بازگشت

امام حسين عليه السلام


امام حسين(ع) در نهضت عاشورا انديشه سياسي خود را به نمايش گذاشت كه از بهترين و آموزنده ترين درس هاي تاريخ اسلام به شمار مي رود.



در اين مقاله نويسنده براي نشان دادن جلوه هايي از اين انديشه ناب، سه نمونه از موضع گيري هاي امام(ع) را مختصراً مطرح كرده و خطبه معروف ايشان در سرزمين منا در باره فراخواني به امر به معروف و نهي از منكر را توضيح مي دهد. ايشان درس ها و عبرت هاي بيان شده در اين خطبه را برشمرده و با الهام گرفتن از آن، جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، مسؤوليت بزرگ علما، علل و آثار ترك امر به معروف و نهي از منكر و اهداف نهضت عاشورا و حكومت اسلامي را تبيين مي كند.



محور اصلي مقاله، خطبه سيدالشهدا(ع) در منا مي باشد ولي نويسنده محترم در ترسيم جلوه هايي از انديشه سياسي حضرت، به برخي نكات ديگر نيز پرداخته است كه طبعاً مي تواند فضاي سياسي و اجتماعي ايراد خطبه را روشن تر كند.



پيش گفتار



تاريخ گذشتگان، چراغ راه آيندگان است. تاريخ عبرتگاهي آموزنده است كه راه عزت و ذلت و صعود و سقوط را به ما مي آموزد. كسي كه گذشته خود را خوب نشناسد و آن را درست تجزيه و تحليل نكند، در راه رسيدن به قله هاي كمال و سربلندي، دچار مشكل خواهد شد.



تاريخ صدر اسلام و تحولات دهه هاي آغاز قرن اول و حوادث دل خراش پس از آن، تا فاجعه غم انگيز عاشورا، با فراز و نشيب هاي فراواني روبه رو است كه تجزيه و تحليل منطقي و خردمندانه آن، مي تواند اولاً راه درست و صراط مستقيم هدايت الهي را به ما بياموزد، ثانياً ما را با حقايق اسلام، بهتر آشنا كند،ثالثاً به ما درس دين داري و امام شناسي بياموزد و رابعاً ما را در انتخاب راه آينده بهتر، هدايت و راهنمايي كند.



در اين ميان، يكي از درخشان ترين، مؤثرترين و حساس ترين وقايع (نيمه دوم) قرن اول، نهضت امام حسين(ع) است. شناخت نهضت عاشورا و ابعاد و اهداف و رسالت آن، خود از بهترين و آموزنده ترين درس هاي تاريخ اسلام و تشيع و چراغي هميشه تابناك، فراروي آزادي خواهان است. بدون شك، پرچم دار نهضت عاشورا، حضرت ابا عبداللّه الحسين(ع) است، كه پرچم امامت و ولايت را از حدود سال هاي 49 ـ 50 هجري قمري و پس از شهادت برادر بزرگوارش، امام مجتبي(ع) به دوش گرفته و سكان دار كشتي امامت و ولايت است.



حادثه كربلا و قيام عاشورا پس از مرگ معاويه و در فاصله حدود پنج ماه و نيم اتفاق افتاد. اكنون پرسش اين است كه حدود ده سال نخست دوران امامت حضرت سيدالشهدا چگونه گذشته است و چرا پيش از آن، قيامي صورت نپذيرفته است؟



گر چه ما اطلاع چنداني از آن دوره نداريم، اما اخبار جسته گريخته ايي كه به دست ما رسيده است، نشان دهنده موضع صريح، روشن، قاطع و كوبنده آن بزرگوار، در برابر طاغوت زمان و ماهيت حكومت پليد اموي است. در اين باره، نمونه هاي ارزنده اي از مكاتبات، سخنان كوتاه و روايات، گفت وگو، خطبه ها، روش ها، سجايا، اشعار و دعاها به ما رسيده است كه هر يك، نشان گر بُعدي آموزنده و هدايت گر از شخصيت والا و ملكوتي آن امام همام است. در اين جا به بيان سه نمونه از موضع گيري هاي آن حضرت، كه بيش تر مربوط به سفر حج است و در سرزمين منا اتفاق افتاده، مي پردازيم.



سفر حج همواره يك فرصت ارزنده براي امت اسلامي و زعامت و رهبري امت اسلامي بوده و هست. سفر حج كنگره بزرگ و جهاني اسلام است كه تابلوي عزت و عظمت اسلام و وحدت امت اسلامي، هم بستگي تك تك دل ها با يكديگر و همگان با كعبه و رهبري جهان اسلام، طواف بر مدار وحدت، استقلال، توحيد، عزت و عظمت، تبري از كفر و شرك و نفاق و تولي با خدا، اولياي خدا و بندگان خدا است كه «و حَسُنَ اولئك رَفيقا».1



محور سفر حج، از ديدگاه معارف اسلام و اهل بيت، ولايت و رهبري امت اسلامي است كه هدايت و تربيت و تبيين سياست هاي جهان اسلام و نيز رمز و راز تفاهم، تعامل، امنيت، اقتدار جهان اسلام و نوع مقابله با بيگانگان را ترسيم مي كند.



از حكمت هاي مهم سفرهاي حج و عمره، كه از اهل بيت عصمت و طهارت نقل شده، توجه به مسائل ياد شده بوده است؛ از جمله نقل شده است كه امام مجتبي(ع) بيست و پنج بار كه بيست بار آن، با پاي پياده بوده و حضرت سيدالشهدا(ع) نيز بيست و پنج بار به زيارت خانه خدا مشرف شده اند. واضح است كه در عمر نيم قرني حضرت سيدالشهدا(ع) پس از وجود مبارك رسول اللّه(ص) امكان اين تعداد سفر حج و عمره، از مدينه منوره به مكه معظمه، مسأله پيچيده اي نيست و اهداف بلند و فراوان معنوي، سياسي، فرهنگي و اجتماعي نيز در برداشته است؛ زيرا از فرصت مناسبي براي ارتباط با جهان اسلام و گسترش معارف الهي، روشن گري مردم، افشاگري و استيضاح دستگاه غاصب حكومت، بيان احكام نوراني اسلام، و دفاع از اسلام و اهل بيت، تبيين مواضع بر حق امامت و ولايت و پاسداري از حريم حق و عدالت برخوردار بوده است.



براي درك بهتر فضا و شرايط آن عصر و نيز نقش و جايگاه اهل بيت، به ويژه حضرت ابا عبداللّه الحسين(ع) لازم است مبارزه گسترده حكام اموي با اسلام، اهل بيت و فرهنگ اصيل اسلامي، در ابعاد گوناگون، مانند موضع گيري ها، مهره چيني ها و تحريم ها و محدوديت هاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي آل البيت ملاحظه شود؛ چنان كه در چنين شرايط و فضايي بايد به نقش و جايگاه امام مجتبي(ع) و حضرت سيدالشهدا(ع) و نيز اصحاب و انصار فداكار اهل بيت پرداخت و رمز و راز مبارزات، ايثارگري ها و شهادت طلبي ها را بهتر شناسايي و ارزيابي كرد.



در اين جا براي شناخت بهتر ابعاد تحرك سياسي و مبارزاتي و اقدامات حضرت سيدالشهدا(ع) ـ چنان كه گذشت به بيان سه نمونه از موضع گيري هاي امام پرداخته و توضيحاتي در اين باره ارائه مي كنيم كه خود، گوياي برنامه ها، اهداف و راهبرد آن حضرت، در رويارويي با دستگاه استبدادي بني اميه است .



الف. نامه به معاويه (پاسخ و استيضاح معاويه)



ب. مُناشَدَه در منا (دعوت از خواص و نخبگان)



ج. خطبه در منا (فراخواني براي امر به معروف و نهي از منكر)



الف. نامه و پاسخ استيضاح گونه امام(ع) به معاويه



معاويه در ضمن نامه خود به آن حضرت نوشت:



«فاتق شق عصا هذه الامة و ان يردهم اللّه علي يديك في فتنة فقد عرفت الناس و بلوتهم فانظر لنفسك و لدينك و لامة محمد و لا يستخفنك السفهاء و الذين لا يعلمون.2 پس، از شق عصاي مسلمان ها بپرهيز و موجب تفرقه و اختلاف نشو و مردم را در فتنه و گمراهي نيفكن! تو مردم را مي شناسي و آنان را آزموده اي. پس به فكر خود و دينت و امت محمد باش و فريب سفيهان و فرومايگان و آنان را كه چيزي نمي دانند، نخور!



اين سخنان، گوشه اي از تبليغات ناروا و تهمت ها، تهديدها و دشنام ها به فرزند برومند رسول اكرم(ص)، حضرت سيدالشهدا(ع) است كه در آن، معاويه بر اساس گزارش نارواي مروان حكم و سخن چيني عناصر فرصت طلب، زشت ترين تعبيرها را به كار مي برد.



امام(ع) در پاسخ به وي، در نامه مفصلي، به عملكرد معاويه به شدت حمله مي كند و او را به علت رفتار ناشايست و ناپسندش ملامت مي كند و رسالت الهي و رهبري خود را انجام داده، تذكراتي مشفقانه و نصايحي دوستانه و انتقاداتي پدرانه را ياد آور مي شود، اعمال زشت و نارواي او را گوشزد مي كند، جنايت وحشيانه باند اموي را بر مي شمرد و اعمال خشونت آميز و مستبدانه او را در كشتن ابرار و اولياي خداوند و هتك نواميس امت اسلامي و بندگان صالح خداوند، يادآور مي شود و بدعت ها، تحريف ها، جنايت ها و خيانت هاي دستگاه پليد اموي و شجره ملعونه مذكور در قرآن كريم را بر مي شمرد؛ از جمله مي فرمايد:



«ألست قاتل حجر و اصحابه العابدين المخبتين الذين كانوا يستفظعون البدع و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر فقتلتهم ظلماً و عدواناً من بعد ما اعطيتهم المواثيق الغليظةُ و العهود الموكدة جرأة علي اللّه و استخفافاً بعهده...».3



«مگر تو قاتل حجر بن عدي و اصحاب نمازگزار و عابدان فروتن و پرهيزگار نيستي؟ همان ها كه همواره با بدعت ها در ستيز بودند و امر به معروف و نهي از منكر مي كردند و تو از روي ستم و دشمني، آنان را به شهادت رساندي، پس از آن كه سوگندهاي غلاظ و شداد خوردي و پيمان بستي كه درباره ايشان مكر و خدعه روا نداري و پيمان نشكني؛



اما بر خداوند متعال تجري كردي و حقوق او را سبك شمردي و با جرأت بر خداوند و استخفاف حق او، اين جنايت هاي وحشيانه را مرتكب شدي.



شگفتا! آيا تو نيستي قاتل عمروبن حمق، هم نشين و صحابي رسول اللّه(ص)، بنده صالح خداوند كه عبادت و بندگي خدا او را پير و فرسوده كرده بود و جسمش لاغر و رنگش از كثرت عبادت، زرد شده بود، پس از آن كه او را امان دادي و پيمان ها و عهدهاي موثقي به او دادي كه اگر به پرنده اي آن عهود و مواثيق را مي دادي، از كوه پايين مي آمد و بر تو فرود مي آمد؟ آن گاه با آن همه عهد و پيمان، او را به شهادت رساندي، از روي تجري و جرأت بر خداوند جبار و از روي استخفاف عهد و پيماني كه بسته بودي.



به راستي اي معاويه! آيا تو نيستي مدعي زيادبن سميه، كه او را فرزند پدرت دانستي و نام نهادي و حال آن كه رسول اكرم فرموده اند: «الولد للفراش و للعاهر الحجر». پس تو سنت رسول اللّه را عمداً ترك كردي و از هواي نفس خود، بدون هدايت الهي پيروي كردي. آن گاه او را به امارت كوفه و بصره منصوب كردي تا دست و پاي مسلمانان را ببرد و چشم هاي آنان را دربياورد و آنان را بر شاخه هاي درختان خرما به دار آويزد؛ همان طور كه فرعون با بني اسرائيل مي كرد. گويا تو از اين امت نيستي و اين امت از تو نيستند.



