بازگشت

امام حسين عليه السلام


اصلاح طلبي، گرايش معتدلانه ميان حركت «انقلابي» و «محافظه كارانه» است كه در مقام نفي هر يك از دو گرايش اصالت وظيفه و اصالت نتيجه و درصدد جمع ميان آن دو مي باشد، بدين معنا كه توجه به هر يك از آنها نبايد سبب غفلت از ديگري شود و با ملاحظه نتيجه و مصالح، تكاليف از انعطاف پذيري لازم برخوردار باشند.



نويسنده با توجه به سيره نبوي و نحوه نزول تكاليف، معتقد است كه از نگاه اسلامي، سيره اصلاحي رسول اكرم و قرآن و نيز سيره ساير معصومان جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است. و اگر چه معصومان به مبارزه قهرآميز و جنگ اقدام مي كردند، اما اصل، چه در محتواي پيام و چه در شيوه اصلاحي آنها، به كارگيري كلام و رعايت تدريج در اقدام عملي بوده است ولي چون آنان افراد محافظه كار و بي مسئوليتي نبودند، در شرايط ضروري و دفاعي دست به شمشير برده و از كشتن و كشته شدن نيز دوري نمي كردند.



امام حسين(ع) نيز به عنوان يك مصلح ديني به دنبال وحدت بخشي بين وظيفه و نتيجه بود كه اين امر با توجه به مطالب ذيل قابل اثبات است: سيره حضرت در امر به معروف و نهي از منكر كه با محاسبه، تدريج و عقلانيت و قرين به آثار و نتايج صورت مي گرفت؛ توجه به عنصر زمان و مكان ؛ اقدامات متفاوت و بيانات مختلف از آغاز نهضت تا كربلا.



نگاهي كه نويسنده محترم به موضوع دارند، طبعاً نمي تواند نگاه همه كساني باشد كه به بررسي و تحليل حركت امام حسين(ع) و اساساً موضوع اصلاح طلبي مي پردازند. با اين همه نگاه ايشان مي تواند مورد توجه و حتي نقد قرار گيرد.



نوشتار حاضر تحت عناوين زير سامان يافته است:



الف. مقدمه؛



ب. اشاره اي گذرا به مصلحان و شيوه هاي اصلاحي در قرآن؛



ج. نسبت ميان تكليف و نتيجه در نهضت حسيني؛



د. نتيجه گيري.



الف. مقدمه:



در آغاز سخن به عنوان مقدمه، تأملي بر بعضي مفاهيم كليدي پژوهش و ارتباط بين آنها ضروري مي نمايد:



قدس سره



در شرح لغوي، واژه «تكليف» در «مجمع البحرين»، آمده، امري كه بر تو دشوار است، سختي، مشقت و آنچه كه در معرض ثواب و عقاب است را تكليف گويند. «دهخدا» در «لغت نامه» ذيل واژه «تكليف»، اين كلمه را اين گونه شرح كرده است: چيزي از كسي درخواستن كه در آن رنج بود، زياده از اندازه طاقت كار فرمودن كسي را، زحمت و سختي و دشواري و تصديع و رنج و عذاب و اذيت و ستم و كار پرمشقت. هم او در ذيل واژه «وظيفه» در همان منبع نيز آن را معادل تكليف، كاري كه تكليف دينداري كسي باشد، مطلق تكليف، چيزي كه براي هر كسي در روز مقرر باشد و ... آورده است.



در اين نوشتار، كلمه «تكليف»، معادل «وظيفه» و در مقابل حق (به معناي طلب كاري) به عنوان نوعي دَيْن، بدهكاري و مسؤوليت به كار رفته است. بر اين اساس، فردي كه در زندگيش وظيفه و تكليف مدار است، پيرو ايده «اصالت وظيفه» »«دانسته مي شود. (در مقابل اصالت نتيجه). «فرهنگ آكسفورد»، واژه وظيفه شناسي »« را به تعهد، وظيفه، آنكه متعهد است، دانش تكليف يا وظيفه اخلاقي به كار گرفته كه در اين منبع نيز، تكليف و وظيفه در يك معنا آمده اند.1



براي آشنايي بيشتر با نگرش اصالت وظيفه و محتواي مفهوم تكليف، بي مناسبت نيست، با گوشه هايي از ديدگاه يكي از معتقدان به اين گرايش، يعني كانت در احكام اخلاقي آشنا شويم. اين متفكر بزرگ آلماني در كتاب «مابعدالطبيعه اخلاق»، از جمله مي نويسد: «آدمي بايد سعادت خود را نه از روي ميل، بلكه از روي وظيفه بجويد و از اين رهگذر است كه رفتار او در وهله نخست، ارزش راستين اخلاقي مي يابد.» و توضيح مي دهد كه اگر بناست براستي مفهومي داراي اهميت و اعتبار قانونگذارانه باشد، فقط به شكل بايسته مؤكد و نه به هيچ رو به صورت فرض يا مشروط، بايد بيان شود. از نگاه او «وظيفه»، ضرورت عمل كردن از سر احترام به قانون است.2



رضي الله عنه



دهخدا ذيل همين واژه در «لغت نامه» مي نويسد: ماحصل كار، چيزي كه از چيز ديگر حاصل شده باشد، ثمر، بار، بر، اثر، حاصل، سود، ولد، نسل، فرزند، فايده، بهره، منفعت، نفع، ثمره، مكافات، پاداش، جزا، سرانجام، عاقبت، خاتمت و آخر.



در اين پژوهش، مراد از «نتيجه»، همان معاني ثمر، بار، حاصل و فايده بوده و كسي كه در كارها، اصل را بر محصول و ثمره قرار مي دهد، پيرو «اصالت نتيجه» ناميده شده است (در مقابل اصالت وظيفه). «فرهنگ آكسفورد، مفهوم اصالت نتيجه »« را اين گونه شرح كرده است: راجع يا مستلزم نتيجه، مربوط به دلايل نهايي و پاياني، مربوط به مقاصد يا اهداف.3 مقصود از تفكر اصالت نتيجه اي را در قالب انديشه بعضي متفكران اين نگرش بهتر مي توان توضيح داد. از جمله طرفداران اين گرايش، «جرج ادوار مور» است كه اصالت را به «لذت» مي دهد. او در كتاب اخلاقش، ذيل بحث «مذهب اصالت فايده»، از جمله مي نويسد، يك فعل وقتي و فقط وقتي درست است كه فاعل نمي توانست به جاي آن فعل ديگري را (حتي اگر آن را انتخاب كرده بود) انجام دهد كه بيش از فعلي كه انجام داده است، لذت به بار آورد. يك فعل ارادي وقتي و فقط وقتي غلط است كه فاعل مي توانست به جاي آن فعل ديگري (حتي اگر آن را انتخاب كرده بود) انجام دهد، كه بيش از فعلي كه انجام داده است، لذت به بار آورد. و ادامه مي دهد، نخستين اصلي كه نظريه ما به دست مي دهد به اختصار تمام، چنين بيان كنيم: «يك فعل ارادي وقتي و فقط وقتي درست است كه هيچ فعل ممكن ديگر براي فاعل در آن شرايط ممكن نبود لذت بيشتري به بار آورد. در همه موارد ديگر آن فعل غلط است.»4



او حتي ملاك واقعا درست بودن فعل در گذشته و حال و شرايط ممكن را بر اساس اين پرسش دسته بندي مي كند كه آيا فاعل در شرايط مورد بحث مي توانست به جاي آن، فعل ديگري انجام دهد كه لذت بيشتري به بار آورد. اگر مي توانست آن فعل غلط و اگر نمي توانست معلوم مي شود كه آن فعل واقعي درست بوده است، يا آن فعل ممكن اگر انجام مي يافت درست بود.5 و توضيح مي دهد كه افعال ارادي وقتي كه درست اند، بدان سبب درست اند كه حداكثر لذتي به بار مي آورند.



عليه السلام



«دهخدا» در لغت نامه ذيل همين واژه آورده، راست كردن، به صلاح آوردن و نيكو كردن، ضد افساد، درست كردن، التيام دادن، بسامان آوردن، دور كردن تباهي و راست كردن چيزي، نيكويي كردن، احسان كردن، با هم آشتي دادن، اصلاح آوردن معيشت، فراهم آمدن قومي براي تصحيح رفع عيب و فساد چيزي، ترتيب و بند و بست، بهبود از بيماري.



