بازگشت

امام حسين عليه السلام و احياي دين (3)


احياگري حسيني و احياي ارزش هاي الهي



قيام امام حسين عليه السلام نسبت به دين و ارزش هاي ديني يك حركت احياگرانه بود كه با قيام الهي خود بسياري از ارزش هاي دينيراكه مهجور و متروك مانده بود احيا كرد. به طور كلي، وجه مشترك همه احياگران اسلامي در دغدغه دين داشتن است. آنان گسستي را بين اسلام و جامعه احساس مي كنند كه مشاهده آن براي ديگران مقدور نيست يا لااقل به شكل بحراني درك نمي كنند. اين گسست ممكن است در مقام انديشه و برداشت جامعه از اسلام باشد و نيز ممكن است كه عميق تر شود و عرصه سياست و معيشت مسلمانان را نيز شاملگردد. در اين صورت، منطق احياگري از سطح گفتمان هاي نظري فراترمي رود و ناظر به عمل اجتماعي مي شود. بنابراين، احياگري ديني، هر دو عرصه فكر و عمل را در بر مي گيرد.



«كار ويژه » آنان عبارت از اصلاح و تحكيم موقعيت ايمان و بسط معنويت در فضاي فكري و اجتماعي جامعه اسلامي است.



از تعريف كار ويژه احياگران ديني، دوره تاريخي و موقعيت اجتماعي كه در آن به سر مي برند، روشن مي گردد احياگران در عصر گسست هاي معنوي، يا به تعبير دقيق تر در عصر بحران معنويت و عبوديت به سر مي برند، در چنين عصري، جامعه و محييان در موقعيت تشديد فرايندهاي دنيوي و غير ديني شدن قرار دارند. بر مبناي مختصات تاريخي و موقعيتي احياگران، مي توان گفت كه كار ويژه آنان نوعي رويارويي مستقيم با فرآيندهاي عرفي كننده (دنيوي ساز) است. بر همين اساس است كه جمع بين احياگري و عرفي گرايي را تمناي محال مي دانيم؛ زيرا اين دو جريان در جهت كاملا مخالف و متضاد حركت مي كنند. عرفيگرايي در هر دوره و موقعيتي، مصداق خاصي دارد و به يك شكل ظاهر نمي گردد. از اين رو، عرفي گرايي نيز همانند احياگري ديني، صورت هاي مختلفي را شامل مي شود كه در وصف «اين جهاني شدن و دنيوي شدن » اشتراك دارند. لذا ظهور احياگران ديني در هر دوره تاريخي، نقطه عطفي بر حركت آرمان خواهي ديني و معنويت طلبي بشر است و نمي توان نهضت هاي احياگرانه ديني را نفي كننده يكديگر دانست. (36)



حضرت ابا عبدالله عليه السلام به درگاه خداوند متعال عرضه مي دارد: خدايا! تو را شكر مي كنم كه مرا در دولت زمامداران كفر به دنيا نياوردي؛ چون اگر قبل از اسلام به دنيا مي آمدم از نعمت اسلام و معارف عميق آن محروم مي شدم، اما تو بر من منت نهادي و پس از سپري شدن دولت كفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنيا آوردي.



1. اصلاح گري امام حسين عليه السلام و احياي امر به معروف و نهي از منكر



انسان موجودي است دو بعدي؛ يك بعد او لجن و بعد ديگرش روح خدا. اين دو بُعد اگر با يكديگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خداگونگي مي رسانند، اما اگر هر يك از آن دو بُعد مورد غفلت و بي توجهي قرار گرفت، ديگري به تنهايي تقويت مي شود و انسان را يك بعدي و بي معني و بي ارزش مي كند، انسان را از جامعيت مي اندازد، يا به زمين مي چسباند و از هر چارپايي پست تر و مخرب تر مي كند و يا در آسمان هاي رؤيايي و آرمان هاي بي پايه مي كشاند و از واقعيت هاي اين جهاني دور و ناآگاه مي گرداند.