آيا تو قاتل حضرمي نيستي كه فرزند سميه، بسيار درباره او به تو نوشت كه بر دين علي هست و دين علي ـ به خدا سوگند ـ همان ديني است كه پدرم تو را براي پذيرفتن آن با شمشير مي زد و با شما جهاد مي كرد تا از شرك به اسلام روي آوريد و امروز بر همان اساس، بر مسند خلافت مسلمانان تكيه زده اي و اين جايگاه را تصاحب كرده اي و اگر جهاد و شمشير علي نبود، شرف تو و پدرت سختي و رنج هاي تجارت بين مكه و شام و چارواداري بود، نه حكومت و سلطنت بر امت اسلامي.



تو مرا نصيحت كرده اي كه به حال خودم و دينم و امت محمد فكر كنم و از شق عصاي مسلمانان بپرهيزم و از اين كه آنان را در فتنه قرار دهم، برحذر باشم! من فتنه اي بزرگ تر از فتنه خلافت تو بر اين امت سراغ ندارم و ديدگاهي برتر از جهاد با تو براي خودم و دينم و امت جدم، محمد مصطفي نمي شناسم و اگر اين كار را بكنم، همانا آن را قربة الي اللّه مي دانم و اگر آن را رها كنم، استغفار نموده و از خداوند عذرخواهي مي كنم و از او مي خواهم كه توفيق لازم براي هدايت امور عنايت فرمايد.



اي معاويه! تهديد به كيد و مكر كردي، هر كيد و مكري داري، انجام بده. به جانم سوگند كه تو همواره و از قديم با صالحان مكر ورزيدي و اميد است مكر تو زياني نرساند، مگر به خودت.



اي معاويه! آماده قصاص باش و بدان كه هيچ كار كوچك يا بزرگي، از ديد كاتبان و حساب گران الهي به دور نمي ماند و خداوند فراموش نمي كند كه چه بي گناهاني را به اتهام و گمان كشته اي و خون پاكان را ريخته اي و چگونه يزيد، پسر شراب خوار و سگ بازت را بر مردم امير ساختي.»



واضح است كه اين گونه تذكرات، هشدارها، پندها و اتمام حجت ها، در قلب سخت تر از سنگ معاويه، كم ترين تأثيري نمي گذاشت و او چيزي جز قدرت و رياست و جاه طلبي، نمي شناخت. او در كينه و دشمني با خاندان پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و ياران آن بزرگوار، در حد افراط بود و براي زمينه سازي تصاحب قدرت، توسط فرزند پليدش و تداوم سلطنت اموي، به هروسيله اي متوسل مي شد و از هر ابزاري استفاده مي كرد. معاويه براي حفظ تاج و تخت خود و انتقام از خاندان عصمت، وحشيانه و ديوانه وار عمل مي كرد؛ زيرا دوستي دنيا و رياست و قدرت، چشم را كور و گوش را كر و دل را مي ميراند و قدرت تشخيص را از انسان مي گيرد.



امام(ع) در ادامه اين نامه مي فرمايد:



نامه ها را چاپلوسان و سخن چينان و تفرقه افكنان و دين فروشان نوشته اند، آنان كه منافع خود را در خطر مي بينند و هدفي جز قدرت و تسلط ندارند. من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر تو را ندارم؛ ولي از ترك جهاد و مخالفت با تو و حزب اموي، كه ستم گر ومنحرف و ملحد و از اولياي شيطانند، خوفناكم و از خداوند مي ترسم.



ب. دعوت در منا و اتمام حجت .4 همانا اين طاغيه با ما و شيعيان ما روا داشته است آن چه شما ديده ايد و علم داريد و شاهد هستيد.



اين خطبه، همان طور كه گفته شد، يك يا دو سال پيش از مرگ معاويه ايراد شد و اين در حالي بود كه معاويه با همه توان تلاش مي كرد تا يزيد را بر مسند خلافت بنشاند و امام(ع) را به تسليم و سازش يا سكوت و عدم عكس العمل وا دارد. امام(ع) با به كار بردن جمله «ان هذا الطاغية» آب پاك را روي دست همه ريخت و ماهيت باند اموي را افشا كرد و آنان را كانون فتنه و فساد و غرور و جهالت و استبداد معرفي كرد. آن گاه گوشه هايي از عملكرد معاويه را بيان كرد، البته عملكردي كه در برابر ديدگان همه بود و بر كسي پوشيده نبود. آنان در انجام دادن اعمال زشت، خشن و ضد اسلامي و ضد انساني خود به نام اسلام نيز پروايي نداشتند و در كمال بي حيايي و آشكارا اعمال فاسقانه و منافقانه خود را انجام مي دادند. بر منبرها و در رسانه ها و دستگاه هاي تبليغاتي نيز اعمال منكر و فاسقانه آنان به عنوان افتخارات دستگاه خلافت معرفي و ترويج و تبليغ مي شد. معروف به منكر تبديل شده بود و منكر به معروف. فسق رواج داشت و ايمان و عدل، در انزوا و در پرده.



اكنون تقاضاي من اين است كه شما رابه خداوند و حقوق او و حقوق رسول اللّه بر شما و حق قرابت و خويشاوندي من با رسول اكرم، مطالب را بنويسيد و ضبط كنيد و چون به شهر و ديار و قبيله هاي خود بازگشتيد، هر كس را كه به او اطمينان و اعتماد داريد و مورد وثوق شما است، به آن چه از حق و حقيقت و حقوق آل البيت مي شناسيد، دعوت كنيد و حقايق را براي آنان بازگوييد تا نخبگان و اصحاب سرّ و شخصيت هاي علمي و سياسي و فرهنگي جهان اسلام و علما و ائمه جمعه و جماعت، از اين مسائل آگاهي يابند و با نقشه ها و توطئه ها و برنامه هاي باند اموي و اهداف شوم آنان آشنا گردند و مانع تحقق آن شوند و اجازه ندهند كه به نام اسلام، كمر به نابودي اسلام بسته شود و... «فاني اتخوَّفُ ان يدُرس هذا الامر و يذهب الحق و يغلب و اللّه متم نوره و لوكره الكافرون».5



سخنان امام(ع) در منا در باره هجده فضيلت از علي بن ابي طالب و خاندان عصمت(ع) و نيز عملكرد معاويه و باند اموي، ماهيت ضداسلامي آنان را افشا كرد و علما و بزرگان اصحاب را در جريان مكر و خدعه آنان قرار داد. در مقدمه اين سخنان آمده است كه امام(ع) همواره به دنبال فرصت بود تا مسلمانان را بسيج كند و بانگ بيدارباش بر آنان بزند و آنان را از خطر امارت يزيد برحذر دارد و از خطرات آينده آگاه سازد.



از جمله اين سخنان روشن گر و آگاهي بخش و اتمام حجت ها اين بود كه حضرت فرمود:«اُنشدكم اللّه أتعلمون انَّ علي بن ابي طالب كان اخا رسول اللّه...». عقد اخوت اميرالمؤمنين(ع) با رسول اكرم(ص) و اين كه در آغاز هجرت، هنگامي كه رسول اللّه(ص) بين مهاجرين و انصار، اخوت و برادري برقرار كردند، بين خود و امام علي(ع) نيز پيوند اخوت بستند، يكي از آن موارد بود.



يكي ديگر از موضوعاتي كه حضرت اباعبداللّه(ع) بيان فرمود، مسأله «سد ابواب» بود، كه پيامبر(ص) در ورودي همه منازل را به مسجد، بستند، به جز در خانه اميرالمؤمنين(ع) را و فرمود:«انّ اللّه أمرني ان ابني مسجداً طاهراً لايسكنه غيري و غير اخي و بنيه»؛ يعني خداوند به من فرمان داده كه مسجدي پاك و طاهر بنا كنم و هيچ كس جز من و برادرم و فرزندانش در آن مسكن نگزيند. آن حضرت، علي رغم اصرار خليفه دوم، كه تقاضا داشت حتي به اندازه نورگيري كوچك، از منزلش به مسجد باز باشد تا امكان نگاه كردن براي او فراهم باشد، اجازه اين كار را به او ندادند.



هم چنين امام(ع) در باره مسأله غدير خم و انتصاب امير المؤمنين(ع) به امامت و ولايت سخن گفت و واقعه مهم غدير و پيمان ولايت و امامت را چنين گوشزد فرمود:«... اتعلمون ان رسول اللّه نصبه يوم غدير خم فنادي له بالولاية و قال ليبلغ الشاهد الغائب».



امام(ع) غير از آن چه گذشت، موضوعات مهم ديگر مانند حديث منزلت، پرچم فتح در روز خيبر و سخنان رسول اكرم (ص) درباره حضرت علي(ع) (رجل يحبه اللّه و رسوله و يحب اللّه و رسوله)، (كرّار غير فرّار يفتحها اللّه علي يديه...)، مسأله مباهله با نصاراي نجران و آيه مباهله، ابلاغ سوره برائت و ده ها موضوع مهم ديگر را، كه نشان دهنده احترام ويژه حضرت علي(ع) نزد رسول اللّه(ص) و قرب به خداوند و حرمت و كرامت والاي او نزد رسولش بود، بيان فرمود و در هر بخش، حاضران به حرمت و قداست و عظمت و شايستگي امام(ع) اعتراف مي كردند و بر صحت و اتقان سخنان ايشان مهر تأييد مي زدند. از جمله، امام(ع) فرمود: پيامبر اكرم، در آخرين خطبه اي كه ايراد كردند، فرمودند:«اني تارك فيكم الثقلين كتاب اللّه و اهل بيتي فتمسكوا بها لن تضلوا».



اين سخنان نوراني را برخي در هجده محور نقل كرده اند. البته در اصل روايتي كه سليم بن قيس آن را نقل كرده و در احتجاج طبرسي، بحارالانوار، و عوالم نيز نقل شده است، امام(ع) خطوط كلي فراوان و همه موضوعاتي را كه در قرآن كريم درباره ايشان نازل شده، بيان فرمود و براي حاضران تفسير كرد و آن چه را پيامبر اكرم(ص) درباره او و پدر و مادر و اهل بيت مكرمش فرموده بود، توضيح داد.



با اين روشن گري و تبيين حقايق و معارف اسلامي و قرآني، در باره اهل بيت عصمت و طهارت و تأكيد بر نگراني ها، دغدغه ها، خطرها و تهديداتي كه از سوي دستگاه جبار اموي، متوجه اسلام و اهل بيت مي شد، انديشمندان و صاحب نظران و رجال ديني و سياسي امت اسلامي، موظف شدند كه مسائل را به امت اسلامي منتقل كنند و مردم را از حوادث و تحولات دنياي اسلام و نگراني هاي جدي حضرت سيدالشهدا(ع) و خاندان نبوت و وحي، آگاه سازند و با بيدار باش افكار عمومي و اطلاع رساني به جا و به موقع و تبليغ صحيح دين، جلو سم پاشي و جنگ رواني و نقشه هاي شوم و خائنانه دستگاه خلافت گرفته شود و راه بيداري و نهضت عظيم اسلامي، در جهت حاكميت اسلام و نفي طاغوت، هموار گردد.



ج. خطبه در منا تلاش معاويه، نقض پيمان خود با امام مجتبي(ع) بود و به آن قرارداد هرگز عمل نكرد. وي در سخنراني خود در كوفه نيز اين مطلب را اعلان كرد و سپس تلاش مضاعفي را انجام داد تا با حيله و تزوير و سركوب آزادي خواهان و اصحاب اميرالمؤمنين(ع)، راه را براي اهداف شوم و فريب مردم و تحميل يزيد، هموار سازد. در اين ميدان، تنها شخصيت والاي امام حسين(ع) بود كه خطرها را با چشم بصيرت و نور معرفت مي ديد. و در برابر چنين توطئه و خطري احساس درد و رنج مي كرد و براي خنثا سازي اين فتنه و خيانت به امت محمد(ص) برنامه ريزي مي نمود.



اين اقدام امام(ع) با برنامه ريزي، تيزبيني، آينده نگري، شجاعت و صلابت بي نظيري همراه بود. از اين رو، از نخبگان، اصحاب، انصار، برجستگان اهل بيت و ديگر افراد امت اسلامي، در كنگره عظيم حج دعوت به عمل آورد.



امام(ع) در نامه قبلي خود به معاويه نوشت:



من اراده جنگ و مخالفت و خروج بر ضد تو را ندارم؛ ولي از ترك جهاد و مخالفت با تو و حزب پليد اموي و وابستگان و عمال و ايادي ظالم تو، كه حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال مي كنند و پيروان شيطانند، نگران بوده و از خداوند مي ترسم.