«راغب اصفهاني»، اصلاح را اين گونه توضيح داده است: خداوند انسان را اصلاح مي كند، يك بار از جهت آفرينش است كه او را صالح مي گرداند و از جهت ديگر، بعد از به وجود آمدن، فساد را از او مي زدايد و نهايتا به مصلحت او حكم مي كند و براي هر يك از معاني به آياتي استناد مي كند.6



فرهنگ انگليسي آكسفورد، واژه «اصلاح» »« را به بهبود در شكل و خصوصيت، گزينش وجودي چيزها، مؤسسات و اعمال و غيره و تعبير راديكالي براي تأثير بهتر بر مذهب سياسي يا امور اجتماعي معنا كرده است.7



در نوشتار حاضر كه بحث از حركتهاي اصلاحي است، خوب است كه معناي مصطلح متداول واژه اصلاح طلبي »«نيز مورد توجه قرار گيرد. «آلن بيرو»، اصلاح طلبي را واژه اي جديد مي داند كه يك ايدئولوژي و يا طرز تلقي سياسي را مشخص مي سازد. اصلاح طلبي، اعتقادي است مبني بر اينكه جامعه با دگرگونيهاي تدريجي و سطحي و همچنين با تصحيحي بطئي و پي در پي رو به بهبود مي رود، بدون آنكه ساختهاي اساسي مربوط به نظم مستقر، مورد ترديد قرار گيرد.8 اين معناي از اصلاح طلبي در مقابل «محافظه كاري» »« كه خواهان استقرار نظم موجود، بدون هيچ روحيه انتقاد و تغيير است و نيز در مقابل مفهوم «انقلاب» »« كه تغييري ناگهاني و گاه خشونت بار با هدف تغيير بنيادي نظم موجود و خلق نظامي نو رخ مي دهد، قرار گرفته9 و به تعبير دقيق تر اصلاح طلبي، حركتي مابين انقلاب و محافظه كاري به صورت نمودار زير است:



اصلاح طلبي در فرهنگ ديني با اصلاح طلبي در علوم سياسي و اجتماعي مفترقات و مشتركاتي دارد. مفترقات آنها عبارتند از: اول: توجه عمده در اصلاح طلبي ديني، تمركز بر تغيير محتوايي و زدودن فساد و يا تحبيب قلوب و ... است، از اين رو گاه حركتهاي تند مصلحان نيز حركتي اصلاح طلبانه تلقي مي شوند و حال آنكه اصلاح طلبي مصطلح، نوعي روش حركتيست كه در مقابل تندروي (انقلاب) و كندروي (محافظه كاري) قرار گرفته و تمركز و تأكيدش بر تدريجي و آهسته بودن حركت است؛ دوم: اصلاح طلبي در لسان ديني حوزه اي وسيع از سطوح فردي، گروهي تا سياسي و اجتماعي و فراگير دارد. از اين رو در لسان ديني ممكن است كسي طلب اصلاح در نفس خويش كند. مثلاً حضرت امير مي فرمايد: «اعجز الناس من عجز عن اصلاح نفسه»؛10 عاجزترين مردم كسي است كه در اصلاح نفسش ناتوان باشد.



و يا اصلاح بين خانواده و دوستان كه بدان اصلاح ذات البين گفته مي شود،11 اما اصلاح طلبي در اصطلاح سياسي ـ اجتماعي، عمدتا صبغه عام و فراگير داشته و حيطه فردي، خانوادگي و گروهي را شامل نمي شود و اگر گروهي نيز اصلاح طلب است، ادعاي اصلاح كل جامعه را دارد.



در عين حال اصلاح طلبي در لسان ديني و اصلاح طلبي مصطلح در علوم سياسي و اجتماعي، اشتراكاتي نيز مي توانند داشته باشند. از جمله: اول: مي توان شيوه مصلحانه ديني را از نزول كتاب كه صبغه تدريجي و گام به گام دارد، تا شيوه عمل انبياء و ائمه(ع) كه تا حد امكان رعايت اعتدال، آرامش، صلح طلبي را مي نمودند به اين نكته بازگرداند كه اصل در نگاه ديني و حركت مصلحان، تدريج و تعديل است، نه تندروي و كندروي و حركتهاي تند و بنيادي را موردي و استثنايي فرض كرد. با اين تلقي، روش مصلحان ديني نيز به روش اصلاح طلبان سياسي نزديك مي شود؛ دوم: اگر اصلاح طلبان، ديندار و مسلمان باشند، در روش تدريجي خودشان، اهتمام به ترميم محتواي فهم ديني و عمل جامعه ديني دارند (عدالت خواهي، نفي ستم، اعاده حقوق سياسي، اجتماعي، اقتصادي و ... مردم) كه در اين صورت روش بامحتوا متلازم شده و اصلاح طلبي مصطلح، با اصلاح طلبي ديني، در حوزه هاي كلان و فراگير مرتبط خواهند شد. به عبارت ديگر، اهداف اصلاح طلبي در هر دو معنا مي توانند با هم متداخل شده و وحدت بيابند. در نوشتار حاضر، مراد از اصلاح و اصلاح طلبي، توجه به نكات مشترك بين اصلاح طلبي ديني و سياسي ـ اجتماعي است.



از جهاتي مي توان بين اصلاح طلبي با دو نگرش اصالت وظيفه و نتيجه، پيوند برقرار نمود. در ابتدا لازم است با شاخصهاي ملموس تري نگرشهاي اصالت وظيفه با اصالت نتيجه مورد مقايسه قرار گيرند:



الف) مكتب اصالت وظيفه، از آن رو كه تكليف مدار است و مسؤوليت و وظيفه را جدي مي گيرد، به نوعي مطلق گرايي در احكام12 و اعمال كشانده مي شود كه موقعيت زماني و مكاني و ساير شرايط به ندرت در تغيير وظيفه تأثير دارند؛ در مقابل نگرش اصالت نتيجه كه فايده و سودمدارانه به موضوع مي نگرد و تمايل جدي به نسبت در احكام و افعال داشته و بر وظيفه مشخصي پا نمي فشارد؛



ب) به تبع نكته قبل، در حالي كه نگرش اصالت وظيفه به نوعي سختگيري، تعصب و عدم انعطاف پذيري در مسايل و حوادث و احكام گرايش دارد، گرايش نگرش اصالت و نتيجه اي بر تساهل، مدارا و انعطاف پذيري بسيار بالاست؛



ج) از محصولات نكات قبلي آن است، در حالي كه گرايش اصالت وظيفه به نوعي تندروي و افراط گرايي تمايل دارد، گرايش اصالت نتيجه به كندروي و تفريط در احكام، ارزشها و افعال منجر مي گردد؛



د) و نهايت اينكه اصالت وظيفه مي تواند به حركت خشونت مدار و انقلابي منجر شود و حال آنكه اصالت نتيجه اي ها به نوعي سهل انگاري و محافظه كاري براي حصول به ثمره و فايده محصولي، گرايش دارند.



با توجه به اين شاخصه ها، حال ربط بين اصلاح طلبي و نگرشهاي اصالت وظيفه و نتيجه، كار سختي نيست. اصلاح طلبي، نه محصول گرايش اصالت وظيفه اي است و نه محصول كامل نگرش اصالت نتيجه اي، بلكه راهي مابين اين دو نگاه است و اصلاح طلب كسي است كه به تعادل گرايش دارد و لذا از خشونت، تندروي، افراط و ... بالاصاله فاصله مي گيرد (گرچه بالتبع گاه به خشونت نيز ممكن است تن در دهد.) و از طرف ديگر، انسانِ منفعت طلب محض و سودجوي خاص و بي مسؤوليت نيست، بلكه وجه اهتمام او رفع كاستيها و مفاسد جامعه است و به دنبال تغيير آنها با روش تدريجي و بطئي است. اينجاست كه راه اصلاح طلبي، طريقي بين نگرشهاي اصالت وظيفه و اصالت نتيجه اي و حركتي متعادل و بينابيني است و با الهام از ميانه روي شيعه در بحث «جبر و اختيار» كه «لا جبر و لا تفويض، بل امر بين الامرين» شايد بد نباشد كه مدعاي شيعه در اصلاح طلبي را نيز با توجه به بحث حاضر بدين صورت بازسازي نمود:



«لا وظيفة و لا نتيجه: بل امر بين الامرين او طلب الاصلاح».



ب. اشاره اي گذرا به مصلحان و شيوه هاي اصلاحي در قرآن



تأمل در قرآن مجيد، از منظر اصلاح و روشهاي مصلحانه پيامبران، كار مستقلي را مي طلبد، ولي با توجه به محدوديت نوشتار، تنها به چند نكته در اين موضوع اشاره مي گردد:



قدس سره



بدون اينكه ضرورتي به طرح همه آياتي كه به بحث اصلاح اشاره دارند، باشد، حتي بر اساس آيه 88/سوره هود نيز مي توان به اصلاح طلبي پيامبراني مثل حضرت شعيب، اذعان داشت.13 چنانچه در آيه ياد شده آمده:



«و ما اريدان اخالفكم الي ما انهيكم عنه ان اريد الا الاصلاح ما استطعت»؛ من نمي خواهم در آنچه شما را از آن باز مي دارم، با شما مخالفت كنم (و خود مرتكب آن شوم) من قصدي جز اصلاح (جامعه) تا آنجا كه بتوانم، ندارم.



