بازگشت

امام حسين عليه السلام الگوي زندگي (4)




*



عالم همه قطره اند و درياست حسين از بس كه كرم دارد و آقاست حسين ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش

*



مردم همه بنده اند و مولاست حسين ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش ترسم كه شفاعت كند از قاتل خويش



در شماره 51 مجله «مبلغان»، دو مقاله تحت عنوان «امام حسين عليه السلام الگوي زندگي» به چاپ رسيد كه مباحث آن بر محور برخي اوصاف امام حسين عليه السلام تنظيم شده بود و عبارت بودند از: 1. خدامحوري و اخلاص؛ 2. صبر و بردباري؛ 3. خدمت گزاري؛ 4. شجاعت؛ 5. عبادت و عرفان؛ 6. پاسداري از ارزشهاي الهي؛ 7. صلابت و قاطعيّت. و اكنون در ادامه آن، به برخي اوصاف ديگر آن حضرت مي پردازيم.



8. قدرداني و ستايش



در قرآن كريم، واژه «شكر» كه به معناي سپاس گزاري و قدرداني است، به صورتهاي مختلف بيش از 77 بار به كار رفته است. گاه مي فرمايد: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لاَءَزيدَنَّكُمْ»؛(1) «اگر سپاس گزاري كرديد، من [نيز بر نعمتها] مي افزايم.» و گاه دستور مي دهد كه از خدا، و والدين خود سپاس گزاري و قدرداني نماييد «اَنِ اشْكُرْ لي وَلِوالِدَيْكَ»؛(2) «از من و پدر و مادرت سپاس گزاري كن!» و در آياتي هم دستور مي دهد كه از نعمتهاي خدا قدرداني كنيد «وَاشْكُرُوا نِعْمَةَ اللّهِ»؛(3) «و نعمتهاي خدا را سپاس گزاري نماييد!»



يكي از بارزترين مصداقهاي تشكر از خداوند و نعمتهاي او، قدرداني از بندگان خداست؛ كساني كه نسبت به انسان خدمت و احساني انجام مي دهند و يا در مسير حق و هدايت گام برمي دارند. لذا امام زين العابدين عليه السلام فرمود: «اَشْكَرُكُمْ لِلّهِ اَشْكَرُكُمْ لِلنّاسِ»؛(4) سپاس گزارترين شما براي خدا [كسي است كه[ سپاس گزارترين شما براي مردم است.»



و امام هشتم عليه السلام فرمود: «مَنْ لَمْ يَشْكُرِ الْمُنْعِمَ مِنَ الْمَخْلُوقينَ لَمْ يَشْكُرِ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ؛(5) كسي كه نعمت دهنده از مردم را سپاس گزاري نكند خداي عزيز و جليل را سپاس گزاري نكرده است.»



و امام سجاد عليه السلام فرمود: «وَ اَمّا حَقُّ ذِي الْمَعْرُوفِ عَلَيْكَ فَاَنْ تَشْكُرَهُ وَ تَذْكُرَ مَعْرُوفَهُ؛(6) حق كسي كه كار نيك انجام داده بر تو اين است كه از او سپاس گزاري نمايي، و كار نيك او را يادآور شوي.»



امام حسين عليه السلام و قدرداني از ديگران



امام حسين عليه السلام مي فرمايد: «شُكْرُكَ لِنِعْمَةٍ سالِفَةٍ يَقْتَضي نِعْمَةً آنِفَةً؛(7) سپاس گزاري نعمتهاي گذشته، نعمتهاي آينده و زودرس را به دنبال دارد.» او در سخت ترين لحظه هاي زندگي حتي در اوج جنگ و جهاد روز عاشورا، قدرداني و سپاس گزاري از بندگان خدا را كه به او خدمتي نمودند، و در مسير او گامي برداشتند، فراموش نكرد.



ابتدا در شب عاشورا به صورت كلي از تمامي بستگان و يارانش با اين كلمات زيبا تشكر و قدرداني كرد: «بارخدايا! من تو را سپاس مي گويم كه ما را به نبوت و رسالت گرامي داشتي و... .» آن گاه فرمود: «اَمّا بَعْدُ فَاِنّي لا اَعْلَمُ اَصْحابا اَوْفي وَلا خَيْرا مِنْ اَصْحابي، وَلا اَهْلَ بَيْتٍ اَبَرُّ وَلا اَوْصَلُ مِنْ اَهْلِ بَيْتي فَجَزاكُمُ اللّهُ عَنّي خَيْرا...؛(8) بعد از حمد و ستايش، من ياراني باوفاتر و نيكوتر از ياران خودم، و خانداني نيكوتر و مهربان تر از خاندان خودم نمي شناسم. خداوند از جانب من به شما پاداش نيك عنايت فرمايد!»



و در طول روز عاشورا از تك تك ياران با نام و نشان قدرداني كرد مثل:



1. خانواده عبدالله عمير(9)



يكي از شهداي سرفراز عاشورا «عبدالله بن عمير كلبي» بود. او داراي دستان بلند و بازوان تنومند بود.