در فرصت فراهم شده در كنگره حج و با برنامه ريزي و دعوت و تدارك لازم و چه بسا دعوت قبلي از سران و علما و شخصيت هاي دنياي اسلام، اكنون فرصت خوبي بود كه امام(ع) پيام خود را از سرزمين منا به گوش جهان اسلام برساند و چه بسا بهترين كار نيز اين بود كه بسيار حكيمانه، آگاهانه و مدبرانه، نخبگان و خبرگان و اصحاب خاص رسول اللّه(ص) و رجال دنياي اسلام، در جريان مسائل مورد نظر آن بزرگوار و شرايط عمومي دنياي اسلام قرار گيرند و حقايق بازگو شود و خطر و توطئه هاي دستگاه اموي افشا شود.



خطبه منسوب به امام حسين(ع) در كتاب شريف تحف العقول آمده است؛6 ولي متأسفانه مؤلف ارجمند، براي اقتصار يا اعتماد يا به هر علت ديگر، اسناد احاديث را ذكر نكرده و آن ها را به صورت مرسل آورده است. وانگهي محل و شرايط ايراد اين خطبه شريف نيز ذكر نشده است كه آيا واقعاً حضرت اين خطبه را در منا ايراد فرموده است يا در سرزمين ديگري. ذيل اين خطبه نيز با بياني در نهج البلاغه در خطبه 131 مطابقت دارد و ظاهراً ترديدي نبايد كرد كه خطبه 131 نهج البلاغه توسط وجود مبارك اميرالمؤمنين(ع) بيان شده است. از اين رو، گفته شده است كه چه بسا خطبه مذكور در تحف العقول، از سخنان اميرالمؤمنين(ع) بوده و استناد آن به امام حسين(ع) چندان قوي نباشد (صاحب تحف العقول اين احتمال را نيز روايت كرده است)؛ اما متن خطبه، نشان دهنده اعتبار و استحكام آن است و با سخنان، شخصيت و روش و منش امام حسين(ع) هماهنگي دارد؛ زيرا مانند نهج البلاغه، كه متن آن، دليل بر سند آن است، ديگران ناتوان تر از آنند كه هم چون حضرت علي و اهل بيت سخن بگويند و يا معارف اسلام را تقرير كنند؛ زيرا سخنان ايشان فراتر از كلام مخلوق و فروتر از كلام خالق است. اين خطبه نيز از چنين وزانت و اعتباري برخوردار است و از صلابت لفظ، استواري و اتقان معنا، انسجام ظاهر و باطن و پيوند ناگسستني با عمق معارف اسلام و اهل بيت حكايت دارد. غير از اين كه مضامين بلند آن، در ديگر سخنان امام حسين(ع) و پدر بزرگوارش فراوان به چشم مي خورد و از آن خطبه هايي است كه لفظ، دليل بر معنا است و ظاهر نشان از باطن مي دهد. اشاره ها، رمزها، روشن گري ها و افشاگري هاي آن نيز خود بهترين دليل است كه از عهده ديگران ساخته نيست و دهان ديگران كوچك تر از آن است كه مانند اين سخنان را بر زبان جاري كند و يا مانند اين معاني و مفاهيم را در قالب الفاظ بريزد و يا با اين عمق، مفاهيم و معارف اسلامي و قرآني را پيوند بزند ويا فلسفه تاريخ و تحولات آن را تبيين كند و يا به علما و بزرگان و خواص، درس عبرت بياموزد و يا دستگاه جور و تحولات پشت پرده باند اموي و روابط پنهان عمال فاسد و علماي درباري را افشا كند.



نمونه ديگر اين بيان را در نامه حضرت زين العابدين(ع) به محمدبن شهاب زهري مي بينيم كه آن هم در كتاب شريف تحف العقول نقل شده است و آهنگ اين بيان نوراني را دارد؛ هم چنان كه تركيب سخنان امام حسين(ع) با آيات قرآني و نيز توجه دادن به آيات قرآن كريم و درس آموزي از قرآن و بيان وظايف دانشمندان الهي، ترسيم وظايف حكومت اسلامي، مبارزه بنيادين با مفاسد اجتماعي و بيان جايگاه بلند امر به معروف و نهي از منكر، خود نشان و تأييد ديگري بر اصالت اين متن ارزنده و حكيمانه است.



بنابراين، هر كس با سبك و سياق و روش و منش آن بزرگواران آشنا باشد، ترديدي در باره اين متن، براي او باقي نمي ماند كه اين سخنان را تنها كسي فرموده است كه «قد ذقّ العلم ذقاً و عالم غير معلم و فهم غير مفهم و محدث من عنداللّه» باشد.



اكنون اين خطبه شريف را در چند بخش توضيح داده و درس هاي آموزنده آن را بر مي شماريم، به اميد آن كه ره توشه اي براي همه راهيان نور و مشتاقان ظهور باشد.



الف. درس ها و عبرت ها در اين باره، تاريخ و فرهنگ و تمدن قوم يهود و نصارا، خود فراز و نشيب هاي فراوان داشته ودر طول بيش از سه هزار سال گذشته، در حوادث تاريخ بشر، تأثيرگذار بوده و از حوادث ملت ها و امت ها متأثرگرديده است، تجارب فراوان و تلخ و شيرين بسيار را لمس كرده و عزت ها و ذلت هاي بسياري را تحمل كرده است.



از ديدگاه قرآن كريم، اين فراز و فرودها بدون علت نبوده و علما و روحانيان از اين تحولات بيگانه نبوده اند، بلكه محور اصلي ايشان بوده اند و اگر نبود انحراف و سهل انگاري علما و رجال دين، ملت ها هرگز به ذلت و سقوط كشانيده نمي شدند. از اين رو، نقش اصلي و بارز، بر عهده علما است: « و اذا صلح العالم صلح العالم».



اما فلسفه اين تحولات را بايد در رسالت علما در انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر جست وجو كرد. آن گاه كه علما و رهبران جامعه، از انجام وظايف مهم و اصولي خود سر باز زدند و امر به معروف و نهي از منكر را رها كردند و ملاحظات سياسي و مادي و قومي و نژادي به جاي تكليف و وظيفه نشست و روح و فرهنگ حق طلبانه مردان خدا در چنبره جاه طلبي و دنيا پرستي ارباب دنيا گرفتار شد و روحيه جهاد و حق خواهي جاي خود را به دنيادوستي داد و ارزش هاي الهي فراموش شد و فداكاري و مجاهدت در برابر باطل، به فراموشي سپرده شد، طبيعي است كه بايد سقوط و انحطاط و ذلت آن ملت را انتظار كشيد و راه نفوذ دشمنان را هموار ديد و گسست پيوندها و روابط را شاهد بود.



البته اين مسأله، يك بحث عميق قرآني و تاريخي و سياسي و اجتماعي است و در مباحث فلسفه تاريخ نيز از مسائل جدي و قابل تجزيه و تحليل و تأمل است.



در نهج البلاغه، به ويژه در خطبه قاصعه، اين موضوع به طور مبسوط وعبرت آموزي آمده است و مفاد جمله ها مؤيد يكديگر و مكمل يكديگرند. در اين خطبه، رمز عزت و استقلال يا ذلت و سقوط ملت ها بيان شده و نقش و رسالت علما و نخبگان در اين باره ترسيم شده است. در خطبه شريف امام حسين(ع) نيز به اين موضوع بسيار حساس و ارزشمند، پرداخته شده و با استشهاد از آيات قرآن كريم در اين باره، به عبرت هاي ارزنده اي از تاريخ علماي يهود و مسيحيّت اشاره شده است. امام(ع) دراين باره مي فرمايد:



اعتبروا ايها الناس بما وعظ اللّه به اوليائه من سوء ثنائه علي الاحبار اذ يقول لولاينهاهم... و قال لعن الذين كفروا... و انما عاب اللّه ذلك عليهم لانهم كانوا يرون من الظلمة الذين بين أظهرهم المنكر و الفساد فلاينهونهم عن ذلك رغبة. هان اي مردم! از آن چه خداوند، اوليا خود را از آن بر حذر داشته و بدان پند واندرز داده و از دانشمندان يهود انتقاد كرده، عبرت بگيريد و پند بياموزيد، آن جا كه مي فرمايد: «لولا ينهاهم الربانيون و الأحبار عن قولهم الاثم و اكلهم السحت لبئس ماكانوا يصنعون»؛7 چرا دانشمندان نصارا و يهود، آنان را از سخنان گناه آميز و خوردن مال حرام نهي نمي كنند؟ چه زشت عملي است كه انجام مي دادند!



و نيز خداوند متعال مي فرمايد: «لعن الذين كفروا من بني اسرائيل علي لسان داود و عيسي بن مريم ذلك بما عصوا وكانوا يعتدون كانوا لايتناهون عن منكر فعلوه لبئس ما كانوا يفعلون.»؛8 كافران از بني اسرائيل بر زبان داود و عيسي بن مريم لعن و نفرين شدند. اين بدان علت بود كه گناه كردند و كارشان تجاوز از حدود الهي بود. آنان از اعمال زشتي كه انجام مي دادند، يكديگر را نهي نمي كردند. چه بد كاري انجام مي دادند!



««... وانما عاب اللّه ذلك عليهم...»؛ و چرا خداوند آنان را نكوهش كرده و از ايشان عيب گرفته است؟ براي آن كه آنان ستمكاران را مي ديدند كه به كارهاي زشت و فساد مشغول هستند و آنان را از منكر نهي نمي كردند به طمع آن كه از آنان نصيب و بهره اي به اينان برسد و يا از ترس آن كه مبادا خطري آنان را نگران و يا تهديد كند، در حالي كه خداوند مي فرمايد: «فلا تخشوا الناس واخشون»؛9 پس از مردم نهراسيد و از من بترسيد.



در اين بخش از سخنان امام(ع) به سه موضوع، به عنوان عبرت و درس اشاره شده است:



الف. نكوهش كردن خداوند، دانشمندان يهود و نصارا را.



ب. علت اين نكوهش كه ترك امر به معروف و نهي از منكر است.



ج. علت ترك امر به معروف و نهي از منكر، كه يا طمع و دنيا دوستي و جاه طلبي بوده و يا ترس و علاقه به بقا و زندگي.



و در اين باره، امام(ع) به چهار آيه از سوره مباركه مائده استناد مي كند كه جوهره و محتواي اصلي سخنان ايشان را به خوبي مي توان از اين آيات كريمه استفاده و استنتاج كرد.



توضيح مطلب: سوره مباركه مائده از آخرين سوره هاي نازل شده در مدينه منوره است و به نظر مي رسد كه ترسيمي از اصول كلي بيم ها، اميدها، تهديدها و فرصت ها براي آينده جامعه اسلامي است و به نوعي سرگذشت پيشينيان و پيروان اديان گذشته و عملكرد آنان و عبرت آموزي از روش ها و منش هاي آنان نيز به عنوان درس و تجربه تاريخ، مورد توجه قرار گرفته است.



رضي الله عنه



رسالت خواص در بيدارگري و آگاهي و تحرك بخشيدن به جامعه اسلامي و يادآوري مسؤوليت خطير علما در اين باره، از حساس ترين تكاليف الهي و وظايف وجداني و قرآني جامعه اسلامي است. ابعاد و سطوح اين مسؤوليت، بسي خطير و حساس و بار امانت و مسؤوليت آن، بسيار سنگين و مهم است. علماي اسلام، در عصر نبوت و پس از آن بايد بار سنگين رسالت تبليغي اسلام را به دوش بكشند و عملاً اسوه و چراغ راهنماي امت باشند، در برابر بدعت ها، انحراف ها و اغواگري ها بايستند و اجازه ندهند حقوق خلق خدا و ارزش هاي الهي پايمال شود و جباران و جانيان، به نام دين حاكم گردند و با سرنوشت انسان ها بازي كنند. علماي اسلام وظيفه دارند كه به ياري حق بشتابند و با باطل و جهل و ظلم و جور و سفاهت و بدعت به مبارزه برخيزند. بزرگان امت اسلامي وظيفه دارند كه پاسدار حريم قرآن و حقوق مردم باشند و اجازه ندهند حقايق اسلام مسخ گردد و اسلام پوستيني وارونه بپوشد: «ولبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا».10



علماي اسلام وظيفه دارند كه در برابر سلاطين ستم گر و مستبد بايستند و از آزادي و عدالت و كرامت امت محمد(ص) دفاع كنند: «و لقد سمعت جدي رسول اللّه يقول: من رأي سلطاناً جائراً...».



