بازگشت

امام حسين و اسلام آزادي بخش



مقدمه

متعادل ترين ، صادق ترين و اصولي ترين قرائت از آيين ابدي و جهان شمول را بايد در اسلام و سيره پيامبر و منادي اين دين جست و جو نمود و چنان كه اشاره شد، اين يگانه قرائت ِ متعادل و صادق از آموزه هاي قرآني را مي توان در اصول زير ـ كه اصول مشترك ميان فريقين اسلامي است ـ خلاصه نمود:

1ـ توحيد يا ايمان به يگانگي آفريدگار جهان ؛

2ـ نبوّت يا ايمان به رسالت حضرت محمّد (ص) و پذيرش دين آسماني و كامل و جاودانه اسلام ؛

3ـ معاد يا ايمان به روز رستاخيز و حشر عظمي و قيام قيامت .

امّا تفصيل اين سه اصل اساسي و كلّي ، در هيئت شش اصل يا ركن ، موسوم به «اصول يا اركان اصلي دين » ، مورد پذيرش مسلمانان اهل سنّت و جماعت قرار گرفته است ، اين اصول بنابه فرموده پيامبر (ص) عبارتند از:

«اَلايمان ُ اَن ْ تُؤْمِن َ بِاللهِ وَ مَلئِكَتِه ِ وَ كُتُبِه ِ وَ رُسُلِه ِ وَ بِالْيَوْم ِ الاَخِرِ وَ بِالْقَدَرِ خَيْرِه ِ وَ شَرّه َمِن َ اللهِ تَعالي ؛

اركان ايمان شش اصل است و آن عبارتند از: ايمان به «ذات و صفات خدا» ؛ «ملائكه » ؛ «كتاب هاي آسماني » ؛ «پيامبران الهي » ؛ «رستاخيز» و «قضا و قدرالهي اعم ازخير يا شر» .

نيز اصول اساسي و بنيادي دين در قالب پنج اصل زير، موسوم به «اصول دين » مورد پذيرش مسلمانان اهل تشيع قرار گرفته است :

1ـ توحيد؛ 2ـ نبوت ؛ 3ـ معاد؛ 4ـ عدل ؛ 5ـ امامت . كه البته دو اصل «عدل » و «امامت » «اصول مذهب » نيز گفته مي شود.

البته مفهوم اساسي «عدل » كه به عنوان يك اصل مستقل در اصول مذهب اهل تشيع وارد شده ، در نزد اهل سنّت نيز مورد قبول است و «عدالت خداوند» مورد اتّفاق تمامي مسلمانان جهان مي باشد؛ منتها نكات ظريف و عمقي تري در اين بحث وارد شده كه شرح و بسط آن از حوصله اين مقال خارج است .

امّا آنچه نگارنده رابه ذكر مقدّمه فوق واداشته ، اين است كه اصول اساسي و اصلي و مورد اتّفاق همه مسلمانان ـ اعم از اهل سنّت و اهل تشيع ـ همان سه اصل مشترك «توحيد» و «نبوت » و «معاد» است . به ديگر سخن ، هر گاه مؤمني اين سه اصل را پذيرفته باشد، قطعاً به دين اسلام در آمده و وارد در ساحت مقدّس اسلاميت است ودر زمره امّت واحده اسلامي به شمار مي رود و منكر اين حقيقت ، به يقين به كژراهه گراييده و به خطا رفته است .

حال ، وقت آن رسيده است كه اعتقادهاي حضرت امام حسين (ع) - نور چشمي پيامبر عزيز اسلام (ص) - را بررسي كنيم و انديشه و عمل ايشان را با اين اصول مشترك و متّفق عليه ـ كه ذكر آن گذشت ـ بسنجيم ، تا روشن شود كه ايشان چگونه مي انديشيد؟ و آموزه هاي قرآني را چگونه دريافته ؟ و چرا قيام كرده است ؟ و مخالفانش چه كساني بوده اند؟ و چرا عليه ايشان به مخاصمه و مبارزه پرداخته اند؟ و مهم تر از همه ، ما و نسل هاي آينده ، چگونه بايد درباره انديشه و عمل ايشان قضاوت كنيم ؟ و چرا لازم است كه اساساً به اين بحث بپردازيم ؟

و سرانجام از نظر اين حقير نگارنده ، اين نكته حائز اهميت است كه در اين جا روشن شود: چرا نياكان ما مسلمانان شافعي مذهب ، امام حسين (ع) را دوست مي داشته اند و چگونه است كه ما نسل كنوني نيز، ايشان را دوست مي داريم و آن بزرگوار را به عنوان يك تن از «پنج تن آل عبا» و عضوي از خاندان اهل بيت ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ كه روزانه حداقل هفده بار در نمازهاي يوميه خويش بر ايشان درود مي فرستيم ،حقّانيت نهضت وي را تأييد مي كنيم .