چون مردم بدين ناهماهنگي و ناسازگاري افتادند، تنها راه، اصلاح آنان با وسايل و ابزارهاي گوناگون در شرايط مختلف است؛ در شرايطي بايد به ارشاد و راهنمايي و كار فرهنگي دست زد، در شرايطيديگربايد به عمل پرداخت و با اقدامي سياسي و مسالمت آميز در اصلاح مجتمع و مردم كوشيد، اما در شرايطي كه قدرت حاكم با ابزارهاي تبليغاتي ذهن و انديشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهاي تند تبليغات بسته است و با تنگناهاي اجتماعي مجال هر گونه انديشيدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و انديشيدن را در يك مسير قرار داده است و كسي نمي تواند و نبايد به شكل ديگري بينديشد و از چيزي جز آن كه فرمانروايان مي خواهند آگاه شود، در شرايطي كه انديشه سازان داوري كردن درباره كارهاي خوب و بد ديگران را فضولي در كار خدا جلوه مي دهند و حكم كردن درباره هر كسي را به عهده خدا در روز رستاخير مي دانند و بس، در هنگامه اي كه مردم را محكوم و دست بسته مشيت پروردگار و قضا و قدر كردگار مي دانند، در زماني كه جز تقليد از اهل حديث چيز ديگري جايز نيست و بحث و استدلال و تعقل و تفكر، انسان را به شلاق و زندان و كشته شدن دچار مي كند، نه موعظه و ارشاد و كار فرهنگي كارساز است و نه اصلاحات مسالمت آميز مؤثر؛ تنها راه، در چنين شرايطي، وارد آوردن ضربه اي شديد، ايجاد زمين لرزه اي زير و رو كننده و صور اسرافيلي بيداركننده و از خواب مرگ برانگيزنده مي باشد. (37)



امام حسين عليه السلام در وقت خروج از مدينه در وصيتي كه به برادرش محمد حنفيه كرده، به اين هدف اصلاحي اشاره فرموده است و خروج خويش را با انگيزه «مطلب اصلاح در امت پيامبر»، ذكر مي كند:



«...اني لم اخرج اشرا ولا بطرا ولا ظالما ولا مفسدا و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي، اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر (38)؛ همانا من براي ايجاد آشفتگي و خودنمايي و نابساماني و ستمگري خروج نكرده ام، بلكه همانا من براي طلب اصلاح امت جدم قيام كرده ام و اراده كرده امبهاين كه امر به معروف و نهي از منكر كنم. »



عمر بن سعد، پس از بيرون آمدن امام حسين عليه السلام از مكه و عزيمت به سوي كوفه، نامه اي به او نوشت و از او خواست كه از اين مسير برگردد و تفرقه افكني نكند كه هلاك شود! حضرت در پاسخ او نوشت:



«كسي كه دعوت به سوي خدا كند و عمل صالح انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، هرگز دشمني و مخالفتي با خدا و رسول نكرده است .»



در تعبير «لطلب الاصلاح » نكته اي وجود دارد. امام عليه السلام نفرمود: «انما خرجت للاصلاح » بلكه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح » يعني من در جستجو و در پي اصلاح هستم. نظير اين تعبير در سخنراني امام عليه السلام براي نخبگان و علما هم هست كه فرموده بودند: «ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك .» اين خطبه زماني ايراد شد كه هنوز صحبت از خروج و مبارزه با يزيد مطرح نبود. امام عليه السلام در آخر اين خطبه، دعا مي كند و خطاب به خداي متعال مي گويد:



پروردگارا! تو مي داني كه هدف ما از اين فعاليت هاي سياسي جز اين نيست كه معالم دين تو و معيارهاي اسلامي را به مردم نشان دهيم.



يعني نشان دهيم دين چيست و نشانه هاي آن كدام است و چگونه و با چه معياري مي توان افراد ديندار و افراد بي دين را شناخت؟ و نيز هدف ما اين است كه اصلاح را در بلاد تو ظاهر كنم. كلمه «نظهر» دو معني مي تواند داشته باشد؛ اول اين كه روشن كنيم اصلاح چيست، و ديگر آن كه اصلاح را تحقق بخشيم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانيم.