با توجه به مطالب بالا بود كه امام(ع) بزرگان دنياي اسلام را در سرزمين منا گردهم جمع كرد و شرايط دنياي اسلام و نگراني خود را براي آنان بيان فرمود و از آنان خواست كه به عنوان سفراي او و داعيان الي اللّه و آمران به معروف و ناهيان از منكر، حقايق را به گوش مردم جهان اسلام برسانند، افكار عمومي را بيدار كنند، انحرافات و جنايات معاويه را بازگو نمايند، آنان را از فتنه ها و خطرها برحذر دارند، بر مسؤوليت و رسالت علماي باللّه و امناي الهي تأكيد كنند و بدين وسيله، امت اسلامي را بر انگيزند و افكار عمومي را هدايت كنند تا با پشتوانه بيداري و آگاهي افكار عمومي، اجازه شكل گيري توطئه هاي جديد و نكبت بار و غصب خلافت و حكومت اسلامي و تبديل حكومت اسلامي به حاكميت قومي و نژادي و نظام موروثي سلطنتي، به دربار معاويه داده نشود.



عليها السلام



طرح موضوع در موسم حج، در سرزمين منا و در حضور جمع بسياري از علما، بزرگان، صحابه، تابعين و خاندان بزرگوار رسول اكرم(ص) و اهل بيت نشان دهنده اهميت و حساسيت موضوع و خطر بزرگ و نگران كننده اي است كه امام(ع) در آن شرايط احساس مي كرد.



شرايط زمان و مكان، دعوت و تأكيد بر ابلاغ پيام و بيان خطرها و هشدارها و انذارها و فرصت حج، از يك سو نگراني ها را نشان مي دهد، از سوي ديگر، جايگاه حج و مكه و فلسفه حج را معرفي مي كند و از سوي ديگر، حساسيت امام حسين(ع) را درباره اوضاع اسفبار دنياي اسلام و قيام و انقلاب آن حضرت را در راه خدا نشان مي دهد.



رحمهم الله



اين خود، يك مسأله اي مهم و حساس است كه در نيمه اول قرن اول هجري، يعني دقيقاً از سال هاي 11 تا61 هجري، چه تحولات تلخ و چه رنج هاي جانكاهي بر امت اسلامي، به ويژه در مناطقي از دنياي اسلام، مانند شامات (اردن، فلسطين، سوريه، لبنان) تحميل شده است.



با توجه به گذشت نيم قرن از صدر اسلام و رحلت رسول اكرم(ص) و گسترش جغرافيايي دنياي اسلام و عدم گسترش فرهنگ فراگير در دهه هاي اول اسلام، به موازات پيش رفت هاي مادي و لشكركشي ها و كشورگشايي ها و عدم تعهد سردمداران و زمام داران دنياي اسلام و در نتيجه، ايجاد انحرافات سياسي و فكري و غلبه قوم گرايي و نژادپرستي و جناح بندي هاي سياسي و جاهلي، پر واضح است كه نسل جديد دنياي اسلام، با ارزش هاي زمان رسول اكرم(ص) بيگانه باشند، فضايل و كمالات اباذرها و سلمان ها به فراموشي سپرده شود، ميراث ارزشمند رسول اللّه(ص) از ياد برود، افراد، رفاه زده و غفلت زده شوند و ارزش هاي اصيل، تحريف شده و ارزش هاي جاهلي و وارداتي، به جاي فرهنگ مدينة الرسول حاكم و غالب گردد و اين موضوع مهمي است.



اكنون پرسش اين است كه تداوم نسل ها و فرهنگ ها و استمرار ارزش ها و سنت ها چگونه بايد باشد تا از نسلي به نسل ديگر منتقل شود. اين موضوعي است كه امروزه، يعني در دهه سوم انقلاب اسلامي، نيز به خوبي با آن روبه رو هستيم.



در اين جا آن چه در درجه اول تعيين كننده است، جايگاه و رسالت علماي اسلام و دل سوزان فرهنگ و تمدن اسلامي و پاسداران حريم امت است. رسالت بزرگ تداوم خط فكري و فرهنگي دوران نبوي(ص)، انتقال ارزش ها و فضايل به نسل هاي آينده، پاسداري علمي و عملي و عيني و زباني از معارف گذشته و انتقال آن به نسل جديد دنياي اسلام و مقابله با تهاجم فرهنگي و تحريفات تاريخي، همگي از اين مقوله است.



تأكيد امام(ع) بر محوريت اهل بيت و اميرالمؤمنين(ع) و جايگاه بلند و رفيع او نيز با اين هدف و اعتراف بر كمالات و سوابق درخشان خاندان عصمت و طهارت و حفظ اين ارزش ها و كرامت هاي الهي و انتقال آن به آيندگان، در جهت پيوند بين دو نسل و استمرار جوهره حركت نهضت عظيم اسلامي، به رهبري رسول اللّه(ص) و انتقال آن به نسل هاي آينده و ترسيم خطوط روشن حركت آيندگان است. البته اهل بيت در رأس هرم اين حركت قرار دارند و تا روز قيامت، اين رسالت را در همه سطوح و ابعاد، به بهتر شكل، انجام خواهند داد. اين مفاد حديث شريف غدير خم نيز هست كه «اني تارك فيكم الثقلين...»11 و سخن نوراني امام حسين(ع) كه مي فرمايد:«انشدكم باللّه...» نيز تأييد و تأكيد ديگري بر اين حرمت ها و شعاير بزرگ الهي و معالم توحيدي و قرآني است.



قدس سرهم



امر به معروف و نهي از منكر، روش پايدار مراقبت از كيان اسلام و قوانين و مقررات آن و مبارزه با كژي ها و كژانديشي ها است.



تبيين مفهوم و محتواي عميق دين و ولايت، رسالت بزرگ علماي رباني است. در بحث امر به معروف و نهي از منكر، نظارت همگاني، آگاهانه و مسؤولانه، در نقادي كاركرد حاكميت و مبارزه با طاغوت ها و استبدادگران و سلطه طلبان، از وظايف دانشمندان الهي است و نقش محوري آنان در جلوگيري از تسلط فرصت طلبان و منفعت جويان، روشن مي شود كه مي فرمود: «ان فينا اهل البيت في كل خلف عدولا».12



امر به معروف و نهي از منكر، عامل اعتلاي امت و جامعه اسلامي است و ترك آن، موجب سقوط و انحطاط خواهد شد كه هرگز وجدان هاي بيدار آن را نمي پذيرند. هم چنين ترك اين دو فريضه الهي، آثار سوء و نتايج زيان باري را به دنبال خواهد داشت و موجب سلطه حكومت هاي فاسد خواهد شد.



صلي الله عليه و آله وسلم



شناخت نفاق و جريان هاي منافقانه، در تاريخ اسلام و بلكه در تاريخ اديان الهي، از حساسيت و ويژگي خاصي برخوردار است و مبارزه با آن و افشاي ريشه ها، شاخه ها، اهداف، برنامه ها و نقشه هاي شوم منافقان داخلي، از شناخت و افشاي كفار خارجي به مراتب سخت تر و حساس تر است. مرعوب نشدن در افشاي نفاق و ترور شخصيت و جوشكني در برابر سيل تهمت ها و خيانت ها و دسيسه ها و تهديدها درس بزرگي است كه بايد آن را از امام حسين(ع) آموخت.



فضاي تبليغاتي و رسانه اي شكننده و خفقان حاكم بر فضاي جامعه اسلامي و فشارهاي شديد سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اقتصادي گسترده اي براي مخدوش كردن چهره اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت به كار مي رفت و حقيقتاً باند اموي در اين زمينه، از هيچ تلاشي فروگذار نبود. آنان در تخريب شخصيت هاي بزرگ الهي و جعل و تحريف، بسيار كوشا بودند و در خبرسازي و شايعه پراكني و تهمت و افترا نظير نداشتند.



اين فضاي خفقان و نفاق، به ويژه پس از شهادت امام مجتبي(ع) به اوج خود رسيد و شرايط را براي دوست داران و شيعيان اهل بيت، تيره و تار ساخت. البته باند اموي، در جهت تخريب چهره و ترور اهل بيت و طرف داران آن بزرگواران، نه تنها با همه توان به سركوب و قتل و افترا و بدعت مشغول بودند، بلكه به چهره سازي دروغين و شخصيت تراشي نيز مي پرداختند و تلاش مي كردند تا از معاويه و دار و دسته بني اميه، شخصيت تراشي و چهره سازي كنند و باپردازش هاي دروغ و ظالمانه، بت هاي ساختگي را به جاي بت هاي جاهلي، بر مردم تحميل كنند و آنان را ناجي امت اسلامي و خليفه مسلمانان و اسوه و الگوي نجات بخش معرفي نمايند. در روايتي از امام باقر(ع) آمده است كه فرمود:« و كان عظم ذلك و كبره في زمن معاوية بعد موت الحسن فقتلت شيعتنا بكل بلدة و قطعت الايدي و الارجل علي الظنة...».13



افشاي ماهيت نفاق و مبارزه با جريان خبيث و پيچيده آن و بسيج مردم در اين راه، كاري بس دشوار، حساس و نيازمند بصيرت، ظرافت، تيزبيني و آينده نگري است. پيامبر اكرم(ص) خطر نفاق را بارها گوشزد كرده بود كه از مؤمنان نترسيد و از مشركان نهراسيد؛ ولي از منافقان برحذر باشيد: «اني لا اخاف عليكم المؤمن و لا المشرك...و لكن اخاف عليكم كل منافق الجنان عالم اللسان...».14 اميرالمؤمنين(ع) نيز مي فرمايد:«ما اسلموا و لكن استسلموا و اسروا الكفر فلما وجدوا اعواناً عليه اظهروه».15



مبارزه با اين جريان پيچيده، رياكار و متظاهر و افشاي ماهيت مرموز و دسيسه هاي شيطاني و حيله هاي فريبنده آن، رسالت بزرگي است كه همگان تاب و ياراي مقابله با آن را ندارند و اين رسالت بزرگ امام حسين(ع) و نهضت آن بزرگوار و علماي الهي است.



عليه السلام



در مبارزه با حكومت هاي طاغوتي و استبدادي



در برقراري حكومت اسلامي و مبارزه با مفاسد از طريق تشكيل حكومت



در تحقق اهداف و آرمان هاي والاي الهي



مراتب و مراحل امر به معروف و نهي از منكر



محدوده تقيه و رابطه آن با امر به معروف و نهي از منكر



امام حسين(ع) اسوه است و سيره آن حضرت حجت



اين قبيل مسائل و ده ها مسأله مهم و كليدي ديگر، همگي در پرتو نهضت عاشورا و قيام و انقلاب كربلا و سيره امام(ع) تفسير و تحليل پذير است و آن بزرگوار با سيره و سنت خود، الهام بخش همه انسان هاي آزادي خواه و مصلحان بزرگ تاريخ بوده و خواهد بود.



ب. اهميت و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر



و قال: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولياء بعض يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر...»16 مردان و زنان با ايمان، بر يكديگر ولايت دارند. امر به معروف و نهي از منكر مي كنند، نماز را بر پا مي دارند و زكات را مي پردازند و از خدا و رسولش اطاعت مي كنند... خداوند ايشان را به زودي مشمول رحمت خود قرار خواهد داد. همانا خداوند حكيم و دانا است.



خداوند در اين آيه كريمه، سخن را در باره امر به معروف و نهي از منكر، به عنوان يك فريضه الهي آغاز كرده است؛ زيرا، مي داند كه چون اين فريضه ادا شود و بر پا گردد، همه فرايض، از آسان و دشوار برپا خواهد شد و در راه استوار قرار خواهد گرفت. و اين بدان علت است كه اهداف امر به معروف و نهي از منكر، عبارتند از:



ـ دعوت به اسلام.



ـ رد مظالم و تأمين حقوق ستم ديدگان.



ـ مخالفت و مبارزه با ظالمان و ستم گران.



ـ تقسيم عادلانه بيت المال و برقراري عدالت.



ـ دريافت صدقات و جمع آوري ماليات ها و برقراري امنيت (نظم و امنيت).



ـ پرداخت و مصرف درست بيت المال و اداي حقوق مردم.