وقتي «يسار» غلام زياد بن ابي سفيان و «سالم» غلام عبيدالله بن زياد به ميدان آمدند و مبارز طلبيدند، «حبيب بن مظاهر» و «بُرَيْر» برخاستند كه جواب آنها را بدهند، امام مانع شد تا اينكه عبدالله بن عمير اجازه خواست و يك تنه بر آن دو نفر يورش برد و آن دو را به هلاكت رساند و سپس خود را به قلب سپاه عمر سعد زد، و رجز حماسي مي خواند.



اينجا بود كه همسرش عمود خيمه را گرفت و به ياري شوهر شتافت و گفت: شوهرم! از خاندان پيامبر دفاع كن! من به خيمه ها باز نمي گردم تا با تو كشته شوم.



حضرت ابا عبدالله عليه السلام او را فرا خواند و از او و شوهرش تشكر و قدرداني كرد، آن گاه فرمود: «جَزَيْتُمْ مِنْ اَهْلِ بَيْتٍ خَيْرا اِرْجِعي رَحِمَكِ اللّهُ اِلَي النِّساءِ فَاجْلِسي مَعَهُنَّ فَاِنَّهُ لَيْسَ عَلَي النِّساءِ قِتالٌ؛(10)] در راه حمايت از اهل بيت] به پاداش نيك از طرف اهل بيت نائل شويد! خدا رحمتت كند! برگرد به سوي آنها و با آنها بنشين! به راستي بر زنان جهاد واجب نيست.»



2. امّ وهب



عبدالله عمير و مادرش «امّ وهب» نصراني بودند كه به دست امام حسين عليه السلام مسلمان شدند. اين جوان وقتي با اجازه امام حسين عليه السلام پا به ميدان گذاشت، 24 نفر از شجاعان سپاه عمر سعد را كشت و 12 نفر از سواران را زخمي كرد.



لشكريان عمر سعد، اطراف او را گرفته و اسيرش كرده، نزد عمر سعد بردند. عمر سعد با شگفتي گفت: «چقدر شجاعت و قدرت تو زياد است.» سپس او را شهيد كردند و سر بريده او را به طرف خيمه زنها پرتاب كردند. مادرش سر را به طرف لشكريان يزيد انداخت و عمود خيمه را گرفت و به لشكريان حمله نمود و 2 تن از سربازان دشمن را كشت. در اين لحظات حساس، امام دخالت كرد و با زبان تشكر و قدرداني فرمود: «اِرْجِعي يا اُمَّ وَهَبِ، اَنْتِ وَابْنُكِ مَعَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَاِنَّ الْجِهادَ مَرْفُوعٌ عَنِ النِّساءِ لا يَقْطَعُ اللّهُ رَجاكِ يا اُمَّ وَهَبٍ؛(11) برگرد اي ام وهب! تو و پسرت با پيامبر [در بهشت[ هستيد؛ جهاد از زنان برداشته شده است. اي مادر وهب! خداوند اميد تو را قطع نكند.»



جملات فوق كه از آينده درخشان ام وهب و فرزندش خبر مي دهد، خود برترين قدرداني از زحمات و تلاش ام وهب و فرزند او به شمار مي رود.



3. حنظلة بن سعد



در گرماگرم جنگ در روز عاشورا، حنظله در كنار امام حسين عليه السلام ايستاد و بر سر كوفيان فرياد زد و گفت: «شما را از عذاب الهي مي ترسانم، شما را از محاكمه روز قيامت مي ترسانم. شما را از عذابي كه بر ثمود و عاد نازل شد مي ترسانم.»



امام از جملات بيدارگر او تشكر كرد و فرمود: «يَاابْنَ سَعْدٍ! رَحِمَكَ اللّهُ! اِنَّهُمْ قَدِ اسْتَوْجَبُوا الْعَذابَ حينَ رَدُّوا عَلَيْكَ ما دَعَوْتَهُمْ اِلَيْهِ مِنَ الْحَقِّ وَنَهَضُوا اِلَيْكَ لِيَسْتَبِيحُوكَ وَاَصْحابِكَ فَكَيْفَ بِهِمُ الاْآنَ وَقَدْ قَتَلُوا اِخْوانَكَ الصّالِحينَ رُحْ اِلي خَيْرٍ مِنَ الدُّنْيا وَما فيها وَاِلي مُلْكٍ لا يَبْلي؛(12) اي پسر سعد! خدا رحمتت كند! اين مردم آن گاه كه به سوي حق دعوت كردي و پاسخ مثبت ندادند و به قتل تو و يارانت آماده گرديدند، مستوجب عذاب بودند. پس حال كه خون برادران صالح تو را ريختند، چگونه خواهند بود؟ برو به سوي آنچه كه خير است از دنيا و آنچه كه در آن است و به سوي ملك و آقايي [آخرت] كه كهنه نمي شود.»



4. ابي الشعثا



يزيد بن زياد كندي معروف به «ابي الشعثا» تيرانداز ماهر و باتجربه اي بود.