امّا براي دست يابي به عمق انديشه هاي پاك امام حسين (ع) ، چه راهي بهتر و راست تر و صادق تر از مراجعه به كلام خود ايشان مي توان تصور نمود؟ هم از اين رو،نخست نامه حاكي از وصيّت ايشان به برادرش «محمّد بن حَنَفيه » را، بررسي مي كنيم : بِسْم ِ اللهِ الرَّحْمن ِ الرَّحيم ِ

هذَا ما اَوْصَي بِه ِ اْلحُسَيْن ُ بْن ُ عَلِي ٍ اَخَاه ُ مُحَمَّداً اَلْمَعْروف ِ بِابْن ِ الْحَنَفيَّة ِ؛...

اِنّي مَا خَرَجْت ُ اَشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً. اِنَّمَا خَرَجْت ُ لِطَلَب ِ الصْلاح ِفِي اُمَّة ِجَدّي . اُريدُ اَن ْ آمُرَ بِالْمَعْرُوف ِ وَ اَنْهَي عَن ِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسيرَة ِ جَدّي وَ اَبي عَلِي ِّبْن ِ اَبي طالِب ٍ عَلَيْهُم السَّلام ...؛

بسم الله الرحمن الرحيم . اين وصيتي است كه حسين بن علي بن ابي طالب به برادرش محمّد معروف به «محمّد بن حنفيه » مي نمايد:

حسين شهادت مي دهد به اين كه هيچ معبودي ، جز خداوند يگانه وجود ندارد واوست كه يكتا و بي شريك است . و نيز شهادت مي دهد كه محمّد (ص) بنده و فرستاده اوست و از سوي حق و برحق آمده است . هم چنين شهادت مي دهد كه بهشت و دوزخ حق است و آمدن روز قيامت قطعي است و ترديدي در آن نيست و خداوند همه مردگان را زنده خواهد كرد و من حسين بن علي نه براي برپا كردن شر و فساد و اخلال گري برخاسته ام ، و نه براي افساد و ستم كاري . جز اين نيست كه قيام كرده ام براي اصلاح امّت جدّم محمّد (ص) و مي خواهم به فريضه امر به معروف و نهي از گناهكاري ها مبادرت ورزم و باروش جدّ و پدرم علي بن ابي طالب در ميان مردم رفتار كنم . پس هر كس مرا بر مبناي حق بپذيرد، خداست كه سزاوار حق است و هر كس اين حركت و قيام مرا نپذيرد، من تحمّل خواهم كرد تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند و او بهترين حاكمان است . اي برادر! اين است وصيت من به تو، و براي من توفيقي جز از سوي خداوند نيست » .

بررسي محتوي و مضمون نامه فوق الذكر، نشان مي دهد كه حضرت حسين بن علي (ع) به حقايقي چند اشاره نموده و هر آينه براساس مقده اي كه در آغاز اين بخش مذكور گرديد، ايشان به اصول دين اسلام اقرار فرموده اند؛ و اينك آن موارد:

1 - شهادت به يگانگي خدا؛

2 - شهادت به نبوت پيامبر اكرم (ص) ؛

3 - شهادت به معاد؛

تا اين جا بر اساس اصول مشترك متّفق ّ عليه ميان فريقين اسلامي ، آن بزرگوار به اصول دين اقرار فرموده اند و لذا به عنوان يك مسلمان از حقوق اسلامي برخوردارمي گردند. اين حقوق ، عبارتست از: حق حيات ؛ حق اختيار و انتخاب ؛ مصون بودن ازتعرض به جان و مال و ناموس و حريم زندگي ؛ حق انتخاب محل زندگي ؛ حق ابرازعقيده در محدوده شرع ، و نيز ديگر حقوقي كه آيين حيات بخش اسلام براي انسان ها و به ويژه مؤمنان و خاصّه مسلمانان روا دانسته است .

نيز امام حسين در بخش ديگري از وصيت نامه خود به فريضه «امر به معروف و نهي از منكر» اشاره فرموده اند كه در واقع ، عصاره اصول دين و نتيجه عملي اعتقاد به «توحيد» و «نبوت » و «معاد» است . و البتّه كه همه مسلمانان در اين عقيده متّفقند و مبارزه با آثار شرك و بت پرستي و جهل و ناداني را برخويش واجب مي دانند. تا اين جا، آن امام بزرگوار سخناني فرموده اند كه ابداً منافاتي با مجموعه عقايد اسلامي در نزد عموم مسلمانان ندارد.

