردند. در مقابل جهان بيني حاكم بر سپاه يزيد، بيانگر تصويري جزيي نگر، ناقص و مبهم از هستي كه افق ديد آنها فقط تا محسوسات اين عالم است .

3ـ آرمان و اهداف نهفته در نهضت امام حسين (ع) اسلامي است ، كه همانا بنا به تصريح آن حضرت هدفش از قيام امر به معروف و نهي از منكر، اصلاح امت ، احياي سنت جدش و به طور خلاصه تحقق اسلام راستين است . اما آرمان ها و آرزوهاي سپاه يزيدي ، اين جهاني و دست يافتن به حاكميت دنيوي و تحقق بهشت خيالي خود در اين جهان است .

4ـ جهان بيني و اهداف امام حسين (ع) مستلزم منظور داشتن ايدئولوژي اسلامي است ، لذا الفباي فكري امام حسين (ع) مبين بايدها و نبايدهاي روشن و صريحي است كه هرچه اسلام راستين اجازه داده انجام ، و هرچه را منع كرده رد مي نمايد. برعكس ، تار و پود فكري يزيد و دار و دسته اش چون مبتني بر جهان بيني ناقص و مادي آنهاست از نوع بايد و نبايدهاي سود پرستانه و متقلبانه اي مي باشد كه رنگ و بوي شيطاني دارد و شبهه افكنانه است .

5ـ با منظور نمودن آرمان ، هدف ، جهان بيني و ايدئولوژي حاكم بر هردو جناح مي توان گفت منطق سپاه امام حسين (ع) منطق آزادي طلبي و جهاد اسلامي مبتني بر عدالت خواهي است . برعكس ، منطق سپاه يزيد، منطق زور و تحكم است ، منطقي كه خود ذاتاً هدف است و بس ! «و در واقع از ميان دو قطب متضاد تظاهر به اسلام و تهاجم به اسلام پيش مي رفت .»

6ـ براساس نكته بالا، چون در قيام حسين (ع) منطق اسلام ـ كه عدالت و مساوات است ـ حاكم است ، لذا با هر وسيله اي نمي توان به كسب قدرت پرداخت و يا به جنگ دشمن رفت ، بلكه وسيله مانند خود هدف نيز بايستي مشروع باشد. اما در سپاه يزيد، چون منطق براساس زور است در جهت دست يابي به قدرت با هر وسيله اي مي توان به مقابله با دشمن پرداخت .

7ـ از لحاظ شخصيت شناسي ، جبهه امام حسين (ع) متشكل از دلاور منداني بود كه نمونه مسلمانان راستين در صدر اسلام بودند: افرادي مؤمن ، شجاع ، ايثارگر، فداكارمانند حبيب بن مظاهرها. در طرف مقابل يا افرادي بودند، همچون خود يزيد و ابن زياد اهل فسق و فجور بدون ذره اي ايمان قلبي و يا افرادي به ظاهر مسلمان (منافق ) كه فقط ظاهر اسلام را مي خواستند و بس ! مانند مغيره ها...

8ـ اسلام براي گروه حق در كربلا نردبان صعود و راهي براي كمال انساني و كسب قدرت الهي بود، ولي براي گروه باطل نردباني جهت رسيدن به قدرت و سلطنت دنيوي و يا وسيله امرار معاش آنان .

9ـ بنابر معيار فوق و براساس يك تحليل درست از مفهوم قدرت ، در صورتي كه حامل قدرت فردي فاسد، چون معاويه يا يزيد باشد هم قدرت و هم تابعين آن نيز فاسد مي شوند. اما اگر حامل قدرت فردي صالح چون پيامبر (ص) يا امام حسين (ع) باشد، نه تنها خود فاسد نگشته بلكه هرگونه فساد و تباهي را از قدرت پاك و پيراستگي و پاكي قدسي را به قدرت زميني نيز ارزاني مي دارند.