روز عاشورا در كنار امام حسين عليه السلام ايستاد و دفاع مي كرد، صد عدد تير داشت، همه آنها را جز پنج عدد به هدف زد. هر بار كه تيراندازي مي كرد، رجز مي خواند. و امام حسين عليه السلام در دعا براي او چنين فرمود: «اَللّهُمَّ سَدِّدْ رَمْيَتَهُ، وَاجْعَلْ ثَوابَهُ الْجَنَّةَ؛(13) خدايا تيراندازي او را محكم و قوي گردان! و اجر و مزدش را بهشت [برين] قرار بده!»



5. جون، غلام اباذر



شخصي به نام «جون» كه در گذشته غلام اباذر بود، همراه امام حسين عليه السلام به كربلا آمد. لحظه اي كه آمد از امام حسين عليه السلام اجازه ميدان بگيرد، حضرت به او فرمود: «اي جون! من بيعت را از تو برداشتم؛ زيرا تو به اميد عافيت و آسايش تا اينجا به همراه ما آمده اي، در راه ما خود را به مصيبت مبتلا مگردان!»(14)



جون در جواب امام گفت: نه هرگز، من در سلامت و امنيت با شما بودم، و از سفره شما بهره مند شدم. حال كه لحظه هاي خطر است، شما را رها كنم! هرگز دست از شما برنمي دارم. اگر چه رنگ پوست من سياه است، عرقم بدبو، و نسبم غير معروف، اما شما را رها نمي كنم تا خون ما با خون شما به هم آميزد. بنابراين، حضرت اجازه داد و بعد از شهادت او، در كنار جنازه اش چنين دعا فرمود: «اَللّهُمَّ بَيِّضْ وَجْهَهُ، وَطَيِّبْ ريحَهُ وَاحْشُرْهُ مَعَ الاَْبْرارِ، وَعَرِّفْ بَيْنَهُ وَبَيْنَ مَحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ صلي الله عليه و آله ؛(15) خدايا! چهره اش را سفيد، و بدنش را خوشبو كن و با نيكان محشورش گردان! و ميان او و محمد و آلش آشنايي برقرار فرما!»



6. مسلم بن عوسجه



وقتي مسلم بن عوسجه به ميدان رفت و پيكار سختي كرد، عمرو بن حجاج و سربازان تحت امرش او را محاصره كرده، با شمشيرها و نيزه ها بدنش را هدف قرار دادند. مسلم بر زمين افتاد. حضرت ابا عبدالله عليه السلام فورا خود را به او رساند، در حالي كه هنوز زنده بود و به او فرمود: «رَحِمَكَ رَبُّكَ يا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ(16) «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضي نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»؛(17) رحمت خدا بر تو باد اي مسلم بن عوسجه! بعضي از آنان به پيمان خود [شهادت[ عمل كردند و بعضي از آنها در حال انتظار به سر مي برند.»



7. عمرو بن قرظه



عمرو در روز عاشورا پيش روي امام ايستاد و هر تيري كه به سوي آن حضرت مي آمد، با بدن آن را مي گرفت و هر شمشيري را از امام دفع مي كرد و تا زنده بود، نگذاشت آسيبي به آن حضرت برسد. وقتي به زمين افتاد، عرض كرد: اي پسر پيغمبر! صلي الله عليه و آله آيا من به عهد خود وفا كردم؟



حضرت در جواب او با جملات تقديرآميز فرمود: «نَعَمْ اَنْتَ اَمامي فِي الْجَنَّةِ فَاقْرَأْ رَسُولَ اللّهِ عَنِّي السَّلامِ؛(18) تو پيشاپيش من در بهشت هستي. پس سلام مرا به رسول خدا برسان!»



8. حبيب بن مظاهر



حضرت در مقابل زحمات و فداكاريهاي حبيب فرمود: «عِنْدَاللّهِ اَحْسِبُ نَفْسي وَحُماةَ اَصْحابي لِلّهِ دَرُّكَ يا حَبيبُ لَقَدْ كُنْتَ فاضِلاً تَخْتِمُ الْقُرْآنَ في لَيْلَةٍ واحِدَةٍ؛(19) خود و ياران حامي خود را به حساب خدا مي گذارم. آفرين بر تو اي حبيب! تو مرد بافضيلتي بودي كه در يك شب قرآن را ختم مي كردي!»



9. دعا و نيايش



از بهترين و ارزشمندترين حالات ارتباط انسان با خداوند، لحظه دعا و نيايش است. قرآن كريم مي فرمايد: «قُلْ ما يَعْبَؤُا بِكُمْ رَبّي لَوْلا دُعاؤُكُمْ»؛(20) بگو: پروردگار من براي شما ارزش قائل نيست، اگر دعاي شما نباشد.»



به همين جهت صريحا دستور به دعا و نيايش داده، و اجابت دعاها را نيز تضمين نموده است؛ آنجا كه فرمود: «وَ اِذا سَأَلَكَ عِبادي عَنّي فَاِنّي قَريبٌ اُجيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ اِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجيبُوا لي وَلْيُؤْمِنُوا بي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ»؛(21) «[اي پيامبر!] هنگامي كه بندگان من از تو درباره من سؤال كنند [بگو:] من نزديكم، دعاي دعاكننده را به هنگامي كه مرا مي خواند، پاسخ مي گويم. پس آنها بايد دعوت مرا بپذيرند و به من ايمان بياورند تا راه يابند.»