امّا در بخش ديگر از نامه امام ، عباراتي بدين مضمون آمده است كه «مي خواهم باروش جدّم و پدرم در ميان مسلمانان رفتار كنم » . آري همين نكته مهم است كه ايشان رابه روي گرداندن از بيعت با يزيد و مخالفت و قيام در برابر او وا داشته است ، زيرا ايشان شيوه حكومت خليفه وقت را اصولي و صحيح نمي دانسته و آن را مطابق با سنّت و سيره پيامبر (ص) نيافته است ...

نكته ديگر كه در سخنان امام حسين (ع) تجلّي يافته است ، همانا حق طلبي و حق جويي و عدالت گرايي ايشان است . به ديگر سخن ، آن امام مجاهد، ملاك و مدار شيوه زندگي را حق و عدالت مي دانند كه صد البتّه اين نكته پُر اهميتي است ، زيرا اساساً اسلام حق گراترين و باطل گريزترين اديان الهي است و كامل بودن و ابدي ماندنش نيز از همين ويژگي سرچشمه مي گيرد. و گرنه ، ديني كه با در گذشت آوردنده اش به انحراف گرايد و كسي را ياراي مخالفت و انتقاد از آن نباشد، آن دين به زودي دست خوش ِ تحريف و انحراف خواهد گرديد و مغز و لُب اللُّباب آن تهي خواهد شد و تنها پوسته اي از آن برجاي خواهد ماند. لذا امام حسين (ع) اين حق را داشته است كه به عنوان يك مسلمان ، از تحريف شدن و به انحراف كشيده شدن دينش انتقاد كند. ايشان حدّاقل به عنوان يك مسلمان ، اين حق را داشته است كه در راستاي اصلاح دينش قيام كند، يا در صورت مساعد نبودن شرايط اصلاح گري در سرزميني ، به سرزمين ديگري مهاجرت نمايد، تا شايد براي اقدام به اصلاح دين ، فرصت ديگري پيش آيد.

امّا امام حسين (ع) در بخشي از وصيت نامه اش ، به نكته مهم ديگري اشاره نموده اند و آن اين است كه نكته اي بدين مضمون فرموده اند:

«هر گاه كسي اين حركت و قيام مرا نپذيرد، من تحمّل خواهم كرد، تا خداوند ميان من و اين قوم حكم كند» ... سبحان الله! كه اين چه نكته ظريفي است و هر كس كه اين نكته را دريابد، به يقين ، شيوه درست و رفتار اصولي و اسلامي امام حسين (ع) را در 1400سال و اندي پيش ، درك خواهد نمود. و اين همان رفتاري است كه به روزگار ما به «حقوق اجتماعي انسان ها» تعبير مي گردد و بر اساس آن هر كس حق دارد عقيده اش را و خاصّه عقيده ديني و مذهبي اش را حفظ و ابراز كند و در مقابل ، او نيز حق ندارد كه عقيده اش را بر ديگران تحميل نمايد و در نتيجه ، جامعه و يا بخشي از جامعه حق ندارد، براي اثبات حقّانيت رأي و عقيده اش به زور و ارعاب و خشونت و بدرفتاري و ستم كاري متوسّل گردد.لذا توجه به اين نكته ، خود نكته ها و دقايق و ظرايف ديگري را در عقيده امام حسين (ع) بر ما آشكار مي سازد. ايشان مي فرمايند كه : «من تحمّل خواهم كرد» .

آيا ايشان چه چيزي را تحمّل مي كنند؟ البتّه عقيده مخالف را؛ عقيده اكثريت را،حتي اگر رأي اين اكثريت ناصواب باشد، يا همين اكثريت در جهل و ناداني به سر برند. از سويي ، ايشان در مواجهه با ستم ، هرگز تسليم و رضا را تجويز نمي كنند. آري ، تحمّل مي كنند، امّا اين تحمّل همراه است با امر به معروف و نهي از منكر.

از سوي ديگر،مراد امام حسين (ع) از امر به معروف و نهي از منكر آن نيست كه براي اصلاح يك جامعه آلوده به فساد و كژروي ، بايد به اخلالگري و افساد روي آورد؛ به هيچ وجه . البته مراد ايشان آن است كه اصلاح گري در دين ، شايسته است كه از طريق قيام به قسط تحقّق يابد، آن هم مي بايستي در راستاي برقراري عدالت باشد؛ نه آن كه به نام اصلاح گري به افساد و اخلال و ستم كاري مبادرت گردد.