10ـ چون در سپاه امام حسين (ع) روح ايماني نهفته بود، آنان دست يابي به قدرت واقعي و عزت اسلامي را در احساس آزادگي ، بالندگي و تحرك بدون ترس از مرگ و شهادت طلبي مي دانستند. اما در سپاه مقابل چون روح دنياپرستي و هواي نفساني و ترس از مرگ حاكم بود، لذا دست يابي به قدرت و عزت پوشالي را در ظلم و ستم بر غيرخودها و بردگي و زبوني خودي ها در برابر حاكمان مي دانستند و بس !

11ـ واقعه عاشورا، براي حسينيان فرصتي طلايي براي دفاع و زنده نگه داشتن حق بود و براي يزيديان فرصتي براي انتقام و آرامش خاطر روح ابوسفيان و ابوجهل ها و شكست خوردگان در جنگ بدر.

12ـ امام حسين قيام كرد، تا سرمشق و الگويي براي آيندگان باشد، تا در مبارزه براي حق از قدرت پوشالي دشمن نهراسند و عليه ظلم با هر شكلش مبارزه نمايند. امايزيد و گماشتگانش اساساً براي اين جنگيدند كه حكومت بي بنيان بني اميه پايدار بماند،بنايي كه زود از هم گسست .!

13ـ بعد از نهضت كربلا، مسلمانان راستين ، به پاس خدمات شايان توجه امام حسين (ع) و ياران فداكارش ماه محرم به خصوص تاسوعا و عاشوراي آن را گرامي مي دارند. آنان ضمن يادآوري صحنه هاي دردآلود كربلا و اظهار ضجّه و ناله عليه بيدادگري بني اميه با بزرگداشت خاندان امام حسين (ع) و يارانش از چند نكته درس مي گيرند: يكي ، درس عاطفه تا ضمن دوست داشتن خاندان وحي و محبان آنان (تولي ) به بركت اين بار عاطفي و احساس اسلامي و انساني از نظر معنوي از چنان قدرتي برخوردار شوند كه عليه هرچه رنگ و بوي يزيدي دارد، با نفرت موضع گيري داشته باشند (تبري ) .

ديگري ، درس عبرت است از، ناجوان مردي ، خيانت ، ظلم و ستم و محافظه كاري كوفيان و پيام جان بخش است به همه عصرها و همه نسل ها كه در برابر ظالم و غاصب قدرت سكوت ننمايند و در هر زمان ، مقام و موضعي كه باشند با مظاهر كفر، شرك و ظلم وستم مبارزه نمايند.

سرانجام ، درس حماسه است كه بايد از قيام حسين فراگيرند، تا به بركت قدرت ايمان به اوج شجاعت و شهامت ، فداكاري و شهادت كه پيروزي واقعي است نائل آيند.

14ـ امام حسين (ع) هم خواهان «اسلام حكومتي » بود؛ يعني اسلامي كه در تمام شئون فردي و اجتماعي جامعه اسلامي حاكميت داشته باشد و هم خواهان «حكومتي اسلامي » بود كه خود از تمامي جهات اسلامي باشد و به همين منظور قيام نمود. بالعكس ، يزيد خواهان اسلامي بود بدون حكومت و سياست و از طرفي ، حكومتي سلطنتي براساس رسوم جاهليت و اشرافيت و تنها با ظاهري اسلامي .

15ـ يكي از نشانه هاي حق و عجز باطل اين است كه طرفداران حق (حسيني ها) همه چيز خود را فدا مي كنند، ولي در عين حال مسرورند. اما طرفداران باطل (يزيدها) همه چيز مي گيرند و در عين حال از يكديگر نفرت دارند.

16ـ «باز يكي از نشانه هاي حق و عجز باطل ، همين است كه پويندگان حق چون در راه خدا حركت مي كنند؛ از اين رو مانند يك روح در چند بدن پيش مي روند و در هاله اي از صدق و صفا همكاري ، بلكه فداكاري مي كنند. و پيروان باطل در عين سماجت در مبارزه با پيروان حق ، خود در هاله اي از تفرق و نفرت از هم ديگر به سر مي برند.» چنين است نفرت يزيد از ابن زياد، نفرت ابن زياد از ابن سعد و بالعكس و...

17ـ در سپاه يزيد اكثريتي با روحي ضعيف قرار دارند كه در عين نفرت از يزيد دلشان با حسين (ع) ولي زبان و سلاحشان عليه اوست . برعكس سپاه اندك امام حسين ،همچون روحي و احد و با عزت همه يك دل و يك صدا در كنار آن حضرت عليه يزيد قيام مي نمود.