نكته در خور دقت در آيه فوق اين است كه خداوند هفت مرتبه به ذات پاك خود اشاره كرده و نهايت پيوستگي و قرب و ارتباط و محبت خود را نسبت به نيايشگران مجسم ساخته است.



حضرت اباعبدالله عليه السلام هم از نظر فكري و هم در عمل به شدت پابند نيايش بوده است.



آن حضرت فرمود: «اَعْجَزُ النّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ الدُّعاءِ؛(22) عاجزترين مردم كسي است كه از دعا كردن ناتوان باشد.»



همچنين فرمود: «اَمّا اِنَّهُمْ لَوْ كانُوا دَعَوُا اللّهَ بَمُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّيِّبينَ بِصِدْقٍ مِنْ نِيّاتِهِمْ وَصِحَّةِ اِعْتِقادِهِمْ مِنْ قُلُوبِهِمْ اَنْ يَعْصِمَهُمْ، حَتّي لا يُعانِدُوهُ بَعْدَ مُشاهَدَةِ تِلْكَ الْمُعْجِزاتِ الْباهِراتِ لَفَعَلَ ذلِكَ بِجُودِهِ وَكَرَمِهِ؛(23) اگر مردم به هنگام دعاكردن، خدا را با نام محمد صلي الله عليه و آله و اهل بيت پاك او، با نيت درست، و با اعتقاد قلبي صحيحي بخوانند، كه آنها را مصون دارد تا پيامبر را پس از مشاهده آن همه معجزات محكم و آشكار نافرماني نكنند، خداوند با جود و كرم خود خواسته هاي آنان را مي دهد.»



و گاه براي راهنمايي و تشويق بيشتر بندگان خدا به معرّفي محلهاي استجابت دعا مي پرداخت، از جمله مي فرمود: «اَلرُّكْنُ الْيَمانِيُّ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الْجَنَّةِ لَمْ يَمْنَعْهُ مُنْذُ فَتَحَهُ، وَ اِنَّ ما بَيْنَ هذَيْنِ الرُّكْنَيْنِ (اَلاَْسْوَدِ وَاَلْيَماني) مَلَكٌ يُدْعي هِجّيرَ، يُؤَمِّنُ عَلي دُعاءِ الْمُؤْمِنينَ؛(24) ركن يماني، دري از درهاي بهشت است. از روزي كه اين در را به روي بندگان باز كرد، آن را نبسته است و همانا بين حجرالاسود و ركن يماني فرشته اي است به نام «هجّير» كه بر دعاي مؤمنين آمين مي گويد.»



اما در بُعد عملي، دعاهاي فراواني از حضرت به يادگار مانده است كه معروف ترين آنها دعاي عرفه است. در ادامه به نمونه هايي از دعاي حضرت (به غير از دعاي عرفه) اشاره مي شود.



الف. دعاي جامع



دعاي جامع، يكي از دعاهاي آن حضرت است كه در آن، انواع ارزشهاي اخلاقي ـ معنوي مهم را از خداوند بزرگ درخواست مي كند. متن دعا چنين است: «اَللّهُمَّ اِنّي اَسْئَلُكَ تَوْفيقَ اَهْلِ الْهُدي وَ اَعْمالَ اَهْلِ التَّقْوي، وَ مُناصَحَةَ اَهْلِ التَّوْبَةِ، وَعَزْمَ اَهْلِ الصَّبْرِ وَحَذَرَ اَهْلِ الْخَشْيَةِ، وَطَلَبَ اَهْلِ الْعِلْمِ، وَزينَةَ اَهْلِ الْوَرَعِ، وَخَوْفَ اَهْلِ الْجَزَعِ، حَتّي اَخافَكَ؛ خدايا! من از تو توفيق هدايت شدگان، و رفتار پرهيزكاران، و نصيحت كردن توبه كنندگان، و عزم و اراده صابران، و ترس اهل خشيت [الهي]، و تلاش اهل علم، و زينت پرهيزكنندگان، و ترس جزع كنندگان را درخواست دارم تا از تو خوف داشته باشم!»



سپس مي فرمايد: «اَللّهُمَّ مَخافَةً تَحْجُزُني عَنْ مُعاصيكَ وَحَتّي اَعْمَلَ بِطاعَتِكَ عَمَلاً اَسْتَحِقُّ بِهِ كَرامَتَكَ، وَحَتّي اُناصِحَكَ فِي التَّوْبَةِ خَوْفا لَكَ، وَحَتّي اُخْلِصَ لَكَ فِي النَّصيحَةِ حُبّا لَكَ، وَحَتّي اَتَوَكَّلَ عَلَيْكَ فِي الاُْمُورِ حُسْنَ ظَنٍّ بِكَ، سُبْحانَ خالِقِ النُّورِ وَ سُبْحانَ اللّهِ الْعَظيمِ وَ بِحَمْدِهِ؛(25) خدايا! ترسي را مي خواهم كه مرا از ارتكاب نافرمانيهايت بازدارد، و وادار به اطاعتم كند؛ عملي كه مستحق كرامت تو گردم، و پندپذير در توبه به خاطر ترس تو باشم، در خيرخواهي براي تو خالص گردم به جهت محبت تو. و در تمام كارها به تو توكل كنم به خاطر خوشبين بودن به تو. منزه است آفريننده نور، و تنزيه و ستايش براي خداي بزرگ است.»