اين آيه اشاره به هدف تلاشهاي حضرت شعيب در ميان قومش دارد كه او از سويي خود را مؤمن و عامل به پيامش معرفي نمود و از سوي ديگر تأكيد دارد (در «ان ... الاّ» نوعي تأكيد و انحصار نهفته است) كه اراده اي جز اصلاح بقدر توان ندارد. در آيات ديگري محتواي پيام شعيب بهتر روشن مي شود.



مثلاً در سوره اعراف/آيه 85 آمده است: «به سوي مردم مدين برادرشان شعيب را فرستاديم. گفت: اي قوم من، خدا را بپرستيد كه براي شما هيچ معبودي جز او نيست. در حقيقت شما را از جانب پروردگارتان برهاني روشن آمده است. در سنجش كيل و وزن با مردم، عدل و دوستي پيشه كنيد، كم نفروشيد و در زمين پس از اصلاح آن فساد مكنيد (لا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها). اين رهنمودهااگر مؤمنيد براي شما بهتر است.» و در آيه 86 همين سوره نيز آمده است: «و بر سر راهي منشينيد كه مردم را بترسانيد و كسي كه ايمان به خدا آورده را از راه خدا باز داريد و راه او را كج بخواهيد ...» و اين گفت و شنود تا آيه 93 ادامه مي يابد.



در سوره شعراء نيز در باره گفتگوي شعيب و قومش از آيات 177 به بعد طرح مطلب شده و از جمله در آيات 3 ـ 181 آمده «پيمانه را تمام دهيد و از كم فروشان مباشيد و با ترازوي درست بسنجيد و از ارزش اموال مردم مكاهيد و در زمين سر به فساد برمداريد.»



از جمله محتواي حركت مصلحانه حضرت شعيب بر اساس آيات قرآن، موارد زير است:



اول: خداپرستي (اصلاح در باورها و ارزشها)؛ اصلاح ترازو، برخورد با مشكل كم فروشي (اصلاح اقتصادي)؛ حفظ امنيت راهها (اصلاح اجتماعي و سياسي) و در كنار محتواي اصلاح، «شيوه» حضرت شعيب نيز قابل توجه است كه از ابزار كلام و گفتار بهره برده و نيز تأكيد بر اينكه گرچه هدفم جلوگيري از مفاسد و اصلاح طلبي است، اما اين تلاش در حد استطاعت و توان است. اين قيد با نگرش اصالت وظيفه اي كه تكاليف مطلق را مي زايد، نمي سازد و از آن طرف پافشاري حضرت بر راهش با اصالت نتيجه نمي سازد و اينجاست كه مي توان گفت حركت اصلاحي شعيب، بين نگرش اصالت وظيفه و نتيجه و حركتي متعادلانه و مبتني بر كلام و به قدر توانايي، در عين حال شفاف و با هدف تأمين امنيت سياسي ـ اجتماعي و اصلاح اقتصادي و اصلاح اعتقادي است.14



رضي الله عنه



براي مدلل نمودن اين مدعا كه اصلاح ديني، حركت بين «دو امر»، «وظيفه» و «نتيجه» است، مي توان به حركت اصلاحي پيامبر اسلام(ص) و سبك و سياق كتاب آسمانيش استشهاد نمود. در اين راستا، نكات قابل توجه عبارتند از:



قدس سره رضي الله عنه



واضح است كه بخشي از پيام پيامبر اسلام به تكاليف ديني توجه دارد. با توجه به اينكه نزول قرآن براي مردم تدريجي است و تكاليف نيز اندك اندك شكل گرفته و يا در اصل صدور تكاليف، گاه تأخير شد، حكايت از طرح تكاليف با توجه به نتايج دارد. شاهد خوب بيان تكليف ديني تدريجي مثلاً مسأله «حرمت خمر» است. اگر شراب حرام است (تكليف حرمت) چرا با صراحت و در مرحله اول چنين پيامي صادر نگرديد؟ زيرا نخستين آيه اي كه در باره شراب نازل شد، آيه 219 سوره بقره بود كه «از شراب و قمار مي پرسند، بگو در آن دو گناه بزرگي است و سودهايي است مادي براي مردم (ولي) گناه آن دو بيشتر از سودشان است». سپس آيه 43/ سوره نساء كه «اي كساني كه ايمان آورده ايد، در حالي كه مست هستيد، به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مي گوييد ...» و آخرين آيه اي كه فرود آمد، آيه 90/ سوره مائده بود كه «اي كساني كه ايمان آورده ايد، همانا كه شراب و قمار و بتها و تيرهايي كه با آنها تقسيم مي نماييد پليد است و از كارهاي شيطان، پس از آن دوري كنيد تا شايد رستگار شويد.»



درباره آيات فوق گفته شده هنگامي كه آيه اول نازل گرديد، عده اي به رسول اكرم(ص) عرض كردند: ما را اجازه بده تا از منافع شراب بهره گيريم! پيامبر سكوت فرمود و چيزي به آنها نگفت و آنگاه كه آيه دوم فرود آمد، بعضي گفتند ما موقع نماز، شراب نمي نوشيم كه باز پيامبر سكوت اختيار كرد و چيزي نفرمود. اما زماني كه آيه سوم نازل شد، رسول خدا، با بياني قاطع فرمود: «شراب حرام شد.»15



آيا نمي توان گفت كه در طرح اين تكليف و وظيفه خدا، دين و پيامبر به نتايجي امثال نفوذ عميق تر پيام، جذب افراد بيشتر و ... نيز توجه داشته اند.



رضي الله عنه رضي الله عنه



شيوه هاي تبليغي قرآن نيز در راستاي موضوع مورد بحث قابل توجه اند. زيرا اگر هدف صرف بيان محتوا و تكليف باشد و اهميتي در اينكه اين پيام چگونه رسانده شود كه مثمرثمرتر باشد، مورد توجه نبود، ضرورت اين همه توجه به نكاتي كه در رابطه با شيوه هاي تبليغي قرآن در بيان محتواست نبود و حال آنكه اگر پيام قرآني، حامل تكاليفند، شكل عرضه نيز كاملاً موضوعيت دارد، لذا در قرآن مجيد از شيوه هاي «تحريك عواطف»، «بيدار كردن وجدان»، «استفاده از تاريخ»، «استفاده از تشويق و تهديد»، «شيوه تلقين»، «تمثيل»، «برهان، جدل و مناظره»، «استفاده از هنر»، «شيوه تداعي معاني»، «مقايسه كردن»، «شيوه معرفي الگو» و ... بهره برده شده است. به طور مثال در شيوه «تحريك عواطف»، به طور مثال در شيوه «تحريك عواطف»، براي دور نمودن مردم از غيبت كردن، آن را به خوردن گوشت برادر مرده تشبيه مي كند و با يادآوري محبتها و روابط خويشاوندي، با توجه به نفرت انسان از مرده خواري، عواطف و احساسات را برمي انگيزاند كه «ايحب احدكم ان ياكل لحم اخيه ميتا (حجرات/12) آيا كسي از شما دوست دارد كه گوشت برادر مرده اش را بخورد؟»16



عليه السلام رضي الله عنه



شيوه طرح تكليف و پيام رساني رسول اكرم(ص) نيز با شيوه هاي شدت وحدت دار متأثر از نگرش اصالت وظيفه اي بسيار فاصله دارد، تا حدي كه در قرآن مجيد، رمز توفيق پيامبر در جذب مردم، ملايمت آن حضرت برشمرده شده است. چنانچه در آيه 159/ سوره آل عمران مي خوانيم:



«فبما رحمه من اللّه لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك؛17 پس به رحمت الهي با آنان نرمخو شدي و اگر تندخو و سنگدل بودي قطعا از پيرامون تو پراكنده مي شدند.»



ولي همين پيامبر رحمت، بر خلاف ديدگاه محافظه كارانه اصالت نتيجه اي ها، گاه شدت عمل خاص از خود نشان مي داد (مثلاً در برخورد با يهوديان بني قينقاع، يا بني نظير و خصوصا اعدام مردان جنگنده يهوديان بني قريظه و ...)18 و از ويژگي يارانش در قرآن مجيد شدت عمل ياد شده است:



«محمد رسول اللّه و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم؛19 محمد پيامبر خداست و كساني كه با اويند بر كافران سختگير (و) با همديگر مهربانند.»