18ـ امثال معاويه و يزيد جاذبه داشتند، براي جذب امثال مغيره و عمر و عاص ها و افراد شياد و ساده لوح (هردو گونه ) هم چنين دافعه داشتند، براي دفع امثال ابوذر و مقدادها و افراد طالب حق و با ايمان ؛ در حالي كه جاذبه و دافعه امام حسين (ع) همچون پدربزرگوارش در جهت جذب عناصر انقلابي و اسلامي چون حر و عمار ياسرها و دفع عناصر نامطلوب چون مغيره ، ابن سعدها قرار داشت . چون اولي با تمسك به اسلام ظاهري ، فقط به تقويت و حفظ قدرت پوشالي خود مي انديشيد و دومي ، با تمسك به اسلام واقعي ، تنها به عظمت خداوند، شرافت و عزت مسلمانان و مصلحت اسلام توجه مي نمود.

19ـ چون مكتب حسين (ع) همانا مكتب پدر و جدش اسلام است و قرآن و سنت معصومين (ع) تكيه گاهش . از آن رو، مطابقت بر آن دو، درهر حال شرط لازم است .برعكس ، چون مكتب يزيد مثل مكتب پدر و اجداد پليدش براساس اسلام ظاهري و مبتني بر هواي نفس و مادي است تكيه گاهي دارد به نام تحريف ، نشر اكاذيب جعل احاديث و... كه امثال ابوهريره ها بنا به صلاح حكومت طاغوتي بني اميه باني آن بوده اند.

20ـ به عنوان رهبر نهضت «حسين بن علي (ع) يك روح بزرگ و يك روح مقدس است » روح كه بزرگ باشد براي رسيدن هدف مقدس تن به هر زحمت و هر دردسري مي دهد. «روح بزرگ آرزو مي كند كه در راه هدف هاي الهي بزرگ خودش كشته شود...» هنگام شهادت فزت و رب الكعبه مي گويد. «مردن با عزت و شرافت براي او اززندگي با ذلت بهتر است ». اما در راس جهت مقابل روحي بسيار كوچك قرارداد چون يزيد با توانايي هاي بسيار ضعيف كه چون كوچك است براي رسيدن به هدف دنيايي خودش تن به هر پستي مي دهد و...

21ـ مكتب حسين (ع) مكتب اسلام است كه : «وقتي از ائمه سؤال مي كنند كه ايمان چيست ؟ مي فرمايند: ايمان با سه چيز محقق مي شود: اعتقاد قلبي ، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح . از اين رو، ايمان تنها با اعتقاد قلبي يا اقرار زباني كامل نيست ، بلكه عملكرد مثبت شرط هر مسلماني است . بنابراين ، حسين (ع) قيام كرد تا درس حركت و تلاش به مردم زمان حال و آينده خود آموخته باشد. درسي كه تمامي جريان ها و نهضت هاي برحق شيعه و حتي تا اندازه اي ساير جنبش هاي مردمي از آن تبعيت نمودند.برعكس مكتب يزيد مكتبي بود از نوع مكتب جبريون قديم و جديد (اشاعره ، مرجئه و...) و پوزيتويسم اجتماعي معاصر و... كه اسلام ظاهري را براي هر مسلماني كافي مي دانستند! اسلامي كه در مقابل وضع موجود سرتسليم فرود آورد و هرگونه چون و چرا رابه خاطر مصلحت حكومت و قدرت موجود در نطفه خفه نمايد (اسلام آمريكايي ) !

22ـ حسين بن علي (ع) با آن جان بازي كه كرد، اسلام را تجديد حيات و درخت اسلام را با ريختن خون خود آبياري نمود: «اشهد انك قد اقمت الصلوه واتيت الزكاه وامرت بالمعروف و نهيت عن المنكر و جاهدت في الله حق جهاده ؛ شهادت مي دهم كه تو اقامه نماز كردي و زكات دادي و امر به معروف و نهي از منكر كردي و در راه خدا جهادنمودي و حق جهاد را به جا آوردي ».