راستي كه عظمت هر انسان را مي توان از خواسته هاي او فهميد. در دعاي فوق عظمت خواسته ها، نشانگر عظمت و همت بلند اباعبدالله عليه السلام مي باشد.



ب. دعاي حضرت در كعبه



«اِلهي اَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَمْ تَجِدْني شاكِرا، وَابْتَلَيْتَني فَلَمْ تَجِدْني صابِرا، فَلا اَنْتَ سَلَبْتَ النِّعْمَةَ بِتَرْكِ الشُّكْرِ، وَلا اَنْتَ اَدَمْتَ الشِّدَّةَ بِتَرْكِ الصَّبْرِ اِلهي ما يَكُونُ مِنَ الْكَريمِ اِلاَّ الْكَرَمُ؛(26) پروردگارا! مرا نعمت دادي، ولي مرا شاكر نيافتي، و آزمايشم كردي، پس بردبارم نديدي، پس با ترك شكر، نعمت را [از من] سلب نكردي و با نبود بردباري، بر شدت گرفتاري نيفزودي. خدايا! از بزرگوار جز بزرگواري نيايد.»



ج. دعاي حضرت در سجده



شريح مي گويد: وارد مسجد مدينه شدم، ديدم امام حسين عليه السلام صورت روي خاك گذاشته و اين دعا را در سجده مي خواند: «سَيِّدي وَمَوْلايَ اَلِمَقامِعِ الْحَديدِ خَلَقْتَ اَعْضائي، اَمْ لِشُرْبِ الْحَميمِ خَلَقْتَ اَمْعائي، اِلهي لَئِنْ طالَبْتَني بِذُنُوبي لاَءُطالِبَنَّكَ بِكَرَمِكَ وَلَئِنْ حَبَسْتَني مَعَ الْخاطِئينَ لاَُخْبِرَنَّهُمْ بِحُبّي لَكَ، سَيِّدي اِنَّ طاعَتَكَ لا تَنْفَعُكَ وَمَعْصِيَتي لا تَضُرُّكَ، فَهَبْ لي ما لا يَنْفَعُكَ، وَاغْفِرْلي ما لا يَضُرُّكَ فَاِنَّكَ اَرْحَمُ الرّاحِمينِ؛(27) اي آقا و مولايم! آيا براي گرزهاي آتشين، اعضايم را خلق كرده اي؟ يا اندام دروني مرا براي نوشيدن آبهاي گرم جهنم آفريده اي؟ خدايا! اگر مرا به گناهانم بازخواست كني، من تو را به كرمت مي خوانم. و اگر مرا با خطاكاران حبس كني، دوستي خود را نسبت به تو به اطلاع آنان مي رسانم.



آقاي من! بندگي ات، تو را بهره اي نرساند، و گناهم زياني متوجه تو نساخت. پس آنچه را سودت نمي دهد، به من عنايت كن! و آنچه را به تو ضرر نمي رساند، به من ببخشاي! كه به راستي تو مهربان ترين مهرباناني.»



د. دعا در قبرستان



هرگاه امام حسين عليه السلام وارد قبرستان مي شد، به همراهان دستور مي داد اين دعا را بخوانند: «اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الاَْرَواحِ الْفانِيَةِ وَالاَْجْسادِ الْبالِيَةِ، وَالْعِظامِ النَّخِرَةِ الَّتي خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْيا وَ هِيَ بِكَ مُؤْمِنَةٌ، اَدْخِلْ عَلَيْهِمْ رَوْحا مِنْكَ وَسَلاما مِنّي؛(28) خدايا! اي پروردگار اين روحهاي فاني و اجساد پوسيده و استخوانهاي نرم شده كه با ايمان به تو از دنيا رفته اند، بر آنان رحمت خود و سلام مرا وارد كن!»



ه . دعا براي شهداء



بعد از شهادت پيك حضرت (قيس بن مسهّر) توسط حصين بن تميم؛ مأمور ابن زياد، امام حسين عليه السلام فرمود: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ لَنا وَلَهُمُ الْجَنَّةَ نُزُلاً، وَاجْمَعْ بَيْنَنا وَبَيْنَهُمْ في مُسْتَقَرِّ رَحْمَتِكَ وَ رَغائِبِ مَذْخُورِ ثَوابِكَ؛(29) خدايا! بهشت را براي ما و آنان وسيله پذيرايي قرار بده! و بين ما و آنان در پايگاه رحمت خود و مرغوب ترين ثوابهاي ذخيره شده ات، جمع كن!»