رحمهم الله رضي الله عنه



آياتي در قرآن مجيد مي باشد كه در طرح تكليف، با توجه به نتيجه، فلسفه حكم نيز در آنها بيان شده كه بيانگر توجه به تكليف و نتيجه به صورت همزمان در احكام و موضوعات از نگاه ديني است.20 مثلاً در بيان تكليف روزه در ماه رمضان پس از استثناي كساني كه در سفرند به فلسفه حكم نيز در سوره بقره/185 به نحو زير اشاره شده است:



«من كان مريضا او علي سفر فعدة من ايام اخر يريد اللّه بكم اليسر و لا يريد بكم العسر؛



هر كس ناخوش يا در سفر باشد، به شماره آنچه روزه خورده است، از ماههاي ديگر روزه دارد، كه خداوند براي شما حكم را آسان خواسته و تكليف را مشكل نگرفته است.»



يعني در وضع تكليف، نتيجه و غايتي بشري و عقلايي نيز لحاظ شده تا فرد مريض روزه نگيرد يا مسافر جهت راحتي در سفر ماه رمضان روزه اش را بخورد. در اينجا حكم و تكليف اطلاق نداشته و انعطافي با توجه به نتايج بر آن بار شده است.



و در همين راستا به آياتي مي توان استشهاد نمود كه براي نتيجه اي عقلايي، تكليف و حكم استثنا مي خورد. مثلاً در آيه 28 سوره آل عمران مي خوانيم:



«لا يتخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من اللّه في شي الا ان تتّقوا منهم تقيةً» نبايد اهل ايمان مؤمنان را واگذاشته و از كافران دوست گيرند و هر كس چنين كند، رابطه او با خدا مقطوع است، مگر براي در حذر بودن از شر آنها.



اينجا فلسفه حكم، نوعي تقيه21 و ثمره اي چون برحذر ماندن از شر كفار است.



از مجموعه مطالب فوق (تدريجي بودن شكل گيري تكاليف، شيوه تبليغي قرآن، سيره ملايمت و ملاطفت آميز پيامبر در طرح تكاليف و توجه به فلسفه حكم در وضع بعضي تكاليف) به اين فرضيه مي رسيم كه «سيره اصلاحي رسول اكرم و كتابش، جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است.»



بنا به مدعا و فرضيه نوشتار از آنجا كه امام حسين(ع) نيز مصلحي ديني است، حركت و قيامش بر مبناي «اصالت وظيفه»، كه به نتيجه توجه ندارد و بر مبناي «اصالت نتيجه» كه وظيفه در حاشيه است و يا مغفول مي ماند، قابل توجيه نيست، بلكه حركتي بينابين وظيفه و نتيجه است. در اين قسمت بحث نيز نكات چندي قابل طرح و بحث اند:



»« قدس سره



مدعاي اين بخش آن است كه امام حسين(ع) مصلح است و داعيه اصلاح داشته است. يكي از راههاي مدلل كردن اين مدعا، تمسك به قول و فعل آن حضرت است. شيوه اصلاحي امام حسين(ع) در عمل در ادامه بحث مورد توجه قرار مي گيرد و اما اصلاح طلبي در كلمات آن امام: اگر وصيت نامه هر فرد منبع خوب و بسيار مهمي براي درك آخرين و مهمترين پيامهاي يك فرد باشد، امام حسين در وصيت نامه به برادرش «محمد حنفيه» پس از بيان عقيده خويش در باره توحيد، نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر چنين بيان نمود:



«اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب؛22 من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از مدينه خارج مي گردم، بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهي از منكر و خواسته ام از اين حركت اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا و راه و رسم پدرم علي ابن ابي طالب است.»



چنانچه در اين كلام مي بينيم، امام حسين(ع) به صراحت اعلام مي دارد كه به دنبال اصلاح گري در امت جدش مي باشد و اصلاح طلب است (طلب الاصلاح في امة جدي) و سپس بحث امر به معروف و نهي از منكر را مطرح مي كنند كه به درستي گفته شده، كه اصلاح طلبي مصداق امر به معروف و نهي از منكر است. «البته هر امر به معروف و نهي از منكر مصداق اصلاح اجتماعي نيست، ولي هر اصلاح اجتماعي مصداق امر به معروف و نهي از منكر است.»23 اشاره به پيروي از سيره جد و پدر نيز بخش ديگر وصيت نامه است كه در بحث قبلي سيره مصلحانه جدشان جمع بين وظيفه و نتيجه معرفي شده است.



بحث از اصلاح طلبي را امام حسين(ع) فقط در سال آخر عمرشان و در عصر يزيد مطرح نفرمودند، بلكه حتي در زمان معاويه نيز در مجمعي در حج، در سخنراني اعلام داشتند:



«اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا منافساً في سلطان و لا التماسا من فضول الطعام و لكن لنري لنردالمعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك و يأمن المظلومون من عبادك و يعمل بفرائضك و سنتك و احكامك؛24 بار خدايا تو مي داني كه آنچه از ما اظهار شده، براي رقابت در سلطنتي نيست و به خواهش كالاي دنيا نيست، ولي براي اين است كه دين تو را برپا ببينيم و در بلادت اصلاح نماييم و ستم رسيده هاي از بنده هايت را آسوده خاطر كنيم و به واجب و سنت و احكام تو عمل شود.»



در اين خطبه كه بخشهاي ابتدايي آن و از جمله بحث اصلاح طلبي (و نظهر الاصلاح في بلادك) در خطبه 131 نهج البلاغه نيز عينا آمده است، اولاً موضوع اصلاح طلبي با صراحت از اهداف تلاشها بيان شده است و ثانيا مسأله اصلاح بلاد در كنار اهداف معنوي و ديني مطرح شده كه اصلاح ديني را با اصلاح مصلحين سياسي ـ اجتماعي نزديك مي كند و ثالثا با طرح نفي رقابت بر سلطنت نيز حركت حسيني را از حركتهاي تند و بنيادي و افراطي به حركت ملايم و معتدل و تدريجي كه شيوه مصلحان است، نزديك مي كند و رابعا از نظر حيطه نيز مثل ساير حركتهاي اصلاحي، عام و فراگير است.



حاصل آنكه امام حسين(ع) چه در عصر معاويه و چه در زمان يزيد، مصلح ديني است، و حركت اصلاحي امام نيز با حركتهاي اصلاحي ساير مصلحين، تعارضي ندارد، بلكه در كنار اصلاح دنيا و مسايل مادي مردم (اصلاح بلاد) به مسايل آخرتي و معنوي نيز توجه دارد، از اين رو اصلاح اعتقادي در ارزشها را نيز در كنار اصلاح سياسي و اجتماعي مطرح مي نمايد.



امام پس از حركت از مكه به طرف كوفه در «منزل بيضه» نيز براي لشكريان حر، به صورت غير مستقيم از اصلاح سخن به ميان آورده اند. ايشان در سخنراني كه با «ايها الناس، ان رسول اللّه قال من راي سلطانا جائرا ...» آغاز مي شود، در ادامه، تكليف قيام را عليه سلاطين جائر و فاسق واجب مي بينند و مي فرمايند:



«مردم آگاه باشيد، اينان (بني اميه) به پيروي از شيطان تن داده اند و اطاعت از خداي رحمان را رها كرده اند، آشكارا فساد مي كنند و به حدود الهي عمل نمي نمايند ... و من براي تغيير اين وضعيت سزاوارترم.»25



در تعريف اصلاح، در مقدمه نوشتار ديديم كه ضد و نقيض افساد است و امام شرايط حاضر حاكم از سوي امويان را به فساد تعبير مي كنند و طبيعتا اقدام امام حسين در مقابل براي اصلاح امور است. بر اين سخنان امام، امثال «ابن تيميه» در «منهاج السنه» با مباني خاص خود به نحو زير خرده گرفته كه «اين رأي فاسد است و مفسده آن از مصلحت آن بيشتر است و كمتر واقع شده كه كسي عليه امام داراي سلطه خروج كند مگر اينكه از اقدامش، شر بيش از خير توليد شده است»!26 و حتي ادعا مي كند كه اين قيام نه مصلحت ديني داشت و نه دنيايي در جواب امثال ابن تيميه، چند پاسخ مي توان داد:



اولاً: اين مبنا كه حركت عليه حاكم داراي سلطه شرش بيش از خير است، تأييد وضع موجود و مشروعيت بخشيدن به حكام عصر با هر نوع عقيده و باوري است كه از جهت ديني با وظيفه اعتراض عليه شرايط نامناسب (نهي از منكر) نمي سازد و از جهت اصلاح طلبي، هم حتي با اصلاح طلبي مصطلح نمي سازد، زيرا چنين افرادي كه با وضع موجود هماهنگند و به استقبال خطر نمي روند و اقدامي براي تغيير نمي كنند، محافظه كارانند و اصل در اصلاح طلبي آن است كه مصلح به دنبال تغيير شرايط موجود است؛