ـ برقراري حدود الهي و اجراي احكام قرآني. ـ انجام اصلاحات جدي در همه سطوح جامعه و در همه ابعاد.



اهداف ياد شده، ترسيم كننده اهداف بلند و ارزشمند امر به معروف و نهي از منكر و مسؤوليت خطير علما در اين زمينه و نشان دهنده اهداف حكومت اسلامي و رسالت امنا است و در حقيقت، اهداف حكومتي اسلام است كه جز در سايه حكومت، امكان اجرا و تحقق آن وجود نخواهد داشت.



در اين بخش، امام(ع) به اهميت و جايگاه امر به معروف و نهي از منكر، از سه زاويه اشاره مي كند:



از زاويه قرآن كريم.



نقش اين دو، در پايداري و تثبيت ديگر احكام.



بيان مصاديق روشن و مهم.



دراين بخش، امام(ع) به بيان اهداف امر به معروف و نهي از منكر مي پردازد كه به طور كامل، با اهداف حكومت اسلامي منطبق است و جز در سايه حكومت، امكان عملي رسيدن به اين اهداف و وظايف وجود ندارد و از جمله، به آيه شريفه ياد شده استناد مي فرمايد كه خداوند در مقام بيان صفات مؤمنان، نخست وظيفه خطير امر به معروف و نهي از منكر را بيان مي كند. اين تقدم، داراي حكمتي است و نشان دهنده جايگاه بلند و محوري و كليدي اين دو وظيفه، در رابطه با وظايف فردي و اجتماعي و سياسي ديگري است كه مايه پايداري احكام دين و تنظيم درست روابط جامعه اسلامي و برقراري عدالت در ميان امت و جهات فراوان ديگر است.



در اين جا بايد اشاره كرد كه در آغاز آيه شريفه، به چند مسأله و موضوع مهم اشاره شده است، كه عبارتند از:



1. صفت ايمان .



2. ولايت مؤمنان بر يكديگر (ولايت مداري در جامعه اسلامي).



3. برقراري روابط ولايي در جامعه اسلامي.



4. امر به معروف.



5. نهي از منكر.



6. آثار و بركات اين دو فريضه.



7. حقيقت امر به معروف و نهي از منكر.



8. علما حافظان رسالت و حاميان امت.



9. پاداش الهي در دنيا و آخرت، در سايه انجام اين رسالت بزرگ.



10. دستور جهاد با كافران و منافقان.



موضوع امر به معروف و نهي از منكر، به ويژه در سطوح عالي جامعه اسلامي و تعهد و تقيد به رعايت و اجرا كردن آن و يا زمام داران و مسؤولان جامعه اسلامي را از منكر بازداشتن و به معروف امر كردن، رسالت بزرگ علما و نيز امت اسلامي و عامل صيانت اسلام و حقوق ملت و تحقق اهداف الهي است. در قرآن كريم، و روايات اسلامي و داستان هاي انبيا، در اين باره، درس ها و عبرت هاي آموزنده اي وجود دارد. بي تفاوتي و سهل انگاري در اين زمينه، عامل سقوط، انحطاط، فراموشي و وارونه شدن ارزش ها، انحراف در جامعه و تبديل معروف به منكر و منكر به معروف خواهد شد.



امام(ع) در تبيين جايگاه اين دو فريضه بزرگ الهي مي فرمايد اين كه خداوند پس از وصف ايمان كه يك امر قلبي و جوانحي است به امر به معروف و نهي از منكر پرداخته است، كه يك امر رفتاري است و نماز و زكات را پس از آن ذكر فرموده، اهميت و جايگاه اين دو وظيفه بزرگ را مي رساند و حكمت آن، اين است كه خداوند مي دانسته كه چون اين دو فريضه، به گونه اي مطلوب برپا شود و انجام گيرد، همه فرايض، به بركت آن، انجام خواهد گرفت و راه اجراي فرايض ديگر هموار خواهد شد. به بيان ديگر، اين دو، بازوي توانايي است كه زمينه ساز تحقق معروف ها و ترك منكرها خواهد بود.



لعلمه بانها اذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها....



به بركت اين دو و در سايه تأثير فراوان و فضاي شايسته و بايسته و پاكي كه به وجود آمده، معروف ها رشد كرده، فضا نوراني مي شود، منكرها به فراموشي سپرده مي شود و يا زمينه اجراي منكر از بين خواهد رفت و كار منكر، زشت تلقي خواهد شد و اهل منكر تشويق نخواهند شد، بلكه توبيخ مي شوند و الگو نخواهند بود و بازارشان كساد خواهد شد. گرايش ها به سوي خوبي ها و معروف ها خواهد بود و بازار فضيلت، رواج خواهد يافت. بازار تقوا و طهارت، رونق خواهد گرفت و بازار رذايل طالبي نخواهد داشت و همه جا خوبي و پاكي ترويج خواهد شد و فضاي جامعه فضاي نور و رحمت و خير و بركت و تقوا و فضيلت خواهد بود.



و ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفيئ و الغنائم.... و اين امر براي آن است كه امر به معروف و نهي از منكر، دعوت به اسلام، همراه با رد مظالم و مخالفت با ظالم و تقسيم درست بيت المال و صرف آن در مسير صحيح خود است.



امام(ع) در تبيين جايگاه اين دو فريضه مهم، به مثال هاي روشن و مصاديق مهم و كارساز متوسل مي شود كه اساس حيات سياسي، اجتماعي و فرهنگي و عزت و اقتدار جامعه اسلامي را تشكيل مي دهد. در حقيقت، ايشان اهداف حكومت اسلامي را به صورت خلاصه بيان فرموده و بر مسائل كليدي جامعه، يعني فراخواني به اسلام و گسترش فرهنگ اسلامي و تبليغ آن در همه سطوح و ابعاد تأكيد مي كند.



البته اين دعوت، دعوت زباني و قلمي و هنري صرف نيست، بلكه تبيين آموزنده و سازنده معارف اسلامي است كه چون با همه زيبايي ها و محاسن آن بيان شود، جاذبه فطري و الهي دارد و دل ها به آن تمايل مي يابند و منشأ حيات طيبه و بركت و سعادت ابدي خواهد بود.



فان الناس لو علموا محاسن كلامنا لا تبعونا.17 اگر مردم محاسن كلام ما را بدانند، از ما پيروي مي كنند.



موضوعاتي كه در آغاز بدان اشاره شد، مانند: دعوت به اسلام، رد مظالم، مخالفت با ظالم، و هدايت و مديريت كارآمد امور اقتصادي و بيت المال و اهداف و وظايف خطير و حساس مربوط به آن، به تدبير و تمشيت امور بودجه و اقتصاد جامعه اسلامي، چرخش صحيح و كارآمد امور مالي و اقتصادي جامعه اسلامي و تنظيم صحيح و سازنده و عدالت خواهانه معيشت جامعه توجه دارد.



نكته درخور توجه آن است كه اين امور حياتي، كه به دستگاه قضايي، حقوقي و سياسي امت اسلامي مربوط مي شود و تحقق اين اهداف بلند و والا، به بركت امر به معروف و نهي از منكر در جامعه اسلامي و به بركت بيداري و هشياري دانشمندان اسلامي است كه اگر علما رسالت خود را به گونه اي مطلوب به انجام برسانند، راه را براي حاكميت اين ارزش ها فراهم كرده و چراغ راه سعادت و زندگي اجتماعي و سياسي امت اسلامي خواهند بود.



ج. جايگاه و مسؤوليت خطير دانشمندان



ثم انتم ايتها العصابة بالعلم مشهورة و بالخير مذكورة و بالنصيحة معروفة و باللّه في انفس الناس مهابة... پس شما اي گروه نيرومند! دسته اي به دانش معروف و به خوبي مذكور و به نصيحت و خيرخواهي در جامعه، نامور و مشهور هستيد و به كمك خداوند و اعتبار ديني كه داريد، در دل مردم مهابتي داريد كه همگان از شما حساب مي برند.



در اين بخش از سخنان نوراني آن حضرت، جايگاه خطير دانشمندان و نخبگان بيان شده و از مسؤوليت حساس و جايگاه و پايگاه والاي بزرگان جهان اسلام، در حفظ كيان اسلام و امت اسلامي پرده برداشته شده است. هم چنين ابعاد رسالت اين حافظان شريعت و حاملان رسالت الهي بيان گرديده و سرّ و فلسفه اين پايگاه و جايگاه ارزشمند و مسؤوليت اجتماعي آنان در حفظ منافع امت اسلامي و خدمت و فداكاري و جهاد در راه خدا و مردم ذكر شده است و اساس اين اعتبار و قداست در فرهنگ اسلامي، بر مسؤوليت شناسي و مسؤوليت پذيري و پاسداري از حريم دين و حقوق مردم و حاكميت ارزش هاي الهي تبيين گرديده است.



آن چه مهم است، مسؤوليت بزرگ الهي آنان است و اساس اين حرمت و كرامت و اعتبار، در مسؤوليت اجتماعي و دفاع از احكام و حدود الهي و حقوق مردم و اسوه بودن براي جامعه و روح شهامت و شجاعت و مبارزه با ظلم و بيداد و صلابت در راه خدا است. به تعبير اميرالمؤمنين(ع):



فلولا حضور الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر و ما اخذ اللّه علي العلماء ان لا يقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم لالقيت حبلها علي غاربها.18



اين بخش از بيانات حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) خود، مقدس ترين و ارزشمندترين محور سياست و تعليم و تربيت و هدايت و پاسداري امت اسلامي در فرهنگ قرآن و معارف اهل بيت است و صدها روايت و آيه قرآن كريم، اين رسالت بزرگ و ابعاد آن را تبيين و ترسيم مي كند. در حقيقت، راز بقا و استمرار اسلام را بايد در استمرار فقاهت و پويايي فقه و اجتهاد مستمر فقهاي اسلام، در پهنه زمين و گستره زمان دانست و اين همان مفاد آيه كريم قرآن كريم است كه مي فرمايد:



«و ما كان المؤمنون لينفروا كافة فلو لا نفر من كل فرقة منهم طائفة ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم لعلهم يحذرون».19



امروز يكي از بخش هاي مهم و مؤثر و كارساز معارف اسلامي، همين بخش حياتي و انسان ساز و عدالت خواه است كه عبارت است از رسالت عالمان آگاه و اسلام شناس و فقيهان آشنا به زمان و مكان و نيازها و ضرورت ها و اجتهاد پوياي فقيهان دين شناس جهان اسلام، كه مشعل داران هدايتند و معلمان سعادت و مربيان فضيلت و پاسداران حريم كرامت و عفاف و عدالت.



و اين اجتهاد، بايد در همه سطوح و زمينه هاي سياسي، فرهنگي، اقتصادي و سياست گذاري هاي گوناگون گسترش يابد و نبايد به فقه به معناي مصطلح بسنده كرد، بلكه در سطوح ديگر نيز بايد مدار اجتهاد، توسعه يابد و به ويژه در حوزه هاي مهم فرهنگي و تعليم و تربيت و نيز حوزه هاي عميق و ظريف و دقيق فقه سياسي اسلام، با جديت بيش تر و سخت كوشي مداوم استمرار يابد و تخصص هاي گوناگون، همراه با تعهد و تعبد، به ياري انديشمندان بشتابد و با توجه به نيازها و ضرورت ها رسالت بزرگ الهي خود را به بهترين شكل انجام دهند .



د. ريشه ها و علل ترك امر به معروف و نهي از منكر



با توجه به دو فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر، به ويژه نسبت به امور حساس و سرنوشت ساز در جامعه بشري و وظيفه خطير علما در اين زمينه، اين پرسش مطرح مي شود كه علت ترك اين دو فريضه بزرگ الهي چيست و چرا دانشمندان و سردمداران دين و ناموس جامعه و پاسداران حريم هاي الهي، در انجام دادن آن، سست و بي تفاوتند و در بيان و اجراي اين دو امر حياتي، كوشا و فعال نيستند؟



امام(ع) در اين سخنان ارزشمند، به چند عامل اصلي اشاره مي فرمايد؛ از جمله است:



ـ دنيا دوستي و وابستگي به دنيا.



ـ مقام پرستي و حب جاه و مقام.



ـ عدم آمادگي براي مرگ و فرار از آن.



ـ وابستگي هاي شديد خانوادگي، گروهي، سياسي، جناحي و قومي.