و . سفارش به دعاي جوشن كبير



امام حسين عليه السلام فرمود: «پدرم اميرمؤمنان علي عليه السلام مرا نسبت به دعاي جوشن كبير سفارش فراوان و مهمي كرد كه آن را حفظ كرده، خوب نگه داري كنم، و به من فرمود: اي پسرم! اين دعا را بر روي كفن من بنويس! و من به سفارش پدر عمل كردم.»(30)



ز. دعا در صبح عاشورا



آن حضرت در بخشي از آخرين دعاي خود در روز عاشورا مي فرمايد: «اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتي في كُلِّ كَرْبٍ وَ اَنْتَ رَجائي في كُلِّ شِدَّةٍ، وَاَنْتَ لي في كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ، كَمْ مِنْ هَمٍّ يَضْعُفُ فيهِ الْفُؤادُ وَ تَقِلُّ فيهِ الْحيلَةُ وَ يَخْذُلُ فيهِ الصَّديقُ وَ يَشْمَتُ فيهِ الْعَدُوُّ، اَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ اِلَيْكَ؛(31) خدايا! تو در هر غم و اندوهي پناهگاه من و در هر سختي و شدتي مايه اميد من هستي پروردگارا! مرا نعمت دادي، ولي مرا شاكر نيافتي، و آزمايشم كردي، پس بردبارم نديدي، پس با ترك شكر، نعمت را [از من[ سلب نكردي و با نبود بردباري، بر شدت گرفتاري نيفزودي.



و در هر حادثه اي كه برايم اتفاق مي افتد، سلاح و تكيه گاه مني، آن گاه كه غمهايي [كمرشكن بر من فرو ريخته است [كه دلها در برابرش آب مي شوند، و راه هر چاره در مقابلش مسدود مي گردد و در آنها دوستان [از من [دوري مي جويند و دشمنان زبان به شماتت مي گشايند. [در چنين لحظاتي] آنها را به سوي تو آورده، تنها به تو شكايت مي كنم... .»



10. زهد و دنياگريزي



زهد بي ميلي طبيعي نسبت به امور دنيوي نيست، بلكه بي ميلي روحي يا عقلي يا قلبي نسبت به اشيائي است كه مورد تمايل و رغبت طبع و نفس است، با اين هدف كه مقصود و نهايت آرزو و كمال مطلوب كه مافوق مشتهيات نفساني دنيوي است، حاصل شود؛ خواه آن امور از مشتهيات نفساني اخروي باشد و يا اساسا از نوع مشتهيات نفساني نباشد، بلكه از نوع فضائل اخلاقي باشد، از قبيل: عزت، شرافت، كرامت، آزادي، و يا از نوع معارف معنوي و الهي باشد، مانند: ذكر خداوند، محبت الهي، و تقرب به ذات اقدس خداوندي.



پس زاهد يعني كسي كه توجهش از ماديات به عنوان كمال مطلوب و بالاترين خواسته، عبور كرده، متوجه مسائل اخروي و فضائل اخلاقي و معنوي شده است. بي رغبتي زاهد، بي رغبتي در ناحيه انديشه و آمال و ايده و آرزوست، نه بي رغبتي در ناحيه طبيعت.(32)



امام حسين عليه السلام هم از نظر انديشه، در بالاترين سطح زهد قرار داشت، و هم از نظر رفتاري.



دنيا در ديدگاه حضرت



اساس زهد را بي ميلي به دنيا تشكيل مي دهد، و بي ميلي به دنيا آن گاه صورت صحيحي مي يابد كه انديشه و ديد انسان درباره دنيا درست و واقعي باشد. حضرت اباعبدالله عليه السلام دنيا را اين گونه معرّفي مي كند: «اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذي خَلَقَ الدُّنْيا فَجَعَلَها دارَ فَناءٍ وَ زَوالٍ مُتَصَرِّفَةً بِاَهْلِها حالاً بَعْدَ حالٍ، فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَالشَّقِيُّ مَنْ فَتَنَتْهُ، فَلا تَغُرَّنَّكُمْ هذِهِ الدُّنْيا فَاِنَّها تَقْطَعُ رَجاءَ مَنْ رَكَنَ اِلَيْها وَ تُخَيِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمَعَ فيها؛(33) سپاس خدايي را كه دنيا را آفريد و آن را سراي فناپذير و رو به زوال قرار داد؛ دنيايي كه صاحبانش را از حالي به حالي دگرگون مي كند. پس خودباخته، آن كسي است كه دنيا او را بفريبد و تيره بخت و شقاوتمند كسي است كه دنيا او را شگفت زده سازد.



[اي مردم!] دنيا شما را نفريبد؛ زيرا دنيا اميد هر كس را كه بر آن تكيه كند، به يأس تبديل مي كند و طمع هر كس را كه در آن طمع ورزد، بي نتيجه مي گذارد.»



در جملات فوق، دنيا فناپذير دانسته شده و آنچه از آن به عنوان مذموم ياد شده، دلبستگي به دنياست.