به ديگر بيان ، ظلم با ظلم از بين نمي رود؛ تنها از نوعي به نوعي ديگر تغيير شكل مي دهد. يا اين كه مي توان چنين نتيجه گرفت كه ظلم ، تنها و تنها، با عدالت خواهي و كوشش و قيام و مجاهده در راه بر پاداشتن قسط و عدل برقرار مي گردد و لا غير.


افراط و تفريط از منظر امام حسين

انعكاس ِ باطل دانستن و برخطا انگاشتن توسّل به شيوه هاي مبتني بر افراط و تفريط ، از ديدگاه حضرت حسين بن علي (ع) را مي توان در خطاب آهن بزرگوار به معاويه بن ابوسفيان رديابي نمود.

مورخان آورده اند: هنگامي كه معاويه تصميم گرفت از مردم ِ مدينه به زور و اجبار،براي پسرش يزيد بيعت بگيرد، مهاجر و انصار و بزرگان ِ مدينه را در جايي گرد آورد، كه در اين زمان امام حسين (ع) نيز در ميان آنان بودند. آن گاه معاويه براي آنها سخنراني كرد و اوصاف يزيد را برشمرد و بسيار از وي تعريف و تميجد نمود. سپس از حاضران خواست كه با پسرش بيعت كنند.

در اين هنگام ، حضرت حسين (ع) به پا خاستند و بياناتي به اين مضمون خطاب به معاويه ايراد فرموند:

«اي معاويه ! بامداد روشن ، سياهي ِ زغال را روشن كرده و روشنايي آفتاب چراغ هاي كم فروغ را از رونق انداخته است . در سخنانت از حق به افراط و تفريط گراييدي . لذا، تو از اعتدال خارج شدي و به انحراف رفتي . شيطان نصيب خود را از سخنانت برگرفت . آيا مي خواهي مردم را درباره فرزندنت يزيد بفريبي ؟ گويي مي خواهي امر پوشيده اي را آشكار و توصيف كني ! يا اين كه مي خواهي درباره چيزي كه از ديده ها غايب است ، توضيح دهي ! يا مي خواهي مطلبي را براي عموم روشن سازي كه تنها تو از آن خبرداري و كسي درباره آن موضوع چيزي نمي داند. بس است اي يزيد! سخن كوتاه كن و لب فرو بند! يزيد خود حقيقت خويشتن را كه رأي و عقيده اش را اثبات مي كند، ابراز نموده و منوياتش را فاش ساخته است . تو درباره يزيد سخناني بگو كه او بر خود گرفته و پذيرفته است و شخصيت و رفتار و عمل او، آن را نشان مي دهد. او را همان گونه كه هست معرفي كن . زندگي او در سياحت ِ سگ هايي كه بر يك ديگر هجوم مي برند، خلاصه شده است . او عُمْرِ خويش را با كنيزكان خواننده و نوازنده در لهو و لعب سپري ساخته است .اين دعوت را رها كن . بس است براي تو و بال ِ سنگيني كه به گردن گرفته اي . يقين بدان كه تو خدا را با آن وِزر و وبال ملاقات خواهي كرد... سوگند به خدا! كه كار تو همواره زدن يا هماهنگ كردن باطل با ظلم و خفه كردن و ستم كاري بر مردم بوده است ديگر مشك هاي خود را پُر كرده اي . بس است . ميان تو و مرگ چيزي ، جز چشم به هم زدني نمانده است » .

هم چنانكه از متن فوق الذّكر مستفاد مي گردد، حضرت حسين بن علي (ع) به بطالت و زيان باري و خطر افراط و تفريط اشاره فرموده اند و به طور ضمني معاويه را ازتوسّل به اصل ويرانگرِ زياده روي و تندروي و افراط و تفريط گرايي منع مي كنند و اين عمل ِ خانمان برانداز را منافي عدل و قسط اسلامي ، و مغاير با اصول دين اسلام مي شمارند و مرتكب اعمال ِ افراطي را مستوجب عقوبت الهي مي دانند.