هچنين حضرت در سفر حج در خطبه اي كه در منا خواندند از اوضاع كشور اظهار ناخشنودي نمودند و جامعه را نيازمند اصلاحات دانستند:



«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تناقسا في سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يا من المظولمون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك (39)؛ خداوندا تو خود مي داني عملكرد ما نه براي آن است كه به رياست و سلطنت دست يابيم يا از روي دشمني و كينه توزي سخن بگوييم، ليكن پيكارها براي اين است كه پرچم آيين تو را بر افراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازيم و به ستمديدگان از بندگان تو امنيت بخشيم و احكام و سنن و فرائض تو را پياده كنيم. »



امام حسين عليه السلام در خطبه معروف منا با اشاره به جايگاه و اهميت «امر به معروف و نهي از منكر» در اصلاح جامعه مي فرمايد:



«خداوند در اين آيه اشاره به آيه 71 از سوره توبه:«المومنون و المومنات بعضهم اولياء بعض يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر» امر به معروف و نهي از منكر را اولين فريضه قرار داد؛ زيرا اگر به انجام اين فريضه اقدام گردد تمام فرائض چه آسان و چه دشوار عملي مي شود، علاوه بر اين امر به معروف و نهي از منكر، دعوت كردن به اسلام است. هر گامي در طرد ستمگري ها و مخالفت با ستمگران، و دعوت كردن به تقسيم عادلانه بيت المال و غنايم و گرفتن ماليات از چيزهايي كه در اسلام مشخص گرديده و مصرف آن در جايگاه اصلي خويش است. » (40)



2. تشكيل حكومت اسلامي



ترديدي نيست كه رسالت بزرگ همه انبيا و اوليا خدا، مبارزه با ظلم و ستم و فساد و آرمان مشترك همه آنها، آزادي و سعادت و رفاه انسان ها، و اجراي احكام الهي و ارزش هاي انساني است. اين اهداف بدون از ميان بردن نظام هاي طاغوتي و تاسيس و تحقق حكومت ديني امكان پذير نيست. از اين روامامحسين عليه السلام همچون پدر و نياي خويش افشاي چهره واقعي مستكبران و مستبدان رياكار و اسقاط حكومت جابر از آنان را از مهم ترين وظايف ديني خويش مي شمرد. به همين جهت در كنار پدر و برادرش براي اين هدف مجاهدات بسياري كرد و به ويژه پس از شهادت امام مجتبي عليه السلام به موازات افزايش ستم و فساد باند اموي كوشيد تا با افشاگري هاي به موقع، پرده سالوس و ريا را از چهره آنان برگيرد و مردمان را نسبت به واقعيت هاي تلخ جامعه اسلامي آشنا كند.(41)



امام حسين عليه السلام در بخشي از دعاي عرفه مي گويد:



«فلم ازل ظاعنا من صلب الي رحم في تقادم من الايام الماضية والقرون الخالية لم تخرجني لرافتك بي و لطفك لي و احسانك الي في دولة ائمة الكفر الذين نقضوا عهدك و كذبوا رسلك لكنك اخرجتني للذي سبق لي من الهدي الذي له يسرتني و فيه انشاتني . »



در اين فراز امام حسين عليه السلام خداوند را مي ستايد كه او را در زمان جاهليت به دنيا نياورده است؛ اين نشان بلند نظري آن حضرت است. چون ممكن است كسي تبهكارانه به سر برد و براي توجيه تباهي خود بگويد: ما در زمان جاهليت زندگي مي كرديم و احكام الهي را نمي دانستيم و هر انسان جاهلي معذور است؛ اما روح بلند انسان كامل اين را عذر نمي داند، بلكه مي كوشد تا به احكام الهي عالم شود و بدون عذر باشد، نه معذور. حضرت اباعبدالله عليه السلام به درگاه خداوند متعال عرضه مي دارد: خدايا! تو را شكر مي كنم كه مرا در دولت زمامداران كفر به دنيا نياوردي چون اگر قبل از اسلام به دنيا مي آمدم از نعمت اسلام و معارف عميق آن محروم مي شدم، اما تو بر من منت نهادي و پس از سپري شدن دولت كفر و استقرار دولت اسلام، مرا به دنيا آوردي.