سيد الشهداء عليه السلام در سخن ديگر، علاوه بر ناپايداري دنيا، آن را وسيله امتحان و آزمايش افراد دانسته، مي فرمايد: «عِبادَاللّهِ اِتَّقُواللّهَ وَكُونُوا مِنَ الدُّنْيا عَلي حَذَرٍ، فَاِنَّ الدُّنْيا لَوْ بَقِيَتْ لاَِحَدٍ اَوْ بَقِيَ عَلَيْها اَحَدٌ، كانَتِ الاَْنْبِياءُ اَحَقَّ بِالْبَقاءِ، وَاَوْلي بِالرِّضي وَاَرْضي بِالْقَضاءِ. غَيْرُ اَنَّ اللّهَ تَعالي خَلَقَ الدُّنْيا لِلْبَلاءِ وَخَلَقَ اَهْلَها لِلْفَناءِ فَجَديدُها بالٍ، وَنَعيمُها مُضْمَحِلٌّ وَسُرُورُها مُكفَهِرٌّ، وَالْمَنْزِلُ بُلْغَةٌ وَالدّارُ قَلْعَةٌ فَتَزَوَّدُوا فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقْوي؛(34) بندگان خدا! از خدا بترسيد و از دنيا برحذر باشيد كه اگر بنا بود دنيا براي كسي باقي بماند و يا يك فرد [براي هميشه] در دنيا بماند، پيامبران براي بقاء سزاوارتر و جلب خشنودي آنان بهتر و چنين حكمي خوش آيندتر بود.



جز آنكه خداوند دنيا را وسيله آزمايش، و مردم را براي فاني شدن آفريد. پس تازه هايش كهنه و نعمتهايش زائل و شادي آن مبدل به غم مي شود، و خانه و منزلگهي است زودگذر و كوتاه مدت. پس [براي آخرت] توشه اي برگيريد كه بهترين توشه تقواست.»



برخورد با زهدگريزان و دنيازدگان



در انديشه بلند حضرت اباعبدالله عليه السلام تنها زهد و دنياگريزي، در زاهد شدن كافي نيست، بلكه با دنيازدگان و زهدستيزان نيز بايد برخورد كرد و سكوت در مقابل آنها روا نيست. و اين مسئوليت، امروزه دوچندان براي كساني مطرح است كه داعيه هدايت جامعه را به عهده دارند، و امام حسين عليه السلام را در اين كار الگوي خويش مي دانند.



يكي از سرمايه داران مدينه، خانه بسيار مجللي ساخت و از امام حسين عليه السلام دعوت كرد تا از نزديك خانه او را تماشا كرده، براي او دعا كند. وقتي امام عليه السلام وارد خانه بسيار وسيع و اشرافي او شد، اظهار داشت: «أَخْرَبْتَ دارَكَ، وَعَمَّرْتَ دارَ غَيْرِكَ، غَرَّكَ مَنْ فِي الاَْرْضِ، وَ مَقَتَكَ مَنْ فِي السَّماءِ؛(35) خانه [آخرت [خويش را ويران كردي، و خانه بيگانه را آباد ساختي. اهل زمين تو را گرامي خواهند داشت و اهل آسمان دشمنت خواهند بود.»



و همچنين نقل شده كه امام حسين عليه السلام روزي در كوچه هاي مدينه قدم مي زد كه خانه باشكوه يكي از دنياپرستان و زهدستيزان را ديد و اظهار داشت: «رَفَعَ الطّينَ وَوَضَعَ الدّينَ؛(36) [صاحب اين خانه] گِل را بر هم انباشت و [ديوارها را بالا برد]، ولي دين را پست كرد.»



زهد بي ولايت



نكته ديگري كه درباره زهد در انديشه ژرف و عميق حسين بن علي عليه السلام به آن توجه شده و براي آن نقش محوري و كليدي قائل شده است، پذيرش ولايت و امامت ائمه اطهار عليهم السلام مخصوصا اميرمؤمنان عليه السلام نه تنها نماز بي ولايت بي نمازي است، و حج و زكات، بي امامت غير مقبول و ...، بلكه زهد بي دوستي و محبت علي عليه السلام بي زهدي است و در نوع خود يك حقه بازي است.



مي باشد. آن حضرت فرمود: «اِنَّ دَفْعَ الزّاهِدِ الْعابِدِ لِفَضْلِ عَلِيٍّ عَلَي الْخَلْقِ كُلِّهِمْ بَعْدَ النَّبِيِّ صلي الله عليه و آله لَيَصيرُ كَشُعْلَةِ نارٍ في يَوْمٍ عاصِفٍ، وَتَصيرُ سائِرُ اَعْمالِ الدّافِعِ لِفَضْلِ عَلِيٍّ عليه السلام كَالْحَلْفاءِ وَ اِنِ امْتَلاَءَتْ مِنْهُ الصَّحاري وَاشْتَعَلَتْ فيها تِلْكَ النّارُ وَ تَخْشاها تِلْكَ الرّيحُ حَتّي تَأْتي عَلَيْها كُلِّها فَلا تَبْقي لَها باقِيَةً؛(37) به راستي زاهد عابدي كه برتري و فضيلت علي عليه السلام بر تمامي انسانها پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله را دفع مي كند، [دفع كردن او] چونان شعله آتشي در روز طوفاني مي شود [كه هستي او را به آتش كشيده] و بقيه اعمال او را [هر چند فراوان باشد[ مانند علفهاي خشك بيابان مي گرداند، هرچند سراسر بيابان را پر كرده باشد. آن گاه شعله آتش در آن زبانه كشد و باد وزيدن گيرد تا همه آن علفها را فرا گيرد و هيچ چيزي از آن باقي نماند.»