ـ روحيه سازش كاري در برابر جباران.



ـ نداشتن روحيه صبر و مقاومت در راه خدا.



ـ هزينه نكردن در راه خدا و نداشتن روحيه ايثار و فداكاري.



ـ تفرق در برابر حق.



ـ اختلاف در دين.



ه·· . نتايج و آثار ترك امر به معروف و نهي از منكر



اكنون به اين مطلب بايد توجه كرد كه يكي از تلخ ترين و اسفبارترين آثار و نتايج ترك امر به معروف و نهي از منكر، سلطه يافتن حاكمان ستمگر و زمامداران خودسر و مستبد بر جامعه اسلامي و اسلام است تا هر گونه كه خواستند، اهداف خود را رقم بزنند و مسير جامعه و امت را ترسيم كنند و به خواست هاي خود لباس عمل بپوشانند. امام(ع) در اين خطبه شريف، آثار شوم سلطه ستم گران و حاكميت و سلطه زورگويان را بيان مي فرمايد؛ از جمله:



ـ به شبهات عمل مي كنند.



ـ بر اساس تمايلات نفساني، در شهوات سير مي كنند.



ـ با روحيه استبدادي و استعبادي، بر مردم حكومت مي كنند.



ـ بر محرومان و مستضعفان سلطه مي يابند.



ـ طبق آرا و هواهاي خود عمل مي كنند.



ـ از اشرار پيروي مي كنند.



ـ در برابر خداوند جرأت پيدا مي كنند.



ـ دستگاه تبليغاتي و جايگاه خطابه را در جهت اهداف پليد خود به كار مي گيرند.



ـ بر اساس آزادي مطلق عمل مي كنند و دستشان در كارها باز است.



ـ كشور را ملك خود مي دانند.



ـ مردم را به بردگي و بيگاري مي كشانند و به بندگان زرخريد خود تبديل مي كنند.



ـ قدرت دفاع و آزادي را از مردم مي گيرند.



ـ زمين را در تصرف جباران دغلباز قرار مي دهند.



ـ بيت المال را غاصبانه تصرف مي كنند.



ـ در دريافت بيت المال، به مردم ستم و اجحاف روا مي دارند.



ـ نابه كاران را بر مردم مسلط مي سازند.



ـ بر مؤمنان ترحم نمي كنند.



ـ مانع از آزادي هاي به حق و مشروع مردم مي شوند.



آثار و نتايج ترك امر به معروف و نهي از منكر، به ويژه در سطح خواص و سطوح عالي جامعه اسلامي، بلكه جهان، مطلبي نيست كه در اين مختصر بتوان ابعاد آن را توضيح داد و عواقب تلخ و دردناك آن را براي جامعه انساني برشمرد؛ ولي اگر ما شناخت درستي از اين دو فريضه الهي و دو چراغ آسماني داشته باشيم، به خوبي مي توانيم حدس بزنيم كه آثار ايجابي و اجراي اين دو تكليف مهم چيست و آثار سلبي و رها كردن اين دو وظيفه الهي و انساني كدام است.



در حقيقت، معروف، هر كار خير و خداپسند و مطابق عقل و دل و وجدان و فطرت است كه خردمندان و حكيمان و نخبگان جوامع انساني، به آن دل مي بندند، در راه تحقق آن، فداكاري مي كنند و حيات و سعادت بشر را در سايه اجراي آن مي دانند. منكر نيز هر عمل و رفتار زشت و ناپسندي است كه موجب انحراف و انحطاط و سقوط بشر خواهد شد و جامعه بشري را به سوي هلاكت و خسارت پيش مي برد و موجب مي شود تا انسانيت بميرد، عدالت رخت بر بندد، علم و حكمت گوشه نشين شود و فساد و طغيان ميدان داري كند.



آري، آن چه بيان شد، صرفاً برخي از تبعات و آثار ترك امر به معروف و نهي از منكر است وگرنه، تاركان اين دو فريضه مهم، مورد لعن و نفرين خداوند هستند و خداوند با تعبير «لعن الذين كفروا من بني اسرائيل).20 از آنان ياد كرده است كه شدت خشم و غضب الهي را از چنين مرده دلان و غافلاني مي رساند. اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مي فرمايد:



فلعن اللّه السفهاء لركوب المعاصي و الحلماء لترك التناهي...21 خداوند لعنت كند سفيهان و فرومايگاني را كه مرتكب گناهان و معاصي مي شوند و خداوند لعنت كند آنان را كه بردباري مي كنند و در برابر گناه گناهكاران، نهي از منكر نمي كنند. دعاي آنان به هدف اجابت نخواهد رسيد و دنياي آنان تباه و آخرتشان تباه تر خواهد شد و موجب سلطه اشرار مي شود.



و نيز مي فرمايد:



لا تتركوا الامربالمعروف و النهي عن المنكر فيولي عليكم شراركم ثم تدعون خياركم فلا يستجاب لكم.22



و. مجاري امور و احكام و حكومت اسلامي، به دست دانشمندان الهي است



تشكيل حكومت اسلامي و امر به معروف و نهي از منكر، بزرگ ترين وظيفه علماي اسلام و امينان خداوند بر حلال و حرام او است. علمامصدر و مرجع كارها هستند. امر به معروف و نهي از منكر عامل و وسيله تشكيل حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي نيز بهترين وسيله براي امر به معروف و نهي از منكر است. در حقيقت، امر به معروف و نهي از منكر، هم مبناي تشكيل حكومت اسلامي است و هم هدف آن، هم علت فاعلي است و هم علت غايي. از يك سو، عامل نفي حكومت هاي طاغوتي و ستم پيشه و استبدادي است و از سوي ديگر، هدف برقراري نظام عادلانه و مردم سالاري ديني و اسلامي است. اين مفهوم والا و بلند و روشن، در اين بخش از سخنان امام(ع) به زيبايي بيان و ترسيم شده است:



ذلك بان مجاري الامور و الاحكام بيد العلماء باللّه الامناء علي حلاله و حرامه.... اين براي آن است كه مجاري امور و احكام، به دست دانشمندان دين و عالمان الهي است كه امين بر حلال و حرام و احكام او هستند و بايد زمام امور امت اسلام به دست آنان باشد.



اين بخش كه به صورت هاي گوناگون، در اين خطبه شريف آمده است، نظير اين بخش ها از خطبه است:



اللّهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منّا تنافساً في سلطان و لا التماساً من فضول الحطام. ...ثم انكم ايتها العصابة.... مكنتم الظلمة.... ذلك ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع ردّ المظالم و مخالفة الظالم و قسمة الفيي ء¨ و الغنائم....



و يا نظير تعبير ديگر آن حضرت است كه فرمود:



لعلمه بانهااذا اديت و اقيمت استقامت الفرائض كلها هينها و صعبها....



به اين بخش از سخنان امام(ع) فقها و بزرگان، از جمله امام خميني(ره) به عنوان شاهد و تأييدي بر ضرورت تشكيل حكومت اسلامي، استناد كرده اند. در اين جا نكته اي به نظر مي رسد كه بيان آن، خالي از لطف نيست و آن اين كه در بحث از اهداف و انگيزه هاي قيام حضرت اباعبداللّه الحسين(ع) و اين كه هدف ايشان چه بوده و چيست، بايد يادآور شد كه در صورت قيام براي تشكيل حكومت اسلامي نيز حكومت، يك وسيله است نه هدف. اساس، تحقق آرمان ها و اهداف اسلام و تحقق حاكميت اسلامي و اجرا شدن احكام نوراني اسلام است و حكومت، خود وسيله و زمينه ساز رسيدن به اهداف ديگر است. هدف عالي و غايي، تعالي و تكامل جامعه و رسيدن انسان ها به مقصد نهايي خلقت و قرب الي اللّه است و حكومت بايد زمينه ساز دست يابي به اين هدف والا و مقدس باشد.



واضح است كه در اين بيان، امام(ع) در مقام بيان وظيفه علماي اسلام و حافظان شريعت و مرزبانان رسالت است و قطعاً حكومت نيز خود، وسيله اي براي اجرا كردن احكام نوراني اسلام و مبارزه با جهل و بدعت و خرافات و رفع شر طاغوتيان و جباران از جامعه اسلامي است. بايد زمام امور امت اسلامي، به دست فقيهان دل سوز و عدالت پرور و ظالم ستيز باشد. منزلت و جايگاه علما در جامعه اسلامي، جايگاه انبيا و پيامبران و پيامبر اكرم(ص) است كه در روايات فراواني به اين مطلب تصريح شده است؛ مانند «انّ العلماء ورثة الانبياء».23 منزلت و جايگاه انبيا(ع) نيز، جايگاه اجراي امور و احكام، نگاهباني از حلال و حرام و پاسداري از حقوق و حدود الهي است.



مطلب ديگر اين كه امر به معروف و نهي از منكر، داراي مراتب و درجاتي است. در اين خطبه شريف، امر به معروف و نهي از منكر، در بالاترين سطح مطرح شده است. عالي ترين مراحل و مراتب آن، برقراري حكومت عادلانه اسلامي و نفي حكومت هاي جبارانه بني اميه و امثال آنان است. در حقيقت، اين مرحله، همان مرحله قيام انبيا و اوليا و صلحا و مصلحان بزرگ عالم انسانيت است.



قيام در عالي ترين سطح، مبارزه با عميق ترين ريشه هاي فتنه و فساد، طاغوت زدايي از جامعه اسلامي و اقامه قسط و عدل در بالاترين سطح، در ميان امت محمد(ص) منطبق است با جوهره قيام حضرت سيدالشهدا و نهضت مقدس عاشورا، كه خود امام(ع) در عالي ترين سطح آن را سامان داد و در راه تحقق آن، نهضت عاشورا و قيام كربلا را رهبري و هدايت فرمود.



ز. اهداف حكومت اسلام



موضوع اهداف حكومت اسلامي، بسيار حساس، مهم و هدايت گر است. در اسلام، حكومت و قدرت، هدف نيستند و جاه و مقام و منصب، ارزش ذاتي و بالاصاله ندارند، بلكه حكومت و قدرت وسيله اي است براي خدمت و قرب الي اللّه. حكومت امانت الهي و تكليف است. در اسلام پست و مقام و منصب ارزشي ندارد و نمي تواند ملاك شخصيت و اعتبار باشد؛ همان گونه كه مال و ثروت، ملاك افتخار و نشان گر اعتبار نيست. در روايت آمده است كه «لعن اللّه من اكرم غنيا لغناه»24 و در قران نيز مي خوانيم كه «فلا تعجبك اموالهم و لا اولادهم».25 اميرالمؤمنين(ع) به اشعث بن قيس مي فرمايد كه «ان عملك ليس لك بطمعة و لكنه في عنقك امانة».26



هدف آن است كه نور حق خاموش نشود و چراغ اسلام به افول نگرايد، حق كهنه و مندرس نگردد و وعده خدا محقق شود:



بار خدايا! تو مي داني كه اين همه تلاش و كوشش ما براي اين نبوده است كه بر سر جيفه دنيا با يكديگر رقابت كنيم و يا براي قدرت با يكديگر بجنگيم و يا به دنبال افزون طلبي و زياده خواهي باشيم و يا انگيزه هاي دنيا طلبانه و جاه پرستانه داشته باشيم.



هدف احياي ارزش هاي فراموش شده اسلام و آرمان هاي بلند رسالت و قرآن و اهداف نوراني ولايت و ايمان است. اين همان راه علي مرتضي(ع)، فاطمه زهرا(س) حسن مجتبي(ع) و خاتم الانبيا(ص) است و ايشان اسوه ها و زمامداران و پرچم داران راه هدايت و پاكان صراط مستقيم و پاسداران حريم الهي اند.



جالب آن است كه اين سخنان نوراني، عيناً در نهج البلاغه نيز با اندك تفاوتي، در خطبه 131 آمده است. اين خطبه، در باره حكومت اسلامي و وظايف سنگين و خطير حاكم اسلامي است و نشان دهنده آن است كه هر دو خطبه، از يك آبشخور سرچشمه مي گيرند و به يك كانون متصلند و از يك منبع الهام مي گيرند، كه مصداق «انا و علي من شجرة واحدة و ساير الناس من شجرشتي27» «انا من رسول اللّه كالصنومن الصنو28 و العضد من الذارع» و «لقد كنت معه اري نور الوحي و النبوة»29 و مصداق «انا مدينة العلم و علي بابها» و «انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت»30 هستند.