اين سخن، تشويق به حكومت اسلامي و تلاش براي استقرار نظام الهي است. چون اگر كسي بخواهد شكر نعمت به دنيا نيامدن در دولت كفر را به جا آورد بايد براي براندازي دولت كفر و حاكميت شرك و تشكيل حكومت اسلامي و حفظ آن تلاش كند. براي اين كه با وجود حكومت كفر، رسيدن به معارف الهي و اخلاقي انساني هر چند كه متعذر و ممتنع نيست ليكن دشوار خواهد بود و توفيق زمزمه و مناجات با خدا در لواي حكومت اسلامي و حاكميت دين آسان تر است و سالار شهيدان نيز براي همين منظور قيام كرد تا در پرتو نظام اسلامي، آيندگان نيز همانند خود آن حضرت مشمول الطاف و بركات دولت حق گردند و در پناه دولت اسلام بر حاكميت قرآن احيا شوند، از اين رو فرمود: من عليه حاكميت ستم قيام كردم تا كفر را براندازم و اصلاح در امت جدم محمد صلي الله عليه و آله ايجاد كنم:«انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي .» (42)؛ آن روح بزرگوار حماسي اين هدف را پي گرفت تا سرانجام به مقصود خويش نايل آمد.



3. احياي كتاب و سنت



يكي از احياگري هاي امام حسين عليه السلام، احياي كتاب و سنت بود.(43) در قيام كربلا هدف آن است كه با مجاهدت عاشوراييان، دين اسلام عزت خويش را باز يابد و حرمت هاي الهي ديگر بار محترم شمرده شوند و دين خدا ياري شود.



در سخنان سيدالشهدا عليه السلام، هم نمونه هايي از مرگ سنت ها و حيات بدعت ها و جاهليت ها مطرح است، هم نكته هايي از باز آفريني ارزش هاي فراموش شده و احياگري نسبت به اصول از رمق افتادهوجود دارد. امام حسين عليه السلام چنان كه گذشت در نامه اي كه خطاب به مردم بصره مي نويسد، مي فرمايد:



«و انا ادعوكم الي كتاب الله و سنة نبيه صلي الله عليه و آله فان السنة قد اميتت و ان البدعة قد احييت و ان تسمعوا قولي و تطيعوا امري اهدكم سبيل الرشاد (44)؛ من شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر فرا مي خوانم. سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنويد و فرمانم را پيروي كنيد، شما را به راه رشاد، هدايت مي كنم .»



در مسير راه، وقتي به فرزدق بر مي خورد، اوضاع را چنين ترسيم مي كند:



«اي فرزدق؛ اين جماعت، اطاعت خدا را گذاشته اند، پيرو شيطان شده اند. در زمين به فساد مي پردازند، حدود الهي را تعطيل كرده، به ميگساري پرداخته و اموال فقيران و تهيدستان را از آن خويش ساخته اند. من سزاوارترم كه براي ياري دين خدا برخيزم، براي عزت بخشيدن به دين او و جهاد در راه او، تا آن كه «كلمة الله » برتر باشد.»(45)



اين هدف و فلسفه قيام را از زبان فرستاده امام، حضرت مسلم بن عقيل هم در كوفه مي شنويم. وقتي مسلم بن عقيل را دستگير كرده و به دارالاماره آوردند، ابن زياد او را به شورش گري و تفرقه افكني متهم ساخت. حضرت مسلم با شهامت او را چنين پاسخ داد:



«چنان نيست كه مي گويي! مردم اين شهر بر اين باورند كه پدرت نيكمردانشان را كشته و خون هايشان را ريخته و همچون شاهان ايران و روم رفتار كرده است. ما آمديم تا به عدالت دعوت كنيم و به كتاب خدا فرا خوانيم.» (46)



اين تهمت و وضع آن در مورد خود امام حسين عليه السلام هم گفته شده است. عمر بن سعد، پس از بيرون آمدن امام حسين عليه السلام از مكه و عزيمت به سوي كوفه، نامه اي به او نوشت و از او خواست كه از اين مسير برگردد و تفرقه افكني نكند كه هلاك شود! حضرت در پاسخ او نوشت:



«كسي كه دعوت به سوي خدا كند و عمل صالح انجام دهد و بگويد من از مسلمانانم، هرگز دشمني و مخالفتي با خدا و رسول نكرده است .» (47)



و بدين گونه حركت خويش را، حركتي خداجويانه و اصلاح گرانه خواند، نه شورشي تفرقه انگيز، تا بهانه كشتن او به حساب آيد.