ثانيا: اين مدعا كه قيام حسيني مصلحت ديني و دنيايي نداشت، اگر عمده دليل غير مفيد بودن دنيايي آن، به ثمر نرسيدن و يا قيامهاي متأثر از آن باشد، مي توان به تحولات فرهنگي، سياسي و اجتماعي مردم كوفه و شام ارجاع داد كه در همان زمان با ورود اسرا به شام و كوفه حكومت اموي عقب نشيني كرد، تا حدي كه بر اثر فضاي سنگين افكار عمومي حتي يزيد نيز به دروغ اظهار ندامت كرد و گفت «خدا بكشد پسر مرجانه را، من راضي به كشتن حسين نبودم.»27 و حداقل ثمره دنيايي قيام اين بود كه مشروعيت حكومت اموي از نسل اباسفيان به زير سؤال رفته و در اندك زماني به بن بست رسيد و بر خلاف نگاههاي محافظه كارانه، تمام قيامهاي مصلحانه متأثر از نهضت كربلا از عصر قديم تا كنون، بار سازنده و مفيد دنيايي دارند. از شواهد آن، انقلاب اسلامي ايران و حكومت جمهوري اسلامي است. و از فوايد ديني قيام حسيني، بهره مندي نهضتهاي اصيل اسلامي از آن قيام و بازشناسي دين صالح از طالح است.28



ثالثا: اگر امام حسين(ع) اصالت نتيجه اي مطلق بود، حق با امثال ابن تيميه و كساني است كه در آن عصر، امام را از حركت نهي مي كردند، اما امام به تكليف نيز در كنار نتيجه، توجه دارد و لذا با نقل كلماتي از رسول اللّه ، خودش را مكلف به عكس العمل ديده، بلكه خودش را براي قيام عليه اين همه فساد و مفسدين از ديگران شايسته تر مي بيند.



و نهايتا: مي توان به دعوت خصوصا مردم كوفه از امام حسين اشاره داشت كه براي ايشان تكليف آور بود و يك مصلح نمي تواند به اين همه اقبال، بي توجه باشد و البته بايد سنجيده و با توجه به نتيجه وارد عمل شود، و اين كار را امام با آزمودن مردم به وسيله حضرت مسلم انجام داد و راه را باز ديد.



رضي الله عنه



براي مدلل كردن حركت بينابيني وظيفه و نتيجه در نهضت اصلاحي امام حسين(ع) بر نكات زير مي توان تأكيد نمود:



قدس سره رضي الله عنه



قبلاً به بحث امر به معروف و نهي از منكر در وصيت نامه امام حسين(ع) اشاره شد. امر به معروف و نهي از منكر، تكليفي ديني و اسلامي است كه در قرآن مجيد به صراحت بارها و بارها مورد توجه قرار گرفته و مورد قبول همه فِرَق اسلامي است. نكته مهم در شيوه فهم از اين اصل و عمل بدان است. شيوه فهم و عمل اباعبداللّه از اين اصل است كه سيره آن حضرت را از ساير فرق اسلامي جدا نموده و تعبير اين مقاله، حركت بينابيني و وحدت بخشي اصالت وظيفه و نتيجه است.29 مثلاً كافي است در يك مبناي «اصالت وظيفه اي» به امر به معروف و نهي از منكر توجه شود، آنگاه برداشت امثال خوارج از اين اصل مي جوشد كه امر به معروف و نهي از منكر مشروط به چيزي نيست و در همه جا بدون استثنا، بايد اين دستور الهي انجام گيرد و به قول استاد «مطهري»، اينها به واسطه اين گونه عقايد، صبح كردند در حالي كه تمام مردم روي زمين را كافر و همه را مهدورالدم و مخلد در آتش مي دانستند.30 و از نتايج چنين فهم و عملي، ترور حضرت امير(ع) شد.



اما چون برداشت امام حسين از تكليف امر به معروف و نهي از منكر، اولاً: اصلاح طلبانه است كه تدريجي، عقلايي و انعطاف پذير است. و ثانيا بين اصالت وظيفه و نتيجه است، لذا در تعيين وظيفه و تكليف، نتايج نقش تعيين كننده دارند. مثلاً اگر تكليف امام حسين در عصر تاسوعا با توجه به شرايط پيشنهادي و نهايتا آغاز حمله از سوي عمر سعد، نهي از منكر و دفاع از خود است، اما امام حسين از تسريع در عمليات و جهاد و حتي دفاع با توجه به نتيجه، استقبال نمي كند. بلكه برعكس در مقابل هجوم اوليه به خيام امام به وسيله حضرت عباس و در گفتگوي با عمر سعد، شب را فرصت مي خواهند و از جمله مي فرمايند: «خدا مي داند كه من نماز به درگاهش و تلاوت كتابش و دعا و استغفار زياد را دوست دارم.»31



اما امام حسين ثمره هاي ديگري نيز از اين تأخير در وظيفه چيدند. زيرا از اقدامات امام در اين شب، اتمام حجت با يارانش مي باشد. در اين شب ضمن گواهي بر وفاداري يارانش از جمله توصيه مي كنند كه فردا روز برخورد ما با اين دشمنان است:



«نظرم اين است كه شما همگي با آزادي برويد، از ناحيه من عهدي بر گردن شما نيست ... هر مردي از شما دست يكي از مردان اهل بيتم را بگيرد و در آباديها و شهرهايتان پراكنده شويد، تا اينكه خداوند گشايشي ايجاد كند. اين قوم مرا مي طلبند و اگر به من دست يابند از تعقيب ديگران صرف نظر مي كنند.»32



اين پيام و اتمام حجت از نگاه اين نوشتار حائز اهميت بالايي است. چون اولاً امام حسين اصرار دارد كه به يارانش به صورت شفاف نتيجه تن سپردن به تكليف فردا را گوشزد نمايد و اگر كسي مي خواهد به اين وظيفه تن دهد، آگاهانه و هشيارانه زير بار آن رود؛ ثانيا: اگر موازنه اي بين تكليف و نتيجه برقرار شود، هر چه كفه وظيفه سنگين شود، كفه نتيجه بالا مي آيد و بالعكس توجه جدي به نتيجه، كفه تكليف را سبك مي كند و چون امام حسين، اصالت وظيفه اي نمي انديشد كه تكليفي مطلق، فراگير و با شدت وحدّت را معتقد باشد، از كفه تكليف با سلب عهد خود از يارانش مي كاهد تا اگر تكليفي را برمي گزينند، كاملاً آگاهانه، ارادي و انتخابي بپذيرند و به نتايج آن هشيارانه تن بسپارند. البته چون امام حسين، اصالت نتيجه اي نيز نيست، سبب شده كه با وجود خطر از تكليف نگريزد و بدين ترتيب در حالي كه از اداي تكليف سر باز نمي زند، به دنبال آن بود كه از آن حداكثر بهره را ببرد.



حاصل اينكه تأخير يك شبه در اداي تكليف، نتايجي چون تقويت ارتباط با خدا، بهره مناسب در ارتباط خود با ديگران و ياران را در پي داشته و ضمن اينكه رعايت شيوه بطئي در اداي تكليف، با شيوه اصلاحي كه بر اصل تدريج، تأكيد دارد، نيز سازگار است.



رضي الله عنه رضي الله عنه



اگر از مقدمات فهم و عمل به تكليف، اجتهاد است، امام خميني به ما آموخته بود كه «زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند»33 كه به تبع تعيين كننده در تكليف اند. اگر فردي با مبناي اصالت وظيفه اي بخواهد اجتهاد كند و بر اين اساس دين را قرائت كند، نقش زمان و مكان در فهم و اجتهاد و تكليف ديني جدي نيست، زيرا تكاليف جدي، غير منعطف، فراگير و قطعي اند. اما امام حسين(ع) در حركت به سوي كربلا، با توجه به زمان و مكان كه توجه يا عدم توجه بدان به نتايج گوناگون منجر مي شد، تكاليف تازه اي براي خود تعريف مي نمود و به حدي اين حركت ديني عاقلانه است كه مي توان ادعاي تعميم شرايط، اهداف و محاسبه گري نهضت حسيني را براي ساير نهضتها داشت.34



بوده اند كساني كه بر نهضت حسيني از اين زوايه اشكال كرده اند. مثلاً «ابن خلدون اندلسي» در كتاب مشهورش «مقدمه» مي نويسد: «حسين ديد كه قيام بر ضد يزيد تكليف واجبي است، زيرا او متجاهر به فسق است و به ويژه اين امر بر كساني كه قادر به انجام دادن آن مي باشند، لازم است و گمان كرد، خود او به سبب شايستگي و داشتن شوكت و نيرومندي خانوادگي بر اين امر تواناست. اما در باره شايستگي، همچنان كه گمان كرد، درست بود و بلكه بيش از آن هم شايستگي داشت، ولي در باره شوكت اشتباه كرد. خدا او را بيامرزد، زيرا عصبيت مضرّ در قبيله قريش و عصبيت قريش در قبيله عبدمناف، تنها در قبيله اميه بود ... پس اشتباه حسين آشكار شد. ولي اين اشتباه در امر دنيوي بود و اشتباه در آن براي وي زيان آور نيست.»35