استقامت در برابر ظلم و قيام براي استقرار عدالت از منظر امام حسين

حضرت حسين بن علي (ع) در نخستين خطبه اي كه در مكّه ايراد فرموده اند، به مطالب و موضوع هاي مهمّي اشاره داشته اند كه در اين جا پس از مروري براين خطبه تاريخي و پرمحتوا، به بررسي اجمالي اين موارد مي پردازيم :

«اَلْحَمْدُلِله ِ وَمَاشَاءَاللهُ وَ لا قُوَّة الاّ باللهِ وَ صَلَّي اللهُ عَلي رَسُولِه ِ، خُط َّ الْمَوْت ُ عَلي وُلِدَ آدَم َ مَخَط َّ الْقلادَة ِ عَلي جَيْدِ الْفَتَاة ِ وَ مَا اَوْلَهَنِي ِالَي اَسْلافِي اِشْتِياق َ يَعْقُوب ِ اِلي يُوسُف َ وَ خَيْرٌ لِي مَصْرَءٌ اَنَا لاقيه ، كَاَنِّي بِاَوْصَالِي تَقْطَعُهَا عَسَلان ُ الْفَلَوات ِ بَيْن َ النَّواويس ِ وَكَرْبَلا فَيَمْلأن َّ اَكْراشَاً جُوَقَاً وَ اَجْرِبَة َ سَغْباً، لا مَحيص َ عَن ْ يَوْم ٍ خُط َّ بِالْقَلَم ْ، يَرْضَي اللهَ عَنّابِرَضانا اَهْل َ الْبَيْت ِ، نَصْبِرُ عَلي بَلائِه ِ وَ يُوَفّينا اُجُورَ الصَّابِرين َ، لَن ْ يَشُدَّ عَنَّا رَسُول ُ اللهلُحْمَتَه ُ، بَل ْ هِي َ مَجْمُوعَة لَهُم ْ حَضيرَة ِ الْقُدْس ، تَقِرُّ بِهِم ْ عَيْنُه ُ وَ تَنَجَّزَ بِهِم ْ وَعْدُه ُ، اَلا فَمَن كَان َفينَا بَاذِلاً مُهجْتَه ُ وَ مُوَطِّناً عَلي لِقاءِ اللهِ نَفْسَه ُ فَلْيَرْحَل ْ مَعنَا راحِل ٌ مُصْبحَاً اِنْشاءَ الله؛

حمد و سپاس براي خداست كه آنچه را بخواهد مي شود، و جز او تكيه گاه و پشتيباني نيست و درود بر پيامبرش باد. مرگ براي اولاد آدم ، مانند گردن بندي است كه به دور گردن زن جواني پيچيده شده است . اشتياقم بسيار است به ديدن نياكان و درگذشتگانم ، مانند اشتياق يعقوب به ديدن يوسف . اي اطرافيان من ! بدانيد كه براي من آرامگاهي آماده شده است و من آن را خواهم ديد، و مي بينم كه چگونه خونم در كربلاريخته شده و شكم حريصان سير شده و جيبشان پُر گشته است . البتّه از چنين سرنوشتي كه رضاي خدا در آن است ،خشنود هستيم و بر هر بلايي كه در راه او پيش بيايد صبر مي كنيم و در جوار رحمت او پاداش استقامت خويش را مي يابيم . ما پاره تن پيامبريم كه به زودي در «حظيرة القدس » به حضورش مي شتابيم و باعث روشني چشم او مي شويم ،در حالي كه رسالت مقدّس را به پيش برده و به مسئوليت سترگمان عمل نموده ايم . اينك ،بدانيد و آگاه باشيد! كسي كه مي خواهد نَفْس و جانش را آماده ديدار خداوند سازد، با ما حركت كند. ما بامدادان حركت خواهيم كرد. انشاءالله» .

خطبه ياد شده ، در بر گيرنده نكته ها و موارد مهّمي است كه هر يك از آنها،رهنماي صادقي است به انديشه و عمل حضرت حسين بن علي (ع) . به باور اين حقير نگارنده ، اهم اين موارد عبارتند از:

1 - خداوند تنها تكيه گاه و پشتيبان مطمئن و راستين و جاودانه مؤمنان است ؛

2 - مرگ در راه رسيدن به حقيقت ، عين زنده شدني دوباره است و چه زنده شدن زيبايي ! همان گونه كه يك گردن بند زيبنده گردن زني جوان است ، مرگ نيز زيبنده مؤمنان و جويندگان حقيقت است ؛

3 - من از مرگ ترسي ندارم ، زيرا به نزد ارواح نياكان و درگذشتگانم باز مي گردم و اين بازگشتن چقدر برايم خوشايند است . از براي آن كه من به ديدن آنان اشتياق فراواني دارم ، اشتياقي همچون شور و شوق و آرزومندي ِ يعقوب به ديدن فرزند دل بندش يوسف ...؛