جمع بندي و نتيجه گيري



با توجه به مطالبي كه گذشت، در بسياري از نهضت ها، پس از مدتي كه از دوران آغازين آن مي گذرد و كساني به ناروا به مسند قدرت و رياست تكيه مي زنند، هدف هاي نخستين و ارزش هاي متعالي كه در شعارهاي نهضت مطرح مي شده، كمرنگ مي شود، يا فراموش مي گردد. آنچه از دين نيست (بدعت) وارد دين مي شود و آنچه از پايه هاي اصلي و اوليه انقلاب ديني و مكتبي است، از ياد مي رود و رويه هاي مغاير با سنت هاي نخستين رايج مي شود و قانون و حكم الهي نقض مي شود. مردم نيز به تدريج، به اين انحراف ها و بدعت ها خو مي گيرند و عكس العمل چنداني از خود نشان نمي دهند. گاهي از شعائر و برنامه ها و سنت ها، اسكلتي بي روح و تشريفاتي ظاهري بر جاي مي ماند كه چندان اثر گذار هم نيست.



در چنين موقعيت هايي دلسوزان آن نهضت يا وارثان آن مكتب و دين، براي احياي مجدد پيام ها و محتواها و دعوت ها و هدف هاي آغازين، دست به كار مي شوند تا جامعه خفته را بيدار كنند و به اصول مكتب و بايدهاي دين توجه دهند. اين كار، گاهي با فدا شدن مال و جان همراه است و احياگران سنت هاي ديني بايد خود را فدا كنند تا جامعه بيدار و دين احيا شود. نهضت كربلا هم يك حركت احياگرانه نسبت به اساس دين و احكام الله بود. در مطالعه سخنان امام حسين عليه السلام تكيه فراواني روي احياي دين و اجراي حدود الهي و احياي سنت و مبارزه با بدعت و فساد، و دعوت به حكم خدا و قرآن ديده مي شود.(48)



همانطور كه گذشت در عصر امام حسين عليه السلام ارزش هاي ديني متزلزل شده و آفات و آسيب هاي مختلفي انديشه، جامعه و فرهنگ ديني مسلمانان را در بر گرفته بود. و امام حسين عليه السلام با تكيه بر كتاب الهي و سنت نبوي صلي الله عليه و آله در صدد احياي دين و ارزش هاي ديني برآمد و با جان و دل و با تمام وجود به قيام عليه بدعت ها و بي عدالتي ها همت گمارد.



در بين آسيب هاي گوناگوني كه عصر امام حسين عليه السلام به آنها مبتلا بود، آسيب شناسي باورها و عقايد ديني و آفت زدايي از آنها نقش به سزايي در قيام حسيني ايفا كرد؛ چرا كه به قول علماي جامعه شناسي معرفت، معمولا مطرح شدن آراء و عقايد كلامي و فلسفي، موجب پيدايش و شكل گيري بسياري از نهضت هاي سياسي، اجتماعي و ديني مي شود.



مهم ترين مؤلفه هايي كه امام حسين عليه السلام در احياگري ديني خود بر آنها تاكيد داشتند عبارتند از:



1. اصلاح جامعه مسلمين و احياي امر به معروف و نهي از منكر.



2. تشكيل حكومت اسلامي .



3. احياي كتاب و سنت .

پاورقي

36- داود مهدوي زادگان، امام خميني؛ احياگر معنوي، حضور، ش 34، ص 161.



37- پيام ها و دستاوردهاي نهضت عاشورا، حضور، ش 11، ص 99 - 100.



38- سيد هاشم رسولي محلاتي، زندگاني امام حسين عليه السلام، دفتر نشر فرهنگي اسلامي، ص 152.



39- محمدتقي مصباح يزدي، آذرخشي ديگر از آسمان كربلا، مؤسسه امام خميني، ص 132.



40- محمد دشتي، فرهنگ سخنان امام حسين، نشر مشهور، ص 269.



41- عبدالله جوادي آملي، حماسه و عرفان، نشر اسراء، ص 233 - 232.



42- بحارالانوار، ج 44، ص 329.



43- روزنامه جمهوري اسلامي، 18فروردين 76، ص 12.



44- تاريخ طبري، ج 4، ص 266.



45- سبط بن الجوزي، تذكرة الخواص، موسوعة اهل البيت، ص 217.



46- تاريخ طبري، ج 4، ص 282.



47- همان، ص 292.



48- پيام هاي عاشورا، صص 220 - 221.

محمد مهدى عباسى