به عبارت ديگر در خيال و توهم ابن خلدون امام حسين(ع) به تكليف توجه كرد اما در محاسبه نتيجه اقدامش، اشتباه كرد و حال آنكه با يك نگاه عقلايي به حادثه كربلا و مقدمات آن مي بينيم كه امام حسين(ع)، كاملاً توجه به زمان و مكان داشت و بسياري از امور لاجرم بر او تحميل شد. مثلاً امام حسين اگر اصالت وظيفه اي بود، معاويه پدر يزيد نيز فردي بود كه عليه حكومت علوي طغيان كرد، امام حسن(ع) را به صلح تحميلي كشانده و حتي به شرايط صلح هم وفادار نماند و به تعبير نامه امام حسين به معاويه، قاتل انسانهاي شريف چون حجر بن عدي، عمروبن حمق خزاعي و حتي همه پيروان علي(ع) بود.36 اما با توجه به شرايط زماني و مكاني، امام حسين در عصر معاويه قريب يك دهه از مواجهه مستقيم خودداري نمود، ولي در عصر يزيد در همان روزهاي اول عكس العمل نشان داد. يكي از دلايل اين حركت، اصرار والي مدينه بر بيعت امام حسين با يزيد بود و در اصل، جرقه حركت و نهضت در آن زمان و از آن مكان با والي اموي زده شد و تكليف مهاجرت امام به تبع شرايط آن عصر كه يا مي بايست نتيجه اش بيعت با يزيد و يا برخورد با امام باشد، رقم خورد. از اين رو تصميم به هجرت به عنوان يك وظيفه اگر اقدام والي مدينه نبود در آن زمان و مكان و بدين نحو صورت نمي پذيرفت. لذا برداشت امثال ابن خلدون كه او تكليف را درست تشخيص داد، اما در ارزيابي نيرومندي خانوادگي خطا كرد، ناصواب است. زيرا هنوز در زمان حركت از مدينه قصد قيام عليه يزيد و لشكركشي و سازماندهي و ... برنامه ريزي نشده بود و تنها در ادامه و به حسب شرايط زماني و مكاني، كه نتايج متفاوت را نيز در پي داشت، امام تكاليف جديدي را براي خود تعريف مي نمودند. و نيز در پاسخ امثال ابن خلدون، به كلام امام حسين(ع) مثلاً در زمان مواجهه با لشكر حر استناد كرد كه امام در ظرف يك روز دو بار مي خواهد كه به او اجازه دهند، تا از ادامه سفر بازگردد (يك بار وقت نماز ظهر و يك بار وقت نماز عصر).37



يعني امام حسين با توجه به شرايط زماني و مكاني و نتيجه اي كه در اين موقعيت به دست مي آورد، حاضر مي شد، شيوه تكليف را عوض كند، از ورود به كوفه چشم بپوشد و به جايي كه آمده بود بازگردد و آن چيزي كه امام را به سوي كوفه مي كشاند، نامه هاي فراوان كوفيان آن هم با تعابيري كه مردم منتظر شمايند و جز شما روي كسي نظر ندارند، عجله عجله،38 بود. امام حتي به اين نامه ها و پيكها نيز اعتماد نكرده و حضرت مسلم را براي آزمايش فرستادند و وقتي نامه مسلم را دريافت كردند كه شرايط آماده است و در آمدن عجله كن، آغاز سفر كردند.39



با اين تفاصيل با تغيير مسيرها و مواضع امام به تبع، شرايط زماني و مكاني و نتايجي كه بر آن بار مي شد، داوري امثال ابن خلدون حتي باصرف نظر از مقامات علمي و عصمتي امام(ع) بسيار نسنجيده است.



قدس سرهما عليه السلام رضي الله عنه



اگر از نگرش اصالت وظيفه اي، تعصب، سختگيري، انعطاف ناپذيري و خشونت طلبي و از نگرش اصالت نتيجه اي، سهل انگاري، عافيت طلبي و منفعت خواهي برمي خيزد، حركت اصلاحي امام حسين(ع) از سويي با هدف روشني كه دارد، به عنوان يك تكليف، هيچ گونه انعطافي براي بيعت با يزيد از خود نشان نمي دهد و بلكه به دنبال شرايطي براي مبارزه با چنين حكومت فاسدي است، ولي چون مبنايش اصالت وظيفه اي نيست، لذا بدون تدبير و انديشه به كاري دست نمي زند. اگر با حكومت شام مشكل دارد، به عنوان اداي تكليف، مثلاً به سوي شام حركت نمي كند، بلكه به دنبال آن است كه اين تكليف را به بهترين شكل ممكن و با بهترين ثمره و نتيجه ادا نمايد و در اين مسير از ابزاري كه بسيار جدي از آن بهره مي برد، ابزار گفتگو و كلام است،40 كه از ابزارهاي مهم و قابل توجه مصلحين است. سابقا اشاره شد كه ايشان در سخنراني براي ياران و دوستانش در شب عاشورا، آنها را به انتخابي انساني و ديني، بدون هيچ تحكم و قطعيت در راه مي كشاند. اين سخنرانيها براي لشكريان حر در بين راه بارها رخ داده و شايد پشيماني حر و بعضي از افرادش را بايد بازتاب اين روشنگريها دانست و از همه قابل توجه تر، سخنرانيهاي امام حسين و يارانش41 در روز عاشورا و قبل و حين جنگ و رزم است.



امام در اولين خطبه روز عاشورا در برابر سپاه كوفه سوار بر مركب با صداي بلند خطاب به لشكريان عمر سعد فرمود:



«اي مردم، سخنم را گوش دهيد در جنگ با منعجله نكنيد، بگذاريدشما را بدانچه از شما بر گردن من است و بايد آن را به شما بگويم موعظه كنم. بگذاريد تا عذرم را در آمدنم در نزد شما بگويم. اگر عذرم را پذيرفتيد و سخنم را تصديق كرديد و به من انصاف داديد، سعادتمند خواهيد شد و وجهي براي جنگ با من نخواهيد يافت. و اگر عذرم را نپذيرفتيد و انصاف به خرج نداديد، شما و شريكانتان، كارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم كنيد، سپس در كارتان پرده پوشي نكنيد، آنگاه كارم را تمام كرده، مهلتم ندهيد. سرور من خدايي است كه كتاب قرآن را نازل نموده و نيكوكاران را دوست مي دارد.»42



و در ادامه به نكات واضح تاريخي استشهاد فرمودند:



«مگر من پسر دختر پيامبرتان و پسر وصيّ و پسرعمويش و جزو اولين ايمان آورندگان به خدا و تصديق كننده رسولش در آنچه كه از طرف پروردگارش آورده، نيستم؟»



از كلمات تكان دهنده و ماندگار حسيني در هنگامه نبرد و در زماني كه يارانش به شهادت رسيده و شمر و همراهانش به طرف حضرت آمده و بين ايشان و خيمه اش حائل شدند، آن بود كه:



«ويلكم ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون يوم المعاد فكونوا في امر دنياكم احرارا ذوي احساب! امنعوا رحلي و اهلي من طغامكم و جهالكم»43؛ واي بر شما اگر دين نداريد و از روز بازگشت نمي هراسيد لااقل در كار دنيايتان آزادمرد و بزرگ زاده باشيد! جلوي مردان پست و افراد جاهلتان را از تجاوز بهخانه و كاشانه و اهل بيتم بگيريد.



و جالب اينجاست كه اين گونه كلمات در هنگام نبرد نيز نتيجه مي داد و شمر و يارانش اطراف خيمه را رها كردند.



اين سخنرانيها ثبت شده در تاريخ نشان مي دهد كه نهضت حسيني يك قيام كور و نسنجيده نيست بلكه اداي تكليفي است كه در بدو و ختم آن، بينش و هشياري از سويي، و عزت و غيرت و شرافت از سوي ديگر موج مي زند و با توجه به مجموعه شرايط، نتايج، رقم زده شده است.