در اين جا به كمك اين بخش از خطبه شريف و نيز به كمك ديگر بيانات حضرت سيدالشهدا(ع) و بيانات پدر بزرگوارش، اميرالمؤمنين(ع) فهرست وار اهداف حكومت اسلامي را بيان كرده و توضيحاتي نيز ارائه مي كنيم.



الف. خدامحوري و تقوا در رفتار حاكمان الهي (ولايت اللّه)



1. پرهيز از رقابت هاي ناسالم براي كسب قدرت.



2. پرهيز از جاه پرستي.



3. پرهيز از دنياپرستي.



در اين بخش، امام(ع) به شرايط، ويژگي ها و صفات حاكمان الهي اشاره فرموده، دو ويژگي مهم را از صفات برجسته رهبران الهي توضيح داده و هر گونه اهداف پست مادي و رقابت هاي ناسالم دنيوي را نفي مي كند و مي افزايد كه هدف، نان و نام و دنيا و شهرت نيست و... .



ب. وظايف و اهداف اجتماعي



1. بر پا داشتن معالم دين.



2. ايجاد اصلاحات در زمين.



3. برقراري نظم و امنيت براي بندگان مظلوم خدا (تأمين امنيت براي ستم ديدگان).



4. ايجاد محيط مناسب براي عمل به وظايف الهي.



5. احياي فرايض و سنن.



6. اجراي احكام و حدود الهي.



ج. وظايف مردم



1. نصرت اهل بيت.



2. با انصاف با اهل بيت رفتار كنند.



3. حق را به اهل بيت بدهند و از آنان حمايت كنند.



ح. اهداف نهضت عاشورا



با بررسي اين سه بخش از سخنان حضرت اباعبداللّه(ع) (1. نامه به معاويه 2. سخنان در منا 3. سخنان آن حضرت در باره امر به معروف و نهي از منكر) و نيز بررسي سير حادثه جان خراش كربلا، سخنان امام(ع) در طول نهضت عاشورا، ابعاد زندگي اهل بيت و سيره رسول اكرم (ص) و اهداف مقدس نهضت اسلام و بعثت پيامبر(ص) يك مطلب ديگر روشن مي شود و آن اين كه هدف از قيام و انقلاب عاشورا چه بوده است و با توجه به ديدگاه ها و نظريه هاي گوناگون، كه در اين باره ارائه شده، بهترين و متقن ترين ديدگاه ها كدام است.



به نطر مي رسد كه بررسي سوابق نهضت عاشورا و تاريخ حكومت معاويه و نيز آرمان هاي والاي امام(ع) و افق هاي روحي و اعتقادي و سياسي ايشان، خود راهنماي خوبي براي شناخت نهضت كربلا است. آري، نهضت كربلا را بايد در جريان رخدادهاي تاريخي پنجاه ساله پس از رسول اكرم(ص) با بيش از چهل سال دوران حاكميت معاويه و بني اميه، بر شامات و دو دهه پس از شهادت اميرالمؤمنين(ع) در سال هاي 40 تا 61، يعني سال شهادت امام حسين(ع) و عملكرد دوران به قدرت رسيدن معاويه جست وجو كرد.



دهه پنجاه ـ شصت، دهه امامت حضرت اباعبداللّه(ع) و اوج قدرت معاويه و استبداد، خشونت و شقاوت بني اميه است. دوران پس از شهادت امام مجتبي(ع)، دوران ايجاد زمينه براي ولايتعهدي يزيد، همراه با سخت گيري، خشونت، خفقان و شدت عمل باند اموي است. دوران انتقام گيري و محو آثار خاندان رسالت و تحكيم موقعيت بني اميه است. از اين رو، سخنان امام(ع) درآن فضا خود، رسالت آن حضرت و اهداف و خط مشي اصولي و كلي ايشان را تبيين مي كند و قلمرو مبارزاتي آن امام و خطوط اصلي هدايت را از منظر ايشان ترسيم مي كند. به بيان ديگر، فعاليت هاي امام(ع) را مي توان در سه مرحله بيان كرد:



1. نامه به معاويه و تذكر و هشدار به او.



2. دعوت از نخبگان و خواص.



3. دعوت فراگير و عمومي.



در مرحله نخست، امام(ع) براي معاويه نامه نوشت و جنايت هاي او را گوشزد و از او انتقاد كرد و اعمال ناشايست و عواقب ناپسند آن ها را به او يادآور شد و از تكرار آن ها نهي كرد. در مرحله ديگر، امام(ع) با دعوت از نخبگان، اصحاب و عالمان، رهنمودهاي لازم را ارائه داد، خطرها را بيان كرد و در باره آينده هشدار داد، نصايح لازم را كرد، انتقادهاي دل سوزانه خود را بيان فرمود، وضعيت اسفبار دنياي اسلام و رسالت علماي دين را يادآور شد، روند جريانات را خطرناك توصيف كرد و از آنان خواست كه افكار عمومي را آگاهي داده، آن ها را بسيج كنند و اجازه ندهند كه افكار عمومي فريب بخورد يا مرعوب شود و يا جذب دستگاه جبار خلافت و پايگاه دشمنان اسلام گردد.



پيدا است كه حساس ترين موضوع و مسأله دنياي اسلام، در آن شرايط و آن سال ها تبديل خلافت اسلامي به سلطنت اموي و يزيدي است كه «علي الاسلام السلام اذ بليت الامة براع مثل يزيد». اين همان نگراني امام(ع) است كه مي فرمايد: «مي ترسم كه اسلام مندرس شود».



امام(ع) با عينك واقع بين و ضمير روشن خود مي بيند كه سمت و سوي حركت جامعه و دستگاه غاصب اموي، در جهت اضمحلال كامل آرمان ها و فرهنگ عميق اسلامي، بدعت گذاري و انحراف جامعه اسلامي و تبديل حكومت اسلامي به سلطنت كسري و قيصر است و نتيجه اين روند، نابودي اصول نوراني اسلام و احكام قرآن و بازگشت به جاهليت و استبداد است.



از اين رو، بايد در برابر اين سيل خروشان فتنه و فساد و تفرعن، به پاخاست و ايستاد و از اين كه سيلاب، همگان را ببرد و غرق كند، مانع شد و اجازه نداد كه همه زحمات رسول اللّه(ص) به باد رود و اسلام پوستيني وارونه بپوشد: «و لبس الاسلام لبس الفرو مقلوبا»31 به همين علت، امام(ع) بزرگان امت را در بهترين زمين و زمان، يعني ايام حج و در منا فرا مي خواند و اين خطبه و سخنان حكيمانه را به آنان القا كرده، از آنان مي خواهد كه چون به سرزمين خود بازگشتند، مردم را آگاه كنند.



تا اين جا فعاليت هاي امام(ع) را مي توان فعاليت هاي نيمه مخفي و دعوت و سازماندهي افراد مؤمن و آماده سازي آنان براي قيام و دعوت علني، پس از معاويه و تغيير اوضاع و شرايط و ايجاد فرصت هاي مناسب بيان كرد تا پس از آن كه شرايط و زمينه ها فراهم گرديد، دعوت غيرعلني به دعوت علني تبديل شود.



امام(ع) نيز پايبند به عهد و پيمان امام مجتبي (ع) بود. از اين رو، با تغيير شرايط و تحولات بعدي، طبيعي بود كه امام(ع) دعوت خود را آشكار سازد و راه را براي قيام و انقلاب كربلا هموار كند.



مرحله سوم، هم زمان با مرگ معاويه آغاز مي شود. پيش از آن، هر چه مردم، به ويژه مردم عراق، از امام(ع) براي بيعت و قيام دعوت مي كردند، حضرت نمي پذيرفت و عذر مي آورد كه به بيعت خود پايبند است و به عهد امام مجتبي(ع) وفادار خواهد ماند؛ اما اكنون فرصتي بود تا حركت را علني سازد و معارضه و مبارزه و مقاومت را آشكار كند و از به رسميت شناختن حكومت جبار بني اميه و يزيد، سر باز زند و اين موضوع را به گوش همگان برساند.



در اين جا در بيان اهداف نهضت عاشورا و حركت امام(ع)، دو نمونه از سخنان و نامه هاي آن حضرت را مي آوريم كه خود، هم سو با مباحث قبلي و نشان دهنده آرمان ها و راهبرد آن بزرگوار است:



الف. وصيت نامه آن حضرت در مدينه.



ب. سخنان آن حضرت در ملاقات با لشكريان حر.



امام(ع) در وصيت نامه خود فرمود:



«و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح فيامة جدي اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب...»32



اين وصيت نامه، به خوبي اهداف قيام آن حضرت را تبيين مي كند و موضوع اصلاحات عميق و ريشه دار در نظام اسلامي را مطرح مي سازد و مسأله امر به معروف و نهي از منكر را توضيح مي دهد.



در منزل بيضه، امام(ع) در ملاقات با حربن يزيد رياحي و يارانش ـ كه براي مقابله با آن حضرت آمده بودند و دستور داشتند كه مانع از حركت امام(ع) بشوند و آن حضرت را تحت نظر به كوفه ببرند ـ پس از حمد و ثناي الهي، خطبه معروفي را از قول رسول اكرم(ص) بيان فرمود و آن را با شرايط آن روز دنياي اسلام و دستگاه اموي منطبق دانسته و قيام در برابر آن را وظيفه خود و امت اسلامي اعلام مي كند:



ايها الناس! ان رسول اللّه قال: من رأي سلطاناً جائراً مستحلا لحرم اللّه، ناكثاً لعهد اللّه، مخالفاً لسنة رسول اللّه يعمل في عباد اللّه بالاثم و العدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقاً علي اللّه ان يدخله مدخله الا و ان هولاء قد لزموا طاعة الشيطان و تركوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد و عطلوا الحدود و استأثروا بالفيئي و احلوا حرام اللّه و حرموا حلال اللّه و انا احق من غير.33 هان اي مردم! رسول خدا فرمود: هر كس سلطان ستم گري را ببيند كه حرام خدا را حلال مي كند، عهد و پيمان خدا را مي شكند، با سنت رسول اللّه مخالفت مي ورزد، در ميان بندگان خدا با گناه و تجاوز رفتار مي كند آن گاه در برابر او با عمل و گفتار مخالفت نكند، بر خدا سزاوار است كه او را در جايگاهي كه براي آن ستم گر منظور شده، قرار و جاي دهد. آگاه باشيد كه اينان ملازم طاعت شيطانند و طاعت خداي رحمان را ترك كردند و فساد را در زمين آشكار ساخته و حدود الهي را تعطيل و بيت المال مسلمانان را به خود اختصاص داده و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام ساخته اند و من از هر كس سزاوارترم.



كه اين شرايط را دگرگون كنم و جامعه اسلامي را در مسير اصلي و صحيح خود قرار دهم و با دستگاه جبار و غاصب بني اميه به مبارزه برخيزم و از اسلام و آرمان هاي اسلام دفاع كنم و در راه احياي آن بكوشم و با جباران به مخالفت و ستيز برخيزم و دست آنان را از سر امت اسلامي و اسلام كوتاه سازم و حيات و عزت اسلام و قرآن را تضمين كنم و درس آزادي و آزادگي و مرگ سرخ بياموزم كه مرگ سرخ، بهتر از زندگي ننگين است.



ط . شيوه هاي مبارزاتي امام حسين(ع)



اين مطلب روشن است كه در زمان حضرت اباعبداللّه(ع) دو جريان اصلي و ريشه دار، در جهان اسلام حضور داشتند كه در زمان اميرالمؤمنين(ع) نيز اين دو جريان وجود داشته و با يكديگر در تعارض بودند، كه سرانجام، جريان اموي غالب شد و توانست جريان مقابل را از صحنه سياسي و اقتدار امت اسلامي كنار بزند و عناصر وابسته و بي هويت را جايگزين سازد. جريان بني اميه، در بيست سال پس از شهادت حضرت علي(ع) سنگر به سنگر جلو آمده بود و خاكريزها را تصرف كرده بود و تقريباً جريان حاكم و غالب و بي منازع دنياي اسلام بود و كسي را ياراي مخالفت و جرأت مبارزه با آنان نبود.