4 - من مرگ قريب الوقوع خويش را مي بينم و اين مرگ به من الهام شده است ؛مي بينم كه چگونه خونم دشت كربلا را رنگين خواهد نمود، اين سرنوشت من است و من به اين مقدّر و قَضاي الهي ايمان دارم و در رسيدن به آن سر از پا نمي شناسم و از تحمّل هر گونه رنجي در راه نيل به اين سرنوشت محتوم ، هراسي ندارم و همه شدايد ممكن اين راه را به جان ِ خود خواهم خريد...؛

5 - در ازاي ِ اين استقامت در برابر ظلم ِ آشكاري كه بر من و اطرافيان و امّت جدّ من مي رود، فقط خشنودي خداي يگانه و مهربان را مي طلبم و از كسي انتظار حمايت و تحسين ندارم و پاداش معنوي اين جهاد حماسي را از آفريدگار خويش مسئلت مي نمايم ؛

6 - ما اهل بيت ، پاره تن پيامبريم و ديري نخواهد پاييد كه به ملاقات روحاني ايشان «حضيرة القدس » نائل خواهيم گرديد و البتّه موجب خرسندي و مايه شادي روح ايشان خواهيم شد؛

7 - مجاهده ما در راه قيام عليه ظلم و امر به معروف و نهي از منكر، مسئوليتي مقدّس و بس سترگ است ، بر دوش ما؛ كه البتّه به آن عمل مي كنيم و سرانجام اين حركت زيبا و انسان ساز و معنويت گستر و اصلاح گر ديني ، همانا به ديدار معبود رفتن است و ما به اذن خداوندِ سبحان ، فردا صبح ِ علي الطّلوع حركت خواهيم كرد... كيست آن كه با ما همراه گردد و ياريمان دهد؟...

حضرت سيد الشّهدا حسين بن علي (ع) در جاي ديگري از بياناتشان به مناسبت حادثه جان گداز كربلا، يك بار ديگر، زير بار ظلم رفتن را دون شأن يك مؤمن مسلمان مي داند و مرگ با افتخار را بر زندگي ذلّت بار ترجيح مي دهند و خطاب به شمشيرزنان ِ اجير شده آل ابوسفيان واپسين سخنان آگاهي بخش خويش را، اين چنين بيان مي فرمايند:

«وَيْلَكُم ْ يَا شيعَة َ آل ِ ابِي سُفيان َ اِن ْ لَم ْ يَكُن ْ لَكُم ْ دين ٌ وَلا تَخَافُون َ اْلمَعَادَ، فَكُونُوااَحْرارَاً فِي دُنْياكُم ْ؛ اي مردمي كه خود را به آل ابوسفيان فروخته ايد، اي پيروان آل ابوسفيان ! اگر خدا را نمي شناسيد و اگر به قيامت و بازخواست رستاخيز ايمان نداريد،لااقل در اين دنيا آزاده باشيد!» .

در همين زمينه ، در جاي ديگر، حضرت اباعبدالله (ع) مي فرمايد:

«قدْ رَكَزَ بَيْن َ اثْنَتَيْن ِ بَيْن َ السِّلَة ِ وَ الذِّلَّة ِ، وَ هَيْهَات َ مِنَّا الذِّلَّة ؛ سُفيانيان و پيروان آنها، مرا ميان شمشير و ذلّت و خواري قرار داده اند كه يكي از آنها، را انتخاب كنم ، امّا هيهات .. كه دور است از ما قبول ننگ و فرومايگي . ما تسليم پستي و دنائت و سرافكندگي ِ اطاعت از ظلم و بي عدالتي نخواهيم شد...» .


نتيجه

آيين جاودانه و كامل و جهان شمول اسلام ، پانزده قرن است كه از افق بشريت طلوع نموده و تاكنون از منظر قرائت ها و برداشت ها و نگرش ها، اين آيين دوره هاي متمايزي را پشت سر نهاده است كه مشهورترين نگرش ها عبارتند از:

1 ـ اسلام محمّدي يا اسلام ناب و راستين كه مطابق است با آموزه هاي قرآني و سنّت و سيره پيامبر (ص) و روش ائمّه اطهار (ع) و خاندان پاك اهل بيت (ع) و بزرگان دين (ع) . پيروان اين نگرش كه تنها نگرش و قرائت راستين و اصيل از دين اسلام است ،عبارتند از: اكثريت اهل سنّت اعم از حنفي و حنبلي و مالكي و شافعي و علي الخصوص شافعي مذهبان و نيز اكثريت اهل تشيّع و به ويژه شيعيان دوازده امامي ؛

2 ـ اسلام حكومت گراي ِ افراطي ِ اباحي مسلك يا اسلام با نگرش سُفيانيان كه سلسله جنبان ِ اين دسته معاويه بن ابي سفيان بوده است . بخشي از اهل سنّت و جماعت پيرو اين مسلكند و از معاويه دفاع مي كنند و به نام و ياد او مسجد مي سازند و وي را خدمت گزار اسلام مي دانند؛