د. نتيجه گيري



در يك جمع بندي و نتيجه گيري در اين نوشتار به اينجا مي رسيم كه:



قدس سره در اين پژوهش تكليف و وظيفه در يك معنا استعمال شده و نگرشي كه به تكليف، اصالت مي دهد تحت عنوان، «اصالت وظيفه اي» و در مقابل كساني كه به محصول كار و ثمره اصالت مي دهند، پيروان نگرش «اصالت نتيجه اي» معرفي شده اند. با شاخصهايي نيز مي توان نگرش اصالت وظيفه اي را از اصالت نتيجه اي باز شناخت:



اول: مطلق گرايي در نگرش اصالت وظيفه و نسبيت گرايي در نگرش اصالت نتيجه؛



دوم: سختگيري در اصالت وظيفه و سهل گيري در اصالت نتيجه؛



سوم: افراط گرايي در اصالت وظيفه و تفريط گرايي در نگرش اصالت نتيجه؛



چهارم: قابليت خشونت گرايي در نگرش اصالت وظيفه و سهل انگاري و نرمش جدي در اصالت نتيجه.



رضي الله عنه در پژوهش حاضر از مفاهيم اساسي، واژه «اصلاح» است و مخرج مشترك اصلاح ديني و اصلاح مصطلح در علوم سياسي و اجتماعي كه مورد توجه اين نوشتار است، بدين معناست كه در به كارگيري روش، اصل بر اعتدال، ملايمت و تدريج است و در محتوا نيز در يك جامعه ديني تلاش بر زدودن فساد در همه ابعاد (اقتصادي، سياسي، اجتماعي، امنيتي و ...) و سامان دادن به امور نابسامان در همه حوزه هاست. با مراجعه به قرآن مجيد مي توان پيامبران الهي را اصلاح طلب ديد و خواند. زيرا پيامبراني امثال شعيب، وجه همتشان اصلاح اقتصادي، امنيتي، اعتقادي و ... جامعه بود.



عليه السلام ارتباط بين اصلاح طلبي و نگرش اصالت وظيفه و اصالت نتيجه، بدين نحو است كه اصلاح طلبي كه گرايشي معتدلانه در بين حركت «انقلابي» و «محافظه كارانه» قرار مي گيرد، در اصل نافي هر دو گرايش فوق الذكر و مؤيد وحدتي بين وظيفه و نتيجه است. و اين نكته را به صورت اصلي بدين نحو مي توان بيان نمود: لا وظيفة و لا نتيجة، بل امر بين الامرين، او طلب الاصلاح.



با توجه به سيره نبوي و نحوه نزول تكاليف و شيوه عرضه محتوا در كتاب آسماني قرآن (توجه به فلسفه حكم در بعضي از تكاليف، سيره ملايمت و ملاطفت آميز پيامبر در طرح تكاليف، شيوه هاي مؤثر تبليغي قرآن و تدريجي بودن شكل گيري تكاليف)، مي توان اين فرضيه را از نگاه اسلامي مطرح نمود كه «سيره اصلاحي رسول اكرم(ص) و كتابش، جمع بين اصالت وظيفه و نتيجه است.»



رحمهم الله در رابطه با نهضت اباعبداللّه الحسين(ع) هم با اتكا به وصيت نامه و ساير مواضع حضرت، مي توان مدعي شد كه امام حسين(ع) اصلاح طلب مي باشند و هم بر اين مدعا كه حضرت به دنبال وحدت بخشي بين وظيفه و نتيجه بودند، مي توان اقامه دليل نمود.



اولاً: امام حسين كه از اهداف قيامش امر به معروف و نهي از منكر است، اين تكليف را با محاسبه، تدريج و عقلانيت و قرين به آثار و نتايج، تعريف مي كنند؛



ثانيا: اگر زمان و مكان، دو عنصر تعيين كننده در اجتهاد و تكليف اند، امام حسين(ع) به اقدامات متفاوت و بيانات مختلف و سير مسيرها و اماكن گوناگون از آغاز نهضت در مدينه تا كربلا، دست مي زنند كه در همه اين موارد و در يك محاسبه عقلايي به حسب شرايط زماني و مكاني، وظايف جديد و مناسب براي خود تعريف مي نمودند؛



ثالثا: چون امام وظيفه گرايي متعصب، خشك و افراطي نيست و از سويي نتيجه گرايي معامله گر و متساهل نيست، از سويي به وظيفه عمل مي كند، ولي از سوي ديگر اين وظيفه را براي ياران و نيز دشمنانش تبيين و توجيه مي كنند و از اين رو از ابزار كارآمد همه مصلحين، يعني عنصر گفتار و كلام، حداكثر بهره را حتي در عرصه نبرد مي برند.



قدس سرهم در يك جمع بندي با تكيه بر سيره نبوي و حسيني در جمع بين نتيجه و وظيفه و وحدت بخشي به اين دو زاويه ديد، نكات قابل تأكيد عبارتند از:



قدس سره قدس سرهم در توجه به نتيجه در نگاه ديني، مطلوب و نتيجه مي تواند در سه سطح «فردي، گروهي يا عمومي» باشد و نيز از جهت محتوا، نتيجه مادي (حفظ مال، جان و ...) و يا معنوي (ارتباط با خدا، كسب ثواب، حفظ دين و ...) و يا هر دو مي توانند مورد امعان نظر باشند؛



رضي الله عنه قدس سرهم در نگاه ديني و شيعي از آنجا كه اصل، جمع بين وظيفه و نتيجه است، نه توجه به نتيجه، سبب مي شود تا تكليف ساقط شود، گرچه ممكن است تكليف تغيير نمايد و نه توجه به تكليف سبب مي شود كه از نتيجه غفلت شود.44 بلكه با ملاحظه نتيجه و مصالح، تكاليف از انعطاف پذيري لازم برخوردارند؛



عليه السلام قدس سرهم از آنجايي كه از «اصالت وظيفه»، تعصب، سختگيري و ... و از «اصالت نتيجه»، انعطاف پذيري بالا به دست مي آيد، ولي سيره معصومان(ع) كه بين اين دو گرايش است، در حالي كه بر روي بعضي از اصول معامله ننموده و بلكه تعصب نشان مي دهند (مثلاً امام حسين، عدم بيعت با يزيد، يك تكليف غير قابل معامله بود، يا زير بار ذلت نرفتن يك وظيفه قطعي بود) و روي بعضي از مسايل و موارد ديگر انعطاف نشان مي دهند ... (درخواست امام از حر براي بازگشت و يا با اينكه امام مشغول انجام تكليف حج بود، اما با احساس خطر از اين تكليف فارغ شدند).



رحمهم الله قدس سرهم در سيره بين اصالت وظيفه و نتيجه، گرچه معصومان به مبارزه قهرآميز و جنگ نيز دست مي زدند، اما به نظر مي رسد كه اصل چه در محتواي پيام و چه در شيوه اصلاحي آنها، رعايت تدريج، به كارگيري كلام و گفتار بوده ولي چون افراد محافظه كار و بي مسؤوليتي نبودند، در شرايط ضروري و دفاعي دست به شمشير نيز برده و از كشتن و كشته شدن نيز فرار نمي كردند. گرچه در حادترين و نظامي ترين شرايط نيز از كار فرهنگي و ايراد خطابه، وعظ و تذكر خودداري نمي كردند. به عبارت ديگر «استراتژي فرهنگي» آنان چه از نظر «شأني» و چه از نظر «زماني» بر «استراتژي نظامي» آنها تقدم داشت و چنين سيره اي شيوه اصلاح ديني را با شيوه اصلاح مصطلح ساير مصلحين بشري قريب و نزديك مي نمايد؛



قدس سرهم قدس سرهم اگر مجموعه تكاليف ديني در قالب «احكام خمسه» (حلال، حرام، مستحب و مكروه و مباح) قابل طرحند، مي توان فرآيند عملكرد يك مصلح ديني و پيروانش را در قالب «تئوري سيستمي» به نحو زير به تصوير كشيد:



حلال



حرام



مستحب



مكروه



مباه



مصلح و پيروانش



فرديمادي



گروهي



عموميمعنوي



بازخوران



بازخوران



راهنماي مدل



···ـ···



متغير مستقل



متغير وابسته



ستانده

پاورقي

1. The shorter oxpord Dictionary , clarendon press oxford , 1988 , P 520.



2. كانت ايمانوئل، بنياد مابعدالطبيعه اخلاق، ترجمه حميد عنايت ـ علي قيصري، انتشارات خوارزمي: 1369، صص4 ـ 2 و ص67.



3/ The shorter oxford Dictionary , P 2255.



4. مور جورج ادوار، اخلاق، ترجمه اسماعيل سعادت، شركت انتشارات علمي و فرهنگي (چاپ دوم)، 1375، ص18.



5. همان، صص 9 ـ 28.



6. اصفهاني راغب، مفردات، المكتبه المرتضويه (چاپ دوم)، 1362، ص284، در «لسان العرب» ذيل واژه صلاح، اين واژه را نقيض «افساد»، گرفته است. و استاد شهيد مطهري، «اصلاح و افساد» را يكي از زوجهاي متضاد قرآني كه يكي بايد نفي و ديگري جامه تحقق بپوشد، معنا كرده و مورد استعمال آن را در قرآن، اصلاح ذات البين، محيط خانوادگي و گاه محيط بزرگ اجتماعي مي داند. مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، انتشارات صدرا (بي تا)، صص7 ـ 6.