بديهي است كه بني اميه و معاويه (با گمان غلط و خوي قدرت طلبانه خود) براي خارج ساختن رقيب ديرينه خود از صحنه سياسي و اجتماعي دنياي اسلام، از همه شيوه ها و شگردهاي ممكن استفاده مي كردند و به هر وسيله اي متوسل مي شدند و هدف براي آنان وسيله را توجيه مي كرد.



در چنين شرايط اسفبار و تلخي، كه ابرار شكنجه مي شدند و اشرار اكرام، ابرار زنداني بودند و اشرار حاكم، ابرار خانه نشين بودند و اشرار مشغول فساد و فتنه گري، امام حسين(ع) راه جد بزرگوار و پدر عالي مقدار و برادر ارجمند خود را ادامه مي دهد و در اين راه، كوچك ترين ترديدي به خود راه نمي دهد و براي حاكميت اسلام، جان فشاني مي كند.



بنابراين، توجه به اين ظرافت ها خود بهترين سرمايه براي نظام اسلامي و چراغ راهنما براي تجزيه و تحليل نهضت كربلا و قيام عاشورا و سير حركت آن امام، در طول دوران امامت است:



عليهم السلام قدس سره پاسخ استيضاح گونه به نامه معاويه و انتقاد شديد از عملكرد و رفتار زشت و ناپسند او و نيز توضيح خواستن درباره جنايت هاي بي شماري كه به نام اسلام و قرآن و خلافت اسلامي انجام مي گرفت و طرح پرسش هاي اساسي در اين زمينه، بخشي از اين مبارزه و موضع گيري و افشاگري قاطع امام(ع) را در برابر جنايات وحشيانه باند اموي نشان مي دهد؛ مانند: «ا ولست قاتل حجر».



عليهم السلام رضي الله عنه دعوت امام(ع) در سرزمين منا از اين نوع فعاليت حكيمانه و مدبرانه و هدايت گرانه امام(ع) بود و به نظر مي رسد كه حضرت در پي گيري آرمان ها و اهداف، انتخاب راهبرد و نيز شيوه ها و روش هاي رفتاري، از حداكثر عقل و حكمت و تدبير و توكل بهره برده، با هوشياري و دل سوزي لازم و تيزبيني عميق، كه ويژه رهبران الهي است، برنامه خود را تنظيم كرده و در راه تحقق اهداف الهي، امور را تمشيت مي فرمود.



در اين بخش، امام با تأكيد بر استفاده از اصول مربوط به تقيه، استتار، حفظ نيروها، حفظ سرمايه ها و ضرورت پاسداري از ارزش ها، در راه اضمحلال و سقوط نظام طاغوتي و افشاي ماهيت شيطاني و اموي حركت مي كرد.



موضوع تقيه، كه همواره يك مسأله زنده و پويا در فرهنگ اسلام و فقاهت اهل بيت و پيروان آن بزرگواران است، در سيره و مكاتبات اباعبداللّه(ع) نيز در همان مسير حقيقي خود، رخ مي نمايد و چهره و نمودها و نمادها و مظاهر آن آشكار مي گردد و اين ذهنيت منفي و غلط، كه احياناً بهانه اي مي شود براي فرار از مسؤوليت و فدا كردن دين و ارزش هاي ديني، به بهانه عمل به اصل استوار قرآني و برهاني در زمينه تقيه، از بين مي رود. تقيه در حقيقت، انجام دادن خردمندانه و حكيمانه مسؤوليت است، نه فرار از مسؤوليت. تقيه براي صيانت از اسلام و نيروهاي وفادار و مؤمن است، نه براي فدا كردن اسلام و يا مؤمنان راستين. تقيه سپر مؤمن است و ابزار دفاعي و پدافندي. تقيه روش و شيوه مبارزاتي معقول و آگاهانه است.



قرآن كريم در سوره مباركه انفال، آيات 14 و 15 مي فرمايد:



«يا ايها الذين آمنوا اذا لقيتم الذين كفروا زحفاً فلا تولوهم الأدبار و من يولهم يؤمئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحيزا الي فئة فَقَد باء بغضب من اللّه و مأويه جهنم و بئس المصير». اي كساني كه ايمان آورده ايد! هنگامي كه با انبوه كافران، در ميدان نبرد روبه رو شويد، به آنان پشت نكنيد و هر كس در آن هنگام به آنان پشت كند، مگر آن كه هدفش كناره گيري از ميدان، براي حمله مجدد و يا به قصد پيوستن به گروهي ديگر باشد، به غضب خدا گرفتار خواهد شد و جايگاه او جهنم است و چه بد سرانجامي است.



درس كلي اين آيات كريمه، در مبارزه با كفر و شرك و نفاق، درس مبارزه، پايداري، مقاومت، جهاد و مجاهدت است؛ اما شيوه هاي، مبارزه، با توجه به شرايط، ضرورت ها، نيازها، امكانات و خطرها تابع آن شرايط است. هدف و راهبرد يكي است؛ اما روش ها با توجه به شرايط زمان و مكان متغير است. در هيچ حالي پشت كردن به دشمن جايز نيست، بلكه روش مبارزه، دگرگون خواهد شد.



تسليم شدن در برابر دشمن، پشت كردن به جبهه جهاد في سبيل اللّه، ارتداد از دين، انحراف محوري، هضم و جذب در بيگانگان، خودباختن و يا عقب نشيني از مباني، اصول، اهداف و آرمان ها هرگز نه پسنديده است و نه پذيرفته.



اما تغيير جبهه ها و خاكريزها، معبرها و پايگاه ها، روش ها و سياست هاي مبارزه، در بستر زمين و زمان، همواره تغيير و تحول و انعطاف پذير است و در اين راه، جنگ و صلح، دو روي يك سكه اند و هر دو، وسيله اي براي رسيدن به يك هدف.



سخنان نوراني حضرت اباعبداللّه(ع) تبلور اين موضوع، اين پاسداري از اركان و جوهره اسلام را به خوبي نشان مي دهد و مراحل يك مبارزه و جهاد همه جانبه، آگاهانه و مستمر را ترسيم مي كند و ابعاد و حوزه هاي گوناگون يك نهضت را ارائه مي كند.



امام(ع) در جلسه منا به سياست هاي پنهان كاري و رازداري و فعاليت هاي هشيارانه و حساب شده و استوار اشاره و بر آن تأكيد مي فرمايد. سخن از ترك وظيفه يا سستي در انجام وظايف محوله يا فرار از مسؤوليت نيست، بلكه سخن از ايجاد يك جريان سالم، سازنده، ريشه دار، وفادار و متعهد و ارتباط عناصر اصلي اين جريان با يكديگر است. البته تا چنين جريان هدايت شده و مؤثري به رهبري امام(ع) در پيكره دنياي اسلام به وجود نيايد و مديريت و رهبري نشود، امكان پيروزي حق و نابودي باطل وجود ندارد. دربار خلافت اموي، با همه ابزارهاي روا و ناروا و همه وسايل قدرت و ثروت و زور و تزوير، كوشيد تا اسلام را آن چنان كه خود مي خواهد، معرفي كند، چهره اهل بيت و اميرالمؤمنين(ع) را تخريب كند، راه اسلام را منحرف و سنت ها را از بين ببرد و بميراند و بدعت ها را زنده كند. در برابر اين جريان فاسد و طغيان گر و بدعت گذار، بايد برنامه ريزي و سياست گذاري كرد، تدبير كرد، سازماندهي كرد، مردم را بسيج كرد، به مردم آگاهي داد، افكار عمومي را بيدار ساخت، خطر دشمن را برشمرد، راه را نشان داد و روشن گري و افشاگري كرد. البته از سپر تقيه و روش رازداري و كتمان اسرار و اطلاعات نيز بايد استفاده كرد و از اصل غافل گيري بهره برد و حتي المقدور نيروها را حفظ كرد تا توفيق بيش تري به دست آيد و خطر كم تري عناصر اصلي نهضت را تهديد كند.



عليهم السلام عليها السلام در مرحله بعد، امام(ع) دعوت خود را علني و مخالفت و مبارزه خود را آشكار ساخت، با قاطعيت در برابر خواست دستگاه جبار بني اميهايستاد و با صلابت به آنان نه گفت و حكومت فاسد و غاصب آنان را به رسميت نشناخت، كه اين بخش، بيش تر پس از مرگ معاويه ظهور كرد. پيش از مرگ او نيز امام(ع) هرگز تن به ذلت بيعت با يزيد نداد و اين ننگ را بر دامان اسلام نپذيرفت. پس از فوت او نيز با قاطعيت وصف ناپذيري در برابر خواست هاي نا حق و استبداد دستگاه حاكمه ايستاد.



در اين جا ممكن است اين پرسش مطرح شود كه چرا امام(ع) در اين مقطع نيز از اصل تقيه و پنهان كاري استفاده نكرد. پاسخ آن است كه:



اولاً مسائل، ديگر علني شده بود.



ثانياً امام در برابر تجاوز وحشيانه آنان به حريم اسلام، تنها راه را مبارزه و مقابله مي ديد.



ثالثاً تكليف امام با مردم عادي، به نوعي متفاوت است. همان گونه كه حفظ جان امام با جان مردم عادي فرق مي كند و همه بايد فدايي امام باشند، در مقام تقيه نيز حساب افراد عادي با امام متفاوت است و تسليم شدن امام، به معناي انحراف كلي جامعه از مسير صحيح است. بر خلاف تسليم شدن افراد معمولي، كه چه بسا كار غلطي باشد؛ اما آثار تخريبي و سياسي بيعت امام را هرگز ندارد.



عليهم السلام رحمهم الله در هر صورت، در برابر شگردهاي دشمن بايد از شيوه ها و شگردهاي مناسب استفاده كرد تا هر چه بيش تر خطر را دفع و دشمن را خلع سلاح كرد. بايد از همه ابزار و ادوات و شيوه هاي اصيل اسلامي و حكيمانه، در راه اهداف بلند قرآني استفاده كرد و حركت سازندگي و روشن گري دوستان و افشاگري دشمنان را با جديت و در عين حال، در كمال مراقبت و هشياري دنبال كرد. اين رسالت ائمه اطهار(ع) و همه اولياي خداوند متعال و علماي رباني تا قيامت است. در روايت بسيار ارزنده اي آمده است:



المؤمن علوي، الي ان قال: المؤمن مجاهد، لانه يجاهد اعداء اللّه في دولة الباطل بالتقية و في دولة الحق بالسيف.34 مؤمن علي گونه است و صفات علوي دارد. مؤمن اهل جهاد در راه خدا است؛ زيرا او عليه دشمنان خدا، در دولت حق با شمشير و در دولت باطل با تقيه جهاد مي كند.



عليهم السلام قدس سرهم در اين جا دو مطلب و دو اصل مهم ديگر وجود دارد كه توجه به آن ها بسيار مفيد و لازم است:



الف. اصل تقدم پيش گيري بر درمان



ب. اصل مبارزه با ريشه ها و علل، به جاي مبارزه با معلول ها.

پاورقي

1. نساء، آيه 69.



2. بحار الانوار، ج 44، ص 212.



3. موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 253.



4. الغدير، ج1، ص398 به بعد.



5. موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص271.



6. تحف العقول، ص 237.



7. مائده، آيه 63.



8. همان، آيه 78 و 79.



9. همان، آيه 44.



10. نهج البلاغه، خ 147.



11. بحارالانوار، ج2، ص226، ح3.



12. كافي، ج1، باب صفة العلم و فضله.



13. تاريخ سياسي تشيع، ص 35 و 37.



14. نهج البلاغه، نامه 27.



15. همان، نامه 16.



16. توبه، آيه 71 ـ 73.



17. وسائل الشيعه، ج27، باب وجوب العمل باحاديث النبي(ص).



18. نهج البلاغه، خطبه 3، ط3.



19. توبه، آيه 122.



20. مائده، آيه 78.



21. نهج البلاغه، صبحي صالح، ص229.



22. همان، ص422.



23. اصول كافي، ج1، ص 34.



24. ارشاد القلوب، ص194.



25. توبه، آيه 9.



26. نهج البلاغه، نامه 5.



27. دعاي ندبه.



28. نهج البلاغه، نامه 45.



29. همان، خ192.



30. احزاب، آيه 33.



31. نهج البلاغه، خطبه 147.



32. بحارالانوار، ج 44، ص 329 و 330.



33. موسوعة كلمات الحسين(ع)، ص360 و 361.



34. علل الشرائع، ج2، ص467.

قربانعلي دري نجف آبادي