3 ـ اسلام افراطي ِ وهابي مسلك كه به جز هم فكران خودشان ، اكثريت مسلمان را ـ اعم از اهل سنّت و اهل تشيع ـ به دليل دوست داشتن پيامبر (ص) و خاندان و ذريه پاك ايشان ـ رضي الله عنهم ـ، كافر و مشرك مي دانند. پيروان اين مسلك عبارتند از: بخشي از مسمانان تندرو حنبلي مذهب عربستان و جمعي از هم فكرانشان در ديگر كشورهاي اسلامي . اينان به غلط و از سَرِ تزوير و عوام فريبي ، مسلمانان مبارزه و نستوه و انديشوري ،همچون : «سيد جمال الدّين » و «شيخ محمّد عَبْدُه » و «رشيد رضا» و «سيد قُطْب » را حامي مسلك خويش معرفي مي كنند.

برخي از دين پژوهان اهل سنّت ، تاريخ اسلام را به سه دوره هفت ساله تفكيك نموده و هفت قرن اول را «عصر طلايي اسلام » و هفت قرن دوم را «عصر ركود اسلام » و هفت قرن سوم را «عصر معاصر تاريخ اسلام » ناميده اند و جمعي بر همين اساس ، معتقدند كه اسلام ناب و صد در صد مطابق ِ سنّت و سيره پيامبر اسلام (ص) ، همان اسلام ِ هفت قرن اول بوده است و لذا آن را «عصر طلايي تمدّن اسلام » خوانده اند.

امّا در يكي دو سده اخير، انديشوراني در جهان اسلام پا به عرصه وجود نهاده اند كه اينان معتقدند: آيين جهان شمول و ابدي اسلام ، نياز به اصلاح گري دارد و لازم است كه با حفظ اصول بنيادين اين دين ، فروع و احكام آن ، از طريق افتتاح باب اجتهاد، با شرايط نيازهاي روز مطابقت داده شود و قوانين نويني بر اساس همان اصول لايتغيرِ بنيادين وضع و اجرا شود، تا اين دين حنيف و متكامل ، همواره بتواند به نيازهاي نسل هاي پي درپي پاسخ گو باشد. هم از اين رو، تني چند از علماي اهل سنّت و اهل تشيع در كشورهاي اسلامي ، اين نهضت را آغاز نمودند كه تا اكنون نيز هم چنان تداوم يافته است و ـ انشاءالله ـ هم چنان استمرار خواهد يافت .

امّا هم چنان كه ياد شد، مسلمانان اهل سنّت دوره هاي «پيروي از روش سلف صالح » و «بنيادگرايي » را پشت سر نهاده اند و اكنون به روزگار ما به دوره نويني گام نهاده اند كه مي توان آن را «دوره پسابنيادگرايي » ناميد. از مشخصّات اين دوره تكامل گرا، مي توان به مواردي چند اشاره نمود:

الف ) تلاش همگاني مسلمانان ـ اعم از اهل سنّت و اهل تشيع ـ در راستاي ايجاد «وحدت اسلامي » و نيز «تقريب مذاهب اسلامي » در حول محور قرآن و سنّت پيامبر (ص) و سيره و معارف خاندان اهل بيت ـ رضي الله عنهم ـ؛

ب ) احترام متقابل همه مذاهب و نحله ها و فرق اسلامي به يك ديگر و پرهيز از مبادرت به هر گونه توهين و تكفير و ايراد اتهام در قبال هم ديگر؛

ج ) اسوه و سرمشق قرار دادن انديشه و قيام امام حسين (ع) در زندگي اجتماعي و سياسي جوامع اسلامي ، جهت اشاعه روحيه ايثارگري و شهادت طلبي و ظلم ستيزي و امر به معروف و نهي از منكر در ميان مسلمانان ؛

د) پرهيز از اختلاف هاي تاريخي فقهي و اجتهادي در ميان فريقين اسلامي و اجتناب ِ جدّي از شعله ور ساختن خصومت هاي وحدت شكن و دشمن شادكن ، ميان مسلمانان اهل سنّت و اهل تشيع ؛

ه) پرهيز از جزم انديشي و روي آوردن به نهضت اصلاح طلبي ديني كه از امام حسين (ع) آغاز گرديده و تاكنون تداوم داشته است ؛

و) اتكاي هر چه بيشتر به عقلانيت و انديشه هاي ديني ِ فلاسفه مسلمان در راستاي بارور نمودن و شكوفا ساختن انديشه تكامل گرا در فرهنگ و تمدّن اسلامي ؛

ز) ترويج اسلام آگاهي بخش در جوامع اسلامي ، بر اساس اعتدال و اجتناب از افراط و تفريط در انديشه و عمل مسلمانان ؛ هم چنان كه امام حسين (ع) براي مسلمانان جهان پيامي جاودانه دارد و آن اين است كه اسلام راستين و آگاهي بخش ، همواره مي بايستي از «انحراف » و «تحريف » و «ابتذال » و «افراط » و «تفريط » محفوظ و مصون بماند.