7 - The shorter oxford Dictionary , P 1778.



8. بيرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعي، ترجمه: باقر ساروخاني، انتشارات كيهان، 1366، ص319، صص65 ـ 322.



9. همان.



10. مستدرك، ج11، ص322، ح39



11. نك: مثلاً در سوره نساء، آيه 114



12. اشاره شد كه كانت، از مدعيان بحث اصالت وظيفه اي است. از ديدگاههاي او آن است كه همه احكام متأثر از وجدان را مطلق مي داند. براي ملاحظه نقدي بر ديدگاه كانت در مطلق بودن احكام اخلاقي مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا (چاپ سوم)، 1367، صص8 ـ 81. از جمله در توضيح بحث دروغ مصلحت آميز به از راست فتنه انگيز است، به بحث «توريه» در اسلام اشاره داشته و مي پرسند كه آيا راست بايد گفت، ولو اينكه فلسفه خودش را به كلي از دست بدهد و منشأ جنايتها شود؟



13. استاد مطهري نيز معتقد است، «قرآن كريم در مجموع تعبيرات خود، پيامبران را مصلحان مي خواند.» و نتيجه مي گيرد، «اصلاح طلبي، يك روحيه اسلامي است، هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است خواه ناخواه، اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است. زيرا اصلاح طلبي هم به عنوان يك شأن پيامبري در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهي از منكر است، كه از اركان تعليمات اجتماعي اسلام است.» نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص8.



14. تفصيل اصل داستان حضرت شعيب از بدو تا ختم در: رسولي محلاتي، هاشم، قصص قرآن يا تاريخ انبيا، ج دوم، انتشارات علميه (چاپ چهارم)، 1363، صص35 ـ 29.



15. مراجعه شود به: حجتي كرماني، علي، تاريخ و علوم قرآن، چاپخانه مشعل آزادي، 1394ه···.ق، ص49.



16. براي ملاحظه اقسام شيوه هاي تبليغي قرآن مراجعه شود به: قرائتي، محسن، قرآن و تبليغ، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دوم: 1362، صص231 ـ 151.



17. از مثالهاي بارز نرمخويي پيامبر در داستان فتح مكه، عفو اباسفيان از فرماندهان عمده جنگهاي قبلي عليه پيامبر و بلكه مأمن اعلام كردن خانه او در كنار خانه خداست. مراجعه شود به: سبحاني، جعفر، فروغ ابديت، ج دوم، نشر دانش اسلامي، (بي تا)، ص327.



18. تفصيل مواجهه پيامبر با يهوديان در: فروغ ابديت، ج اول، ص533، و ج دوم، ص96 و ص154.



19. سوره فتح،آيه 29.



20. در مواردي در قرآن فلسفه حكم مطرح نشده (و يا در كنار بيان قرآني) ولي توسط معصومان بيان شده است. مثلاً حضرت فاطمه(س) در خطبه فدكيه، در مجلس ابابكر، پس از رحلت پيامبر(ص) فرمودند: خدا ايمان را وسيله پاكي از شرك قرار داد، نماز را تشريع كرد تا جلو تكبر را بگيرد، زكات را براي تهذيب نفس و توسعه رزق واجب نمود، روزه را براي اثبات اخلاص بندگان تشريع كرد، به وسيله تشريع حج، بنيان دين را استوار ساخت و ...» تفصيل در: ابوعلم توفيق، فاطمه زهرا، ترجمه علي اكبر صادقي، مؤس



21. در آيه مورد بحث نوعي تقيه كردن براي حفظ از خطرات به مسلمانان توصيه شده است. موضوع تقيه تكليفي است كه در وضع آن نتيجه مندرج است. براي ملاحظه بحث تفصيلي تقيه در شيعه مراجعه شود به: عنايت، حميد، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، شركت انتشارات خوارزمي، چاپ سوم، 1372، صص307 ـ 299. در اين منبع ضمن بحث از آيات 106/نحل و 28/مؤمن، منابع مفيدي براي بحث نيز معرفي شده اند.



22. صادق نجفي، محمد، سخنان امام حسين از مدينه تا كربلا، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوم، 1362، ص36.



23. نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير، ص8.



24. تحف العقول، ص243.



25. وقعة الطف لابي مخنف، تحقيق الشيخ محمدهادي اليوسفي الغروي، مؤسسه النشر الاسلامي، 1367، ص17، منبع ياد شده بجز مقدمه 66 صفحه اي محققانه تحت عنوان «مقتل ابي مخنف، نخستين گزارش مستند از نهضت عاشورا توسط جواد سليماني، ترجمه و به وسيله انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره) در سال 1377 منتشر شده و از مهمترين و دقيق ترين منابع مربوط به نهضت حسيني است.



26. صائب عبدالحميد، ابن تيميه، حياته و عقائده، ناشر مركز الغدير لدراسات الاسلاميه (الطبع الثانيه)، 1417ه···.ق، ص389 و نيز مدعيان ديگر در اين راستا، ص390 و ص393، (به نقل از منهاج السنه، ج2، صص2 ـ 241).



27. شهيدي، سيد جعفر، قيام امام حسين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1359، ص189.



28. در يكي از منابع از نتايج نه گانه نهضت حسيني با تفصيل، سخن به ميان آمده است. از جمله آنها، بيداري شعور ديني، محكوميت بني اميه، تحول فكري و ... است. مراجعه شود به: صافي، لطف اللّه ، پرتوي از عظمت حسين، كتابخانه صدر، چاپ دوم، بخش چهارم.



29. نگارنده در مقاله «احياگري امام بر مبناي نظريه وحدت از درون تضادها»، استدلال مي كند كه امام حسين در بين اصالت وظيفه و اصالت نتيجه، وحدت برقرار نموده است. مراجعه شود به: مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني و احياء تفكر ديني، ج اول، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، 1376، صص5 ـ 460.



30. مراجعه شود به: مطهري، مرتضي، جاذبه و دافعه علي، دفتر انتشارات اسلامي، (بي تا)، ص127.



31. وقعة الطف، ص195.



32. همان، ص197.



33. صحيفه نور، ج21، ص98.



34. نگارنده در كتابي در باره نهضت حسيني تحت عنوان «رد پاي عقل در كربلا» (انتشارات راستي نو، 1377)، اين مدعا را مدلل مي كند كه عقل در مقام ثبوت مانع تحريف نهضت حسيني و در مقابل اثبات عامل تعميم آن حركت است.



35. مقدمه ابن خلدون، ج اول، ترجمه پروين گنابادي، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1369، صص6 ـ 415.



36. اصل نامه امام حسين به معاويه در: الامين العاملي، محسن، امام حسن و امام حسين، ترجمه و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ ششم، 1369، صص7 ـ 126.



37. وقعة الطف، ص169 و 170.



38. همان، ص93.



39. همان، ص112. راستي اگر امام حسين(ع) در مقابل دعوت نامه ها و بيعتها و اظهار ارادتها بي تفاوت مي گذشت، مورخيني امثال ابن خلدون درباره امام چگونه داوري مي كردند!



40. گفتار مي تواند كتبي يا شفاهي باشد، در قالب شعر يا نثر تجلي كند، بين موافقين و دوستان و يا بين غير موافقين در موضوعي باشد، و گفتگو يكي از جلوه هاي گفتار است. بررسي نهضت كربلا از منظر گفتار و گفتگو حداقل مقاله مستقلي را مي طلبيد.



41. از ياران امام حسين(ع) در تاريخ خطبه هاي زهير بن قبل و حر بن يزيد رياحي در تاريخ ثبت شده است. وقعه الطف، صص209 و 215.



42. همان، ص206.



43. وقعة الطف، ص252.



44. برخي انديشمندان، با توجه به احاديث چندي به اينجا مي رسند كه در شريعت، تعبد محض حاكم نيست و در انجام تكاليف، علاوه بر به دست آمدن قرب الهي در اثر فرمانبري، سعادت در زندگي نيز تأمين شده است. حديثي از امام باقر(ع) از علل الشرايع، باب 237، صص4 ـ 483، رقم 17 و از امام رضا(ع) در علل الشرايع، ص592، رقم 43 كه امام تصريح مي فرمايند «برخي از مسلمانان مي پندارند تمامي تكاليف و هر حلال و حرامي، سبب ندارد جز تعبد محض ... ولي هر كه چنين پنداري دارد، سخت در اشتباه است ... ولي ما مي بينيم كه هرچه را خداوند دستور داده مصلحت مردم در آن منظور گشت و مايه بقاء و كمال آنان مي باشد.»

محمد منصور نژاد