از اين رو روح امام حسين (ع) هم اسلام را جاني تازه بخشيد و هم آن نفس مطمئنه تا ابد زنده و جاودان باقي خواهد ماند. اما يزيد بن معاويه با آن همه جنايت هايي كه در حق خاندان پيامبر نمود، نتوانست به هدف اساسي اش كه همانا ريشه كن كردن اسلام واقعي است نائل آيد؛ خود و خاندان پليدش نيز براي هميشه در بستر تاريخ مدفون گشتند. چرا كه «باطل اصلاً رفتني است » فاذا هو زاهق .

23ـ بالاخره كربلا ميدان نبردي است كه حق و باطل ، علم و جهل ، نور و ظلمت ،جاودانگي و تباهي ، عزت و ذلت در مقابل هم قرار مي گيرند تا نشان داده شود نبوت با امامت و دين با عزت و اقتدار است كه ره به سرمنزل مقصود و آب به لب تشنه كام مي برد.

بنابراين «حسين مظهر عزت الهي و نهضت او قيامي براي حفظ عزت آدمي و گشودن راه تربيت حقيقي بود، تا پس از او همگان به راه و رسمش تربيت شوند و به عزت حقيقي دست يابند.»


نتيجه

بنابر يك تعريف اجمالي مي توان گفت كه : قدرت و اقتدار را مجموعه عواملي مي گويند كه موجب مي شود فرد يا گروهي ، فرد يا گروه ديگري را به اطاعت وادار كند كه در انديشه توحيدي اين مجموعه عوامل به خدا ارتباط داده شده كه او فعال ما يشاء است .

وانگهي ، با بررسي در تاريخ اديان ، بزرگان دين چون حضرت موسي (ع) ،عيسي (ع) ، پيامبر گرامي اسلام (ص) و از جمله امام حسين (ع) عمدتاً به خصوصياتي غيرعلني تر از توانايي بدني و نيروي غيرمادي ـ اعتقاد وافر به قدرت لامتناهي خداوند ونفوذ كلام در مردم (قدرت شرطي ) ـ متكي مي شدند كه اين باعث مي شد، ميليون ها نفر پيرو و مطيع آنها شوند. برعكس ، در جبهه باطل با چهره هاي شخصيتي چون نمرود،فرعون و... و از جمله يزيدبن معاويه مواجه مي شويم كه آنها بيشتر از قدرت كيفر دهنده استفاده مي نمودند كه گويي بهره برداري از چنين قدرتي به حد افراط مي رسيد.

درخصوص صحنه تقابل نيروهاي درگير در كربلا، مي توان چنين تصويري ارائه نمود: گروهي كه عمدتاً به قدرت شرطي و نفوذ در ذهن مردم و بر قدرت نامحدود خداوند تكيه دارد، داراي آرمان ها، جهان بيني ، ايدئولوژي و منطق خاصي است كه در كنش و واكنش هايش نسبت به نيروهاي خود و هم نيروهاي طرف مقابل (باطل ) تنها و تنها به تعاليم اسلام راستين توجه دارد و بس .

اما در مقابل گروهي ديگر قرار دارد كه عمدتاً به قدرت تنبيهي و قدرت فردي تكيه دارد؛ قدرتي كه آرمان ها، جهان بيني ، ايدئولوژي ، منطق و كنش و واكنش هايش نسبت به نيروهاي خودي و صحنه مقابل (حق ) هرچند با ظاهر اسلامي اصولاً رنگ و بوي مادي و اين جهاني دارد.

ماحصل كلام اين است كه : اولاً عزت و اقتدار حقيقي مخصوص خداست كه او آن را به اولياي بر حق دين و مؤمنان خود هم ارزاني مي دارد؛

2ـ عملاً نيز در تقابل دوطرف درگير در حادثه كربلا طرفي كه براساس اسلام راستين با همه جوانبش عمل مي كند، به رغم شكست ظاهري پيروز و با عزت خواهد بود؛و اين تاريخ است كه چنين ادعايي را با ثبت نهضت ها و انقلاب هاي شيعي . متأثر از نهضت مقدس كربلا اثبات نموده است .


پاورقي




بهرام جاويدان