نگارنده اين سطور به عنوان مسلماني شافعي مذهب ، آرزو دارد كه مسلمانان اهل سنّت ، همچون اسلاف صالح و پاك نيت و درست كردار خويش ، از دامن زدن به نفاق و اختلاف تاريخي ميان فريقين اسلامي جداً بپرهيزند و جنگ بي سرانجام شيعه و سنّي را پايان ببخشند و بر گردِ قرآن و سنّت پيامبر و معارف معنويت گستر اهل بيت ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ و صحابه بزرگوار ايشان ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ حلقه بزنند و از اين مراجع ِ قدسي ، خود و جامعه خويش را سيراب و مستفيض نمايند و بدانند و يقين داشته باشند كه براي مبارزه با شرك و بت پرستي هيچ راهي بهتر و اصيل تر و مؤثّرتر و شرعي تر از راه امام حسين (ع) متصور نيست و نيز شايسته است مسلمانان همواره سنّت اقتدا به سلف صالح را هماره نصب العين خويش قرار دهند؛ راه اسلاف صالحي ، همانند امام ابوحنيفه و امام احمد حنبل و امام مالك و امام شافعي و ديگر انديشوران و عالمان والامقام اسلام ؛ همان هايي كه راه اعتدال پوييدند و از افراط و تفريط پرهيز نمودند و متابعت از سنّت پيامبر (ص) و سيره و معارف اهل بيت ـ رضي الله عنهم اجمعين ـ ايشان را سرمشق زندگي خويش قرار دادند....


پاورقي

الف - منابع عربي :

1 ـ قرآن كريم .

2 ـ نهج البلاغه .

3 ـ صحاح تسعه .

4 ـ نفس المهوم .

5 ـ تحف العقول .



ب - منابع فارسي :

6 ـ ويل دورانت ، «تاريخ تمدن »، جلد 11.

7 ـ استاد مرتضي مطهري ، «سيرة نبوي » .

8 ـ محمود اردكاني ، «تاريخ تحليلي اسلام »، انتشارات اساطير، تهران 1371 .

9 ـ سيد جعفر شهيدي ، «تاريخ تحليلي اسلام »، مركز نشر دانشگاهي تهران ،1375.

10 ـ حسن حنفي ، «تبارشناسي بنيادگرايي »، ايران ، 25 آبان 1381.

11 ـ حسن حنفي ، «بنيادگرايي »، ايران ، 26 آبان 1381.

12 ـ ويليام چيتيك ، «امام حسين در نگاه مولوي »، ترجمه حسن لاهوتي ، ميراث جاويدان ، سال پنجم ، شمارة 1.

13 ـ باتومور بي . بي .، «جامعه شناسي »، ترجمة امير حسن منصور و سيد حسن حسيني كلجاهي ، تهران ، شركت سهامي كتابهاي جيبي ، 1355 خورشيدي .

14 ـ كوئن بروسي ، «جامعه شناسي سياسي »، ترجمة منوچهر صبوري كاشاني ، تهران ،انتشارات كيهان ، 1368 خورشيدي .

15 ـ گي روشه ، «در آمدي به جامعه شناسي »، ترجمة محسن ثلاثي ، تهران ، انتشارات فرهنگ معاصر، 1370 خورشيدي .

16 ـ آنتوني گيدنز، «تغييرات اجتماعي »، ترجمة دكتر منصور وثوقي ، تهران ، نشرني ،1366 خورشيدي .

17 ـ بيوك محمدي ، «جامعه شناسي »، ترجمة منوچهر صبوري كاشاني ، تهران ، نشر ني ،1373 خورشيدي .

18 ـ جامعه شناسي جنبش هاي اجتماعي ، نامة علوم اجتماعي ، تهران ، دانشگاه تهران ،دورة جديد، شمارة 2، جلد اول بهار 1368 شمسي .

19 ـ علامه محمد تقي جعفري ، «امام حسين ».

20 ـ شهيد آيت الله مطهري ، «حماسة حسين

سوران كردستاني