اين جملات مي رساند كه نه تنها نماز بي ولايت بي نمازي است، و حج و زكات، بي امامت غير مقبول و ...، بلكه زهد بي دوستي و محبت علي عليه السلام بي زهدي است و در نوع خود يك حقه بازي است.



زهد واقعي و ترك دنيا اين است كه در كلام و مرام امام حسين عليه السلام ديده مي شود، نه آنچه غارنشينان، خرقه پوشان، جامعه گريزان، و گوشه نشينان دارند.





*



تَرَكْتُ الْخَلْقَ طُرّا في هَواكا وَلَوْ قَطَّعْتَني فِي الْحُبِّ اِرْبا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلي سَواكا(38)

*



وَاَيْتَمْتُ الْعِيالَ لِكَيْ اَراكا لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلي سَواكا(38) لَما حَنَّ الْفُؤادُ اِلي سَواكا(38)



«مردم را تماما به هواي تو ترك گفتم، و [راضي شدم] فرزندانم يتيم گردند تا تو را ملاقات كنم.



اگر مرا در راه عشق [خود] قطعه قطعه كني، دلم [ذره اي] به سوي غير تو تمايل پيدا نمي كند.»

پاورقي

1. ابراهيم / 7.



2. لقمان / 14.



3. نحل / 114.



4. الكافي، ج 2، ص 99، ح 30؛ ر. ك: منتخب ميزان الحكمة، ص 278.



5. عيون اخبار الرضا عليه السلام ، شيخ صدوق، ج 2، ص 24، ح 2.



6. الخصال، شيخ صدوق، ص 568؛ منتخب ميزان الحكمة، ص 278.



7. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص 80، ح 3.



8. تاريخ طبري، ج 3، ص 315؛ عوالم بحراني، ج17، ص 243.



9. قابل ذكر است در ترجمه احاديث و برخي مطالب از «فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام » مرحوم محمد دشتي، بهره برده ايم.



10. فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 195.



11. بحارالانوار، ج 45، ص 17؛ عوالم بحراني، ج 17، ص 261؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 604؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 22؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 219.



12. تاريخ طبري، ج 3، ص 329؛ مقتل الحسين عليه السلام ، خوارزمي، ج 2، ص 24؛ بحارالانوار، ج 45، ص 23.



13. بحارالانوار، ج 45، ص 30؛ عوالم بحراني، ج 17، ص 272؛ تاريخ طبري، ج 7، ص 355؛ الامالي، شيخ صدوق، مجلس 30؛ مقتل الحسين، خوارزمي، ج 2، ص 22.



14. بحارالانوار، ج 45، ص 23؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 605؛ كتاب لهوف ابن طاووس، ص 47.



15. بحارالانوار، ج 45، ص 22؛ عوالم بحراني، ج 17، ص 265؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 605؛ فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 512.



16. بحارالانوار، ج 45، ص 20؛ ارشاد، مفيد، ص 237.



17. احزاب / 23.



18. بحارالانوار، ج 45، ص 22؛ اعيان الشيعة، ج 1، ص 605.



19. تاريخ طبري، ج 3، ص 327 و ج 7، ص 349.



20. فرقان / 77.



21. بقره / 176.



22. بحارالانوار، ج 93، ص 494، ح 23؛ امالي شيخ مفيد، ص 88، ح 136.



23. تفسير امام عسكري عليه السلام ، ص 216، ح 134 و 135؛ تفسير برهان، ج 1، ص 106، ح 9؛ بحارالانوار، ج 26، ص 290، ح 48.



24. بحارالانوار، ج 99، ص 354، ح 11؛ مستدرك الوسائل، ج 9، ص 391، ح 11151.



25. مهج الدعوات، ص 157؛ بحارالانوار، ج 94، ص 191، ح 5.



26. بحارالانوار، ج 99، ص 197، ح 13؛ و با اندكي تغيير در فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 318؛ احقاق الحق، ج 11، ص 595.



27. صحيفة الحسين، ص 65؛ احقاق الحق، ج11، ص 424؛ فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، 319.



28. بحارالانوار، ج 102، ص 300.



29. تاريخ طبري، ج 3، ص 308؛ كامل ابن اثير، ج 2، ص 553.



30. بحارالانوار، ج 94، ص 397 و ج 81، ص 332.



31. همان، ج 45، ص 4؛ عوالم بحراني، ج 17، ص 248.



32. ر. ك: سيري در نهج البلاغه، مرتضي مطهري، ص 211.



33. بحارالانوار، ج 45، ص 5؛ عوالم بحراني، ج 17، ص 249.



34. تاريخ ابن عساكر، شرح حال امام حسين عليه السلام ، ص 215.



35. تنبيه الخواطر، ج 1، ص 270؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 467، ح 4013؛ فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 321.



36. مستدرك الوسائل، ج 3، ص 467.



37. تفسير امام حسن عسكري عليه السلام ، ص 89، ح 47؛ فرهنگ سخنان امام حسين عليه السلام ، ص 111.



38. سوگنامه آل محمد صلي الله عليه و آله ، ص 365.

عبدالكريم پاك نيا